بسم الله الرحمان الرحیم.
مرحوم امام خمینی، شش بهمن 1357، در جواب سؤال ریچارد فالک استاد دانشگاه پرینستون آمریکا:
«رئیس مذهب ما «1» که حکومتش وسیع بود- چندین مقابل ایران، حجاز و مصر و ایران و همه آنها تحت سیطره او بود- زندگىاش از همه افراد ملت پایینتر بود. عدالت را بالاتر از هر کس که تصور شود اجرا مىکرد. در محکمه اگر ادعایى علیه او بود حاضر مىشد، در محکمه مىنشست. حکم خلاف [قاضى] را قبول مىکرد. تشیع در عین مقاومت، عادل است؛ و عدالت یعنى «نه ظلم بکن و نه زیر بار ظلم برو». برنامه تشیع را امام ما در این دو کلمه خلاصه کرد: نه تحمل ظلم بکن و نه ظالم باش. برنامه کلى تشیع و اسلام همین است ... همین است. تشیع از قرآن است.»
پایان نقل سخن مرحوم امام خمینی.
نویسنده ی وبلاگ:
درباره ی این که «عدالت یعنی نه ظلم بکن و نه زیر بار ظلم برو»، با توجه به این که ظاهراً از مُسلّمات است که حضرت علی عملاً زیر بار خلافت خلفای اول و دوم و سوم رفت، و با توجه به این که ظاهراً خلافت خلفای اول و دوم و سوم «قرار دادن فرد مناسب در موضع مناسب» نبود و به عبارتی «عدل نبود» و «ظلم بود»، با توجه به مجموع اینها ظاهراً نمی توان قبول کرد که «عدالت یعنی نه ظلم بکن و نه زیر بار ظلم برو». توضیح می دهم:
این که «عدالت، از جمله شامل ظلم نکردن است»، من تردیدی در این ندارم. ظلم نکردن، شرط لازم عدالت است. عدالت الاهی و عدالت اجتماعی. اما این که «عدالت، از جمله شامل زیر بار ظلم نرفتن است»، با توجه به این که «زیر بار ظلم نرفتن» بستگی به امکانات و شرایط و توانائی ی افراد دارد، بنده تردید دارم اگر بنده ی نوعی به دلیل ناتوانی ام، زیر بار ظلم بروم، این یعنی «من عادل نیستم». حتا نمونه ی حضرت علی را عرض کردم. ظاهراً شکی نیست حضرت علی به دلیل آماده نبودن شرایط اجتماعی و ...، زیر بار ظلم رفت. و خب ما مطلقاً در عدالت علی شک نداریم. گمان کنم نتیجه چنین می توان گرفت که «زیر بار ظلم نرفتن» به خودی ی خود از شرایط عدالت نیست. هرچند باید سعی کرد زیر بار ظلم نرفت. به تعبیر حماسی ی امام حسین: «هیهات من الذلة.»
درباره ی این فرمایش مرحوم امام خمینی هم که: «برنامه تشیع را امام ما در این دو کلمه خلاصه کرد: نه تحمل ظلم بکن و نه ظالم باش. برنامه کلى تشیع و اسلام همین است.»
مگر برنامه ی کلی ی اهل سنت این است که ظلم بکن و زیر بار ظلم برو؟
مگر برنامه ی کلی ی مسیحیت و یهودیت این است که ظلم بکن و زیر بار ظلم برو؟
گمان کنم تمام جهان بینیها و ایدئولوژیهای دینی و غیر دینی، در مقام حرف، از «عدالت» و «ظلم نکن و زیر بار ظلم نرو» سخن می گویند. باید دید در عمل، در حکومت و حکومتداری و تقسیم قوا و تفکیک قوای حکومتی و مشخص کردن زمانمند بودن یا نبودن دوران زمامداری ی رئیس حکومت و پاسخگو بودن یا نبودن رئیس حکومت و بودن یا نبودن نظارت جدی بر رئیس حکومت و بر قسمتهای مهم حکومت، از نظریات آزادیخواهانه و مردمی و دموکراتیک استفاده می شود و به شکل مردمی و دموکراتیک عمل می شود، یا نه.
سلام
ارادت همچنان باقی است ...
سلام
در تعالیم کتاب مقدس مسیحیان هست که اگر کسی به صورتت سیلی زد روی دیگر صورت خود را پیش بیاور
و این با امر به معروف و ظلم ستیزی ما و جهادی که در کتاب مقدس ما هست تفاوت دارد
طاعات و عبادتهای شما قبول . خیلی التماس دعا دارم سید
سلام
ظاهرا یکی از بیتوجهیهای اندیشگی علمای گذشته در باب سیاست و اجتماع بیتوجهی به مفهوم عدالت در یک ساختار و نظم سیاسی بوده است. گمانشان بر این بوده که اگر یک شخص عادل بر راس یک حکومت بنشید لاجرم حکومت هم عادلانه خواهد بود. ظاهرا به ساختار عادلانه یا ظالمانه یک نظم سیاسی نپرداختهاند و در این خصوص بحث نکردهاند.
بخشی از خصوصیات یک نظام عادلانه در روزگار ما همان است که شما نوشتهاید. یعنی تقسیم قوا، مقید به زمان مشخص بودن / دورهای بودن قدرت حاکم، پاسخگویی به مردم؛ اینها از مشخصههایک ساختار سیاسی عادلانه است. در زمانهی ما حکومت عادل با این خصوصیات به رسمیت شناخته میشود.
ظاهرا کسانی که به ابعاد حقوقی ج.ا.ا در همان سالهای نخست بعد از انقلاب توجه کرده بودند با کنایه میگفتند عمامه به جای تاج نشست. گویا این افراد توجه داشتند که بدون تغییر ساختار گردش قدرت و بدون تزریق عدالت به چرخه قدرت در یک نظام سیاسی نمیتوان انتظار تحولی در تغییر مناسبات دولت و ملت داشت.
سلام.
یک احتمال دیگر هم این است که قبول حکومت خلفا «زیر بار ظلم رفتن» نبوده است.
باسلام
فرمودید:
ظاهراً شکی نیست حضرت علی به دلیل آماده نبودن شرایط اجتماعی و ...، زیر بار ظلم رفت. و خب ما مطلقاً در عدالت علی شک نداریم..
************
با سخن آقای محمدی همداستانم ولی باید توجه داشت که زیر بار ظلم رفتن تبعات دارد و این چنین نیست که «زیر بار ظلم نرفتن» به خودی خود از شرایط عدالت نباشد.
فکر میکنم ایشان باید در تعریف از ظلم تجدیدنظرکنند.
سلام،
همان پاراگراف آخر، حرف آخر است.