مهدی بازرگان: پیروی ی اکثر مردم از روحانیت

                       بسم الله الرحمان الرحیم.

            مهدی بازرگان، 24 اسفند 1356، به نقل از کتاب شاپور بختیار به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1390، صفحه ی 474:

            «در شرایط فعلی باید از نقش جامعه روحانیت ایران علیه دستگاه استفاده کرد، چون اکثر مردم ایران را عوام و متعصبین مذهبی تشکیل می دهند و از روحانیت پیروی می کنند. در حالی که جبهه ملی در برابر روحانیت از نفوذ ناچیزی در بین طبقات مختلف مردم برخوردار است.»

            پایان نقل از کتاب.

            نویسنده ی وبلاگ:

            آقای مهندس بازرگان رحمت الله علیه ظاهراً نیندیشیده بود که اگر «فعلاً»، از نهادی که به تعبیر ایشان، اکثر مردم ایران عوام و متعصب هستند و پیرو آن نهاد هستند، استفاده کند علیه «دستگاه»، پس از پیروزی علیه «دستگاه» و پس از این که آن نهاد قدرت را به دست گرفت، با توجه به تعبیر خود مهندس بازرگان رحمت الله علیه که اکثر مردم ایران پیرو آن نهاد هستند، آن وقت باید با خود آن نهاد چه کرد!!

نظرات 13 + ارسال نظر
ایکس پنج‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 17:39

سلام، شاید صائب ترین نظر را در این باره را زنده یاد داریوش همایون در کتاب " صد سال کشاکش با تجدد" به دست داده باشد. وی بر آن است که روشنفکران هماره می خواستند از عمامه -به -سر- جماعت به عنوان بازیچه ای در بازی قدرت استفاده نمایند اما هماره بفرجام بازیچه ی دست این جماعت شده است!
به دیده ی من علت همان ارتباط پیچیده ای است که این جماعت با "اشاعه ی جهل" تحت عنوان "هدایت" دارد که هماره با بازتولید نادانی و بلاهت می انجامد که کل روح و روان فرد عامی را در چنبره خود می اورد و از او خویشتنی می سازد بی خویشتن که خود به هیچ رو توان اندیشیدن و فهمیدن ندارد و به قول کانت از هر جهت نیازمند" قیم" است. از این جاست که آن معادله ی جالب زاده می شود. مرجع تقلید بر فراز سر مقلد!! این معادله فقط یک معادله ی دینی نیست (کاش چنین می بود) بلکه معادله ای سیاسی هم است. امت به قول امام خمینی در هیات "ایتام و صغار" ( رجوع کنید؛ ولایت فقیه) نه تنها در امور دینی از امام و مرجع شان فرمان می برند بلکه در امور سیاسی نیز موظفند گله وار از او /آنها تبعیت کنند. اینجاست که مردم همیشه در صحنه ای ساخته می شود که هر بار با کمترین اشارت ابروی مراجع شان پای به میدان می نهند بدون انکه از بیخ بن بدانند خرد سیاسی چیست یا خیر عمومی آنها چه چیز است. کار این گونه احشام و اغنام الله البته هماره بیعت با نماینده خدا و امام زمان بر زمین است. و مهم برای او همین بیعت است و بس چرا که دنیا جز مزرعه ای به سوی آخرت نیست و ایدئولوژی ای که هویت این احشام و به قول نیچه رمه های خداوندی را شکل داده به چیزی جز همین بیعت و تبعیت فرمان نمی دهد. از این روست که می بینیم، در جامعه ی ما از افراد و احاد دموکراتی که از روی فهم و خرد سیاسی وارد بازی انتخابات می شوند خبری نیست و هر چه هست همانا مقلدان اجاره-خردی اند که حتی در مستقل ترین وضعیت فکری نیز انتخابشان ، انتخابی است که فردی دیگر یعنی مرجع یا مراجع شان انجام داده است. بنابراین از دموکراسی خبری نیست زیرا از ایندیویجوال در این مملکت خبری نیست. دموکراسی شلم شوربایی به این می گویند. و بسیاری چقدر خوشحالند که حق رای دارند در این سرزمین الهی!

امیرثابت قدم پنج‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 19:24 http://www.sabetq1.blogfa.com



باسلام
درمسافرت هستم . نیشابور ... امروز امدم کافی نت ..پیامتان رادیدم . عید فطرمبارک باد..
خوشحال شدم.

حسن به آقای ستاریان جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:28 http://hhamtaii.blogfa.com

نه مصطفی جان منظورم را انگار نگرفته ای. خیر سرم به آیه زیر ارجاع داده بودم:
و ما انت بمسمع من فی القبور
پیشنهادت هم باز به کار نمی آید:
و ما انت بهادی العمی
خلاصه که اینجوری است.

سلمان محمدی جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:57 http://salmanmohammadi2.blogsky.com/

سلام. طور دیگری هم شاید بشود این ماجرا را دید: خطای بازرگان و روشنفکران دیندار هم مثل بقیة روشنفکران بود: آخوندها را به حساب نمی آوردند. دستکم میگرفتند. فکر میکردند اولا اینها که دنبال قدرت نیستند و ثانیا در مجموع به آنها خوشبین بودند، یعنی فکر نمیکردند اینها اگر قدرت دست شان بیفتد، این قدر انحصارطلب خواهند بود و کشتارهای 60 و 67 را به راه خواهند انداخت و ...
++++++++
آیا امروز هم جنبش آزادیخواهی ملت ایران - اعم از اصلاحطلبی و سبز - همین مشکل را دارند؟ امروز ما چه کسانی را به حساب نیاورده ایم و فکر میکنیم فقط داریم از آنها به نفع جنبش استفاده میکنیم؟ یا به چه کسانی زیادی خوشبین ایم؟
من فکر میکنم غرب و سلطنت طلبان.
الان چنان نگاه مثبتی به غرب و سلطنت طلبان پیدا شده - بخصوص در این نسل جدید و بی خاطره - که باورشان نمیشود که ثابتیِ ساواکی ممکن است آدمهایی را شکنجه کرده یا کشته باشد! یا امریکا با پخش پول بین چاقوکشها و روسپیها دولت ملی مصدق را سرنگون کرده باشد!
باید مواظب این خطر از همین حالا بود.

سلام علیکم.
نظرم را ذیل نظر شما می نویسم، و از طریق کامنت خصوصی این نظر را به شما اطلاع می دهم.

اولین فرد، یا یکی از اولین افراد، که به سپهبد زاهدی، نخست وزیر پس از مصدق، تبریک گفت، چاقوکشها و روسپیها بودند یا آقایی که الان خیابان غرب میدان آریاشهر به نام او است؟
آیا نخوانده اید شاه پس از 28 مرداد به مشهد و جاهای دیگر که می رفت، بیش از قبل از 28 مرداد، عُلما از او استقبال می کردند و جلویش گاو و گوسفند می کشتند؟
نشریه ی فدائیان اسلام، فردا پس فردای 28 مرداد آیا از «قدمهای مردانه» که مصدق را سرنگون کردند، حمایت نکرد؟
سالها است مورخان جمهوری اسلامی، 28 مرداد و سقوط مصدق را حاصل کار فاحشه ها و لاتها و دلار آمریکا معرفی می کنند. انگار در ایران چندمیلیونی، شاه فقط صد و هزار فاحشه و لات طرفدارش بوده اند و مصدق میلیون میلیون طرفدار داشته. این طور بوده به نظر شما؟
شما نمی دانی مصدق انحلال مجلس را، که مجلس در تداول «مجلس مقدس شورای ملی شیدالله ارکانه» و این عنوانها را داشت، به رفراندوم گذاشت که منحل شود؟ و نمی دانی رفراندومش هم یک حالت کاریکاتور داشته که صندوق بله و صندوق نه جداگانه بوده چنان که با تبلیغات شدید مصدق، مردم جرئت نمی کرده اند بروند سراغ صندوقی که موافق پابرجا بودن مجلس بود؟ در کل تهران 115 (صد و پانزده) نفر رأی دادند که مجلس باقی بماند. خب شما شک نمی کنی؟ در کل تهران 115 نفر رأی مثبت بدهند مجلس باقی بماند، و بقیه رأی بدهند مجلس شورای ملی (توجه کنید: حاصل انقلاب مشروطیت، نخست وزیر نبود، بلکه مجلس شورا بود) منحل شود؟
شما نمی دانی شاه نامه داد به مصدق و او را عزل کرد و زاهدی را نخست وزیر کرد، و مصدق نامه رسان را بازداشت کرد و اقدام شاه را «کودتا علیه دولت مصدق» نامید در رادیو؟ شما انتظار داری شاه که قانوناً رئیس مملکت و رئیس کل قوای مسلح و نصب کننده و عزل کننده ی تمام وزیران (از جمله نخست وزیر) و یکی از سه منشأ قانونگذاری بوده، در برابر این اقدامات مصدق، بگوید:
«باشه، خداحافظ، بدی ای خوبی ای دیدیدید حلال کنید، من رفتم، و شما سلطنت را منحل کنید و جمهوری ایجاد کنید.»
بله؟
شما الان نگران دیدگاههای نسل جوان و نسل غیر جوان هستی نسبت به اندیشه ها و آراء مختلف موجود در ایران و جهان، اما آیا خود شما (و خود من) در خطر افتادن در پوپولیسم و حرفهای کمسوادانه نیستیم؟

حسین جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 16:34

شاید آقای بازرگان فکر نمی کردند که روحانیون اساسا توان اداره و مبارزه داشته باشند و دستکم گرفته بودنشون
به نظر من هم همین طور بود ولی ظاهرا آقای بهشتی نظر دیگه ای داشتند
فک می کنم اگه بهشتی ای نبود نظر بازرگان صحیح بود

ستاریان - همتایی جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 18:54 http://mostafasatarean.blogsky.com/

سلام
نمیدانم. شاید حق با شما باشد اما در ادامه داریم إن تسمع إلاّ من یؤمن بأیـتنا فهم مسلمون برای اینها هم نمی شود گفت؟

ستاریان جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 19:20 http://mostafasatarean.blogsky.com/

اختلاف دکتر مصدق و شاه ( که تحت تاثیر مستقیم خودخواهی و سیاست انگلستان قرار داشت) ناشی از یان بود که دکتر مصدق بر اساس روح مشروطیت و طبق اصول صریح قانون اساسی میل داشت مخصوصا بعد از ملی شدن صنایع نفت و در مبارزه حیاتی با بیگانه " شاه سلطنت کند نه حکومت و این کطلبی نبود که دکتر مصدق خواسته باشد در دوره حکومت خود و برای حفظ زمامداری خویش عنوان کند
او در جلسه تاریخی نهم ابانماه 1304 مجلس شورای ملی گفت:
اگر آقای رضا خان ( سردار سپه ) رئیس الوزرا به سلطنت برسد چنانچه برخلاف اصل 44 متمم قانون اساسی هم پادشاه باشد و هم مسئول ، ما سیر قهقرایی می کنیم یعنی اگر بنا شود یک نفر در مملکت هم شاه باشد هم حاکم این ارتجاع و استبداد صرف است و هر گاه ایشان مطابق قانون اساسی مسئول نبوده بعبارت دیگر در امور مملکت مداخله نداشته باشد ، چون مردی مفید و کارامد هستند حیف است که در مقام سلطنت وجود ایشان عاطل و باطل بماند.
او در دادگاه سلطنت آباد هم ساعتها راجع به اختیارات مقام سلطنت بحث نموده و بارها فریاد زد : شاه مشروطه حق عزل و نصب نخست وزیر را ندارد زیرا شاه سلطنت می کند و نه حکومت
پس شاه حق عزل نخست وزیر را نداشته و این مجلس مشروطه بود که باید او را عزل می کرد و نه شاه و اقدام شاه برای عزل نخست وزیر غیر قانونی بوده است.

اجازه می خواهم ذیل نظر جناب عالی نظرم را عرض کنم، و این نظر را به طور خصوصی به شما اطلاه می دهم:
سلام علیکم.
دوست محترم! مصدق، انحلال مجلس را به رفراندوم گذاشت. اگر به قول شما، مجلس بوده که حق عزل مصدق را داشته، وقتی مصدق مجلس را انحلالش را به رفراندوم گذاشت و منحل هم کرد عملاً مجلس را، آیا، طبق این سخنان شما، که من تقریباً مطمئنم از کم اطلاعی ی جناب عالی است، آیا به این معنا نبوده مه

«مصدق نهاد عزل کننده ی خود را، منحل کرد»؟

البته طبق قول شما. این بوی دیکتاتوری و بوی بد نمی دهد؟

و:
شما داری درباره ی شاه ایران صحبت می کنی یا شاه / ملکه ی انگلیس؟ برادر گرامی. شاه ایران طبق قانون اساسی، حق عزل و نصب تمام وزیران (نخست وزیر هم یک وزیر بوده) را داشته، و رئیس کل نیروهای مسلح بوده، و یکی از سه منشأ قانونگزاری بوده. اینها را من از خودم اختراع نکرده ام. جناب عالی قانون اساسی ی مشروطیت را مطالعه کن.

روح قانون اساسی ی مشروطیت این بوده نخست وزیر ایران، مجلس را رسماً منحل کند؟ روح قانون اساسی ی مشروطیت این بوده مصدق فرستاده ی شاه مملکت را بازداشت کند؟ روح قانون اساسی ی مشروطیت این بوده نخست وزیر مقدمات به رفراندوم گذاشتن سلطنت را اجرا کند؟

توجه کنید:
به سلطنت رسیدن رضا شاه، طبق فهم و معلومات فعلی ی من، «ظاهر» قانونی داشت، یعنی مجلس مؤسسان اول از سراسر کشور ایجاد شد و اکثر نمایندگان مجلس مؤسسان رأی موافق دادند به تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی. تکرار می کنم: «ظاهر» قانونی. اما:
دکتر مصدق رحمت الله علیه، وقتی فرستاده ی شاه را بازداشت کرد، و وقتی مجلس شورای ملی را رسماً منحل کرد، حتا «ظاهر» کارش هم قانونی نبود.

ستاریان جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 20:49 http://mostafasatarean.blogsky.com/

سلام
خب شما مخیری که هر نظر دهنده ای را با این الفاظ مورد لطف و نوازش خود قرار دهی:
به آقای سلمان محمدی بفرمایی:
اما آیا خود شما (و خود من) در خطر افتادن در پوپولیسم و حرفهای کمسوادانه نیستیم؟
و به من فرموده ای:
این سخنان شما، که من تقریباً مطمئنم از کم اطلاعی ی جناب عالی است،
اما ظاهرا شما مطلب مرا نخوانده اقدام به دادن جواب گرده ای!
در اینکه کار مصدق قانونی و یا غیرقانونی بوده است من حرفی نزدم. بحث من این است که شاه به لحاظ قانون اساسی مشروطه حق عزل و نصب وزرا و نخست وزیر را نداشته است. اینکه در طی دوران دیکتاتوری رضاخانی برخلاف ان عمل شد و این سیره و روش شد به معنای تغییر قانون اساسی مشروطه نیست و استناد شما به قانونی بودن اقدام شاه در عزل مصدق است.

اجازه می خواهم در ذیل نظر جناب عالی نظرم را بنویسم، و این نظر را از طریق کامنت خصوصی به شما اطلاع می دهم:
سلام علیکم.
یک) خب گمان کنم شما خوف داری درباره ی اقدامات غیر قانونی ی بسیار عجیب مرحوم مصدق بخواهی وارد بحث شوی. چه می توانی بگوئی اگر وارد بحث شوی؟ نخست وزیر، مجلس را رسماً منحل کرده. چه داری بگوئی؟ فرض کنیم، فرض کنیم، تمرد نخست وزیر نسبت به رئیس مملکت، و بازداشت کردن فرستاده ی رئیس مملکت، طبق سخنان شما وَجهی داشته باشد، که شاه گرایش به انگلیس داشته و چه و چه، اما انحلال رسمی ی مجلس مشروطیت توسط نخست وزیر، چه وجهی داشته؟
دو) برادر گرامی. چه خوب است ماها کم اطلاعی ی خود را با فرافکنی درمان نکنیم. توجه بفرمائید:
اصل چهل و ششم متمم قانون اساسی ی مشروطیت:
عزل و نصب وزراء به موجب فرمان همایون پادشاه است.
(توضیح: تاریخ متمم یادشده حدود یک سال بعد از قانون اساسی ی مشروطیت و حدود چهل سال قبل از دولت مرحوم آقای مصدق است.)

مهدی نادری نژاد جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 22:17 http://www.mehre8000.blogfa.com

با سلام
بعد ازآن باید باید به توصیه شهید مطهری عمل میشد.

ستاریان جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 23:18 http://mostafasatarean.blogsky.com/

نخیر من خوفی ندارم از اینکه بحث کنم! اما آخر این چه طرز گفت و گو است؟ شما فعلا لطف کن و کاری به اینکه من در باره ی مصدق چه دارم بگویم نداشته باش.
شما چرا اصلا روحیه ی تهاجمی به خود گرفته و مدام ما را در عین نادانی خود نا آگاه و نادان می خوانی؟ با این نوع برخوردهای غیر سالم به نظر می رسد شما می خواهی هر طور و به هر ترتیبی که شده نظر خلاف واقع خودت را به کرسی بنشانی!

گفته شما را تکرار کرده و به خود شما برمی گردانم و مطالبی عرض می کنم شما فرمودی:

" برادر گرامی. چه خوب است ماها کم اطلاعی ی خود را با فرافکنی درمان نکنیم. توجه بفرمائید:"

حالا شما توجه بفرما:
مطابق با متمم قانون اساسی مشزوطه خود شاه هم اگر بخواهد تاجگذاری کند باید در مجلس باشد آنوقت چطور مسئول عزل و نصب وزراست؟:

اصل سی و نهم: هیچ پادشاهی برتخت سلطنت نمی‌تواند جلوس کند مگر این که قبل از تاجگذاری در مجلس شورای ملی حاضر شود با حضور اعضای مجلس شورای ملی و مجلس سنا و هیات وزراء به قرار ذیل قسم یاد نماید:

من خداوند قادر متعال را گواه گرفته به کلام الله مجید و به آن چه نزد خدا محترم است قسم یاد می‌کنم که تمام هم خود را مصروف حفظ استقلال ایران نموده حدود مملکت و حقوق ملت را محفوظ و محروس بدارم قانون اساسی مشروطیت ایران را نگهبان و برطبق آن و قوانین مقرره سلطنت نمایم و در ترویج مذهب جعفری اثنی عشری سعی و کوشش نمایم و در تمام اعمال و افعال خداوند عز شانه را حاضر و ناظر دانسته منظوری جز سعادت و عظمت دولت و ملت ایران نداشته باشم و از خداوند مستعان در خدمت به ترقی ایران توفیق می‌طلبم و از ارواح طیبه اولیای اسلام استمداد می‌کنم.

قانون اساسی مشروطه و متمم‌های آن - مصوب مجلس شورای ملی در ۱۳ امرداد ماه ۱۲۸۵ برابر با ۵ اگوست ۱۹۰۶ میلادی و ۱۴ جمادی الاخر ۱۳۲۴ هجری قمری عزل و نصب وزرا را به شاه داده بود

اصل چهل و ششم: عزل و نصب وزراء به موجب فرمان همایون پادشاه است.

اما انچه شما نسبت به آن بی اطلاع هستی این است که:

بنا به متمم قانون اساسی مورخ ۲۹ شعبان ۱۳۲۵ ه. ق

اصل چهل و چهارم: شخص پادشاه از مسئولیت مبری است وزراء دولت در هرگونه امور مسئول مجلسین هستند.

اصل شصتم: وزراء مسئول مجلسین هستند و در هر مورد که از طرف یکی از مجلس احضار شوند باید حاضر گردند و نسبت به اموری که محول به آنهاست حدود مسئولیت خود را منظور دارند.

اصل شصت و چهارم: وزراء نمی‌توانند احکام شفاهی یا کتبی پادشاه را مستمسک قرار داده سلب مسئولیت از خودشان بنمایند.

اصل شصت و پنجم: مجلس شورای ملی یا سنا می‌توانند وزراء را در تحت موءاخذه و محاکمه درآورند.

اصل شصت و هفتم: در صورتی که مجلس شورای ملی یا مجلس سنا به اکثریت تامه عدم رضایت خود را از هیات وزراء یا وزیری اظهار نمایند آن هیات یا آن وزیر از مقام وزارت منعزل می‌شود.

پس شاه در مورد وزرا مطابق با متمم قانون اساسی مصوب ۱۳۲۵یعنی با قانونی مصوب 1 سال بعد از قانون متمم مصوب 1324 اختیارات عزل و نصب وزرا را از او گرفته است. پس در خصوص وزرا هیچ کاره بوده است و نمی توانسته نخست وزیر را عزل کند. گیرم که مصدق خاطی بوده است گیرم که مصدق از قانون اساسی عدول کرده است اما شاه حق نداشته به کمک امریکا برعلیه اش کودتا راه بیندازد شاید هم مطابق با عقیده ی شما می توانسته است؟! در اینصورت این عقیده ی فقط مختص به شماست!

اجازه می خواهم نظرم را ذیل نظر شما بنویسم و این نظر را از طریق کامنت خصوصی به شما اطلاع می دهم:
سلام علیکم.
شما گفتید
«شاه به لحاظ قانون اساسی مشروطه حق عزل و نصب وزرا و نخست وزیر را نداشته است»
و خدمت شما عرض کردم:
«اصل چهل و ششم متمم قانون اساسی ی مشروطیت:
عزل و نصب وزراء به موجب فرمان همایون پادشاه است»
و شما با بازی کردن با کلمات و مواد قانونی، جهل سابق خود را با مسائل منفیتر دارید پیگیری می کنید.
مسئولیت نداشتن و پاسخگو نبودن پادشاه، دلالت بر این ندارد که نص قانون اساسی که شاه را صاحب حق عزل و نصیب وزیران دانسته، نفی شود و باطل شود.

بیاییم بحث «شاه و مصدق»، ما را در فهم نصوص واضح قانون اساسی، دچار تعصبات نکند.
اگر من یا شما اصل واضح
«اصل چهل و ششم متمم قانون اساسی ی مشروطیت:
عزل و نصب وزراء به موجب فرمان همایون پادشاه است»
را بیاییم به مدل اجتهاد در برابر نص، تفسیر کنیم به این که
«نه، شاه حق عزل و نصب وزیر و نخست وزیر را نداشته»
و دلیلمان و مدرکمان این باشد که
«طبق قانون اساسی پادشاه پاسخگو نبوده و از پاسخگوئی مبرّا بوده»
آنگاه فرزندان من و شما به استدلال ضعیف ما و تعصب ما نمی خندند؟

مصدق خدمت کرد به ایران با سهم بزرگش در ملی کردن نفت و نامش بر تارک تاریخ ما خواهند مان ان شاء الله، و من صددرصد معتقدم شایسته است مهمترین خیابانها و مهمترین دانشگاهها در ایران نام مصدق بر خود داشته باشند (که چنین خبری نیست البته)، اما من ــ حد اقل به گمان خودم ــ چند سال است مطالعات و تحقیقات نسبتاً دقیق انجام داده ام درباره ی اقدامات و زندگی ی مرحوم مصدق. من واقعاً به این نتیجه رسیده ام تعابیری مانند

«فاحشه ها و لاتها شاه را برگرداندند و مصدق را ساقط کردند»

دروغ و فریب است، و نیز، مصدق اقدامات خلاف قانون اساسی اش عجیب اندر عجیب بوده.

رحمت خدا بر محمد مصدق.

پنهان شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:57

سلام
ای کاش همانگونه که در پاسخ به کاربران محترم اینهمه حوصله به خرج میدهید در پاسخ به نظر جناب ایکس هم مطلبی می نوشتید.از دو حالت خارج نیست این شخص یا حق میگوید که در این صورت وظیفه ی اخلاقی شماست که آن را تصدیق کنید یا در طریق باطل است که با
استد لال باید نظراتش را رد کنید.

سلمان محمدی شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:43 http://salmanmohammadi.blogsky.com

سلام. جناب آقای سیدمحمدی. کم سوادیِ ما به جای خود؛ ولی موضوع بحث ما این یا دعوای شاه و مصدق که نبود! شما چرا هی موضوع را عوض میکنید؟ چرا نمیتوانید ذهن تان را روی خود بحث متمرکز کنید؟
بنده عرض کردم مردمی که حافظة تاریخی ندارند یا نسل جدید اصلا باورشان نمیشود که غرب و سلطنت پهلوی این قدر جنایتکار و ضدملی باشند و این خطری است برای جنبش اصلاحطلبی و سبز.
در دعوای مصدق و شاه شما میفرمایید مصدق هم اشتباهاتی داشته؟ خب. قبول. هر کسی ممکن است خطا کند. اما خطاهای جزئی و غیرراهبردی که نباید نظر راهبردی ما را تغییر دهد. در کل راه مصدق را که عبارت بود از خلع ید از شرکت نفت ایران و انگلیس و محدود کردن قدرت شاه باید قبول کرد یا باید به راه فداییان اسلام و کاشانی و بقایی و دیگر مرتجعانِ جیره خوار دربار و سفارتهای امریکا و انگلیس رفت؟
شما این را بفرمایید.

نظرم را ذیل نظر شما عرض می کنم و به طور خصوصی به شما اطلاع می دهم:
سلام علیکم.
شما گفتید فاحشه ها و لاتها شاه را برگرداندند. من هم مطالبی خدمتتان عرض کردم. بحث حافظه ی تاریخی، البته، یک بحث است، و من قبول دارم فرمایش شما را، اما شاید بد نبود جناب عالی از گزارش پوپولیستی ی خود از ماجرای 28 مرداد عقب می نشستید. شصت سال است طرفداران مصدق و سی سال است مورخان جمهوری اسلامی، می گویند و می گویند و می گویند که شاه را صد نفر فاحشه و لات برگرداندند به ایران و
«حکومت مردمی ی مصدق»
را ساقط کردند.
اما این طور نبوده. مصدق البته محبوب بوده. هم در بین مردم و هم در بین فعالان سیاسی. اما بین شاه و مصدق، هم در بین مردم و هم در بین سیاسیون، شاه طرفدارش بیشتر بوده، و مشخصاً:
در بین علما، اکثر علما طرفدار شاه بودند.
و:
برادر محترم! مصدق رسماً مجلس مشروطه را منحل کرد. شما به این می گوئی «خطای جزئی»؟ مصدق فرستاده ی شاه را که نامه ی کتبی آورده بود که شما از نخست وزیری عزل هستی، آن فرستاده را بازداشت کرد و از رادیو اعلام کرد
«علیه حکومت این جانب کودتا شده است».
شما به این می گوئی خطای جزئی؟
من عقلم این طور می رسد، خدمت مصدق به ایران در مسئله ی نهضت ملی شدن نفت، باید سپاس ما از ایشان، این نباشد قانون شکنیهای بسیار عجیب و بسیار بزرگش را با لفاظی و با ترفندهای مختلف نفی نکنیم، و در موضوع «شاه و مصدق» این حرف عامیانه را که

«شاه طرفدارانش چند لات و فاحشه بودند»

تکرار نکنیم.

فرمایش شما:
« در کل راه مصدق را که عبارت بود از خلع ید از شرکت نفت ایران و انگلیس و محدود کردن قدرت شاه باید قبول کرد یا باید به راه فداییان اسلام و کاشانی و بقایی و دیگر مرتجعانِ جیره خوار دربار و سفارتهای امریکا و انگلیس رفت؟
شما این را بفرمایید.»

می گویم:
ــ ای کاش شما هم، قبل از طرح سؤال، که مخاطبت چه بفرماید و چه نفرماید، بر فرض قانع شدنت، می فرمودی سخنت مبنی بر این که شاه طرفدارانش چند فاحشه و چند لات بوده، صحیح نبوده. اما به هر حال من جواب می دهم به سخن شما:
ــ کی گفته «راه مصدق» در کل فقط اینها بوده که شما می فرمائی؟ خب شما داری تقدیس می کنی مصدق را. وقتی خبردار شوی مصدق مجلس شورای ملی را رسماً منحل کرده، با رفراندومی خارج از قانون، چرا می آیی می فرمایی «راه مصدق» فقط ملی کردن نفت بوده؟ اقدامات غیر قانونی ی بسیار عجیب ایشان، چه طور «راه او» نبوده؟ چون تقدیس کننده ی او نبوده؟ اما بعد:
ــ محدودکننده ی قدرت شاه، قرار بوده مصدق باشد، که خودش مافوق قدرت قانونی ی خودش عمل می کرده؟
ــ من راه فدائیان اسلام را قبول ندارم، تعارف هم ندارم، اما «راه مصدق» به نظر بنده طبق مطالعات بنده ترکیبی بوده است از

«خدمات به ملت ایران + قانون شکنیهای بزرگ + ضعف تصمیمگیری در موارد مختلف»

و لذا «راه مصدق» را در مجموع برتر از راه فدائیان اسلام می دانم، ولی نسبت به مصدق هم دلیلی نمی بینم اهل تعارف باشم و ایشان را نقد (نقد اساسی) نکنم.
من طبق آگاهیهایم در مقایسه ی مصدق و کاشانی، در دوران مطرح بودم این دو فرد، مصدق بهتر از کاشانی بوده، اما:
کاشانی فقط پیام تبریک گفتنش به سپهبد زاهدی نبوده تمام زندگی اش، و ظاهراً کاشانی دهها سال قبل در مبارزات مردم عراق علیه انگلیس مجاهدانه شرکت می کرده (البته اطلاعانتم الان کمرنگ است)، و ظاهراً زندگی ی سیاسی اجتماعی اش یکدست نبوده.

فرمایش شما:
«بنده عرض کردم مردمی که حافظة تاریخی ندارند یا نسل جدید اصلا باورشان نمیشود که غرب و سلطنت پهلوی این قدر جنایتکار و ضدملی باشند و این خطری است برای جنبش اصلاحطلبی و سبز.»

می گویم:
برادر گرامی. چرا آنچه که گفتی شاه طرفدارانش تعدادی لات و فاحشه بود، آن را جز «عرایضت» حساب نمی کنی؟

سلمان محمدی یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:10 http://salmanmohammadi2.blogsky.com

سلام. من منکر امکان خطا در نوع بشر - از جمله مصدق - نیستم، اما اولا در مصادیق خطاهای مصدق با شما اختلاف دارم و ثانیا خطاها را یکدست نمیدانم. بنابراین به صرف مشاهدة خطایی در مصدق، قضاوت کلی ام در بارة او از خیلی مثبت به خیلی منفی تغییر نمیکند: انحلال مجلس را خیلیها به مصدق ایراد گرفتند. از جمله مرحوم خلیل ملکی. اما همو آن قدر درایت داشت که اولویت بندی کند و نهایتا اعلام کند که "این کار مصدق خطاست و او را به جهنم میبرد، ولی من حاضرم با مصدق تا جهنم هم بروم" یعنی با وجود خطا بودن این کار، وقتی آن را کنار دخالت دربار در انتخابات و کارشکنیهای مجلس فرمایشی میگذارد، می بیند در مجموع باید از مصدق حمایت کند.
+++
جالب است که شما قانون اساسی ج. ا. را نقد میکنید، اما قانون اساسی ای را که شاه را مجاز به عزل نخست وزیر و کابینه میکند و واضحاً بر خلاف روح دمکراسی است، نه تنها نقد نمیکنید، بلکه اصل قرار داده، مصدقی را که به اتکای رأی ملت میخواهد از تنگناهای آن دربرود، متهم به قانونشکنی میکنید.
اگر قانون، این قدر اصالت دارد که هر چه بود، باید رعایتش کرد و حتی با رفراندوم هم نمیتوان آن را کنار گذاشت، فلان کس هم طبق قانون فعلی رهبر و ولی مطلق است و هر کاری هم کرده طبق قانون بوده. چه اعتراضی دارید؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد