تحلیلها و تفسیرهای نوتفکیکی

               بسم الله الرحمان الرحیم.

            یکی از رفقای بنده اطلاع داد آقای مهدی نصیری تشکیک و تردید کرده در حدیث مشهور «اطلبوا العلم ولو بالصین» و سپس به درخواست من آدرس اینترنتی ی سخنان ایشان را خبر داد.

            قسمتی از سخنان آقای مهدی نصیری طبق http://www.sematmag.com/index.php?option=com_content&view=article&id=159:-----g----&catid=42:no-2&Itemid=53 چنین است:

            «اگر چه نگارنده قائل به مطلوبیت اولی و ذاتی علوم و تکنولوژی مدرن غربی نیست  و ظهور و بسط آنها را برخلاف سنن الهی و وحیانی می داند اما در شرایط کنونی به دلیل اضطرارهای ایجاد شده فی الجمله اخذ بسیاری از آنها را مجاز و بعضا لازم و ضروری می داند.


تقریر استدلال به حدیث نبوی اطلبوا العلم و لو بالصین چنین است که:

رسول اکرم (ص) مسلمین را به دانش جویی و اخذ دانش از هر جا حتی از چین که در آن روز ـ و نیز امروز ـ یک کشور غیر مسلمان و مشرک و کافر بود، امر فرموده است و این بدان معناست که در باره منشأ و خاستگاه علم هیچ محدودیت و قیدی وجود نداشته و مسلمین می توانند و بلکه موظفند علم و دانش و معرفت را از هر جا که تولید و زاده شده باشد، حتی اگر کفار و مشرکان مولد و مبدع آن باشند، اخذ نمایند و این دیدگاه که چون خاستگاه علم مدرن غرب ملحد است و یا چون فلسفه خاستگاهی یونانی که تمدنی مشرک و غیر دینی بوده است، دارد، پس نباید این علوم را اخذ کرد، مردود است. نقد و بررسی در نقد تقریر فوق از حدیث اطلبوا العلم و لو بالصین نکات زیر قابل ذکر است:

1. بررسی سند حدیث: کسانی که در مواجهه با احادیث سخت گیری کرده و بر معلوم و مقبول بودن راویان و رجال ناقل حدیث تاکید دارند و به همین دلیل به نفی بسیاری از احادیث می پردازند، نمی توانند به این حدیث تمسک کنند و به استناد آن به تاسیس مبنایی مهم در نظام تعلیم و تربیت پرداخته و اخذ علوم و معارف را از هر منبع و مأخذ و خاستگاهی جایز و بلکه لازم بدانند. اولا قدیمی ترین مأخذ در شیعه که حدیث مزبور در آن آمده است  کتاب مصباح الشریعة منسوب به امام صادق (ع) است که مرحوم مجلسی علی رغم آن که اشتهار به سهل گیری در اسناد و مأخذ روایات دارد، بدان اعتماد نکرده و در مقدمه بحار درباره آن گفته است: در این کتاب مطالبى آمده که خواننده خردمند و مطلع را با تردید مواجه مى‏کند. اسلوب این کتاب شبیه دیگر سخنان و آثار ائمه (ع) نیست. شیخ حر عاملی نیز می گوید: از جمله کتابهایى که بر ما ثابت است که قابل اعتماد نیست و از آنها نقل نکردیم کتاب مصباح الشریعة منسوب به امام صادق (ع) است. زیرا سند آن ثابت‏شده نیست و در آن سخنانى آمده که مخالف با تواتر است ..... نه تنها از روایت اطلبوا العلم و لو بالصین نمی توان استفاده کرد که مومنان می توانند علم و معرفتشان را از هر منبع و ماخذی اخذ کنند بلکه دیگر روایات نیز بیانگر چنین معنایی نیستند. گرفتن یک یا چند سخن حکیمانه از منافق یا کافر و مشرک امری متفاوت با اخذ یک رشته علمی ابداع شده از سوی کفار و یا اخذ منظومه معرفتی از آنها آن گونه که در فلسفه و عرفان مصطلح می بینیم می باشد. »

            پایان نقل قسمتی از سخنان آقای مهدی نصیری.

            نظر نویسنده ی وبلاگ:

            ــ بنده به هیچ وجه اشکال نمی بینم بحث سَنَدی و رجالی درباره ی حدیث مشهور «اطلبوا العلم ولو بالصین» انجام شود. شاید واقعاً این حدیث از معصوم صادر نشده باشد. نمی دانم.

            ــ طبق تفکر بنده، ورود آقای مهدی نصیری به این بحث، به صورتی که یک مقدار از تلاش ایشان برای نشان دادن مردود بودن احتمالی ی صدور حدیث مورد نظر از جانب معصوم است، این، در مجموع از نظر من فاقد ارزش و اهمیت است. توضیح می دهم.

            ــ وقتی ایشان از تعبیرهایی مانند «چون خاستگاه علم مدرن غرب ملحد است» استفاده می کند، من اساساً احساس می کنم گفت و گو کردن با ایشان ممکن است دشوار باشد. ایشان افکاری دارد. شعارهایی دارد.

            ــ غرب ملحد دیگه چی یه؟ اکثر مردمان غرب، مسیحی اند. غرب کجایش ملحد است؟ غرب موفق شد «انقلاب علمی» انجام دهد. ما موفق نشدیم. حالا ما که موفق نشدیم، باید بزنیم توی سر غرب، و او را ملحد و منافق و مشرک و کافر بنامیم؟

            ــ ظاهراً آقای مهدی نصیری می گوید «چند سخن» را می توان از مشرکان و ملحدان و منافقان و کافران گرفت اما «منظومه ی معرفتی» را نمی توان از آنان گرفت.

بنده با این سخن موافق نیستم، و نظرم این است منظومه ی علمی و فکری و هنری و فلسفی، اگر بد است، خب بد است، و شایسته است سراغ آن نرویم، اما چه «منظومه ی علمی و فکری و هنری و فلسفی» و چه «چند سخن»، اگر خوب است، می توان سراغ آن رفت، و چسباندن لغات و صفات کافرانه و مشرکانه و منافقانه و ملحدانه و چه و چه، شلوغ کاری کردن است.

ــ شما صد هزار حدیث بیاور در اثبات مدعیات آقای مهدی نصیری و صد هزار حدیث بیاور در رد مدعیات ایشان. اما آیا آیه ی قرآن، که

قُل سیروا فی الارض فانظروا کیف بدأ الخلق

            آیا قید دارد که زمین را و جهان را، آن جاهاش را برو ببین و بررسی کن و آن جاها تحصیل علم و صنعت کن، که «نزدیک است» یا «دور است»؟ آیا قید دارد که زمین را و جهان را آن جاهاش را برو ببین و بررسی کن و آن جاها تحصیل علم و صنعت کن، که «منافقانه و مشرکانه و ملحدانه و … نیست» یا «منافقانه و مشرکانه و ملحدانه و … است»؟

            طبق فهم من، امر به طلبیدن و تحصیل کردن علم، نه قید جغرافیائی ی دور و نزدیک دارد، و نه قید این که زادگاه علم ملحدانه است یا ملحدانه نیست، و نه قید این که «چند سخن» را بگیر اما «منظومه ی سخنان» را نگیر.

            اگر اشتباه نفهمیده باشم، آقایان میل دارند علم و تفکر خلاصه شود به «قرآن». من ایمان دارم به قرآن، و گمان می کنم فهمیدن پیامهای قرآنی، انسان را می رساند به خلاف مدعیات و پندارهای آقایان.

نظرات 19 + ارسال نظر
ایکس سه‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 19:43

سلام

۱. در قرون وسطی هر بحث علمی می بایست نسبت خود را با خدا مشخص کند. از رنساس به این سو و به ویژه از قرن روشنگری فیلسوفها و فیلوزوفها با قدرت ثابت کردند که صدق مفاهیم علمی ارتباطی با خدا و فرامین او ندارد. از این دید می توان علم مدرن را سکولار دید. البته سکولاریسم چه در وجه فلسفی و چه در وجه سیاسی اش تا اندازه ای فرق دارد با الحاد یا بریدن از دین! از دید من سکولاریسم موضوعیت دین در فهم جهان را کنار می زند و نه خود دین را. سکولاریسم از دل یک رویکرد دینی به جهان بر نمی خیزد تا بتوان جدایی اش از دین و گسستن اش از بنیادهای دینی را الحاد و کفر و غیره دید. پس اقای نصیری آماجش حمله اش را با کفر و الحاد که مفاهیمی دینی هستند اشتباه گرفته است. جای شکرش باقی است که علم جدید آنقدر پیشرفت کرده که آقایان دیگر نمی توانند در سودمند بودن آن تردیدی کنند و به سودای دست یافتن به رزم افزار هم که شده سفت و سخت بدان چسبیده اند. تازه بنیادگرایان اگر هم بخواهند علم داشته باشند آیا به راستی قادرند خود دست به کار شوند و علم تولید کنند. ابدا! همین که دلخوشند به ترجمه ی علوم تولیده شده به دست کافران و ملحدان برای انها بسنده است و ادعای پیشرفت علمی نیز بر زبان بنیادگرایان چیزی جز لاف و باد نیست. چرا که انچه را امروزه در ایران پیشرفت علمی می نامند چیزی نیست جز پیشرفت در تکنولوژی هایی که بر اساس همان علوم تولید شده را غرب حاصل شده است. انها علم تولید می کنند و ما مانند دیگر کالاهای دیگرشان مصرف می کنیم و کارمان محدود به ترجمه است و بس! عجب است که در کل کشورهای خاورمیانه جز دو نفر برنده یا نامزد جایزه نوبل نشده اند!!! و چرا؟

ایکس سه‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 20:24

سید محمدی:
"ظاهراً آقای مهدی نصیری می گوید «چند سخن» را می توان از مشرکان و ملحدان و منافقان و کافران گرفت اما «منظومه ی معرفتی» را نمی توان از آنان گرفت.

بنده با این سخن موافق نیستم، و نظرم این است منظومه ی علمی و فکری و هنری و فلسفی، اگر بد است، خب بد است، و شایسته است سراغ آن نرویم، اما چه «منظومه ی علمی و فکری و هنری و فلسفی» و چه «چند سخن»، اگر خوب است، می توان سراغ آن رفت، و چسباندن لغات و صفات کافرانه و مشرکانه و منافقانه و ملحدانه و چه و چه، شلوغ کاری کردن است."

اینجا منظور شما از "منظومه ی معرفتی" مشخص نیست. اگر منظورتان از منظومه ی معرفتی ان بنیادها و مبانی فکری است که علم جدید بر پایه ی انها استوار شده است صد البته باید بپذیرید که میان دید علمی مدرن و بینش اسطوره ای دین تفاوت وجود دارد و حتا تضاد ریشه ای. با یک مصداق توضیح می دهم.
انچه در دین اهمیت دارد البته مرادم دین های سامی است دیدن "اراده ی خدا" در کانون همه ی رخدادهای جهان است. هر اتفاقی در جهان می افتد نسبتی با اراده ی خدا دارد و بدون آن محال است . این نظر درست باشد یا نباشد علم مدرن به طور خاص و دانش به طور خاص، شناختش از عالم را بر این اصل موضوع (اگر بتوان گفت) استوار نمی کند. آنچه در علم مدرن پی جوی آنیم کشف قوانین حاکم بر جهان پدیدارهاست نه به نحوی ترانساندانتال بلکه به صورت ایمنانس. در هر گام ار کشفیات علمی مفهوم اراده ی خدا بیشتر و بیشتر رنگ رخود باخته است. به مثال زلزله دقت کنید و همین مورد اخیرش در ماه رمضان که ماه اراده ی رحمانی خداست!!. از این دید علم مدرن موضوعیت خدا در فهم جهان را کنار می گذارد. این رویکرد البته به معنای اثبات عدم وجود خدا نیست. دین همه چیز را "از پیش" می داند و علم همه چیز را "سپس" خواهد دانست پس از آزمایش و تجربه و تایید و تصدیق انها را یک چارچوب نظری. اما با این که علم در پیشرفت خود نفیا یا اثباثا در موجودیت خدا حرفی نمی زند اما روند رشد تاریخی ان نشان داده که گاهی "نصوص دینی" (دقت کنید) را زیر سوال می برد و خدایان فرستنده ی کتاب را دروغین جلوه می دهد. این مطلب هم در مورد کتاب دینی یهودی- مسیحی صادق است و هم در مورد کتب دینی مسلمانان. اینجاست که چالشی اساسی به وجود می آید که بنیادگرایان یا دست کم مسلمانان صادق اما سخت کیشی که مانند روشنفکران دینی ریاکاری و دغابازی پیشه نمی کند را به واکنش وا می دارد.

اما اگر به دقت بنگرید وقتی قران می فرماید:

قُل سیروا فی الارض فانظروا کیف بدأ الخلق.

این ایه هرگز به معنای فراخواندن مسلمانان به شناسایی و پژوهیدن بی نظرانه جهان نیست.

اولاً خود ایه نشان می دهد مسلمانان باید چگونگی
بدأ الخلق را بپژوهند نه چیزی دیگر را . که با این ایه مثلاً موضوعیت تفکر بیکنی در چیرگی بر عالم هستی از میان می رود و پژوهش منشی یکسویه می گیرد. در هر حرکتی به سمت شناخت جهان ما باید نشان هستی بخش و خالق و ناظم جهان را در آن ببینیم و اثر اراده ی او را . در بالا نشان دادم رهیافت علم مدرن به این صورت نیست بنابراین نگاه دینی ای که قران ما را بدان فرامی خواند نگاهی یکسویه است.

خود ذهنیت مدرن از انجا که مدخلیت اراده ی خدا در شناخت جهان را لحاظ نمی کند ممکن است با همین آیه نیز پرسشگرانه برخورد کند. البته ذهنیت مدرن لزوماً علم نیست . فلسفه است فلسفه ای که به جای اینکه به یقین بر خلاف ایه ی اول سوره ی بقره مجال ظهور دهد شک را در کانون فهم جهان قرار می دهد.
مثلاً به این گونه : بار اللها شما می فرمایید در زمین و نه حتا جهان بگریدم تا ببینیم چگونه افرینش اغاز شده است. اصلاً آیا جهان آفریده شده است؟ و اگر افریده شده ایا می توان با گشتن در زمین دلیلهای تجربی و طبعاً علمی ای یافت که به ما ثابت کند جهان افریده شده است یا این که بار خدایا آقای سید محمدی علم را باز هم با فلسفه و چند و چون در عالم اشتباه گرفته است!
با تشکر

ghasemfam چهارشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:12 http://aknun.blogsky.com/

سلام

تقسیم فکر و اندیشه به شرقی و غربی کار بی‌ربط و بی‌مبنایی است. فکر مکان نمی‌شناسد.

سخن حق را چه شرقی و چه غربی باید پذیرفت و سخن باطل را هم چه شرقی باشد و چه غربی باید کنار گذاشت.

لمان محمدی چهارشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:01 http://salmanmohammadi2.blogsky.com/

سلام. از آن بالاتر، حضرت (ص) در حدیث دیگری میفرمایند "خُذِ الحکمة ولو من اهل النفاق" (سند نخواهید که ندارم).

یک دوست-ایکس چهارشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:26

سلام
کامنتهای شما نشان از وسعت مطالعات وتفکر عمیقی میدهد که قابل تمجید وتحسین است والبته در جای خود قابل نقد. اما متآسفانه به دلایل نامعلوم از دادن پاسخ به شما خودداری میشود وبحث هایی که میتواند دریچه ای باشد به سمت وسوی دانایی بدون اینکه باز شود بسته میشود.برای شما آرزوی موفقیت و شادکامی دارم وامیدوارم همچنان از نظرات شما بهره مند شویم.

ایکس- یک دوست چهارشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 14:13


دوست عزیز من سلام - خود من بیش از همه بر این امر واقفم. و اگر می نویسم فقط برای همسخنی برای دوستانی همچون شماست. البته من مطالعاتی دارم و بر مبنای همان مطالعات سخن می گویم. انچه می گویم بیشتر حرفهای دیگران است که در کوره ی ذهن من گداخته شده و من خود را در برابر انان پشیزی نمی بینم. می توانستم در این وبلاگ چیزی ننویسم اما چیزهایی در این وبلاگ برای من مهم است که دل کندم را از آن دشوار می سازد. بماند من بیش از این هم انتظاری ندارم!!!

به دیده ی من بین روشنفکری دینی و ریاکاری پیوندی ژرف وجود دارد. من هماره صداقت سخت کیشان دینی را ستوده ام اما روشنفکری دینی چیزی نیست جز گونه ای دودوزه بازی و ریاکاری اندیشه زدوده که ادای اندیشیدن را در می اورد

سلمان محمدی پنج‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 00:16 http://salmanmohammadi2.blogsky.com/

ای خوانندگانی که خود را پشت ایکس و دوست پنهان کرده اید
سلام.
آنچه شما میستایید، به قول خودتان «سختکیشیِ دینداران» نیست؛ دروغ میگویید. چون همانها که شما سختکیش شان میخوانید - و البته از نظر من خشکمغزانی خوارج مسلک و نواخباری و خائن به دین و مردم بیش نیستند - در سی سال گذشته دمار از روزگار شما و ما درآورده اند. شما منحط ترین قرائت دین را از آن رو سخت میستایید که به سادگیِ هرچه تمامتر میتوانید خودتان را راضی کنید که «بله! نگفتیم؟ دین همین است. به همین گندی و منحطی و عقبماندگی».

خواهش میکنم تمام سعی خودتان و همة همفکران پیدا و پنهان تان را روی هم بریزید و بکوشید از عبارت زیر:
«به دیده ی من بین روشنفکری دینی و ریاکاری پیوندی ژرف وجود دارد. من هماره صداقت سخت کیشان دینی را ستوده ام اما روشنفکری دینی چیزی نیست جز گونه ای دودوزه بازی و ریاکاری اندیشه زدوده که ادای اندیشیدن را در می اورد»
توهین و ترّهات را بزدایید، ببینید اصلا چیزی میماند که کسی بخواهد اعتنایی بکند؟!

ما که جوابی به استدلالهای نداشتة شما نداریم بدهیم. شما خودتان، خودتان را ارضا کنید: تو بگو، آن یکی تحسین کند و برعکس! این کار گمان نمیکنم هرگز در مسلک شما حرام باشد

ایکس- سلمان محمدی پنج‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:07


سلام- ماشاء الله بر استحکام استدلالهایتان. از قرار کامتنهای بنده سه تا بودند و شما همانش را گرفتید که یک دید کلی بود بدون این که هنوز در تاییدش استدلالی اقامه کرده باشم. با وجود این حاضرم با شما این بحث را پیش ببرم تا صدق مدعای من یا ادعای شما روشن گردد. به عنوان مثال یک مصداق عرض می کنم تا بحث را روی ان پیش ببریم.
یکی از مصادیق حقوق انسانی در دنیای جدید دفاع از حقوق برابر همه ی انسانهاست از هر دین و مذهب و مسلکی که شما فرض کنید. طبق نصوص صریح قرانی چنین چیزی ناممکن است چرا که دستکم مسلم همیشه از نظر حقوقی بر کافر ارجحیت دارد. نه تنها این بلکه این هم که خداوند بارها در قران کافران با با صفات زشت و نکوهیده ای چون کر و گنگ و الاغ و ... یاد کرده است.
روشنفکری دینی همیشه سعی کرده به قول خودش بین دنیای جدید و سنت های خودمان! ژل بزنند یعنی هم این را داشته باشد و هم آن را. سروش به عنوان سر همه ی روشنفکران دینی این مملکت هماره کوشیده است خود را آموزنده آزادی و برابری و تفسیر غیر ایدئولوژیک از دین وانماید. با این همه واکنش اخیر او در برابر ترانه نجفی با عنوان ؛ ای نقی؛ نشان داد او تا چه اندازه در عمل به همان حرفهایی باور دارد که در نظر از انها سخن می راند. تاخت و تاز وی به سکولارها هیچ کم از یورش فقیهان و حزب اللهیان نداشت. او خیلی ساده دنیا را به کافر و مومن تقسیم کرد و با کافر نامیدن سکولارها!! حساب خود را با او تصفیه کرد. باور به برابری همه ی انسانها به معنای ان است که ما چه در نظر و چه در عمل اعتقاد داشته باشیم که هیچ مرز مذهبی و قومی و غیره ما را در جایگاه برتری از نظر حقوقی نسبت به دیگران قرار نمی دهد. حال سوال ما از شما جناب سلمان محمدی این است. آیا شما می توانید با حذف تمام آن آیاتی در قرآن که از جدایی بین مومن و کافر و منافق سخن می گوید به ازادی و برابری بی قید و شرط همه ی انسانها باور بیاورید. آیا شما می توانید زمانی چنان به انسانها بنگرید که گروهی از انان از جمله ی مومنان و ژروهی دیگر از جمله ی کافران نباشند. و اگر هم بتوانید ایا می توانید با قرائت!! جدیدتان ناکارامد بودن همه ی احکامی و ایه هایی که میان مومن و کافر مرز می کشند را نه تنها تایید که تبلیغ کنید.
پینوشت:
چند رفتار می توانید در باب این پرسش در پیش گیرید:

1. سکوت کنید. در این صورت فرض می گیرم یا جوابی برای پرسشهایم ندارید یا انقدر برای مخاطبان ارزش قائل نیستید که پاسخی به او بدهید. و این کار شاید از دل قرائت جدیدتان از دین الهی بر می خیزد.

2. به جای استدلال توهین کنید که خوب عیبی ندارد به این کار عادت کرده ایم.

3. با استفاده از قرائت جدید "بسط" یافته تان جوابی به پرسش من دهید که در این صورت از شما ممنون خواهم شد.
4. ممکن است بگویید تقسیم عالم انسانی به اسلامستان و کفرستان مربوط به گذشته است و مبانی حقوقی ای که بر اساس این تقسیمات به وجود آمده است مربوط به زمان گذشته است. این خودبخود بدان معنا خواهد بود که برخی از احکام اسلامی در گذر زمان قابلیت "تعطیل" را دارند. در این صورت از شما خواهم پرسید اگر احکام قران تعطیل بردارند چرا نباید همین حکم جدایی کافر و مومن را تعطیل کنیم چرا که ریشه ی جدایی مومن و کافر از نظر حقوقی در شریعتهای اسلامی همان اعتقاد به این مبنای عقیدتی است. و گیرم که اصلا توانستید این کار را هم بکنید در این صورت تکلیف آیاتی که مخالفان را به تحدی و هماوردخواهی با قرآن فرامی خواند چیست؟
من استدلال کرده ام و از شما انتظار استدلال دارم . در برابر چنین پرسشهای ریشه ای است که ریاکاری روشنفکری دینی برملا خواهد شد. شما معتقدید من مرتکب توهین شده ام اگر چنین است بسم الله دستتان را بالا بزنید و به شیوه ای احسن! به قول قران استدلالهایم را پاسخ گویید.
و نخیر کار ما خود ارضایی نیست . در همین وبلاگ چندین بار نوشتهای من سانسور شده در وبلاگ دوستتان اقای ستاریان هم کامنتهای من قلع و قمع شدند. اقای سید محمدی و ستاریان هر دو خود را روشنفکر دینی می دانند و به برابری حقوقی انسانها اعتقاد دارند. شرط عملی باور به ازادی و برابری انسانها این است که بگذاریم هر کس با هر فکر و عقیده ای حرفش را بزند حتا اگر این حرفها به گوش ما چندان دلنواز نیاید. اما چه میشود کسانی که داعیه ی دفاع از ازادی و برابری دارند یا کامنتها را سانسور و قلع و قمع می کنند یا توطئه ی سکوت در پیش می گیرند. این اگر نامش ریاکاری نیست پس چیست؟
با تشکر

یک دوست-سلمان محمدی جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 14:05

سلام
با شناخت نسبی که از شما ومطالبتان دارم شک دارم که قادر به ادامه بحث با جناب ایکس باشید.همین که شهامت به خرج دادید وآن کامنت را گذاشتید در جای خود قابل تحسین است.ما نیازی به نیروی کمکی نداریم.
اینجا میدان نبرد نیست، نه جنگ افزاری در کار است ونه قرار است کسی کشته شود.
اینجا تنها کلمات به مصاف هم میروند وآنکه دلایل واستدلالش قوی تر است حق با اوست.
من قبلآ هم گفتم از دوحال خارج نیست این شخص یا بر طریق باطل است که شما با دلایلتان میتوانید حق را نمایان کنید تا امثال من هم دیگر تحسین گوی او نباشیم ویا بر حق است که در این صورت برشماست که او را یاری کنید تا حق پیروز شود وجدل با سخن حق نکنید.
کامنت دوست عزیزم جناب ایکس وسوالاتش کاملآ روشن و واضح است. بسم اله

یک دوست-سلمان محمدی جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 15:18

در ضمن از زمانی که به لطف جمهوری اسلامی مجبور بودیم خودمان را ارضا کنیم مدت زمان زیادی گذشته است .(با عرض پوزش از جناب ایکس)

ایکس جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 19:18

گفتم شاید در وبگاه جناب سلمان محمدی ندیده باشید
سلام علیکم.
موضوع کاملا روشن است سید جان وقتی ما با بنیادگرایان صحبت می کنیم موضعشان کاملا روشن است. انها دین را پیچ و تاب نمی دهند تفسیر اقلی از دین ارائه نمی دهند سعی دارند بر اساس منطق و احکام خود قران سخن گویند اما روشنفکران دینی (مثلث مربع!) چه انها پیوسته از حقوق و کرامت انسان و ازادی و برابری انها سخن می گویند . اینها همه اما در مرتبه ی نظر است مانند همان سوگندهایی که خود شما در معرفی نامه وبگاهتان درج فرموده اید اما ژای عمل که به میان می آید همان موضعی را در پیش می گیرید که بنیادگرایان در پیش می گیرند حذف و سانسور و توطئه ی سکوت و ... مثال می خواهید. از شما می پرسم شما بر اساس پندار دینی تان چه واکنشی در برابر ترانه ی " ای نقی" شاهین نجفی ارائه می کنید.
1- در عمل نمی دانم واکنش شما چیست اما یک بنیادگرا بر حسب صداقتش در سرکوب کسی که به امامان توهین کرده حتماً گرز و چماق کافرکوب برخواهد داشت.
2- اما در نظر تقریباً گمان می کنم این فرد را کافر می پندارید یا ملحد یا هر چه. در این صورت مذهب خود را دال برتر بودن خود نسبت به دیگری می انگارید . یا او را تیره باطن! می شمارید یا هر چه یا در حالت بهتر او را "نجس" می انگارید و در رده ی سگ و خوک و ادرار و مدفع.
بدین سان ممکن است که در دل شما هم همان اتشفشانی باشد که در دل ان بنیادگراست. مقاله ی شکوائیه گونه ی عبدالکریم سروش نیز شکوائیه ای از این دست بود. آقای محمدی ریاکاری روشنفکری دینی در این است که از یک سو بنا به باور دینی اش انسانها را در چارچوب کفر و ایمان طبقه بندی می کند (و البته ارجحت با مومن است) و از سوی دیگر دم از ازادی و برابری همه ی انسانها می زند بدون این که بداند بر اساس هم تقسیمبندی ایمان و کفر است که در قران میان انسانها از نظر حقوقی تفاوت ایجاد شده است.
وقتی شیخ فضل الله نوری و شاگردانش از کلمه ی قبیحه ی ازادی دم می زنند و بانگ بر می داشتند ای مسلم بدبخت تو را چه شده است که دعوی برابری با کسی را می کنی که شرع مقدش او را فروتر از تو پنداشته و وقتی قوانین مجازات اسلامی در مسائلی مانند قصاص و دیه و ... در همین حکومت اسلامی حقوق فروتری را برای زنان و اقلیتهای مذهبی در نظر می گیرند. شما خیال می کنید از روی باد معده حرف می زدند. شما روشنفکران دینی مدام دم از قبض و بسط دین می زنید با این همه قبض از شما بسیار دیده ایم بدین صورت که در مورد ایات چالش زای قران مطلقاً حرف نمی زنید اما بسط تان را هیچ ندیده ایم. در کدامین قانون فقهی و اصولی توانسته اید مساله ای را بر اساس قرائت! های جدیدتان چنان پی ریزی کنید که قوانین پیشین خودبخود اعتبار خودشان را از دست بدهند. اینجاست که دو دوزه بازی روشنفکری دینی گل می کند او میخواهد هم خدا را داشته باشد هم خرما. گاهی هم از از ازادی و برابری سن می گوید از کیسه ی دینش خرج نمی کند بلکه از کیسه ی ایده ها و ایده الهای دنیای جدید خرج می کند بدون این که توجه کند مبانی حقوقی قران از بیخ و بن متفاوت از حقوق انسانی در دنیای جدید است .
سر اخر بگویم شما جوابی به استدلالهای من نداده اید و سخنان تان به یک غرولند (البته با عرض پوزش) شبیه تر است تا دلیل ورزی!


گذارید یک سوال دیگر اضافه کنم سید جان! (راستی این کلمه ی سید نشان نمی دهد که از نظر خونی و اصل و نسب شما اندک تفاوتی با دیگر انسانها دارید؟ بماند
من توقعی از شما ندارم که تعریفی از مومن و کافر و ... به دست دهید؟
سوال من این است که شما چگونه هم می توانید قائل به این تفکیک باشید و هم قائل به برابری انسانها. من وقتی می گویم روشنفکر ی دینی نوعی ریاکاری است اصلاً منظرم نیست که شخص شما یا هر کس دیگر ریاکار است. دغابازی و بلاهت در ذات این شیوه ی اندیشیدن جا خوش کرده است.
وقتی ایت الله مصباح بر اساس دین اش حقوق بشر را رسما از گاو پرستی بدتر می داند از روی صداقتش در باور به نا هم مرتبه بودن مومن و کافر حرف می زند. با توجه به ان مبانی فکری این حرف عجیب نیست گرچه به دیده ی شخص بنده اندیشه ی سخیفی است.
اما وقتی روشنفکری دینی از یک سو برابری برابری می کند و از سوی دیگر جهان را بر اساس اندیشه اش به دو قطب کافر و مومن تقسیم می کند انتظار نداشته باشید که چنین اندیشه ای را دو دوزه بازی ندانم. به نظر من خطر این دودوزه بازی بیشتر از ان اندیشه ی صادقانه اما سخیف است. چرا که مانع از نقد ریشه ای همان بنیادگرایی خشونتزا می گردد. کامیاب باشید


پنهان-سلمان محمدی جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 20:58

سلام جناب سلمان محمدی عزیز
مگر چیزی بجز گند وانحطاط و عقب ماندگی در این کشور میشود دید.اینها ثمره ی چیست؟واقعآ چه اتفاقی باید بیفتد که امثال تو به این اعتقاد برسند که اگر قرار بود از این امامزاده (دین)معجزه ای بیرون بیاید تا حالا باید می آمد.بدون شک امثال تو در به وجود آوردن این گند نقش اساسی داشته اند چه در قالب روشنفکر دینی وچه در قالب بنیاد گرای مذهبی.اگر هم دین ومذهب دارای فواید وثمراتی باشد این فواید در گندابی که پیرامونمان را گرفته محو شده اند و بجز کثافت از هیچ چیز دیگر خبری نیست.

سلمان محمدی به ایکس شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:24

سلام. در تارنوشت خودم جواب داده ام و همانها را با اجازة سید بزرگوار اینجا بازنویس میکنم :

1. ببین عزیز من! شما حرفهای زیادی زدید، ما هم چیزی نگفتیم، چون - لابد - یا معتقدیم شما هم باید آزاد باشید حرف تان را بزنید، یا حوصلة جواب دادن به مطالبِ صدبارجواب داده را نداشته ایم، یا حتی فرض کنید اصلا جوابی نداشتیم برای حرفهای خیلی سطح بالای تان! قبول. اما رسیدید به جملات نغزی که در بارة پیوند روشنفکری دینی و ریاکاری و در ستایشِ - یه قول خودتان - سختکیشی دینی ادا فرمودید. من هم متعرض این جملات شدم. چه طور است که شما میتوانید توهین کنید، ولی ما نمیتوانیم دو کلمه جواب این توهینهای تان را بدهیم؟! در آن آزادی و حقوق بشری که شما مدعی اش هستید و ما را هم قابل ورود به جرگة دفاع از آن نمیدانید، کسی حق ندارد جواب شما را بدهد؟! بعد هم از کی تا به حال جواب توهین را هم باید با استدلال داد که میفرمایید "ماشاء الله بر استحکام استدلالهایتان"؟ و راستی مگر در تأیید توهین هم میشود "استدلالی اقامه کرد"؟! جالب خواهد بود. مشتاق ام ببینم چه استدلالی اقامه خواهید فرمود.

2. میگویید "یکی از مصادیق حقوق انسانی در دنیای جدید دفاع از حقوق برابر همه ی انسانهاست از هر دین و مذهب و مسلکی". بسیار خوب! حال بفرمایید آن - به قول خودتان - "سختکیشان دینی" طرفدار برابری حقوقی انسانها بوده اند یا این - به قول شما - روشنفکران دینی"؟ من مطلب سروش در واکنش به توهینهای اخیر را در اینجا آورده ام:
http://salmanmohammadi2.blogsky.com/1391/03/22/post-68/
شما بفرما بگرد پیدا کن کجا مدعی "نابرابری حقوقی" شما با ما شده که گفته اید "تاخت و تاز وی به سکولارها هیچ کم از یورش فقیهان و حزب اللهیان نداشت"؟ تازه، اگر هم چنین خطایی از او سرزده باشد، پذیرفته نیست، ولی انصافا کجای نوشتة او چنین است؟
پس آنچه شما را ناراحت کرده، اتفاقا چنین واکنشی به توهین بوده، وگرنه مواضع سختکیشان دینی ظاهرا خیلی هم مقبول طبع شما واقع میشود.

3. میگویید "او خیلی ساده دنیا را به کافر و مومن تقسیم کرد و با کافر نامیدن سکولارها!! حساب خود را با آنها تصفیه کرد" و این ظاهرا تنها مستند شما از سخنان سروش به نفع ادعای تان است. اما ... مگر آدمها کافر یا مؤمن نیستند؟ شما منکر وجود کافر در عالم اید یا منکر وجود مؤمن؟! و نفس این که کسی خود را یا دیگری را کافر بداند، مگر به معنای تأیید نابرابری "حقوقی" کافر و مؤمن است؟! من فکر نمیکنم هرگز بتوان به وضعی رسید که هیچ تفاوتی بین انسانها در کار نباشد و اصلا اگر هم به آن روز برسیم، گمان نمیکنم چندان جالب باشد. مهم این است که ما در عین تفاوتهایی که با هم داریم - اعم از اعتقادی و اجتماعی و حتی زیستی - از حقوق برابر برخوردار باشیم.

4. از "کافر نامیدن سکولارها" مقادیری تعجب کرده اید. ولی خدمت شما عرض کنم که از ابداعهای سروش تمیز نهادن میان دو نوع سکولار و سکولاریسم است: فلسفی و سیاسی. و اتفاقا اکنون خود را سکولار سیاسی میداند و در این راه میکوشد و نظریه میپردازد و .... لطفا ازبری موضع نگیرید! اول سری به پایگاهش بزنید! (در پیوندهای من هست.)

5. میگویید "آیا شما می توانید با حذف تمام آن آیاتی در قرآن که از جدایی بین مومن و کافر و منافق سخن می گوید به ازادی و برابری بی قید و شرط همه ی انسانها باور بیاورید".
الف. همان طور که گفتم نفس تفکیک آدمها به مؤمن و کافر، ایرانی و غیرایرانی، سفیدپوست و رنگینپوست، زن و مرد، سالم و معلول، و هر تقسیمبندی دیگری اساسا تلازمی با قائل شدن یا نشدن به برابری حقوقی آنها ندارد.
ب. اصلا بله. میتوانم. چه طور؟ از نظر شما اشکالی دارد؟ اساسا این که من از متون دینی ام چه برداشتی میتوانم بکنم یا نه، یک بحث درون دینی است و - اگر ناراحت نمیشوید، عرض کنم که - تقریبا به شما ربطی ندارد. من و آقایان ستاریان و سیدمحمدی و خراسانی و دین پژوهان و امثالهم باید یکی بزنیم توی سروکلة خودمان، یکی هم توی سروکلة متون و منابع مان، ببینیم از آنها چه میتوان استنباط کرد. آن هم ضوابطی دارد که نخست باید بر سر آنها با هم به توافق برسیم. آخر با شما که نه متون و منابع ما را قبول دارید، نه ضوابط ما را، چه بحثی در این مورد میتوان کرد؟
این به معنای بستن باب گفتگو میان ما و شما نیست ها. نه. با شما در بارة مسائل دیگری باید بحث کنیم.
بگذارید این موضوع را که میترسم سبب سوءتفاهم شود، کمی بشکافم: ببینید ما یک متن (الف) داریم و از آن نتایجی (ب) در بارة نحوة سلوک اجتماعی مان گرفته ایم. همه همین طورند، منتها منابع یا متون شان با هم فرق دارد. بحث میان افراد معتقد به متن و منبع واحد با بحث میان افراد متفاوت الاعتقاد، یک جور نیست: هم اعتقادها بر سر نحوة استنتاج ب از الف میتوانند بحث کنند، ولی بحث متفاوت الاعتقادها فقط بر سر ب میتواند باشد.
ما اگر معتقد به نابرابری حقوقی بودیم - مثل سختکیشان محبوب تان - میتوانستید با ما بحث کنید که چرا چنین اعتقادی داریم؟ ولی الان که ما هم مثل شما به برابری حقوقی انسان بما هو انسان اعتقاد داریم، دیگر چه کار دارید که این را از کجای منابع مان و با چه ضابطه ای به دست آورده ایم. بگذارید این بحث دوم را با هم منبع های خودمان بکنیم.

6. من با اصطلاح "روشنفکر دینی" مشکل دارم و «دینداریِ متجددانه (مدرن)» را بر آن ترجیح میدهم. منظورم از «دین متجددانه» هم قرائتی از دین است که سرسپردة سنت نیست و پیشرفتهای انسان در دوران تجدد و ارزشهایِ پسِ آنها مثل عقلانیت و دمکراسی را میستاید و با دین سازگار میداند. بحثش بماند برای بعد. اما نمیفهمم عبارت "روشنفکری دینی" را چرا باید مثلث مربع دانست؟

7. واکنشم در برابر اهانتها این است: هر کسی به لحاظ حقوقی و بنا بر اصل آزادی بیان حق دارد هر چه دلش میخواهد بگوید. این یعنی که کسی را به خاطر حرف و عقیده اش نباید مجازات کرد. اما من هم متقابلا حق دارم به احمقی که به اعتقادات من اهانت میکند، پاسخ درخور بدهم.

8. باز هم میپرسم: به خودتان رجوع کنید ببینید چرا نظرات بنیادگراها و شیخ فضل الله را بر تفسیر آزادیخواهانه از دین ترجیح میدهید؟ آیا به خاطر این نیست که آن قرائت از دین را راحت تر میتوانید به سخره گرفته، رد کنید؟ لازم نیست جوابش را به ما بدهید. خودتان پیش خودتان به این سوال فکر کنید.

9. رجزخوانیها و ترّهات شرکا هم جواب نمیخواهد. سندی است دال بر عقلانیت و به ویژه آزادگی برخی مدعیان.

ایکس- سلمان محمدی شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:31

سلام دوست من.
سلام
جناب سلمان محمدی چند نکته را برای گشودن دریچه ی گفتگو پیش می کشم .
جامعه ی ما 30 سال است تحت استیلای حکومتی غارتگر منابع ملی و سرزمینی به نام دفاع از نه "ملت ایران" بلکه "امت اسلام" بی ریشه و بی بنیاد شده. شما می خواهید با قران و احادیث در این جامعه بنگرید و آن را سرپا کنید. شما میخواهید از دل این منابع که سراسر مبانی حقوقی دنیای جدید را استخراج کنید و ایده الهایی را کشف کنید که قبلا کشف شده اند و برتری خود را نشان داده اند این به معنای از پشت لقمه را به دهان بردن است.
عبدالکریم سروش در مقاله اش جامعه ی کلنی وار ایران را که چیزی نیست جز اشباحی سرگردان از انسانهای بی هویت و بی ریشه که زیر چنبر حکومت دینی به انواع پلیدی ها مبتلا شده به کافر و مومن تقسیم بندی کرد. این تقسیم بندی یک تقسیم بندی دینی است و ضمناً می رساند که از دید عبدالکریم سروش گروهی از ایرانیان گمراهند و گروهی مومن. اما عبدالکریم سروش به این نکته توجه نمی کند که این کافران گمراه همان ستمدیدگانی هستند که زیر چنگال قهر حکومتی از ان بریده اند. و عبدالکریم سروش به جای این که به قول خودش "دل" انها را به دست آورد بر همین ستمدیدگان می تازد که چرا کافر و گمراه شده اند و جسارت ورزیده و ترانه ای در نقد ایدئولوژی مهدی باورانه حکومت خوانده اند! اینجاست که همدستی پنهان روشنفکری دینی با همان حکومت تاراجگر خود را رو می کند.
عبدالکریم سروش کثافتکاریهای رژیم را "کافرپروری" می داند. این یعنی از دید عبدالکریم سروش حکومت تا دندان مسلح گمراه پرور هم هست. و این یعنی باز عبدالکریم سروش اماجش را اشتباه گرفته و به جای مومن استیلاگر کافر و گمراه مقهور را نهیب می زند که هان پای را از گلیمت بیرون مَنه وگرنه؟

عبدالکریم سروش مراد بسیاری از روشنفکران دینی از "جدال کفر و دین" می گوید. چرا؟ نمی دانم شاید به خاطر این که بر اساس باور دینی اش این اندیشه در ته ذهن اش نشسته که کافر اصالتاً خطاکار است و مومن باید مواظب باشد که بر حقانیت اش خدشه ای وارد نیاید! و ایا شما نیز کافران را بر اساس پندار دینی تان اصالتاً خطاکار نمی دانید؟
روح استبداد دینی در مقاله ی سروش چنان جا خوش کرده که به خود اجازه می دهد به کافرانی که هیچ تجربه ای از دنیایشان ندارد "خطابیه" بنویسد و تعیین تکلیف کند که ای سکولارها به داد سکولاریسم برسید!! او با این کار فرض می گیرد که اولاً قطعاً بزهی! از یک هنرمند سر زده و دوماً همه ی سکولارها کمک کار و شریک جرم اویند و از سکولارها ناراحت است که چرا از "مراقبت و تنبیه" او چشم پوشیده اند و شاید به نقش شان در لباس گروه های ضربت امر به معروف و نهی از منکر عمل نکرده اند.
عبدالکریم سروش در خطابیه اش جامعه بی دین را جامعه ضد دین جلوه می دهد و با زبانی دینی و اسمانی از "پاکان" در برابر "منکران" سخن می گوید و خود بخود نشان می دهد که مومن پاک است و منکر ناپاک. و بدین سان بر همان اندیشه ی نجس و ناپاک بودن بی دین صحه می گذارد!
عبدالکریم سروش اعتراض یک نفر هنرمند به یک سنت دیرپا و نابود کننده را به ناسزاگویی تعبیر می کند و جسارت یک تنه ی او در برابر یک حکومت تا بن دندان مسلح را مقابله به مثل می داند و در نقش معلم اخلاق نهیب می زند که ای سکولارها... !
عبدالکریم سروش چون مومن است و چون معلم اخلاق است و چون بر حسب دینداری اش خود را برحق می داند به خود اجازه ی "نصیحت" می
دهد! و این کار را همان کسی می کند که خود در برپایی این حکومت نقش فعال داشته. عجب است!

عبدالکریم سروش همان که در بستن و بازگشایی و اسلامی سازی دانشگاهها ان نقش فعال را داشت و هیچ گاه از گناهان خود نیز پوزش نخواسته انقدر احساسات رقیقی دارد که به وجود میلیون ها تن انسان در به در و متواری و زندانی و شکنجه شده و کشته و مفقود و مبتلا به هزار مرض و درد همچون اعتیاد می گوید به سبب نقد دین (اینجا هم کلک می زند چون او دین را نقد نکرده بلکه ایدئولوژی حکومتی را نقد کرده ) دیری است که من عیساوار صلیب مرگم را بر دوش می کشم! فرقش این است که عیسا امر و نهی نمی کرد ، داوری و قضاوت نمی کرد و در قضیه سنگسار مریم مجدلیه آن واکنش معقول را به خرج داد تنها کسی می تواند سنگی پرتاب کند که خودش گناهی نکرده باشد. اما کجا دیده ایم روشنفکران دینی عموماً و عبدالکریم سروش خصوصاً به سنگسار کسی اعتراض کرده باشند کجا جانب یک بهایی یا مسیحی یا یهودی یا زرتشتی یا حتی یک سنی را گرفته و از حقوق برابر او در تبلیغ دین اش سخن گفته اند؟ حاشا حاشا!

عبدالکریم سروش نمی پرسد:
" چرا ثروت مردم را به نام امت اسلام تاراج می کنید
چرا ازادی مردم در انتخاب شیوه ی زندگی را سلب می کنید
چرا برای مردم تعیین تکلیف می کنید که چه بپوشند و چه نپوشند؟ (به خودتان در همین مورد هم توجه نمایید دوست عزیز)
چرا تحت لوای دفاع از صیغه فقر و فحشا را رسمی و ترویج می کنید.
چرا گشتی امر به معروف و نهی از منکر را به جان مردم انداخته اید.
چرا جوانان را به مواد مخدر معتاد می کنید
و اگر "امر دین عظیم است" چرا دیگر دینان را تحقیر می کنید اجازه ی تبلیغ رسمی و عمومی به انها نمی دهید حتی یک رسانه عمومی در اختیار انها نمی نهید چرا دانشجویان بهایی را از دانشگاه اخراج می کنید. چرا یهودی ها مسیحی ها زردشتی ها درجه سوم و باشند و بهایی ها حتی مهدور الدم و مهدور العرض؟! اقای سلمان محمدی عزیز اگر امر دین خطیر است و کافران! و هم در این وادی حقی و حظی دارند انچنان که مرادهای شما همچون سروش ها می گویند چرا حتی یکبار هم که شده از زبان شما در دفاع از حقوق دینی این اقلیتها سخنی نشنیده ایم. بله مومن و کافر به واقع در جهان وجود دارند اما شما توجه نمی فرمایید که بیانیه ی حقوق بشر مبنایش برای دفاع از حقوق برابر انسانها را از دل مفاهیم دینی برنکشیده است. شما توجه نمی فرمایید که اگر اعتقاد دارید که مومنان و کافران به واقع در جهان وجود دارند به دلیل این است که شما به عنوان مسلمان یک عده مومن می دانید و یک عده را منکر. در مرحله بعد مومن صاحب حق است و منکر گمراه. اصلاً خود همین لفظ منکر دال بر ان است که حقیقت در قالب کلام دینی شما متبلور شده است. و دیگران از ان سرباز می زنند از اینجا تا میل به مقهور ساختن منکران راهی نیست. و این بنیاد مشترکی است که چه بنیادگرایان و چه شما به اصطلاح روشنفکران دینی در هوای ان نفس می کشید. منکر مفهومی است که دین و دیندار در فضایی دینی تعریف کرده اند اما در بیرون از اتمسفر دینی انسانها فقط انسانند و بس! و بر همین اساس باید حقوقشان را تعریف کرد. شما می فرمایید بر اساس دین ما انسانها در بیرون دو دسته اند مومن ، منکر. انگاه سخت کیش دینی از شما می پرسد حال که قبول داری انسانها بر اساس قران یا مومن اند یا منکر ، آیا این را هم قبول داری که در قران و در سیره ی نبوی برای مومنان و منکران حقوقی تعریف شده ! شما هم ناگزیر می فرمایید بله! در مرحله ی اخر از شما می پرسد چرا به احکام دینی پایبند نیستید چرا ایده الهای دنیای متجدد را ترجیح می دهید (البته اگر ترجیح دهید!) و شما جوابی ندارید. اما پای منکران که به میان می رسد می فرمایید ما میخواهیم بزنیم توی سر منابعمان تا از دل ان منابع خردک شرری گیر بیاوریم که مثلاً تایید کند همه ی انسانها سوای دین و مذهبشان با هم حقوق برابر دارند و مثلاً حق دارند خودشان تعیین کنند چه بپوشند و چه نپوشند! بعد می فرمایید شما که از بیرون نگاه می کنید چکار دارید که ما با منابعمان چطور برخورد می کنیم. و باز بین خودتان یعنی مومنان و ما منکران خط می کشید که یعنی های! به شما چه؟! و البته امر دین امری خطیر است و منکران! هم در آن حقی و حظی دارند. توجه نمی فرمایید که این همه انرژی که شما روشنفکران دینی یا دینداران متجدد ( که قائل به پیشرفتهای دنیای جدید هستید که معلوم نیست منظورتان از پیشرفت اینجا علم و تکنولوژی است یا ازادی و برابری و مثلا دفاع از حقوق بهاییان) از جوانان صرف می کنید قرار است در پایان سر از جایی هم در بیاورد یا نه. شما می فرمایید که میشود از دل قران و سیره ی نبوی حقوق جدید انسانی و پیشرفت به مفهوم مدرن بیرون آورد ما منکران می گوییم اب در هاون می کوبید چرا که مبانی حقوق جدید و حقوق قدیم متفاوت بلکه متعارضند و به هم جمع نمی شوند. می گویید می توانیم می گوییم خیر اگر می توانستید لااقل در این سی سال یارا بودید یک خط از دل منابعتان در اورید که نشان دهد یک زرتشتی هم در تبلیغ دین اش همان اندازه حق دارد که یک شیعه دارد. یک زن هم به همان اندازه حق قاضی و رئیس جمهور و رهبر شدن دارد که یک مرد دارد و ... . بسم لله راه باز است و جاده دراز یکی از این حقوقی را که بر شمردم از دل منابعتان در آورید؟ چرا معطلید؟ سی و اندی سال بس نیست تا شمای دیندار متجدد از دل منابع دینی و مذهبی تان اصولی را استخراج کنید که بهایی منکر مهدویت را با شمای مهدویت باور در یک خط برابر بنشاند. شما روشنفکران دینی یا دینداران متجدد سالهاست که دارید مفاهیم جدید اما بی بنیاد جعل می کنید بی انکه این مفاهیم جدید و جعل های نوساخته تان که "قبض و بسط" می نامیدشان و جز تکرارشان کاری ندارید توانسته باشد گرهی از کار فروبسته ی ما ملت ایران که مصالح و منابعمان همچون شترها و گوسفندان عید قربان (عید خون! که شما جشن اش می گیرید) فدای مصالح امت اسلام می شود بگشایید. همین.
حوصله داشتید بعداً در باب مثلث مربع بودن روشنفکری دینی هم با شما سخن خواهم راند.
امیدوارم از توهینی مرتکب نشده باشم شاد و سرزنده باشید.
این نوشته تحت تاثیر نوشته های اقای ارامش دوستدار بود.

ایکس- سلمان محمدی شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:11

ببنید دوست من. بنده نه اعتقاد دارم حرف سطح بالا می زنم و نه اعتقاد دارم حقیقت مطلق را در خورجین اندیشه های خود دارم. یک سری سخنان دارم با یک سری دلیلها که می توانند درست باشند یا نا درست انچه در مورد ریاکاری روشنفکری دینی هم گفتم به دیده خودم توهین نیست (اصلاً شما دینداران چرا اینقدر زودرنجید!) خطاب به اقای سید محمدی گفتم منظور از ریاکاری ، ریاکاری شخص خاصی نیست و این به مبانی این طرز تلقی بر می گردد. اگر شما با دقت به حرف من گوش نمی سپارید تقصیر من نیست. من نوشته بودم "ماشاء الله بر استحکام استدلالهایتان"؟ چون کامنتهای من راجع به چیزی دیگر بودند و شما بدون این که بپرسید دلیل این سخنانتان در باب روشنفکری دینی چیست فرمودید چرا توهین می کنید. این استدلال نیست . و اگر به عنوان استدلال اقامه شده باشد ماشاءلله دارد. ندارد؟

2. نکند شما خیال دارید ما را هواخواه بنیادگرایان جا بزنید عزیز من؟! تاخت ما به روشنفکری دینی از دل این اندیشه برمی خیزد که این شیوه ی تفکر به جای این که راه را بر بنیادگرایی ببندد اتفاقاً راه را بر نقد ریشه ای آن می بنند. دلیلهایش را بنهید برای بعد.
آدمها از دید دینداران مومن یا کافرند. اما از دید یک انسان آزاد انسانها تنها دو دسته اند آنهایی که دین دارند و آنهایی که دین ندارند. کاربست لفظ کافر برای آن کس که دین ندارد تحمیل عقیده ی دینی است. ضمن این که به کار گیری این واژه نشان می دهد که مومن برحق است و کافر نا برحق. دموکراسی تا اندازه ای با این طرز تلقی که شخص خاصی یا گروه خاصی صاحب حقیقت مطلقند مخالفت دارد.
در مورد سروش هم ر کامنت بالا فکر کنم همه چیز را روشن ساخته باشم.
نظر بنیادگرایان را ترجیح می دهیم؟ ما؟ من در کامنت های قبل این اندیشه ها سخیف خواندم از این بیشتر؟ . بنیادگرایی کجایش محبوب ماست دلستان؟! اندیشه های شما جامه ای زربفت بر تن آن سخافت می پوشاند. سوال من است شما این است شما به ولایت دین اعتقاد دارید یا ندارید؟ نمی گویم ولایت فقیه یا نمی گویم ولایت فقه می گویم ولایت دین با هر تفسیر و تعبیری که شما دارید. اگر ندارید که هیچ اما اگر دارید به من بگویید در این ولایت دینی شما با بیدینانی که مثلاً به رسول لله توهین می کنند طبق منابع دینی تان چه رفتاری در پیش خواهید گرفت؟ از پاسختان ممنون خوام شد. آن "پاسخ درخوری" که به آن "احمق!" می دهید از چه نوعی خواهد بود. اصلاً فرض کنیم در این ولایت دینی شما کسی قرآن را به آتش بکشد پادافره عمل او چه خواهد بود؟ دقت کنید دارم شما را به همان مرزهایی نزدیک می کنم که بین شما دینداران متجدد و روشنفکر با بنیادگرایان مشترک است.
فعلا کمی خستمه خواهشم اینه که بحثمونو روی همینا پیش ببرین تا ببینیم به کجا می رسیم.
با تشکر

ناشناس ـ سلمان محمدی یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:46

9. رجزخوانیها و ترّهات شرکا هم جواب نمیخواهد. سندی است دال بر عقلانیت و به ویژه آزادگی برخی مدعیان.
شما با مطالب واستدلالهایتان جایی برای عقلانیت و آزادگی باقی گذاشته اید؟شما حتی متوجه نشدید مبانی فکری و عقیدتی طرف مقابلتان چیست و او را جزء بنیادگرایان مذهبی تصور کردید.مشخص است که نوشته های اورا با دقت نمیخوانید( شاید به دلیل تضاد با اعتقاداتتان) فقط کافی است ذره ای از عقلانیت وآزادگی در وجود شما باشد تا بفهمید او چه میگوید وچه میطلبد وبه دنبال چیست.
در هر صورت به نظر من سروش وشما ودیگر روشنفکران وبنیادگرایان مذهبی حق اعتراض به اوضاع کنونی را ندارید چرا که امثال شما با اعتقادات وباورها و نوع ارزشهایتان خواسته یا ناخواسته بر مشروعیت این نظام مهر تآیید زده اید.

ایکس- سید محمدی یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:37


فرموده اید:
"تصور می کنم چون «روشنفکر» معنایی مثبت متبادر می کند به ذهنها، و چون مخالفان دین، خشنود نیستند ببینند «دین» و یک مفهوم مثبت کنار هم نام برده شوند، سالها است درباره ی «امتناع روشنفکری ی دینی» سخن می گویند"

این حرف شما اساسا ارتباطی با مبنای فکری ما ندارد. روشنفکر از قرن هژدهم به این سو به کسی گفته می شود که باور به مبنای عقل برای فهم جهان دارد و معیارش برای شناخت جهان را شک قرار می دهد نه یقین. هیچ چیز از دایره شک او بیرون نیست. البته این شک به هیچ رو سودای در جا زدن در خود را ندارد بلکه آهنگ و آماجش همانا یقین است . این که هیچ چیز از دایره شک روشنفکر بیرون نیست بدین معناست که جهان ، خدا ، دین ، نبوت و نصوص دینی هیچ کدام از تیررس شَک بیرون نیستند. آنچه روشنفکری دینی در ایران نامیده میشود با این مبنای عقل برای فهم جهان بیگانه است بنابراین ما در ایران روشنفکر دینی نداریم. چون دو مبنای عقل و مبنای قدسی با هم جمع نمی شوند. البته این به معنای این نیست که نمی توان از عقل استمداد جست و ان را به کار تقویت پایه های دین گماشت. در تمام طول تاریخ چنین عقلی که عقل کلامی باشد و عقل منقاد دین و اسطوره و نه عقل آزاد وجود داشته است. اما عقل روشنرای و ازاد با این عقل متفاوت است . این است که از زمان دکارت به این سو نوعی گسست در شیوه ی شناخت جهان به وجود آمده است. پس مساله این نیست که شخص من از چه خوشم می آید و از چه بدم می اید. مساله این است که آیا این روشنفکری دینی عقل اتونوم به شیوه ای که در بالا نشان دادم را لحاظ می کند یا نمی کند. درست است! انچه روشنفکر دینی نامیده شده است را می توان خیلی ساده "متفکر نواندیش و اصلاحگر دینی" نامید و صد البته روشن است که این "متفکر" سودای نقد ریشه ای دین را ندارد. در این صورت او باید فرض بگیرد دین یا درک ما از دین نیازمند اصلاح است. دین را که نمی تواند اصلاح کند! بنابراین سودای اصلاح درک ما از دین را در سر می پزد و البته از پیش باید این را هم فرض بگیرد که هیچ کدام از خوانشهای ما از متون مقدس ارتباطی با نصوص دینی ندارد و انچه تاریخاً با توجه به نصوص دینی در باب متن "صامت" دین گفته شده فقط یک برداشت است و بیش از آن نیست. این رهیافت سربسته همه ی خوانشهای تاریخی را نادرست می انگارد تا بگوید خوانش امروزین من از متن مقدس بر مثلاً خوانش فقها برتری دارد. این رویکرد دو مشکل دارد. 1- زاده ی یک شرایط تاریخی است و محکوم به همان حکمی که خود برای خوانش های قدیمی تر صادر می کند 2- این تفسیر و خوانش ارجحیت خود بر تفسیر فقیهانه را با کدامین ملاک می سنجد ایا جز بر مبنای همان متنی که آن را "صامت" می خواند؟
اگر دال بر این بگذاریم که متفکر اصلاحگر دینی میخواهد تفسیری تازه از دین بیابد. از انجا که متن را به قول سروش "صامت" می داند تنها کاری که می تواند انجام دهد این است که بگوید من تفسیری هم ارز و نه برتر از تفسیر فقیهانه به وجود آورده ام . چه به محض این که ادعا کند تفسیر من برتر است باید میزان پابندی خود به متون و نصوص دینی را نشان دهد. تجربه نشان داده که فقیهان در این مورد به متن مقدس پایبند ترند و میزان استنادشان به خود نص مقدس و نه برداشتهای مدرن شده بیشتر است. از این گذشته متفکر دینی بارها به سودای هم راستا سازی کلام مقدس با ایده الها و حقیقتهای دنیای جدید بسیاری از ایات قرانی را به قول خودش اصلاح! کرده و مفاهیمی به انها بار کرده که با هیچ چسبی به کتاب مقدس نمی چسبند. اگر فرض بگیریم که روشنفکر دینی در صامت نامیدن دین خویش صادق است بنابراین باید اعتراف کنیم که او با این جعلیات نواندیشانه عقل ما را به قصد فریباندن نشانه رفته است و این چیزی جز دو دوزه بازی و ریاکاری نیست.

انچه بنده بدان نقد دارم شریعت اسلامی است و نه مثلاً اصول اخلاقی. من معتقدم روشنفکر دینی راهی به اصلاح این شریعت ندارد اگر می داشت بمثل در مدت این 30 سال باید قادر می بود بر اساس منابع دینی از حقوق برابر زرتشتی یا بهایی در تبلیغ آزادنه ی دین خود در رسانه های عمومی دفاع کند.اما حتا در باب آن حتا لب نجنبانده است و چرا؟

فرموده اید:
""یک مقاله ی مفصل یک نفر نوشته بود (شاید آن فرد، که ایکس نامیده نمی شد، همین آقای ایکس فعلی باشد) که قرآن، کیهان شناسی اش زمین ـ مرکز است، و کیهان شناسی ی علمی (که لابد قعطی و یقینی است) زمین ـ مرکز نیست، و لذا، قرآن از جانب فردی دانا صادر نشده است. بنده مدتی قبل نظر خودم درباره ی نادرست بودن مدعیات ایشان، نوشتم"
یعنی واقعا کامنتهای شما نادرست بودن مدعیات آقای ایکس را نشان دادند؟! از قرار آقای ایکس در جواب کامنت شما یک کامنت بلند نوشتند و شما پاسخ ندادید. بنابراین دو حال دارد. یا شما ان کامنت را نخوانده اید که کاری غیر اخلاقی انجام داده اید و یا خوانده اید . اگر خوانده اید و جوابی نداشته اید سکوت شما غیر اخلاقی است نیز اگر خوانده اید و پاسخی نداشته اید این که اکنون خود را مُحق جلوه می دهید خُب من نمی دانم این کار را چه بنامم قضاوت را بر عهده ی خواننده می گذارم. سابقه ی آن بحث در وبلاگتان هست. کامنتهای ایکس هم از جانب شما و هم از جانب آقای سلمان محمدی بی پاسخ ماندند اقای ایکس فرض گرفتند که شما جوابی نداشته اید وگرنه تقریر می فرمودید.
فرموده اید:
". فکر می کنم همان طور که واقعاً، یا به عنوان ترفند تبلیغاتی، ارتدوکسهای دینی را صاحب حق می دانند در بیان کردن نظراتشان و داشتن حیات فکری و فرهنگی، قاعدتاً افراد موسوم به روشنفکران دینی هم باید از طرف افرادی مانند ایکس، صاحب حق حیات فکری و حق نظر دادن و دفاع از نظرات خود، شناخته شوند"


خیلی خیلی ممنونم! یعنی حالا ما ترفندبازان تبلیغاتگر گفته ایم شما حق ندارید آرایتان را بیان کند و حق حیات فکری و فرهنگی را از شما سلب کرده ایم؟ نه خیر دوست عزیز ما را با بنیادگرایان مذهبی اشتباه گرفته اید. ولتر می گفت من جان خودم را می دهم تا تو بتوانی حرفت را بزنی این است آن ایده ال تولرانسی که ما بدان باور داریم.
اسم ولتر را که اوردم یادم امده نوشته اید :

"آنچه ما «روشنفکر» می نامید ظاهراً در اروپا معادل افرادی بوده کمتر از «متفکر» و کمتر از از «نظریه پرداز»، و برتر از مردمان عادی"

واقعاً؟ یعنی روشنفکرانی مانند دالامبر و دیدرو و ولتر و ... کسانی بوده اند کمتر از متفکر و نظریه پرداز و فقط کمی برتر از مردم عادی؟ خط کش خاصی دارید جناب سیدمحمدی؟ فقط محض اطلاع خدمتتان عرض کنم ولتر تنها متفکری در تاریخ بشریت تا انزمان است که در همان وقت حیاتش نوشته هایش را تا سیصد هزار نفر می خوانده اند و این مقامی است که هیچ پیامبری در طول تاریخ نداشته است.
با سپاس

ایکس یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:44


سابقه ی بحث آقای ایکس=نستوه با اقای ستاریان و دوستان درباره ی کیهانشناسی قران در آدرس زیر آمده است.

از خوانندگان بیطرف خواهشمندم خود در این باره قضاوت نمایند.

http://seyyedmohammadi.blogsky.com/1391/01/19/post-317/

سلمان محمدی چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:53 http://salmanmohammadi2.blogsky.com

بسم الله الرحمن الرحیم
سرکار خانم/ جناب آقای ایکس
سلام
سخنرانی مطولی کردید که از عمق جراحات شما حاکی است، ولی متأسفانه یا به پاسخهای من ربطی ندارد، یا تکرار حرفهای قبلی شماست، بی آنکه پاسخ قبلی مرا پاسخی داده باشید. راستش را بگویم: من فکر میکنم وقتی دو نفر با هم بحث میکنند، هر کس باید ببیند طرف مقابل چه گفت و به آن پاسخ بدهد تا بحث در هر دور گامی جلوتر از دور قبلی برود. بحثی که در آن هر یک از دو طرف حرف خود را تکرار کند و هیچ وقعی به پاسخ طرف مقابل نگذارد، به هیچ وجه مطلوب من نیست. اما برای احترام به زحمات خسته کنندة شما این بار به مطالب تان در حد توانم پاسخ میدهم و چشم انتظار «پاسخ» های شما مینشینم:
1. این که "جامعه ما 30 سال است تحت استیلای حکومتی غارتگر منابع ملی و سرزمینی به نام دفاع از نه "ملت ایران" بلکه "امت اسلام" بی ریشه و بی بنیاد شده" چه ربطی به من دارد؟ مگر من عاشق سینه چاک این حکومت ام؟ یا به غلطهایی که اینها کرده اند، اعتقادی دارم؟
2. این که من میخواهم "با قران و احادیث در این جامعه بنگرم و آن را سرپا کنم ... و از دل این منابع ... مبانی حقوقی دنیای جدید را استخراج کنم و ایده الهایی را کشف کنم که قبلا کشف شده اند و برتری خود را نشان داده اند و این به معنای از پشت لقمه را به دهان بردن است" چنان که عرض کردم بحثی است بین ما معتقدان به این منابع، نه بین ما و شما.
3. این که "عبدالکریم سروش ... جامعه ... ایران را ... به کافر و مومن تقسیم بندی کرد" چنان که عرض کردم غلط نیست. نه میتوان منکر وجود کافر شد و نه منکر وجود مؤمن. کما اینکه نه میتوان منکر وجود زن شد و نه منکر وجود مرد. و همان طور که صرف قبول وجود دو جنس به معنای قبول تفاوت «حقوقی» میان آنها نیست، تقسیم جامعه به کافر و مؤمن هم تلازمی با قائل شدن به تفاوت حقوقی میان کافر و مؤمن ندارد، ولو "این تقسیمبندی یک تقسیمبندی دینی" باشد و برساند که "از دید عبدالکریم سروش گروهی از ایرانیان گمراهند و گروهی مومن". مگر همین الان از نظر شما من و بقیة دین باوران گمراه نیستیم؟ پس آیا باید نتیجه بگیرم که شما معتقد به فرودستی "حقوقی" دین باوران اید؟ و پس فردا که شما و همفکران تان حاکم شوید، ما دین باوران را به حکومت راه نخواهید داد؟
4. گفته اید "عبدالکریم سروش به این نکته توجه نمی کند که این کافران گمراه همان ستمدیدگانی هستند که زیر چنگال قهر حکومتی از آن بریده اند". اولا ماجرای "کافرپرور" دانستن حکومت هم جز این نیست. ثانیا آیا دین ناباوریِ شما هم به همین نحو واکنش به رفتارهای بظاهر دینیِ حکومت نیست؟ در این صورت، آیا با سکوت ما دین باوران در برابر توهینهایی که از چپ و راست به اعتقادمان میشود - ولو اعتقاد ما به گمان شما باطل باشد - "دل شما به دست آورده میشود"؟ اگر چنین است، بسیار خوب! من نمیدانم سروش به پیشنهاد شما چه واکنشی نشان خواهد داد، اما خودم شخصاً میپذیرم که پس از این جوابها سکوت کنم، منتها لطفا شما هم کلاه تان را پیش خود تان – واقعا پیش خودتان ها، نه اینجا پیش ما - قاضی کنید و بپذیرید که دین ناباوری تان واکنشی بوده و لذا اصالتی ندارد. تکرار و تأکید میکنم که واقعا هیچ لزومی نمی بینم که اینجا به این مطلب اعتراف کنید. همان طور که عرض کردم، پیش خودتان.
5. پرسیده اید "آیا شما نیز کافران را ... اصالتاً خطاکار نمی دانید؟" من، چنان که شاید در یادداشتهای قبلی هم، به ویژه در یادداشت زیر:
http://salmanmohammadi2.blogsky.com/1391/04/30/post-73/
تلویحا گفته باشم، بر این باورم که کفر از خود "اصالتی" ندارد. اصالت با ایمان است و وچود کفر، عرَضی است. یعنی کافر هم در باطن خدا را قبول دارد. او به خاطر نقصی که در تصویرهای ارائه شده از خدا میبیند، به خدا کافر شده و لذا این کفر او به اتکای تصویر برتری از خدا صورت گرفته و بنابراین عین ایمان به خدای اکبر از همة توصیفهاست، منتها جامة کفر درپوشیده است.
با این حساب اساسا کفر وجود ندارد. آنچه هست ایمان است. چه ایمان آشکار و ظاهر و عیان (که ایمان ما دین باوران باشد)، و چه ایمان مبدل و خفی و نهان (که ایمان دین ناباوران است). و معنای "لا یمکن الفرار من حکومتک" نیز جز این نیست.
6. من واقعا نمیخواهم از سروش دفاع کنم، ولی این که سروش گفته "ای سکولارها به داد سکولاریسم برسید!!" به نظر من نشان از "روح استبداد دینی" و "تعیین تکلیف" برای کافران ندارد. اتفاقا از سر همدلی با آنها این را گفته.
7. این که کسی به عقاید دینی ما «توهین» کند، از نظر شما "بزه" نیست؟!!!! و فقط "اعتراض یک نفر هنرمند" است؟!!! توهین ها، نه ابراز عقیدة متفاوت. بسیار خوب! من هم هر که را به عقاید من توهین کند، احمق و صدها بار بدتر از احمق میخوانم. اشکالی دارد؟!! آزادی بیان که یکطرفه نباید باشد برادر. ناراحت اید؟ دهان توهین کننده را ببندید تا ما هم ساکت شویم.
8. گفته اید "سروش چون مومن است و چون معلم اخلاق است و چون بر حسب دینداری اش خود را برحق می داند به خود اجازه ی "نصیحت" میدهد". خب. که چه؟ مومن بودن بد است؟ یا معلم اخلاق بودن؟ یا خود را برحق دانستن؟ یا نصیحت کردن؟ به نظر من که هیچ یک از اینها بد نیست و حتی بسیار هم خوب است. شما مشکلی دارید؟ بفرمایید استدلال ارائه فرمایید، شاید ما هم قانع شدیم. و تازه همین که شما این حرفها را به او میزنید، مگر به معنای این نیست که خود را برحق میدانید و به خود اجازه میدهید که نصیحتش کنید؟!!!
9. در ادامه گفته اید"... و این کار را همان کسی می کند که خود در برپایی این حکومت نقش فعال داشته. عجب است!" چه تعجبی دارد؟ ما و اکثر همنسلهای ما در انقلاب ضدپهلوی نقش داشتیم. الان من خودم – سروش را نمیدانم – به اشتباه بودن هر انقلابی و به اصلاح رسیده ام، اما آن زمان تقریبا تنها کسانی در انقلاب شرکت نداشتند که یا سرشان به آخور دربار وصل بود یا از فرط سوسولی شاهپرست شده بودند. بین ما انقلابیون البته کثیری دین باور بودند، اما تعداد زیادی هم یا اعتقاد محکمی به دین نداشتند یا حتی با دین مخالف هم بودند. حالا دیگر ما نباید حرفی بزنیم؟!!! لو فرض یک بار غلط کرده باشیم، دیگر تا ابد باید خفقان بگیریم؟ آزادیِ سکولار این است؟!
10. در بارة شرکت سروش در انقلاب فرهنگی هم اولا خودش تا به حال صد بار جواب داده. شما جوابش را شنیده اید؟ ثانیا اصلا فرض کنیم حرف شما درست باشد و اخراج استادان و دانشجویان هم نه بر عهدة کمیته های پاکسازی دانشگاهها، بلکه بر عهدة ستاد انقلاب فرهنگی با عضویت او و اصلا به امضای شخص او بوده باشد (که نبوده). حتی در چنین صورتی هم نباید مثل آن خانم یا آقای ناشناس گفت «سروش وشما ودیگر روشنفکران وبنیادگرایان مذهبی حق اعتراض به اوضاع کنونی را ندارید». راستی من میتوانم از شما بپرسم که چرا به ایشان اعتراض نکردید؟ پس چرا از ما در بارة غلطهای حکومت میپرسید؟
11. واقعا من نمیخواهم به جای سروش و روشنفکران دینی جواب بدهم، ولی شما ادعاهایی مطرح میکنید که نشان از بی اطلاعی تان از مواضع آنها دارد. لطفا به همین پیوندهای تارنوشت من مراجعه کنید تا ببینید که موضع اینها در بارة سنگسار و قصاص و حقوق صاحبان ادیان دیگر و عقاید دیگر چیست.
12. پرسیده اید "شما به ولایت دین اعتقاد دارید یا ندارید؟ نمی گویم ولایت فقیه یا ...ولایت فقه. می گویم ولایت دین با هر تفسیر و تعبیری که شما دارید". جواب: من به دمکراسی - بدون هیچ قیدی - اعتقاد دارم و تصریح میکنم که حتی "دمکراسی دینی" را هم درست نمیدانم. دمکراسی خالص. نه دینی، نه بیدین، نه سوسیالیستی، نه لیبرالیستی. و نه مقید به هیچ عقیدة دیگری. خالصِ خالص. و البته در یک نظام دمکراتیک صاحبان همة عقاید، اعم از سوسیالیست و لیبرال و محافظه کار و صهیونیست و نازیست و ..... حق دارند در چارچوب دمکراسی – یعنی بازارهای دمکراتیکی مثل تشکلهای قانونی و مطبوعات و .... - نظر خود را تبلیغ کنند. بنابراین، برای خودم و همة دین باوران هم این حق را قائل ام که مثل دین ناباوران نظر خود را تبلیغ کنیم و بکوشیم آن را از مجاری دمکراتیک بر کرسی بنشانیم. حال اگر دری به تخته ای خورد و یک یا چند تا از پیشنهادهای ما دین باوران (مثل منع نابرابری نژادی) به کرسی نشست، آن وضع را شما چه خواهید نامید؟ حکومت دینی؟ حکومت دمکراتیک؟ حکومت دمکراتیک دینی؟ نابرابری نژادی را مثال زدم تا بدانید که دین این هم هست و فقط حجاب و منع الکل و از این قبیل نیست!
13. پرسیده اید "در این ولایت دینی شما با بیدینانی که مثلاً به رسول الله [صلی الله علیه و آله و سلّم] توهین می کنند طبق منابع دینی تان چه رفتاری در پیش خواهید گرفت؟" همان طور که چند بار عرض کرده ام، این کار به لحاظ قانونی هیچ مجازاتی نباید در پی داشته باشد، کما اینکه توهین من به آنها را هم نباید مجازات کرد. آن "پاسخ درخوری" که به آن "احمق!" و صدها بار بدتر از احمق می دهم از این نوع خواهد بود. حالا روشن شد؟ به مرز نزدیک شدم؟ حالا بفرمایید کجا بروم؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد