بسم الله الرحمان الرحیم.
در صفحه ی اینترنتی ی دکتر سروش دباغ، عیناً چنین منتشر شده است:
«نوزده دسامبر 2011
چندی پیش در جلسه امتحان دانشجویانم در دانشگاه تورنتو، دو دانشجو از من اجازه گرفتند و به گوشه ای رفتند و نماز خواندند و پس از اتمام آن سر جای خود بازگشتند و دوباره مشغول نوشتن شدند. از دیدن این صحنه سخت تکان خوردم. با خود می اندیشیدم که نیایش و دعا و نجوا کردن دل انگیز ایشان با مبدأ هستی صرفا از سر عقیده بود و لا غیر؛ نه به خاطر پسند و ناپسند عمرو و زید، نه برای گرفتن امتیازی و کسب موقعیتی؛ سایرین نیز در این جامعه این نوع نیایش کردن را به نحو دیگری تفسیر نمی کنند. در جامعه ما که خیلی از امور به هم آمیخته شده، متاسفانه امکان دین ورزی اصیل و خالصانه از بسیاری سلب شده است. در یک جامعه اخلاقی مثل کانادا، اگر کسی بخواهد نیایش کند، نیایش می کند و مانع و رادعی پیش پای او نیست؛ و اگر کسی، به هر علت و دلیلی، نخواهد نیایش کند، نیایش نمی کند. کاش همه چیز ما در جای خود قرار گیرد و نیایش کردن و نیایش نکردن ما از سر اختیار انجام شود نه به اضطرار و از سر اجبار . چنین درکی از نیایش، با گوهر ایمان دینی که عبارت است از خضوع و تمکین مختارانه در برابر امر بیکران و «جای پای دوست» را در همه پدیده ها دیدن و سراغ گرفتن البته تناسب تام دارد:
«و آنوقت من مثل ایمانی از تابش استوا گرم/ ترا در سرآغاز یک باغ خواهم نشانید»»
سلام.
به به. چه صحنة زیبایی. و سروش دوم هم چه خوب تابلوی آن را برای مان کشید.
خدایا! میشود ما هم روزی به این درجه از آزادیِ ایمان پرور دست یابیم؟ کم نکوشیده ایم ها. بس مان نیست؟ پس کی دیگر؟ عمر ما که رفت ...
در ضمن من اگر روزی سپهری بخوانم، قطعاً "سپهری به روایت سروش دباغ" خواهد بود.
خوش به حال دکتر سروش که هر دو پسرش این قدر خوب درآمدند. خدا حفظ شان کند. بمحمدٍ و آله صلی الله علیهم اجمعین.
آره؛ این متن رو قبلن تو سایت ایشون خوندم و خیلی هم دوستش داشتم.
سلام
خدا این نوع عبادت آزادگان را نصیب ما هم بکند
سلام.
از تظاهر متنفرم، انشاء الله عبادت ِعاشقانه بوده است.
با سلام
عبادت عاشقان چه کیفی دارد!!! نمونه این کیف را در دعای عرفه حضرت حسین بن علی میبینیم.
سلام
فعلا دینورزی و به عبارت بهتر دیننمایی اسباب کسب روزی و مقام و منصب است. دوره رونق تزویز و ریاکاری است.
سلام،
با این تغییر ذهنی، هنوز هم ایشان حاضر نیست از کردارهایش زمان انقلاب فرهنگی که چه بلایی سر دانشگاه ها آورد - از جمله سه سال بستن دانشگاه ها - بخاطر اندیشه های دینی، از مردم ایران و دانشجویان ان روز و اساتیدی که خانه نشین شدند، عذر خواهی کند. یعنی در همان در است اما این بار بر پاشنه ای دیگر می چرخد.
سلام
دوستان توجه دارند که چنین تابلوی دلبرانه ای فقط در یک دموکراسی لیبرالی امکان دارد .