بسم الله الرحمان الرحیم.
این جمله را در اینترنت دیدم: «بعد متنش را خواند و چندین بار صدایش شکست تا آخرش که بغضش هم شکست و دیگر نتوانست خودش را نگه دارد.»
و این جمله: «آقای خاتمی در همان سخنرانی وقتی نام علی ع بر زبانش آمد صدایش شکست و چشمهایش پر از بغض شد.»
اخیراً هنگام ویرایش یک کتاب، حساس شدم به تعبیر «صدایش شکست». آیا در زبان فارسی، تا چند سال قبل، این تعبیر وجود داشته؟ من حدس می زنم این تعبیر، با ترجمه ی غیر دقیق break وارد کتابها و نشریات و اینترنت فارسی زبان شده. «voice break» ظاهراً با توجه به متن، این معناها را دارد:
تغییر کردن صدا؛
دگرگون شدن صدا؛
به لرزه افتادن صدا؛
مرتعش شدن صدا؛
در گلو ماندن صدا؛
در گلو گیر کردن صدا؛
در گلو خفه شدن صدا؛
در گلو خشکیدن صدا.
جمله ی «آقای خاتمی در همان سخنرانی وقتی نام علی ع بر زبانش آمد صدایش شکست و چشمهایش پر از بغض شد» را، گمان کنم اگر بخواهیم فارسی حرف بزنیم، می گوئیم «آقای خاتمی در همان سخنرانی وقتی نام علی ع بر زبانش آمد صدایش به لرزه افتاد و چشمهایش پر از بغض شد».
در فارسی، «سکوت می شکند»، و «دیوار صوتی می شکند»، و «بغض می شکند»، و «دل می شکند»، اما ظاهراً صدا نمی شکند.
تمام آنچه در ردّ تعبیر «صدایش شکست» گفتم، طبق شمّ زبانی ی خودم و طبق کشف و حدس خودم است. و شاید نظر من درست نباشد.
سلام دوست عزیز مطالبت خیلی جالب بود به وبم سربزن درخواست تبادل لینک هم دارم ***منتظرم ***یا علی
حقیر"راضیه شجاعی"
سلام. درست است که گرته برداری خوب نیست، اما گاهی هم بی جهت نیست. یعنی شاید گاهی با نوعی "همگانی" (universal) سرورکار داریم که به حساب گرته برداری میگذاریم. مثلا زمانی فکر میکردم "خِلق بالا" در برابر elevated mood هم یک جور گرته برداری است. بعد کسی یه ام گفت "بالا" در فارسی فقط به مکان اشاره ندارد. "آدمِ سن بالا" یعنی آدم مسن، "دستِ بالا" یعنی غالب یا حداکثر، "فلانی خیلی کارش بالا گرفته" به معنای رونق یافتن کار اوست، "بالانشینی" و "بالای مجلس" و "بالای شهر" اشاره به منزلت برتر است، و "بالاسری" (واژه ای جدید در برابر overhead) به معنای هزینة اضافه است.
صدا شکستن را هم مرحوم قیصر امین پور در شعر زیبایی به کار برده که به عنوان حسن ختام تقدیم میکنم:
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست
سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست
ای داد، کس به داغ دل باغ دل نداد
ای وای ، های های عزا در گلو شکست
آن روزهای خوب که دیدیم ، خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست
" بادا " مباد گشت و " مبادا " به باد رفت
" آیا " ز یاد رفت و " چرا " در گلو شکست
فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست
تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا... در گلو شکست
(خدا رحمتش کند بمحمدٍ و آله صلی الله علیهم اجمعین)
قبل از نوشتن این مطلب، آن را در کامنت خصوصی ی شما به شما اطلاع دادم:
سلام.
اتفاقاً «بالا» از همان غلطهای رایج است:
ــ قیمت بالا
ــ حقوق بالا
ــ سن بالا
ــ کامپیوتر با مشخصات فنی ی بالا [من وقتی خواندم «کامپیوتر با مشخصات فنی ی بالا»، ابتدا فکر کردم چند سطر بالاتر مشخصات فنی ی کامپیوتر ذکر شده، اما سپس متوجه شدم «کامپیوتر با مشخصات فنی ی بالا» = «کامپیوتر پیشرفته»]
به احتمال بسیار زیاد، «آدم سن بالا» که الان به معنای آدم مسن است، از تعابیر غلط رایج است، و دوست شما آگاه نبوده. از متون کلاسیک فارسی، شما نمونه بیاور «سن بالا» را.
بالانشینی درست است. دست بالا درست است. تفاوت دارد با «دمای هوا بالا است».
اگر «صدا شکست» در فارسی به کار نرفته، و خلاف فصاحت است، پس مرحوم قیصر امین پور هم ناآگاهانه، به کار برده این تعبیر را. من به آقای بهاء الدین خرمشاهی حضوراً گفتم ای کاش روی جلد کتاب حافظ نامه نمی نوشتید شرح الفاظ و اعلام و مفاهیم کلــــــــــــــــــــــــــیدی و ابیات دشوار حافظ. ایشان از عنوان «رمانهای کلیدی جهان» که روی یک کتاب منتشر شده، انتقاد کرد، اما همین انتقاد را به شخص خود وارد ندانست!
منظورم این است خرمشاهی و قیصر امین پور و این عزیزان، راهنما و استاد هستند، اما اگر داریم بررسی می کنیم فلان تعبیر فصیح هست یا نیست، اگر تقریباً یقین کردیم فصیح نیست، آن گاه کاربرد تعبیر غیر فصیح در مشاهیر شاعران و نویسندگان و مترجمان ما، غیر فصیح را فصیح نمی کند.
قربانت.
سلام
من می گویم :
حالش دگرگون شد، بغض اش شکست و چشمهایش پر از اشک شد.
ظاهرا بغض مال گلوست و اشک مال چشم.
بله سکوت را با صدا میتوان شکست. میتوان سخن گفت و سکوت را به فنا داد اما صدا را من نمیدانم با چه چیز میتوان شکست. الان که فکر میکنم میبینم صدا را هم به یک معنا میتوان شکست، صدا را میتوان با سکوت شکست. سکوت میتواند پایان بخش و شکست صدا باشد.
نکند منظورش سکوت میان گفتار سخنران مراد بوده است. و آن سکوت میان کلام را تعبیر کرده است به شکستن صدا.
اجازه می خواهم ذیل نظرت نظر بدهم، و آن را از طریق کامنت خصوصی به شما اطلاع می دهم:
توجه بفرمائید:
ــ واقعاً از تصور آن چیزى که ممکن بود پیش آید، قلب من مىلرزید؛ صدایم شکست و نتوانستم حرفم را تمام کنم
ــ حس کردم چیزی در صدایش شکست و نگاهش خیلی عمیق شد
ــ صدایش شکست کمی خاموش ماند و گفت: ما ازافغانستان هستیم
ــ آقای شرقی حال طبیعی نداشت.صدایش شکست: -شالیزه عزیزم حرف بزن
ــ چانه اش لرزید.صدایش شکست.لحظاتی بعد پرسید: پانیژه چه جوری باید یفهمم حقیقت دارد یانه؟
ــ صدایش شکست. درحالیکه فین فین می کرد گفت: - این دفعه ممکنه نوبت خودت باشه مارتی
به نظر من تمام این جمله ها، تحت تأثیر
his voice breaks
و مانند آن، نوشته شده. این جمله ها، و جمله ی
آقای خاتمی در همان سخنرانی وقتی نام علی ع بر زبانش آمد صدایش شکست و چشمهایش پر از بغض شد
به نظرم اصلاً به معنای
«سکوت میان گفتار سخنران»
یا
«سکوت در محیط»
یا این جور چیزها نبوده و نیست.
همچنین، سکوت و صدا متضاد هم هستند، سکوت، شکننده ی صدا نیست. تا وقتی صدا هست، خب هست، و سکوت در کار نیست، و وقتی صدا تمام شود، سکوت برقرار می شود. شکستن سکوت، در فارسی به کار رفته، و مفهومش هم تقریباً روشن است. اما شکستن صدا، هم ظاهراً در زبان ما به کار نرفته، و هم من فعلاً چیز روشنی از این تعبیر درک نمی کنم.
قربانت.
سلام
گفته میشود نماز مسافر شکسته است: «نماز شکسته».
نمازش را شکست، نمازم را شکستم، یا روزهی شکسته.
یک سوال در ارتباط با به کارگیری «شکست» در زبان فارسی: اینکه در فارسی گفته میشود مثلا فلانی شکست خورد، عراق شکست خورد، تیم ورزشی فلان شکست خورد و ... . این «شکست خوردن» آیا تعبیر فصیحی است و استعمالش درست است.
چطور میشود هم «شکست خورد»، هم «غذا خورد» و هم گاهی «زمین خورد»؟
در ذیل نظر شما نظر می دهم، و از طریق کامنت خصوصی به شما خبر می دهم:
سلام علیکم.
یک) تعداد مصدرهای بسیط زبان فارسی کم است. البته جاهایی خواندم انکار کرده بودند کم بودن تعداد مصدرهای زبان فارسی را. اما مشهور این است که تعداد مصدرهای بسیطش کم است. بله. یک راه حل این موضوع، اضافه کردن
کردن
خوردن
زدن
و مانند آنها به تعدادی کلمات، و ساختن مصدر مرکب است. ساختن مصدر مرکب یا سماعی است یا قیاسی. مثلاً
ــ گُل زدن / کتک زدن / جر زدن / ور زدن / زر زدن / تلگراف زدن
ــ شکست خوردن / غذا خوردن / زمین خوردن / کتک خوردن / غصه خوردن / خوردن روزه
ــ شروع کردن / تمام کردن / صبر کردن / چاپ کردن
ــ شکست دادن / پناه دادن /
و دهها و صدها مورد که جناب عالی خود می دانی.
دو) طبق لغتنامه ی دهخدا «شکست خوردن» فصیح است:
دهخدا:
شکست خوردن . [ ش ِ ک َ خوَر / خُر دَ ] (مص مرکب ) انهزام . شکست یافتن . شکست دیدن . مغلوب شدن . (یادداشت مؤلف ). منهزم شدن . (زمخشری ) (ناظم الاطباء). انهزام یافتن و متفرق و پریشان گشتن . (ناظم الاطباء).
- امثال :
*جنگ را یک تن میکند شکست را یک تن میخورد . (امثال و حکم دهخدا).دوثة: اقبان ; شکست خوردن از دشمن . اکصاص . کفاء; شکست خوردن قوم . عبعبة. کشف . هب . هبوب . (منتهی الارب ). || چاک خوردن . ترک برداشتن . شکاف پیدا کردن بنا و غیره . (از یادداشت مؤلف ).
سلام،
و بغض در گلو است نه در چشم.
اجازه می خواهم ذیل نظرت نظر بدهم، و آن را از طریق کامنت خصوصی به اطلاع شما می رسانم:
سلام. احسنت بر شما. من این قدر محو «صدا شکست» شدم، که «چشمهایش پر از بغض شد» را ندیدم.
سلام.
صدا می شکند، سکوت شنیده می شود؛
سکوت می شکند، صدا شنیده می شود.
با سلام
نکته قابل تاملی را ذکر فرمودید. ولی من نکته ای را قبلا در زبان خوانده بودم که الان متاسفانه منبع آن را به یادم ندارم. امیدوارم آن نکته را پیداکنم که نزدیکی زیادی به بحث شما دارد.
باید بگویم که شعرای برجسته معاصر ما، معیاری برای زبان فارسی معاصر هستند. آیا قبول دارید.
سلام
مطلب جالبی بود
راستی سیدجان شما که میگفتی مطالب را پاراف نمیکنی
سلام سید
میگمتا، یه پا شدی منتقد.
وقت کردی به ما هم سری بزن
قربانت
سلام
اجازه میخواهم این کامنت را اینجا درج کنم:
* اینکه شما هم خصوصی اطلاع میدهی و هم پاراف میکنی شیوه مفید و محترمانهای است. هر چند زحمت دارد ولی به نظرم میتواند رویه قابل توجهی برای اهالی وبلاگستان باشد.
*یک سوال: نظراتی که با سلام آغاز میشود درکنه خود یک جواب سلامی میطلبند، با این گونه نظرات چه برخوردی باید کرد. شخصا وقتی به این نظرات جوابی در حد سلام نمیدهم معذب میشوم. نظر شما چیست؟
اجازه می خواهم در ذیل نظرت نظر بدهم، و آن را از طریق کامنت خصوصی به شما اطلاع می دهم:
سلام پهلوون!
من ندرتاً، در یک بحثهایی، به قول خودم با اجازه از فردی که کامنت گذاشته در ذیل نظرش نظر می دهم، و وظیفه ی قطعی ی خودم دانسته ام حتماً آن نظر با او اطلاع بدهم، و هرگز احساس زحمت نکردم.
مسلماً سلام را باید با سلام جواب داد، و اگر من این طور عمل نکردم، از کم توجهی ام بوده.
یک دوست من که ماهها است نه کامنت گذاشته نه اس ام اس داده، حالا آمده و می نویسد
«راستی سیدجان شما که میگفتی مطالب را پاراف نمیکنی»
سلام
سیدجان جدیدا زود عصبانی میشوی
کامنت قبلی خواستم مزاحی کرده باشم. البته حق با شماست و من مدتی کوتاهی کرده ام که عذر میخواهم. شما دوست عزیز و فرهیخته من هستی
با سپاس