هومو وحشیئنس / homo vahshiens

                 بسم الله الرحمان الرحیم.

            یک) زدنیــِک وسلوفسکی جانورشناس چک است. متولد 1928. فوت 2006. Zdeněk Veselovský . عنوان کتاب او Are Animals Different? است. دکتر [سید]مصطفی مفیدی، پزشک، متولد 1320 است. 

            ز. وسلوسکی، جهان جانوران (آیا جانوران متفاوتند؟)، ترجمه ی مصطفی مفیدی، تهران، امیرکبیر، 2535؛ صفحه ی 5:

            «اسم علمی گونۀ ما، «هومو ساپینس» است. این کلمه به معنای انسان «اندیشه ورز» است، ولی بعید است که دانشمندی از سیاره ای دیگر چنین اسمی را در مورد ما به کار ببرد. گذشته از نزاعهای سیاسی و جنگهای بی معنی ما، این دانشمند، مشکل می تواند باور کند که ما جانورانی خردمند هستیم. بعنوان دلیل، کافی است ملاحظه کند که ما چگونه چشم اندازها را با مواد زاید صنعتی خراب می کنیم، هوا را آلوده می سازیم و میلیونها جانوران سیاره مان را نابود می کنیم.»   

 

 

                         http://0.tqn.com/d/africanhistory/1/0/y/I/SlaveBoys.jpg 

 

 

                         http://media-2.web.britannica.com/eb-media/02/62202-004-B9C4F42B.jpg

                                   

            2) ساعاتی قبل داشتم شرحی از مظلومیتهای مردم آفریقا در دورانی که مستعمره و برده ی اروپا و آمریکا بودند را می خواندم. مشخصاً قسمتی که لئوپولد پادشاه بلژیک، کنگو را مستعمره ی شخصی و ملک شخصی ی خودش کرده بود، و هزاران نفر از بومیان کنگو را ابتدا شکنجه می کرده و سپس می کشته است.

            وقتی این جملات را می خواندم، از نوشته ها دور شدم و احساس کردم هرچند حدود صد سال از شکنجه شدن و کشته شدن آن هزاران بومی ی کنگو توسط منادی ای دروغین از منادیان دروغین انسانیت می گذرد، اما موظف هستم کاری بکنم و چیزی بگویم.

            اولین کاری که خود به خود انجام دادم، این بود که چند بار با دست به پایم زدم و گفتم «ای خدا، ای خدا، ای خدا».

            سپس نگاهی کردم به اطرافم و چند کتاب که این چند روز خریده بودم را دیدم. داروینیسم و تکامل، نوشته ی محمود بهزاد. حیات: طبیعت، منشأ و تکامل آن، نوشته ی اُپارین. انسانیت انسانیت، نوشته ی ادگار مورن. مبداء نژادهای انسان، نوشته ی میخائیل نستورخ. یک مقدار شک کردم که آیا خریدن و خواندن این کتابها، و مانند آنها، و مباحثات وبلاگی، که هر کس طبق علائق و اهداف و آرمانهای خود انجام می دهد، کمکی به مظلومان گذشته و حال و آینده ی تاریخ بشر هست یا نه؟ آیا آن هزاران هزار برده ها و مظلومان آفریقایی، برایشان فرقی می کند در مباحثات ما وبلاگی ها، او که قائل به نظریه ی تکامل است پیروز شود یا من که نظریه ی تکامل را قبول ندارم پیروز شوم؟ 

            اعتراف می کنم جوابی قانع کننده به ذهنم نرسید. از بس غمگین شدم و خجل شدم. از بس مسئله بزرگ است. از بس مسئله مهم است. از بس مسئله واقعی است.

نظرات 17 + ارسال نظر
نورالهی شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:05 http://denkenserfahrung.blogfa.com

برادر سیدمحمدی
سلام بر شما

از زحمتی که کشیدید ممنون اما ... .
این نوشته تان هم راست بود. جداً گاهی انسان از تاریخ انسان شرمنده می شود (یفسد فیها و یسفک الدماء)

موفق باشید
بدرود

محمدرضا شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 13:37 http://mamrizzio3.blogspot.com/

سلام
انسان تنها جانداری ست که همنوع خود را می تواند به هر دلیلی و حتی بی دلیل هم بکشد. این درندگی و وحشی گری در گرگها و کوسه ها هم وجود ندارد.

فرزانه شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 19:51 http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
شاید یک کارکرد علم افزودن بر تواضع انسان باشد
و شاید فقط شاید این تواضع اندکی او را اهلی کند

مجید شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 19:57 http://divoon.blogfa.com

سلام سید جان

اول جواب مربوط به وبلاگم

وجه مشخص و معلوم

بر وزن صیغه مبالغه

مجید شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 20:09 http://divoon.blogfa.com

در مورد این تصویر که گفتی, مشکل سالیان ساله که منهم باهاش دست به گریبانم.
مثلا مذهب, مذاهب برای این اومدن که موجودی که اسم انسان رو روی خودش گذاشته به انسانیت رهنمون بشن.

اما متاسفانه همون هایی که قرار بوده انسان بشن و البته در مقام حیوانیت موندن, کنترلش رو در دست گرفتن.

مثال بارز و معلوم اونهم قرون وسطی و شکنجه ها و سوزاندن انسانهایی بوده که به اسم حلول شیطان در اونها و به اسم خدا و مسیح شکنجه و یا کشته شده اند.

به هر حال این مصداق بارز زندگی در این دنیا است.

اما خودت در یکی دو پست قبلی به نکته ای از قول گالیله اشاره کردی که مهم بود.

گفتی که علم به چگونگی توجه داره نه چرایی؟

how? not why?

این به نکته خودش نکته مهمیه

محسن پارسا شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 20:47 http://mohsenparsa.blogfa.com

سلام
قبل از هر چیز اجازه دهید تاسف خودم را از فیلتر وبلاگ بلاگفای شما بیان کنم. حیف که نوشته های چهار پنج ساله تان فیلتر شد.
ممنون از حضورتان و ممنون از نکته ای که بیان کردید. متاسفانه تا بحال متوجه این اشتباه تایپی نشده بودم به لطف شما اصلاح شد.

در مورد رابطه شهر جده و حوا حق با شما است. از نظر ساختاری و نگارشی مشکل دارد ولی در این مورد برای من همان اندازه که مخاطب متوجه اصل موضوع شود کافیست.
مجموع مقاله های شما را در رابطه با نظریه داروین و بیگ بنگ و مواردی چند از بحث را پیگیرم
موفق باشید

سیدمحمدی - مجید شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 21:02 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
خیلی قشنگ گفتی. علم، متوجه خوب و بد و مظلوم و ظالم نمی شود. علم کشف می کند بمب هسته ای چه گونه ساخته شود. علم نمی گوید و نمی تواند بگوید بمب بساز یا نساز و بر سر کسی بریز یا نریز. علم، در حد حدس و نظریه، می گوید انسان و دیگر موجودات زنده، همه از یک منشا هستند. اما موسس این نظریه که داروین است، تا اخر عمرش مقید به مذهب پروتستان ارتدوکس بوده، و مروج این نظریه که ریچارد داوکینز است، بیباکانه خدا و خالق و خلقت و خداباوری و دینداری را به سخره می گیرد.

علم، خیلی مهم است. خیلی خیلی مهم است. اما جایگزین اخلاق فطری نمی شود. اخلاق فطری هم جایگزین نکات اخلاقی که حجتهای الاهی به انسان خبر می دهند نمی شود. رعایت اخلاق فطری و اخلاق الاهی در مسائل فردی و اجتماعی هم، جایگزین عبودیت و رابطه ی انسان و خدا نمی شود.

دین اسلام خیلی به علم تاکید کرده:
«لو علمتم ما فی طلب العلم لطلبتموه و لو بسفک المهج و خوض اللجج (بحار، ج 2 ص 177)؛ اگر می دانستید در نتیجه طلب و تحصیل علم به چه سعادتهائی می رسید، به دنبال آن می رفتید ولو به اینکه خون شما در این راه ریخته شود و یا مستلزم این باشد که به دریاها وارد شوید و اقیانوسها بپیمائید.»

امید شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 22:13 http://andishe-pooya.blogfa.com/

درباره پست فعلی :

۱. ؛من درد مشترکم ، مرا فریاد کن ...؛ بنده نیز در مواجهه با با مسائلی مانند دانشمند سوزی ها ، جادوگر سوزی ها ، ترور منتقدین ، خودکشی های دسته جمعی ، جنگ های صلیبی و ... دقیقا احساسی مشابه احساس یاده شده ی شما را دارم و گاهی اوقات بر یاد مظلومان تاریخ اشک می ریزم

۲. جنایت های بشر ریشه های مختلف دارد . بخشی از آن از ؛محدودیت منابع؛ سرچشمه می گیرد . به نظر من این غیرقابل کنترل ترین بخش آنست ، اما علم با خلق منابع جدید ، بهینه کردن مصرف آنها و ... می تواند تعداد برخورد با مسئله محدودیت منابع را حل کند .

بخشی دیگر از جنایت های بشر ریشه در تابوهای فرهنگی دارد . تابوهای ناسیونالیستی، مذهبی، کمونیستی ، فاشیستی ، ... . این را شاید بشود با کار فرهنگی اندکی تخفیف داد . با نشر آگاهی می توان از پیاده نظام سپاه ظلم کم کرد ... حتی اگر حاصل عمری تبلیغ چند نفر انگشت شمار باشند به عقیده من کاری صورت گرفته است و به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل ...

بخشی دیگر از جنایات محصول ساختارهای غلطی است که گروهی را زیر دست و پا له می کنند . مانند قدرت های غیر پاسخ گو ... که تلاش برای برقراری ساز و کار دموکراتیک می تواند کاهنده آثار آنان باشد

بخشی از قضیه هم متاسفانه ژنتیک است و بعضی از انسان ها ژن خشونت دارند که نحوه برخورد با این یکی خود داستان دیگریست ...

به احتمال زیاد مظالم دیگر با ریشه های دیگری هم هست که دانش ناقص من به آنها قد نمی دهد : همه چیز را همگان دانند

۳. در اوج لحظات ناامیدی ، گاهی این جمله جواهر لعل نهرو کمکم می کند : به جای آنکه به تاریکی لعنت بفرستید ... یک شمع روشن کنید !

امید (در رابطه با تکامل) شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 22:39 http://andishe-pooya.blogfa.com/

قطعا آن دو حرف من به لحاظ صوری با هم در تضاد بودند . اما اولا همانطور که گفتم منظور من در آنجا از واژه تکامل نفس "تغییر ارگانسیم ها بر اساس تغییرات ژنتیکی " بود .

ثانیا جناب محمدی باهوشتر از آنست که جمله ؛تکامل پدیده ای غیر قابل انکار است؛ این حقیر را ، به جای آنکه به معنی ؛مراتب شدید پشتیبانی تکامل توسط داده های تجربی ؛ در نظر بگیرد به معنی ؛عدم حساسیت به داده های تجربی؛ بداند .

به هر حال شاید سیاق صوری گفتارم گمراه کنند بود . غذر می خواهم

سیدهمام شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 22:48

تصویر ؛ علیرضاافتخاری ؛ رادرروبوسی آنچنانی ودرآغوش کشیدن آنچنانی ترش با ا.ن رادیدید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خاک برسرهنری که منادی اش این خودفروش باشد

سیدمحمدی - امید شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 22:48 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
به نظرت چند قرن استعمار شدن آسیا و آمریکا و آفریقا، توسط چند کشور اروپا، به دلیل
ناسیونالیسم بوده؟
به دلیل مذهب بوده؟
به دلیل کمونیسم بوده؟
به دلیل فاشیسم بوده؟
الان که آمریکا اگر اراده کند تقریباً به هر جای دنیا حمله می کند، واژه ی مناسب برای دلیل اقدامات او،
ناسیونالیسم است؟
مذهب است؟
کمونیسم است؟
فاشیسم است؟

آی سودا شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 22:52 http://ashkemah.blogsky.com

و میلیونها انسان جانشان بی ارزش می شود. انسان چقدر می تواند خودخواه باشد

مجید شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 23:04 http://divoon.blogfa.com

سلام سید جان

میدونستی پسر عمو هستیم!؟ گفته بودم بهت؟

عرض شود که همانطور که میدانی احادیث در مصداق منطق
لازم هستند اما کافی نیستند.

همانطور هم هستش قرآن, انهم لازم است اما کافی نیست.

( نمیدانم چند نفر تا ایجای نوشته مرا به تهمت تکفیر گرفته و خونم مباح دانسته اند)

اما دلیل بالا همان حدیث ثقلین هست. که حصرت رسول ( ص ) فرمود: قرآن و عترتی.
عترت کافی داستان هست.

نوشتم برایت که من نفهمیدم خدا چرا انسان را خلق کرد که به مصداق آیه قرآن خونریز است.
( هر چند برداشت من از همان آیه, تکامل تدریجی ای بود که داروین از آن حرف زده )
و نفهمیدم که وظیفه انسانی چیست.

من فقط فهمیده ام که اگر اشکی دیدم که توانستم پاکش کنم از گونه ای
اینکار را بکنم/

قاسم‌فام یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 00:57 http://aknun.blogsky.com/

سلام

بله انصافا رنج انسان مسئله‌‌ای بزرگ است، مسئله‌ای مهم است، مسئله‌ای واقعی است؛

شاید بیراه نباشد اگر بگوییم ارزش‌ همه‌ی بحث‌ها به میزان اثرگذاری آن بر کاهش درد و رنج انسان است.

حکایت مولوی هم اینجا بی‌مناسبت نیست:

آن یکی زد سیلی ای مر زید را
حمله کرد او هم برای کیـد را
گفت سیلی زن، سوالت می‌کنـم
پس جوابم گوی و آنگه می زنــم
بر قفای تـو زدم، آمد طراق
یک سوالی دارم اینجا در وفــاق
این طراق از دست من بوده است یا
از قفاگاه تو ای فخر کیـــــا
گفت: از درد ایـــــن فراغت نیستم
کـــه در این فکر و تأمل بیستم
تـــو که بی دردی همی اندیش این
نیست صاحب درد را این فکر هین

سیدمحمدی - امید یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:01 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
لطفاَ دقت کنید:


دکتر محمود بهزاد، داروینیسم و تکامل، جیبی/فرانکلین، 2536، صفحه ی 352:


یک جد یا اجداد پرشمار - مسئله اساسی درباره ردیابی منشا سلولها (و گروههای بعدی به طور کلی) این است که تعیین شود تکامل آنها از یک جد بوده است (مونوفیلتیک) یا از اجداد جدا از هم (پلی فیلتیک). یعنی تعیین شود که نخستین سلولها از یک پیش سلول اولیه - که "جد قدیمی" همه جانداران امروزی است نتیجه شده اند یا آنکه چند پیش سلول "اولیه" جدا از هم به وجود آمده اند؟ پاسخ این پرسشها دانسته نشده است.


وقتی من قبلاَ سوال کردم:
منع علمی یا عقلی وجود دارد که "حیات اولیه"، که مثلاَ داروین احتمال می دهد این گونه ایجاد شده که ایشان می گوید، فقط یک بار در یک نقطه در یک زمان ایجاد نشده، بلکه مثلاَ 100 بار در صد زمان در 100 نقطه در زمین ایجاد شده، و نیای مشترک تمام موجدات زنده ی زمین، برسد به 100 نقطه، و نه یک نقطه؟


و شما جوابی دادی، من از این قسمت از کتاب محمود بهزاد که الان نقل کردم، بی خبر بودم.

ظاهراَ "منشا واحد داشتن تمام موجودات زنده ی روی زمین"، از قسمتهای نظریه ی تکامل است.

لطفاْ با معلوماتی که داری و «شمّ» علمی که داری، دقت کن:



1) آیا شما قطعاً قبول داری که حیات از طریق فعل و انفعالاتی بین ذرات غیر زنده پدید آمده است؟

2) آیاد شما حدسها و نظرها درباره ی چه گونگی ی تبدیل موجود غیر زنده به موجود زنده را قطعاً قبول داری، یا معتقدی اگر هم این حدسها و نظرها کامل نیست، قطعاً حدسها و نظرهای کاملاً درست در آینده کشف می شود؟

3) آیا شما حدسها و نظرها درباره ی چه گونگی ی تبدیل اولین ماده ی دارای حیات به یاخته و پروتئین و ... را قطعاً قبول داری؟


4) آیا شما حدسها و نظرها درباره ی چه گونگی ی ترکیب شدن اتمها و ملکولها و پروتئینها و یاخته ها و ... و ایجاد شیر و پلنگ و نهنگ و میمون و انسان و پشه و درخت خرمالو و ... را قطعاً قبول داری؟

5) آیا حتا اگر ایجاد حیات را صرفاً ماجرایی «مادّی» بدانیم، طبق آن «نامشخص بودن یکتا بودن یا متعدد بودن پیش سلولهای اولیه» (فرض می کنم مفهوم «پیش سلول اولیه» درست باشد)، ممکن است نمودارهای متداول نوع و جنس و تیره و راسته و رده و زیرشاخه و شاخه و سلسله و ... دارای خدشه ی اساسی باشد؟




و اما بر من است بگویم:
من طبق شمّ اندک علمی ام، نمی پذیرم (یا نمی توانم بپذیرم) روایت علمی ی ایجاد حیات و تطور و تکامل حیات، این طور باشد که روایت رسمی و غالب نظریه ی تکامل می گوید. نصر و سروش و بیهی و احمدزاده ی هروی هم هر کدام مخالفتهای اساسی یا جزئی ی خودشان را دارند با نظریه ی تکامل. مــــــــــن مـــــــــی خـــــــــواهـــــــــم نشــــــــــان دهــــــــــم نظــــــــــریه ی تکــــــــــامل درست نیــــــــــست. این پایگاه فکری ی من است. چیزی که شما پرسیده بودی. البته:
اگر قانع شوم نظریه ی تکامل درست است، سریعاً و صریحاً آن را اعلام می کنم.

نقل ازگفتنیهادات اوآرجی یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:04

حمزه کرمی و ماجرای نامه اش به هاشمی و خامنه ای
2010/08/07



حمزه کرمی را شاید بسیاری بشناسند و چه بسا هم بسیاری نشناسند وی یکی از زندانیان سبز است و البته از آنجا که امروزه زندانیان سبز مشهور و گمنام بسیارند کمی بیشتر درباره ایشان می گویم ؛ حمزه کرمی حمزه کرمی از فرماندهان سپاه در دوران دفاع مقدس می باشد ایشان در سوابق ایشان می شود به حضور بیش از شصت ماه در خط مقدم جبهه ها غرب و جنوب ، فرمانده گردان مسلم بن عقیل لشگر ده سید الشهدا ، معاون عملیات نیروی زمینی و... نام برد آخرین سمت ایشان در سپاه (سال 1368) فرمانده سپاه استان تهران بوده است ، وی همچنین از مشاوران کمیته دفاعی مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز بوده است .
حمزه کرمی در انتخابات سال گذشته از فعالان ستاد میر حسین موسوی بوده است که در بعد از انتخابات یا بهتر بگویم افتضاحات همانند بسیاری از فعالان این ستاد بازداشت شده و پس از پس از تحمل 70 روز انفرادی و محاکمه ای طبعا بدون حضور وکیل به 16 سال زندان محکوم که در دادگاه تجدید نظر به 11 سال حبس تقلیل پیدا کرده است ، وی همچنان محکوم شده است به انفصال دائم از خدمات دولتی .
کرمی در 24اردیبهشت ماه گذشته با تودیع وثیقه دومیلیارد تومانی توانست برای یکماه مرخصی بگیرد و از زندان موقتا آزاد شود اما در 29 اردیبهشت یعنی با گذشت پنج روز از مرخصی یکماهه اش شبانه به منزلش ریختند و او را به اوین عودت دادند . علت اصلی مرخصی وی پیگیری وضعیت سلامتی اش بود که موفق به این مهم نشد تا آنکه چندی پیش در سوم مرداد ماه سالجاری متاسفانه وی بر اثر حمله قلبی به بیمارستان طالقانی اعزام شد و در بخش سی سی یو بستری شده است .
حمزه کرمی در خلال این ایام توانسته است نامه ای در بیست و چند صفحه بدست هاشمی رفسنجانی برساند که در آن بقول خودش " شرح مختصری از آنچه که بر وی رفته است را بنویسد " .
وی در آن نامه اعلام کرده است : ...
"سرم را در توالت فرنگی پر از نجاست فرو می کردند تا به داشتن رابطه نامشروع با بستگان آقای موسوی اعتراف کنم ......
مدتها از پا مرا به سقف آویزان می کردند که اعتراف کنم با مهدی هاشمی در صدد اختلاس و ارتشا مالی بودیم ....
به من دستبند قپانی می زدند و مرا بروی زمین می غلطاندند تا اعتراف کنم با مهدی و محسن هاشمی خانه فساد دایر کرده بودیم..."
هاشمی رفسنجانی در بعد از اطلاع از آنچه که بر حمزه کرمی رفته است همه مفاد شکنجه نامه کرمی را در پنج صفحه برای مقام رهبری می نویسد اما ظاهرا طبق روال آنرا بصورت اداری ارسال نمی کند ونامه را شخصا نزد آقای خامنه ای می برد و به او می گوید این نامه را به دفتر شما ندادم، مبادا در پیچ و خم نامه های اداری فراموش و یا گم شود، می خواهم شخصا برایتان بخوانم تا مبادا اگر به دستتان بدهم فراموشش کنید یا بدست یکی از اعضای دفتر و بیت بدهید و به سرنوشت دیگر نامه ها دچار شود. وی تمام مفاد نامه پنج صفحه ای حمزه کرمی را برای رهبرمی خواند و بعد می گوید : حمزه کرمی را هر دو می شناسیم و در صداقت و مجاهدت وی شکی نداریم ، خود شما در خلال هشت سال جنگ بارها با ایشان به مناطق جنگی می رفتید و می دانید که انسانی نیست که حرف کذبی بزند نمی دانم هنوز هم اعتقاد دارید اعترافهای یک سال اخیر زیر شکنجه اخذ نشده است!؟
پس از آن آقای خامنه ای می گوید نامه را بدهید حتما می دهم به اعضای شبکه و بیت تا پیگیری کنند که آقای هاشمی می گوید با عرض معذرت من به نمایندگان شما اعتماد ندارم، اجازه دهید من هم یک نفر نماینده تعیین کنم تا هر دو با هم این موضوع را تحقیق و تفحص کنند ، که خامنه ای می گوید کسی را انتخاب می کنم که مرضی الطرفین باشد و محسنی اژه ای را مسئول تحقیق این مسئله می نماید .
محسنی اژه ای نیز چند بار در اوین و محل دیگری با کرمی دیدار می کند و جزئیات و نامها و تاریخها را از وی می پرسد و دیدار بعدی و نهایی را با کرمی به چند روز بعد موکول می کند که در خلال این ایام کرمی از سوی بازجویان و مسئول پرونده مجددا به بازجویی فرستاده می شود وپس از آن چه بر وی گذشته است معلوم نیست چرا که با شروع بازجوئی های جدید که در پی آن بودند تا بیابند چگونه نامه را به آقای هاشمی رسانده است وی به حالت اغما فرو رفته به سی سی یو منتقل می شود.
چندی پیش جرس نیز اظهار داشته بود که اصل هردو نامه (نامه مفصل کرمی به هاشمی و نامه هاشمی به خامنه ای ) را در دست دارد و وعده داده است تا بعد از تحقیق صحت کامل این گزارش از چند منبع متفاوت اقدام به انتشار آن کند .
تلاش من نیز برای بدست آوردن نامه کرمی برای انتشار متاسفانه هنوز به جایی نرسیده است اما در خلال این پیگیری ها یکی از دوستان در تهران اینگونه برایم نوشته است که بدون کم و کاست برایتان می آورم:
" من هم از وضعیت وی مطلعم و نگرانم و شنیده ام که نامه ای برای هاشمی رفسنجانی نوشته است اما برایت مسئله دیگری را می گویم بعد از اینکه حمزه را گرفتند سراغ خیلی های دیگر هم رفته اند شاید باورت نشود سراغ بسیاری از بچه های سپاه هم رفته اند تا بیایند از وی شکایت کنند یا نقطه ضعفی را پیدا کنند خلاصه اونقدر دنبال پرونده سازی براش هستند جالبه یکی رو آوردند تو پرونده اش که می گویند سرباز وظیفه راننده کرمی بوده تو سپاه بعد نوشتند ایشون اعتراف کرده که در اون موقع بعضی وقتها به باغی تو شهریار می برده کرمی رو برای بساط و عشق و حال ! حالا بعد از این سالها چرا تا حالا این سرباز نرفته جایی بگه و یا چطوری این همه چیزا با شرح تمام وقایع یادشه دیگه خدا عالمه ! "
ظاهرا ماشین اعتراف گیری و دستگاه تواب سازی و شوهای ندامت سخت در پی بی رنگ کردن افشاگری های حمزه کرمی هست که اینچنین بدنبال پرونده سازی و فاسق نشان دادن وی هستند اما در پس این ماجرا یک آشکار می شود که وقتی با زندانیان سرشناس و نام آشنایی چون حمزه کرمی که هنوز بخشی از نظام نیز با وی آشنایی نزدیک و تنگاتنگ داشته اینچنین می کنند با گمنامان و آنهایی که نام و نشان و وابستگی ای ندارند و دستشان هم به جایی نمی رسد چه می کنند ؟
گرچه حمایت از کرمی و کرمی ها اصل انکار ناپذیری است اما زندانیان گمنامی که حتا نام و تعدادشان را هم نمی دانیم آنها را نباید فراموش کرد ...

شاخص یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:32 http://clickdl.co.cc/?di=2128121789514

http://clickdl.co.cc/?di=2128121789514

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد