بسم الله الرحمان الرحیم.
ظاهراً طبق زیست شناسی ی مدرن، و طبق نظریه ی تکامل، انسان و میمون چند پشت قبل به هم می رسند. خب. من اجازه می خواهم مؤدبانه سؤالی عرض کنم خدمت تکاملگرایان گرامی:
آیا طبق نظریه ی تکامل، ممکن است میمونهای فعلی که در کره ی زمین هستند، هزار سال بعد یا ده هزار سال یا صد هزار سال یا یک میلیون سال یا صد میلیون سال یا یک میلیارد سال یا چهار میلیارد سال بعد انسان شوند؟
بله ممکن است نوادگان میمون های فعلیُ انسان شوند.ممکن است این اتفاق ظرف یک نسل هم بیفتد اگرچه احتمالش کم است.
شما می گویی ممکن نیست؟
با سلام.
جناب محمدی به سایتی که در تصویر درج شده رفتم و مقاله ای با این عنوان یافتم:
Where Is Noah’s Ark?
There have been many claims over the years that explorers have found the remains of Noah’s Ark. While this great ship really did exist thousands of years ago, what can we say about it today?
http://www.answersingenesis.org/articles/au/where-is-noahs-ark
کتابهایی هم در زیر معرفی شده، به نظرم اگر ما نگاهی به گذشته داشته باشیم بهتر میتوانیم جهان را درک کنیم ومهملات بعضی تفکرات را استخراج کنیم. که سعی در پیشگویی دقیق آینده دارند.
همچنین نگاه کنید به:
http://www.emdadgaran.com/News-file-print-sid-7106.html
با سلام
هوشمندانه بنظریه تکامل نگاه میکنید.از همین منظر هم به شئونات انسانی بنگرید.
البته درباره پست قبلی شماباید بگویم پرفسور سید حمید مولانا بیشتر بر نقش سنت در زمانه تاگید میکند تا تجدد.
بسم الله الرحمن الرحیم
در مورد مقید به قانون بودن من حرفی ندارم چون طبق متن همین قانون اساسی ولایت مطلقه است یعنی وظایف اصل 110 تنها وظایف ولی فقیه نیست و این خود قانون اساسی است که بر این امر تاکید کرده و این نظر فقیه یا حقوقدان مورد علاقه ی من نیست اگر شما توانستی نظر حقوقدانی را بیاوری که طبق حقوق موضوعه اعتقاد به ولایت مقیده ی ولی فقیه داشته باشد من حرف شما را قبول خواهم کرد. در مورد میثاق بودن هم باید به شما عرض کنم همان طور که گفتم طبق همین میثاق یعنی قانون اساسی وظایف ولی فقیه مطلقه است.
در مورد الهی بودن وظایف باید به شما بگویم که اختیارات از جانب خداوند برای فقیه جامعه الشرایط طی احادیث مختلف وضع شده است و برای فقیه خواستی نیست هر کس که به این مقام برسد دارای این اختیارات است درست مانند دیگر وظایف برای مثال قانون اساسی وظایف ریاست جمهوری را برای آقایان خاتمی و احمدی نژاد ننوشته بلکه برای مقام رییس جمهور و فرد مصداق دارای همان وظایف خواهد بود در مورد ولی فقیه هم همین طوراست یعنی رهبری یک مقام عرفی نیست مقامی است الهی که می توان آن را هم کلامی و فقهی اثبات کرد ولی این مقام شخص خاصی نیست به اصطلاح حقوقی و فقهی این مقام نصب عام است.
در مورد نصب آقای خامنه ای هم باید به شما بگویم مجلس خبرگان بر روی مصداق رهبری اختیار تام دارد و می تواند به هر دلیلی وی را زل و نصب کند و این دلیل الهی نبودن جایگاه ولایت فقیه نمی شود باز هم می گویم شما نباید مصداق را با نهاد اشتباه بگیرید در مورد انتخاب کردن آقای خامنه ای توسط افرادی مثل آقای هاشمی هم باید به شما بگوییم از لحاظ عقلی فقها بهترین افراد برای انتخاب ولی فقیه یا همان فقیه جامعه الشرایط هستند یکی از این فقها که توسط مردم نیز انتخاب شده بود آقای هاشمی بود و من فکر نمی کنم این هم دلیل برای زمینی بودن ولایت فقیه باشد.
در مورد شورای فقها باید بگویم تا آنجا که من در احادیث ولایت فقیه مثل مقبوله ی عمر ابن حنظله مشهوره ی ابی خدیجه و توقیع شریف دیده ام حرف از فقیه به میان آمده نه شورای فقها نظر شورای فقها هم تا آنجا که من اطلاع دارم بین فقهای کمی مطرح است و دیدگاه رایج همان ولایت فقیه است اما در مورد دیدگاه فقهی رایج نیز باید به شما بگویم که تمام فقهایی که ولایت فقیه را قبول دارند بر ادامه ی ولایت رسول الله آن تاکید دارند این خود یعنی ولایت مطلقه ی موجود در قانون اساسی حالا شاید چند کار را هم مثل جهاد ابتدایی در شان امام معصوم ببینند که باز هم بر مطلقه بودن ولایت خدشه ای وارد نمی شود.
در مورد اشتباه این دوست فقیه و استاد دانشگاه شما باید عرض کنم که من هم نظر هیچ یک از علما حقوقدان و فقیه را صد در صد قبول ندارم وو برای تمام حرف هاییم سعی کرده ام دلیل بیاورم برای مثال من خودم به عمده ی نظرات دکتر هاشمی و بعضی از نظرات دکتر مهرپر در کتابهایشان انتقادات جدی راجع به همین اصل ولایت فقیه دارم.
در مورد تفاوت نکردن رهبری یا ولایت مطلقه ی صد در صد .... در اصل 57 باید به شما بگویم که نوع تفسیری که شما از قانون ارائه می دهید تفسیری یک جانبه و غلط دلیل اصلی تفسیر قانون پی بردن به مقصود قانون گذار است و یکی از روش های پی بردن به مقصود قانون گذار مراجعه به تاریخ یا به عبارت دیگر مشروح مذاکرات قانون است در مورد قانون اساسی ایران هم در مشروح مذاکرات تغییر قانون اساسی در سال 68 دلیل اصلی اضافه کردن لفظ مطلقه همین برداشت از ولایتق مطلقه ی فقیهی است که من گفتم و به راحتی با رجوع به مشروح مذاکرات این امر روشن می شود و نمی شود شما بگویید تنها فهم شما از قانون اساسی ملاک خیر همان طور که گفتم فهم نزدیک به مقصود قانون گذار ملاک در تفسیر قانون است مگر اینکه شما قائل به نظریان هرمنوتیک فلسفی باشید که این خود بحثی جداست.
در مورد مقسم قدرت بودن قانون اساسی باید بگوییم این حرف شما نشات گرفته از نظریه ی تفکیک قوای منتسکیو می باشد این نظریه با تفاوت عمده در قانون اساسی ایران اعمال شده (زیر نظر بودن رهبری بودن قوا) به طوری که می توان گفت شباهت زیادی با نظریه ی منتسکیو ندارد . اما اینکه شما می گویید رهبری نیز در مقابل قانون برابر است این حرف صحیح است زیرا همان طور که بار ها گفتم خود قانون اساسی ولایت مطلقه را برای ولی فیه شناخته است
در مورد مقاله ام
مقاله ی شما را خاندم جالب بود اما اینکه مجازات وجود این یک امر قطعی و بحث اصلی بر سر شکل و نوع مجازات است که مورد اشکال واقعه شده و در واقعه من از شکل مجازات دفاع کرده ام
برادر سیدمحمدی
سلام بر شما
چند لحظه پیش دیدم حرفهای مرا برای وبلاگ نویسهای دیگر نقل می کنید و آنان هم به من بد و بیراه می گویند.
البته بنده ته دلم خوشحال هم می شوم اما چرا به جای این که خودتان پاسخ بدهید می روید مطالب مرا جای دیگری نقل می کنید؟ غرض همپرسه است و مشورت یا چیز دیگر؟
مثلاً من گفته ام صحیفه ی نور در بنگاه سبز آقای عبدالجبار کاکایی سبز تهیه و چاپ می شود و این فرد معترض سیاسی مخالف جریان حکومت، شده است پای ثابت ترانه سرایی برای سریالهای صد و سیمای مغرض و بی تربیت و بی شعور! و چه پولها هم که نمی گیرد. بعد می آید حکومت ما را که دارد نانش را می خورد (آن هم چه نانهای چرب و چیلی) به باد فحش و ناسزا می گیرد (به خصوص در عرصه ی فرهنگ) خوب بنده این را برای شما نوشتم. جواب نداشت؟ بالاخره صد تا به نعل یکی هم به میخ برای خالی نبودن عریضه بزنید!
قبلاً جناب علی معلم با آن یال و کوپال و مقام شاعری ترانه می گفتند با چه کیفیت و حکمتی حال جایشان را حضرت منتقد معترض رأی خورده شده آقای کاکایی گرفته اند. جالب نیست؟
بدرود
سلام علیکم
خدا قوت! ظاهرا عهد بستهاید که در این وبلاگ به هیچ موضوعی بیمهری نکنید.
در حاشیهی کامنتی که حسب لطفتان برای بنده گذاشته بودید، عجالتا عرض میشود:
حکومت و همهی نهادهای آن یک سازهی بشری است؛ و انسان با اتکاء به خردی که خداوند او به ودیعت نهاده است، هر زمان به فراخور فهم و شعور و تجربه و دانش خود این نهاد را تغییر و تکامل داده است؛
انسان امروز همچنان که وسیلهی نقلیهاش را از اسب و فاطر به ماشین و هواپیما ارتقا داده است، نظامات سیاسی خود را هم متحول و متناسب با دانش و تجربهی خود ساخته است؛
انسان با اتکاء به تجربه و خرد آموخت که قدرت مطلق در حوزهی سیاست، فساد مطلق میآورد و تلاش کرد که سازوکاری برای مقابله با فساد حکومتهای مطلقه فراهم آورد. مقید کردن قدرت به قانون، تقسیم آن، زماندار کردن آن، و برپایی مکانیسمهای نظارتی از جمله تدابیر انسان برای کاستن از لطمات و خطرات احتمالی قدرتهای سیاسی بود.
تجارب تلخ زندگی در دوران زمامدارانی که خود را ظلالله مینامید و سخنشان قانون بود، چیزی نیست که منحصر به تاریخ اروپائیان باشد، فساد و تباهی کردار پادشاهان و سلاطین، یعنی کسانی که کسی نمیتوانست بگوید بالای چشمتان ابروست، برای همه کسانی که اندکی از برگهایی از تاریخ این کشور را خواندهاند، امری آشکار و روشن است؛
زمانی دور پدران ما پادشاهی را نظام احسن میدانستند، اما آیا امروز هم آنگونه است؛ زمانی بردهداری طبیعی قلمداد میشد، اما آیا امروز کسی میتواند دیگری را به بردگی بگیرد و حقوق او را ضایع نماید؛
انسان موجودی خلاق و خردمند و حقیقتجو که مسلمانی که دو روزش مثل هم باشد مغبون و زیانکار است؛
ما نمیخواهیم مثل دیروز باشیم، تجدید بردهداری را روا نمیداریم و تجدید سلطنت را هم عقلانی و انسانی و شرعی نمیدانیم،
در صدر اسلام بردهداری به جهت ضرورت زمانه پذیرفته شد و اسلام، تدابیری برای حذف آن نهاد ضدانسانی پیش پای مسلمین نهاد تا به مرور زمان بند رقیت از پای آدمی گشوده شود و انسان جز خدا بنده کسی نباشند؛ هر چند معلوم نیست که چرا بردهداری آخرالامر به برکت تجدد بود که برافتاد و فقهای ما تا دویست سال پیش در کتابهای خود از اسباب و شرایط و احکام بردهگی سخن میگفتند!
کسانی امروز از ما میخواهند که فهم و شعور انسانی خود را کنار نهیم و همهی تجارب تلخ دوران حاکمیت پادشاهانی را که به نام خدا آشکار ستم میکردند، را نادیده بگیریم؛
سوال این است چرا باید آن تجربههای تلخ را فراموش کرد؛ مگر چه اتفاق افتاده است؛ آیا خلقتازهای رخ داده است، آیا انسان تازهای از زمین روییده است؛ یا نه ما همان برادران هابیل و قابیل هستیم. چه کسی ضمانت میدهد که دیگر بار قدرت مطلق، فساد مطلق به بار نخواهد آورد. تاوان بازگشت به قهقهرا و بیتوجهی به فریاد رسول باطنی را چه کسی خواهد داد.
* * یکی از مشکلاتی که ما امروز داریم این است که کسانی که منافع و مواجبی از تفسیر مستقر از نظام سیاسی دارند، به صورت مبسوط الید در حال ترویج دیدگاههای خود هستند، اما اجازه سخن گفتن برای منتقدان بسیار محدود و پرهزینه است. و این وضعیت خود نشان میدهد که سروران سوار بر قدرت، بیشتر به در پی سود و منفعت و منزلتاند تا نیل به حقیقت و معرفت. آنان خود را بر خر مراد سوار میبینند و لذا چشم و گوش خود را که بستهاند و این فروبستگی را برای خلق هم میپسنند و میبینیم که چه کوششها که در این راه نمیکنند.
سلام
ظاهراً در نظریه تکامل حقایقی هست که دست از سر شما بر نمی دارند.
با سلام.
در مورد کامنت جناب حمید رحیمی نژاد:
۱.در مورد قانون اساسی باید بگویم که هیچ دیکتاتوری قانون خود را زیر پا نمیگذارد که اگر چنین بود با مشاهده افزایش مظروف سیستم سیاسی نسبت به ظرف آن که امروز به دلیل افزایش فهم مردم و بینش عمومی از حقوقشان و تلاش برای رسیدن به یک حاکمیت حقوقی و نه سیاسی این قانون اساسی را به رفراندوم یا حداقل پلی به سیت میگذاشتند و نه اینکه مخالفان را در جریان فرافکنی ضعف سیستم خس و خاشاک بنامند.
اگر منظور شما از میثاق همان قرارداد اجتماعی است پس بهتر است شفاف سازی کنید. کدام قرارداد اجتماعی؟
قرار داد اجتماعی هابز در لویاتان؟ جان لاک؟ یا روسو در کتاب قرار داد اجتماعی؟
اگر هابزیست که رهیافتی پر مغالطه در جهت مشروعیت دیکتاتوریست. اگر روسویی است پس چرا اراده عمومی سرکوب میشود؟ شما خود میدانید که هر میثاقی قابل فسخ است و این منافع هستند که پایداری ایجاد میکنند.
۲.در قانون اساسی حاکمیت مردم هم به رسمیت شناخته شده است اگر قانون ادله و اثبات حقوقی نداشته باشد که دیگر قانون نیست. استدلال شما برای اثبات حکومت اسلامی به جای جمهوری اسلامی چیست؟ نظرات شما به تئوری دوشمشیر مسیحی بسیار نزدیک است اما انسان در سرنوشت سیاسی هم از موهبت الهی آزادی برخوردار است یا از نگاه شما همه چیز جبر است؟ اگر رهبر یا پادشاه یا هر مقامی قدرت را در دست داشته باشد از جانب خداوند و ظلم کند مقصر کیست؟ بحث بر سر مفاهیم و محتویات قانون نیست که باید الهی باشد بحث بر سر ساختار است که چرا باید تئوکراسی باشد ونه دموکراسی یا آریستوکراسی و یا هر شکلی؟ منبع و دلایلتان چیست؟
۳.اشتباه شما در این است که شخصیت حقیقی و حقوقی یک نقش را تفکیک میکنید در حالی که نقش و شخصیت حقوقی با وجود شخص حقیقی پدیدار میشود و کنترل بر وجود هردو در یک ساحت نیاز است. حرف شما مثل جدا کردن دولت از حاکمیت است در حالی که این دو توامان اند.
۴.مقسم بودن قانون اساسی یک بحث عقلی است که در صورت وجود آزادی قابلیت بحث دارد و اینکه پیش فرض جائز الخطا بودن همه به جز معصومین را قبول داشته باشیم اما کسی که خود را نماینده قدرت مادی و معنوی خداوند بر روی زمین میداند و آزادی را که خداوند به انسان داده نقض میکند قائل به این بحثها نیست و خود بهتر میدانید که اسلام هم به آزادی فردی و هم به آزادی انتخاب سرنوشت اجتماعی اعتقاد دارد.
به جناب محمدی:
۱.این دوست عزیز تعبیری هابزی از میثاق دارند و حرف شما صحیح است.
۲.تمام مصادیق که شما ذکر کردید در رد اینکه ساختار سیاسی از جانب خداوند تعیین نشده وتنها منافع شخصی و گروهای فشار (ذینفوذ) تعیین کننده این ساختار هستند و دیگر اینکه تنها قانونگذار خداوند است وارد است.
۳.زمانی که حق مردم بر مدیریت اجتماع از طریق آزادی در اسلام تعیین شده گروهی به اسم خدا ساختاری منفعتگرانه را با ضایع کردن حق مردم مستقر کرده اند و خود را مشروع (قانونی) مینامند در حالی که قانون را با اجبار بر مردم تحمیل کرده اند و نه با اقتدار.
سلام سید جان
این احتمال به نظر منطقی میرسه که میمونهای موجود بعدها تبدیل به انسان بشن
اما ذکر یه نکته خالی از لطف نیست.
گونه های جانوری از ابتدا در حال تغییر و دگرگونی بودن و انواع جانوری ایجاد میشده
اما خیلی از گونه ها در دوره تکاملشون به بن بست بر میخوردن.
بنابر این با احتمال بیشتر میمونها به انسان تبدیل نمیشن
اما یه مقاله تو سایت یاهو به این نکته اشاره میکرد که خود انسانها هنوز در حال تکامل هستند
پس احتمال بیشتر داره که انسان به موجود جدیدی تبدیل بشه
با سلام
نمی دانم بحث های مربوط به اختیارات ولی فقیه و نوع حکومت چه ربطی به نظریه تکامل (موضوع این پست) دارد که این همه مورد بحث واقع شده. از نظر علمی امکان تغییر و تحول در میمون ها و تبدیل آنها به انسان یا موجوداتی شبیه انسان وجود دارد. البته براساس تخمین های علمی بین دویست تا دو هزار نسل طول می کشد تا یک پله تکاملی طی شود و بدیهی است که هیچ تضمینی وجود ندارد. بنابراین اگر فکر می کنید با یک سوال به این سادگی کل نظریه تکامل با این عظمت را زیر سوال برده اید، با عرض معذرت، اشتباه متوجه شده اید.
سلام علیکم.
1) به نظرت ایجاد سلول و پروتئین و آنزیم و ایجاد موجودی مانند انسان با چند میلیون پروتئین، بر اساس حدسیات تکاملگراها ممکن است؟
2) به نظرت اگر چهار میلیارد سال می گذشت، ممکن بود ماموت، بشود انسان؟
3) به نظرت در بحث فیزیک، ذرات بنیادی متعـــــــــــــــــــدد هستند
Leptons
Particle Symbol Mass (MeV/c2) Electric Charge
electron e- 0.511 −1
muon μ- 105.7 −1
tau τ 1784.1 −1
electron neutrino νe <7.3×10−6 0
muon neutrino νμ <0.27 0
tau neutrino ντ <35 0
Quarks1
down d 5–15 − 1-3
up u 2–8 2-3
strange s 100–300 − 1-3
charm c 1300–1700 2-3
bottom b 4700–5300 − 1-3
top t >91,000 2-3
Gauge Bosons
photon &ggr; 0 0
gluon g 0 0
W-boson W 80,200 1
Z-boson Z 91,170 0
Some Sample Hadrons
Particle Symbol Mass (MeV/c2) Electric Charge Quark Content
positive pion π+ 139.6 1 ū
positive kaon K+ 493.7 1 ū
proton p 938.3 1 uud
neutron n 939.6 0 udd
lambda &Lgr; 1115.6 0 uds
و در بحث زیست شناسی، که "حیات" مطرح است (و "حیات" عالیتر از بیحیات است و پیچیده تر است)، "بنیـــــــــــــــــــــــــــــــــاد" تمام موجودات زنده برمی گردد به "یک چیز" و آن یک چیز:
بر اساس تصادف و صاعقه و ... ایجاد شده و پس از ایجاد شدن، آن "یــــــــــــــــک چیـــــــــــــــــــــــز" بر اثر "مرور زمان" و "تکامل" و "انتخاب طبیعی" و ... شده است انسان و میمون و اسب و درخت و پشه؟
البته این سوال برایم هست که "ذرات بنیادی" آیا از خود ابتدای نظریه ی بیگ بنگ، تا به حال، بوده اند.
منظورم این است:
ظاهراَ دنیای بیحیات، چندین ذره ی بنیادی دارد. دنیای بیحیات که ظاهراَ تعداد عنصرها و ترکیباتش کمتر از تعداد گونه های موجودات زنده است. چرا به ذهن ما خطور نکند موجودات زنده، بنیادشان "یک ذره" نیست بلکه به تعداد گونه ها، بنیاد بوده باشد؟
البته قبول دارم حرف بنده (بر فرض قابل اعتنا بودن از نظر علمی) نیاز به پربارتر شدن دارد.
برادر من نظریه تکامل در مقایسه با فیزیک ذرات بنیادی یک نظریه ماکروسکوپیک است. اصلا واحد اتفاقات در سطح نظریه تکامل که بوزون و لپتون نیست. در اینجا ماجراها در سطح مولکولی توصیف میشوند و مولکول ها هم بسیار متنوع هستند.
این داستان << یک چیز>> را من نمیفهمم. به نظرم ابهام اپیستمولوژیکی که <<یک چیز>> دارد باعث این همه سوء تفاهم شده است.
چرا از ادبیات رایج تر و علمی ترش استفاده نمیکنی؟ این " یک چیز" آیا ژن است؟ دی ان آ است؟ کروموزوم است؟ مولکول است؟ اتم است؟ چی هست؟
!!!
" یه مقاله تو سایت یاهو " ؟؟
آخه این چه مدل ارجاع هست؟
احتیاج نیست خیلی به چهره میمون دقیق شوید. علم ژنتیک این تشابه را به اثبات رسونده.
بسم الله الرحمن الرحیم
سعی می کنم خیلی کوتاه و واضح پاسخ دهم
این که شما می گویید ولایت فقیه مطلقه است و مقید است به قانون اساسی برای من قابل فهم نیست زیرا اگر مقید به اصول قانون اساسی است چرا در قانون اساسی برایش لفظ مطلقه (آنهم با تاکید خبرگان قانون اساسی بر معنی مطلقه به عنوان اختیارات فرای اصل 110) آمده است بهتر نبود به قول شما تنها بر طبق اصول آینده اعمال می شود می آمد ؟ پس نتیجه می گیریم قانون گذار قصدی از آوردن لفظ مطلقه داشته و از آنجا که در تفسیر قانون هدف فهم هدف قانون گذار است نتیجه می شود قصد قانون گذار (با توجه به مشروح مذاکرات قانون اساسی) فراتر بودن وظایف و اختیارات ولی فقیه از اصل 110 است برای مثال آقای موسوی خوئینی ها در مخالفت با آوردن مطلقه می گویند (نقل به مضمون) : اختیار مطلق را رهبر دارد و اگر ضرورت دانست با همان تعبیر اصل 5 اقدام می کند چنانکه امام گاهی این کار را میکرد و تصریح این امر در قانون کار درستی نیست زیرا معنایش این است که همه ی این اصولی که در قانون اساسی آوردیم ثباتی ندارد .
یا آقای هاشمی رفسنجانی در موافقت می گوید(نقل به مضمون) :معنای این مطلق که می گذاریم این است که محدود به 11-10 تا نیست می تواند در هر جا از بالای سر بیاید و بگوید این کار بشود (مشروح مذاکرات شورای بازنگری قانون اساسی جلد 2 جلسه ی چهم صفحه ی 3 به بعد)
در مورد میثاق بودن قانون اساسی هم باید بگویم که دادن اختیارات زیاد و مطلقه تناقضی با میثاق بودن آن ندارد چون در نظام جمهوری اسلامی مردم جنبه ی مقبولیت ندارند نه مشروعیت یعنی نظام الهی ولایت فقیه را می پذیرند و می گذارند اجرا بشود پس تناقضی ندارد که به ولی فقیه این نظام هم اختیار مطلقه بدهند.
در مورد فقیه جامع الشرایط و وظایف فقیه از نظر خدا همین که تمام فقها وظایفی مثل قضا , حسبه و... را به فقیه واگذار کرده اند را کافی می دانم اما در مورد خواست خدا یا خواست مردم بله اموری که شما گفتید خواست خدا نبود چن برای اجرای خواست خدا خواست مردم هم نیاز است (همان مقبویت) است اشتباه شما در این است که وظایف ولی فقیه را جعل شده توسط مردم می بینید در حالی که جعل وظایف طبق گفته های پیشین من توسط خداوند اتفاق افتاده و این امر مستند به کتاب و سنت است و تنها توسط مردم پذیرفته شده است
در مورد قانون اساسی هم باز گفته ام و می گویم که طبق همین میثاق این وظایف و اختیارات بر عهده ی ولی فقیه است .
----------------------------------------------------------
در مورد شبهه ی دور
اصطلاح دور یک اصطلاح فلسفی است و به این معناست که معللی علت علت خود واقع شود و تنها این دور است که باطل است و موجود نمیشود (تا اینجا ی سخن استاد غرویان فلسفی است)
در مورد پاخ شما حتی اگر خود رهبر هم خود مستقیم خبرگان را انتخاب کند و حتی اگر خود مستقیم خود را انتخاب کند باعث ایجاد دور فلسفی نمی شود بلکه این یک دور سیاسی است و نهایتا می توان از آن به عنوان عدم مهار قدرت در نظریه تفکیک قوا انتقاد کرد(که البته انتقاد کاملا به جایی است)
- انتقاد از رهبری به هر صورتی مجاز مگر اینکه باعث ایجاد جرم شود (مانند تهمت )
-در مورد محدود بودن دوره ی رهبری بحث بسیار است ولی مختصر اینکه همان طور که طی توضیحات قبلی گفتم چون ولایت فقیه تقریبا همان ولایت روسول الله است پس مثل ولایت رسول الله محدودیت زمانی ندارد
-در مورد مجمع تشخیص مصلحت به دلیل زیاد بودن بحث شما را به کتاب مختصر حقوق اساسی جمهوری اسلامی ایران دکتر حسین مهرپور , نشر دادگستر ارجاع می دهم که می تواند به تمام سولات شما پاسخ دهد
اما پاسخ بسیار مختصر این است که در اصل خود شورای نگهبان باید مصلحت را تشخیص دهد ولی چون مصلحت موجود در فقه را به خوبی اجرایی نکردند (همان فقه پویای امام) مجمع تشخیص ایجاد شد در مورد تفسیر قانون اساسی هم باز می گویم تفسیر شورای نگهبان باید در راستای مقصود قانون گذار باشد .
-در مورد بحث ولایت سیاسی زنان هم در یک جواب بسیار کلی باید به شما بگویم اجتهاد شرط لازم برای تصدی این امور است نه شرط کافی و چون در احادیثی زنان از ولایت سیاسی منع شده اند زنان نمی توانند مرجع قاضی ولی فقیه و ... شوند
در این مورد هم می توانید به کتاب رساله ی بدیعه علامه طهرانی که متن آن بر روی اینترنت نیز قرار دارد مراجعه کنید
متاسفانه صفحه ویکی پدیا فارسی مدخل پیدایشگرایی ، بسیار ناقص و از همه بدتر غلط است. به این معنی که از لفظ فلسفه برای این مدخل استفاده کرده. برای فهم موضوع مدخل انگلیسی به مراتب روشنگرانه تر به نظر می رسد:
http://en.wikipedia.org/wiki/Creationism
پیدایش گرایی یک تئوری علمی نیست ، تنها یک باور مذهبی ست. در هیچ دانشگاهی تدریس نمی شود و مدعیان ش حرف های شاخداری مثل غرقه شدن کره زمین با آب در زمان نوح می زنند ( این قدر آب که بتواند زمین را بپوشاند تا قبل ش کجا بوده؟ اصل ظروف مرتبط چه می شود؟ ).
به فرض که دوست داشته باشید پیدایش گرایی را تئوری بدانید، می بایست همه عواقب ش را هم قبول کنید. از جمله اینکه مسیح پیامبر پایانی ست و هیچ صحبتی از قرآن و محمد نخواهد بود. بومی سازی در کار نخواهد بود چون تقریبا همه تالیفات و تولیدات شان مرتبط به مذهب مسیحیت و مشخصا با بنیادگرایان مسیحی ست.
این باور مذهبی دارای موضوعات مشکل ساز دیگر هم هست که فکر می کنم کشتی گرفتن ذهنی با ایشان به مراتب راحت تر از «حیات» است. مثلا این تئوری ادعا دارد زمین اخیر است و قدیم نیست. به شکل دقیق عمر زمین حدود ۶ هزار سال بیشتر نیست (به استناد تورات یا عهد عتیق). یا بسیاری از موجودات افسانه ای ذکر شده در عهد عتیق موجوداتی واقعی اند. یا دایناسور ها همین چند صد سال قبل از میان رفته اند.
موفق باشید