شاگردی در کار خطیر علمی ، امری اساسی است ، نه کاری زننده

              بسم الله الرحمان الرحیم.

            سیدعباس سیدمحمدی: «دانشمندان و فیلسوفان تمدن اسلامی، شاگردی ی یونانیان را کردند، و سپس دانش و فلسه ی یونانیان را تصحیح کردند و تکمیل کردند و خلاقیت و ابتکار هم نشان دادند و دورانی طلائی را ایجاد کردند. مغرب زمین شاگردی ی یونان باستان و شاگردی ی دانشمندان و فیلسوفان تمدن اسلامی را کرد و دانش و فلسفه ی یونانیان باستان و تمدن اسلامی  را تصحیح کرد و تکمیل کرد و خلاقیت و ابتکار هم نشان داد و تا به امروز از خلاقیت و ابتکار و فعالیت علمی نایستاده است و امروز و چند قرن است که مرکز ثقل علم (فیزیک و شیمی و ریاضی و زیست شناسی و نجوم و ...) در جهان، مغرب زمین است. امیدوارم ما هم از نظر دارائی ی علمی و تکنولوژیک و ابتکار و خلاقیت و تولید دانش و تکنولوژی، با استفاده از روشهای درست و با همت و سخت کوشی و داد و ستد با غرب، یک روز با غرب برابر شویم و حتا از آن بگذریم.»

***

            

 David C. Lindberg, 1935, an American historian of science, the Hilldale Professor Emeritus of history of science at the University of Wisconsin-Madison 

 

*** 

 

 

 

            دیوید سی. لیندبرگ، سرآغازهای علم در غرب: سنت علمی اروپایی در بافت فلسفی، دینی، و تأسیساتی آن: 600 قبل از میلاد تا 1450 میلادی، ترجمه ی فریدون بدره ای، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1377:  

 

                                     http://www.coverbrowser.com/image/science-books/197-6.jpg

«در اوایل قرن دوازدهم، فیزیکدان ـ فیلسوف و مورخ شهیر پیر دوئم هنگامی که نوشت: «علمی به اسم علم عربی [منظور علم اسلامی است] وجود ندارد مردان دانشمند و فرزانۀ کیش محمدی، همیشه کم و بیش شاگردان باوفای یونانیان بوده اند، اما خودشان عاری از هر گونه اصالت و خلاقیت هستند»، [15] مورخان علم اسلامی را به چالش خواند. واضح است که دوئم برخطا بود، اما گفتۀ او، با این همه، به عنوان انگیزه برای عطف توجه به این مسئله حیاتی مفید است: ما با نگرش دقیق به این نکته که چرا ادعای دوئم غلط و خطا است، در موضعی قرار می گیریم که می توانیم مطالب مهدمی دربارۀ ویژگی دستاورد علمی اسلام فرا گیریم.

            به طور ساده این حقیقت ندارد که دانشمندان مسلمانی که دست اندرکار علم (صفحه ی 239) یونانی بوده اند «عاری از هر گونه اصالت و خلاقیت» بوده اند؛ بنابراین، یکی از پاسخهای ممکن به دوئم، برشمردن برشمردن کارهای اصیلی است که پزشکان، ریاضیدانان، و فلاسفۀ طبیعی اسلامی در این زمینه ها انجام داده اند. برای آنکه فقط یک نمونه عرضه داریم از دانشمند بزرگ مسلمان قرن یازدهم (قرن پنجم هجری) ابن هیثم نام می بریم که قوای انتقادی خود را معطوف به تقریباً تمامی دستاورد علم یونانی گردانید و آثاری فوق العاده مهم و اصیل در نجوم، ریاضیات، و نورشناسی به وجود آورد. متأسفانه ادامۀ این کار با برشمردن کارهایی که دانشمندان مسلمان در علوم مختلف پدید آورده اند، مستلزم یک کتاب چندجلدی است، و ما باید خود را به اهداف معتدل تری قانع سازیم ــ هرچند ما در صفحات بعد، و نیز در فصول آیندۀ این کتاب به آثار دانشمندان اسلامی در زمینه های خاصی از جستار علمی نظر خواهیم کرد. [16]

            اما گفتۀ دوئم نکتۀ دیگری هم برای وارد شدن به مسئله ای که ممکن است ما را به موضوع اصلی مورد منازعه برساند، در اختیار ما می گذارد. دوئم معتقد است که دانشمندان مسلمان که به علوم اَوایل علاقه مند بودند، «همیشه کم و بیش شاگردان باوفای یونانیان بودند». وی این سخن را از باب اهانت و تحقیر، و به عنوان برهانی بر اینکه مسلمانان دانشمندانی اصیل و خلاق نبوده اند، زده است؛ یعنی وی شاگردی و تلمّذ را با تلقی و دید غیر علمی ارتباط می دهد (و این چیزی از تعریف وی از علم به ما می گوید). اما ما می توانیم گفتۀ دوئم را وارونه کنیم و استدلال نماییم که مسلمانان دقیقاً با شاگردی یونانیان وارد سنّت علمی غرب شده و دانشمند یا فیلسوف طبیعی گشته اند. از این نظرگاه، شاگردی در کار خطیر علمی، امری اساسی است نه کاری زننده؛ و مسلمانان با طرد و رد سنت موجود علمی دانشمند نشدند بلکه با ملحق شدن بدان به مقامات شامخ رسیدند؛ یعنی با شاگردی و تلمّذ در پیشرفته ترین سنت علمی که تا آن زمان پدید آمده بود.

            شاگرد بودن یعنی چه؟ برای مسلمانی که می خواست دانشمند شود شاگردی به معنای اخذ روش شناسی و محتوای علم یونانی بود. علم اسلامی، کمابیش، بر شالوده ای یونانی بنا شده بود، و مطابق با اصول معماری یونانی بالا می رفت؛ مسلمانان بر آن (صفحه ی 240) نشدند که عمارتی را که یونانیان ساخته بودند فرو کشند و ویران سازند، و خود از نو چیزی بسازند، بلکه همّ خود را مصروف آن ساختند که طرحهای یونانیان را تکمیل کنند. معنای این سخن آن نیست که خلاقیت و ابتکار عمل نداشته اند؛ معنایش آن است که دانشمندان مسلمان اصالت و نوآوری خود را در تصحیح، بسط، تحلیل و به کار بستن قالب موجود به کار بردند نه در پدید آوردن قالبی نو. اگر این ورود بدی است، پس دانسته باد که بخش عظیمی از علم جدید از همین تصحیحات و بسطها در به کار بستن اصول علمی موروث تشکیل شده است؛ بریدن اساسی از گذشته امروز همان اندازه استثنائی است که در جهان اسلامی در قرون میانه بوده است.

            دانشمندان مسلمان از وابستگی و ارتباط با گذشته اگاه بودند. الکندی (فت حدود 252 ه ق/ 866 م)، دانشمند مسلمان، که در دوران خلافت چند تن از خلفای عباسی، در بغداد علوم ریاضی را دنبال می کرد، به دَین خود به پیشینیان قدیمی خود و عضویتش در یک سنت ادامه دار معترف است. الکندی می نویسد اگر گذشتگان نبودند،

            برای ما غیر ممکن بود که علیرغم همۀ شوق و همتمان بتوانیم در طی تمام عمر خود این اصول حقایق را که مبنای اساسی استنتاجات نهایی تحقیقات ما را تشکیل می دهند، گرد اوریم. گردآوری و تدوین این همه عناصر در طی قرنهای ِ متوالی، در عصور گذشته تا به روزگار ما، تحقق پذیرفته است. [1]

            ......... (صفحه ی 241)

            ........ دویست سال بعد، بیرونی (فت پس از 442 ه ق / 1050 میلادی) هنوز دربارۀ وظیفه ای که دانشمندان اسلامی بر عهده دارند می گفت: «باید خویشتن را محدود به آنچه قدمای ما بدان پرداخته اند، نکنیم، و سعی نماییم آنچه را می توان تکمیل کرد، تکمیل کنیم.» [17] (صفحه ی 242)

            بازیافت و جذب علم یونان و اسلامی (صفحه ی 291)

زمینه های یونانی و اسلامی نجوم مغرب زمین (صفحه ی 352)»

نظرات 18 + ارسال نظر
ستاریان دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 19:21

سلام

مدتهاست که من هم همین حرف را می زنم اما کسانی توی گوششان پنبه تپانیده و با چشمانی کاملا بسته حرف می زنند و تازه وقتی با استدلال روبرو می شوند و مستندات ارائه شده می بینند عصبانی شده به توهین و تحقیر رو می آورند و مستند گو را احمق می خوانند . آیا آنکه استدلال می آورد احمق است و یا آنکه بدون هیچ دلیلی به انکار مشغول است!؟

اگر کسی بخواهد بفهمد که کلیت غرب چرا در مبارزه با کلیسای حاکم به مبارزه با دین رسید! و چرا تمام حرکتهای سیاسی و جریانات اصلاحی و انقلابات غرب ضد دینی و بدون انگیزه های دینی شد؛ باید تاریخ بخواند و مسیحیت و اوضاع زندگی مردم در آن زمان رابشناسد و اگر نخواند خب طبق تمایلاتش نظر خواهد داد که ارزشی هم برای هیچ کس ندارد
غربی ها از یک سو آزادیهای دینی در شرق را دیده بودند و پیشرفت و توسعه ی علمی مسلمانان را نظاره کرده بودند و از سوی دیگر عقب ماندگی و سیطره ی علم گریزان را بر خود نیز می دیدند و البته حقد و کینه ی جنگهای صلیبی نمی گذاشت حتا به اندازه ی اشاره به نقش اسلام در بیداری آنها حرفی به میان آید و به همین خاطر می بینیم کسی مثل لاوازیه را پدر علم شیمی می خوانند در حالی که بیش از صد سال پیش از او در علمای اسلامی کتاب در مورد مبانی شیمی جدید نوشته بودند! در کتاب تاریخ علم کمبریج حتا نامی از جابر ابن حیان نیست و کتاب مشاهیر و دایره المعارفهای موجود جهان مملو از دروغ پردازیها در مورد کاشفین و مخترعین است چیست مثلا کاغذ و باروت چینی است اما غربی ثبت شده است!

و از مارتین‌ برنال‌ دراین ‌باره‌ چنین‌ می خوانیم که ؛

«تفاوت‌ شرق‌ و غرب‌ بر بنیاد دیدگاهی‌ نئوکلاسیک‌ و نژادپرستانه‌ استواراست‌ که‌ در قرن‌ هجدهم‌ نضج‌ گرفت‌، زیرا اروپایی‌های‌ قرن‌ هجدهم‌نمی‌توانستند اعتراف‌ کنند که‌ فرهنگ‌ پیشرفته‌ اروپا در اصل‌ ریشه‌ای‌ آسیایی‌یا آفریقایی‌ داشته‌ است‌».
کتاب تاریخ علک کمبریج فصلی دارد به نام تاریخ علم عرب و این فصل را اینطور آغاز کرده و ادامه می دهد:

تاریخ علم در عربستان به طور عمده تاریخ علم در اسلام است. ولی کاملا این طور نیست؛ زیرا از یک سو هنوز چند قرن به زمان محمد (ص) مانده بود که علم در سرزمینی که گهواره ی تمدن عرب شد جوانه زد؛ و از سوی دیگر پاره ای از راهیان علم مردانی از مرام ها و نژادهای دیگر بودند.
دین اسلام در شبه جزیره ی عربستان پدید امد و در سرتاسر تاریخش با فرهنگ عرب و زبان عربی انتشار یافت. با این حال امروزه قلمرو وسیعی شامل خاورمیانه ، آسیای مرکزی ، شمال افریقا و بخشهایی از جنوب شرقی آسیا را در بردارد و گاه تا اسپانیا و بالکان نیز رفته است. اسلام از این رو نقش تعیین کننده ای در تاریخ جهان بازی کرده است ، چه فی النفسه در مقام تمدنی مهم و چه به عنوان واسطه ای میان تمدنهای عهد عتیق و تمدنهای اولیه ی جهان معاصر . این سهم مضاعف اسلام در تاریخ علم منعکس است. ما در ادامه ی راه خود بیشتر به روزگاری چشم خواهیم دوخت که عصر طلایی اسلام نام گرفته و مصادف با قرون هشتم تا یازده میلادی است. این برهه عصرشکوفایی فرهنگ اسلامی در اسپانیا ، شمال افریقا ، سوریه و ایران است. پایان این عصر طلایی را احیای مسیحیت رقم زد که با جنگهای رکونکویستا ( فتح مجدد ؛ بازپس گیری) اعراب را از اسپانیا راند. این رانش از حدود سال 1000 میلادی آغاز شد و تا حدود سال 1500 میلادی به درازا کشید؛ و در همین دوره بود که پربارترین کار علمی اسلام انجام گرفت.
ص 282

ستاریان دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 19:22

آغازهای اسلام بافته در تاریخ شبه جزیره ی عربستان است که با سقوط امپراطوری روم غربی نقطه ی تلاقی مهمی میان راه های بازرگانی مدیترانه تا اقیانوس هند و شمال افریقا تا غرب آسیا شد.جامعه ی عرب متشکل از تعدادی قبیله ی چادرنشین بود که از تفرقه رنج می بردند و چند کانون داد و ستد داشت که حال و هوایی اغلب جهان میهنانه داشتند. از این کانون ها یکی مدینه بود و دیگری مکه که مرکزی زیارتی بود.
دین اسلام بر محمد (ص) پسر خانواده ای بازرگان نازل شد که جلوه ای از جبرئیل ملک را رویت کرد، وحی منزل را در قرآن گرد آورد و نقش رسالت تنها ایزد راستین مسمی به الله را پذیرفت. تعالیم او به دلایل مختلف مورد قبول رجال حاکم بر مکه واقع نشد و او شهر را در سال 622 میلادی به قصد مدینه ترک گفت. این سفر که به هجرت معروف است، طبق سنت ، مبدا تاریخ اسلامی به شمار می آید. در مدینه او کسان بسیاری را به کیش نو درآورد و چون در سال 630 به مکه بازگشت شهر را بدون خونریزی فتح کرد. محمد (ص) در سال بعد درگذشت؛ ولی پیروان او با تکیه به نیروی تعالیمش به سرعت توانستند کار توان فرسای ایجاد وحدت قبایل مختلف شبه جزیره ی عربستان را به انجام رسانند. آنگاه آنان کشورگشایی خود را با راه یافتن به قلب مردمان خسته از مبارزات طولانی میان امپراطوری بیزانس و سلسله ی ایرانی ساسانیان آغاز کردند. نخست رو به سوریه نهادند و سپس در آسیای غربی و شمال افریقا گسترش یافتند. انگیزه ی این گسترش ؛ آموزه ی محمدی جهاد یا جنگ مقدس بود. مسلمانان تا سال 750 میلادی توانستند امپراطوری پیوسته ای را از اسپانیا تا سند تشکیل دهند.
فاتحان مسلمان، با همه ی شور مذهبی و تعالیم اخلاقی غالبا سختگیرانه ی خود ، در برابر فرهنگ های بومی مفتوحات جدید خویش نسبتا بردبار بودند. از این رو دربارهایی که بر پا داشتند شاهد آمیزش چشمگیر هنرها و معارف بومی با اسالیب عربی اسلام بود. به این شکل ، آنان علاوه بر چیزهای دیگر ، علم یونانیان را از شهرهای هلنی و فرهنگ ایرانیان را از شهرهای ساسانی به ارث بردند. با پایان گرفتن عصر گسترش، عصر طلایی فرهنگ اسلامی آغاز شد. هر چند ، شکوفایی دیگر باره ای نیز بعدها پس از چیرگی یافتن ترکهای (ص 283)عثمانی بر پایتخت کهن بیزانسی در سال 1453 رخ داد.
اسلام هرگز چه از لحاظ مذهبی و چه در سیاست کاملا یکپارچه نبود. این دین در همان روزهای اول در اثر اختلافی بر سر جانشینی محمد(ص) و این که چه کسی باید خلیفه یا رهبر ایمانی باشد، به دو فرقه ی عمده موسوم به سنی ها و شیعیان تقسیم شد. این شقاق بعدها ابعادی فقهی و جغرافیایی یافت. شیعیان به طور عمده در ایران محدود شدند و میراث خواران فرهنگ گذشته ی ایران گشتند. اما تقسیمات دیگری نیز در پی آمد . سلسله ی امویان که رهبری گسترش فراوان اسلام در ماورای خاک عربستان را داشت به دست عباسیان سرنگون شد و اینان بغداد را پایتخت قرار دادند. ولی سلسله ای فاطمی در مصر به حکومت رسید. بعدها در قرن سیزدهم ، مهاجمان مغول آسای مرکزی نیز از اسلام حمایت کردند ، همچون ترک های عثمانی که چندی بعد پس از ان به قدرت رسیدند.

ستاریان دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 19:22

به رغم این اختلافات ، اسلام وحدت لازم را در فرهنگ خود حفظ کرد؛ بعضا به واسطه ی نفس دین و بعضا توسط ذهنیت عربی مشترک در جنبش که در استفاده از زبان و خط عربی در سرتاسر جهان اسلام متجلی بود. این زبان رسانه ای بس شایسته و نرمش پذیر برای بیان مفاهیم علمی از کار درآمد.
علم اولیه در عربستان
علم اسلام دارای دو جنبه است . یک سو افکار علمی است که از خارج وارد شد و سوی دیگر سهمی است که خود اعراب به گنجینه ی علمی افزودند. این دومی یعنی سهم خود اعراب را غالبا نادیده گرفته یا در سایه ی ترقیات هیجان انگیزتری نگریسته اند که از قرن شانزدهم به بعد از اروپای غربی می آمد.اکثرا علم در عربستان را چیزی بیش از نگهدارنده ندیده اند. این ناحیه را انبار بزرگی برای نتایج علمی قبلا مکشوفه پنداشته اند که نتایج را نگهداری کرده است تا روزی برای استفاده به غرب واگذارد. ولی این البته هجو واقعیت است. شک نیست که عربها علم یونان را- و آن که هیچ ، حتی بخشی از علم چین و هندوستان را نیز – به ارث بردند و بعدها به غرب رد کردند ؛ ولی این فقط جزیی از کاری بود که آنها کردند. اعراب آنچه را به (ص 284) ارث بردند ترجمه و تفسیر کردند و تحلیل های ارزشمندی به ان افزودند؛ مهمتر این که از خود نیز فراوان تراویدند. عربستان مغزهای علمی اصیلی بار داد؛ آنان را تا بلوغشان پروراند؛و پشتگرمی داد تا چیز تازه ای از خود در خوان علم بگذارند. از این رو وقتی به دین عرب [ در اصل غرب] به فرهنگ عرب می اندیشیم، مهم است که هر دو جنبه را در نظر گیریم ؛ هم کار اصیل را و هم افکار انتقالی عصری قدیم تر.
در ادامه به بطلمیوس – اسکندریه – مدرسه ادسا در سوریه – کتاب سوزی مصر توسط مسیحیان – نسطوریان – انتقال علم به جندی شاپور می پردازد و در ص 286 چنین می نویسد:
.... یک قرن بعد ، اسقف سوری اسقف سوری دیگری به نام گئورگیوس درباره ی تقویم اسلامی قلم فرسایی کرد. در همین قرن بود که محمد (ص) ظهور کردو تاریخ اسلامی آغاز شد. تاریخ اسلام نه با جهش فرهنگی بلکه با وحی آسمانی و تغییر مذهب آغاز شد که سوریه و سراسر خاورمیانه را بلعید و مرزها را بیش و پیش چه از غرب و چه از شرق گسترش داد . البته این گسترش نمی توانست تا ابد ادامه یابد. با دستیابی عباسیان به قدرت ، بازگشت به ترویج هنرهای عصر صلح آغاز شد.
فصل پنجم علم عرب از کتاب تاریخ علم کمبریج چاپ اول 1366 نشر مرکز از کالین ا. رنان ترجمه ی حسن افشار از نسخه ی انگلیسی چاپ 1948 صص 281 به بعد
[ و در ادامه به معرفی منصور خلیفه ی عباسی و نهضت ترجمه توسط مامون – مامون و بیت الحکمه و سرای حکمت او – معتزله و نهضت گرایش به علم در اسلام پرداخته و به بازگویی نشسته است. ] دو مطلب از این کتاب جالب توجه است یکی اینکه نوشته است:
آنگاه آنان (مسلمانان)کشورگشایی خود را با راه یافتن به قلب مردمان خسته از مبارزات طولانی میان امپراطوری بیزانس و سلسله ی ایرانی ساسانیان آغاز کردند.
[که در اغلب تاریخ نویسی های غربی به دلیل حقد و کینه و به دروغ گسترش اسلام را به زور شمشیر و خونریزی بسیار ذکر کرده اند .] ودیگر اینکه نوشته است:
فاتحان مسلمان، با همه ی شور مذهبی و تعالیم اخلاقی غالبا سختگیرانه ی خود ، در برابر فرهنگ های بومی مفتوحات جدید خویش نسبتا بردبار بودند.
[راز گسترش و یا ماندگاری تمدنها همین ( تساهل و تسامح) است و معمولا تاریخ نویسان غربی و یا غرب زده این رمز را از تاریخ فتوحات و تمدن اسلامی سانسور می کنند و یا به انکار آن می نشینند.]

محمدرضا دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 20:35 http://mamrizzio3.blogspot.com/

سلام
شاگرد بودن بد نیست بلکه خوب هم هست اما اکنون نه استاد و هستیم نه شاگرد بلکه تماشاچیان مغموم و فلک زده ی کاروان پیشرفت بشر. غرب و شرقش هم فرق نمی کند!
الکندی زمانی یکی از بزرگترین منطق دانان عصر خویش بود آیا در صد سال اخیر در مشرق زمین منطقدانی در حد تارسکی داشته ایم؟ برای مثال عرض کردم. تا کی می خواهیم مثل موزه ها تاریخ را بگردیم بگوییم این بودیم آن بودیم؟ آیا وقتش نیست بگردیم ببینیم ساختارهای علم پگونه شکل گرفته کجاها تغییر کرده و بشر چگونه پیشرفت کرده؟ یا باز هم باید برویم بگوییم پدر علم کیمیا و سیمیا و لیمیا که بوده؟
انصافا اولویت با کدام یک از اینهاست؟

سیدمحمدی - محمدرضا دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 21:04 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
یک «علم» هست. یک «تاریخ علم» هست. هر کدامشان الان در خود غرب، دیسیپلینی مورد توجه هستند. تاریخ علم، خودش تخصص است. رشته ی تحصیلی است.
شما می پذیری که رنسانس غرب، با بازیافت و جذب علم یونان باستان و علم دوران اسلامی شروع شد، یا نه؟

بحث تاریخ علم، جایگزین بحث علم نیست. من قسمتی از تاریخ علم را گفتم. الان در غرب، در درس تاریخ علم، قاعدتاً تدریس می کنند و می خوانند که غرب صدها سال در «قرون وسطا» بوده که نسبتاً فاقد فعالیت علمی و صنعتی بوده. خب. آیا با تدریس و خواندن این قسمت از درس، علم و تکنولوژی ی فعلی ی غرب، از حرکت می ایستد؟ البته که نه. نمی ایستد و در حال جلو رفتن است. و این قسمت از کتابهای تاریخ علم هم، که تمدن اسلامی دورانی فعال و خلاق و اصیل از نظر علمی داشته، به خودی ی خود باعث ارتقای سطح علمی ی دانشگاه تهران و بغداد و کابل و استانبول و اسلام آباد و ریاض و الازهر نمی شود. نه. نمی شود. شما مطمئن باش من چنین گمان باطلی ندارم.

بنده گفتم:

«امروز و چند قرن است که مرکز ثقل علم (فیزیک و شیمی و ریاضی و زیست شناسی و نجوم و ...) در جهان، مغرب زمین است.»


شما حاضری بگوئی

«مرکز ثقل علم در جهان در دوران طلائی ی تمدن اسلام، سرزمینهای اسلامی بود»

حاضری بگوئی؟ ولو گفتنش هیچ لطمه ای به هیچ کجای دنیا نمی زند.

در بحث علم، خب اولویت با خود علم و روش علمی و تحقیق و ترجمه و مسائل مانند آنها است. بحث علم، با تاریخ پیش نمی رود. اما شما حتا در خود بحث تاریخ علم هم، گرایشی به پذیرفتن واقعیات تاریخ علم نداری.

آیا دیوید سی لیندبرگ باید بیاید با انصاف و آرامش و ادب و بی تعصبی، اثرپذیری ی غرب از تمدن اسلامی را به من و شمای ایرانی بگوید، و ما با او کلنجار برویم که ای آقای دیوید سی لیندبرگ در صد سال گذشته در ایران چند نفر مانند تارسکی داشتیم؟ لیندبرگ که نگفته است، کتاب نوشته تا در درس فیزیک مکانیک و فیزیک حرارت و فیزیک الکتریسیته تدریس شود. او کتاب نوشته تا در درس تاریخ علم تدریس و مطالعه شود.

آیا شما در من تعصب علمی می بینی؟
آیا های و هوی کردم؟ علم و کتل راه انداختم؟ آیا قبل از نقل سخنان دیوید سی لیندبرگ، نگفتم



امروز و چند قرن است که مرکز ثقل علم (فیزیک و شیمی و ریاضی و زیست شناسی و نجوم و ...) در جهان، مغرب زمین است



و قبلش نگفتم


دانشمندان و فیلسوفان تمدن اسلامی، شاگردی ی یونانیان را کردند


نگفتم؟ آیا با گفتنش، چیزی از من کم شد؟ خب چرا شما این ندازه سختت است بپذیری و بر زبان آوری که تمدن اسلامی و آثار و فعالیتهای علمی در تمدن اسلامی یکی از ریشه های رنسانس بوده و رنسانس ریشه ی روشنگری و روشنگری ریشه ی مدرنیته؟ آیا مدرنیته لطمه می خورد اگر چنین چیزی بگوئی؟

انصافاً، چه طور شما از «خوانده نشدن مقاله ات» دلخور شدی و مقاله ای نوشتی و امید داری که حق مقاله ی خوانده نشده ات ادا شود، اما انصاف است شما چشم بر چند قرن درخشان و طلائی ی تمدن اسلام که هم در دوران خودش اثر داشت هم بعدها یکی از ریشه های رنسانس (و رنسانس ریشه ی روشنگری و روشنگری ریشه ی مدرنیسم) ببندی و بسیار بکوشی آن را بر زبان نیاوری و طرح نکنی و خاطره بنامی اش و بیفایده بنامی اش؟

محمدرضا دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 21:19 http://mamrizzio3.blogspot.com/

سلام
آقای سید محمدی بنده خاطره باز نیستم. من قصدم طرح پرسش است. در ضمن فکر کنم این سومین یا چهارمین بار است که می گویم رنسانس آن قدر که دوران روشنگری در پیشرفت غرب اثر داشته ندارد. رنسانس نهضتی ادبی هنری فرهنگی بود. روشنگری تحت تاثیر فلسفه ی دکارت(که هیچ ربطی به مشرق زمین ندارد) شروع شد. خرد منتقد و شکاک و پرسشگر.
فرجام منتقدان و پرسشگران در مشرق زمین چه بود؟ چیزی جز بر سر دار بردن؟
چرا یکی از دوستان که با کلیت بحث از اساس مخالف است جواب نداد چرا اکنون این قدر عقب مانده ایم؟
کامنت من در راستای پست شما بود و از شاگردی گفتم. من چه کار دارم به لیندبرگ؟ برای من این اولویت دارد و بایستی برای شما هم این پرسش اولویت داشته باشد که چرا عقب مانده ایم؟
دوران طلایی اسلام!؟ در فلات ایران اصلا دوران طلایی هم داشته ایم!؟ حالا یک پادشاه می آمده از روی هوا و هوس و...چند سکه طلا می داده به شاعری، کیمیاگری یا منجمی یا مترجمی. انگیزه ای می شده. کدامیک از آن اندیشمندان دوره ی به اصطلاح طلایی از «انسان» گفتند؟ از رنجش؟ کدامیک جرات انتقاد از وضع جامعه را داشتند؟ کدامیک شکاک و پرسشگر بودند؟ کدامیک چرخش در اندیشه ی بشری ایجاد کردند؟ چرا آن دوره ی طلایی دود شد و رفت هوا؟
شما صاحب اختیاری که جواب ندهی ولی این را هم بایستی بدانی که اولویت با این پرسش است که چرا عقب مانده ایم؟
راستی چرا؟

ستاریان دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 21:53

سلام

اگر مقصود آقا محمد رضا و مخاطبش از طرح این سوال:

"چرا یکی از دوستان که با کلیت بحث از اساس مخالف است جواب نداد چرا اکنون این قدر عقب مانده ایم؟"

من هستم که باید عرض کنم این همه دلیل و حجت آورده ایم باز خود آقا محمد رضا چنین می فرماید:

" دوران طلایی اسلام!؟ در فلات ایران اصلا دوران طلایی هم داشته ایم!؟ حالا یک پادشاه می آمده از روی هوا و هوس و...چند سکه طلا می داده به شاعری، کیمیاگری یا منجمی یا مترجمی. انگیزه ای می شده. کدامیک از آن اندیشمندان دوره ی به اصطلاح طلایی از «انسان» گفتند؟ از رنجش؟ کدامیک جرات انتقاد از وضع جامعه را داشتند؟ کدامیک شکاک و پرسشگر بودند؟ کدامیک چرخش در اندیشه ی بشری ایجاد کردند؟ چرا آن دوره ی طلایی دود شد و رفت هوا؟ "

آخر با این طرز تفکر چطور وقتی اصلا ماجرا برایش یه اثبات نرسیده است می خواهد به فرع برسد.
اصل این است که اگر ما پیشرفته نبودیم پس چرا خود او به طرح این سوال پرداخته است که علت عقب افتادگی ما چیست؟ یا ما روزی جلو بودیم و امروز عقب افتاده ایم و یا اصلا از اول طی هزاران سال گذشته عقب بوده ایم . خب علتش را باید برویم از پدران غارنشین شروع کنیم بیاییم جلو و یا سر فصلی از تاریخ را که ما هم جلو بوده ایم و از یک زمانی به عللی عقب افتاده ایم . وقتی صورت مسئله این شد می شود پاسخ داد که چه شده است و چرا امروز ما در این نقطه ایستاده ایم؟

من یکی از دلایل عقب ماندگی مان را همین وادادگی در مقابل غرب می دانم و اگر گوش شنوایی باشد ثابت هم می کنم که چنین است. اما چه کنم که گوش شنوایی نیست و هر چه بگوییم به هدف نمی نشیند و البته در مقابلش هم لااقل به همان مغرضین تاریخ نویسی غرب هم استناد نمی کنند تا ما بدانیم این طرز فکر در ذهن ایشان از کجا شکل گرفته و از کجا به چنین اعتقادی رسیده اند!!

سیدمحمدی - محمدرضا دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 21:57 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
خاطره باز نیستی؟
اتفاقاً شاید سخنان شما تداعی می کند خاطرخواه دکارت و ماکیاولی و روشنگری و مدرنیسم و غرب هستی و اشتیاق تحقیر و تمسخر مشرق زمین و تمدنهای کهن آن را داری.

اولویت با این پرسش است که چرا عقب مانده ایم؟ فرض کنیم چنین باشد. خب. آیا یعنی هیچ کدام ماها هیچ پرسش دیگر نباید طرح کنیم و هیچ حرف دیگر نباید بزنیم و باید نقل نکنیم که ما از نظر تاریخی دورانی درخشان داشته ایم؟ اولویت طرح پرسش «چرا عقب مانده ایم» به معنای بستن صحبتهای دیگر و سؤالات دیگر است؟

آیا خود دکارت و بزرگان دوران روشنگری، اولویت داده بودند به این که سؤال طرح کنند که «چرا عقب مانده ایم»؟ آیا در رنسانس اولویت به این بود که طرح کنند «چرا عقب مانده ایم؟» من منکر اهمیت این سؤال نیستم. به هیچ وجه. و اتفاقاً به نظر می رسد از زمان عباس میرزا، این سؤال، بحث شیرین محافل فکری و فرهنگی و علمی ی ما بوده!



ضمن احترام به جنبه های مثبت دکارت و اذعان به اهمیت او در فلسفه، خود دکارت حرفهایی شاخدار درباره ی کیهان شناسی می زده که تا مدتی قسمتهایی از اروپا تحت تأثیر و پیرو حرفهای عجیب غریب او درباره ی کیهان شناسی بوده. حالا دکارت و شکاکیت او (و شکاکیت کافکا و شکاکیت احتمالی ی جناب عالی) شده سلسله جنبان روشنی ی دنیای ما؟

شاید دکارت آغازگر گریز از شک معقول نداشتن و عقل انتقادی نداشتن و ذهن پرسشگر نداشتن اروپای قرون وسطا باشد، اما آیا شما واقعاً معتقدی و دلیلی و سندی داری، که مفهوم «خرد منتقد» و «شکاکیت» را دکارت به سپهر فکری ی اندیشمندان جهان وارد کرد؟


خب. چرا عقب ماندیم؟ یکی از دلایلش:
اجداد ما فهمیدند و عمل کردند که دود چراغ بخورند و آثار یونانیان را ترجمه و مطالعه و حک و اصلاح و تکمیل کنند. اما ما الان، به اندازه ی کافی، و دستگاهمندانه، همت نمی کنیم در استفاده کردن و آموختن علم نوین که در غرب هست. من مثل شما نیستم که دوران طلائی ی تمدن اسلام را با جملاتی مانند


حالا یک پادشاه می آمده از روی هوا و هوس و...چند سکه طلا می داده به شاعری، کیمیاگری یا منجمی یا مترجمی. انگیزه ای می شده


توصیف می کنی، و من هم بیایم علم نوین غرب را سوژه ی تمسخر و تحقیر خودم کنم. نه. علم نوین غرب باید مورد توجه ما باشد. و:



گریز از دیو کمسوادی و کم معلوماتی و استبداد وطنی و استعمار و استثمار بیگانگان، خیلی خیلی سخت است. توجه کنید چند عامل گفتم:
کمسوادی
کم معلوماتی
استبداد وطنی
استعمار و استثمار بیگانگان


باید سرعت و نیرو به درجه ای برسد گریز و فرار (و به تعبیر شما، بیرون جهیدن) از چنگال این دیو میسر شود. بحث روی کاغذ نیست. عمل است. آمریکای لاتین چند صد سال زیر یوغ اسپانیا و پرتغال و فرانسه بود. آفریقا به طرز وحشتناکی زیر یوغ اروپا و آمریکا بود. اکثر نقاط آسیا همین طور. جبران عقب ماندگی ی اروپائیان قرون وسطا، لزوماً راهش و راه حلش و مسیرش و امکانات مورد نیازش، با جبران عقب ماندگی ی ما در الان و قرون گذشته، یکسان نیست.




محمدرضا دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 22:23 http://mamrizzio3.blogspot.com/

سلام

* اصول منطق در بحث و گفتگو ایجاب می کند که انگیزه خوانی و روانشناسی نکنیم در اذهان دیگران، دست به پیش بینی نزنیم و نانوشته خوانی و نادیده بینی نکنیم.
* گویا شما هم دچار این معضل هستی که اگر کسی اسمی از شخصی برد حتما خاطرخواه چشم و ابرویش است. نمی دانم شاید اینطور باشد. مگر من گفتم که کسی پرسش دیگری طرح نکند؟ شما بنده را با حسین شریعتمداری اشتباه گرفته اید لابد. بحث را بدین منوال پیش بردن جالب نیست. دوستانه و صمیمانه عرض می کنم. بیشتر شبیه الک دولک می شود تا گفتگو.
* بله از دوران عباس میرزا این پرسش مطرح بوده اما بیشتر به جنبه ی ابزاری نگریسته شده تا افکاری. بنده نظرات سیدجواد طباطبایی را که مطالعه کردم متوجه شدم منسجم تر به این بحث پرداخته تا دیگران. البته اساتید بهتر می دانند.
* دکارت فیلسوف بوده حالا حرفهایی هم درباره ی کیهان شناسی زده. معصوم که نبوده...! لایب نیتز و پاسکال از آن سمت و امثال ملاصدرا و ملاهادی سبزواری هم از این سمت. دری وری هم گفته اند. ببنیم به کدامیک از حرفهایشان الان اهمیت داده می شود.
* بین آن اجداد ما که فهمیدند و ما... فاصله ای طولانی ست. صدها سال. در ضمن انها که فهمیده بودند به هر دلیلی نتوانستند فهم و دانش خود را گسترش بدهند. شاید شما بگویی دلیلش استعمار بوده. اما استعمار مربوط به قرون جدید است. من می گویم یکی از دلایلش این بوده که روحیه ی ایرانی (مشرقی) نیاز نداشته پیشرفت کند. فراغتی و گوشه چمنی و شرابی و معشوقی و امن و اسایشی برایش کافی بوده. دلش نمی خواسته ببیند مثلا گیاهان چگونه رشد می کنند یا زمین چه شکلی ست یا...
* فرصت کردید کتابهای سید جواد طباطبایی را بخوانید. آدم زحمت کشیده و متفکر صاحب سبکی ست. کمی تندمزاج است اما نظریه پردازی ست که امثالش در سرزمین ما بسیار معدود است.

ستاریان دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 22:30

سلام
قبلا با یکی از دوستان همفکر ایشان بحثی داشتیم که اعتقادی داشت شبیه به همین طرز فکر من جوابم به ام چنین بود:

او پرسیده بود دانشمندان اسلامی کجا زمین مرکز بودن را ابطال کردند؟

اجازه بدهید تقسیم بندی تاریخ بشر را به آن نحو که در غرب مرسوم است ذکر کنم و بعد جواب بگویم:
تقسیم بندی دوره های تاریخی را اینگونه نوشته اند:
الف – 1. دوران پیش از تاریخ
الف – 2 . دوران تاریخی
ب – 1 . عصر سنگ
ب – 2 . عصر فلز
پ – 1 . دوران شکار و گرد آوردن غذا ( از 1.5 میلیون سال تا 10000 سال پیش از میلاد)
پ – 2 . دوران کشاورزی و اهلی کردن جانوران ( از 10000تا 7000 سال پیش از میلاد)
پ – 3 . دوران زندگی در دهکده های اولیه ( از 7000 تا 3500 سال پیش از میلاد)
پ – 4 . دوران شهر نشینی و تشکیل حکومتهای اولیه ( از 3500 تا 3000 سال پیش از میلاد)
پ – 5 . شکوفایی شهر نشینی و رشد آیین های بزرگ ( از 3000 تا 700 سال پیش )
پ – 6 . دوران امپراطوری های بزرگ و ارتباطات گسترده بین المللی ( 700 سال پیش از میلاد تا 1400 میلادی)
پ – 7 . دوران اکتشافات جغرافیایی و گسترش فن دریانوردی و رنسانس ( 1400 تا 1600 میلادی)
پ – 8 . دوران رشد روز افزون فن آوری و تحول علوم پایه ( 1600 تا 1960 میلادی )
پ – 9 . دوران فن آوری صنعتی و الکترونیکی ( 1960 تا کنون)
جواب سوال ایشان این است که به کسانی که در حوالی سالهای 1600 زندگی می کرده اند خرده بگیریم که مثلا چرا برای محاسبات خود از کامپیوتر استفاده نمی کردند و به به انها که در عصر فلز می زیسته اند ایراد بگیریم که چرا با قاشق غذا نمی خوردند و به اجداد شکارچی خود بگوییم چرا به جای شکار دامداری و کشاورزی نمی کردند.
عزیز من قافله ی علم بشر قافله ای در حرکت بوده و قبلی آنچه یافته به بعدی داده است . توش و توان دانشمندان اندازه ای دارد و محذوراتی مانع از دستیابی به مقدورات نسل بعدی بوده است . این چه کاری عبث و بیهوده ای است که بزرگترین دانشمندان متعلق به عصری را به دلیل یافته های نسلهای بعدی ، نادیده بگیریم و یا مواخذه کنیم و یا کوچک بشماریم ؛ فقط به این دلیل که خودشان نتوانسته اند به چیزی که بعدی ها رسیده اند برسند و با وجود اطلاع از بهره بردن نسل بعدی از دانشمندان نسلهای قبل ، آنها را موجودی عجیب الخلقه که قادر بوده اند ،بدون حمام رفتن و با داشتن شپش به اختراعات و اکتشافات بزرگ دست یابند ، بشناسیم!

(قضیه شپش هم این است:
بعد از اخراج مسلمانان از اسپانیا پادشاه این کشور دستور می دهد چون حمام کردن از عادات روزانه ی مسلمانان بوده و در خانه های خود حمام داشته اند از این پس حمام کردن و داشتن حمام در خانه ممنوع است! نتیجه اینکار ، شپش دار شدن اسپانیولی ها بود. )

ستاریان دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 22:51

سلام
به دایره المعارف یزرگ اسلامی مراجعه کنید و اسامی و فعلیتهای پدران ما را در انجا بخوانید
ببینیند این یکی دو نفر که به چمن می رفتند و به صحرا چطور ذکر اسامی و فعالیتهای جزیی آنها تاکنون به هفده جلد رسیده است و همچنان ادامه دارد!؟
http://mouood.org/content/view/5891/3/

همچنین یک نگاهی هم به این مقاله ؛http://mouood.org/content/view/5891/3/
با عنوان :
اسلام ستیزی غرب، استشراق و مستشرقین
بیندازید که در قسمتی چنین نوشته است:
• مراحل استشراق

به هرحال: بعضی از پژهشگران برای استشراق چهار مرحله ترسیم کرده اند:
1. مرحله استشراق مذهبی و رابطه آن با تبشیر
2. مرحله نظامی و آثار جنگ های صلیبی بر استشراق
3. مرحله سیاسی – استعماری برای استشراق
4. و مرحله چهارم ، پدیده استشراق علمی و آکادمیک؟!.

مرحله اول پس از کشف ثروت عظیم علمی مسلمانان در قرن 12 میلادی، در «اندلس» از سوی اروپائیان آغاز شد که همین آگاهی، باعث یورش مستشرقین به اندلس بویژه« قرطبه» و« اشبیلیه» گردید که به سرعت فرضیه ها و افکار و آثار علمی را از مسلمانان دریافتند و حتی به ترجمه قرآن به زبان های اروپایی پرداختند و سپس به بررسی احوال و اوضاع کشورهای اسلامی و مسلمانان اقدام نمودند و همین شناخت، انگیزه ای شد که مبشران هم مستقیماً به میدان آیند و با همکاری مستشرقی به فتنه انگیزی در بین مسلمانان بپردازند و در واقع آنها برای انتقام گیری از فتوحات مسلمانان، با هرگونه وسیله ای حتی غیر انسانی و ضداخلاقی، به اسلام ستیزی پرداختند و همین امر مقدمه آغاز« جنگ های صلیبی» بود.

مرحله دوم که استشراق نظامی بود با جنگ های صلیبی شروع می شود که در این مرحله تبشیر نیز نقش اساسی داشت و چون سرانجام از راه استمرار جنگ نتیجه ای را پیش بینی نمی کردند به دستور پاپ انوست چهارم در 1248 م کرسی« بررسی های عربی – اسلامی» در دانشگاه «پاریس» تأسیس شد و سپس مجلس عالی مبشرین در 1250 م« مدرسه عالی آموزش زبان عربی و اسلام شناسی» را پی نهاد که گروهی از مستشرقین و مبشرین را برای مأموریت های ویژه آموزش داد و تربیت کرد.

در این دوران ضمن از بین بردن و آتش زدن کتاب های خطی و آثار اسلامی در اسپانیا ، به جمع آوری بعضی از آثار علمی اسلامی نیز اقدام نمودند تا از آنها استفاده کنند، ولی همچنان در سرکوب مسلمانان، به هر نحوی که مقدور بود کوشا بودند و در واقع در این مرحله همکاری همه جانبه نیروهای نظامی با گروه های تبشیری نقش ویژه ای در سلطه تدریجی استعمار غربی بر پلا د اسلامی آفریقا و گسترش اسلام ستیزی داشت.

در مرحله سوم و پس از قتل عام های مسلمانان در« اندلس» و «جنگ های صلیبی»، استشراق سیاسی آغاز می شود... در این دوران مستشرقین و مبشرین منابع اصیل و معتبری دراختیار داشتند و با ترجمه آنها ضمن پیشبرد هدف های علمی خود، به تأسیس جمعیت ها و سازمان های وسیع سیاسی و جاسوسی در اروپا اقدام کردند که نتیجه این مرحله، نفوذ تدریجی سیاسی - نظامی در بلاد آفریقا و آسیا بود... .

متأسفانه پدران روحانی! و سازمان های کلیسائی، در این مرحله نیز دربست در اختیار حاکمیت های غربی بودند و تا توان داشتند به اسلام ستیزی همه جانبه دامن زدند. «لورانس براون» مبشر معروف در یک سخنرانی هدف نهائی تبشیر را برای اروپائیان چنین تشریح می کند: «اگر مسلمانان بتواند در یک امپراطوری عربی - اسلامی متحد شوند، لعنتی! برای دنیا و خطری برای همة ما خواهند بود، اما اگر ما آنها را متفرق سازیم، در آن صورت دیگر تاثیر و ارزشی نخواهند داشت..."

از این جا می توان علت پیدایش دولت های کوچک اسلامی و شرقی مستعمره شدة اروپائی ها: فرانسه، ایتالیا، انگلیس، پرتغال، آلمان و دیگران را به دست آورد. در این دوره باز تبشیر در خدمت استعمار است و به قول «جواهر لعل نهرو» - شخصیت فقید هندی - در کتاب «تاریخ جهان» نخست پدران روحانی یا کتاب مقدس وارد شدند و سپس نیروهای نظامی غربی سرازیر گشتند. در مرحله چهارم که« استشراق علمی»یا« اسلام پژوهی»؟ شروع می شود، باز نمی توان گفت که همه مستشرقین در پژوهش های خود هدف تحقیق علمی - تاریخی داشته اند، ولی می توان پذیرفت که بعضی از آنها در بیان حقیقت صادق بوده اند و اگر دچار اشتباهی شده اند ناشی از جهل و عدم شناخت کامل از اسلام و مسلمانان و ندانستن زبان ملت های شرقی و اسلامی بوده است. پس بطور کلی می توان گفت که از یک قرن پیش، استشراق علمی در همه کشورهای غربی از جمله: فرانسه، ایتالیا، انگلستان، آلمان، اتریش، اسپانیا، هلند، روسیه و آمریکا آغاز شد و در این مرحله مستشرقین علاوه بر بررسی اوضاع گونه گون بلاد شرقی، به تحقیق و بررسی کتاب های خطی جمع آوری شده از جهان اسلام و شرق نیز پرداختند... و بعضی از آن کتاب ها را با تحقیق ستودنی منتشر ساختند و بقیه را هم نوعاً فهرست نویسی کرده و به کتابخانه های اروپائی سپردند... و بی شک به نوبه خود در معرفی اسلام و شرق گام های مثبتی برداشتند.

ستاریان دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 23:03

آدرس دایره المعارف بزرگ اسلامی اشتباه ثبت شده و درستش این است:
http://www.cgie.org.ir/debaf.asp?id=121

سیدمحمدی - محمدرضا دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 23:14 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
انگیزه خوانی نیست. وقتی فردی عکس کافکا و پوپر را به جای عکس شخص خودش بگذارد در لوگوی وبلاگش و تکیه کلامش هنگام تمجید و تحسین، نام دانشمندان و فیلسوفان غرب باشد، و برای دستمایه ی تمسخر کردن، تکیه کلامش دانشمندانی مانند ملاصدرا و ملاهادی سبزواری باشد، به گمانم انگیزه خوانی و الک دولک بازی نیست.
اگر فردی بی حب و بغض مقالات و کامنتهای شما را بخواند، ظاهراً سخت نیست متوجه غربگرا بودن شما و دافعه ی اکید شما نسبت به شرق و اسلام شود. در حالی که به نظر من، بحث تاریخی، بحث عقیدتی نیست.

آیا به نظر شما پیشرفت کردن اروپا به دلیل پرسشگر بودن و شکاکیت و خرد منتقد بوده؟
آیا راه حل شما برای پیشرفت کردن ایران، پرسشگر بودن و شکاکیت و خرد منتقد است؟

آیا شما گمان می کنی شخص خود شما اگر احیاناً شکاکیت و خرد منتقد و پرسشگری را از دکارت و کافکا (و چیزهایی را احیاناً از ماکیاولی) آموخته ای و سرمش خود قرار داده ای، شما پیشرفت کرده ای؟ ببخشید. این چه شکاکیت و خرد منتقد و پرسشگری در شخص شما است که شما حتا مسائل تاریخی که در حد مسلّمات است به بهانه های مختلف (مثلاً بهانه ی این که «اولویت ما طرح سؤال چرا ما عقب مانده هستیم» است) کنار می زنی و انکار می کنی؟

آیا شکاکیت و پرسشگری و خرد منتقد شما را رهنمون شده به این که تکیه کلامت جز اندیشمندان تاریخ گذشته و کنونی ی غرب نباشد؟

خلیل سه‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:20 http://tarikhigam.blogsky.com

سلام. اول این که فرهنگ علمی اسلامی با ایران متفاوت است. فرهنگ علمی ایران جزیی از آن است. اگر حرف بر یادگیری از پیشکسوتان علم است، باید بدانیم که هر علمی در جایگاه رشدش، فرهنگی را هم پرورش داده و این دو لازم و ملزوم همند. ما علم امروز غرب را بکار می گیریم در حالی که می خواهیم با فرهنگ هزار سال پیش خود زندگی کنیم. این دو با هم نمی خواند به همین دلیل دچار این همه سردرگمی هستیم.

مهدی نادری نژاد سه‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:13

با سلام
همیشه حاشیه از متن جذابتر بوده است.
پست شما چه بود کامنهای ارسالی دوستان چه هستند؟
البته برای بوجود آوردن واحیا کردن یک تمدن شاخصه های زیادی لازم است که دوستان به برخی از آنان اشاره کرده اندولی بنظرم بزرگترین شاخصه وحتی مهمترین خواستن و همه امکانات را درمسیر آن خواستن قرار دادن است.آنچه که در اروپا روشنگری و دوران تمدن اسلامی رخ داد نبلور این روحیه بود.

سیدمحمدی - خلیل سه‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:19 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
من بحثم «علم» بود. ظاهراً غرب در قرون وسطا، «علم» یونان باستان و «علم» تمدن اسلامی را جذب و بازیافت کرد. وگرنه اروپا خودش فرهنگ و آداب و رسوم داشته و دارد.
ایران و مشرق زمین و آفریقا هم فرهنگ دارد. اگر شما منظورت این است ماها الان باید به غرب بگوئیم لطفاً فرهنگ خود را بسته بندی کنید به ما بدهید و ما را شاگرد کلاس فرهنگ خود بدانید، به نظرم فرمایش شما یعنی «بی فرهنگی».
علم، تقریباً جهانی است. فرهنگ هم نه که نتواند جهانی باشد، ولی عملاً فرهنگ، کشور به کشور و حتا شهر به شهر، مسائل و مقتضیات خود را دارد.

اگر منظور شما از «فرهنگ هزار سال پیش»، دین است، خب دوست عزیز، دین را که عوض و بدل نمی کنند. خود غربیها، مگر دینشان را عوض کردند؟

سعی کنید مطلبی می فرمائید که بر حسب ظاهر، پیشرفته است، پشت صحنه اش بیمایه نباشد.

مجید سه‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 14:18 http://divoon.blogfa.com

سلام سید جان

من یه مدته گرفتار کارهای شخصی هستم.برای همین نتونستم بهت سر بزنم.

در مورد ادامه تحصیل، خوبه برای کسی که دغدغه اش همین باشه

در مورد اون لینکی که برام گذاشتی
ترجیح میدم نظری ندم.

خلیل چهارشنبه 21 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 22:20 http://tarikhigam.blogsky.com

سلام. بحث " علم"، بدون " فرهنگ " امری گمراه کننده ای است. تا فرهنگ پذیرش وجود نداشته باشد، پذیرش علمی هم - به عنوان بخشی از فرهنگ - وجود نخواهد داشت. این دو لازم و ملزوم همند. حرف از بسته بندی هم نبود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد