در جست و جوی تجزیه و تحلیل درست و بی تعصب

 

                 بسم الله الرحمان الرحیم. 

                                 http://www.tantor.com/BookImage/0843_PrinceRevised_D.jpg

            یک) عین مقاله ی دوست ارجمند، محمدرضا، در http://mamrizzio3.blogspot.com/2010/10/blog-post_18.html  :

            «دوشنبه, اکتبر ۱۸, ۲۰۱۰

ما کجاییم در این بحر تفکر؟

 


«اگر فرمانروایی خودکامه را با ملتی مقایسه کنیم که تابع قانون نیست، خواهیم دید که معایب ملت سبک تر و کوچک تر از معایب فرمانرواست... از ابلهی های ِملتی که زنجیر نظم و قانون را گسسته است نباید زیاد ترسید. در این مورد شر حاضر ترس آور نیست. ترس آور شری ست که ممکن است از آن نشات بگیرد زیرا که بی نظمی، بیشتر اوقات به پیدایی ِفرمانروایی خودکامه می انجامد.»
ماکیاولی - گفتارها - ترجمه ی محمد حسن لطفی - ص 183

«چون پادشاه به فرمان حق قیام نماید، و از متابعت هوا اجتناب کند، و رعایا را در پناه دولت و حصن حراست و کنف سیاست ِ سلطنت خویش آورد...شایستگی خلافت حق گیرد و... اگر به ظلم و جور و متابعت از هوا و مخالفت خدای مشغول شود، صورت قهر و غضب خدای باشد و...»

نجم الدین رازی - مرصادالعباد - به اهتمام محمد امین ریاحی - انتشارات علمی و فرهنگی - صص 430-431

خود مقایسه کنید میان دو سیاست نامه نویس. یکی که به اشتباه معروف شده به توجیه کننده ی حکومت استبدادی و حامی ظالمان و تشویق گر زیرپا نهادن اخلاق در سیاست و دیگری یکی از مفاخر دوران طلایی. اولی به روشنی و وضوح، خطر استبداد را بیشتر از هرج و مرج دانسته و دومی حتی ظلم پادشاه را شکلی از بروز قدرت خداوند می داند.

هر دو برگرفته از متن این کتاب خوب:


استبداد در ایران - حسن قاضی مرادی - نشر کتاب آمه - چاپ چهارم 1389- 7000 تومان
»

            پایان نقل از وبلاگ محمدرضا.

            دو) سیدعباس سیدمحمدی:

            الف) درباره ی سخن محمدرضا، که گفته است ماکیاولی «به اشتباه معروف شده به توجیه کننده ی حکومت استبدادی و حامی ظالمان و تشویق گر زیرپا نهادن اخلاق در سیاست»، توجه کنید:

داریوش آشوری، دانشنامۀ سیاسی، تهران، مروارید، 1387؛ صفحه ی 296:

«... ماکیاولی در کتاب نامدار خویش، شهریار، هدف عمل سیاسی را دستیابی به قدرت می داند، و بنابراین، آن را محدود به هیچ حکم اخلاقی نمی داند، و در نتیجه، به کار بردن هر وسیله را در سیاست برای رسیدن به هدف مجاز می شمارد، و بدینگونه سیاست را بکل از اخلاق جدا می داند.... ماکیاولی بر آنست که «زمامدار، اگر بخواهد باقی بماند و موفق باشد، نباید از شرارت بهراسد و از آن بپرهیزد. زیرا بدون شرارت نگهداشت ِ دولت ممکن نیست ... برای داوری درباره ی فرمانروا هیچ سنجه و مقیاسی جز میزان موفقیت سیاسی و افزونی ِ قدرت او وجود ندارد. فرمانروا برای دستیابی به قدرت و افزودن و نگهداشت آن مجاز به هر عملی از زور و حیله و غدر و خیانت و نیرنگ و پیمان شکنی دست زند.»»

ب) ظاهراً دوران طلائی ی اسلام / العصر الذهبی للإسلام / Islamic Golden Age  دوران «دموکراسی» نبوده. دوران درخشش نسبی از نظر پیشرفتهای فلسفه و علوم تجربی و ترجمه و مانند اینها بوده.  «دموکراسی» در غرب هم، ظاهراً تا حدود بعد از جنگ جهانی ی دوم، نهادینه نشده. الان هم، نهادینه شدنش، مطلق نیست. همان طور که دوران یونان باستان، و دوران رنسانس، و دوران روشنگری، و دوره ی مدرنیسم، و دوره ی پست مدرنیسم، هر کدام نقاط قوتش به اموری خاص است، و مثلاً درخشش قرن بیستم، به موسولینی و هیتلر نیست، درخشش نسبی ی دوران طلائی ی اسلام هم، ظاهراً به نظریات اندیشمندان آن دوران و آن محدوده ی جغرافیائی درباره ی دموکراسی و تفکیک قوا و صندوق رأی نبوده. ظاهراً، به دلایل مختلف، ایران حتا هنوز هم مشکل و ضعف دارد در نظریه پردازی برای مدل حکومت.

پ) ظاهراً نجم الدین رازی عارف بوده و مرصاد العباد کتابی عرفانی است. ماکیاولی سیاستمدار و نویسنده ی سیاسی بوده. این که نجم الدین رازی و ماکیاولی را، هر دو را، «سیاست نامه نویس» معرفی کنند، جای سؤال است.

ظاهراً «تاریخ اندیشه ی سیاسی ی غرب» پویاتر و پُراندیشمندتر و پُردیدگاه تر از «تاریخ اندیشه ی سیاسی در اسلام» و «تاریخ اندیشه ی سیاسی ی شرق» است.

ت) شاید نظر نسبتاً منصفانه درباره ی ماکیاولی این گونه باشد:

دایرة المعارف فارسی، به سرپرستی ی غلامحسین مصاحب، جلد دوم، بخش دوم، م ــ ی، تهران، شرکت سهامی ی کتابهای جیبی وابسته به مؤسسه ی انتشارات امیر کبیر، چاپ چهارم، 1387، صفحه ی 2604، ستون دو:

«ماکیاولی ..... هنگامی که خاندان مدیچی مجدداً قدرت یافت (1512)، وی ناچار به گوشه گیری شد. در همین دوره بود که وی کتابهای عمده اش را نوشت. کتاب پرنس (ترجمه ی فارسی تحت عنوان شهریار؛ تهران، 1318 ه ش)، که مشهورترین اثر اوست، نام او را مظهر بیمرامی و پابند نبودن به اصول سیاسی کرده است. در واقع این کتاب نه اخلاقی است و نه ضد اخلاق، بلکه نخستین تجزیه و تحلیل علمی و بیطرفانه از روشهائی است که موجب کسب نیروی سیاسی و حفظ آن میشود. جنبه ی بیطرفی کامل کتاب به آن رنگ بدبینی میدهد ولی به تابناکی آن می افزاید. تأثیر این کتاب، حتی تا روزگار اخیر ، بی اندازه است. چنین به نظر میآید که ماکیاولی شخصاً طرز حکومت جمهوری را ترجیح میداده

نظرات 16 + ارسال نظر
ستاریان سه‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 14:21

سلام

چند توصیه از جناب ماکیاول :
هسته اصلی اندیشه ماکیاول در شهریار متشکل از چند اصل است که بسیار جالب و محل تامل است . این اصول را در اینجا فهرستوار می آورم واگر در آینده فرصت شد ، تفسیری حول آنها خواهم نگاشت . شما نیز می توانید بنویسید .
ماکیاولی با بیان این ده اصل ُ به حکام وفرمانرویان چنین توصیه می کند :
1 – همیشه درپی سود ومنافع شخصی خود باشید .
2 – تا می توانید بدی کنید ولی به گونه ای وانمود کنید که کار خوب انجام می دهید .
3 – به جز خود تان هیچ کس دیگر را محترم نشمارید .
4 - باید حریص باشید وهرچه را می توانید تصاحب نمایید .
5 – صفت خست و فرومایگی داشته باشید .
6 - خشن ودرنده خو وددمنش باشید .
7 – در هر فرصتی که می توانید ، دیگران را فریب دهید .
8 – تا می توانید دشمنان خود وحتی دوستان خود را نابود کنید .
9 - در رفتار بامردم ابدا مهربانی نکنید وبا زور وخشونت عمل کنید .
10 – باید تمام سعی وتلاش تان را بر جنگ متمرکز نمایید

1- کتاب «شهریار» اثر ماکیاول
۲-مقاله فرهنگ و اندیشه – عباسعلی طالبی-سه شنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۷
نقل شده از اینجا:
http://www.85510836.blogfa.com/post-36.aspx

ستاریان سه‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 14:22

او تاریخ را با قدرت هر چه تمامتر مطالعه می‌ کرد تا از آن برای رهایی کشورش از چنگال بیگانگان درسی بیاموزد. از لحاظ سیاسی ایتالیای آن زمان در زیر
چکمه های بیگانگان به ستوه آمده بود و قادر به عقد قرارداد علیه آنها نبود او می‌پنداشت کلید رستگاری ایتالیا در تاریخ نهفته است. زمانی که به دربار فرانسه رسید هیچگونه احترامی برای او قائل نشده و کشورش را به علت نداشتن ارتش، بازرگانی، و خست زیاد که پول کافی به جهت هزینه جنگ نداشت مسخره کردند.
عصر ماکیاول عصر خود کامگی، گستاخی، زیرکی، فریب، خیانت بود و او نظام فلسفی آورد که با تنا قضات آن روزگار همخوانی داشت او اخلاقیات را واژگون و خط مشی زندگی را بر اساس حیله و نیرنگ قرار داد و یگانه شعار سیاسی او این بود که شاه فوق تمام قیود و الزامات مردم عادی است. باید بپذیریم که او بخاطر سهمی که در تکوین نظریه ناسیونالیسم سیاست مبتنی بر قدرت، فردیت گرائی و
بی توجهی به موازین دینی و اخلاقی حق بزرگی بر گردن فلسفه سیاسی غرب دارد.
او بدنبال ایفای نقشی فعال در صحنه سیاست بود اما با بازگشت خاندان مدیچی به فلورانس، پس از یک میان پرده برداری کوتاه رژیم جمهوری، دست ماکیاول از مراکز قدرت خود کوتاه کرد. او با درایت خود سعی کرد که از دور بر اقدامات دیگران تأثیر بگذارد، اما همه تلاش های خاندان مدیچی معطوف به بی اعتبار ساختن او نزد دوستانش بود.
تأثیر رنسانس بر اندیشه های ماکیاول
قرون وسطی با تمام فراز و نشیب هایش با دو جریان رنسانس و نهضت اصلاح دینی به پایان رسید و عصر جدید با تغییر مفهوم قرون وسطی انسان (در عصر رنسانس) بنیان های تصویر سیاست و قدرت در دوران نوزایی نیز دچار تغییر می‌گردد. که این امر منجر به تضعیف حاکمیت کلیسا و افزایش قدرت علم شد. در قرون وسطی انسانی هدفی جز رستگاری و دست یابی به کمال و اندیشیدن درباره حیات اخروی نداشت.
در رنسانس انسان دیگر به حیات اخروی خود نمی‌ اندیشید و تنها اندیشه اش این بود که به عنوان نیروی محرک تاریخ، خود مختاری و استقلال بدست می‌ آورد. با دگرگونی نظام ارسطویی و فرو ریختن ساختار هستی شناسی به مدت نوزده قرن در جستجوی نجات پدیدارهای طبیعی بود که این امر منجر به ایجاد انقلاب عظیم در تعریف سیاست شد. ماکیاول به دنبال پاسخگویی به این بحران بوسیله ارائه تفسیر جدیدی از مفهوم سیاست (Politic) در چارچوب هستی شناسی و انسان شناسی دوران نوزایی می‌ باشد با سقوط نظام ارسطویی، انسان از جایگاه تعیین شده اش در این نظام پا فراتر می‌ نهد. رابطه جدیدی که بین انسان و جهان بوجود آمده بود، مستلزم ایجاد تفکر سیاسی جدیدی بود که رابطه بین او و همنوعانش را در جامعه تعیین کند. ماکیاول سعی در ارائه مفهوم جدیدی از سیاست دارد که از دیدگاه او تجلی نظام جدید جهان است. او می‌ کوشد تا عدم تعادلی که بدنبال گسست نظام ارسطویی در جهان سیاست بوجود آمده به حالت تعادل باز گرداند.
نقل شده از اینجا :
http://donyayesiasat.com/Content/About/870621174759.html

ستاریان سه‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 14:23

حالا ببینیم غیاث الدین رازی چه می گفته است:
قضاﺓ هم سه طایفه اند، چنانک خواجه علیه الصلوه میفرماید: " القضاﺓ ثلث قاضیان فی النار و قاض فی الجنه ". فرمود قاضیان سه دسته اند: دو در دوزخ اند، و یکی در بهشت.
آن دو که در دوزخ اند، یکی آن است که بعلم قضا جاهل باشد، و از سر جهل و هوا و میل نفس قضا کند. دوم آنک بعلم قضا عالم بود اما بعلم کار نکند، بجهل و هوا کار کند، و میل و محابا کند، و جانب خلق بر جانب خدای ترجیح نهد، و رشوت ستاند، و کتابت سجلاّت و عقود انکحه بقباله دهد و ازآن مال و خدمتی ستاند، و نیابتها در ولایت بمال و رشوت دهد. و خدمتکاران را مستولی کند تا رشوتها ستانند، و در ابطال حقوق کوشند، و در اموال مواریث و ایتام تصرف فاسد کنند، و تزویرات بردارند، و باطلها را بحق فرا نمایند، و حق را بپوشانندو باطل کنند و امثال این .
چنانک تصرف در اوقاف بناواجب نمایند، و مناصب و مساجد و مدارس و خانقاهات بعلتها و غرضها و رشوتها بنااهلان و مستأ کله دهند، و تقویت اهل دین نکنند، و کار احتساب و امر معروف و نهی منکر مهمل گذارند. و آنچ بابواب البر تعلق دارد که برقاضی واجب بود غمخوارگی آن کردن، ضایع گذارند. این جمله آن است که بدان مستوجب دوزخ گردند.
و اما آن قاضی که در بهشت است مگر اشارت بدان است که خود در بهشت قاضی است، و الا آنک در دنیا قاضی باشد رعایت این حقوق بروجه خویش کجا تواند کرد؟ خواجه علیه السلام ازینجا فرمود " من جعل قاضیا فقد ذربح بغیرسکّین " .
تا این ضعیف در بلاد جهان، شرق و غرب، قرب سی سال است تا میگردد هیچ قاضی نیافت که از این آفات مبّرا و مصون بود الا ماشاالله. مع هذا اگر کسی ازین خصال ناپسند پاک و مبّرا بود، و بضد این بخصال حمیده موصوف بر جاده شریعت و بدان سیرت و سریرت که شرح داده آمد عالم عامل دل را متّصف گردد، و اوقات خویش را بدان اوراد آراسته دارد، و میان مسلمانان حکومت بر سنّت و سیرت سلف صالح تواند کرد، ولّی من اولیاء الله باشد، و خاص و گزیده حق بود، و بهر حکومتی که بحق بگزارد و شفقتی که بر احوال خلق ببرد و اقامت حدود شرع که بجای ارد درجتی و قربتی و رفعتی شریف یابد، و از نادره جهان بود، و بچنین قاضی تبرّک نمودن و تقرّب جستن واجب بود . و صلی الله علی محمد و آله .
http://hassani.ir/post-69.aspx

خود این نقل قولها گواه است و شرح و تفسیر نمی خواهد

سیدمحمدی - ستاریان سه‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 16:12 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
تشکر می کنم از نقل قولهای مستند جناب عالی.

ستاریان سه‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 18:50

سلام
خواهش می کنم قابلی نداشت

امیر مهدی سه‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 18:56

سلام
درخبرها آمده بود که اداره اطلاعات قم به آیت الله وحید(حفظه الله) که قصد داشته اند بخاطر سفر رهبر با او دیدار نکنندو به مشهد مشرف شوند اجازه خروج از قم نداده است!

ستاریان سه‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 20:11

ببخشد مطلب نجم الدین را نقل کرده ام و اسم غیاث الدین نوشته ام و اصلا نمی دانم چطور چنین اشتباهی رخ داده است به هر حال عذر می خواهم و لطفا اصلاح کنید

جواد خراسانی سه‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 23:46 http://cheshmejoo.blogfa.com/

سلام، " از ابلهی های ِملتی که زنجیر نظم و قانون را گسسته است نباید زیاد ترسید." چون قاعدتا" این بلاهت عمر کوتاهی دارد؛ بلاهت اصلی ریشه در این دارد که بدون اندیشه و بدون نیرویی بهتر و کارآمدتر، دست به انقلاب و آشوب زد.

روشنک چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:30 http://www.parandeazad.blogfa.com

این ایرادی که از آن متن گرفته اید به نظر من درست است . نکته سنجی و دقت نظر شما برایم جالب بود . بیشتر به وبلاگ شما سر خواهم زد .

نورالهی چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:54 http://denkenserfahrung.blogfa.com

سلام.
جناب سیدمحمدی سلام
به نظر شما قضاوت درد مورد یک فرد یا یک موضوع با یک داده یا فاکت یا هر چی صحیح است؟
اون بنده خدا هم گفته "غضب" تعریف که نکرده! به به و چه چه که نکرده!
بی طرفانه هم یعنی بدون لحاظ کردن هیچ چیز حتی وجدان! حتی انسانیت!
ببخشید تند تند نوشتم.
در ضمن یک چیز شگفتاور.
جنی به من در مورد فیلم «ملک سلیمان» نامه نوشته است! نامه اش را در وبلاگ گذاشته ام. لطفاً بااحتیاط بیایید و بخوانید.
بدرود

محمدرضا چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:53 http://mamrizzio3.blogspot.com/


نامه ی یکی از اجنه!
خب می رفت می داد به دست ضرغامی!
حالا بیا بگو دوران طلایی. دوران طلایی همین الان است!

مهدی نادری نژاد چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:07 http://www.mehre8000.blogfa.com

با سلام
ایراداتتان وارد است.

علایی چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 23:42

باسلام
جناب سیدمحمدی هم مطلب شما روشن وواضح بود هم توضیحات امده در کامنتها.
باید دید قبل و بعد جمله ای نجم الدین رازی چه بوده.
خوب یا بد بطور کلی عرفا از سیاست نهی میشوند
.راستی متوجه نشدم این که یکی ادعا کرده ازا اجنه نامه دریافت کرده چه ربطی به دوران طلایی اسلام دارد!!!!اقا محمد رضا بحث دوران طلایی در وبلاگ دیگریست.منتظرم نظرات شما را هم ببینم.

محمدرضا پنج‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:16 http://mamrizzio3.blogspot.com/

این آقای علایی اصلا مرز بین شوخی و جدی را متوجه می شود؟!

امین پنج‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:25 http://jeninediroz.blogfa.com/

بحث جالبی بود

علایی پنج‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 14:19

با سلام
اقا محمد رضا دیدم بحث شوخی داغ است ما هم مزاحی کردیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد