اسلام دین تمدن ساز است

                 بسم الله الرحمان الرحیم. 

                           http://www.jamejamonline.ir/Media/images/1387/07/27/100952018754.jpg

            حسن یوسفی اشکوری، نامه هایی از زندان به دخترم: مروری بر تاریخ دو قرن اوّل ایران و اسلام، تهران، قصیده سرا، 1383:

            «... اسلام، چنانکه تجلّی آن در تاریخ دیده می شود، یک دین «تمدن ساز» و «فرهنگ پرور» است. این البته از خصوصیات ادیان توحیدی است. این سخن بدان معنا است که هر دینی لزوماً تمدن ساز نیست. شاید بتوان گفت هر دینی (حق یا باطل، توحیدی یا غیر توحیدی، ابتدایی یا پیشرفته)، کم و بیش، فرهنگ و اخلاق و سنن ویژه ای را با خود دارد یا آنها را در طول گذشت زمان و در متن عمل تولید می کند، امّا قطعاً هر دینی «تمدن» به معنای خاص خود تولید و ایجاد نمی کند. البته این به معنای بدی یا خوبی یک دین نیست، چرا که دیانت اساساً و بالذات برای «هدایت» و «تعالی اخلاقی» و «رشد معنوی» آدمی است و هیچ دینی تمدن سازی و معارف پروری را جزو رسالت و نقش اصلی اش نمی داند، هرچند که اگر دین بتواند تمدن خاصی بیافریند یا حد اقل مشوّق تمدن و فرهنگ و علوم و فنون و هنر شد، از امتیاز ویژه ای برخوردار است. به هر حال آنچه به عنوان واقعیت در تاریخ بشر می بینیم، این است که از آغاز زندگی بشر دین همواره وجود داشته به گونه ای که هیچ گاه انسان بدون دین نزیسته است، امّا اکثر این ادیان تمدن ساز نبوده اند و لذا امروز در تاریخ تمدن تمدنی به نام آنها ثبت نشده است. امّا یهودیت، مسیحیت و اسلام در طول تاریخ خود و هر کدام در مقاطعی تمدنی ساخته اند. البته باید افزود یهودیت (به دلایل مختلف) نتوانسته است در حد اسلام و مسیحیت تمدن بیافریند امّا حد اقل آن است که «فرهنگ» و «اندیشه یهودی» از روزگاران قدیم اثرات عمیق بر تمدنها و فرهنگهای مختلف داشته و هویّت تاریخی و فکری خود را هم تا حدودی حفظ کرده است.

بگذریم. سخن این بود که اسلام از ادیان تمدن ساز است و تمدنی ساخته است که امروز با مارک و برچسب اسلامی آن در تاریخ تمدن ثبت است. این در حالی است که چنانکه اشاره شد، تمدن سازی یا ترویج (صفحه ی 386) خاصی از علوم و فنون، ارتباط مستقیمی با دین ندارد، دین برای پیوند دادن انسان با مقام اولوهیت و ربط دادن این «ذرّه بی انتها» (به تعبیر مهندس بازرگان) با «الله» به مثابه هستی آفرین و روح و حقیقت اصیل و یگانه عالم است و البته در این راه و برای تحقق »هدایت» و «عدالت» و «اخلاق» سه رکن اصلی اسلام به حساب می آیند. اینکه پیامبر می فرماید «بُعثت لأتمّم مکارم الاخلاق» یعنی همین. در قرآن نیز نقش و رسالت پیامبران الهی و از جمله پیامبر اسلام به روشنی توضیح داده شده است.

امّا اسلام در آموزه ها و تربیت دینی اش، به گونه ای است که مؤمنان به خود را تشویق به تمدن سازی و علم دوستی و فرهنگ پروری و فناوری می کند. به عبارت دیگر، درست است که رسالت اصلی و غایی و انحصاری اسلام ــ به مثابۀ یک دین ــ ایجاد تمدن و علم و فن و این گونه امور نیست، امّا آموزه ها و جهتگیریها و تربیت دینی اسلام و دعوت قرآن و صحیح تر است بگوییم بینش و جهان بینی توحیدی به شکلی است که، البته اگر مسلمانان درست بیندیشند و درست عمل کنند، به خلق تمدن خاص و تولید علوم و معارف متناسب با ایمان و آداب مسلمانی موفق می شوند، چنان که یک بار شدند.

هرچند اکنون مجال و موضوع بحث ما اثبات مدّعای تمدن سازی اسلام نیست، امّا به اشاره برخی از خصوصیات اسلام در این مورد اشاره می کنم: 1 ــ نگرش توحیدی. اسلام آخرین دین توحیدی بزرگ است. توحید هم به معنای اعتقاد به خدای عددی نیست (که فی المثل بگوییم خدا یک است و دو نیست)، بلکه به معنای یگانه دیدن جهان و یکپارچه دیدن هستی است و لذا یگانه و حد اقل مرتبط دیدن دنیا و آخرت و علم و عمل و دین و دنیا و ...، به صورت الزام آوری دینداران را به توجه به دنیا و آبادانی آن می کشاند. اگر طبیعت را رفتار خدا بدانیم، خدا را درون طبیت بجوییم و نه خارج از آن، بالملازمه و عملاً طبیعت هم برای ما (صفحه ی 387) محترم و قابل مطالعه است و این مطالعه و طبیعت گرایی به [سیدعباس سیدمحمدی: در اصل: «با»] شناخت قوانین طبیعی و شناخت قوانین طبیعی به ایجاد تمدن و فرهنگ منجر خواهد شد. 2 ــ نفی مصنوعی و یونانی مآبی مرز فیزیک و متافیزیک 3 ــ برداشتن مرز مقدس و نامقدس 4 ــ تشویق مستقیم و  مکرّر به تعقل و تدبّر در طبیعت و عالم طبیعت 5 ــ تشویق مستقیم و مکرّر به علم و دانش تجربی و غیر تجربی 6 ــ دعوت مستقیم به استعمار و آبادانی زمین 7 ــ دعوت مکرّر به کار و تلاش و استفاده از طبیعت به مثابۀ ابزار رزق و روزی 9 ــ تأکید بر این واقعیت که آبادنی آخرت در همین دنیا حاصل می شود (الدنیا مزرعة الأخرة) و 10 ــ سیاسی و اجتماعی بودن دین اسلام.

آنچه گفتم اشارتی کوتاه بود به برخی ویژگیهای فکری ـ عملی اسلام که در صورت فهم درست و عمل به آنها، مؤمنان به صورت الزام آوری و در عمل به خلق و آفرینش تمدن اهتمام خواهند کرد. (صفحه ی 388)»

نظرات 7 + ارسال نظر
روشنک جمعه 30 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 23:44 http://www.parandeazad.blogfa.com

دوست دارم در متنی یا پستی از وبلاگتان نظر شما را در مورد احکام و احادیثی از اسلم این دین تمدن ساز با موضوعیت زنان بدانم . در آرشیو شما که چیز دندان گیری از این باب ندیدم . یا نظر شما را در مورد فمینیسم یا فیمینسم اسلامی بدانم .

روشنک جمعه 30 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 23:45 http://www.parandeazad.blogfa.com

اسلم = اسلام

ستاریان شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 20:56

سلام

من دیروز مطلب را خواندم و فصت نشد کامنت بگذارم مطلب وزین و بسیار خوبی بود راستش من روی این ۱۰ عامل تمدن ساز دقت کردم و به نظرم رسید که بند دومش یعنی :
2 ــ نفی مصنوعی و یونانی مآبی مرز فیزیک و متافیزیک
از بقیه آنها مهمتر است . به نظرم انحرافی که علم در غرب پیدا کرد و عده ای بیهوده سعی کردند متافیزیک را که چهارچوب ورود به فیزیک است نادیده بگیرند نسل بشر خسارت خورد چون فیزیک بدون متافیزیک مثل کوری است که نمی داند به کجا برود

دوست یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 00:25

شما در قسمت لینکهای وبلاگ نشانی تارنمای فیلتر شده را قرار داده اید!
آیا می دانید به استناد قسمت 3 بند "و" فهرست مصادیق محتوای مجرمانه قانون جرایم رایانه ای، این کار خلاف قانون است؟
لطفا اصلاح کنید...

فرزانه یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:10 http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
ممکن است مصادیقی از بندهای دوم و سوم خصوصیات اسلام را ذکر کنید ؟

بند اول یعنی یگانه پنداشتن جهان و یکپارچه دیدن هستی عقیده بخش یا فرقه کوچکی از دین داران است که به وحدت وجود معتقدند . پس احتمالاً ویژگی عام اسلام نیست .

ستاریان یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 15:57

سلام
با اجازه در جواب فرزانه خانم مطالبی را تیتر وار عرض می کنم

در زمان قدرت کلیسا ُ بعد از اگوستین قدیس ُ کلیسا نتایج به دست امده از طریق علوم را نیز مقدس محسوب کرد و مثلا زمین مرکز بودن زمین جزو اصول لایتغیر اعتقادی محسوب شد و مبارزه کلیسا با مخالفین بافته های علمی آنزمان مخالفت و ضدیت با خود دین معنا گرفت و به این ترتیب دین جزمیت یافت .

در اسلام اینگونه مسائل از همان ابتدا در حیطه دین محسوب نمی شود و تمام مسائل علمی قابل بحث و بررسی است که هیچ . حتا باید خود اصول اعتقادی مانند اعتقاد به وجود خدا را نیز از طریق عقل پذیرفت. پس در اسلام هیچ مانع و رداعی برای بحث و بررسی عقلانی وجود ندارد از این روست که می بینیم در هیچ مقطعی از تاریخ اسلام کسی برای داشتن عقیده مخالف توبیخ و سرزنش نمی شود. بحث جنگهای صدر اسلام . گسترش آن از این بحث فعلی جداست. به نظرم جهاد ابتدایی ُ جهادی رهایی بخش بوده و چنانچه در تاریخ نیز می بینیم مسلمانان مثلا با تعداد بسیار کمی در مقابل ایران به ژیروزی می رسند و ایرانیان به علت مصائب بی شماری که داشته اند نه تنها در مقابل سپاه اندک عربی مقاومت نمی کنند بلکه به انها برای پیروزی کمک هم می کنند

نمی دانم بخش مربوط به بند سوم را جواب دادم یا خیر . اما در مورد بند دوم بعد از حلقه وین و تثبیت مکتبی به نام پوزیتیویسم مسائل مربوط به تفکرات فلسفی مبتنی بر الهیات را به کنار گذاشتند و تمام مسائل علمی را مجزا از خدا و دین و فلسفه به بررسی نشستند. این از جهاتی خوب و از جهاتی بد بود.

همان وحدت وجود مورد اعتقاد اسلام همه هستی و کائنات را از یک منشا می داند و سیرش را نیز به سوی یک منشا حتمی می شمرد. ولی در پوزیتیویم وقتی مبدا و انتها معلوم نیست چگونه می توان تفسیر درستی از دنیایی از میلیونها عناصر و جزئیات جدا از هم به دست اورد. مثال خوبش نظریه بیگ بنگ است.

سیدمحمدی - فرزانه یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 18:12 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
گمان می کنم اشکوری «توحید» و «وحدت وجود» را خلط کرده است. توحید اعتقاد تمام موحّدان است و وحدت وجود ظاهراً رأیی عرفانی است.
بند 2 و 3 را اشکوری چنین گفته:

2 ــ نفی مصنوعی و یونانی مآبی مرز فیزیک و متافیزیک 3 ــ برداشتن مرز مقدس و نامقدس


نظرم درباره ی بند 2:
گمان کنم مرز بین فیزیک و متافیزیک، چنان که متفرقه خوانده ام، سوء تفاهم و سوء برداشت افراد بعد از ارسطو بوده، یعنی او کتاب نوشته به نام فیزیک (فوسیس/طبیعت) و کتابی نوشته یا فصلی بوده در همان کتاب به نام متافیزیک (بعد از طبیعت؟) و منظورش کتابی یا فصلی بوده که طبق تقسیم بندی ی ارسطو بعد از کتاب طبیعت قرار می گرفته. اما برداشتهایی شد از عنوان آن کتاب یا آن فصل، و ظاهراً تا امروز ادامه دارد.



نظرم درباره ی بند 3:
من نمی دانم منظور اشکوری چه بوده. شاید اتفاقاً درستش این باشد:


«گذاشتن» مرز بین مقدس و نامقدس


یعنی اتفاقاً یکی از مشکلات و معضلات در جهان و تاریخ مسیحیت و یهودیت و اسلام و ادیان مختلف، این بوده و این است که آنچه مقدس نبوده مقدس کرده اند (توضیحاً من تعریف حاج شیخ علی رجبی از «مقدس» را تعریفی عاقلانه و صحیح می دانم) و دایره ی مقدسات را وسیع کردند و توهین و انتقاد به «مقدسات ساختگی» را به کلیسا و دادگاه روحانیت و ... سپردند.


ظاهراً از دید خدا، حتا مقدسات واقعی اش، قابل انتقاد است. مقدسات سفارشی و ساختگی که جای خود دارد. اصیلترین مفاهیم دینی ی الاهی که توحید و نبوت و معاد است، ظاهراً انتقاد به این مفاهیم از دید خدا جرم نیست.

یک عده کاسه ی داغتر از آش، مقدس سازی می کنند.
به خدا پناه می برم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد