چیزى به نام علوم انسانى ی اسلامى «مطلقاً» وجود ندارد؟

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            قسمتهایی از عین سخنان سیدمرتضی مردیها، به نقل از http://www.mghaed.com/lawh/interviews/int.mardiha.htm :

            «ــ چیزى بنام علوم انسانى اسلامى مطلقاً وجود ندارد.

            ــ وقتى جایى را به ضرب و زور یکدست بکنید، دیگر انگیزه‏اى براى فعالیت باقى نمى‏ماند.

            ــ من به چشم خودم دیدم که حمله مى‏کردند به کتابخانه‏ها و کتابفروشیهابعضى از همین بچه‏هایى که حالا آزاداندیشى و آزادیخواهى را رهبرى مى‏کنند جزو آنها بودند. البته اشتباه براى هرکسى ممکن است رخ بدهد. مهم این است که بسیارى از آنها اینک در صراط مستقیم لیبرالیسم قرار گرفته‏اند.

            ــ همین خواندن فیزیک یا ریاضیات محض یا شیمى که محتوایش هیچ ربطى به حکومت ندارد، براى ما قوه تشخیص، قدرت استفاده از تجربه و قدرت محاسبه ایجاد مى‏کند. و این باعث مى‏شود که ابداع به‏جاى تقلید و مدرنیته به‏جاى سنت بنشیند.

            ــ مهمترین درس انقلاب فرهنگى این بود که هرکس راه‏حلى خیلى متفاوت از راههاى معمول مطرح کرد، باید شک کنیم.

            ــ به نظر من این روحیۀ‌ لیبرالى که امروز بر جنبش دانشجویى حاکم است نتیجۀ آن تجربیات است.»

            پایان نقل سخنان سیدمرتضی مردیها.

            نظر سیدعباس سیدمحمدی:

            ــ من، از جمله، طبق جمله ی خود مردیها، که «هر کس راه ‏حلى خیلى متفاوت از راههاى معمول مطرح کرد، باید شک کنیم»، به این جمله ی مردیها، که «چیزى بنام علوم انسانى اسلامى مطلقاً وجود ندارد»، شک می کنم.

            علوم انسانی ظاهراً ریشه در اندیشه ها دارد. اندیشه ها هم، جهان بینی هایی دارند و ایدئولوژی هایی دارند، یا جهان بینی هایی و ایدئولوژی هایی می سازند. اندیشه ها و جهان بینی ها و ایدئولوژی ها، ظاهراً ارتباطی با پدیده های مطلقاً مادّی ندارند، ولی آیا با جامعه شناسی و روان شناسی و انسان شناسی و مدیریت و ... هم ارتباط ندارند؟

            حتا در قرنهای گذشته، اندیشه ها و جهان بینی ها و ایدئولوژی ها، بر موضوعات مادّی ای مانند این که زمین دور خورشید می گردد یا خورشید دور زمین می گردد، اثر داشته.

            به نظر من، علوم انسانی ی لیبرالیستی و علوم انسانی ی کمونیستی و علوم انسانی ی اسلامی، می توانند وجود داشته باشند و با هم تفاوتهایی داشته باشند.

            شما Islamic sociology را ببینید. آیا دیسیپلینی مطلقاً ساختگی و فرمایشی است؟

            باید تأکید کنم مخالفت من با نظر سیدمرتضی مردیها، به هیچ وجه به معنای موافقت با تسلط حوزه های علمیه ی دینی بر دانشگاه ها و به معنای تغییرات فرمایشی و آئین نامه ای در محتوای درسهای علوم انسانی نیست. دانشگاه و حوزه، اگر می خواهند با هم ارتباط داشته باشند، باید کاملاً آزادانه باشد. نه طبق فرمایش و آئین نامه. 

                      همچنین، ظاهراً تردیدی نیست که علوم انسانی ی اسلامی، به عنوان واقعیت خارجی، «وجود دارند». گمان کنم منظور استاد دکتر سیدمرتضی مردیها، از این که علوم انسانی ی اسلامی مطلقاً وجود ندارد، این است که علوم انسانی ی اسلامی، معنای موجّه و دانش پسند ندارد. البته بنده با فرمایش ایشان مخالفم. 

            ــ سیدمرتضی مردیها گفته است «مهم این است که بسیارى از آنها اینک در صراط مستقیم لیبرالیسم قرار گرفته‏اند». خب البته نظرش را گفته ایشان. اما آیا، با توجه به این که لیبرالیسم ایدئولوژی و جهان بینی است (و البته چون «ایدئولوژی» طنین خوبی ندارد، علاقه مندان لیبرالیسم، دوست ندارند لیبرالیسم را ایدئولوژی و جهان بینی بدانند، بلکه آن را «کوشش فکری» و مانند آن معرفی می کنند)، با ویژگیها و خواستهای خودش، نظرات و دیدگاهها و آراء سیدمرتضی مردیها درباره ی علوم انسانی و مسائلی دیگر، ارتباطی با جهان بینی و ایدئولوژی ی لیبرالیستی ی او ندارد؟

            ــ این گفته ی سیدمرتضی مردیها، که «به نظر من این روحیۀ‌ لیبرالى که امروز بر جنبش دانشجویى حاکم است نتیجۀ آن تجربیات است»، ظاهراً ناقص است. ظاهراً کاملترش این است:

            روحیاتی بر جنبش دانشجوئی ی ایران حاکم است، که یکی از آنها، روحیه ی لیبرالی است. روحیه ی لیبرالی، روحیه ی سوسیالیستی، روحیه ی مذهبی ی انتقادی، روحیه ی مذهبی ی سنتی، روحیه ی تقریباً فاقد گرایشهای سیاسی. انواع روحیات. و ظاهراً روحیه ی لیبرالی، روحیه ی شاخص یا روحیه ی مسلط بر جنبش دانشجوئی نیست.

            ــ سیدمرتضی مردیها گفته است «باعث مى‏شود که ابداع به ‏جاى تقلید و مدرنیته به ‏جاى سنت بنشیند».

            احتمال می دهم ایشان می خواهد بگوید مدرنیته معادل ابداع است و سنت معادل تقلید. البته به نظر بنده این حرف نه تنها «قطعیت» (ظاهراً از واژه های محبوب سیدمرتضی مردیها) ندارد، بلکه «وجاهت» ندارد.

            ــ با آرزوی توفیق برای سیدمرتضی مردیها.   

        

نظرات 44 + ارسال نظر
نوایش یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 13:17 http://navayesh.blogfa.com

من البته با سخن مدیها موافقم !
اسلام و مسلمانان در زمینه بسیاری از رشته هایی که به نام علوم انسانی تدریس می شوند هیچ نظری ندارد!
گهگاه برخی عالم نمای علوم اسلامی اظهار نظر هایی می کنند که البته آبروی زبان فارسی و اسلام را به شدت تهدید می کند!!
دیروز گفتگوی یک اندیشمند اسلامی را در خودرو و از رادیو می شنیدم ! یکی آیت ا.. دیگری دکتر ! آیت ا... گفت : فرهنگ غربی فقط جنبه اقتصاد سرمایه داری را گرفته که البته اقتصاد غرب هم در حال نابودی است !!
....
وقتی می توان از علوم انسانی اسلامی سخن گفت که بهترین تحقیق ها در زمینه ی مثلا هنر اسلامی یا عرفان اسلامی را غربیان ننوشته باشند!!

نوایش یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 13:22

اصلا چه اصراری است که مدیریت اسلامی یا روانشناسی اسلامی داشته باشیم و یا حتی ریاضیات محض اسلامی !!؟ در اداره ما که دولتی است چند سال پیش عقیدتی مبحث مدیریت صنعتی از نگاه اسلام را تدریس کرد!! اما در قرآن حتی یک آیه در مورد صنعت و مونتاژ و..از این چیز ها سراغ ندارم.
اما می توانیم روانشناسی مسلمانان را داشته باشیم.. اسلامی کردن علوم به معنی قاطی کردن کتب علمی با احادیث نیست !! اصلا چه نیازی است وقتی علوم انسانی غرب جواب می ده و خوب هم هست بریم مدل بومی از خودمان در بیاریم؟

سیدمحمدی - نوایش یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 14:47 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.

به نظر من این که «علوم انسانی ی اسلامی «مطلـــــــــــقاً» وجود ندارد»، یا «علوم انسانی ی اسلامی مطلقاً معنای دانش پسند ندارد»، درست نیست.

در علم حقوق، اسلام نظر ندارد؟ ظاهراً دارد. فقه، تقریباً یعنی علم حقوق اسلامی.

کتاب Islamic Sociology اثر Frederic P Miller و Agnes F Vandome و John McBrewster سال 2010 توسط گروه انتشاراتی ی آلمانی ی VDM Publishing House Ltd منتشر شده. به نظرت Islamic Sociology که عنوان این کتاب است، و قاعدتاً موضوع این کتاب است، از القائات آن آیت الله بوده که در رادیو صحبت می کرده؟


شما با !!! و !! تایپ کردن می خواهی نظرت را بقبولانی؟



به نظر من، تأکید دکتر مردیها بر این که علوم انسانی ی اسلامی «مطلقاً» وجود ندارد، و تأکید واقعی یا احتمالی ی نهادهای حکومتی بر این که دانشگاهها را تعطیل کنیم تا اول اسلامی کنیمش یا این که دروس علوم انسانی را احتمالاً با گروه ضربت و از طریق امر و فرمایش و اضافه کردن حدیث و آیه و ... «اسلامی کنند»، هر دویش افراطی است. من مردیها را هم، در موضوع مورد بحث، افراطی می دانم.

ستاریان یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 18:57

از زمانی که این ملت به خود آمده است و خواسته است سرنوشت خود را به دست بگیرد دو گروه مانعی عمده بر سر راهش بوده اند. یک گروه آدمهای غرب زده که می گفته اند باید از فرق سر تا نوک پا فرنگی شویم و این گروه کار را بدانجا کشید که گفت حتا زبان فارسی را هم باید به لاتین تبدیل کنیم . تاریخ ما را دو تکه کرده و دوران اسلامی را از آن بریده و خارج کرد و به تاریخی مجعول 2500 ساله گره زد و از طرف مقابل یک گروه متحجر که می گفته اند و می گویند باید حتا در پوشش به صدر اسلام برگردیم و می خواسته اند زبان ما را عربی کنند و تمام تاریخ گذشته ما را در پیش از اسلام سیاه و پر از ظلم بخوانند.

صراط مستقیم لیبرالیسم!؟
خب این معنی شتر گاو پلنگ نمی دهد!؟
از کی تا به حال اندیشه ی لیبرالیستی ، صراط مستقیم نامیده شده است؟

این حرف به معنای فرنگی شدن نیست؟ چرا باید تمام جوامع با هردیگاهی از جهان و دارای هر جهانبینی ، دست از علوم انسانی خود اعم از حقوق و اخلاق و روانشناسی و جامعه شناسی بردارند و طوطی وار هر چه ازغرب طی آزمایش و خطا وارد شد را نسخه درمانی شفا بخش خود بدانند ؟ اگر فردا روزی بطلان عقیده ای که امروز علم خوانده می شود بر همگان روشن شد چه باید کرد ؟ باید بازگشت و دوباره منتظر شد ، تا ببینیم حضرات در غرب چه می گویند و دوباره روز از نو و روزی از نو؟
روانشناسی غرب با فروید شناخته می شود و اساس روانشناسی فروید بر یک اسطوره و یک افسانه طرح ریزی و استوارشده است . این چنین طرح و نظری که عنوان علم روانشناسی را با خود به یدک می کشد را چرا ما مجبور به پذیرشش هستیم؟ عجب
دوستان در خصوص علوم انسانی و صحت آن به چنان قطعیتی رسیده اند که اینگونه علوم را با ریاضیات مقایسه می کنند. واقعا که عجیب است. اصلا چه نسبتی میان علوم انسانی و علوم محض برقرار است که چنین قیاسی انجام می شود؟ علوم محض مانند ریاضی و فیزیک و ... ماحصل تجربه بشری است که فارغ از نوع اندیشه و مذهب و سیاست از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و امروز متکاملتر شده است. اما آیا مثلا در اخلاق هم اینگونه است؟ در خصوص اخلاق در خود غرب اشتراک نظر وجود دارد!؟ که حالا صراط مستقیم نامیده شود؟
به نظر من که از سید مرتضی مردیها این چنین گفتاری واقعا بعید بود همانطور که از مثلا دفاع از لاتینی کردن زبان فارسی از سوی نفیسی بعید بوده است.

به عقیده من این طور حرف زدنها ادامه همان فرنگی شدن از فرق سر تا نوک پاست ؛ درست به همان ترتیب که کسی دیگر از جداسازی جنسیتی و آموزش فرهنگ شهادت سخن به میان اورد، جانشین خلفی بر امثال استرآبادی است که حتا فهم قران را منوط به داشتن حدیث می دانست!
این افراطها و تفریطها از اواسط دوره صفویه بلای جان ملت ما بوده است و ظاهرا هم ،هیچ کدام از طرفین، قصد اصلاح عقاید غلط خود را ندارند. پس درد ملت ما دردی همیشگی خواهد بود و با چنین نسخه هایی ، درمانی هم وجود نخواهد داشت و ما طی قرون آتی نیز هموار باید منتظر به قدرت رسیدن یکی از این دوگروه باشیم که بر جنازه آن دیگری ایستاده و رجز می خواند!

محمدرضا یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 19:57 http://mamrizzio3.blogspot.com/

سلام علیکم
جالب است!
به آقای ستاریان:
* صراط مستقیم لیبرالیسم یک کنایه است. مردی ها یک لیبرال کانسرواتیست (محافظه کار) است که منش سیاسی وی هم همین است. صراط مستقیم همان راه راست است که یک بازی کلامی میان انتخاب صحیح منش سیاسی و جناح راست لیبرال و یک واژه ی عربی معروف است. مردی ها در آثارش و سخنرانی هایش گاهی این واژه ی ابداعی خودش را به کار می برد. باید با کلام او آشنایی داشت تا متوجه شد.
* فروید پدر روانشناسی نیست بلکه پدر روانکاوی ست. در ضمن روانکاوی هم بعد از فروید بسیار دچار تغییر شد. نیازی نیست بگوییم اسطوره و اینها. الان بسیاری از حرفهای فروید در مجامع علمی خریداری ندارد. اهمیتش به خاطر حرفهایی ست که در زمان خودش زده و نیز آثار دیگرش به غیر از توتم و تابو مثل تمدن و ملالتهای آن.
به آقای سید محمدی:
* شما بدون هیچگونه استدلالی می گویید یقینا علوم انسانی اسلامی وجود دارد پس فرقتان و انتقادتان به مردی ها چیست؟
* هر وقت پنیر اسلامی تولید شد هر وقت سوار متروی اسلامی شدیم هر وقت اکسیژن اسلامی تنفس کردیم هر وقت سنگفرش خیابانمان اسلامی بود آن وقت هم می توانیم بگوییم علوم انسانی اسلامی وجود دارد. نه این که تیتر یک کتاب را علم کنیم و بگوییم این هم دلیل. برادر من آن کتاب را خوانده ای؟ موضوعش چیست؟ اهمیتش چیست؟ مثلا اگر اسم کتابی اسب تک شاخ بود دلیلی بر وجود این پدیده است؟
* قطعیت مورد توجه و عنایت مردی ها نیست بلکه عدم قطعیت مورد توجه ایشان است!
* شاید دقیق و صحیح نباشد اما قاطبه ی دانشجویان مخالف وضع موجود، با تقریب لیبرال هستند. از لیبرال متشرع تا سکولار و لاییک. لیبرالیسم یک روح است که حاکم بر آنهاست. می توانید از دانشجویان فعال سیاسی بپرسید. البته از چپ ها انتظاری نیست! آنها هنوز در دوره ی چه گوارا به سر می برند!
با آرزوی توفیق برای همه

علایی یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 20:10

نمیدانم چرا با نظرات مخالفی که ارائه شده بنوعی موافقم.
منظورم این است که هم بنوعی با نوایش موافقم هم اقای ستاریان هم اقای سید محمدی.
افراط و تفریط بزرگترین بلای اندیشه وتفکر است.
در بسیاری از زمینه ها در علوم انسانی زمینه های اسلامی هم دارد در بسیاری از موارد هم ندارد.
نکته مهم این است که در مواردی که زمینه اسلامی این علوم وجود دارد مشخص نیست که واقعا این نظرات به معنای کامل اسلامی باشد.
همان فقه که حقوق اسلامی نامیده میشود (از دید شخصی من)بسیار جای سوال دارد.
فقیهی سنگسار را قبول دارد فقیهی ندارد یا مثلا قطع ید در سرقت یا مسائل مربوط به طلاق مشخصا با منطق انسانی در تضاد است.
بنظر شما کسی که سرقتی مرتکب شد باید قطع ید شود؟
فرد زانی را باید به ضرب سنگ مغزش متلاشی کرد تا قوانین اسلامی پیاده شده باشد؟
بنظرم بعضی از زمینه های اسلامی در علوم انسانی یا در واقع نظرات شخصی افرادی منتسب به اسلام است یا زمینه های اجرایش مربوط به زمانی بوده است و در زمان حال موضوعیت ندارد

محمدرضا یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 20:25 http://mamrizzio3.blogspot.com/

در مورد شتابزدگی یکی از نظرات بالا همین بس که دکتر مردی ها یک کتاب نوشته که در مورد عدم قطعیت در علوم انسانی بحث و دفاع می کند و آن را جدای از علوم دقیقه می داند و دوستی گفته چرا مردی ها علوم انسانی را مانند علوم دقیقه می داند!

لطفا قبل از ترور شخصیت یک نفر آثارش را هم کمی مرور کنید

با تشکر!

البته امیدوارم این بحث و فحص های عمیق! در جواب پست جدید من نباشد که گویا آن هم خوانده نشده!

سیدمحمدی - محمدرضا یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 20:27 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
1) خوشحال می شوم دلیلت برای درست بودن جمله ی مردیها، یعنی

«چیزى بنام علوم انسانى اسلامى مطلقاً وجود ندارد»


را بگوئی.
آیا دلیلت این است:

«هر وقت پنیر اسلامی تولید شد هر وقت سوار متروی اسلامی شدیم هر وقت اکسیژن اسلامی تنفس کردیم هر وقت سنگفرش خیابانمان اسلامی بود آن وقت هم می توانیم بگوییم علوم انسانی اسلامی وجود دارد.»
؟؟

مگر پنیر و مترو و اکسیژن و سنگفرش خیابان، موضوعات علوم انسانی است؟


دلیل من برای وجود داشتن علوم انسانی این است:


الف) علوم انسانی ظاهراً ریشه در اندیشه ها دارد. اندیشه ها هم، جهان بینی هایی دارند و ایدئولوژی هایی دارند، یا جهان بینی هایی و ایدئولوژی هایی می سازند. اندیشه ها و جهان بینی ها و ایدئولوژی ها، ظاهراً ارتباطی با پدیده های مطلقاً مادّی ندارند، ولی آیا با جامعه شناسی و روان شناسی و انسان شناسی و مدیریت و ... هم ارتباط ندارند؟

ب) به نظر من، علوم انسانی ی لیبرالیستی و علوم انسانی ی کمونیستی و علوم انسانی ی اسلامی، می توانند وجود داشته باشند و با هم تفاوتهایی داشته باشند.

پ) به نظرت اقتصاد، از علوم انسانی هست یا نه؟ به نظرت اقتصاد لیبرالیستی و اقتصاد سوسیالیستی وجود دارد یا نه و با هم تفاوتهایی دارند یا نه؟ به نظرت اقتصاد اسلامی که دارای تعدادی آموزه های اسلامی باشد، مفهومی است که محقق نمی شود؟

ت) به نظرت حقوق، از علوم انسانی هست یا نه؟ به نظرت فقه، تقریباً علم حقوق اسلامی نیست؟ شاید شما فقه را قبول نداشته باشی، اما آیا قبول نداری که فقه معادل حقوق غربی است؟

ث) وقتی غربیها کتاب با عنوان و موضوع Islamic Sociology می نویسند، به نظرت فریب خورده اند و با این که جامعه شناسی ی نوین زادگاهش در غرب است، آنها تعبیر Islamic Sociology را ساده لوحانه به کار برده اند.

ج) به نظرت تربیت کودک، از علوم انسانی تلقی می شود یا نه؟ به نظرت اسلام، ولو شما قبول نداشته باشی نظراتش را، در موضوع «تربیت کودک» الکن است، و حرف ندارد برای زدن، و فقط آثار نویسندگان غربی ارزش دارد به عنوان «علم»؟

2) بنده گفتم گمان می کنم جنبش دانشجوئی دارای روحیات مختلف است. شاید شما هم قبول داشته باشی. و قبول داشته باشی روحیات لیبرال، شاخص و غالب نیس در جنبش دانشجویی. خب چون مگر دانشجوها از کجا آمده اند؟ از خارج از بطن خود جامعه ی ما؟ آیا بطن جامعه ی ما، اکثرشان لیبرالیست هستند؟

شاید شما به دلیل علاقه ات به مردیها، می بینی باید هرچه او گفته، دلیل بیاوری برای صحتش. امیدوارم این طور نباشد و این طور نباشی.

سیدمحمدی - محمدرضا یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 20:47 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

3) فرمایش شما:


«عدم قطعیت مورد توجه ایشان [= مردیها] است!»


بله. فرمایش شما درست است. اما لطفاً به این سؤال، منصفانه جواب بده:



جمله ی


«چیزى بنام علوم انسانى اسلامى مطلقاً وجود ندارد»



با رعایت «عدم قطعیت» در علوم اجتماعی و علوم انسانی است، یا با زیر پا گذاشتن عدم قطعیت در علوم اجتماعی و علوم انسانی؟


ستاریان یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 21:31

سلام
در مورد شتابزدگی یکی از نظرات بالا همین بس که :

من می گویم اساس نظرات غرب در خصوص علوم انسانی منبعث از دین گریزی است و بر اساس افسانه! می فرمایند روانشناسی نبوده و روانکاوی است . حالا انگار روانشناسی از علوم دقیقه است و روانکاوی علوم انسانی! در اصل چه تفاوتی هست؟

من با توجه به نظر آقا نوایش که نوشته بود:
اصلا چه اصراری است که مدیریت اسلامی یا روانشناسی اسلامی داشته باشیم و یا حتی ریاضیات محض اسلامی !!؟

نوشتم:
دوستان در خصوص علوم انسانی و صحت آن به چنان قطعیتی رسیده اند که اینگونه علوم را با ریاضیات مقایسه می کنند. واقعا که عجیب است. اصلا چه نسبتی میان علوم انسانی و علوم محض برقرار است که چنین قیاسی انجام می شود؟ علوم محض مانند ریاضی و فیزیک و ...

بعد هم خود مصاحبه را بخوانید خواهید دید که مردیها در کتابش هر چه نوشته باشد در این مصاحبه تمام رشته های قبلی اش را پنبه کرده است. من دارم در باره این نوشته اش نظر می دهم چکار به کتابش دارم؟

این عادت بدی است که کسی گمان کند آنکه در خصوص چیزی نظر داده نسبت به آن بی اطلاع است. آقا محمد رضا تقریبا همیشه اینطور فکر می کند . به تجربه دریافته ام که خودش نسبت به بیشتر مسائل جاهل است و برای اینکه کسی او را به جهل منتسب نکند دست پیش می گیرد که پس نیفتد. و از منظر علامه العلوم مبحث نمی فرمایند یلکه می فرمایند من آنم که نیکفر بود علامه!

من مرتضی مردیها را از روزنامه صبح آزادگان، نشاط و جامعه و بقیه روزنامه ها و با خواندن هر روزه مقالاتش می شناسم. البته آقا محمدرضا شاید آنموقع دنبال فوتبال دستی و پایی بوده و یا سنش قد نداده باشد و یا این روزنامه ها را اصلا ندیده باشد

سیدمحمدی - ستاریان یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 22:16 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
مصطفی ستاریان:

«من می گویم اساس نظرات غرب در خصوص علوم انسانی منبعث از دین گریزی است و بر اساس افسانه!»

سیدمرتضی مردیها:

«چیزى بنام علوم انسانى اسلامى مطلقاً وجود ندارد»

سیدعباس سیدمحمدی:

هم ستاریان و هم مردیها را دور از اعتدال و پختگی می یابم در این سخنانشان.


بنده خبره نیستم در هیچ یک از علوم انسانی، حتا نیمه باسواد هستم در هیچ کدام از علوم انسانی، اما شمّ افراطگرایی شناسی ام، هم مصطفی ستاریان بزرگوار و هم دکتر سیدمرتضی مردیها را دور از اعتدال و پختگی می یابد در این سخنانشان.

طبق

http://www.ofc.ir/forum/index.php?action=printpage;topic=4522.0

[که البته نمی دانم مفادش درست است یا نه:]



"ویلیام جیمز" پدر روان شناسی جدید می گوید: "ایمان یکی از قوایی است که بشر به مدد آن زندگی می کند و فقدان کامل آن، در حکم سقوط است." وی همچنین معتقد است: "ایمان بی شک مؤثرترین درمان اضطراب است. ایمان، قدرتی است که برای کمک به انسان باید در زندگی او وجود داشته باشد و نبود آن ناتوانی انسان را در برابر سختیها مضاعف می کند."



بر فرض صحت مطلب نقل شده، ظاهراً در تضاد شدید با فرمایش شما مبنی بر


«اساس نظرات غرب در خصوص علوم انسانی منبعث از دین گریزی است و بر اساس افسانه!»




است.


با احترام.

ستاریان یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 22:57

سلام
بله من همچنان به آنچه گفتم معتقدم وتا کسی دلیلی بر ردش نیاورده و صرفا با دیدن جملاتی مانند :
هم ستاریان و هم مردیها را دور از اعتدال و پختگی می یابم در این سخنانشان

به ناپخته بودن و غلط بودن نظرم نمی رسم. ببینید مگر تمام جریانات اصلاحی در غرب و تمام انقلابات غرب برای برانداختن کلیسایی که مظهر دین شده بود ، نبوده است؟

مگر سیر تفکر غرب به مرور با فلاسفه خود به این نقطه نرسید که اعتقاد به ماورا یا نتیجه ترس ، یا نتیجه جهل و یا براساس عقده و این قبیل مسائل بوده است؟ البته بوده اند کسانی که با حدت و شدت با جریان نفی دین مقابله کرده باشند . مثلا اسپینوزا در مقابل هگل که برای مسائل ایمانی می خواست دلایل عقلی بیاورد ایستاد و اموری را ایمانی خواند اما جریان اصلی تفکر در غرب چنین است که گفتم .
اصولا مسیحیت برخلاف اسلام دینی دارای شریعت نیست و آنچه که قبل از اصلاحات و انقلابات سراسری در غرب طرح می شد مربوط به عهد عتیق و برداشت پدران کلیسا از دین بوده و فتاوایی که منتسب به دین شده بود و حتا اموری به کلی ضد دینی را دینی می خواند و عقل ستیزی در سرلوحه کارهایش بود.

آنکه از روی عقل نیز می خواست زندگی کند و به کشف حقایق علمی نائل شود در مواجه با این دین قرار می گرفت . چطور می فرمایید که در علوم انسانی که پایه اش نظرات کلیسا بوده است ، اساس تفکرات غرب با آن به خصوص در باره علوم انسانی می توانسته سازگاری داشته باشد؟

محمدرضا یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 23:23 http://mamrizzio3.blogspot.com/

اسپینوزا سالها قبل از هگل بوده!
وقتی مهم نباشد چه بگویی می توانی خیلی حرفها بزنی مثلا بگویی فلانی توی کوچه فوتبال بازی می کرد من فلسفه می خواندم. ولی وقتی مهم باشد...!

محمدرضا یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 23:43 http://mamrizzio3.blogspot.com/

سلام
* چیزی به نام علوم انسانی اسلامی ندیده ام و فقط از برخی شنیده ام. نقدهای زیادی هم بر این موضوع وارد شده مثل نقدهای استاد ملکیان که حتما در اینترنت هم موجود است. لابد ایشان هم شتایزده هستند. مجموع صحبتها و نتیجه گیری ها این را به ذهن متبادر می کند که علوم انسانی سوای از اندیشه های اسلامی و مسیحی و آتئیستی و... است. می تواند گاهی همپوشانی داشته باشد اما کاملا نه. یعنی برپسب سلامی یا چیز دیگری نمی توان به آن چسباند.
* فرض می کنیم با تخفیف، اقتصاد اسلامی وجود دارد آیا روانکاوی اسلامی، هنرهای تجسمی اسلامی و... وجود دارد؟ آیا مردم شناسی اسلامی وجود دارد؟ به راحتی می توان گفت بله. اما واقعا نمی توان تصور و تصویری به دست داد.
* علوم انسانی ریشه در اندیشه دارد نه اندیشه ها. هر اندیشه ای هم لزوما جهان بینی ندارد. مثل اندیشه ی پست مدرن. از لوازم این بحث آن نتیجه ی شما حاصل نمی شود. این که می توانند وجود داشته باشند با اینکه اصرار کنیم وجود دارند خیلی فرق دارد. خودتان هم واقفید.
* فقه معمولا مجموعه ای از تکالیف و دوستورات و اوامر و احکام است. فکر نمی کنم با حقوق در علوم انسانی ربط زیادی داشته باشد. در مورد اقتصاد اسلامی هم پیش تر ها بحث شده. به ان ارجاع می دهم. حرفهای آقای قاسم فام. امیدوارم ایشان ناپخته و عجول نباشند!
* غربیها ساده لوح نیستند. اصلا غربی ها یعنی چه؟! من گفتم اگر کتابی به اسم اسب تک شاخ نوشته شد یعنی اسب تک شاخ وجود دارد؟ اصلا جامعه شناسی سلامی هم اگر موجود باشد علوم انسانی اسلامی از آن بیرون نمی آید.
* بطن جامعه ی ما مانند اکثریت دانشجویان نیست. بین جامعه ی دانشجویی و اکثریت مردم کمی فرق است متاسفانه. همین است که در دانشگاه آن موضع در قبال انتخابات گرفته می شود و ادامه دارد و در میان مردم... هنوز هم می گویم اکثریت دانشجویان مخالف وضع موجود در ایران لیبرال هستند منتهی باز مینه های عقیدتی متفاوت. دانشجویان مخالف وضع موجود نه همه ی دانشجویان.
* چیزهای دیگری هم خواستم بگویم حقیقتش ... بعضی وقت ها آدم دلزده می شود.

سیدمحمدی - محمدرضا دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 00:13 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
1) تکرار:

جمله ی


«چیزى بنام علوم انسانى اسلامى مطلقاً وجود ندارد»



با رعایت «عدم قطعیت» در علوم اجتماعی و علوم انسانی است، یا با زیر پا گذاشتن عدم قطعیت در علوم اجتماعی و علوم انسانی؟

2) من در اینترنت «جامعه شناسی اسلامی» را سرچ کردم. متنها را هم می دیدم. بیشتر افراد، ظاهراً بدون ضدیت با دین، استدلال کردند که جامعه شناسی اسلامی ممتنع است.
در

http://iscc.isu.ac.ir/lecture/850216.htm

حسین کچوئیان عضو هیئت علمی ی گروه جامعه‌شناسی ی دانشکده ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران گفته است:


«در چنین شرایطی سخن گفتن از جامعه شناسی اسلامی اصلاً غریب و بعید نیست چنانچه امروزه سخن از جامعه‌شناسی مسیحی، جامعه‌شناسی بودایی و غیره نیز به گوش می‌رسد. به عبارت دیگر رویکرد اسلامی هم می‌تواند در کنار سایر رویکردها به جامعه مثل مطالعات فرهنگی، مطالعات زنان، نقد ادبی و ... حاضر باشد. بنابراین در دوران پس از پارسونز بحث برسد صحبت از امکان داشتن جامعه‌شناسی اسلامی بحث از بدیهیات است. محل نزاع اصلی نه امکان این مسأله بلکه تلاش جهت وقوع آن است؛ چرا که امکان آن قطعی است. »



3) گفته ای

«بطن جامعه ی ما مانند اکثریت دانشجویان نیست. بین جامعه ی دانشجویی و اکثریت مردم کمی فرق است متاسفانه. »


چه قدر فرق؟
خودت میگی «کمی فرق». پس اگر بطن جامعه 10 درصد لیبرال باشند، دانشجوها 10 یا 15 یا 20 درصد لیبرالند. 90 درصد لیبرال نیستند که. هستند؟

محمدرضا دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 00:39 http://mamrizzio3.blogspot.com/

سلام
* همان طور که اسب تک شاخ و پری دریایی مطلقا وجود ندارد علوم انسانی اسلامی هم مطلقا وجود ندارد. می توان حتی درباره اش حرف زد و کتاب نوشت منتهی وجود ندارد!
* می خواستم در کامنت قبلی از کچوییان نام ببرم منتهی دیدم اطاله ی کلام می شود. بله الان علوم انسانی در دانشگاهها در اختیار امثال کچوییان است و امثال بشیریه و مردیها خانه نشین و ممنوع التدریس یا خارج از کشور. بروید از دانشجویان جامعه شناسی بپرسید کچوییان کیست و خط و ربطش چیست و... اینهایی که می گویند مثلا جامعه شناسی اسلامی چرا هنوز کتاب ریتزر را درس می دهند؟ چرا از مارکس و وبر و دورکیم می گویند. چرا یک جامعه شناس اسلامی را اسم نمی برند با نظرات و تئوری هایش؟ به نظر شما چرا؟
* مثل اینکه متوجه نمی شوید. گفتم دانشجویان مخالف وضع موجود. حالا نه نود درصد اما کاملا قابل توجه هستند. شما هم به زعم من لیبرال هستی! لیبرال متدین
* این هم نظر استاد ملکیان
http://aephilosophy.blogfa.com/post-28.aspx

علایی دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:46

دو نکته را لازم به تذکر میدانم چون باز دوباره بحث از حالت اعتدال خارج شده و بسیاری از مسائلی که وجود خارجی دارند را بر حسب میل درونی انکار میکنیم از جمله:

۱-فقه و حقوق هر دو از بایدها ونباید ها صحبت میکنند و تکالیف افراد در قبال یکدیگر(فارغ از اینکه نسبت به مفاد انها نکاتی را معترض باشیم یا نباشیم)

۲-اینکه هنر تجسمی اسلامی نداریم که دلیل بر چیزی نمی شود. خوب مینیاتور غیر اسلامی نداریم هنرهای بکار رفته در ابنیه اسلامی هم همین وضعیت را دارند. هیچکدام از اینها دلیل بر اینکه هنر غیر اسلامی وجود ندارد نمیشود پس در نظر بگیرید عکس این قضیه هم همین حالت را دارد

۳-<< چرا یک جامعه شناس اسلامی را اسم نمی برند با نظرات و تئوری هایش؟ >>
اگر منظور از جمله بالا این است که نظرات جامعه شناسان اسلامی تدریس نمیشود ؛من موافقم و حرفی نیست اما اگر منظور این است که جامعه شناسی اسلامی نداریم این دیگر افراط است.

۴-در مورد تفکرات جنبش دانشجوئی هم باید بگویم باید قبول کرد تفکر غالب همان لیبرالیسم است البته این به معنی نبود تفکرات دیگر در این بدنه نیست

علایی دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:55

یک نکته از قلم افتاد:

محروم شدن جامعه دانشگاهی از دکتر بشیریه واقعا خسران بزرگی است. من شاهدشور و اشتیاق دانشجویان برای ایشان بوده ام.
نبود امثال ایشان از نظر من توجیهی ندارد مگر بغض و کینه نسبت به استاد.

ایرانی دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:07 http://www.byan.blogfa.com

باسلام
سیدعزیز ازاینکه نقد داشتید متشکرم اما نقد را هم پذیرا باشید.تحمل وتامل نمودن صدای مخالف را تمرین کنیم ما مدعی دموکراسی وآزادیخواهی هستیم.شما می توانید درمورد کهریزک وهر مکانی که علاقمندید یا تعلق خاطریست مطلب بنویسید والبته کم هم ننوشته اند ولی ادبیات ومسیردیگران را که نمی توانید تبیین وتعیین بفرمائید.همانگونه که فرموده اید..
هنر این نیست که حرکت آزادیخواهی را با شرب خمر مقایسه کنیم. هنر این است به هر زبانی (مثلاَ زبان حقوق، که شما استاد هستی) مسائلی مانند جنایات کهریزک را اطلاع رسانی کنیم.
ضمن آنکه توصیه به رعایت اعتدال وانصاف در قضاوتهایمان دارم

مهدی نادری نژاد دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:42 http://www.mehre8000.blogfa.com

با سلام
دو مکتوب را خواندم.
اخیرا در شماره ۶ مهرنامه گفتگویی از ایشان با عنوان
"فلسفه تحلیلی در ایران مطرود ومقهور است" که جالب وخواندنی است.
واما این پست جناب سید محمدی
باید نظرات را دراین موضوع تقسیم بندی کرد:
1-عده ای موافق اسلامی شدن علوم انسانی می دانند و حوزه را موظف به انجام این کار کردند.آقای مصباح و آقای خامنه ای و همفکران ایشان از این زمره هستند.
2-عده ای مخالف واز اساس مخالف چنین ایده ای هستندو آن را غیر ممکن می دانند.مثل آقای جواد طباطبایی و آقای مردیها وهمفکرانشان.
3- عده ای همانند پرفسور یان ریشار (‪Yann Richard)، خاورشناس فرانسوی، استاد و رئیس مؤسسهٔ ایرانشناسی دانشگاه سوربن نوین است که سال‌ها مقیم ایران و مسئول انجمن ایران‌شناسی فرانسه در تهران براین اعتقاد است که علوم انسانی ملیت وورز ندارد.H:\httpwww.rahesabz.netstory22889.htm
4-عده ای هم مانند دکتر سروش این کار را نیازمند مقدمه می دانند
"اگر علوم انسانی سکولار (غیر دینی) باشد، علم سیاست هم سکولار خواهد شد و از سکولار شدن علم سیاست تا سکولار شدن خود سیاست نیم ذراع بیش راه نیست. برخاستن این غوغاها و غریوها ناگهان پس از زندانی کردن و محاکمه فرمایشی و فرسایشی سعید حجاریان گواهی گویا بر این تحلیل است.
حکومت دینی، سیاست شرعی و علم نقلی می خواهد. و این مهم با علم سکولار بر نمی آید. راز اینکه رهبر جمهوری اسلامی سردمدار و پرچمدار بومی کردن یعنی نقلی کردن علوم انسانی شده است همین است. این علوم آشکارا به جایگاه او حمله میبرند واز اینروست که دایره ی دشمنان ولایت فقیه در چشم او توسعه یافته است و از عامیان وعالمان و مومنان و کافران گذشته، خود علم را هم در کام کشیده است.
سوم.در تدوین و تاسیس علم انسانی نقلی (روانشناسی نقلی، اقتصاد نقلی، تاریخ نقلی ... یعنی برگرفته از متون دینی) با عالمان دین نزاع نباید کرد. و به نحو پیشینی از امتناع آن سخن نباید گفت. بگذار آنها هم قرعه تجربت به نام علم انسانی بیفکنند و بخت خود را بیازمایند. تیزبینان شاید در این آزمون حاصلی و فایدتی نبینند و آن را سقف زدن بر تفکر و در قفس نهادن مرغ خرد بشمارند، اما چه فایده از این بیشتر که توانایی این طایفه در ترازوی تحقیق توزین شود و حدیث فضل و آدابشان به گوش ها برسد و
به بانگ چنگ بگویند آن حکایت ها
که از نهفتن آن دیگ سینه می زد جوش
تا همگان در حقشان داوری کنند و نمره از دست خلایق بگیرند. من این را از سر نیکخواهی می گویم و ذره ای قصد تخفیف ندارم.
اما توصیه من به عالمان علم پرور این است که اولا این کار را به دست خردمندان و کاردانان بسپارند و غوغائیان و سودائیان را در جمع خود راه ندهند و از ابرهای خشک انتظار باران نبرند. ناپختگان و خامانی چون فلانی و فلانی ...( در شواری انقلاب فرهنگی و ...) که حقا و انصافا جز نقش باطل زدن و مشق بطالت کردن و درس جهالت دادن، هنری ندارند اندک اعتبار آن طرح و برنامه را هم زایل خواهند کرد.
ثانیا، علم دوستان علم پرور ، با دامن در کشیدن از سیاست، چندی به جد، فلسفه و تاریخ علم را در مطالعه گیرند و از کیفیت تکوین و تولد علوم، نیک با خبر شوند. و زایمان دردناک دانش را از مادر تجربه، شهود، ریاضیات، نقد، تفکر، بخت و اقبال مشاهده کنند تا شتاب زده و نا آزموده در این دریای پرتلاطم جهش نکنند و بی گدار به آب نزنند و مویز را قبل از غوره نخواهند. بل فروتنانه و قدرشناسانه دستآوردهای دیگران را به دیده تامل بنگرند و مقراض به احتیاط بزنند مبادا شاهبال خرد را ببرند.
http://www.drsoroush.com/Persian/By_DrSoroush/P-NWS-13890712-RazVaNazOloomEnsani.html


مهدی نادری نژاد دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:47 http://www.mehre8000.blogfa.com

با سلام
دو مکتوب را خواندم.
اخیرا در شماره ۶ مهرنامه گفتگویی از ایشان با عنوان
"فلسفه تحلیلی در ایران مطرود ومقهور است" که جالب وخواندنی است.
واما این پست جناب سید محمدی
باید نظرات را دراین موضوع تقسیم بندی کرد:
1-عده ای موافق اسلامی شدن علوم انسانی می دانند و حوزه را موظف به انجام این کار کردند.آقای مصباح و آقای خامنه ای و همفکران ایشان از این زمره هستند.
2-عده ای مخالف واز اساس مخالف چنین ایده ای هستندو آن را غیر ممکن می دانند.مثل آقای جواد طباطبایی و آقای مردیها وهمفکرانشان.
3- عده ای همانند پرفسور یان ریشار (‪Yann Richard)، خاورشناس فرانسوی، استاد و رئیس مؤسسهٔ ایرانشناسی دانشگاه سوربن نوین است که سال‌ها مقیم ایران و مسئول انجمن ایران‌شناسی فرانسه در تهران براین اعتقاد است که علوم انسانی ملیت وورز ندارد.H:\httpwww.rahesabz.netstory22889.htm
4-عده ای هم مانند دکتر سروش این کار را نیازمند مقدمه می دانند
"اگر علوم انسانی سکولار (غیر دینی) باشد، علم سیاست هم سکولار خواهد شد و از سکولار شدن علم سیاست تا سکولار شدن خود سیاست نیم ذراع بیش راه نیست. برخاستن این غوغاها و غریوها ناگهان پس از زندانی کردن و محاکمه فرمایشی و فرسایشی سعید حجاریان گواهی گویا بر این تحلیل است.
حکومت دینی، سیاست شرعی و علم نقلی می خواهد. و این مهم با علم سکولار بر نمی آید. راز اینکه رهبر جمهوری اسلامی سردمدار و پرچمدار بومی کردن یعنی نقلی کردن علوم انسانی شده است همین است. این علوم آشکارا به جایگاه او حمله میبرند واز اینروست که دایره ی دشمنان ولایت فقیه در چشم او توسعه یافته است و از عامیان وعالمان و مومنان و کافران گذشته، خود علم را هم در کام کشیده است.
سوم.در تدوین و تاسیس علم انسانی نقلی (روانشناسی نقلی، اقتصاد نقلی، تاریخ نقلی ... یعنی برگرفته از متون دینی) با عالمان دین نزاع نباید کرد. و به نحو پیشینی از امتناع آن سخن نباید گفت. بگذار آنها هم قرعه تجربت به نام علم انسانی بیفکنند و بخت خود را بیازمایند. تیزبینان شاید در این آزمون حاصلی و فایدتی نبینند و آن را سقف زدن بر تفکر و در قفس نهادن مرغ خرد بشمارند، اما چه فایده از این بیشتر که توانایی این طایفه در ترازوی تحقیق توزین شود و حدیث فضل و آدابشان به گوش ها برسد و
به بانگ چنگ بگویند آن حکایت ها
که از نهفتن آن دیگ سینه می زد جوش
تا همگان در حقشان داوری کنند و نمره از دست خلایق بگیرند. من این را از سر نیکخواهی می گویم و ذره ای قصد تخفیف ندارم.
اما توصیه من به عالمان علم پرور این است که اولا این کار را به دست خردمندان و کاردانان بسپارند و غوغائیان و سودائیان را در جمع خود راه ندهند و از ابرهای خشک انتظار باران نبرند. ناپختگان و خامانی چون فلانی و فلانی ...( در شواری انقلاب فرهنگی و ...) که حقا و انصافا جز نقش باطل زدن و مشق بطالت کردن و درس جهالت دادن، هنری ندارند اندک اعتبار آن طرح و برنامه را هم زایل خواهند کرد.
ثانیا، علم دوستان علم پرور ، با دامن در کشیدن از سیاست، چندی به جد، فلسفه و تاریخ علم را در مطالعه گیرند و از کیفیت تکوین و تولد علوم، نیک با خبر شوند. و زایمان دردناک دانش را از مادر تجربه، شهود، ریاضیات، نقد، تفکر، بخت و اقبال مشاهده کنند تا شتاب زده و نا آزموده در این دریای پرتلاطم جهش نکنند و بی گدار به آب نزنند و مویز را قبل از غوره نخواهند. بل فروتنانه و قدرشناسانه دستآوردهای دیگران را به دیده تامل بنگرند و مقراض به احتیاط بزنند مبادا شاهبال خرد را ببرند.
http://www.drsoroush.com/Persian/By_DrSoroush/P-NWS-13890712-RazVaNazOloomEnsani.html


مهدی نادری نژاد دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:14 http://www.mehre8000.blogfa.com

با سلام
در صورت تمایل در این گفتگو شرکت فرمائید ونظرتان را همانجا بفرمائید:
http://www.mashtee-smal.blogfa.com/post-45.aspx

ستاریان دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 18:22

سلام
بله من سورن کی یر کگور را اشتباها اسپینوزا نوشته ام. قبول!

اما همین عده زمانی وجود پانصد سال پرچمداری تمدن اسلامی را هم چون اسب تک شاخ می نامیدند بعد فهمیدند که نه تنها چنین تمدنی وجود داشته بلکه تمدن غرب از ان ملهم و تحت تاثیر شدید بوده است و این نظر ایشان بوده که سعی در انکار آفتاب می کرده است.

در مورد بحث حاضر نیز چنین است . ما در تمام علوم از جمله علوم انسانی روزی سرآمد دوران بوده ایم و امروز نیستیم البته در حقوق و قضا و اقتصا و اخلاق و فلسفه و ... نظرات خاص خود را داریم که منعث از اسلام و منحصرا اسلامی است پس نفی کطلق این علوم کاملا غلط است مثلا اگر امروز در جامعه شناسی ما نظر قابل طرحی نداریم آیا مجوز می شود که مردیها یا هر کس دیگری بگوید:
چیزى بنام علوم انسانى اسلامى مطلقاً وجود ندارد

خب این حرف از اساس غلط است
اگر می گفت :
"چیزی به نام علوم انسانی مطلقا اسلامی وجود ندارد "
می شد رای به صحتش داد اما با چینش جمله به صورت فعلی عبارت کاملا غلطی شده است زیرا علوم انسانی منحصر به جامعه شناسی نیست و در خود جامعه شناسی نیز ما حرف برای گفتن داشته ایم. اصلا چگونه ممکن است که زمانی که اسلام از سمرقند و بخارا تا اسپانیا گسترش یافته بود جامعه شناسی نداشته باشد؟ اداره جامعه بدون جامعه شناسی اصلا ممکن است!؟
فارابی و ابن خلدون جزو اولین نظریه پردازان علم الاجتماع یا همان جامعه شناسی فعلی بوده اند.

در آخر انکه اصولا علوم انسانی را با پنیر اسلامی و متروی اسلامی مقایسه کند از نادانی اش است که نه پنیر را می شناسد و نه علوم انسانی را

امیر مهدی دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 18:51

سلام
1-به یک تعبیر چیزی بنام علم اسلامی وغیر اسلامی نداریم.آقای جوادی آملی (حفظه الله) با این تعبیر می فرمودند که چیزی بنام علوم اسلامی وغیر اسلامی نداریم.من فقیه در درس وبحث خودم قول خداوند را درمورد زمین شناسی ،پزشکی،نجوم،حقوق وسایر علوم می گویم.لکن آن پزشک یا فیلسوف یا منجم یا زمین شناس فعل خدای متعال رابازگو می کند.(گرچه خودش واقف به این امر نباشد).پس هردو در یک مسیر حرکت می کنیم.من قول خدای متعال را می گویم و او فعل خداوند را.
2- علوم انسانی اسلامی، علوم انسانی ای است که مبتنی بر اصول و مبانی دین مبین اسلام وسازگار و همسو با آموزه های دینی باشد وبا قرآن کریم معارف حقه اهل بیت(صلوات الله علیهم اجمعین) وروح تعالیم شیعه تباین و تعارض نداشته باشد واز جانب دین موید داشته باشد. مثال بارزش روانشناسی است.علم روانشناسی متولد غرب است و قواعد واصولش را هم دانشمندان غربی تدوین کرده اند.مثلاً می گویند وقتی تحت فشار جنسی هستی باید اجازه ندهی این فشار تورا بهم بریزد وتمرکزترا بهم بزند.از هرراهی که می توانی سعی کن خودت را به آرامش برسانی .اگر توانستی سکس.اگر پیدا نشد خود ارضائی .تو نباید معطل این غریزه شوی!امااگر قرارباشد روزی روانشناسی اسلامی تدوین وتدریس شود آنگاه این روانشناسی به انسان اجازه نمی دهد که برای حل مشکلاتش به هر طریقی متوسل شود.یا مثلاً عده ای از روانشناسان غربی بر این باورند که وقتی شما عصبانی هستی به هر ترتیبی که شده باید این عصبانیت را منتقل کنی به محیط اطراف واز خودت بیرون کنی.والا دچار عقده های روحی وروانی می شوی وتبعات منفی دامنگیر روح وروانت خواهد شد.حتی می گویند اگر سر فرزندت یا دیگری داد کشیدی بازهم عیبی ندارد.چون مهم این است که شما به آرامش برسی.در حالی که در روانشناسی اسلامی چنین راهکاری وجود ندارد.

3-اگر بپرسید که همین حالا روانشناسی اسلامی،جامعه شناسی اسلامی و سایر شاخه های علوم انسانی وجود دارد یا خیر عرض می کنم که بله.اما نه بصورت علم.بلکه بصورت تجربیات و ادراکات شخصی روانشناسان وجامعه شناسان مسلمانی که ابتدا باروانشناسی وجامعه شناسی غربی آشنا شده اند وبعد خودشان با انگیز ه شخصی سعی در بومی کردن این علوم وتطبیق آنها با آموزه های دینی داشته اند.اما این اسمش علم نیست.علم باید قابل ارائه باشد.باید مدل داشته باشد.باید اصول ومبانی مشخص و تعریف مشخص داشته باشد. به تعبیرآقای رحیم پور ازغدی اگر همین امروز تصمیم جدی بگیریم علوم انسانی را بومی واسلامی کنیم و با جدیت شروع به طراحی ومدلسازی کنیم شاید پنجاه یا صد سال دیگر موفق شویم به بومی کردن این علوم.
4-اسلامی کردن علوم انسانی باید از مسیر علمی باشد نه با فرمایش ودستور. مسیر علمی هم زمان بر است و لوازم خودش را دارد.مسیر علمی یعنی تحقیق و مشاهده واستدلال وبرهان .منتها حضرات بالا نشین بدون توجه به این مسلمات عقلی می خواهند طبق معمول ره صد ساله را یک شبه طی کنند که حاصلی جز پریشانی و پشیمانی نخواهد داشت.

سهند دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 19:54 http://www.var-estan.blogfa.com

با سلام
لطف کردید و در وبلاگ من کامنت گذاشتید. واژه ایی که نام بردید در کدام مقاله مندرج در وبلاگ بود؟

ستاریان دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 20:26

ابو نصر فارابی اندیشه های اهل مدینه فاضله به ترجمه جعفر سجادی توسط کتابخانه طهوری در 1361 چاپ دومش منتشر شده بود
سیاست مدنیه مترجم جعفر سجادی انجمن فلسفه ایران 1358
تاریخ فلسفه اسلامی نوشته هانری کربن به ترجمه اسدالله مبشری از انتشارات امیر کبیر 1361 چاپ سوم
حسین نصر کتاب علم و تمدن در اسلام که توسط انتشارات خوارزمی به چاپ رسیده
البرت نصری برداشت برگزیده ای از مقدمه ابن خلدون مترجم محمد علی شیخ دانشگاه ملی ایران 1359
امیر حسین آریانپور کتابی دارد به نام ابن خلدون پیشاهنگ جامعه شناسی – نشریه سهند انتشارات صدا 1357
حسن توانیان فرد نظریات اقتصادی ابونصر محمد فارابی را نوشته است که توسط انتشارات قسط در 1356 به چاپ رسیده است
دکتر حسن حبیبی کتابی دارد به نام جامعه فرهنگ و سیاست از انتشارات امیر کبیر در سال 63 چاپ شده است
فلسفه مدنی فارابی توسط شورای عالی فرهنگ و هنر پیش از انقلاب یعنی در سال 54 چاپ شده است
در آمدی بر جامعه شناسی اسلامی توسط دفتر همکاری حوزه و دانشگاه در سال 63 به چاپ رسیده است
عزت الله رادمنش کتابی دارد به نام کلیات عقاید ابن خلدون در باره فلسفه تاریخ و تمدن از انتشارات قلم
داود رسایی حکومت اسلامی از نظر ابن خلدون
مقاله فارابی بین مدینه فاضله افلاطون و نظام اجتماعی اسلام ( ابونصر فارابی ) از سید جعفر سجادی که کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران در سال 1353 چاپ کرده
محمد علی شیخ کتابی دارد به نام پژوهشی در اندیشه های ابن خلدون که دانشگاه ملی ایران در سال 57 چاپ کرده است

خب اگر جمله مرتضی مردیها " علوم انسانی اسلامی مطلقا وجود ندارد " را بپذیریم و اگر به دنبالش کسی هم پیدا شد و علوم انسانی اسلامی را همردیف اسب تک شاخ و پری و غول خواند نباید به او بگوییم :

اینها و کتابهای بیشمار دیگری که فقط در خصوص آرا و نظرات فارابی و ابن خلدون در زمینه علوم انسانی و به ویژه در مورد جامعه شناسی مورد نظر این دو اندیشمند به بحث و بررسی نشسته اند لابد نمی دانسته اند که دارند در باره اسب تک شاخ بحث می کنند که اصلا وجود خارجی ندارد!

محمدرضا دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 21:14 http://mamrizzio3.blogspot.com/

آقای ستاریان متوجه باش!
علوم انسانی مسیحی هم نداریم! علوم انسانی علوم انسانی ست. صرف اینکه یک مسلمان یک کتاب درباره ی جامعه شناسی نوشته باشد نمی توان گفت علوم انسانی اسلامی داریم. واقعا درک این موضوع این قدر برای شما مشکل است؟ یا موضوع اساسا چیز دیگری ست؟
از هگل و کی یرکگور و فروید و اسطوره و صفویه و... این قدر وارد بحث می کنید آخر سر خودتان هم یادتان می رود چه شد!
شما الان در مملکتی که این همه زور زده می شود علوم انسانی را اسلامی کنند یک تئوری اسلامی در اقتصاد یا جامعه شناسی یا مدیریت نام ببر که در دانشگاهها تدریس شود. کار سختی ست؟!
واقعا چرا الان کتاب ریتزر را درس می دهند؟ چرا مباحث هابرماس و بوردیو و الیاس درس داده می شود؟ این بدان معنی نیست که علوم انسانی غربی ست یا مسیحی ست بلکه نشان دهنده ی این است که مهم نیست کجایی باشد! بلکه مهم این است که خواص علم را داشته باشد. صدق و معنا ابطال پذیری و اثبات پذیری و...
دوستانه عرض می کنم کمی به کامنت من فکر کنید

ستاریان دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 21:43

شما متوجه باش
که به بهای دفاع از مردیها که برای من نیز وجوهی از او قابل احترام است به دفاع از ورطه غلط گویی او نیفتی و همه حرف من همین است که متاسفانه شما از درک ان عاجز هستی و غالبا برای رد گفته های منتقدین به تمسخر و مچ گیری رو می اوری

من اتفاقا کاملا می فهمم که چه می گویم

خود جامعه شناسی که شما آن را صرفا انسانی و فارغ از دین و ملیت می خوانی در مواردی دارای خصیصه هایی کاملا دینی و بومی است و حرف شما کاملا غلط است.

اگر نگویید در خصوص اسب تک شاخ حرف می زنم عرض می کنم : بله جامعه شناسی در محدوده هایی کاملا اسلامی هم داریم

امیل دورکیم بر اساس بینش جامعه شناسی پوزیتویستی مثلا می گوید جامعه وجودی مستقل از افراد است که دارای خصوصیاتی نظیر فشار ، عمومیت و اجبار است.
خب این با نظرات جامعه شناسی فارابی سازگار نیست که با اسلام هم سازگار نیست

در اخلاق ما معانی خیر و شر داریم خب این خیر و شر در اخلاق مبتنی بر مرکانتلیسم چه جایگاهی دارد که پی ریزی اش بر سود و زیان مادی است؟

من که در خصوص دلایل تدریس نشدن جامعه شناسی اسلامی در دانشگاهها نظری نداده ام من همه حرفم این است که این جمله مردیها "چیزى بنام علوم انسانى اسلامى مطلقاً وجود ندارد" غلط است شما به جای مسخره کردن بیا و ثابت کن که نخیر درست است و علوم انسانی اسلامی مطلقا وجود ندارد.

در مورد دانشگاهها:
همه اینها را گفته ام والبته معتقد هستم که علوم انسانی ما امروزه روز آمد و جوابگوی نیازهای امروز ما نیست و با ضرب و زور و بخشنامه و دستورالعمل و یک شبه هم چنین علومی روزآمد نمی شود چنانچه جامعه شناسی غربی هم طی پروسه چهارصد پانصدساله به نقطه کنونی خود رسیده است که البته غلط نیز کم ندارد

انچه در طی این کامنتها گفتم فقط نفی وجود داشتن این علوم را جوابگوست و اگر از صفویه شروع کردم برای این بود که سیر این بحث را در ایران نشان بدهم و شما چون از سایقه بحث خبر نداری به طور کلی وجودش را از اساس موهوم می خوانی و من تاکیدم این است که بگویم این موضوع موهوم نیست. همین .

امیدوارم حرفم رسا باشد و شما هم کمی فکر کنید

محمدرضا دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 22:00 http://mamrizzio3.blogspot.com/

شما همت کن همین را توضیح بده که فارابی چه گفته که با نظر دورکیم مغایر است؟ یعنی الان نظر فارابی نظر اسلام است؟
در ضمن این را هم بدانید که در علم نظراتی هست که به مرور زمان کهنه شده و نظرات جدید جای آن را می گیرد. نظرات قدیم را صرفا جهت اطلاع و مطالعه و نیز درج تاریخچه و سیر تاریخی آن علم بازگو می کنند.
نظرات دورکیم سالهاست کهنه شده و الان دوره ی هابرماس و بوردیو ست.
چه تمسخر باشد چه مچ گیری هر چه باشد بسیاری از حرفهای شما یا مغالطه است یا بی ربط یا اشتباه. وقتی هم ذکر می شود ناراحت می شوید. خب من چه کنم؟!
شما نه حرف ملکیان را قبول می کنی نه سروش نه مردیها نه حتی امیرمهدی. هر کس خلاف شما باشد در اشتباه و جهل و نادانی ست. چه در تاریخ چه جدیدا در جامعه شناسی!
مثلا حرف خود را یکبار مرور کنید:
«خود جامعه شناسی که شما آن را صرفا انسانی و فارغ از دین و ملیت می خوانی در مواردی دارای خصیصه هایی کاملا دینی و بومی است و حرف شما کاملا غلط است.»

رحیم پور ازغدی منطقی تر بحث می کند! یعنی در مواردی اگر دینی باشد پس جامعه شناسی دینی داریم!

«در اخلاق ما معانی خیر و شر داریم خب این خیر و شر در اخلاق مبتنی بر مرکانتلیسم چه جایگاهی دارد که پی ریزی اش بر سود و زیان مادی است؟»
در کدام اخلاق خیر و شر داریم؟ اخلاق حیطه ها و دستگاههای فکری متفاوت دارد. شهود گرا فضیلت مدار وظیفه گرا ابزار گرا سود گرا و...

همین که علوم انسانی به قول شما اسلامی در دانشگاهها درس داده نمی شود دلیلی ست محکم بر عدم وجود آن. حالا بروند زحمت بکشند بوجود بیاورند تا تدریس شود. فعلا که مانند غول دریاچه ی لکنس است.

ستاریان دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 23:20

من گفتم نه با نظرات فارابی همخوان است و نه اسلامی است بعد شما می نویسی:
یعنی الان نظر فارابی نظر اسلام است؟

این تعجیل در جواب دهی بدون فهم موضوع نیست؟

به جای اینکه من همت کنم ، شما همت کن و برو نظرات اسلام و فارابی را بخوان

من در چند مطلب قبل آقای سید محمدی که بحث در خصوص آزادی بود گفتم:

هر جامعه ای هدفی دارد و در تعیین اهداف جامعه خود دیدگاهی خاص خود را دارد. مبانی و راههای رسیدن به آن اهداف را تعریف می کند و قوانینی وضع می نماید که جامعه را در رسیدن به ان اهداف ، در کانالی مشخص ، هدایت کند. همه برای رسیدن به ان هدف تعیین شده آزاد هستند ولی اگر کسی خواست بر خلاف هدف و جهت تعیین شده کلی جامعه اقدام کند ، مخل آزادی دیگران و ضد هدف شناخته می شود و با او برخورد می گردد

آیا شما واقعا فکر می کنی جوامع انسانی دارای یک سنخ از اعتقادات و آداب و رسوم و اهداف است که یک نوع جامعه شناسی واحد بتواند جوابگوی همگی این نوع جوامع باشد!؟
من از دورکیم مثال می زنم می گویی قدیمی است در حالی که در همانجا نوشته ام:
چنانچه جامعه شناسی غربی هم طی پروسه چهارصد پانصدساله به نقطه کنونی خود رسیده است که البته غلط نیز کم ندارد
حالا باید مثلا بروم از هابرماس مورد ادعای شما دلیلی بر غلط گویی اش بیاورم؟
اگر نظرات مورد اختلاف و مناقشه نباشد که رو به بهبود نمی رود. چرا گمان می کنی نظر هابرماس کاملا درست است؟ از کجا به چنین فطعیتی رسیده ای؟

مرا ارجاع می دهی به نوشته ملکیان کجای حرف ملکیان در خصوص جامعه شناسی و روانشناسی چنین جزم اندیش است که شما هستی؟ او که مروج نسبی گرایی است و حرف از مطلقا وجود دارد و یا مطلقا وجود ندارد به میان نیاورده است! اصلا حرفهای ملکیان را خواندی؟

حرفهای من مغالطه است و اشتباه ؟ اما حرفهای شما از سنخ همان مغالطه ها نیست که بر می شماری و در آخر نوشته ات می نویسی :
که چون تدریس نمی شود پس مطلقا وجود ندارد و اسب تک شاخ است .

درستش این است که بگویی وجود دارد و فعلا جوابگو نیست نه اینکه بگویی مطلقا وجود ندارد.

حالا خودت می دانی خواستی در شعار طرفدار فلسفه انتقادی و تحلیلی باش و در عمل مطلقگرا . خودت می دانی . اما از حرف تا عمل راه بسیار است. و شما همچنان علاقه مند به اسب تک شاخ و غول و پری و دریاچه لکنس!

محمدرضا سه‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 00:11 http://mamrizzio3.blogspot.com/

وجود دارد فعلا جوابگو نیست!
ان شاء الله در آینده هر وقت جوابگو! بود آن وقت فلسفه فافی کنید!
باز خدا را صد هزار مرتبه شکر یک ورق پاره هم موجود نیست در دستشان تا بگویند این مدرکمان! فقط می گویند جزم اندیش مباش و فلان!
آقا به چه زبانی بگویم علم این نیست که شما می پنداری. علم ورای مرزهاست بدون برچسب است.
جامعه هدف دارد؟! خب این یعنی چه؟! الان هدف کذایی جامعه ی ما چیست؟!
آخر سر هم که کلی حرف گذاشتی توی دهانمان که من گفتم هابرماس درست می گوید من گفتم جوامع انسانی دارای یک سنخ ...
فارابی کجا جامعه شناس بوده؟! یک نفر بوده به اسم ابن خلدون در مقدمه ی کتاب العبر چیزهایی نوشت که قبلا سابقه نداشت. اما بعدا از طرف کسی پیگیری نشد تا همان غربی ها بازکشفش کردند.
تا کی خودمان را گول بزنیم!؟

جواد خراسانی سه‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 00:58 http://cheshmejoo.blogfa.com/

سلام،
" چیزى بنام علوم انسانى اسلامى مطلقاً وجود ندارد. " خب این جمله که خیلی از فضیلت عدم قطعیت فاصله دارد. و بهمین ترتیب استفاده از قیود تاکیدی حتما"، مطمئنا" و... در عبارات و جملات طرفداران عدم قطعیت.
شاید بتوان پذیرفت که مثلا" علوم انسانی که در جامعه اسلامی رشد کند و به بالندگی و تئوری پردازی برسد( البته اگر امکانش وجود داشته باشد.) به احتمال زیاد متاثر از شرایط محیط و تفکر جامعه، رنگ و بوی اسلامی خواهد داشت.
اما آن چیزی که امروز از آن در مقابل علوم انسانی موجود، با عبارت علوم انسانی اسلامی یاد می شود مسلما" حرف مفت است.

جواد خراسانی سه‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:46

جناب سید محمدی
سلام،
من همچنان پیگیر قضیه سودآور و دانشنامه هستم، شاید شما عقیده، سماجت و شیوه برخوردم با قضیه را نپسندی.
ضمن احترام، بد نیست کمی در این زمینه تحقیق کنید، شما نوشته اید:
" ... فانی را هم در شش هفت سال گذشته شاید دو سه بار دیدم. خرمشاهی هم فردی مسلمان و شیعه و قرآنی است. اتفاقاً با شیخ علی رجبی هم من دیشب صحبت کردم. ماجرا را دقیق گفتم برایش. گفت واجب نیست، ولی ضرر ندارد شما به خرمشاهی و اطلاع بدهی که شنیده ای که فردی در جایی گفته حسینعلی سودآور بهائی است. مفصل جواب داد رجبی. گفت بهائی ها اگر سازمان دهی شده وارد کارهایی شوند، یک حکم دارد، ولی اگر به صورت شهروند عادی چیزی می خرند و می فروشند و کارهایی می کنند، با آنها باید مثل شهروند عادی برخورد کرد. گفت حتا ممکن است مسیحی ها و یهودی ها سازمان دهی شده و با اهداف درازمدت کاری کنند، که در این حالت حکمی دارد. گفت در اصفهان حدود شصت سال قبل مسیحی ها (گفت احتمالاً ارمنی های ایران نبودند بلکه مسیحی های اروپایی) بیمارستان ساختند، و قصدشان صرفاً درمان مردم و کار خیر نبود، بلکه قصدشان مسیحی کردن مردم بود (و گمان کنم گفت تعدادی افراد را هم مسیحی کردند). گفت خُب این یک مسئله است، اما این که مسیحی ها به طور عادی با ما روابط اقتصادی و علمی و ... داشته باشند و اهداف و مقصود سیاسی و ... نباشد، مسئله ای دیگر است."
خب اگر شما همین فضای مجازی را سرچ کنید سوابقی از بیمارستان سازی خیر محترم جناب آقای سودآور خواهید یافت.
به نظر شما چاپ اولین دانشنامه بخش خصوصی در ایران توسط یک بهایی جزو کارهای معمول است، یا مهم و مشکوک؟ این را از شیخ علی رجبی بپرسید لطفا".
نکته ای که مرا بیشتر به قضیه حساس می کند این است که، آقای سودآور روابط تجاری و... با آقای مهندس تورج اتحادیه دارد، این آقای اتحادیه فعلا" مدیر نشر فرزان روز است. که موسس آن جناب خرمشاهی است، و بعید است مثلا" آقای فانی وی را نشناسد.
و مهمتر اینکه باز بنا بر تحقیقات آقای شهبازی خاندان اتحادیه از خانواده های سرشناس یهودی همدان بوده اند که بعدا" بهایی شده اند.
فکر می کند این روابط تا اینجا بعضی ابهامات چگونگی چاپ دانشنامه سودآور را روشن کند.

Daniel سه‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:16 http://www.danieljafari.com

اگر اشتباه نکنم، این مصاحبه بسیار قدیمی است. بعد از شلوغی های سال قبل ایران، گویا نیوز دوباره چاپ اش کرد. با خواندنش آدم به این فکر می افتد که مردیها شاید پیشگوست. بابت همین بازنشر هم که به شدت در وب ایرانی فراگیر شد، مردیها را از کارش ( استادی دانشگاه تربیت مدرس ) بی کار کردند بی انصاف ها.

قسمتی از حرف مردیها که مورد توجه شما قرار گرفته، حرف جدیدی نیست. زمانی طولانی ست که عده ای تلاش می کنند یادآوری کنند صحبت کردن از فیزیک اسلامی و فلسفه اسلامی اسباب خنده دیگران را فراهم می کند. هرکسی حق دارد هرطور دلش خواست هرچیزی را نامگذاری کند. اما همیشه این خطر تهدید ش می کند که وقتی با دیگران صحبت می کند، حرف اش اشتباه فهمیده شود و اسباب سرافندگی برای خودش و دیگران بشود. در انگلستان و فرانسه و سوئد و ایالات متحده، درس جامعه شناسی به هیچ وجه یکسان نیست. ولی هیچ یک از دانشمندان ایشان، زمینه بحث را بر جامعه شناسی سوئدی و متافیزیک فرانسوی نمی گذارند. دلیل اش فقط داشتن سنت مشترک مسیحی نیست. موضوع این ست که اصلا پسوند و پیشوند در نوشته های علمی، بیش از اینکه نان قرض دادن به محل زندگی یا زادگاه شخص یا خرید اعتبار برای خدایان مفروض باشد، ابزار تمایز است با دیگر دست آورد های علمی در همان رشته و رده. برای اینکه جامعه شناسی اسلامی داشته باشیم ، می بایست اول نشان بدهیم که چه تفاوتی با مثلا جامعه شناسی مسیحی دارد ( تقصیر من نیست، وقتی جامعه شناسی را مقید به نوع دین محقق می کنید می بایست نوع مسیحی اش را هم خودتان نشان بدهید ) و دوم اینکه در کدام آکادمی پیرو و همراه پیدا کرده یا در کجای دنیا مورد استفاده قرار گرفته است. تمام تولیداتی که در ایران به اسم فلسفه و جامعه شناسی اسلامی به خورد مردم می دهند کپی کاری های بی مایه ای ست از ترجمه هم دون شان تر. خوشبختانه مسولین هم کمترین توجهی به تولیدات اش ندارند و مملکت را به شیوه هردمبیل اداره می کنند. پس می بایست پیروان چنین علوم اسلامی را جای دیگری جستجو کرد.
با احترام

فرزانه سه‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:23

سلام
تا اینجا بحث را فقط می خواندم دوستان گفتنی ها را گفته اند. فقط می خواهم مخالفان و منتقدان آقای مردیها به این سوال احتمالاً پیش پا افتاده بزبان ساده جواب بدهند لطفاً .
اگر دسته ای از علوم را بجهت اینکه با اندیشه سرو کار دارند بتوان برچسب اسلامی یا لابد مسیحی و یهودی ! زد ، آیا باعث ورود عناصری از آن برچسب به علم نخواهد شد ؟
در این صورت علمی که در چهار چوبی غیر از اندیشه محض قرار می گیرد چگونه می توان علم نامید ؟ وقتی ابتدایی ترین خصوصیات علم را مثل پیشرو بودن و باطل پذیری و چهار چوب شکنی ندارد ؟

آیا آنچه که شما و آقای ستاربان به شدت از آن دفاع می کنید همان تمسک الهیات به علم نیست برای موجه تر جلوه کردن ؟

فروز سه‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 13:41

اقای محمدی عزیز درود! یک سوال . می شود به من پاسخ گویید که علت این مخالفت هخاب فقیهانه با علوم انسانی که هر بار زیر عنوان انقلاب فرهنگی در ایران ویران مد می شود ریشه در چه چیز دارد؟ ایا جز ریشه در همان قرآن و معتقدات اسلامی با آن همه باورهای اسطوره ای چون جن و مرغان و گاوان سخن گو؟ لطف کنید به عنوان کسی که عملکرد حوزه و دانشگاه را از هم متفاوت می دانید بگویید هنگامی که دستاوردهای علوم طبیعی و انسانی با داده های قرآنی مخالف و متضاد از آب در می اید شما به عنوان فردی معتقد به معجزگی قرآن (البته بلا دلیل) اگر در راس یک حکومت دینی مد نظر خودتان باشید با مخالفان قرآن چگونه برخورد خواهید کرد جز به همان شیوه ی امثال مردیها؟!(البته و صد البته که باور بلادلیل شما قرآن را از هر گونه نقص و غلطی مبرا می داند حتی اگر شهادت گاو باشد یا سخن گفتن هدهد! یا بچه کشی خضر یا تبدیل کردن انسان ها به بوزینه به خاطر کار در روز شنبه!!!!!!!!!!!)

فروز سه‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 13:51 http://foruq.blogfa.com/

خقیقت اش را بخواهید این سخنان جناب ستاریان در مورد شرق و غرب مرا از خنده روده بر می کند به نظر می رسد جناب ستاریان کمترین بینش تاریخی ندارند! اما این بماند.
به نظر این بحث حقانیت شرق یا غرب اصولاْ و از بیخ و بن حرف مسخره ای است.
شرق برحق است!
غرب برحق است!
ایا این گزاره های قابلیت بررسی علمی را دارند بر چه مبنا شرق یا غرب حقانیت دارند. به خاطر مدرنیته؟! یا به خاطر دفاع از سنت ها؟! حالا چرا در برابر لیبرالیسم مثلاْ سنت های ما برحق ترند؟ ایا فقط به خاطر این که از ان ما هستند. آقایات این بازی مسخره ی شرق و غرب را کنار بگذارید و ببینید که هر گزاره ای چه شرقی یا غربی درست هست یا نه؟ هر گزاره ی علمی را منطق و تجربه تایید می کند یا نه ؟ با توجه به این سخنان می توان گفت این حرف که شاید زمانی برسد که کشفیات نوین علمی باطل شوند مسخره در مسخره است. زیرا از قیبل فرض می گیرد که اگر پاره ای از گزاره های علمی امروز غلط از اب در آیند نظریه های جدید حتما قران و سنت های ما را که در درست بودن شکی ! نیست حتماْ تایید خواهند کرد؟ اقای ستاری بر مبنای کدامین دلایل این فرض پنهان را قبول دارند طرف ان که سنت های ما و کتاب قرآن و عرفا و فیلسوفان ما لبریز از اراجیف و حرفهای مزخرف و غلط هستند که می توانم نشان دهم

فروز سه‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 14:03 http://foruq.blogfa.com/

دیندار و منجمله اسلام باور جماعت مرض حجیت باوری دارد. یعنی کاریزمای اشخاص را به جای منطق درونی افکار می نشاند.
این سخن که سنت های ما برحق اند و مدرنیته نابرحق از بیخ و بن بر باد است و البته این شیوه ی بحث در مورد مدرنیته و سنت به این شکل بلاهت وار فقط مختص به روشنفکران دینی وطنی است وگرنه در خورد غرب هم به این شیوه در مورد رابطه ی فرادهش ها و رابطه شان با مدرنیته سخن نمی گویند!
ضمناْ در هر گفتگویی این حضرات که توبره ی سنت را بر دوش می کشند اصولاْ سنت را مبرا از هر گونه عیبی می دانند. و بدون بررسی اندیشه هایی که بر سرشان چانه می زنند بادبادکی کاغذی به اسم سنت را هوا می کنند و می گویند ببینید که سنت های ما چه قشنگ اند! و ما چه سنت بارور و شکوفایی داریم؟!
بدون این که توجه کنند که هیچ فرهنگی در هیچ دوره ای از تاریخ فاقد پوپایی درونی نبوده است. و پویایی هر فرهنگی هم بدان بوده است که کهنه و پوسیده را کنار بگذارند و درست و راستین و نوین را بپذیرند. گر چه نه هر نویی درست است و و نه هر کهنه ای غلط و این از افتاب هم روشن تر است و کسی نمی توان این را انکار کند. این مدعیان سنت به راستی چه اندازه سنت هایشان را می شناسدو چند نفرشان بمثل ما مدرن ها مثلا ابوعلی سینا یا ملا صدرا را خوانده است. و گیرم که خوانده باشد ایا در مورد درست یا غلط بودن افکارشان اندیشیده است!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 14:15

مثال. اقایان می فرمایند چیزی به اسم اقتصاد اسلامی وجود دارد؟
معنایش این است که در ریاض و تهران و و بحرین و قطر و غیره. وضعیت خاصی وجود دارد ناشی از شرایط مسلمانی و باید این وضعیت را شناخت تا اقتصاد پویایی به وجود اید . بسیار خوب در کجای غرب و و بر زبان کدام اقتصاد دان می توان در همان جهان غرب چیزی خلاف ان را این گفته را شنید. و این حرف که اول باید جامعه و و شرایط و روان مردمان هر منطقه را بشناسیم کجایش چیز تازه ای که بشود نامش را اقتصاد اسلامی گذاشت.
از جنبه ی دیگر نگاه کنیم . اگر اقتصاد علم باشد که هست مگر مسلمان بودن یا نبودن نماز خواند یا نخواند روضه گرفت یا نگرفتن دست به دامان ائمه شدن یا نشدن مگر مثلاْ تغییری در وضعیت بازار بورس تهران یا قیمت نفت اوپک ایجاد می کند. ایا سرمایه داران اسلامی گزاره های اقتصادی ویژه ای متفاوت با اقتصاددانان دارند که می تواند اوضاع اقتصادی جهان را دگرگون کند . اگر چنین است چرا این گزاره ها را رو نمی کنند و علمی اسلامی را نمی سازند؟! گر چه هم این عنوان علم اسلامی هم عنوان مسخره ای است ساخته و پرورده ی منش دین خوی مسلمانان بی سواد ایران. اگر این گونه باشد فردا پس فردا بومیان استرالیا و افریقا نیز به واسطه ی آن هشت پا های پیشگو مدعی علمی بومی برای اداره ی حیات انسان خواهند شد. ول کنید این حرف های مسخره ی شبه علم را اقایان عزیز!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

ستاریان سه‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 15:08

وقتی کسی مرض دین ستیزی داشته باشد ، بنایش از اول بر این قرار می گیرد که ببیند کدام طرف مثلا دینی و کدام طرف غیر دینی است و چون خود غیر دینی است نوک حملاتش را به سوی طرف دینی بگیرد چون نمی تواند بفهمد که هر کسی اعم از دینی و غیر دینی می تواند حرفی درست و یا غلط بزند!
مثل همین کسی که به اسم فروز نظر داده است به ناچار برای اینکه مستمسکی برای خنده های بی دلیل خود پیدا کند به خود اجازه می دهد ثلا سنت و مدرنیته را وارد بحثی کند که از آن در گفتگو از سوی هیچ یک از طرفین خبری نیست . البته خود این کار طرفین بحث را از خنده روده بر می کند! ایشان ظاهرا بتا را بر این گذاشته اند که هر مخالفتی با هر جنبه ای از علوم جدید حتما معنای موافقت با سنت و ستیزه جویی با مدرنیته است ! پس باید ایشان هم که عاشق بی قرار مدرنیته است چشم بسته و دون کیشوت وار به طرف دیگر گفتگو هجوم ببرد

عزیز من که از راه نرسیده ادعایت گوش فلک را پر کرده است لطفا گاماس گاماس . ردیف کردن رجزها بدون آنکه اثبات شده باشد حرف مفتی بیشتر نیست. فعلا گفتگو بر سر درستی و یا نادرستی یک جمله است. شما نظرت را درهمین یک مورد به کرسی بنشان بعد برو سراغ مدعیات دیگرت.

آقا محمدرضا می گوید سروش و ملکیان و کی و کی چنین گفته اند. اولا خب گفته باشند مگر با به صرف دیدن نام اشخاص ُ، باید حرفها را دربست بپذیریم

دوما من خودم جلوتر از انکه لینک حرفهای ملکیان گذاشته شود گفته ام:

....که مردیها یا هر کس دیگری بگوید:
چیزى بنام علوم انسانى اسلامى مطلقاً وجود ندارد

خب این حرف از اساس غلط است
اگر می گفت :
"چیزی به نام علوم انسانی مطلقا اسلامی وجود ندارد "
می شد رای به صحتش داد اما با چینش جمله به صورت فعلی عبارت کاملا غلطی شده است .

مگر ملکیان غیر از این گفته است؟

من کی گفته ام که علم اختصاصی اسلامی داریم که حالا شما از امیر مهدی و ملکیان و دیگران دلیل بر رد بیاوری. وقتی نخوانده و از روی سابقه ی تدین و اعتقاد کسی شمشیر از رو ببندید ُ چنین برداشتهای غلطی را هم به طرف نسبت می دهید و به آن حمله هم می کنید ُ که حمله ای کور و بی نتیجه است

مثلا همین فروز که اصلا نمی داند بحث بر سر چیست و حالا موقعیت را مناسب دیده برای آشفته کردن فضای بحث و پابرهنه وارد شده است بدون در نظر گرفتن شرایط گفتگو به هر کسی که نظرش مخالف نظراتش باشد توهین و تمسخر را روا می دارد. خب در مقابل چنین کسی فقط می توان گفت باشد عزیز من ! خر ما از کره گی دم نداشت و خر ، خر شیرازی!

علیرضا سه‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 18:53 http://khateratezolmat.blogspot.com/

سید عباس سید محمدی در ابتدای کلام خود فرمودند:

ـ من، از جمله، طبق جمله ی خود مردیها، که «هر کس راه ‏حلى خیلى متفاوت از راههاى معمول مطرح کرد، باید شک کنیم»، به این جمله ی مردیها، که «چیزى بنام علوم انسانى اسلامى مطلقاً وجود ندارد»، شک می کنم.

ایشان در متن به نوعی قید می فرمایند که آنچه می اندیشند و می پندارند "راه معمول است". لازم است قید کنم نوع تفکرشان از اقلیت هم اقلیت تر است. ایشان بفرمایند در یکی از دانشگاه های معتبر جهان موردی - اشاره ای - کتابی - چیزی پیدا کنند که ارجاع داشته باشد به چیزی به اسم "علوم انسانی اسلامی!" تدریس شود. مبانی داشته باشد. دو تا آدم حسابی رویش کار کرده باشند و امثالهم. لازم به ذکر است از مثال های وطنی خودداری بفرمایید که احتمالا سودازده ای بی خبر از همه جا پیدا شود در این سرزمین بی سر و ته که طبق فرمایشات حضرتش و برای خود شیرینی هم شده چیزکی بافته باشد. گفتم دانشگاه های معتبر جهان.ـ

به ستاریان:

اسلام مرز دارد. تقدس دارد. مقدس دارد. حریم دارد. اینها در علم نیست. اینها بازه هایی نیست که در علم اهمیتی داشته باشد که نه تنها اهمیت ندارد بلکه اصولا خارج از بحث است. حالا شما که اسلام را چسبانید به علوم انسانی مثل این است که مثلا بگویی سنگ فرش اسلامی. این معنی نمی دهد. می توانید بگویید سنگ فرشی که بر پایه نقوش اسلامی طراحی شده یا سنگ فرشی که توسط یک مسلمان طراحی شده یا سنگ فرشی که در یک خیابان از یک شهر اسلامی قرار دارد، اینها سنگ فرش را اسلامی نمی کند!
حتما گام بعدی شیمی اسلامی و فیزیک اسلامی و کیهان شناسی اسلامی و فوتبال اسلامی و کامپیوتر اسلامی و خودکار اسلامی و کاندوم اسلامی و امثالهم است.

کلا فکر می کنم که این موضوع که اصولا چیزی در دنیا هست که یک وژن دینی ندارد، عده ای را اذیت می کند.

ستاریان - علیرضا سه‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 20:26

هر چند آقای سید محمدی با مقاله بعدی اش به استقبال این حرف شما رفته است که گفته اید:
دو تا آدم حسابی رویش کار کرده باشند و امثالهم. لازم به ذکر است از مثال های وطنی خودداری بفرمایید که احتمالا سودازده ای بی خبر از همه جا پیدا شود در این سرزمین بی سر و ته که طبق فرمایشات حضرتش و برای خود شیرینی هم شده چیزکی بافته باشد. گفتم دانشگاه های معتبر جهان.ـ


اما من سوالم این است که چرا اصلا فکر می کنید که وطنی ها اصلا آدم حسابی نیستند !؟

بعد هم تصور شما کاملا اشتباه است که نوشته اید:
حتما گام بعدی شیمی اسلامی و فیزیک اسلامی و کیهان شناسی اسلامی و فوتبال اسلامی و...

زیرا علوم تجربی و ساخته های دست بشر دین بردار و محصور در اقلیم و قومیت نیست و از جایی به جایی منتقل می شود اما علوم انسانی ُ مختص به انسانهاست و انسانها دارای افکار و آمال و عقاید یکسان نیستند پس این نوع علوم مارک و برچسب ِ انسانهایی را بر خود دارند که از این علوم تراوش یافته ذهن و فکر این انسانهاست

اشتباه دیگر شما این است که اینطور می اندیشید:

کلا فکر می کنم که این موضوع که اصولا چیزی در دنیا هست که یک وژن دینی ندارد، عده ای را اذیت می کند.

چون من فکر می کنم عده ای هستند که چون با دین مخالفند با هرچیزی که اسم دینی داشته باشد مخالفند حتا اگر معماری اسلامی باشد و فلسفه اسلامی باشد و از اساس به نفی وجودش مشغول می شوند چون اسم اسلامی دارد

علایی سه‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 21:24

متوجه نمیشوم چرا برای ساده ترین مسائل پیچیده ترین راه حل ها را ارائه میدهیم؟
سوال ساده است :ایا مطلقا چیزی بنام علوم انسانی اسلامی نداریم؟
این جمله را سوای عقاید شخصی تحلیل کنیم .
ایا هنر اسلامی نداریم؟یعنی هنر ملهم از عقاید اسلامی؟بواقع نداریم؟اینکه ما با سخیف ترین جملات به جنگ با یک مذهب برویم بعد ادعای بر حق بودن داشته باشیم نعل وارونه زدن است.
اینکه اکنون استفاده نابجای از اعتقادات اسلامی عرصه بر همه تنگ کرده ؛محل بروز اعتراض به این قضیه در بحثی بر سر درستی یا نادرستی یک جمله که بصورت مطلق بیان شده نیست.
روی صحبت من با فروز است که نمیفهمم این جملاتی که در رد یک مذهب اورده چه ربطی به رد یا تائید گزاره (مطلقا چیزی بنام علوم انسانی اسلامی نداریم )دارد؟

بحث بر سر این نیست که ایا علوم انسانی اسلامی خوب است یا بد. بحث این است که اصلا چیزی به این اسم داریم یا نداریم.این که نیاز به این عقده گشایی ندارد

اقای مردیها وقتی فراموش میکند مثلا فلسفه اشراق کاملا الهام گرفته از عقاید اسلامی است باید گفت این گونه مطلق صحبت کردن ایشان کاملا خطا است . کاری به درست یا غلط بودن فلسفه اشراق ندارم.
اینکه میگوئید فارابی کجا جامعه شناس بوده بهتر است سری به انتشارات اطلاعات بزنید کتابی دارد بنام جامعه شناسی از دیدگاه فارابی و ابن خلدون.
ان دوستی که میگوید علوم نه اسلامی است نه مسیحی باید دقت داشته باشند صحبت از ریاضیات و شیمی که نیست !صحبت از علوم انسانی است. هر فردی که وارد این علوم میشود میخواهد انسان ومشکلاتش را بشناسد و راه حلی برای معضلاتش ارائه دهد چگونه ممکن است ایده ئولوژی و جهان بینی ان شخص در نظراتش تاثیر نداشته باشد

Daniel چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 00:10 http://www.danieljafari.com

جناب ستاریان که در پاسخ به علیرضا نوشته اید :
اما من سوالم این است که چرا اصلا فکر می کنید که وطنی ها اصلا آدم حسابی نیستند !؟

گمان می کنم مصادره به مطلوب کرده اید. از نوشته او من اینطور فهمیده ام که حاضر نیست بی طرفی علمی کسانی را که پول می گیرند تا یک تئوری را اثبات کنند بی مدرک قبول کند. این روشی بسیار معمول در علم است. در طب(حوزه تخصص خودم)، شما وقتی مقاله ای می نویسید الزام اخلاقی دارید که هرگونه «تداخل منافع» تان را در انتها یا ابتدای مقاله گزارش کنید. مثلا اگر سهامی در شرکت تولید کننده دارو دارید، می بایست بنویسید که نتیجه مثبت دارو می تواند به شما منفعت برساند و از این جهت، اخلاقا می بایست خواننده را آگاه کنید. کسانی که از این قانون تخلف کنند و تخلف شان رو بشود، در دنیای علمی بی آبرو می شوند و معمولا نتیجه زحمات سالها تلاش شان و همکاران شان را به زباله دان می ریزند. یک پزشک کره ای چند سال قبل به همین بلا گرفتار شد ، چون خودش رییس موسسه ای بود که برای جلب سرمایه بیشتر تحقیقاتی، نتایج را دستکاری کرده بود. همکاران ش در مصاحبه تلویزیونی ، در کنار دست اش اشک می ریختند که نتیجه تلاش بی طرفانه ایشان هم بی اعتبار شده.به این می گویند لزوم حفظ بی طرفی علمی. یعنی تعهد محقق به این موضوع واضح که نتایج تحقیق اش را منتشر کند، ولو اینکه به ضرر مالی یا معنوی خودش منتهی شود.
شما از کسی که حقوق می گیرد تا اثبات کند علوم انسانی اسلامی برترین علوم هاست ، انتظار دارید که نتیجه ای عکس بگیرد؟
حرف منکرین علوم انسانی، همچون ایت اله خامنه ای هم این ست که بی طرفی علمی حرف مفت است و همین که ایشان می گوید صحیح است و می بایست نتایج را به همین ترتیب درست کرد.

از این جهت است که من با علیرضا هم داستان ام و حاضر به اطمینان کردن به نتایج کارهای کسانی که پول می گیرند تا درباره چیزی بنویسند نیستم.
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد