پژوهش از راه اینترنت + پژوهش و مطالعه به روشهای کلاسیک

             بسم الله الرحمان الرحیم.

            ایمانوئل کانت، سنجش خرد ناب، ترجمه ی دکتر میرشمس الدین ادیب سلطانی، چاپ سوم، تهران، امیر کبیر، 1387، پیشگفتار مترجم بر ویراست دوّم ِ ترجمه ی فارسی:

            «در این تردید نیست که امروز در هیچ زمینه ای نمی توان پژوهش از راه اینترنت را کنار گذاشت. یعنی در عمل هر گونه پژوهش بی بهره گیری از توانشهای اینترنت، کاسته خواهد بود. این حقیقتی است که اکنون اینترنت و سایبر اسپـــِیس یا به تَشنیک ـ واژه ی ما «رایان ـ اسپاش» (cyberspace)، همه ی researcher/research worker ها را به searcher تَرادیسیده است.

            ..........

            کار «جستجو» (search) ... به عاملهای هوش (Intelligenz) و آروین/تجربه (Efahrung)، و هر آینه به شکیبایی، بستگی دارد. (صفحه ی XXIII).

            توجه به اینترنت نباید ما را از مطالعه و پژوهش به روشهای کلاسیک بازدارد. (صفحه ی XXVI).»

            [و دکتر میرشمس الدین ادیب سلطانی، در ادامه ی این که به ریاضیات می گوید مزداهیک و به معماری می گوید مهرازیک و به هندسه می گوید هندازش و اندازش و به صرفاً می گوید ایواز و به بشریت می گوید مردمگان و به جالب می گوید اَندَراَستیک و به جای بدون می گوید بی از و به تقلید می گوید اپی نگاری و به احتمال می گوید شاید ـ شوش و به اطلاع می گوید اَزدا و به اطلاعات می گوید اَزداها و به جای دایره می گوید پَرهون و به جای مربّع می گوید چهارگوش و به جای مثلّث می گوید سه گوش و به جای خطر می گوید سیج، که ظاهراً اینها از مصداقهای «گستراندن زبان پارسی» است، در صفحه ی XXVII پیشگفتارش بر چاپ سوم سنجش خرد ناب گفته است «اُستانهای یگانسته ی آمریکا (U.S.A.)»، که با تصریح بر U.S.A. در داخل پرانتز، اُستانهای یگانسته ی آمریکا یعنی ایالات متحده ی آمریکا!!!]  

 

               http://s1.picofile.com/file/6180381286/khaansaari_adibsoltaani_seyyedmohammadi.jpg

نظرات 41 + ارسال نظر
ابراهیم ابریشمی(سعید) پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 16:58 http://avakh.blogsky.com

واژه‌سازی و ساختمان واژگانی زبان ما، بسیار کم‌توان تر از آن است که تاب فلسفه‌ی فیلسوفانی چون کانت و هیدگر و ... را بیاورد و برای گنجانیدن اندیشه‌ی اینان در پارسی، گریزی از واژه‌سازی نداریم.
برای این مهم، یا باید از واژگانی بی‌گانه‌ی غربی و عربی سود بجوییم یا به ساختمان پاک زبان پارسی بازگردیم.
کارهای دکتر میرشمس الدین ادیب سلطانی و داریوش آشوری در این بین پیشرو و در عین حال رادیکال محسوب می‌شود که البته خود این بزرگان هم این را می‌پذیرند.
به گمانم کمابیش باید صورت مساله را پذیرفت، حال شاید راه حال این بزرگان را نپذیریم. اگر زبان پارسی با این مشکل رویاروست (که چنین است) باید کار این بزرگان ارج نهاد.
به هر رو، شاید هندسه و مثلث و .... نیاز واژگانی یک دانش آموز دبیرستانی را پاسخ گوید اما برای کسانی که با ترم‌های پیشرفته‌ی ریاضیات سرو کله می‌زنند یافتن برابرنهادی برای این واژگان جز واژه سازی با ریشه پارسی آن نیست.

انصافی پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 23:12

بالاترین مظلومیت برای خمینی کبیررض اینست که نامش درکناربعضی قرارگرفته وخمینی کبیربااین مقایسه میشود درصورتیکه هیچ نزدیکی میان حباب واقیانوس وجودندارد

محمدرضا جمعه 21 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:48 http://mamrizzio3.blogspot.com/

سلام
انصافا خودتان نگاه بیندازید

«به تجربه دریافته ام که خودش نسبت به بیشتر مسائل جاهل است و برای اینکه کسی او را به جهل منتسب نکند دست پیش می گیرد»

«البته آقا محمدرضا شاید آنموقع دنبال فوتبال دستی و پایی بوده و یا سنش قد نداده باشد و یا این روزنامه ها را اصلا ندیده باشد»

«انکه اصولا علوم انسانی را با پنیر اسلامی و متروی اسلامی مقایسه کند از نادانی اش است که نه پنیر را می شناسد و نه علوم انسانی را»

«شما متوجه باش
که به بهای دفاع از مردیها که برای من نیز وجوهی از او قابل احترام است به دفاع از ورطه غلط گویی او نیفتی و همه حرف من همین است که متاسفانه شما از درک ان عاجز هستی»

نه پهلوون ببین اینا رو هم بخون قضاوت کن رفیق قدیمی ما چه چیزها نثارمون کرده.
من هیچ وقت ادعای ادب و فرهنگ نداشتم از لحاظ سنی هم اط شما و بسیاری از دوستان کوچکترم. اگر هم اسائه ی ادبی شده خیلی معذرت می خوام اما خواهش می کنم این حرفها رو هم در نظر بگیر.
در ضمن نمی دانم چرا و شما و آقای ستاریان کلا یک کلمه به سئوالات من جواب ندادین؟ من سعی کردم در حد وسع خودم به سئوالات کامنتی شما پاسخ بدم اما گویا جاده ی پاسخگویی مثل جاده ی ادب یک طرفه ست

دو روز دیگه هم می گذره و این ها از یادمون می ره. دوستی و رفاقت رو به این چیزها نمی شه فروخت. اما من فکر می کنم رعیات ادب و احترام باید دو طرفه باشه. بارها در کامنتهای اینجا تکرار شده که... من دبیرستانی بودم هر روز توی صف روزنامه فروشی بودم که صبح امروز و عصر آزادگان و نشاط و ... بخرم. واقعا بی انصافیه که به خاطر اینکه سنم کمتر از یک نفره اینجوری مضحکه بشم. ولی کسی که خودش من رو دست انداخته انواع و اقسام اشتباهات ممکن تاریخی و تایپی و علمی در کامنتهاش باشه و به محض ذکر کردن اون اشتباهات اونها رو مچ گیری بدونه.

باشه قبول. ولی من در پستم هیچ پاسخی به جز تایید اکثر دوستان نگرفتم.

سیدمحمدی - محمدرضا جمعه 21 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 14:31 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
اگر احیاناً آقای مصطفی ستاریان چیزی به شما گفته، من باید افتخار بهره مند شده از واژه ی «تجاهل» (که یعنی دارم خودم را به جهالت می زنم) و واژه های بی ادبانه ی دیگر نصیبم شود؟

من شاگرد مردیها بوده ام مگر؟ من شاگرد ملکیان و سروش بودم مگر؟ و فرضاً شاگردشان هم بوده باشم، مگر شاگرد بودن منافات دارد با این که من، حد اقل به خیال خودم، با بررسی های خودم، برسم به این که فلان نظرات آنها غلط است؟

من شاگرد و بلکه شیفته ی خرمشاهی هستم. اما با او در این که فال حافظ معتبر است، اصلاً همنظر نیستم. در مباحثی که بین دینانی و خرمشاهی بود، دینانی را عمیقتر می دانم. شاگرد بودن و علاقه داشتن که نباید عقل انسان را (همین دو زار ده شاهی عقل که داریم) مختل کند.


من گفتم طبق فلان آدرسها، که نقل کردم، وجود داشتن فلسفه ی اسلامی و حقوق اسلامی و جامعه شناسی ی اسلامی قطعیت و رسمیت دارد. توجه کنید من تا این لحظه موضعم و دیدگاهم درباره ی فضیلت قطعیت یا فضیلت عدم قطعیت، در معارف و علمها و بحثهای مختلف را، نگفته ام. چون هنوز دیدگاه دقیقی ندارم در این مورد. پس من اگر گفته باشم وجود داشتن فلسفه ی اسلامی قطعیت دارد، من دارای تناقض نیستم، چون من که ادعای فضیلت عدم قطعیت نکرده ام. در حالی که، من گمان می کنم واضح است این که سیدمرتضی مردیها از طرفی از فضیلت عدم قطعیت در علم اجتماع می گوید، و از طرفی می گوید علوم انسانی ی اسلامی «مطلقاً» وجود ندارد، ایشان این دو نظرش در تناقض با هم است، و البته من دو بار از شما پرسیدم این که فردی بگوسید علوم انسانی ی اسلامی مطلقاً وجود ندارد، این جمله با رعایت عدم قطعیت ادا شده یا با زیر پا گذاشتن عدم قطعیت، اما شما جواب ندادی.

نمی دانم از من چه سؤالی کردی که جواب ندادم.

شما مضحکه نشدی. من پریروز در مسیر قم - تهران بودم که ستاریان به من خبر داد محمدرضا مقاله ای نوشته و با آرامش و حوصله سعی کرده جمع بندی کند مطالب را. عیناً با همین کلمات و به همین نحو گفت. خب البته ماها مقالاتم بازخوردهای مختلف دارد:
بعضی ها نوشابه باز می کنند برایمان؛
بعضی ها طعنه می زنند؛
....

علایی-محمد رضا جمعه 21 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 17:39

باسلام ودرود
دوست عزیزم نه من نه اقای ستاریان(که تقریبا هر روز با ایشان ملاقات میکنم و کاملا به روحیات ایشان اشنا هستم)اعتقاد نداریم جاده ادب وپاسخگوئی یکطرفه است. کلیه روابط اجتماعی ماهیتی دوجانبه دارند.
ابتدا در تائید حرف دوست محترم اقای سید محمدی باید بگویم همچین حرفی هم اقای ستاریان به من هم گفتند واشاره کردند که شما پستی جدید گذاشته اید و سعی دارید بحث را به روالی منطقی بکشانید البته من انجا به عنوان پست جدیدتان اعتراض کردم.این را گفتم چون فکر کردم شاید برداشت واقع بینانه تری از اقای ستاریان پیدا کنید البته ایشان حتما خودشان در صورت تمایل جوابگو
خواهند بود
اما انچه در رابطه با خودم میخواهم بگویم این است که اگر بحث ها به پرخاش کشیده میشود یا یکطرف مباحث (مثل الان)نسبت به ادامه بحث دلسرد میشود این است که گویا دوستانی پیرامون شما قرار دارند که وبلاگ وبحث های جاری در ان را فقط برای توهین به طرف مقابل یافته اند.اینان چه در بحث قبلی پیرامون تمدن چه بحث فعلی با هر ادله ای که ما ارائه دادیم جز تمسخر کاری انجام دادند؟
این حرکات بقدری با غلظت انجام شد که ناخوداگاه ؛ادبیات شما را هم به همان سمت وسو برد.
قبول کنید بحثی که تا شروع میشود و به مجرد انکه یکی از ما کامنت میگذاریم سریعا تخطئه میگردد وما را با کلماتی مثل پنیر اسلامی ؛کاندوم اسلامی؛اسب تک شاخ وغیره مواجه میکنند این مشخصا به محاق بردن ادامه ماجراست.
شاید بگوئید بسیاری از این کلمات را شما نگفته اید اما من میگویم اگر مخالف این ادبیات بودید تذکر میدادید اعتراض میکردید.
بارها چه در بحث قبل جه در این بحث با هرکلامی که میگفتیم وموکدا تاکید میکردیم مثلا این جمله ما را حمل بر بار ارزشی بر چیزی ندانید ولی انچه مشاهده میشد این بود که به ان جملات بار ارزشی داده میشود و با شدت سعی در پاسخگوئی به چیزی میشدند که خود اذعان میکردیم مد نظر ما نیست.
دوستانی که در کامنتهایشان مشخصا این گونه برای شما وعقایدتان اظهار ارادت میکردند ؛شما میتوانستید بر ادبیات تند وبعضا هتاکانه انها کنترل داشته باشید.
اما متاسفانه از دید من نه تنها این کار را انجام ندادید بلکه با نوشتن پست جدید با عبارت ((کاندرین بی فخر بودنها)) بحث اعتبار داشتن یا نداشتن یک گزاره ساده را رسما بحثی ارزشی کردید و این حرکت ناپسندی بود که در بحث قبلی خاطره تلخی از ان داشتم و باید بگویم وقتی اقای ستاریان درباره پست جدید شما از من سوال کرد صراحتا گفتم بحث بالکل از مسیرش خارج شده و به ایشان هم توصیه کردم شاید بهتر باشد از ادامه بحث زیر همچین عنوانی صرف نظر کند.
در پایان یاداوری کنم شخصا مدتهاست مطالب شما را در وبلاگتان دنبال میکنم وشما را فردی اهل مطالعه یافتم وبرای تلاشتان ارزش قائلم اما کاش میشد برای مباحث فضایی بهتر اماده کنید که پویایی هر بحثی به وجود داشتن عناصری در جهت مخالف است وگرنه تک صدایی واینکه مثلا تمام کامنتهای یک پست شما این باشد که جمله مثلا (به لیست خرید اضافه شد)ذیل اسامی مختلف تکرار شود شاید خوشایند باشد ولی عمقی به مباحث نمیدهد

آی سودا جمعه 21 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 19:35 http://firstwindow.blogsky.com

این پاراگرافی که کی چی میگه فکر کنم خوندنش بیشتر وقت می بره

ستاریان جمعه 21 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 19:51


سلام

من یکبار در وبلاگ آقا امید به شما گفتم که شما مسخره می کنید که مسخره می شوید. توهین می کنید که توهینی نه فراتر از توهین خود می شنوید
وقتی من مثلا می نویسم که شهریار ماکیاولی شما فورا می نویسی شرط می بندم شهریار را نخوانده ای!
از اسپینوزا می گویم می نویسی اصلا اسپینوزا را می شناسی !؟
از مردیها می گویم، می گویی اگر مردیها را می شناختی می فهمیدی که کاربرد صراط مستقیم لیبرالیسم از سوی او یعنی چه!
بحث بر سر صحت یک جمله است از اسب تک شاخ حرف می زنی!

در همین کامنتی که برای شما و آقای سید محمدی بدون هیچ تغییری گذاشته ام نگاه کنید و جمله ای که نوشته ای:
" شما به کدام پرسش من پاسخ دادید؟
در ضمن الان شما از کجا فهمیدید که غرب (غرب یعنی چه؟) ضد مذهب بود و الان به مذهب بازگشته؟"

در حالی که من در نوشته ام اولا به عنوان مطلب اعتراض کرده ام و در ثانی وعده کرده بودم به همه سوالاتم در حد وسع اندکم جواب دهم.

من کی خود را علامه و شما را نادان خوانده ام حتا اگر کسی مرا بحرالعلوم خوانده است از او خواسته ام چنین نکند. اما همیشه و همه وقت شما مرا بیسواد خوانده ای بدون آنکه ذره ای از سواد خود را به نمایش بگذاری

بله! همه عیبش بگفتی از حسنش نیز بگو.

درست به خاطر جواب شما بود که من خطاب به آقا سعید آن جمله از کتاب علم در تاریخ جان برنال را نقل کردم
شما نوشتی :
در ضمن الان شما از کجا فهمیدید که غرب (غرب یعنی چه؟) ضد مذهب بود و الان به مذهب بازگشته؟"
و نوشتم:
این مطلب را از کتاب علم در تاریخ نقل می کنم که قسمتی از بحث را پوشش می دهد و در فرصت بعدی ببینم چه چیزی جا مانده و مورد نیاز است حتما به ان خواهم پرداخت
نشانه ای از سیر قهقرایی روشنفکرانه این است که تاریک اندیشی و راز گرایی در مذهب و فلسفه ، اگر چه سطحی ، در جهان « آزاد» از پنجاه سال پیش بیشتر شده است. ما خود در زمانه خودمان شاهد تکرار یک تحول دوری هستیم یعنی بازگشت از لامذهبی مد روز به مذهب مد روز که بر اثر هراسی که انقلاب فرانسه در دل طبقه حاکمه افکند پدید آمده است.
بعد بلافاصله ادامه می دهد:
بازگشت به عقب ، دشوارتر و مناقشه انگیزتر است زیرا اولا علوم طبیعی پیشرفته نوین برای نفوذ در شعور عام مردم اینهمه فرصت داشته است و در ثانی اکنون علی البدل زنده و فعالی برای تاریک اندیشی بدبینانه ی جهان سرمایه داری پیدا شده است که دیگر قابل انکار نیست.

عقب نشینی روشنفکری قرن بیستم بهیچوجه منحصرا بازگشت به مذب نیست که در همین مجلد از آن صحبت کردیم . در نخستین سالهای پس از جنگ جهانی اول ، می توان گفت خرد گرایی تولدی دیگر یافت و این تولد تازه در مکاتب فلسفی شکوفایی از جمله تحقق گرایی منطقی راسل و مکتب وینی وینگنشتاین و کارناپ و ارگانیسیسم وایتهد (1947-1861) و اصالت عمل و رفتار گرایی دیویی و واتسن در ایلات متحده ، جلوه گر شد. مع ذلک ، تحقق گرایی جدید علی رغم مبارزه طلبی ای که نشان داد ، مخالفت سرسختانه ای با تاریک اندیشی که از نو جان گرفته بود نشان نداد و حتی بسیاری از نمایندگانش به صف تاریک اندیشان پیوستند. دشمن جدید ، همان دشمن قدیم نبود . دشمن جدید نه کلیسا بود و نه فلسفه ایده آلیستی بلکه مادیگرایی بود. تحقق گرایان با انتقاد منطقی ای که از مبانی تمام حقایق به عمل می آوردند عقیده مردم را نسبت به علم ، بیشتر سست کردند تا نسبت به مذهب
برگرفته از کتاب علم در تاریخ نوشته جان برنال – ترجمه محمدحیدری ملایری / محسن ثلاثی/ بهاءالدین خرمشاهی - جلد دوم ( مجلد سوم و چهارم) فصل سیزدهم دگونیهای اجتماعی قرن بیستم – فلسفه و الهیات ص 321

اما شما به طور معمول به انچه من می گویم اگر حتا عین حرف استاد ملکیان شما! یا استاد نیکفر شما! باشد حمله ور می شوی!
از فلسفه می نویسم با !!!!؟ ... !؟ روبرو می شوم
از تاریخ می نویسم با ؟!؟ }» !؟ مواجهم می کنید
از جامعه شناسی و علوم انسانی می گویم مسخره می کنید که از تاریخ به جامعه شناسی!!!؟
من پیش از ازدواجم تمام کتاب های دکتر قائمی در خصوص روانشناسی کودک را خریده و خواندم و هنوز هم دارم. به روانشانسی علاقه مند شدم و مشغول خواندنش شدم . اصول روانشانسی دکتر مان که از کتابهای مرجع روانشناسی است را کامل خوانده ام و دارم . این علاقه به خواندن برای من اعتیاد شده است خب چه کنم؟ مگر ننوشته بودم که کارتن کارتن کتاب می خریدم مگر همین آقای سیدمحمدی مرا به خاطر همین گفته ام بارها مسخره نکرد!؟ اما در رابطه من با او چه تغییری حاصل شد؟

بارها دلیل اشکالات تایپی و املایی و غلطهای فاحشم را توضیح داده ام . بار دیگر نیز توضیح می دهم اولا من خود را بی خطا نمی دانم و مکررا گفته ام که آدم باسوادی نیستم و بروز خطا از من را ببخشایید و علاوه بر ان من منحصرا در محل کارم به کامپیوتر و اینترنت دسترسی دارم .کاسب و مغازه دارم و تمام انچه می نویسم را در حین پاسخگویی به ارباب رجوع و بد و بستان پول و جنس است .این بار همگی شانس اوردید که کامپیوتر منزلم خراب بود ومن نتوانستم آنطور که شایسته این بحث بود واردش شوم و به تمام مسائل برسم. اینکه در چنین شرایطی بتوانم افکارم را جمع کنم و بنویسم خود برایم معضلی است حالا غلطهای املایی و تایپی هم بروز می کند که به دلیل همین شرایطی است که توضیح داده ام و بار دیگر توضیح دادم و وقت بازنگری و اصلاح ان را هم ندارم.

هیچ دشمنی نه با شما و نه هیچ کسی دیگر در خود نه احساس می کنم و نه می بینم برای اینکه از اسامی مدتهاست که عبور کرده ام به طور مثال کامنت خطاب به فروز را بدون دیدن وبلاگش گذاشتم و تا وقتی بحث با آقا سعید به نتیجه فعلی نرسیده بود با وجود اطلاع از آدرسش به وبلاگش نرفتم.
من حرفها را نقد می کنم نه اشخاص را

برای من نیکفر و آرامش دوستدار و خرمشاهی و مردیها و ملکیان و مطهری و دیگران فقط یک اسم هستند که ممکن است تحت لوای این اسم حرفی درست و یا به کلی غلط زده باشند و من با دیدن حرفشان باید درستی و نادرستی اش را دریابم. این از آموزه های نگرش فلسفی است من هر چند خود را کوچکترین می دانم اما یک چیز را به خوبی دریافته ام که همه غیر از معصومین اشتباه کار هستند فقط مقدار این اشتباهات در اشخاص کم و زیاد می شود. همین

اگر از من رنجیده اید بدانید که من از شما نیز بارها رنجیده ام اما هربار با چشم پوشی از رنجش خود با علاقه مطالبت را خوانده ام اگر درست بوده تایید کرده ام و اگر نادرست بوده با دلیل رد کرده ام . باز هم چنین خواهم کرد
دوستی ها را ازران نمی توان فروخت آقا محمدرضا. من شما را دوست خود می دانم حتا اگر شما چنین ندانی
این جوابی است خودمانی برای برطرف کردن رنجیدگی . از آن برداشتهای دیگر نکنید. یادتان هست پستی که نوشته بودم و عنوانش بود "این پست را نخوانید زیرا کاملا شخصی است "و شما خواندی و در کامنت خصوصی مطلبی نوشتی و به عجیب بودن همسانی سرنوشت خود با من اشاره کردی!؟ من به دلیل همین همسانی است که به شما علاقه مندم . من همانم و هیچ فرقی نکرده ام اما ظاهرا شما عوض شده ای و هر دو مسن تر شده ایم و بی حوصله تر

حامد شنبه 22 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:34

ممنون که آقای سلطانی رو به من شناساندید
واقعا به زبان پارسی امیدوار شدم
و چه زیبا ایشون کار کردنده اند

فروز شنبه 22 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:14 http://foruq.blogfa.com/

متاسفم که با تاخیر بر می گردم. اقای ستاریان گویا کامنتهای پیشین مرا اصلا سزاورار اعتنا ندیده اند یا این که حر فهای من حهتی درست داشته اند با وجود این در این جا کمی به مباحث مطروحه ایشان چکیده وار می پردازم
سُخن گفتن از علوم انسانی اسلامی بی آن که مصداق آن در واقعیت نشان داده شود کار بیهوده ای است، از آن بیهوده تر اما آن است که نام چند تن از نامداران جهان اسلام را ردیف کنیم و بی آن که ربط اندیشه شان با اسلام را مشخص کرده باشیم، مفاهیم تولید شده به دست آن¬ها را با صفت اسلامی مزین نماییم و این همان کاری است که پیوسته مسلمانان دین¬منش چون آقای ستاری بدان متوسل می¬شود. در زیر مایلم واگویه ای از متن کتاب “مقدمه” ابن خلدون بیاورم و با توجه به کتاب “مقدمه” از آقایان مدعی تاریخشناسی و جامعه شناسی اسلامی نوع اِِبن خلدونی-چون آقایان سید محمدی و ستاریان- بپرسم، ربط این یافته¬های ابن خلدون در مورد جامعه و اقتصاد با آموزه های اسلامی در کجاست؟

«و هنگامى که سطح درآمد و هزینه، ترقى کند، وضع زندگانى مردم هم بهبود مى یابد و شهر رو به توسعه مى رود، هر چه در باره ى این گونه مسایل مى شنوى منکر مشو و آن ها را به فزونى عمران و آن چه از آن پدید مى آید بر گردان و بسنج؛ همچون محصول¬ها و دارایى هایى که به سبب آن ها بخشش و ایثار براى جویندگان آن آسان مى شود. این گونه نتایج عمران در بهبود زندگانى مردم و توسعه ى شهر ها تأثیرات شگرف دارد.» “مقدمه”، جلد دوم، صفحه 716.

آیا در دین و سیره ی محمد بن عبدلله و خلفای آغازین قرینه ای یافت می¬شود که با توجه به آن بگوییم ابن خلدون این دست کشفیات تجربی خود در مورد عمران و آبادانی کشورها را از اسلام گرفته است.
نکته این جاست که نه تنها در این مورد قرینه ای در کار نیست بلکه خود ابن خلدون در “مقدمه” اسلام آغازین را به گونه ای تحلیل می کند که طبیعتاً می توان از آن دریافت که مسلمانان آغازین درست به خاطر عقاید دینی¬شان کمترین آگاهی ای از منطق مناسبات اجتماعی و سیاسی جاری حاکم بر جوامع نداشته اند. تحفه ای پیش می نهیم دوستان را:

«و نیز دین در آغاز امر مانع از غلو در امر بناها بود و اسراف در این راه را، بى آن که جانب میانه¬روى مراعات شود، روا نمى دانست. چنان که در کوفه به علت آن که در گذشته در ساختمان ها، نى به کار برده بودند حریقى روى داد و هنگامى که از عمر در باره ى به کاربردن سنگ در بناها کسب اجازه کردند توصیه کرد که سنگ بکار برید، ولى نباید هیچ یک از شما بیش از سه اطاق بسازید و در بنیان نهادن بناهاى بلند همچشمى و زیاده روى مکنید و سنت را نگاه دارید تا دولت شما حفظ گردد و به نمایندگانى که نزد او بودند و هم به مردم سفارش و گوشزد کرد تا هیچ بنیانى را برتر از اندازه بالا نبرند. گفتند: اندازه کدام است؟ گفت: آن چه شما را به اسراف نزدیک نکند و از میانه¬روى بیرون نبرد.»

نکته¬ای که در نَقد سخن دوستان باید به آن توجه داشت این است که؛ مساله این نیست که مسلمانان نیز به مسائل مربوط انسان که طبیعتاً تولید کننده هسته هایی از بحث علمی است اندیشیده اند و نظر داده اند یا نه- زیرا که کاملاً بدیهی است که بسیاری از اندیشمندان دیندار و نیمه دیندار و حتا ضد دینی چون زکریای رازی در دل تمدنی که به غلط تمدن اسلامی نامیده شده است، در مورد انسان اندیشیده و نظر پرداخته اند و آن چنان که سید جواد طباطبایی اشاره نموده است حتا هسته¬هایی از "اومانیسم" در اندیشه های برخی از این اندیشمندان چون ابوحیان توحیدی دیده می¬شود چندان که ابوحیان توحیدی حقیقت انسان را افق می داند و ادعا می کند انسان ذاتا به سوی افق خود در حرکت است و هموست که ادعا می کند که "به راستی انسان بزرگترین بغرنج انسان است".

باری مساله¬، وجود اندیشمندان مسلمان با شیوه¬های تفکر مختلف نیست. مساله این است که آیا واقعاً تولیدات اندیشه¬ای این دست از اندیشمندان را می¬توان به سبب اسلام و در نتیجه¬ی اعتقادات اسلامی دانست؟ پاسخ من به این پرسش منفی است. برای نمونه ابن خلدون آن گاه که از مفهوم عدالت و عمران سخن می راند اگر قرار بود به شیوه ای سخن براند که اسلام از عدالت سخن می¬گوید، می¬بایست در این زمینه از "شریعت¬نامه"¬هایی از آن دست که خلیفه القادر بالله برای تشکل امت واحده¬ی اسلامی و وحدت کلمه¬ی سیاسی تبلیغ می¬کرد تبعیت می¬نمود.

با این همه آن¬چه به ابن خلدون اهمیت اش در مورد بحث عدالت به عنوان مفهوم کانونی نظریه¬پردازی در مورد اجتماع را می¬دهد شیوه¬ی تحلیل منطقی و تجربی بررسی امور اجتماع است که او را به نمونه¬ای یکتا در دل امپراتوری اسلامی تبدیل می¬کند. گرچه همین شیوه¬ی تحلیل عقلانی امور اجتماع وقتی پای اعتقادات اسلامی ابن خلدون در میان می¬آید به کژراهه می¬افتد و از مسیر منطقی خود پرت می¬افتد و این مساله¬ای است که تفصیل بسیار می¬خواهد که در این فشرده جایش نیست!

نکته: این که گفتم تمدن روزگار زرین ایرانزمین را به غلط "تمدن اسلامی" خوانده و در مورد آن از "بازایش اسلام" سخن رانده اند نیاز به توضیح دارد.
نخست می¬توان پرسید که چه چیز اسلام در زمان خلفا به رکود و افول افتاده بود که نیازش به باززایش افتاده باشد؟ در ضمن مگر اسلام در اغاز ظهورش در شبه جزیره ی عربستان چه مایه ای از بحث علمی را زایانده بود که اکنون در روزگار تازش سمند سرکش خلفا رو به افول نهاده باشد؟
همچنان که همان ابن خلدون به درشتی و درستی ادعا کرده است عربان در برابر ملل متمدنی که به زیر کشیدند مردمانی فاقد علم و فرهنگ و تمدن بوده اند. از همین رو سخن گفتن از بازایش اسلام در قرون سوم تا پنجم از بیخ و بن حرف پوچ و یاوه ای است و جامه علم را نمی¬توان بر تن چنین گزافه هایی دوخت.

در برابر آن چه در این قرون زرین باززایی شده سرمایه های علمی و فرهنگی ملل با فرهنگ پیش از اسلام بود که مقارن با زیر سوال رفتن جدی مشروعیت خلافت و پایه گیری به ویژه نخستین دولت¬های مستقل ایرانی که سر از چنبر اطاعت خلیفه برون نهاده بودند، با روی نهادن به سرمایه¬های فکری بزرگان جهان باستان از ایران و یونان و مصر و روم ... از نو مورد توجه محفل اندیشمندانی قرار گرفت که همیشه از سوی علمای دینی به دیده ظن و زندقه در آن ها نگریسته می شد و حتا گاه کسانی از آن¬ها را می¬کشتند و بدتر از آن بزرگانی چون ابن¬مقفع از منتقدان سرسخت همه¬ی ادیان را در آتش می¬سوختند.

از آن گذشته این دوستانی که سنگ علوم انسانی دینی و اسلامی را به سینه می¬زنند وقتی پای یافتن چهره های شاخص علوم انسانی اسلامی در میان می¬آید بی درنگ به سراغ کسانی چون فارابی و بوعلی می¬روند که در روزگار خودشان از جانب متشرعان زمانه به بدترین تهمت¬ها مورد تعقیب و آزار بودند بی آن که توجه کنند اولاً آن چه این اندیشمندان ارائه داده اند چه اندازه اش در ربط با افلاطون و ارسطو تا اسلام ثانیاً چرا این دوستان در این زمینه¬ها پای کسانی چون امام محمد غزالی فلسفه¬ستیز را به میان نمی¬آورند ثالثاً چرا دورانهای زوال و انحطاط فکر فلسفی و اندیشه عقلانی و خردمندانه چون زمانه¬ی شیخ¬الاسلام¬هایی چون علامه مجلسی را از عنوان تمدن اسلامی حذف می¬کنند آن هم بدون این که کمترین توجهی به رابطه¬ و نسبت عقل و شرع در دل همین تمدنی که اسلامی نامیده اند داشته باشند؟

این سخنان را تیتروار فهرست کردم تا روشن گردانم که آقای ستاریان به چه معنا بینش تاریخی ندارند. با این همه این مسائل نیاز به ریزه کارهایی دارد که در چارچوب گرایش های سیاسی نمی گنجد من خواهش دارم از آقای ستاریان و جناب سید عباس سید محمدی اگر تمایلی به بحث فکری صرف دارند فارغ از انگیزش¬های سیاسی در این مسائل سخن گوییم و گر نه من پالان آن "خر شیرازی" را بر گرده اش می اندازم و دَم در می¬کشم.
در آخر باید بگویم این بحثی که این دوستان بر سر جُمله¬ی "مردیها" در انداخته اند بدون این که زمینه های بحث و انگیزه¬های سخن¬گویان در موردش روشن شده باشد بَحث بیهوده ای است و بهتر است آقایان به بحث¬های ریشه ای تر بپردازند. بحث هایی از این گونه که آیا مبادی اندیشه¬ی علمی و دینی یکسان هستند که اصلاً بتوان از علم دینی سخن گفت یا نه؟

زیرا از قرار علوم انسانی علومی هستند که انسان را در اجتماع آن هم با ابزارها و روش¬های بشری رصد می کنند و قرار است در هر زمینه علمی قانون¬مندی¬های حاکم بر یک پدیده ی خاص انسانی را پیدا کنند، حال سوال این است که بحث¬های دینی در مورد جامعه و انسان نیز محصول حرکت خدا به سوی انسان برای نشان دادن قانونمندی¬های حاکم بر روابط انسانی به آدمی است که بتوانیم از علوم انسانی سخن بگوییم یا نه؟
بمثل آقای محمدی فقه را علم حقوق اسلامی دانسته اند- از این بگذریم که تدوین فقه به صورت مجموعه¬های قانونی از دستاوردهای مشروطه بود- با این حال می توان پرسید آیا فقه ناظر است بر حقوق طبیعی یا قراردادی انسان در رابطه با انسان در دل اجتماع یا ناظر است بر حق دگرگونی ناپذیر انسان که از طرف خدا تا ابد برای او در نظر گرفته شده است و مبتنی بر کلام بی خدشه¬ی خداوند در آن تغییری نیست؟
می¬دانیم که علم حقوق از حق انسان در اجتماع سخن می¬گوید. در برابرحق فقهی حقی الهی است و این منافات دارد به حق انسانی انسان در جامعه.
اکنون سوال این است که حقوق الهی انسان را که در اثر اجتهاد باید از دل کتاب خدا برکشیده شود را می¬توان به همان معنایی علم نامید که علوم انسانی علم اند؟ روشن است که چنین نیست و حقوق اسلامی و حقوق بشری از آن جا که از مبادی استخراج متفاوتی بر می¬آیند نمی¬توانند به عنوان صفت و موصوف در کنار هم بیایند به این دلیل ساده که چیزی الهی نمی تواند انسانی باشد. آن چه در اسلام وجود دارد علوم الهی است و علوم الهی انسانی نمی¬توانیم داشته باشیم. از این¬جاست که علم انسانی الهی یا اسلامی مطلقاً ناممکن است. امیدوارم با این زبان الکن و پرشتاب منظورم را رسانده باشم!
به هر حال بنیاد حقوق و فقه کلام الهی است نه تحلیل جامعه ی انسانی توسط کارشناس زمینه ای خاص از علوم انسانی. بمثل دین شناسی تطبیقی به عنوان رشته ای از علوم انسانی هیچ ربطی با فقاهت و اجتهاد ندارد

آقای ستاری فرموده اند پایه و بنیاد روانکاوی فروید یک اسطوره بوده است و احتمالاً مرادشان این است که از آن¬جا که تحلیل اسطوره ی شاه ادیپ نقشی کانونی در بحث پیرامون مسائل مربوط به لیبدو دارد پس روانکاوی فروید در واقع یک نوع اسطوره ی جدید است و هیچ گونه وجه علمی و تحلیلی ندارد. بعد می فرمایند این فروزی که تازه از راه رسیده بحث را اشوب می کند تا دستاویزی برای خنده های بی دلیل خود بیابد.
راست اش را بخواهید این گونه برخورد با اندیشه های یک متفکر انقلابی در عرصه¬ی بحث¬های مربوط به روان انسان خنده هم دارد. متاسفانه شما روانکاوی نوع فرویدی را به سکسوالیته فروکاسته و به گونه ای پنهان به شیوه¬ی مجتهدان فتوا به فسخ و نسخ فروید داده اید. من یک سوال ساده از شما دارم آیا روانکاوی فروید مساوی با تحلیل عقده ی اودیپ است؟ سوال دیگر آیا مسائل مربوط به سرکوب¬های جنسی و جنسیتی در همین امروزه روز نیز نمی¬توانند بنیادی برای پاره ای از بیماری¬های روانی باشند؟ و آیا حتی همین امروز نیز استفاده از روانکاوی نوع فرویدی برای درمان این دست از بیماری ها از بیخ و بن از رونق افتاده است یا خیر؟

متاسفانه شمایان وقتی فروید را در ذهن می آورید در ذهنتان یک آلت نرینه مجسم می¬کنید. در صورتی که فروید فقط این نیست و شیوه¬ی بحث شما هم در این موارد بدجوری وطنی است. توصیه من این است که شما برای تفنن هم که شده دست¬کم یک بار "تعبیر خواب" فروید را بخوانید، شاید که از خواب غفلت برخیزید. این گونه فتوا به فسخ دادن ها اصولاً با منش علمی نمی¬خواند، شما اگر با یک متفکر مخالف اید باید بنشینید و درست و غلط¬هایش را از هم سوا کنید نه این که فتوا به فسخ و نسخ یک متفکر بدهید. فروید مثلاً فروید کتاب "موسی و یکتاپرستی" هم هست، و در این کتاب شمایی که روانکاوی فروید را اسطوره می¬دانید می¬توانید ببینید که چگونه فروید اسطوره¬ی بنیانگزار یهودیت یعنی "تولد موسی" تحلیل را می¬کند و به شیوه ای بس دقیق نشان می¬دهد این اسطوره ای است برگرفته از اعتقادات ماقبل یهودی و مشابهان آن در دنیای ماقبل توراتی بسیار فراوانند. حال پرسش من از شمایی که معتقد به علوم انسانی الهی هستید این است که چگونه می¬توانید قرآن را که بخش اعظم اش حدیث موسی است را از زیر ضرب نقادی فروید بیرون بکشید. زیرا از دید فروید شخصیت موسی نه یک شخصیت تاریخی که شخصیتی است برساخته¬ی کاهنان یهود برای پایش قوم یهود؟! قبلاً گفته باشم که من فروید پرست نیستم، فقط عرضم این است که این روش شما روش درستی برای بحث نیست!

فرموده اید چرا بحث مدرنیته و سنت را در بحثی وارد کرده ام که هیچ ربطی به ان ندارد. اقای ستاری از شما که واردید بعید است چنین حرفی! آیا شما نمی¬دانید این سخنان در مورد علوم انسانی اسلامی یک چارچوب گفتمانی بزرگتر دارند و آن تقابلی است که اهل دین میان سنت و مدرنیته، شرق¬شیفتگی و غربزدگی در نظر می¬گیرند و در نهایت تولیدات جهان شرق را برتر از تولیدات فکر جهان غرب می¬نشانند. حرف من این است که به قول یکی از متفکران عصر زرین ایران حقیقت را باید به نفس حقیقت شناخت، نه با توجه به مرزهای جغرافیایی یا با توجه به اشخاص!!
و باز پس از کلی، کلی بافی راجع به انقلابات فکری غرب در برابر کلیسا فرموده اید مسیحت شریعت ندارد. می¬فرمایید اما مزاح است! چه کسی گفته مسیحیت شریعت ندارد. مسیحیت از یک جهت اصلاً دین جدیدی نیست، بلکه مبتنی بر یک دین دیرینه تر است. مسیحیت یهودیت را نسخ نکرد، بلکه آن کامل کرد. دین بدون شریعت معنا ندارد، اما نوع شریعت و تلقی آن در دین های مختلف فرق می¬کند. توصیه من این است در این زمینه دست کم سری به کتاب جدال قدیم و جدید سید جواد طباطبایی که متخصص این زمینه است بزنید تا بفهمید که تا چه اندازه حرفهایتان بی¬ربط است و از نوع لوتربازی¬های پروتستانیستی نوع ایرانی!

فارابی و دورکیم را با هم مقایسه می¬کنید و جامعه شناسی فارابی را برتر از دورکیم می¬دانید بدون این که اصلاً توجه فرمایید سنخ بحث این دو با هم متفاوت است. این اما بماند. فرض شما این است که جامعه شناسی فارابی و آرمانشهری که او در مورد مسائل مربوط به زندگی اجتماعی مطرح می¬کند فراتر از بحث های پوزیتیوستی نوع غربی می¬رود بدون این که حتا یک ذره هم به این امر توجه داشته باشید که خود تفکر فارابی حتا نسبت به همتای یونانی¬اش در تفکر افلاطون نشانی از یک افت و افول را با خود یدک می¬کشد. زیرا اولاً جامعه¬شناسی فارابی فاقد مفاهیم شهروندی و خیر عمومی است و ثانیاً مدینه¬ی فاضله¬ی او بیش از این که یک آرمانشهر باشد یک ناکجاآباد است که به هیچ وجه قابلیت تحقق عینی ندارد. و نظریه حکومت و عدالتی را که قابلیت تحقق عینی نداشته باشد چگونه می¬توان نسبت به همتاهایش در جهان غرب چیزی برتر دانست. متاسفانه شما چون همیشه همه چیز را ابتدا به خم رنگرزی اسلامی می¬ریزید و گمان می¬کنید که اگر بر یک فکر نه مهر پوزیتیویسم بلکه مهر اسلامیت و دینیت زده شده باشد پس طبیعتاً آن فکر، فکر درست تری هم هست اما نه چنین است دوست عزیز. من فکر می¬کنم که ما ایرانیان این همه که نسبت به نقد غرب حساسیم بد نیست نسبت به یاوه¬های سنت خودمان نیز حساس باشیم. هر کس از راه می رسد به خود اجازه می¬دهد کانت یا لاک یا دیگر متفکران غربی را زیر با ابلهانه ترین شیوه های بحث زیر سوال ببرد اما امان از آن روزی که بیچاره ای بخواهد در برابر بزرگان فرهنگ خودمان خَمی به ابرو آورد. اقای ستاری دیدگاه نقادانه شما نسبت به مسائل فکری جهان شرق یا غرب مُهر قبیله گرایی را بر جبین دارد!!!!

مهدی نادری نژاد شنبه 22 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 13:29

با شلام
جندین سال پیش مرحوم دکترخوانساری را در خانه کتاب دیدم انسانی متواضع و بی نهایت بی مدعا.
ایشان از آفتی که امروز دربین تحصیلکرده های ما وجود دارد گلایه کردآن آسیب کف بودن و گذرا بودن بسیاری از موضوعاتی است که جوانان تحصیلکرده بدان می پردازند امروز ما میبینیم این عطش روزافزون شده است.
البته جستجو از طریق اینترنت با شیوه کلاسیک متفاوت است.البته اینترنت صبر ما را کاهش داده است.
یادش گرامی

امیرمهدی -ستاریان شنبه 22 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 18:56

سلام
چون به "انظر الی ما قال ولا تنظر الی من قال "معتقدید امیدوارم با شنیدن این مطالب کهیر نزنید.هم لینک دانلود صوتی دارد هم متنی.
در مورد بحث علوم انسانی این لینک جالب است.
http://www.rasekhoon.net/song/PersonPage-45.aspx
1-طرحی برای فردا(4)علوم انسانی شیمی ریاضیات از شرق به غرب
۲-طرحی برای فردا (۱۱)
علوم انسانی به چه معنا علم است.

ضمناْ آقا امید توبه نامه نوشته و از همه افعالی که در گذشته انجام داده شدیداْ! توبه کرده واز همه خواسته که نفرینشون رو پس بگیرن!آخه این درسته که شما بچه مردم رو این طوری نفرین کنی؟

ستاریان شنبه 22 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 21:02

سلام
من اصلا کهیر نمی زنم و همه چیز می خوانم.

من گفتم ابن آقا امید شیرین می زند نگو قتدش بالا بوده است . البته حالا شاید کمی فهمیده باشد که دنیا همچین هم بی در و پیکر نیست . اما راستش من اینطور افراد را نفرین نمی کنم بلکه ندیده می گیرم

همه اینها را ول کن غایب می شوی و دوباره یکدفعه با این عکس دوباره پیدایت می شود! اگر کارت داشتیم از کجا پیدایت کنیم

روراست بگو این عکس را چطوری و چرا می گذاری !؟

محمدرضا شنبه 22 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 22:29 http://mamrizzio3.blogspot.com/

سلام
* البته شاید توضیحش ملال آور و نابسنده و بی اثر باشد اما... مردیها در آن کتاب درباره ی عدم قطعیت در جامعه شناسی و تلاقی و تضاد دو گرایش در آن علم یعنی گرایشهای کیفی و کمی سخن گفت. نه اینکه عدم قطعیت در همه ی امور یا در امور فیزیکی انطور که هیزنبرگ می گفت. نه برادر! کتاب را که نخوانده ای از عنوان تیترش استفاده می کنی و به زمین و زمان ربطش می دهی. حرف هم بزنیم به آستانه ی درگاهت برمی خورد. لب کلام مردیها در آن کتاب این است که نه به آمار می توان اکتفا کرد و نه به موارد و نتایج دست یافته در پژوهش ها. یعنی نشان داد در هیچکدام از تحقیقات جامعه شناسی به قطعیت نمی توان رسید. با ذکر شواهد و مثالها و بررسی سیر تاریخی این علم.
* دینانی را بیشتر از آنکه عمیق بدانم عصبی و پرخاشجو دیده ام. مخصوصا سخنرانی هایش در انجمن حکمت و فلسفه و اگر کسی هم پیدا شود از مدرنیسم بگوید که...!
* واقعا فکر می کنید با ذکر فلان آدرس یعنی چنان چیزی قطعیت دارد؟ این قدر زود قانع می شوید و به قطعیت می رسید؟ اینگونه پژوهشگرید؟ اگر آدرسی یافت شود بگوید چنان چیز وجود ندارد چه؟
* من در پستم این همه سئوال کردم آنوقت شما می گویی کدام سئوال؟ بعد می گویم تجاهل عصبانی می شوید! تازه تهمت هم می زنید که بی ادبی های دیگر هم کرده ام! جالب است والا. چرا جایی که بحث را نمی توانید ادامه بدهید انگ اخلاقی می زنید؟ مقاله ی من آن قدر مهم نبود که یک کامنت در جوابش بگذارید ولی ...
* حرفهای دیگری هم هست اما فعلا گویا بازار پنبه رونق گرفته. سعی می کنم در مقاله هایم بگویم تا اینجا

امیرمهدی - ستاریان شنبه 22 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 22:37

ایمیل من هست amir_mahdia@yahoo.com
موبایل من هم هست:09195061030

در قسمت پائین کامنتدونی نوشته" برای نمایش آواتار خود...."
این عکس را هم وقتی دیدم با چهره زیبا ،جذاب ودلنشینش فوق العاده حال کردم وبهمین خاطر انتخابش کردم.وقتی می بینمش حس خوبی دارم.

محمدرضا شنبه 22 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 22:41 http://mamrizzio3.blogspot.com/

سلام
به آقای / خانم علایی:
*هنوز متوجه نمی شوم عنوان پست (که حتی فحش هم بوده باشد) چگونه می تواند باعث شود شما در ضمن ادعای گفتگو و بحث منطقی آن را مسکوت بگذارید؟ قضیه برایم با عرض معذرت کمیک شد! یعنی اگر عنوان پست را عوض کنم شما منت گذاشته و جواب می دهید؟
* پرخاش فرق دارد با گرفتن ایراد. کنش و واکنش ها هم تا حدی باید موزون باشد. شما بیایید پرخاش ها و توهین های مرا ( در صورت وجود) مقایسه کنید با گزیده هایی که درج کردم. تهمت زدن ان هم بدون درج سند کار بسیار زشتی ست.
* ما یعنی چه؟ الان شما مدتی ست در کامنتهایتان اول شخص جمع را به کار می برید. ایا شما چند نفر هستید؟ آیا چند شخصیتی هستید؟ گروه هستید؟ منظورتان از ما چیست؟ تا الان بنده با شما گفتگو کرده ام؟ اسب تک شاخ در فلسفه ی تحلیلی مثال بسیار معروفی ست. توهین نیست. اگر شما نمی دانید بنده مقصر نیستم. وقتی هم به هر چیزی در این سرزمین پسوند اسلامی چسبانده می شود اتوبوس و پنیر هم قاعدتا نمی توانند مستثنی باشند. کاندوم را هم بنده نگفتم!
* مگر بنده ناظم مدرسه هستم که به همه جواب بدهم یا تذکر بدهم. شما چرا به یکی از خودتان! تذکر ندادید؟ این حرفها چه معنا دارد؟
* یعنی منظورتان این است که چون بنده در مقابل توهین عده ای به عده ی دیگر ساکت بودم باید از طرف آنها (همان مای شما!) به بنده توهین روا شود؟ این استدلال تلافی جویانه ی مربوط به دوران مهد کودک را دلیلی بر حقانیت توهین ها می دانید؟ واقعا که
* من نه کامنت حذف می کنم نه تاییدیه می گذارم فضا را هم به همه می دهم. منظورتان را از سطور پایانی نفهمیدم. صرف جواب دادن یعنی تک صدایی شدن؟

سیدمحمدی - محمدرضا شنبه 22 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 23:54 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

به من می گوئی

«کتاب را که نخوانده ای از عنوان تیترش استفاده می کنی و به زمین و زمان ربطش می دهی. حرف هم بزنیم به آستانه ی درگاهت برمی خورد.»

به نظرم داری بی ادبی هایت را ادامه می دهی.
از موبایل و از وبلاگم پاک می کنم نامت را.

کارن یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:28

آقای محمدی! من فکر میکنم تنها راه برزیستن زبان فارسی در دنیای علم همین راهیست که آقای سلطانی در پیش گرفته اند.
ایشان وبسایت ندارند؟
اگر شما باهاشون در تماس هستنید میشه به اطلاعشون برسانید که هزاران نفر تو اینترنت تشنه ی دیدن سایت ایشون و کارهای ارزنده ایشون در زمینه زبان علمی - فلسفی هستند.
من بارها از دوستانم شنیدم که دنبال سایت ایشون می گشتند.
لطفا پیغام مارو با ایشون برسونید.

علایی-محمد رضا یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:17

۱-در مورد اقا یا خانم گفتن شما اعتراضی نکنم بهتر است چون قطعا از نحوه خطاب کردن من واقای سید محمدی واقای ستاریان به یکدیگر قطعا متوجه میشدید با یک خانم طرف نیستید اما انجا که ....بگذریم
۲-اگر از ضمیر ما استفاده کردم ؛در خلال توضیحاتم اگر اندکی خرد در چنته داشتید متوجه دلیلش میشدید.اشاره به این بود در خلال بحثها چون من واقای ستاریان وسیدمحمدی از دین صحبت میکنیم همگی بیکسان از لسان مودب!دوستان بهره ها میبریم.این نشان از چند شخصیتی است؟
اگر جای اعتراضی بود اقایان سیدمحمدی وستاریان باید به من اعتراض میکردند که از جانبشان حرفی زده بودم.شما چرا معترض هستید؟
من که در کامنت قبلی توضیح دادم به اینگونه:
((شاید بگوئید بسیاری از این کلمات را شما نگفته اید اما من میگویم اگر مخالف این ادبیات بودید تذکر میدادید اعتراض میکردید.))
بحث بر سر درستی یا نادرستی یک گزاره بود ولی دائما از طرف دوستان و شما بسمت ارزشی شدن هل داده میشد ودر انتها ان عنوان مسخره بر سر پست جدید!
خوب باید دست میزدم وهورا می کشیدم برای این همه نشنیدن وندیدن از سمت مقابل؟
گفتم اقای ستاریان گفتند شما در پست جدیدتان سعی کردید بحث به روالی منطقی بر گردد!بقیه مطلب که واضح بود!توضیح دادم ایشان را متقاعد کردم همین عنوان کشدار برای تخطئه شدن ادامه حرفهایی که قرار است گفته شود کافیست!
باقی مطالب را هم جوابی نمیدهم.برداشت از معنا ومفهوم کامنتم خطاب به شما را به وجدان خوانندگان وامیگزارم که هرکس به فراخور بیداری وجدانش بخواند و مقایسه کند با جواب شما.
ادامه بحث با شما وطرز فکر افرادی که بسان شما می اندیشند که باعث میشود در جای جای کامنتهایتان بجای یک بحث مودبانه به اعتقاداتی که برایم ارزشی معنوی دارند جایز و عاقلانه نمیدانم وبنوعی خودم را مسبب فراهم اوردن زمینه برای توهین به اعتقادات اسلامیم میدانم.لذا دیگر جوابی نخواهم داد حتی اگر به توهین هایتان در این وبلاگ یا جای دیگر ادامه بدهید.

محمدرضا یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 05:38 http://mamrizzio3.blogspot.com/

مسلمونای اینجا جواب سلام هم بلد نیستند
به قول شلایشرت : استدلال برآمده از رگ گردن!
خوانندگان کامنتها لطف کنند توهین! های من را بشمارند گویا زیاد شده!
مشکلی نیست دوستان! راحت باشید

شخصی بد ما به خلق می گفت
ما چهره ز غم نمی خراشیم
ما خوبی او به خلق گوییم
تا هر دو ...

سیدمحمدی - کارن یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:36 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
تا آن جا که می دانم دکتر میرشمس الدین ادیب سلطانی وبسایت و وبلاگ ندارد.
ایمیل قاعدتاْ دارد ولی من خبر ندارم.
از تلفن و موبایلش هم خبر ندارم.

البته عقیده ی شما که تنها راه برزیستن زبان فارسی گفتن «استانهای یگانسته ی آمریکا» به جای «ایالات متحده ی آمریکا» است، عقیده ای است که برای قائلانش محترم است.

ستاریان یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 21:24

سلام
باید تاسف خورد و کاری نمی توان کرد که ما نمی دانیم چطور باید با هم حرف بزنیم . مثلا آقای سید محمدی و اقای علایی امده اند برای توضیح و برطرف کردن یک رنجیدگی و آقا محمدرضا از آن نتیجه معکوس گرفته است. یکی را خطاب آقا / خانم داده است و آن دیگری را به کمبود پنبه! بله ظاهر پنیه کمیاب شده چون عده ای هر چه در بازار بوده را خریده و در گوش و چشم خود احتکار کرده اند که به ما اصلا نرسد که جلوی چشم و گوش خود بگذاریم تا توهین ها و تمسخرها به مقدسات خود را نبینیم و اعتراض نکنیم. به محض اینکه از غرب می نویسیم انگار به مقدساتشان توهین شده و در مقابل باید به مقدسات توهین کنند! خب شما را به خیر و ما را به سلامت . شما بروید غرب را بپرستید و به ملزوماتش هم پایبند باشید که وجود نظر مخالف را به رسمیت می شناسد و به آن احترام می کند. ما با عدم وجود اعتقاد به غرب و بر اساس آموزه های اسلامی خود به شما احترام می کنیم و دوست خطاب می کنیم و گل می دهیم و شما ما را دشمن می پندارید و جبهه می خوانید و با کلمات سخیف حرف می زنید. حال شما خود قضاوت کنید که شما متحجرید و دور از تمدن و مدرنیته و یا ما !؟

که اگر حرف داشتید تا کنون شمه ای از ان به نمایش می گذاشتید.

کارن دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 00:58

سلام
گفته اید "البته عقیده ی شما که تنها راه برزیستن زبان فارسی گفتن «استانهای یگانسته ی آمریکا» به جای «ایالات متحده ی آمریکا» است، عقیده ای است که برای قائلانش محترم است"
خوب برادر! روشن و واضح است اینکه شما گفتید!
بنده خودم هم گفته بودم "من فکر میکنم تنها راه برزیستن زبان فارسی در دنیای علم همین راهیست که آقای سلطانی در پیش گرفته اند."
گفته بودم من فکر میکنم! نگفتم شما فکر میکنید که!
ظاهرا لحن این دوستان کامنت گذار روی لحن شما هم تاثیر گذاشته!
نیازی نبود اینجوری بگید برادر!
یک کلام میگفتید :البته من مخالف نظ شما هستم!
نیازی به کنایه نیست.
موفق باشید

کارن دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:10

ضمنا
1- من نگفتم "تنها راه برزیستن زبان فارسی"
گفته بودم "تنها راه برزیستن زبان فارسی در دنیای علم"

این دو زمین تا آسمان فرق دارد.

2- شما می دانید که افزودن پسوند "استن" به اسم یکی از راه های برساختن اسم در زبان فارسی پهلوی و فارسی دری می باشد.
کامستن، خواهستن، کاهستن و ...
(رجوع به مقاله یدالله منصوری، بررسی ساختار فعل‌های برساخته در فارسی میانه و در) - پی دی اف این مقاله موجود است.
خوب آقای سلطانی هم برای برساختن فعلی بجای unite آمده اند از "یگان" فعل "یگانستن" را برساخته اند.
که به نظر من (به نظر من) هم دقیق و هم زیباست.

با آرزوی سرافرازی

کارن دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:20

برای اینکه روش آقایان ادیب سلطانی و حیدری ملایری رو بفهمیم، باید به پیشنهادهای ایشان ژرفتر بنگریم. هرگز نمیشه روش ایشان رو سره نویسی نامید چرا که واژگان بیگانه ی بسیاری رو در نوشته هاشون بکار می برند.
برای نمونه امروزه همه ما فعل کردن/کنیدن/کنش رو به جای act/action بکار می بریم و واژگان تراکنش(transaction)، واکنش(reaction)، واکنشگاه(reactor)، اندرکنش(interaction)، پادکنش(counteraction) و... را نیز برساخته ایم. اما دکتر ملایری به جای فعل act فعل ژیریدن رو پیشنهاده است. در نگاه نخست شاید کار بیهوده ای به نظر برسد اما وقتی به معنی act دقت میکنیم می بنیم معنی "عمل کردن" می دهد نه "کردن". در واقع ما برای هر چهار فعل
to operate, to function, to act, to do
"کردن" را بکار می بریم. بخاطر همین تفاوت معنایی act و do بوده است که آقای حیدری واژگان زیر را پیشنهاده است:
"ژیرا(active)"،"ژیراندن(activate)"،"ژیرانش(activation)"،"ژیرنده(actor)"،"ژیرگر(actuator)"
علاوه بر اینکه "کردن/کنیدن" مترادف act نیست، اشتقاق¬پذیری کمتری هم دارد: "کنا"، "کناندن"، "کنانش"، "کننده"، "!" دارد.
نمونه دیگر "فناوری" است، با این که جاافتاده است ولی ایشان پیشنهادهای دیگری داده اند.
اگر بکوشید برای ترجمه technologic, technician، technically, technicality, technicalization هم از "فناوری" استفاده کنید متوجه خواهید شد که "فناوری" زایا نیست و بی دلیل نیست ایشان پیشنهاد های زیر را داده اند:
تشنیک(technique)، تشنیکی(technical)، تشنیک شناسی(technology)، تشنیک شناسیک(technologic)، تشنیک¬شناسیکانه(technologically) و ..

روشنک سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:43 http://www.parandeazad.blogfa.com

مرسی استفاده کردم .. شما در آن همایش مقاله ای داشته اید گویا .. همین که یادی از بزرگوارانی که هر چندوقت یک بار عکسشان را در وبلاگتان میگذارید در حالیکه خود در کنارشان ایستاده اید می کنید قابل تحسین است و امیدوارم نشان دهنده این باشد که راه این بزرگواران را در چگونه بحث کردن و منطق گفت و گو به کار گرفته اید و دارید به ما هم نشان می دهید .. : ) ..

و درمورد آقای محمدرضا .. فکر می کنم حق با ایشان باشد .. جملاتی که خطاب به ایشان به کار می برید پسندیده نیست و نشانی از کبر و غرور و تحقیر دیگرانی دارد که مثل شما فکر نمی کنند .

آراد چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 23:31

سلام
بد نیست آدم برای نقد چیزی یه کم عمیق تر بهش بپردازد. برای نمونه، شما نمی تونید با یک جمله آقای داوکینز و نظراتشون رو نقد کنید. باید کل کتاب رو بخونید و بعد برای نقد دلیل بیارید!
و اما در مورد واژگان نوساخته ی آقای ادیب سلطانی، شما چند تا عادت بد دارید:
1- برای نقد معمولا موسل به توهین و تمسخر میشید. هی میرید اینور و اونور کامنت می ذارید وهمش هم یه سبک داره! سبک تمسخر بدون هیچ دلیل منطقی! آقای عاشوری کار آقای ادیب و ملایری رو "کارستان" توصیف می کنند ولی شما مسخره می کنید! البته همسنجی استاد آاشوری با یک وبلاگ نویس همسنجی جالبی نیست ولی بهر حال خوی و روش بزرگان میتونه برای ما سودمند و آموزنده باشه. البته جای شکرش باقیه که شما ناشناس این کارو نمی کنید!
2- من هیچوقت ندیدم شما پینهشادی بدید! فقط نقد می کنید اونم از نوع مخالفت و با کیفیتی که در بند 1 گفتم! درواقع همه ی کامنت ها و پست های شما یه معنی میده : "مخم و مخم، مخالفم!"
3- همیشه با افراط (به قول شما البته) مخالفت میکنید و من هرگز ندیدم تفریط رو هم نقد کنید. مثلا اگر احمقانه ترین فضل فروشی های عربی مابانه ی لغوی (و بعضا غلط) رو هم ببینید براحتی از کنارش می گذرید ولی کافیست یکی یه جایی یه واژه ی فارسی بسازد و یا بکار برد، آنگاه فریاد بر می آورید که ای داد! ای بیداد! زبان فارسی به فنا رفت! خدا زبان فارسی را از دست اینان حفظ کناد و ...
به نظر شما نوواژهراسی (neologiphobia) دارید! البته از نوع فارسیش! یعنی پارسینوواژهراسی (personeologiphobia!!) دارید! البته احتمالا از این یکی هم که ساخته منه! شدیدا هراسیدید!
4- هیچ منطقی برای مخالفت ندارید! معلوم نیست درستی نحوی براتون مهمه؟ معنا براتون مهمه؟ فارسی-عربی بودن براتون مهمه؟ کهن- نوین بودن براتون مهمه؟ رایج بودن مهمه؟ خلاصه واقعا معلوم نیست با چی مخالفید! بهتون اکیدا توصیه می کنم بشینید فکر کنید ببینید با چه روش هایی مخالفید و با چه روشهایی موافق!
نیاکان ما این همه فعل برساختن: دانستن، شایستن، بایستن، پایستن، یارستن، مانستن، توانستن، زیستن، گریستن و کلی فعل دیگه با "استن"! خوب حالا چه ایرادی داره بعد از 1000 سال خوردن و خوابیدن و مصرف کردن از میراث نیاکان یکی پیدا بشه فعل "یگانستن" رو بسازه؟ یعنی ما نباید تا ابد چیزی به این زبان بیافزاییم؟ آیا همین روحیه نیست که زبان فارسی رو سترون کرده؟ ناتوان از هر زایش و بالش!
چرا هیچ کس با دیدن burkini= burqa+bikini شگفت زده نمی شه و ایراد نمی گیره؟ ولی چرا وقتی تو فارسی رزمایش= رزم + آزمایش برساخته میشه یه عده روشنفکرنما شروع به مخالفت و تمسخر می کنند؟ ظاهرا یادشون رفته که نیاکان ما از این کارا زیاد می کردند : پرگار=پرهون+ نگار
بنده تو همین کامنت هایی که برای این پست شما گذاشتن، به واژه ی "برزیستن" از یک خواننده محترم بر خوردم. اولش معنیشو نفهمیدم اما مخالفت و تمسخر هم نکردم! رفتم search کردم دیدم به جای survive بکار رفته. Survive= super+vivo
و جالب این که "بر(ابر)+ زیستن" دقیقا همان survive است. درواقع نه تنها معنیشو فهمیدم بلکه ریشه شناسی و همتای انگلیسی و .. رو هم دونستم. خوب چه ایرادی داره؟ یه فعل جدید، یه واژه جدید به گنجینه زبان فارسی افزوده میشه! حالا کسی دوست داشت استفاده کنه کسی هم دوست نداشت می تونه عربی مآبی خودشو ادامه بده!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد