از سَتّاری تا سِتّاری

                بسم الله الرحمان الرحیم.

            این مقاله را تقدیم می کند به محمد نورالهی (http://denkenserfahrung.blogfa.com/ ) پژوهشگر کوشای کنونی و ان شاء الله از فضلا و اندیشمندان آینده.

            چند روز قبل کتابی ویرایش می کردم. مترجم گفته بود «عزیز و ستاری ... گفته اند». متن انگلیسی ی اصلی را هم من پیدا کرده بودم. در انگلیسی Sattari بود. در متن در میان نامهای اروپائی چند نام فارسی و عربی هم بود. «ستاری» و «Sattari» هم شباهت تام دارند، که بتوان شک نکرد که «ستاری» یعنی «سَتّاری» و ایشان از هموطنان گرامی ی ما است! راستش من هم شک نکردم، اما گفتم بروم اسم کوچک این هموطنم را هم پیدا کنم. در اولین گام، متوجه شدم متن انگلیسی ی کتاب که در سراسر کتاب فقط دو بار از فرد مورد نظر نام برده و هر دو بار او را Sattari نامیده، مسلماً اشتباه کرده و آن فرد Settari است. البته همچنان ممکن بود Settari به معنای نام فارسی ـ عربی ی «سَتّاری» باشد. یک مقدار دیگر تحقیق کردم. متوجه شدم نه. اصلاً ما با هموطن روبه رو نیستیم!

            فرد مورد نظر Antonín Settari است. Settari نامی است که در ایتالیا و اتریش و آمریکا در مورد افراد به کار رفته. طبق http://en.wiktionary.org/wiki/settario واژه ی settari ایتالیائی است و شکل جمع settario است. طبق http://dictionary.reverso.net/italian-english/settari واژه ی settari ایتالیائی است و معادل انگلیسی اش sectarian است.

            آری. چنین بود حکایتی از حکایتهای زندگی ی ویراستاری. 

 

 

مدیریت یارانه ی نقدی حقّ مسلّم ماست

             بسم الله الرحمان الرحیم.

            دکتر محمود احمدی نژاد، 25 مهر 1389، عیناً طبق http://dolat.ir/Nsite/FullStory/?Id=194325  :

«دولت می خواهد حق هر کسی را به خود او بر گرداند تا خودش بتواند آن را مدیریت کند ... از میلاد امام رضا (ع) اولین قسط یارانه‌ها به حساب مردم واریز خواهد شد.»

پایان نقل سخنان دکتر محمود احمدی نژاد (که طبق http://dolat.ir/Nsite/FullStory/?Id=194481 ، مورخ 27 مهر 1389، بازوبند پهلوانی بر بازوی ایشان بسته اند).

سیدعباس سیدمحمدی:

یک) ظاهراً بحث پیچیده ای نیست. دولت قاعدتاً قرار نیست بیشتر از آنچه که قبلاً به مردم پرداخت می کرد، از طریق طرح هدفمند کردن یارانه ها، پرداخت کند. مجموع کمک نقدی ی فعلی ی دولت به مردم، قاعدتاً کمتر از مجموع کمک دولت به مردم قبل از طرح هدفمند کردن یارانه ها است. خُب. من ِ نوعی، که قبلاً به طور متوسط ماهی صد هزار تومان کمک غیر نقدی می گرفتم، و با طرح هدفمند کردن یارانه ها آن صد هزار تومان کمک غیر نقدی را نمی گیرم بلکه ماهی مثلاً هشتاد هزار تومان کمک نقدی می گیرم، و با اندکی آگاهی از واقعیات و اوضاع اقتصادی ی کشور می دانم که مابه التفاوت هزینه ی قبض مصرفی ی برق و گاز و آب و ... بیشتر از هشتاد هزار تومان است، قرار است این هشتاد هزار تومان را که به طور نقدی دریافت کنم مثلاً چه گونه و به چه معنا «مدیریت کنم»؟

نقش مردم، که مفتخر به صفت «مدیریت» شده اند، تا این لحظه جز این بوده بروند فرم خانوار و این چیزها پر کنند؟

مهمتر:

دو) چه طور از دید دولت، مردم شایسته و باکفایت و توانا هستند یارانه ی نقدی ی ماهی مثلاً هشتاد هزار تومان  را (که صد هزار تومان را داده اند و هشتاد هزار تومان را گرفته اند) «خودشان مدیریت کنند»، اما مردم شایسته و باکفایت و توانا نیستند درآمد نفت را «خودشان مدیریت کنند»؟

حق هر ایرانی، حذف یارانه ی غیر نقدی (ی بیشتر) و گرفتن یارانه ی نقدی (ی کمتر) است؟ حقش گرفتن مستقیم درآمد فروش از نفت نیست؟     

 

http://s1.picofile.com/seyyedmohammadi/Copy%20of%20norooze09.jpg

تنها آزادی ی مطبوعات!!

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            برای آقای اسماعیل آزادی (به قول خودش، در لوگوی وبلاگش: اسماعیل آزادی یا به قولی تنها آزادی مطبوعات) در ذیل http://webghalam.blogfa.com/post-258.aspx  کامنت گذاشتم:

«جمعه 30 مهر 1389

سلام علیکم.

شما چرا نوبت به نوبت برای کامنت وبلاگتان کنترلر می گذارید و سپس کنترلر را بر می دارید؟

من روزی که حجاریان ترور شد در قلعه مرغی آموزشی ی سربازی بودم.

چند هفته قبل در دست دوم فروشیهای میدان انقلاب دنبال کتابی بودم. یک کتابفروشی رفتم که فروشنده اش گفت فلان ردیف کتابهای دوران اصلاحات است. ناگهان چند کتاب از حجاریان و گنجی و باقی که تا به حال ندیده بودم، دیدم. و خریدم. کتاب حجاریان این بود:

جمهوریت؛ افسون زدایی از قدرت»

آقای اسماعیل آزادی (به قول خودش، در لوگوی وبلاگش: اسماعیل آزادی یا به قولی تنها آزادی مطبوعات) کامنت من را این گونه منتشر کرد:

«جمعه 30 مهر 1389

سلام علیکم.

من روزی که حجاریان ترور شد در قلعه مرغی آموزشی ی سربازی بودم.

چند هفته قبل در دست دوم فروشیهای میدان انقلاب دنبال کتابی بودم. یک کتابفروشی رفتم که فروشنده اش گفت فلان ردیف کتابهای دوران اصلاحات است. ناگهان چند کتاب از حجاریان و گنجی و باقی که تا به حال ندیده بودم، دیدم. و خریدم. کتاب حجاریان این بود:

جمهوریت؛ افسون زدایی از قدرت»