اعجازهای مشکوک و قداستهای مشکوک

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            1) عیناً به نقل از http://www.tebyan.net/Weblog/g3ifali/post.aspx?PostID=109074 :

            «خشکیها در زمان نزول قرآن کریم هنوز قاره ها کشف نشده بودند و تعیین نسبت دریاها به خشکی ها به هیچ وجه امکان پذیر نبوده است و همانطور که اطلاع دارید قاره آمریکا در قرن (5) کشف شده است . در آیات قرآن جمعاً (13) بار از کلمه خشکی و (32) بار از کلمه دریا یاد شده است . یعنی نسبت دریا 45 / 32  و نسبت خشکی 13/45 است که اگر به درصد محاسبه شود دریا 71.1111111% وخشکی 28.8888889% محاسبه میشود که با محاسبات علمی امروز مطاقبت دارد . این درصدی که بشر امروزه با استفاده از تجهیزات پیشرفته کاپیوترهای مدرن و با استفاده از عکسهای فضایی بدست آورده همانطوری که مشاهده می کنید در لا به لای آیات قرآن مجید مندرج است.

 

45=13+32

نسبت دریا به کل زمین 71.1111111=100×45/32

نسبت خشکی به کل زمین 28.8888889=100×45/13»

            نظر سیدعباس سیدمحمدی:

            یک) بنده قرآن را معجزه می دانم، و بشر را از آوردن مانند آن عاجز می دانم، و دلیلم صرفاً یا عمدتاً ایمان داشتن به قرآن است. از دید داوران بشری که به قرآن ایمان ندارند و ادعای قرآن مبنی بر این که جن و انس اگر متحد شوند مانند قرآن را نمی توانند بیاورند را قبول ندارند، قاعدتاً می توان مانند قران را بلکه برتر از قرآن را آورد و حتا کسانی که به قرآن ایمان ندارند این کتاب را معجزه نمی دانند و اصولاً ارزش خاصی برای قرآن قائل نیستند.

            دو) بنده تا به حال گرایشی به مطالب مختلفی که درباره ی اعجاز عددی ی قرآن یا اعجاز علمی ی قرآن گفته اند، نداشتم.

            سه) در لینک یادشده، گفته است در قرآن جمعاً 32 (سی و دو) بار کلمه ی دریا [قاعدتاً منظور «بحر» است] به کار رفته است. طبق شمارش بنده ــ که شاید غلط باشد ــ در قرآن 33 (سی و سه) بار «بحر» و یک بار «بَحران» و چهار بار «بَحرَین» و یک بار «ابحُر» به کار رفته است. یعنی اولاً 32 نیست و 33 درست است، و ثانیاً نمی دانم چرا «بحران» (دو دریا) و «بحرین» (دو دریا) و «بحار» (دریاها) و «ابحُر» (دریاها) را محاسبه نکرده اند (که اگر محاسبه کنند می شود 39).

            چهار) در لینک یادشده گفته است در قرآن جمعاً 13 (سیزده) بار کلمه ی خشکی [قاعدتاً منظور «بَرّ» است] به کار رفته است. طبق شمارش بنده ــ که شاید غلط باشد ــ در قرآن 12 (دوازده) بار «بَرّ» به کار رفته است.

            پنج) ظاهراً نسبت مساحت خشکی ها به مساحت کل کره ی زمین و نسبت مساحت دریاها به کل مساحت کره ی زمین، در تاریخ کره ی زمین متغیر بوده. بنده نمی دانم اگر فرضاً خداوند متعال بخواهد با تعداد «بَحر»ها و تعداد «بَرّ»های به کار رفته در قرآن، ذهن انسانها را به سمت اعجاز علمی ی قرآن بکشاند، آیا نسبت مساحت خشکیها به مساحت دریاها در چند هزار سال ِ آخر ِ عُمر ِ حدوداً چهار میلیاردساله ی کره ی زمین را مبنا می گیرد؟

            2) عیناً طبق http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=553569 :

            «اگرچه قرنها است که از فضای بیرونی خانه خدا اعم از پرده و ویژگیهای خاص آن صحبت می شود، اما فضای داخلی آن همچنان از دیده ها مخفی مانده، به طوری که عکاسی و تصویربرداری از درون خانه خدا عاملی برای لطمه زندن به قداست و ارزش آن قلمداد و غیر مجاز اعلام شده است.

........

کعبه از جمله اماکنی است که به علت قداستی که دارد، امکان تصویر برداری از داخلی آن وجود ندارد، در واقع عدم تصویربرداری و عکس انداختن از داخل کعبه به قداست و احترام به خانه خدا باز می گردد که از ورود دستگاههای تصویربرداری ممانعت به عمل می آورند.

.........

کتابهایی در این راستا نوشته شده است و به عکس برداری و تصویربرداری از خانه خدا اشاره کرده اند، اما به طور کلی همه اینها به قداست و ممانعت از کشف جلالت و عظمت خانه خدا باز می گردد تا همچنان اسرار کعبه پوشیده بماند. چرا که برخی معتقدند که این عکسها احترام به خانه خدا را از بین می برد.

البته ریاست خانه خدا نیز اجازه تصویربرداری و عکس گرفتن از خانه خدا را نمی دهد . این موضوع اگر چه نه از نظر شرعی و نه دینی مانعی ندارد، اما اعتقاد به حفظ ارزش و قداست خانه خدا هر گونه تصویربرداری از آن را غیر مجاز اعلام کرده است. »

            نظر سیدعباس سیدمحمدی:

            طبق معلومات و باور بنده، کعبه مقدس است، ولی این که فیلمبرداری یا عکسبرداری از داخل کعبه، قداست کعبه را از بین ببرد، خلاف معلومات من است. ظاهراً می توان استدلال کرد قداست قرآن از قداست کعبه بیشتر است، از جمله چون مقدس بودن مکانها و زمانها و افراد مقدس را ما بر اساس خبر دادن قرآن می شناسیم. اگر قدسیت کعبه موجب می شود از آن فیلمبرداری و عکسبرداری نشود، پس ظاهراً کسانی که ملتزم به نظر خود مبنی بر فیلمبرداری نکردن و عسکبرداری نکردن از کعبه هستند، به طریق اولا باید قرآن را از دید ِ دوربینها خارج نگه دارند.

ای آزادی ، ای مقدّسی که به بهانه ی مقدسات و... ، کنارت می گذارند

                     بسم الله الرحمان الرحیم.

            عین گفت و گوی آقای مصطفی ستاریان و سیدعباس سیدمحمدی در ذیل http://seyyedmohammadi.blogsky.com/1389/08/10/post-81/ (امیدوارم آقای مصطفی ستاریان از نقل این گفت و گوی عمومی، در متن وبلاگ، ناراضی نباشد؛ و ظاهراً مخاطب آقای ستاریان در بیاناتش بنده نیستم، و من هم گمان نکردم مخاطب ایشان هستم، و در نظری که در برابر فرمایش ایشان عرض می کنم، قصدم دفاع از نظرات دیگران نیست، هرچند .........): 

                                   http://farm4.static.flickr.com/3265/2633621971_11d4db604d_m.jpg 

 

                                                   http://t3.gstatic.com/images?q=tbn:ats_bsgV9IloKM:http://hornbillunleashed.files.wordpress.com/2009/09/freedom-of-expression.jpg

            ــ مصطفی ستاریان:

«سلام

جالب است تا به بعضی دوستان بگوییم ما هم با روند فعلی مخالفیم و با شما هم نظر هستیم فورا تمسخر فرموده و می فرمایند یعنی شما حاضری دخترت و همسرت بروند روی سن و باله برقصند!؟

یعنی خودشان آزادی را چنین تصویر می کنند و وقتی کسی مثال از مجاز بودن فیلترینگ صور قبیحه بزند غش غش خنده می کنند!

در مورد مطلب مورد بحث ، توجه کنید، کدامیک از ما همه ی ابعاد وجودی خود ، اعم از طرز زندگی افکار و ایده ها و آرزوها و خصائص و عقاید خود را حاضریم حتا برای نزدیکترین دوست خود ، تمام و کمال بازگو کنیم؟

آیا حتا در اوج شوخی و خنده خود را سانسور نمی کنیم و حد نگه نمی داریم!؟
در بحثهای جدی همه حرف خود را می زنیم یا قسمتی را به فراخور موقعیت و شرایط ، حذف می کنیم؟ در عصبانیت که عنان اختیار بکلی از دست خارج می شود چطور؟ تا نهایت خشونت به جلو می رویم و یا قسمتی از اعمال خود را کنترل می کنیم ؟

در حد و مرز آزادی هم همین قیود باید باشد و همه خود را به رعایت آن ملتزم بدانند و در صورتی که کسی نظری داد با گذاشتن شکلک خنده و متلک ، طوری وانمود نکنیم که انگار با یک مریخی روبرو هستیم!

جامعه نیز چنین است و مقدسات مردم باید مورد احترام باشد اما سوال از دلیل این مقدس بودن را هیچ مانع و ردایی نباید باشد .

پس آزادی باید مرزهایی داشته باشد و قانون مشخص کننده ی این مرزهاست و گاهی عرف جای قانون نشسته و امر ونهی می کند و گاهی اشخاص و نهادهایی خاص چنین وظیفه ای را بر عهده می گیرند و خود را فراتر از قانون و عرف می پندارند. آنچه بد و غیر رواست همین آخری است.
کاش بلد بودیم با هم گفتگو کنیم بعد برای همه دردها  یک نسخه می پیچیدیم!
»

ــ سیدعباس سیدمحمدی:

«سلام علیکم.

یکی از مقدسات مردم «آزادی» هست یا نه؟ یکی از مقدسترین مقدسها آزادی هست یا نه؟ خداوند متعال که می فرماید

افلا تعقلون و افلا یتدبرون و افلا یتوبون و افلا تتفکرون و افلا تتذکرون و افلا تتقون و افلا یؤمنون و افلا تسمعون و افلا یسمعون و افلا تبصرون و افلا یشکرون و افلا یعقلون و افلا ینظرون

آیا اگر مردمان آزاد نباشند در تفکر و تدبر و تعقل و دیدن و شنیدن، می توانند خوبتر و خوب و بد و بدتر را تشخیص دهند و به سمتش بروند؟

در مسئله ی اینترنت و ماهواره، بنده به اندازه ی کافی شباهت با موضوعاتی مانند این که یک نفر لخت شود بپرد وسط خیابان، نمی بینم. اینترنت و ماهواره، بعد از اراده کردن افراد، در اختیار افراد قرار می گیرند. به همین ترتیب، این که کجای اینترنت را ببینی و کجا را نبینی و کجای ماهواره را ببینی و کجایش را نبینی، به اراده و انتخاب افراد است. اینترنت یک دفعه باز نمی شود بپرد وسط اتاق ما. ماهواره یک دفعه باز نمی شود بپرد روی مبل منزل ما. منظورم این است به گمان من، اینترنت و ماهواره مطلقاً نباید فیلتر و سانسور داشته باشد، بلکه گزینش خوب و بد باید توسط خود افراد طبق اخلاق و فرهنگ و جهان بینی و ... آنها باشد نه که افرادی برای شما و من و ما تصمیم بگیرند چه ببین و چه نبین و چه بخوان و چه نخوان.

مقدسات مردم چیست؟ اعظم طالقانی گفته بود اگر آزادی نباشد، خون شهیدان انقلاب هدر رفته. به نظرت در سی سال گذشته، حکومت چه قدر به «آزادی» حساس بوده؟ به نظرت به دادن آزادی حساس بوده، یا به گرفتن ِ آزادیهای مختلف به دلایل و توجیهات مختلف؟»

کمیته های «dick یاب»!!

              بسم الله الرحمان الرحیم.

            امروز، دهم آبان 1389، در گوگل سرچ کردم Cheney . جوابهایی آمد. اولین جواب مدخل Dick Cheney در ویکیپدیای انگلیسی بود. روی لینک ویکیپدیای انگلیسی کلیک کردم. دیدم ف ی ل ت ر است. تعجب کردم. سرچ کردم Dick Cheney . دیدم اصلاً جست و جویش مجاز نیست. تعجب کردم. البته جست و جوی «دیک چنی» مجاز است. ویکیپدیای فارسی مدخل دیک چنی هم وجود دارد و ف ی ل ت ر نیست. ویکیپدیای انگلیسی و فرانسوی و آلمانی و اسپانیائی و لهستانی مدخل Dick Cheney ف ی ل ت ر است. ویکیپدیای فارسی و عربی و پرتغالی مدخل او ف ی ل ت ر نیست.

            خب. چی به ذهنتان می رسد؟ اعتراف می کنم خودم چند دقیقه گیج بودم و متوجه نشدم. خیال کردم حساسیت سیاسی است. مثلاً دیک چنی به یکی از مقدسات دینی یا سیاسی ی ایران جسارت کرده. اما نه. ظاهراً حساسیت «اخلاقی» (!!) است. ظاهراً جواب این است:

            حساسیت روی واژه ی انگلیسی ی dick است. و چون سیستم ف ی ل ت ر ی ن گ، نیمه هوشمند نیمه ناهوشمند است، جست و جوی Dick Cheney و  حتا جست و جوی dicky-bird به معنای جوجو (جوجو در زبان کودکان) و جست و جوی dicky-seat به معنای صندلی ی عقب اتوموبیل کوپه هم ممنوع است.

            خوشحال باشیم امنیت اخلاقی ی خودمان و فرزندانمان را حکومت تأمین می کند با این حساسیت ها و ف ی ل ت ر ها و کمیته های «dick یاب»!! 

                        http://www.scientificillustrator.com/art/bird/bird-sketch.jpg

رجعت به یگانگی ی علم: لازم است؟ شدنی است؟ معنادار است؟ ...؟

           

            بسم الله الرحمان الرحیم.

Taylor R. Alexander

George S. Fichter

Ecology

Illustrated by Raymond Perlman

Under the general editorship of Vera R. Webster

Western Publishing Company, Inc., Racine

Wisconsin, U.S.A., 1974

***

            ــ تلفظ Fichter فیجتر نیست. ظاهراً بین فیشتر و فیختر است.

            ــ در متنی که می آید، گفته است «به قول مولانا ــ لهیتی کرده». بنده «لهیت» یا «لهیتی» را نیافتم در اشعار (یا احیاناً نثر) مولوی. البته نیافتن بنده دلیل بر نبودن نیست. ظاهراً لهیت تلفظش lehiyyat است، به معنای له شدن و لهیدگی و تکه تکه شدن. در متن هم گفته است «به قول مولانا ــ لهیتی کرده، تکه پاره کرده».

***

            تایلر آر. الکساندر و جرج اس فیجتر، اکولوژی، ترجمه ی احمد کریمی، تهران، انتشارات انجمن ملی حفاظت منابع طبیعی و محیط انسانی، خرداد 2536؛ صفحه ی ؟ (فاقد شماره ی صفحه)، «مقدمۀ مترجم»:

            «هیچ چیز غم انگیزتر از تباهی محیط زیست نیست، که تباهی کیفیت زندگی را لامحاله به دنبال دارد، که به این زودیها و به این آسانیها قابل ترمیم نیست، که تمام تلاشهای بشری را نقش بر آب می کند. اما به رغم پندار شایع، منشأ تباهی محیط زیست، صنعت یا شهرنشینی نیست، سودجویی بی امان و حرص سیراب ناپذیر آدم صنعتی است، و جهل. بشر برای شناختن طبیعت، علم را ــ به قول مولانا ــ لهیتی کرده، تکه پاره کرده و بدین ترتیب تخصص را پدید آورده است. تخصص یعنی غافل ماندن از کلیت علم، یعنی کوتاه نظری. و کوتاه نظری، اگر به تنهایی مسبب فاجعه نباشد، از عناصر بروز فاجعه است. راه جلوگیری از فاجعۀ محتوم، که زمانی افسانه بود و امروز صورت واقعیت به خود می گیرد، رجعت به یگانگی علم و اختیار نحوۀ نگرشی کلی (Holistic) به سیارۀ کوچکی است که زیستگاه همۀ انسانهاست.کلید این کار در دست اکولوژی است که شناختی کلی از کرۀ زمین، از عناصر فیمابین عناصر جاندار و بیجان آن، به دست می دهد ــ کره ای که از لحاظ طبیعی یکپارچه است، مرز و قلمرو سیاسی نمی شناسد و صورت یک پیکر را دارد که آسیب دیدن یک عضو آن آسیب دیدن تمام پیکر را در پی دارد. بقاء و بهزیستی آدمی منوط به شناخت راستین طبیعت است و گردن نهادن به قوانین طبیعت.» 

 

                                 http://www.intentblog.com/archives/human_consciousness.jpg

ترجمه و شعر و فلسفه در گفت و گو با بهاء الدّین خُرّمشاهی

                   بسم الله الرحمان الرحیم.

            قسمتی از گفت و گوی تلفنی ی سیدعباس سیدمحمدی و بهاء الدین خرمشاهی، جمعه، هفتم آبان 1389: 

 

          http://s1.picofile.com/seyyedmohammadi/faani-khorramshaahi-seyyedmohammadi.jpg

 

            یک)

            ــ سیدعباس سیدمحمدی:

مترجمان چهل سال شصت سال هفتاد سال قبل چه گونه از پَس ِ عملیات بسیار دشوار ترجمه برمی آمدند؟ آن زمان مگر چه تعداد دیکشنری در اختیار آنها بود؟

            ــ بهاء الدین خرمشاهی:

            به نظرم توفیق مترجمان یک نسل پیش، که من و کامران فانی کوچکترینشان هستیم، و قاضی که فوت کرد و سیدحسینی که فوت کرد و نجف دریابندری که الحمدلله در حیات و سلامت است، به این دلیل بود که نسل قدیم تا اهل قلم نمی شدند مترجم نمی شدند.

            اگر نیما یوشیج را مبدأ بگیریم:

            نسل نیما؛

            نسل فرزندان نیما؛

            نسل فرزندان فرزندان نیما (من در این نسل هستم)؛

            نسل کنونی.

            نسل قدیم تا اهل قلم نمی شدند مترجم نمی شدند. زبان مقصد را باید خیلی احاطه داشت. زبان مبدأ را تقریباً ناشدنی است «احاطه» پیدا کنیم. در حد «آشنائی» می توانیم از زبان مبدأ فرابگیریم. در انگلیسی می بینی spontaneous باید در فارسی «بالطبع» و «خود به خود» و ... را پیدا کنی. باید گنجینه ی لغت داشته باشی. مترجمان نسل قدیم ما دست به قلم داشتند. نایدا پژوهشگر کبیر جهان ترجمه گفته مترجم باید در زبان مادری اش دست به قلم باشد. من بیست سال قبل بدون این که از این سخن نایدا مطلع باشد، همین حرف را گفتم.

            احاطه بر زبان مقصد، دانستن زبان مادری نیست. زبان مادری را که همه می دانند. زبانی غیر از زمان مادری (که من می گویم زبان پدری) باید داشت که دو ویژگی دارد: 1) اجتماعی نیست (زبان مادری زبان اجتماع است)؛ 2) آگاهانه است (زبان مادری ناآگاهانه است).

            بله. مترجمان نسل قدیم احاطه داشتند بر زبان و ادب فارسی، و کوشش هم می کردند زبان مبدأ را فرابگیرند.

            دو)

ــ سیدعباس سیدمحمدی:

            شعر نو و شعر کلاسیک.

            ــ بهاء الدین خرمشاهی:

            شعر نو با بازگشت ادبی که از 200 سال تا 100 سال پیش بود، سروش و قاآنی و ادیب الممالک فراهانی و فروغی بسطامی و ...، سعی کردند به فرخی و عنصری و سعدی و گذشتگان بازگردند اما نهضت بازگشت شکست خورد.

            احیاء الفاظ به کار نمی آمد، جهان دگر شده بود.

            شعر وزن و قافیه، اوج خود را گذرانده بود. حافظ و دیگران ریزناها و ظریف ناها و خُردترین رازها و تمنیات و رنجهای بشر را گفتند در شعر. با قافیه.

            از عجز نبود که سراغ شعر نو آمدند. نیما پیروز شد. نیما با یارانش. اگر یارانش نبودند شاید پیروز نمی شد نیما. نیما و شاملو و اخوان و زُهری و نادرپور و آتشی و فروغ و سهراب.

            جهان ما نو شده بود. جهان نو قوالب قدیمی را که همه هم تسلط نداشتند به آن، نمی خواست.

            در مقایسه با شعر جدید در جهان عرب، ما چون ادب فوق العاده نیرمند داشتیم به ما برمی خورد که شعر بدون وزن بگوئیم.

            تحت تأثیر شعر اروپائی.

            می گفتند شعر بدون وزن را که بچه هم می تواند بگوید. اما شعر نو از غزل گفتن و قصیده گفتن هم سخت تر است.

            شعر سپید دشوارترین نوع شعر است.

            سه)

            ــ سیدعباس سیدمحمدی:

            گمان کنم حدود ده سال قبل از شما شنیدم قرن بیستم قرن کمبود فیلسوفان بزرگ است و هایدگر به این دلیل سر و صدا به پا کرده. این را به یکی از دوستانم گفتم. دوستم گفت خرمشاهی کمسواد است. لطفاً نظرتان را بگوئید.

            ــ بهاء الدین خرمشاهی:

            البته ممکن است انتقاد و نظر ایشان درست باشد و من کمسواد باشم.

            هایدگر به نظر من هیچ مشکلی را حل نکرده. پوپر بیشتر حل کرده. ویتگنشتاین بسیار بیشتر از هایدگر قابل توجه است. هرچند ویتگنشتاین و پوپر هم به اندازه ی کانت و دکارت مشکلات را حل نکردند.

            راسل در ریاضیات مؤثرتر است، تا در فلسفه. راسل با متافیزیک پردازی، تحلیل ماده می کند. خب چه اعتباری می تواند داشته باشد این تحلیل؟

            من علاقه ای به هایدگر ندارم. هایدگر متافیزیک پردازی می کند، و از طرفی مرگ متافیزیک را اعلام می کند، و می گوید البته به جز متافیزیک ِ من.

            پوپر در تاریخ علم و فلسفه و علوم اجتماعی حرفی دارد. پوپر می گوید هایدگر جانی است.

            ــ سیدعباس سیدمحمدی:

            من جایی گفتم هایدگری ها سی سال چهل سال است مانوور می دهند و پُز می دهند که مُراد هایگر از فلان واژه ی آلمانی در آثارش، آن نیست و این است و چی چی و چی چی. من گفتم هایدگری ها ملت را .......... فرض کردند. این چه فلسفه ای است که این همه وابسته به و تحت الشعاع چهار تا واژه است؟

            ــ بهاء الدین خرمشاهی:

            همین حرف را بنویسید. من هم حرفم و ناراحتی ام مثل شما است. من پدرکشتگی که ندارم با هایدگر. با فاشیست بودنش هم کاری ندارم. ولی به دلایلی که گفتم، به او علاقه ندارم. 

            ــ سیدعباس سیدمحمدی:

            تازگیها دیدم مرحوم احمد فردید را علاوه بر کمالاتی که سابقاْ به او نسبت می دادند مترجم تراز اول و فارسی دان تراز اول معرفی کرده بودند ...

            ــ بهاء الدین خرمشاهی:

            من بیست کتاب ترجمه کردم رویم نمی شود بگویم مترجم هستم ...