بسم الله الرحمان الرحیم.
1) حضرت آقای سیدمحمدحسین طباطبائی رحمت الله علیه، عیناً به نقل از سیدمحمدحسین حسینی طهرانی، مهر تابان: یادنامه و مصاحبات تلمیذ و علامه: عالم ربانی علامه سیدمحمدحسین طباطبائی تبریزی، مشهد، انتشارات علامۀ طباطبائی، ربیع الاول 1426 هجری قمری:
«بحسب ظاهر ـ واقعش را خدا بهتر می داند ـ از اوّل تا آخر قرآن در دو جا قابل تردید نیست به عقیدۀ بنده که جای آیه عوض شده است. در جاهای دیگر ممکنست که بگوئیم جای آیه عوض نشده و تغییر نکرده است و قابل توجیه است، ولی در این دو مورد بهیچوجه قابل توجیه نیست.
اوّل در سورۀ مائده است و دوّم در سورۀ أحزاب است. ........
الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشون الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دینا. (صفحه ی 412)
با شواهدی که جمع آوری کردیم و خصوصیّاتی که در آیه هست و آیه های قبلی و بعدی نشان می دهد، علی الظّاهر بدون تردید اینجا دست خورده و جای آیه را عوض کرده اند ...(صفحه ی 413)
... و امّا دوّمین مورد که تغییر محلّش بسیار روشن است، آیۀ تطهیر است؛ و آن در سورۀ أحزاب است:
إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهّرکم تطهیراً.
این آیه هم در جائی واقع شده که بهیچوجه مناسبتی با ماقبل و مابعد خود ندارد.... (صفحه ی 416)»
2) عیناً به نقل از دکتر نادعلی عاشوری، «بررسی دیدگاه علامه طباطبایی در نظم آیه های قرآن»، منتشر شده در تاریخ بیست تیر 1389 در وبسایت اهل البیت در http://www.ahl-ul-bait.com/farsi.php/page,13531A16059.html?PHPSESSID=cd47b0d7a2f9856781dd5cdb50f65efe :
«علاّمه طباطبایی سپس به طرح پارهای پرسشها و شبههها در این زمینه پرداخته، همه را پاسخ میدهند، به گونهای که برای خواننده هیچ تردیدی باقی نمیماند که ایشان به توقیفی بودن نظم آیهها هیچ اعتقادی ندارند، و با قاطعیت تمام، آن را اجتهادی و بر اساس ذوق و سلیقة اصحاب میدانند (همان، 12/191 ـ 188)، بخصوص با توجه به مبنای اصیلی که علاّمه در باب قرآن پژوهی و تفسیر دارند و تنها شیوة معتبر در این زمینه را روش تفسیر قرآن با قرآن میدانند، اینکه جای هر آیه در کجای قرآن بوده به اعتقاد ایشان چندان مهم نیست، زیرا شرط اصلی در این روش تفسیری، خود آیه است نه جا و مکان آن (طباطبایی، قرآن در اسلام، ص 166).
صریحتر از این، مطالبی است که آن بزرگوار دربارة آیه سوم سوره مائده (آیة اکمال دین) و آیه 33 سورة احزاب (آیه تطهیر) بیان فرموده و معتقدند که جای این دو آیه توسط صحابه تغییر یافته است. چنان که مؤلف فقید مهر تابان بیان داشته است، ایشان این نکته را در پاسخ به پرسشی در همین زمینه بیان فرموده و از جمله چنین اظهار داشتهاند: «بلی، جای بعضی از آیهها ممکن است تغییر نموده باشد، ولی البته تغییر محل آیهها غیر از مسئله تحریف است. به حسب ظاهر ـ واقعش را خدا بهتر میداند ـ از اول قرآن تا آخر قرآن در دو جا قابل تردید نیست به عقیدة بنده که جای آیه عوض شده است. در جاهای دیگر ممکن است بگوییم جای آیه عوض نشده و تغییر نکرده است و قابل توجیه است، ولی در این دو مورد به هیچ وجه قابل توجیه نیست. اول در سوره مائده است و دوم در سوره احزاب است. در سوره مائده همان آیه کریمة … الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً [است]. با شواهدی که جمعآوری کردیم و خصوصیاتی که در آیه هست و آیههای قبلی و بعدی نشان میدهد، علی الظاهر بدون تردید این جا دست خورده و جای آیه را عوض کردهاند. این آیه را بعد از محرمات اکل، بین مستثنی و جمله مستثنی منه قرار دادهاند، تا خلط بحث شود … و این جمله را که راجع به ولایت است و دارای آن مفاد عالی و محتوای راقی است، در این جا قرار دادهاند تا خلط بحث شود و مردم از فکرش بیفتند و به دنبال مفاد و محتوایش نروند. و چنین تو هم کنند که این آیة ولایت که دلالت بر اکمال دین و اتمام نعمت دارد و به واسطة آن، دیگر در اسلام کمبودی نیست و سزاوار است که خداوند به دین اسلام راضی باشد، راجع به مسائل عادی از قبیل مراودة با کفار و حلیت طعام آنها برای مسلمانان و حلیت طعام مسلمانها برای آنها و امثال ذلک میباشد. و اما دومین مورد که تغییر محلش بسیار روشن است، آیه تطهیر است و آیه در [آیه 33] سوره احزاب است: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً.»
«این آیه هم در جایی واقع شده که به هیچ وجه مناسبتی با ماقبل و مابعد خود ندارد؛ زیرا ماقبل آن راجع به زنهای رسول الله است و مابعد آن نیز راجع به زنهای رسولالله است، و لیکن این آیه با اینکه راجع به اهل بیت رسول خداست. در میان [این] آیات آورده شده است که امر مشتبه شود … و عیناً مانند وصلة ناهمواری است که به خوبی مشخص میسازد که ربطی به آیه قبل و بعد ندارد و جای این خطاب در اینجا نیست. ولی در اینجا آوردهاند تا به واسطة ملابست، اذهان عامه را متوجه زوجات رسولالله بگردانند و حَسَنه تطهیر و فقدان رجس را به آنها بچسبانند.» (حسینی طهرانی، صص 418 ـ 412)
البته لحن کلام علاّمه در المیزان بسیار متعادلتر از عبارات مذکور است. ایشان بر معترضه بودن آیه اکمال دین و آیه تطهیر تأکید دارند، ولی در آن جا نیز دو آیه فوق را در افادة معنا مستقل میدانند که اگر صریحاً نگوییم توسط اصحاب در جای فعلی قرار گرفتهاند، دست کم به عنوان یک احتمال قوی قابل طرح است. عبارت ایشان در ذیل آیه اکمال دین چنین است: «از تمامیت آیه نتیجه میگیریم که پس آیه «الیوم یئس الذین کفروا …» کلامی است معترضه، که در وسط این آیه قرار گرفته و لفظ آیه در فهماندن معنایش هیچ حاجتی به این جمله نداشت. حال چه بگوییم آیة معترضه از همان اول نزول در وسط دو آیه جای گرفته و یا بگوییم رسول خدا (ص) به نویسندگان وحی دستور فرموده که در آن جا جایش دهند، با اینکه نزول هر سه پشت سر هم نبوده، و یا بگوییم هنگام نزول با آن دو آیه نازل نشده، و رسول خدا (ص) هم دستور نداده که در آنجا قرارش دهند، ولی نویسندگان وحی در آن جا قرار دادهاند … هر چه باشد، بالاخره این جمله، جملهای است معترضه که نه با صدر آیه ارتباطی دارد و نه با ذیلش.» (طباطبایی، المیزان، 5/272)
همچنین، در خصوص آیة تطهیر پس از بحث و بررسی مفصّل، میفرماید: «آیة مورد بحث از جهت نزول جزو آیههای مربوط به همسران رسول خدا (ص) و متصل به آن نیست، حال یا این است که به دستور رسول خدا (ص) دنبال آن آیهها قرارش دادهاند، و یا پس از رحلت رسول خدا (ص) اصحاب در هنگام تألیف آیههای قرآنی در آن جا نوشتهاند. مؤید این احتمال، این است که اگر آیه مورد بحث که در حال حاضر جزو آیه «و قرن فی بیوتکن» است، از آن حذف شود، و فرض کنیم که اصلاً جزو آن نیست، آیه مزبور با آیة بعدش که میفرماید: «و اذکرون» کمال اتصال و انسجام را دارد و اتصالش به هم نمیخورد. پس معلوم میشود جمله مورد بحث نسبت به آیة ماقبل و بعدش نظیر آیه «الیوم یئس الذین کفروا» است که در وسط آیههایی قرار گرفته که آنچه خوردنش حرام است میشمارد، که در جلد پنجم این کتاب [المیزان] درسورة مائده گفتیم که چرا آیة مزبور در وسط آن آیهها قرار گرفته و این بینظمی از کجا ناشی شده است.» (همان، 16/466)از آنچه به اجمال اشاره شد، در این حقیقت تردیدی نمیتوان روا داشت که مرحوم علاّمه به توقیفی بودن نظم آیهها اعتقاد ندارند و دست کم نظم برخی از آیهها را به اجتهاد صحابه میدانند.»
3) آقای محمد صادقی تهرانی، عیناً به نقل از فصلنامه ی بیّنات، سال نهم، شماره ی 1، بهار 1381؛ صفحه ی 123—94 (آنچه به صورت [...] می بینید، حذف یک کلمه توسط سیدعباس سیدمحمدی است):
«استاد ما مرحوم علامه ی طباطبایی رضوان الله علیه در تفسیر المیزان در جای جای آن، اصرار دارند که قرآن تحریف نشده است ولی می گویند: اگر احیاناً تحریفی در قران باشد. تحریف در جابجا شدن آیه ای از جایی به جای دیگر است. مثل آیه ی تطهیر، ایشان می فرمایند: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهّرکم تطهیراً (احزاب، 33/33) جایش اینجا نیست. جایی دیگر بوده و تحریف شده و جابجا شده.
بنده عرض می کنم که هیچ جای قرآن برای آیۀ تطهیر بهتر از اینجا نیست.... (صفحه ی 96)
... اصولاً نسبت تحریف به قرآن، آن تحریفی که نقصانی است در دلالت قرآنی یا تحریف به نقیصه، یا تحریف به زیاده، یا تحریف به جابجا شدن که معنا را عوض می کند یا تحریف لفظ که خود لفظ را کلاً یا بعضاً عوض می کند این تحریف ها، تهمت بسیار [...] نسبت به مقام مقدس ربوبیّت است.... (صفحه ی 96)»
4) سیدعباس سیدمحمدی:
چرا بند 1 و 2 و 3 را نوشتم؟ از دوستی شریف و والامقام، شنیدم که اگر افراد صالح و خوشنام (مثلاً بهاء الدین خرمشاهی) بیایند و بگویند طبق تفسیر حافظ به حافظ، ممکن است در تعدادی از موارد، در شعر حافظ مــِی به معنای مــِی ظاهری باشد و معشوق به معنای معشوق ظاهری باشد، این استخفاف ِ حافظ است.
البته این نظر دوست شریف بنده است. شاید درست باشد. شاید درست نباشد. هرچند من، نظرم مخالف نظر دوستم است.
خب. اگر بگویند در تعدادی از موارد، طبق تفسیر حافظ به حافظ، در شعر حافظ ممکن است مــِی به معنای مــِی ظاهری باشد و معشوق به معنای معشوق ظاهری باشد، این استخفاف ِ حافظ است، به طریق اولا، این که بگویند علی الظّاهر بدون تردید دو جای قرآن دست خورده و جای دو آیه را عوض کرده اند، و درباره ی تمام دیگر آیات قرآن هم بگویند «ممکن است» که بگوئیم جای آیه عوض نشده و تغییر نکرده است و قابل توجیه است، یعنی نگویند مطمئناً تمام دیگر آیات قرآن جایشان تغییر نکرده، این استخفاف قرآن نیست؟
آیا عزیزان، با همان حرارت و اسلام دوستی و ...، که خرمشاهی را سطحی نگر و عرفان نفهم و دور از عرفان و خوارکننده ی حافظ و خوارکننده ی عرفان و جری کننده ی مادیگراها و ... نامیدند، و ان شاء الله این صفات را قربتاً الی الله به خرمشاهی نسبت دادند، آیا نسبت به علامه طباطبائی هم چنین مطالبی می گویند؟ غیر از این است که علامه طباطبائی نظرش را بر حسب ظواهر قرآن دارد می فرماید، و به گمان خودش، طبق تفسیر قرآن به قرآن و طبق ممارستی که با متن قرآن داشته، دارد نظر می دهد، و نظرش طبق شهود و دیدن ترتیب آیات قرآن در عالم ملکوت نیست؟ یعنی علامه طباطبائی نظر به این لرزه افکنی درباره ی کتابی که مقدسترین کتاب برای مسلمانان است را طبق قواعد متن شناسی و متن فهمی دارد بیان می کند (حالا نظرش یا غلط است یا درست است)، اما اگر خرمشاهی طبق قواعد متن شناسی و متن فهمی و تفسیر حافظ به حافظ و با سالها عشق به حاظ و سالها پژوهش گسترده در دیوان حافظ نظری بدهد (حالا نظرش یا غلط است یا درست است)، می شود سطحی نگر و عرفان نفهم و دور از عرفان و خوارکننده ی حافظ و خوارکننده ی عرفان و جری کننده ی مادیگراها؟
به راستی، آیا ماها منصف هستیم؟
از دید من، نظر علامه طباطبائی، چه غلط باشد و چه درست باشد، طبق شناختی که از آن حضرت در جامعه وجود دارد، با یقین عادی (نه یقین شهودی و الاهی و ...) می توان گفت ایشان مطلقاً نیت استخفاف قرآن را نداشته.
5) سیدعباس سیدمحمدی:
به راستی، اگر علامه طباطبائی به فرمایش خود پایبند باشد، که علی الظّاهر بدون تردید دو جای قرآن دست خورده و جای دو آیه را عوض کرده اند، و درباره ی تمام دیگر آیات قرآن «ممکن است» که بگوئیم جای آیه عوض نشده و تغییر نکرده است و قابل توجیه است، یعنی مطمئناً نمی دانیم تمام دیگر آیات قرآن جایشان تغییر نکرده، می داند چه پیامدهایی دارد؟
[تکمله در تاریخ ششم دی 1389:
محمدحسین رخ شاد، در محضر علامه طباطبایی: پرسشها و پاسخهای اعتقادی، اخلاقی، تفسیری، حدیثی و عرفانی، قم، انتشارات نهاوندی، 1386؛ صفحه ی 139:
[علامه طباطبایی:] تقدیم و تأخیر سوره یا آیه ضرری به مقاصد عالیه قرآن مجید نمی رساند.]
سلام
خیلی از وبلاگت خوشم اومده
اگه خواستی تبادل لینک کنیم وب منو با نام
وبلاگ مصطفی اسکندری لینک کنید
بعد خبر بدین تا منم شما رو لینک کنم.
سلام
تا قبل از ملاحظه متن مقاله خرمشاهی چطور می توان به صحت ادعای شما پی برد؟
بهاء الدین خرمشاهی در چه مقاله ای ودر چه تاریخی چنین ادعائی کرده است؟ متن مقاله او را بگذارید تا دوستان هم بخوانند وقضاوت کنند.
ظاهراْ تا قبل از این ایشان با قائلین به تحریف قرآن بشدت برخورد کرده است!
http://www.mahdion.com/modules/newbb/viewtopic.php?post_id=45
ما که توی صفحه چیزی نمیبینیم
سلام
آقا
ما هم چیزی نمی بینیم
آقای محمدی ما چیزی نمی بینیم اینجا ! به خدا پادشاه شما برهنه است . .. : )) .. یک لباسی تنش بپوشانید مه قابل دیدن و البته خوانش باشد .
خب ! حالا این شد یک چیزی !.. بروم بخوانم .. : ) ..
یامبر امی بود و کاتب نبود. قرآن توسط کاتبین نوشته می شود. آیه ها در زمانهای مختلف وحی می شوند. گاهی فقط قسمتی از آیه یا سوره وحی می شده است
آیا می توان نتیجه گرفت بعضی از آیه ها جابه جا بشوند؟
سلام
به این ترتیب و استدلالی که شما نوشته اید ،
1- علامه طباطبایی قائل به جابجا شدن دو آیه آیه به طور یقینی شده است و چون علامه طباطبایی مفسر قرآن بوده است ، بنا به رای او ، ما هم باید قائل شویم به اینکه قران تحریف (تحریف به معنای دست بردن در قرآن) شده است؟!
2- آیا دلیلی که شما در اوردن این مطلب آوردید ، که به منظور تطهیر آقای خرمشاهی بوده است، قابل اعتنا است؟!
3- نه قول علامه در خصوص قرآن و نه قول آقای خرمشاهی در خصوص حافظ قابل قبول نیست و هر دو اشتباه کرده اند و اشتباه علامه طباطبایی باعث مبرا دانستن آقای خرمشاهی از خطا نمی شود.
توضیح می دهم:
هزاران هزار نفر تا کنون در باره قران تفسیر نوشته اند و مدافع تحریف نشدن قرآن بوده اندو هزاران هزار نفر هم به قران اشکال کرده اند و از اساس رد کرده اند. اگر ما پیرو اشخاص باشیم باید پیرو کدامیک از این هزاران هزار نفر مدافع و یا مخالف و معاند باشیم؟
دیشب داشتم سوالاتی که ابوریحان بیرونی از بوعلی کرده است و جوابهایی که بوعلی به او داده را طبق قضاوت شهید مطهری می خواندم. شهید مطهری در جاهایی حق را به ابوریحان داده و در جاهایی بوعلی را محق دانسته است. ایندو که ظاهرا گاهی نسبت به هم تند می شده اند یکی در لباس دفاع از دین به ارسطو اشکال می کرده که اعتقاد به فلان نظر ارسطو مخالفت با صریح فلان عقیده ی اسلامی است ( ابوریحان) و بوعلی به عنوان مدافع در جوابها می خواسته ارسطو ( یا نظرات خودش را که از ترس تکفیر ارسطویی می خوانده) را مبرا از مخالفت با اسلام معرفی کند . شهید مطهری درست و غلطهای هر دو را گفته است. و خواننده ی اهل مطلب هم متوجه موضوع می شود و در خلال بحث از نظرات زکریای رازی و ابن رشد و دیگران هم مطلع می شود و به جمع بندی می رسد.
به عقیده ی من اینگونه بحثهای تخصصی باید در محافل تخصصی ،طرح ، بحث و حل شود و مصاحبه کردن آقای خرمشاهی با یک سایت و تشکیک در معانی عرفانی ابیات حافظ ، به می بودن ، بطوری که خواننده عام و بی اطلاع بر طبق همین حرف ، برداشت می خوارگی حافظ بکند کاری است غلط ؛ همینطور که نقل نظر علامه طباطبایی ، به صورت فعلی نیز غلط است.
اصولا اعتقادم بر این است که باید سعی کنیم به جای طرح سوال و انباشتنش بر ذهن مخاطبی که ممکن است خود هزاران سوال داشته باشد، بدون اینکه به جوابها اشاره ای هر چند کوتاه بکنیم ، که خطاست ، باید بگردیم و سوالت را پیدا کنیم و سعی کنیم جواب بدهیم
خلاصه اینکه علامه چون علامه است از خطا مبرا نیست و خرمشاهی چون خرمشاهی است نمی تواند خطاکار نباشدو دفاع شما از خرمشاهی که حافظ را زیر سوال برده بود، در اینجا ، به طور ناخودآگاه باعث زیر سوال رفتن قرآن شده است. بهتر می دانم نظر کسانی که نظری مخالف نظر علامه داشته اند را هم در صورتی که اطلاع دارید را نقل کنید تا باعث نشوید خواننده این بحث ، اعتقادش به تحریف نشدن قرآن متزلزل شود. که علامه هم چنین قصدی نداشته است ، چنانچه خرمشاهی هم در تشکیکش قصد می خواره معرفی کردن حافظ را نداشته است.
باسلام
اگر علامه طباطبایی چنین گفته باشند قطعا اشتباه کرده اند.
اما شما یک توضیح بده تا به همه که این مطلب را میخوانند کمک کرده باشید در فضای روشنتری به مباحث مطرح شده بنگرند:
اصولا مثالی که شما آوردید و به نوعی قرآن را در برابر دیوان حافظ قرار دادید کار معقولی بود؟
آیا مجازیم که برای اثبات درستی عمل فردی(حالا هرکس که می خواهد باشد) در ذهن خوانندگان وبلاگت که ماشاالله کم هم نیستند تشکیک در تحریف قرآن را جا بیاندازی؟
اصولا چون من انتقادی به یک استاد داشتم لزوما باید هرکس ودر هرزمینه وبه هر مطلبی تشکیک وارد کرد جوابگو باشم؟
آقای طباطبایی در آمریکا که زندگی نمی کرده!
همینجا و در کنار حوزه های علمیه به کار تدریس مشغول بوده که برای کوچکترین تشکیک یا بی احترامی؛ ماشاالله دست به اعتراض و تعطیل حوزه ؛خوب دارند.
چرا کسی چیزی نگفته؟چرا اعتراضی نبوده؟
من اعتراضی کردم که قبل از آن افراد بزرگی از این گونه اعتراضات داشته اند.
آقای خرمشاهی بجز اینگونه قضاوتی که در مورد حافظ کرده اند قضاوتهای منور دیگری هم دارند که واجب شد در پست بعدی در خلال مطلب اشاره ای به آن داشته باشم تا خوانندگان بدانند که تنها با دیدن یک تشکیک در مورد حافظ باعث نشد که در انتقاد به ایشان مصمم بشوم بلکه مسائل دیگر هم باعث شد در دیدگاه کلی ایشان به مسائل استنتاجی بسیار شک کنم
در انتها یک بار دیگر تاسف خودم را به اینگونه تشکیک ایجاد کردن شما در مورد قرآن (هرچند که می دانم مدنظر شما نبوده)اعلام کنم
برادر ارجمند آقای سیدمحمدی
گاهی احساس می کنم مطلب بنده را کمی با عجله می خوانید یا به دقت نمی خوانید. بنده آن همه مقدمه و مؤخره چیده ام که بگویم حرف امام آن نبوده که شما استنباط کرده اید و استنباط شما غلط است باز شما همانها را تحویل من می دهید و می گویید من به همانهایی که نسبت دادنش را به امام خمینی نادرست دانسته ام معتقد ام!!!!!!!!!!!!!!! آخر این چه کاری است؟ جان من این چه کاری است؟
بنده نظرم به طرفداری ضمنی یا علنی شما از بعض افراد و جریانها بود نه مخالفتتان با آقای مصباح. شما که با قای مصباح مخالفتی نکرده اید. آخرش هم نگفتید بالاخره اسلام یا دموکراسی؟
یک سؤال فنی:
این اطلاعاتی که در یادداشت بالا درج شده و حاوی نامه های حکومتی هم هست (وزارت اطلاعات؟) از کجا آمده و این اطلاعات چگونه لو رفته است؟
یک سؤال فنی دیگر!: برادر ارجمند چرا شما به سؤالهای بنده در یادداشت قبلیم پاسخ نداده اید؟
در مورد این یادداشت اخیر وبلاگتان. بنده در مورد اهل فلسفه منکز و مخالف بودم ولی دیگر نه تا این حد. وقتی این مفسر بزرگ به تحریف قرآن قائل باشد با چه ایمانی قرآن می خوانده و به چه ایمان داشته است؟ جداً باید به خداوند پناه ببریم.
بدرود
برادر ارجمند سلام علیکم
بنده در یادداشت قبلیم چیزی را ناگفته و یا حتی تصریح نشده نگذاشته بودم که احتیاج داشته باشد توضیح بیشتری بدهم. چه خوب شما که آن مطالب مرا در مورد مرحوم فردید (یعنی بر ضد مرحوم فردید!) نقل کرده اید این مطالب مرا هم در وبلاگتان بگذارید و زیر آن به ترتیب بحث مطالبی بنویسید که من هم از برخی چیزهای مطمئن شوم. این خواهش بنده از شماست. من مطلب خودم را که بازخوانی کرده ام و اغلاطش را گرفته ام دوباره برایتان می گذارم:
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند پریروز و پسفردای تاریخ
آقای سیدمحمدی
سلام علیکم
بنده اخیراً احساس میکنم شما کمکم دارید از بعض مسائل که به سودتان بودهاست دور میشوید و به بعض مسائل که برایتان بهخصوص در آخرت ضرر دارد نزدیک میشوید این است که برادرانه از شما میخواهم دقت بیشتری در موضعگیریهایتان بکنید و سعی کنید اسلام را بیشتر در متن خودش بشناسید (البته این نصیحت، غیر مستقیم رو به خود این بندهی حقیر هم دارد)
1) از امام خمینی – رضوان الله تعالی علیه - مطالبی نقل کردهاید در خصوص فقه و بعد موضعی ضد آنها گرفته اید و سخن آن فقیه مجاهد را نادرست دانسته اید. اسلام عزیز به ما آموخته است که نسبت به انسانهای دیگر تا جایی که میشود حسن ظن داشته باشیم (و این البته با گول زدن خود فرق میکند) و بد آنها را نگوییم. شما کمابیش با نحوهی استنباط احکام شرعی از مجموعهی قرآن کریم و احادیث شریف آشنایی دارید و میدانید که اینچنین نیست که چون در یک موضوعی به یک حدیث یا حتی آیه رسیدیم آن را به عنوان نظر «اسلام» اعلام کنیم بلکه باید نگاه مجموعی به قرآن و احادیث داشت (به اصطلاح «درایت» داشت) حال که در خصوص قول و فعل معصوم چنین مطلبی مطرح است و باید رعایت شود شما چطور آن همه آثار عرفانی و اعتقادی و آن نامه به گرباچف و غیر ذلک امام را نادیده میگیرد و با سهلانگاری ذهنی از کنار آنها میگذرید و به چند جمله که باید احتمال داد منظور گویندهی آن چیز دیگری بودهاست (چون با کلیت اسلام نمیخواند زیرا فیالمثل در قرآن کریم حدود 500 آیهی فقهی هست و 6 هزار و خردهای آیهی دیگر به فقه مربوط نمیشود به آیات الاحکامها رجوع کنید که از کتابهای مرسوم درسی حوزههای علمی ماست) استناد میکنید برای رد سخن گویندهای که آن تأثیر شگرف را در تاریخ ملت ما بر جای گذاشت؟
2) در مورد آقای مصباح یزدی که معنون به عنوان «آیت الله» است و بنا بر این باید او را در زمرهی اسلامشناسان دانست (گرچه بنده نه این عناوین را قبول دارم و نه به کار میبرم) به علت این که از معدود معممان فاضلی است که صریحاً وارد حوزههای عمومی شدهاست و در برابر تحرکات سیاسی عدهای که اکنون دیگر بیشترشان رسماً به دشمنان تاریخی این مردم مظلوم پناه برده اند و زیر سایهی (لابد پر عطوفت!) آنها قرار گرفته اند عکس العمل نشان دادهاست هدف حملات گاه و بیگاه کسانی که اکنون دیگر مزدور بودن اغلبشان برای دشمنان خونی مردم ما اظهر من الشمس شدهاست قرار میگرفته و میگیرد باز مطلبی نوشتهاید که بسیار گزینشی و بنا بر این نادرست است (پیشتر در مورد مرحوم فردید هم چنین کرده بودید که بنده چون مستقیم به اسلام بر نمیخورد گرچه غیر مستقیم مطلبتان ناآگاهانه ضد اسلامی هم بود چیز خاصی نگفتم).
این که یک شخص این نظریه را که «حقیقت آن است که بیشتر قائل و معتقد و باورمند داشته باشد» (= اصالت کمیت، اصالت هرکه بیشتر افراد داشت. همان ملاکی که تا کنون و در همیشهی تاریخ جز در عقیدهی حکومت الهی حاکم بودهاست؛ تمام شاهان بر اساس همین ملاک حاکم میشدند یعنی چون ارتش و یارانشان بیشتر بود حاکم میشدند) قبول نداشته باشد و بگوید نخیر حقیقت آن است که افراد مطلع و آگاه جامعه با گفتگوی با هم بدان رسیدهاند یا حقیقت آن است که در مذهب حق بیان شدهاست یا علم مسلم بدان رسیدهاست یا ... (یعنی به نحوی این اصالت کثرت را قبول نداشت) چه اشکال عقلیای دارد که این طور یا به سخره گرفته میشود و یا نفی میشود؟
به نظر شما چرا آقای حجاریان (محکوم توبه کرده) به جای «اجرای حکم اسلام» که در هیچ کجای این دین مقدس تصریح نشدهاست که باید «حاکم» یا «پلیس» احکامش را اجرا کند و آگاهان از حکم، حق اجرای حکم را ندارند (گرچه بهتر است این آگاهان اگر در حکومت ِ واقعاً اسلامی به سر میبرند زیر نظر حکومت باشند ولی هیچ لزومی از «متن دین» برای این کار برنمیآید مگر این که چیزی را غیر از متن دین ملاک بگیریم) گفتهاست «خشونت»؟ این لفظ خشونت چه معادلی در متن دارد جز «اجرای احکام اسلام»؟
اگر به راستی حکم کسی اعدام است چرا اگر حکومت آن را اجرا کند میشود ... اما اگر فرد آگاهی آن را اجرا کند میشود «خشونت»؟
آقای سیدمحمدی، برادر گرامی! یک سؤال بسیار صریح: جداً شما معتقد اید لزوماً آنچه بیشتر مردم میگویند درست است؟ جداً ملاک حقیقت برای شما «طرفدار بیشتر داشتن» است؟
لطفاً در این مورد یک مطلب در وبلاگتان بنویسد که اگر مجاب شدیم دست از این شیعه بودنمان بر داریم!
بدرود
در ضمن یکی از اتهامات اصلی آقای منتظری حمابت از مهدی هاشمی و باند او بود که از اتهامات اصلیشان کشتن کسانی است که به زعم آنها خونشان حلال بوده و بعضاً در لباس عالمان دینی هم بودند. در این مورد تحقیق کنید.
بدرود
با توجه به اینکه علامه طباطبایی روش تفسیری خودش را قرآن به قرآن معرفی کرده است در المیزان معمولا توجهی به اسباب نزول (یا شأن نزول) ندارند، حتی قرآن را بااحادیث هم تفسیر نمیکنند بلکه فراوان به سیاق آیات استناد میکنند یعنی معنا را با توجه به ترتیب و کانتکست آیات میفهمند و در این دو مورد ایشان به وضوح برخلاف روش تفسیری خود عمل کردهاندو سیاق آیات را نامعتبر دانستهاند.
شاید علت آن است که با روش ایشان در این دو مورد دلالتی که معمولا ازاین آیات برای عقائد تشیع استفاده میشود به دست نمیآید. یعنی به جای استنباط از قرآن دیدگاه اعتقادیاش را به آن تحمیل میکند؛ (در حالی که ایشان در مقدمهٔ کتاب «قرآن در اسلام» گفته است میخواهیم ببینیم خود قرآن چه میگوید نه اینکه ما که فلان مذهب از مذاهب اسلامی را پذیرفتهایم دربارهٔ قرآن چه میگوییم.) به واقع اگر سیاق قرآن در این دو مورد بدون دلیل موجهی به زیر سؤال رفته باشد چنین کاری را دربارهٔ سایر آیات هم میتوان کرد و در نتیجه از کل قرآن با روش علامه هیچ چیز فهم نمیشود مگر اینکه برای این دو آیه دلیلی خاص و جدا از سایر آیات باشد.
اما نکتهٔ دیگر این است که علامه طباطبایی در بین بعضی از علماء چهرهٔ مقبولی ندارد بین علمایی که روحیهٔ اخباری دارند و معتقدند قرآن فهم نمیشود مگر با احادیث علامهٔ چهره مردودوی است. گرچه این افراد در منابر رسمی معمولا کمتر عرصهای برای ابراز نظر دارند.
سلام
دوست عزیز
کامنت شما نشان می دهد که نه مرحوم علامه را می شناسید ونه با تفسیر قرآن آشنائی دارید ونه با تفسیر قرآن به قرآن .
آن چه گفتید تهمتهائی ناروا به این عالم دینی است.وقتی فریاد می کنیم که مباحث علمی باید در بستر علمی وبا لحاظ لوازم و شرایط واصول خودش مطرح شود به همین خاطر است.
تفسیر قرآن به قران اگر معنایش همان است که شما ادعا می کنید یعنی فهم قرآن بدون روایت، مبدع و مدافعش آقای دکتر صادقی تهرانی است که نظرات درربار ایشان در فقه تحولی اساسی ایجاد کرده وبحمدالله والمنه به لطف مشرب فقهی ایشان هم می توانیم مسلمان باشیم و هم هر غلطی که دلمان خواست بکنیم!
سلام علیکم.
بعضی ها لطفا غلط هایی مانند دروغ و تهمت و به نام دین تیشه بر ریشه دین زدن نکنند سایر غلط های اضافی بماند بر گردن صادقی تهرانی بیسواد و بی ... و بی ... اومول!
مانده ام چه اعتماد به نفس کاذبی دارند بعضی ها!
سلام علیکم.
***
شمّ اندک و فهم اندک و ناقص من به من می گوید، اگر علامه طباطبایی پایبند به نظر خود مبنی بر این که علی الظاهر قطعاً در دو مورد جای آیات قرآن دست خورده و در مورد تمام دیگر آیات قرآن هم نه که مطمئن باشیم تغییر نکرده بلکه «ممکن است جایشان تغییر نکرده»، این پیامدهایی دارد. پیامدهایی بزرگ.
***
ظاهراً تفسیر قرآن به قرآن، که از بزرگان این تفسیر، مرحوم حضرت علامه طباطبائی است، و «فقیه قرآنی» بودن آیت الله العظما محمد صادقی تهرانی، اینها به معنای این نیست این عالمان، برای روایت ارزش قائل نباشند. اگر اشتباه نکنم، مرحوم طباطبائی گفته اگر روایت نباشد، من عاجز می شوم در تفسیر قرآن. و آیت الله العظما صادقی تهرانی هم، ظاهراً سعی می کند «قرآن ـ مدار» و «قرآن ـ محور» باشد. نه که مطلقاً بدون روایت، فتوای فقهی بدهد یا تفسیر قرآن کند.
و این که آیت الله العظما صادقی تهرانی، چه قدر در اهدافش موفق است، این به ادعای آن عالم محترم نیست. قضاوتش با دیگران است. من شخصاً حدود شصت نامه به ایشان دادم و ایشان تقریباً تمام نامه های من را جواب داد. این قدر من انتقاد کردم به ایشان، شاید اگر هر عالم دیگر بود بعد از اوین انتقاد، با من قطع رابطه می کرد. اما این مرد، تمام انتقادهای بی تعارف و بی باکانه ی مرا شنید و تک تک جواب داد و در چند مورد، از نظر اولیه اش، برگشت.
***
عین قسمتی از ایمیل آیت الله العظمی محمد صادقی تهرانی، به بنده، 31 اردیبهشت 1382:
«ثقلین که قرآن و عترت قرآنی است در کتاب و سنت بدین گونه معرفی شدهاند که ثقل اکبر قرآن است و ثقل اصغر چهارده معصوم قرآنی میباشند نخست حضرت محمد (ص) و در پی آن حضرت سیزده معصوم دیگر که آخرینشان حضرت صاحب الزمان میباشند. مثلاً در آیاتی از قبیل « و اعتصموا بحبل الله جمیعاً » قرآن یگانه ثقل علمی و معنوی ربانی معرفی شده و در پی قرآن از آیاتی مانند « اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الأمر منکم » رسول و در پیش معصومان دیگر ثقل اصغرند با این توضیح که قرآن منهای ثقل اصغر ثقل اکبر است و بر حسب روایاتی متواتر اکبر , اتم , اعظم , ادوم و ... است و عترت منهای قرآن ثقل اصغر است ولی جمع این دو برتر از هر دو است که عترت قرآنی محمدی (ص) که قلوبشان , علومشان , افکارشان و اعمالشان صددرصد قرآنی است مجموعهای از هر دو ثقل میباشند و در کل چون روایات منقوله از این بزرگواران مخلوطی از درست و نادرست است تمیز صحیح از سقیمش با مراجعهی درست به قرآن روشن است بر این اساس مراجعهی نخست متین مسلمان به قرآن است و سپس به عترت قرآنی آن هم برای تبیین معانی حروف رمزی قرآنی که به جز حضرت محمد (ص) و محمدیان معصوم آن را نمیفهمند و وحی ربانی آخرین در کل منحصر به قرآن است چنانکه در آیاتی از قبیل « و اتل ما أوحی الیک من کتاب ربک لا مبدل لکلماته و لن تجد من دونه ملتحدا » حضرت رسول گرامی پناهگاهی وحیانی به جز وحی قرآنی ندارد تا چه رسد به دیگران.»
سلام دوست عزیز
قرآن در اسلام، (چاپ دفتر انتشارات اسلامی، سال۷۹ ) صص ۲۴و ۲۵: قرآن مجید در دلالت خود مستقل است.... و از خارج نیز دلیلی وجود ندارد که مراد تحت اللفظی قرآن جز آنست که از لفظ عربیش فهمیده میشود.... جز اینکه برخی گفته اند در تفهیم مرادات قرآن به بیان تنها پیغمبر اکرم یا به بیان آن حضرت و بیان اهل بیت گرامش باید رجوع کرد. ولی این سخن قابل قبول نیست زیرا حجیت بیان پیغمبر اکرم (ص) و امامان اهل بیت (ع) را تازه از قرآن باید استخراج کرد و بنابراین چگونه متصور است که حجیت دلالت قرآن به بیان ایشان متوقف باشد...
المیزان ج۱ (دفتر انتشارات اسلامی سال ۷۴) صص ۱۸، خود قرآن آن را مىپسندد ، چون قرآن خود را تبیان کل شىء میداند ، آنوقت چگونه ممکن است که بیان خودش نباشد ، قرآن خود را هدایت مردم و بیناتى از هدى ، و جدا سازنده حق از باطل معرفى نموده ، مىفرماید : ( هدى للناس ، و بینات من الهدى ، و الفرقان ) ، آنوقت چطور ممکن است هدایت ، و بینه ، و فرقان ، و نور مردم در تمامى حوائج زندگیشان باشد ، ولى در ضرورىترین حاجتشان که فهم خود قرآن است ، نه هدایت باشد ، و نه تبیان ، و نه فرمان ، و نه نور ؟ .
ضمن تشکر از دوست عزیزم امیرمهدی که به کامنت من توجه کردند از ایشان میخواهم اگر مایلاند بحث را ادامه دهند مستند و مستدل صحبت کنند.
ضمن سلام خدمت جناب سیدمحمدی
به نظرم بهتر باشد به جای نقل سخنان مشکوک روش ایشان را در تفسیر ملاحظه کنیم که آیا با کمک حدیث تفسیر میکنند یا (ادعای بزرگ نکنم بگویم بیاستثنا) معمولا مستقلا بحث میکنند و در انتهای بحثها میفرمایند: بحثٌ روائیٌ
ضمنا جناب سید محمدی من هم از آقای صادقی تهرانی چند تا سؤال دارم ایمیلشان را میدهید؟ و اینکه چطور باید خود را معرفی کنم تا شخصا جواب دهد نه اعضای دفترشان و نه بی جواب بمانم؟
سپاسگزارم.
سلام علیکم.
فرمایش شما حتماْ صحیح است، که انسان باید مدرک ارائه کند برای حرفش.
1) من چند سال قبل ویژه نامه ای (= ضمیمه ای) از روزنامه ی همشهری داشتم، درباره ی مرحوم طباطبائی. این طور خاطرم است در آن نشریه، یکی از افراد گفته بود علامه طباطبائی گفته است اگر روایات نبود، من عاجز بودم در تفسیر قرآن.
الان در اوراقم نگاه کردم. ندارم آن نشریه را.
اما:
در
http://www.hawzah.net/Hawzah/Magazines/MagArt.aspx?MagazineNumberID=6361&id=71443
و
http://www.iqna.ir/khouzestan/news_detail.php?ProdID=270542
و
http://www.fetrat.com/WFM_News.aspx?FLD_ID=2812
هر سه، به یکسان، این خبر را گفته اند (البته بدون مدرک دقیق):
«مرحوم علامه طباطبیی در کتاب شیعه در اسلام تصریح فرمودهاند، که برای شناخت اسلام، فقط و فقط دو منبع منحصر به فرد وجود دارد: قرآن کریم و احادیث شریف. نیز در مصاحبهی فرمودهاند که، اگـــــــــــر احـــــــــــــادیث نــــــــــــبود، مــــــــــــن نـــــــــــــمیتوانستم تفـــــــــــــسیر بنـــــــــــــــویسم»
2) درست است که شما مستنداً نقل کردی، که مرحوم طباطبائی درباره ی قرآن فرموده است
قرآن مجید در دلالت خود مستقل است.... و از خارج نیز دلیلی وجود ندارد که مراد تحت اللفظی قرآن جز آنست که از لفظ عربیش فهمیده میشود.... جز اینکه برخی گفته اند در تفهیم مرادات قرآن به بیان تنها پیغمبر اکرم یا به بیان آن حضرت و بیان اهل بیت گرامش باید رجوع کرد. ولی این سخن قابل قبول نیست زیرا حجیت بیان پیغمبر اکرم (ص) و امامان اهل بیت (ع) را تازه از قرآن باید استخراج کرد و بنابراین چگونه متصور است که حجیت دلالت قرآن به بیان ایشان متوقف باشد...
و فرموده است
خود قرآن آن را مىپسندد ، چون قرآن خود را تبیان کل شىء میداند ، آنوقت چگونه ممکن است که بیان خودش نباشد ، قرآن خود را هدایت مردم و بیناتى از هدى ، و جدا سازنده حق از باطل معرفى نموده ، مىفرماید : ( هدى للناس ، و بینات من الهدى ، و الفرقان ) ، آنوقت چطور ممکن است هدایت ، و بینه ، و فرقان ، و نور مردم در تمامى حوائج زندگیشان باشد ، ولى در ضرورىترین حاجتشان که فهم خود قرآن است ، نه هدایت باشد ، و نه تبیان ، و نه فرمان ، و نه نور ؟
اما، شما اگر متن المیزان را مطالعه بفرمائید، آیا استناد مرحوم طباطبائی به احادیث را مشاهده نمی کنید؟ و:
طبق تحقیق ارزشمند
علامه طباطبایی و حدیث: روش شناسی نقد و فهم حدیث از دیدگاه علامه طباطبایی در المیزان
اثر شادی نفیسی
شرکت انشارات علمی و فرهنگی
1384
صفحه ی 99:
«بحث روایی المیزان، دائرة المعارفی منحصر به فرد از روایات تفسیری فریقین همراه با نقادی آن هاست»
و این منبع (که به نظر من کتابی فوق العاده است) در صفحات و قسمتهای بعد و قبل از ص 99 هم مفصلاً نوع استفاده ی مرحوم طباطبائی از احادیث را در تفسیر المیزان بررسی کرده است.
3) طبق فهم اندک و معلومات اندک بنده:
درست است که:
و نزلنا علیک الکتاب تبیان لکل شی ء
اما:
و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نُزّل الیهم
یعنی:
علامه طباطبائی و آیت الله العظما محمد صادقی تهرانی، مفسر قرآن به قرآن، و فقیه قرآن ـ محور، هستند، اما نکاتی هست:
ــ قرآن مسلماً نیاز به تأیید شدن از طرف روایات ندارد.
ــ قرآن، خود را صراحتاً تبیان هر چیز نامیده، حالا «هر چیز» ظاهراً محل بحث است که آیا یعنی مسائل مربوط به هدایت انسان، یا جمیع مسائل و معارف و علوم و ...، اما از طرفی وظیفه یا اختیار تبیین کردن قرآن را به حضرت محمد داده است. خب جمع بین او مطلب، چه می شود؟
شاید:
ــ قرآن قابل فهم است، بدون روایت؛
ــ قرآن با روایات بهتر فهمیده می شود؛
ــ فهم معصومان از قرآن فهم معصومانه و بی خطا است (و چه بسا حقیقت معصومان محمدی و حقیقت قرآن، یکسان باشد)؛
ــ فهم غیر معصومان، از قرآن، احتمال خطا دارد.
۱-اگر موضوع بحث مشی فکری وعلمی علامه طباطبایی(خصوصاْ در تفسیر قران) است این معنا بدست نخواهد آمد الا این که آثار علمی ایشان را با دقت مطالعه کنیم وبعد اظهار نظر کنیم یا به کسانی که این کار را انجام داده اند رجوع کنیم ونظر آنهارا بخواهیم.اما این که یک کتاب از ایشان ویک یا چند آیه از المیزان را بگیریم وادعا کنیم مشرب ایشان این بوده ناصحیح است.
۲-تفسیر قرآن نیازمند مقدماتی فراوان است که بدون این مقدمات هرگز نمی توان تفسیر متقن و قابل دفاعی ارائه داد.دکتر نقی پور فر بحث جالبی داشت ماه گذشته و مقدمات تفسیر را کاملاْعلمی و روشمند مطرح کرد.نتیجه بحث این بود که کمتر عالمی موفق می شود به تفسیر قرآن بصورت علمی مبادرت کند.
یکی از مسائلی که ایشان مطرح می کرد این بود که مرحوم علامه برای تفسیر آیات قرآن بارها با دانشمندان بزرگ زمان خودش تلفنی ومکاتبه ای ارتباط برقرار کرده بود ودرباره آیات قرآن در موضوعات مختلف بحث می کرد واز آنها سوال می پرسید.مثلاْ به زمین شناسان بزرگ زنگ می زد وآیه را توضیح می داد ومی گفت نظر شما چیست.این آیه از نظر شما در پی بیان چه مطلبی است و...پس اگر قرار باشد علامه یا هر مفسر دیگری در اتاقش بنشیند ودرب خانه را قفل کند وبگوید بسم الله تفسیر قرآن به قرآن می خواهیم بکنیم بدون روایت بدون مراجعه به علم بدون مراجعه به آرای دانشمندان وعقلاء یقین بدانید که المیزان هم درردیف تفاسیر دیگر بود واتفاق خاصی نمی افتاد.وقتی علامه خودش را نیازمند مشورت با دانشمندان جهان در همه زمینه ها می داند دیگر این ادعا که تفسیر قرآن به قرآن یعنی همه چیز را از خود قرآن بدست بیاوریم بی معنا است.
این ادعا فقط وفقط از کسی صادق است که خودش واجد وحامل کلیت و حقیقت قرآن باشد که منحصر در معصوم است.
سلام علیکم.
قرآن می فرماید
و نزلنا علیک الکتاب تبیان لکل شی ء
و
می فرماید
و اقم الصلوة.
خب. نماز صبح چند رکعت است و اجزایش چیست؟ نماز ظهر چند رکعت است و اجزایش چیست؟
شیخ علی رجبی، 14 آذر 1389:
در مدلول اولیه ی هیچ آیه ای، روایت مطرح نیست. اگر مطرح باشد، می شود «دور». در فهم خود آیه ی
و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نُزّل الیهم
که می فرماید بیان پیامبر لازم است، اگر برای فهم این آیه، محتاج روایت باشیم، این می شود «دور».
فهم مدلول تمام آیات، مسلماً قبل از روایت مطرح است.
تفسیر قرآن به قرآن، یعنی «قرآن یک سیستم است»، که روایات هم، با چهارچوب قرآنی، هستند در تفسیر قرآن به قرآن.
***
سیدمحمدی - شهرام:
اصولاً همین نظر آقای طباطبائی، مبنی بر این که
«علی الظّاهر بدون تردید دو جای قرآن دست خورده و جای دو آیه را عوض کرده اند، و درباره ی تمام دیگر آیات قرآن «ممکن است» که بگوئیم جای آیه عوض نشده و تغییر نکرده است و قابل توجیه است، یعنی مطمئناً نمی دانیم تمام دیگر آیات قرآن جایشان تغییر نکرده»
طبق تفسیر قرآن به قرآن است؟ طبق چیست؟
اگر آیه ی
انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون
را در نظر بگیریم، به نظرت خداوند منظورش این است کلیت قرآن را حفظ می کند، و ترتیب سوره ها و آیات بین الدفتین را به سلیقه ی صحابه و ... می گذارد؟
جناب سید محمدی عزیز
باز هم سلام
تا جایی که من فهمیدهام علامه طباطبایی نیاز به پیامبر و امامان اهل بیت را منکر نیست، بلکه معتقد است آنچه آنها میگویند چیزهای لازمی است که در قرآن نیست. مثلا جز شرعیات است:
قران در اسلام ص ۲۶: «و البته آنچه گفته شد منافات ندارد با اینکه پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم و ائمه اهل بیت علیهم السلام عهده دار بیان جزئیات قوانین و تفاصیل احکام شریعت - که از ظواهر قرآن مجید بدست نمیآید - بوده اند.»
همچنین معتقد است به چگونگی ترتیب آیات چندان نیازی نیست : ص ۱۳۳
«در مذاق اهل بیت تفسیر قرآن بقرآن معتبر است و در این روش ترتیب سور و آیات مکى و مدنى نسبت بمقاصد عالیه قرآن تاءثیرى ندارد و در تفسیر هر آیه مجموع آیات قرآنى باید در نظر گرفته شود زیرا کلامى که جهانى و همیشگى باشد در کلیات مقاصد و مطالب آن خصوصیات زمان و مکان و حوادث وقت نزول که اسباب نزول نامیده میشوند نباید مؤ ثر باشد.»
نکاتی هم که از کتاب خانم شادی نفیسی نقل کردید:«بحث روایی المیزان، دائرة المعارفی منحصر به فرد از روایات تفسیری فریقین همراه با نقادی آن هاست»
نمیگوید ایشان برای فهم آیات به سراغ احادیث میرود بلکه احادیث را مستقلا و معمولا پس ازاینکه درباره آیات به جمع بندی رسید می آورد و به جای کمک از آنها در فهم قرآن، چه بسا برعکس فهمش از قرآن را ملاک اعتبار یا بی اعتباری احادیث میداند زیرا بر این عقیده است که حدیث را باید بر قرآن عرضه کرد. به همین دلیل در المیزان نقادی احادیث زیاد است.
ص ۱۲۰ قرآن در اسلام این نکته را توضیح داده است:
«بنابراین سبب نزولى که در ذیل آیه اى وارد شده در صورتیکه متواتر یا خبر قطعى الصدور نباشد باید بآیه مورد بحث عرضه و تنها در صورتیکه مضمون آیه و قرائنى که در اطراف آیه موجود است با آن سازگار بود بسبب نزول نامبرده اعتماد شود و بالاخره روایت را باید با آیه تاءیید نمود و تصدیق کرد نه اینکه آیه را تحت حکومت روایت قرار داد.»
در انتها غیرممکن نیست که من نکته ای را خلاف نظر علامه فهمیده باشم یا مطلبی از نظرم دور مانده باشد و نهایتا دیدگاهشان را قدری متفاوت گزارش کردده باشم هرچند سعی کردم بیشتر از خود وی نقل کنم نه آنکه حرفش را تفسیر کنم.
و دو نکته:
۱.اینکه ترتیب آیات قرآن به دستور پیامبر است یا نه، تحت عنوان «توقیفی بودن یا نبودن ترتیب آیات» در کتابهای علوم قرآنی آمده است.
۲. مطالب قران در اسلام این کامنت را از سایت غدیر نقل کردم که کل کتاب را آنلاین گذاشته ولی صفحات را از چاپ انتشارات اسلامی، سال ۷۹.
http://www.ghadeer.org/site/thekr/sh_qran/Q_dr_ASL/q_aslam.html