گشودگی افقی ـ برونخویشانه عملاً ،واقعاً بازشده ی افتاده بودن ...

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            «گشودگی افقی ـ برونخویشانه عملاً، واقعاً بازشده ی افتاده بودن است که خود شأنی است از شئون ِ وجودی ِ وجود حاضر.»

            از جملات فوق چه می فهمید؟ مارتین هیدگر، سرآغاز کار هنری، ترجمه ی پرویز ضیاء شهابی، تهران، هرمس، 1385، صفحه ی 135: «گشودگی افقی ـ برونخویشانه (die ekstatisch horizontale Erschlossenheit) عملاً، واقعاً (faktisch) بازشده ی افتاده بودن است که خود شأنی است از شئون ِ وجودی ِ وجود حاضر.»

            آیا استاد پرویز ضیاء شهابی، که سیاوش جمادی را و ترجمه ی سیاوش جمادی از هستی و زمان هایدگر را از نقد کوبنده ی خود بهره مند کرده است،  از این ترجمه ی خود، که نقل کردم، راضی است؟ استاد پرویز ضیاء شهابی در پانوشت صفحه ی 77 اثر فوق، گفته است: «مترجم هرچه کوشید نتوانست این بخش را به از این ترجمه کند.» آیا استاد پرویز ضیاء شهابی، احتمال نمی دهد در واقع جمله ی «مترجم هرچه کوشید نتوانست این بخش را به از این ترجمه کند»، شایسته است در دهها بخش دیگر این کتاب، از زبان ایشان گفته شود؟

            قصدم نقد آقای پرویز ضیاء شهابی و ترجمه ی ایشان نیست. مطلقاً قصدم این نیست. قصدم چیز دیگر است.

            من گمان می کنم هرچند حدود سی سال از آن می گذرد که دکتر میرشمس الدین ادیب سلطانی کتاب سنجش خرد ناب ایمانوئل کانت را از آلمانی به فارسی ترجمه کرده، و شاید (بلکه حتماً) از ده سال و بیست سال و سی سال ... قبل از او هم، ترجمه هایی از آثار فلسفی و ادبی و ... به زبان آلمانی انجام شده در سرزمین ما، و هرچند بعد از او هم پرویز ضیاء شهابی و سیاوش جمادی و ... آثاری را از آلمانی به فارسی ترجمه کرده اند، اما اصولاً هنوز مترجمان آلمانی ـ فارسی ی ما دست تنها هستند و ظاهراً ترجمه ی ادیب سلطانی سودی به جمادی نرسانده و ترجمه ی جمادی سودی به ضیاء شهابی نرسانده و مترجمان آلمانی ی ما تقریباً فردی کار می کنند و ««جریان» ترجمه از آلمانی به فارسی» وجود نداشته و ندارد در زبان ما. این که ترجمه های نسبتاً قابل قبول، و بعضاً عالی و تحسین برانگیز، از زبان فرانسوی و انگلیسی در زبان ما موجود است، این حاصل سالها سعی و خطا و تلاش اهل فرهنگ ما است. من گمان می کنم سعی و خطا و تلاش اهل فرهنگ ما، در ترجمه از آلمانی به فارسی، هنوز نرسیده به میزان قابل قبول. اظهار فضل کردن درباره ی یک واژه و دو واژه و ده واژه ی خاص آلمانی، درد را درمان نمی کند.

            شاید افرادی که خود را آلمانی دان می دانند، ننگ بدانند که آثار کانت و هایدگر را، به جای اصل آلمانی، از ترجمه ی انگلیسی ی آنها، به فارسی برگردانند. بنده هم البته می دانم ارزش آکادمیک ترجمه از اصل، بیش از ترجمه از ترجمه است. اما شاید اگر فضلای ما این ننگ را به خود می خریدند، ما سی سال و چهل و پنجاه سال قبل، از ترجمه ی نسبتاً مقبول و نسبتاً مفهوم فارسی ی آثار کانت و هایدگر، از روی ترجمه ی انگلیسی از آلمانی، برخوردار می شدیم، و البته به مرور ترجمه ها از اصل آلمانی هم عرضه می شد. من سالها است سنجش خرد ناب ترجمه ی دکتر میرشمس الدین ادیب سلطانی را دارم. اما راستش برای قشنگی گرفتم! تقریباً هیچ نمی فهمم از این کتاب. من که سهلم. از کامران فانی شنیدم همان ایامی که با دکتر ادیب سلطانی جلسات داشتند درباره ی مسائل ترجمه ی این کتاب، فانی شبها می رفته منزلش و ترجمه ی انگلیسی ی کتاب را می خوانده تا بفهمد متن فارسی چه می خواهد بگوید.

            تکرار می کنم که بنده می دانم ترجمه از اصل، در مقایسه با ترجمه از ترجمه، هم ارزش آکادمیکش بیشتر است، و هم ترجیحات دیگر دارد. سخت نیست پذیرفتن و فهمیدن این موضوع. اما این را هم تکرار می کنم، شاید هنوز دیر نشده، که با توجه به رشد نکردن و جان نگرفتن و قوی نبودن ترجمه های آلمانی در فارسی، و با توجه به نیاز جامعه به ترجمه های نسبتاً مفهوم از آثار کلاسیک فلسفی ی آلمان، مترجمان ما ننگ ترجمه از انگلیسی را بپذیرند، و البته میدان باز است برای ترجمه ها از اصل آلمانی.

            مگر عبدالله کوثری، که مترجم ادبیات آمریکای لاتین شناخته می شود، از اسپانیائی ترجمه می کند؟ نه. از انگلیسی ترجمه می کند. آیا اکثر ترجمه های فارسی از ادبیات آمریکای لاتین، غیر از این است که از انگلیسی است، و نه از اسپانیائی و پرتغالی؟

            عرایض بنده، شاید کلّیّتش نه، اما جزئیات و قسمتهایی از آن مورد قبول اهل فرهنگ ما قرار گیرد. شاید هم هیچ قسمتش مورد قبول اهل فرهنگ قرار نگیرد!

            امروز (هفتم بهمن 1389) با قدرت الله مهتدی، از مترجمان قدیمی، درباره ی این موضوع صحبت کردم. ایشان گفت:

            «زبان آلمانی دشوار است. واقعاً دشوار است. من کارم ترجمه از فرانسوی و انگلیسی بوده البته. مدتی قبل، من شروع کردم آلمانی خواندم، و همزمان ایتالیایی هم خواندم. دیدم اگر پایش بیفتد، با این که ترجمه ام از فرانسوی و انگلیسی بوده و نه از زبان دیگر، می توانم از ایتالیایی ترجمه کنم (البته دشوارتر از فرانسوی و انگلیسی)، ولی نمی توانم از آلمانی ترجمه کنم.

بله. تعداد آلمانی دانهای ما کم است. حتا آلمانی دانهای ما هم، فاصله دارند با فرانسوی دانها و انگلیسی دانهای ما، و در حد رضا سیدحسینی و ابوالحسن نجفی کم داریم در آلمانی دانها.

اسپانیائی و ایتالیایی لغات مشترک دارند با فرانسوی. اما آلمانی جز تعداد کمی لغات، که ریشه ی آنگلوساکسون دارند، بقیه ی لغتهایش مهجور است و انگار وارد وادی ی نویی می شوی.

نحو آلمانی هم دشوار است. البته زبانی منطقی است.»

نظرات 28 + ارسال نظر
فرزانه پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 22:42 http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
خواندن متن شما آدم را تشویق می کنه برود آلمانی یاد بگیره ... نه برای ترجمه ها برای خواندن متون آلمانی

خصوصاً که گفتید زبانی منطقی است برایم جذاب است اگر چه جذابیت گفتاری و آوایی ندارد برایم

علی پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:02

سلام
من فکر می کنم کتاب خوان های ما عادت ندارند و یا دوست ندارند واژگان جدیدی یاد بگیرند.
ما وقتی یه کتاب معمولی انگلیسی رو می خونیم به هزاران واژه بر می خوریم ولی شوربختانه دامنه واژگان در فارسی محدوده. دلمان هم نمی خواهد چیز جدیدی بسازیم و یا یاد بگیریم. اگر یک مترجم چهار تا واژه نو برسازد و بکار برد خودمان را به نفهمیدن می زنیم و کلی انتقاد میکنیم که این واژگان شگفت چیه!
من خودم واقعا نمی فهمم چه ایرادی دارد افرادی مانند ادیب سلطانی یا حیدری ملایری واژگانی بسازند.
اگر از نظر گرامری درست باشد خوب چه عیبی دارد؟ دامنه واژگان فارسی گسترده می شود. حالا اگر کسی دوست نداشت بگوید "نپاهیدن" بگوید "رصد کردن"!
می پذیرم که خواندن چنین کتابی دشوار است اما مگر بوعلی سینا 40 بار کتابی را نخوانده بود؟ حالا ما هم اگر بار نخست نفهمیدیم آناکاویک، ترافرازنده، یگانسته، پیراپایی، نگریک و .. چه معنی ای می دهند، بار دوم خواهیم فهمید و این واژگان نیز به گنجینه فارسی افزوده می شود.
البته بنده که یک آدم معمولی هستم واژگان پیش گفته را بار نخست هم فهمیدم، حالا شما که همه اهل کتاب هستید و با هوش و .. حتما هیچ مشکلی نخواهید داشت.



علی جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:38

واژگان زیر را ببینید:
1- استفاده از روش ها و پیشوند های زبانهای باستانی : شیو (پهلوی شیب -Gradient) ، تاگ (پهلوی تاClone-)، وردش(برگرفته از فعل باستانی ورتیدن - variation)، خاگی (پهلوی خایه به معنی بیضی - oval)، گشت نامک(پهلوی گشت نامه - summary itinerary)، سادک (پهلوی ساده-simplex)، دش زایی(dystocia) ،دش آهنگی(dysrhythmia)،دش دشتانی(dysmenorrheal)، دژدود(fume) ، ¬¬ا¬کار ، ابیراهی(aberration)، اریخت (amorphous)، هونهنگ (eubalaena)، هوپرورد، رایانیک(cybernetics)، رایانیکی (cybernetic)
2- برسازش فعل: برخش(fractionation)، انبوهش(aggregation)، بازهنجارش
3- استفاده از توان واژه سازی فارسی دری: چرخند پیچندی(tornado cyclone)، سه تکپار (termonomer) و ...

اینها ساخته ی ادیب سلطانی یا حیدری ملایری نیستند! آنها پیشنهاد های فرهنگستان جمهوری اسلامی هستند. می بینید! فرهنگستان هم "دش/دژ"، "هو"،"ا"، "ایک"،"اک"، "ال" و ... را به رسمیت شناخته و فعال کرده. پیشوندهای ترا، پیرا، پاد، ابر و ... هم که به کرات در پیشنهادهای فرهنگستان یافته می شود. شما بینید حتا افراد محافظه کار عربی مآب سنتی فرهنگستان نیز به این نتیجه رسیده اند.
حالا آقایان ملایری و ادیب با سرعت بیشتری اینکار را می کنند. درواقع فرهنگستان کند است!
( به گفته ی آقای آشوری( زمانی که کسروی خوراک و نوشاک و پوشاک را برساخت، بسیاری او را به ویرانش و برآشفتن زبان پارسی متهم کردند. البته زبان پارسی آنان " اطعمه و اشربه و البسه " بود!
ولی امروز نه تنها این سه واژه که روش ساخت واژه با پسوند "اک" زنده شده و پویا هستند. مانند کاواک (cavity).
چرا راه دور برویم! همین "موشک" را ببینید که عباس معرفی چگونه به آن تاخت ولی امروز ...

رضا جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:44 http://www.notesandotherthings.blogspot.com/

سلام. خواستم بگویم که از این یادداشتتان خیلی خوشم آمد. این رهیافت به پدیده​ی ترجمه از آلمانی به فارسی و این گونه آسیب شناسی را تا به حال هیچ جایی ندیده بودم. خیلی پرمغز و بکر است. احساس خوبی پیدا کردم از خواندن این یادداشت. گفتم تشکر کنم. خوش باشید.

سیدعباس سیدمحمدی - علی جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:50 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم. ضمن تشکر از توجه جناب عالی.
1) حرف من در این نوشته، واژه سازی نبود.
2) موفقیت کسروی و ادیب سلطانی و حیدری ملایری، نسبی بوده. در تعدادی لغات، که:

نیاز به ساختن واژه ی جدید وجود داشته؛
و واژه ی جدید خوب و خوش ذوق ساخته شده،

لغات آنها مورد قبول قرار گرفته.
آقایان ادیب سلطانی و حیدری ملایری، واژه های


ریاضیات،
هندسه،
معماری،
رصدخانه،
ایالات متحده،
مورد،


را نیازمند جایگزین شدن با


مزداهیک،
اندازش،
مهرازیک،
نپاهشگاه،
استانهای یگانسته،
فتاد،

می دانند. گمان می کنم قبول کنید نه فضلا و نه عامه ی فارسی زبان، ضرورتی برای این واژه سازیها سراغ ندارند.

3) به این سادگیها نیست که معادل پیشوندها و پسوندها و میانوندها و ریشه های زبان خود را در زبانهای اروپائی ی بیابیم، و کارگخانه ی واژه سازی درست کنیم، و واژه بدهیم بیرون.
از دهها واژه ی اختراعی ی کسروی، شاید چهار پنج واژه مقبول واقع شده.
از دهها واژه ی اختراعی ی ادیب سلطانی، شاید چهار پنج واژه مقبول واقع شده.
حتا واژه های فرهنگستان، خیلیهایش یا بعضیهایش مورد قبول فضلا و مردم قرار نگرفته.
4) برخش فعل نیست. اسم مصدر نیست. این که برخش و قطبش و کوانتش (اسم مصدر) و برخیدن و قطبیدن و کوانتیدن (مصدر) چه میزان قابلیت جذب در زبان ما را دارد، باید زمان بگذرد و دید.
دکتر علی اشرف صادقی و دکتر خسرو فرشیدورد استدلالهایی بر ضد این روش واژه سازی ی

قطبش
کوانتش

ارائه کرده اند. البته غلامحسین مصاحب و تعدادی از فضلا در مرکز نشر دانشگاهی و جاهای دیگر، مدافع این روش هستند.
5) بنده از میان
ابیراهی
و
کجنمائی

دومی را می پسندم. من فیزیک می خوانم. فضولی در رشته هایی دیگر هم کردم و می کنم. اما زحمت عزیزانی که «ابیراهی» را ساخته اند، احتمال می دهم بی حاصل باشد.
6) دوست عزیز. بعضی فضلای ما، می پندارند با «پُز دادن» و گفتن این که فلان واژه های علمی و فلسفی ی اروپائی، پسوندش و میانوندش و پیشوندش و ریشه اش، معادل بهمان است در فارسی ی باستان و پهلوی و سنسکریت و ...، و «ما بلدیم آن فارسی باستان ها را»، و اختراع کردن واژه و تحویل دادن به جامعه ی فضلا و جامعه ی عادی، کار انجام می شود.

من نفی کُلّی نمی کنم روش عزیزان را. اما ماجرا چندبُعدی تر و پیچیده تر و دشوارتر است. بعضی عزیزان، با همه ی اظهار فضلهاشان، این اندازه توجه نمی کنند که



ریاضیات
هندسه
رصدخانه
اطلاعات



و امثال این واژه ها، «ضرورت ندارد تغییرش».



با احترام.

امیر ثابت قدم جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 13:48


باسلام به سید بزرگوار. ازمطلب تکمیلی استفاده شد. موفق باشید.

علی جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 15:48

1- شما فرمودید "در تعدادی لغات، که نیاز به ساختن واژه ی جدید وجود داشته و واژه ی جدید خوب و خوش ذوق ساخته شده، لغات آنها مورد قبول قرار گرفته."
خوب بنده حرف شما رو نمی پذیرم. گذشته هم چیز دیگری می گوید! من به گذشته خیلی دور نمی روم! سخنان آقای عباس معروفی را بخوانید:
"ما چه مجبوریت داریم که برای کلمات معمول و به اصطلاح ایرانی جا افتاده خارجی، معادل های جدید فارسی بسازیم؟ چرا این زحمت بی مورد را اصلاً متقبل گردیم؟ چرا انرژی وتوان خود را در راه های خلاق و مفید مصرف نکنیم؟ اگر ایرانیان این کار را می کنند بکنند...فرهنگستان ایران صدها و هزاران لغت و اصطلاح جدید ساخته که حد اکثرِ آن ها نه تنها با مزاج و طبیعت زبان فارسی سازگاری ندارد، بلکه به منطق هم جور نمی آید. کدام منطق قبول کرده می تواند که در عوض اصطلاح جهانی "راکت" کلمه ی "موشک" را که ساخته فرهنگستان ایران است به کاربریم؟ راکت ستورن5 (Saturn 5 ) که قمرِ مصنوعی حامل انسان اپولوی 11 امریکایی را در سال 1969 رهسپارکره ی ماه ساخت، تنها چند هزار تن موادسوخت مایع را در خود گنجانیده بود. آیا اجازه داریم به [جای] چنین راکت غول پیکری با ارتفاع 110 متر، کلمه ی "موشک" را به کار بریم؟ موشک یعنی "موش کوچک" اسم تصغیرِ "موش" است و دردا که واضعان این اصطلاح، تناسب معنایی راکت و "موش" را از یاد برده بودند. فرهنگستان ایران برای کلمه جهانی "مانور" اصطلاحی وضع کرده به نام "رزمایش". ببینیم که این لغت چه طور ساخته شده. "رزمایش" مرکب است از "رزم" و "آیش" و "آیش" اسم مصدر "آمدن" است. پس ترکیب رزمایش گویا از مصدر "رزم آمدن" ساخته شده، اما "رزم آمدن" ترکیبی است موهوم و کاملاً بی معنی. مگر لغتی و اصطلاحی را که می سازیم [نـ]باید (12) مطابق منطق زبان و منطق کلی باشد و یا هر چرند وپرندی باید به حیث لغت و اصطلاح جدید به آشفته بازار زبان عرضه گردد؟ کاری را که "فرهنگستان زبان" ایران می کند جفاییست صریح بر زبان فارسی...»
جدای از بیسوادی ایشان درباره موشک و رزمایش(مقاله سنت دیرینه واژه پردازی پارسی از آقای رستم جمشیدی را بخوانید)، ایشان دقیقا مثل شما استدلال کرده اند! چه نیازی هست؟ چه ضرورتی هست؟! خوب اگر ضرورت شرط است پس چرا الان این واژگان جا افتاده اند؟
درواقع می خواهم بگویم حتمن لازم نیست "که نیاز به ساختن واژه ی جدید وجود داشته باشد"!
مگر برای بین النهرین(میانرودان)، ماوراالنهر(فرارود)، کلمه عبور(گذرواژه)، اس ام اس(پیامک)، کوپن(کالابرگ)، استراتژی(راهبرد)، آنتی بیوتیک(پادزیست)، تکامل(فرگشت)، جزر و مد(کشند) ضرورت واژه سازی احساس می شد؟
مگر وقتی عرب ها به جای آنالوطیقا و اریثماطیقی تحلیل و حساب را نشاندند کسی دم از ضرورت زد؟
که حالا برای آناکاویک و مزداهیک بزنیم؟
مقاله "دکتاتوری فـرهـنگی ایران بر قـلمرو زبان فارسی و شباهـتش با فـدراسیون با پاکستان " از آقای خلیل الله معروفی (از اتباع افغانستان) را بخوانید. ببینید چگونه به "راهبرد" می تازد!

علی جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 15:51

2- شما با واژگانی که ضرورت هم دارند مخالفت می کنید! مثلا شما با شمیدن/برشمیدن/درشمیدن/واشمیدن/بازشمیدن موافقید؟ اساسا شما ضرورت را در چه می بینید؟ میشود لطف کنید بگویید در چه صورتی ضرورت برای واژه سازی هست؟
3- شما فقط نسبت به واژگان فارسی حساسیت دارید؟ چرا تابحال حتا به یک وامواژه عربی ناضرور در فارسی حمله نکردید؟ اگر واقعا هدف شما پاسداری از فارسی است خوب خیلی از وامواژه های عربی پدر فارسی را درآوردند! چرا مثلا به "سو هاضمه" ، "عصرالبول" حمله نمی کنید؟ چرا از دش گواری و دش میزی دفاع نمی کنید؟
4- درباره برخش، نیازی نیست منتظر زمان باشد! واژه برخال را در اینترنت جستجو کنید ببینید چند مورد یافت می شود.
ضمنا وقتی در زبان پهلوی از اسم(کامستن)، صفت(نزاریدن)، قید(فرودیدن)، حرف اضافه(باگیدن)، اسم مصدر(گرایشیدن) و ... صفت بر می ساخته اند، چرا ما در فارسی نکنیم؟
در این باره، مقاله ی "بازدیسی زبان پارسی" از آقای پارسا و "بررسی فعل های جعلی در فارسی میانه و دری" از یدالله منصوری را بخوانید.
5- احتمال شما درباره "ابیراهی" تاکنون غلط از آب درآمده! شمار واژه "کجنمایی" در اینترنت نصف "ابیراهی" هم نیست(10000 مورد!). البته ممکن است شما بگویید گوگل ملاک نیست! در آن صورت باید ملاکی ارائه دهید برای احتمال هایتان.
6- درمورد پز دادن و اظهار فضل ... هم فکر نمیکنم به من و شما مربوط باشد. به گفته بنگر، نه به گوینده!
7- مقاله های یاد شده در نظرات را با جستجو در گوگل می توانید پیدا کنید، بنده حال نداشتم لینک هایشان را بذارم!

سیدعباس سیدمحمدی - علی جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 15:54 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم. از توجه و نظرات شما تشکر می کنم.

محمدرضا جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 18:39 http://mamrizzio3.blogspot.com/

سلام
مطلب جالبی بود. اطلاعات خوبی داشت.
آلمانی زبانی ست که قدرت واژه سازی زیادی دارد

علی جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 18:57

این که گفتید یعنی دیگه نظر ندم؟!!

دمادم جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 18:59 http://www.damadamm.blogspot.com

گذشته از زبان المانی،ترجمه ی متون فلسفی هم چندان کار ساده ای نیست .ان هم به زبان فارسی که در این زمینه زیاد غنی نیست. ولی خب در هر صورت راهی برای گشودگی معنایی -چه افقی و چه عمودی- باید توسط مترجم پیدا شود وگرنه چرا اصلا متن ترجمه شود؟
البته من این کتاب را نخوانده ام و با توجه به نوشته ی شما نظرم را گفتم. بنابراین امیدوارم زیاد اغراق نکرده باشم.

سیدعباس سیدمحمدی - علی جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 19:44 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
کامنت جای نظر دادن است. اتفاقاً امروز یک ساعت با سیاوش جمادی صحبت کردم. درباره ی واژه و واژه سازی نبود. درباره ی مسائل دیگر بود. یک چیزی که گفت، این بود:

شرایط آزاد و برابر و امن برای گفت و گو.
***
الان من و شما هم برابریم در این گفت و گو. من دیدگاههایی دارم در موضوع واژه سازی. شما هم دیدگاههایی داری. شما مایل هستی نظر بده. من هم اگر مایل باشم نظر می دهم.

حسن شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:22 http://hhamtaii.blogfa.com

سلام.
این که در تولید و ترجمه‌ی متن، علاوه بر جنبه‌های شکلی (فرمی) می‌باید انتقال معنی را هم در نظر داشت که گفتگو ندارد. اینکه به بهانه‌ی یکی نباید از دیگری غافل شد هم همینطور. اینکه هر کس بالاخره بین وظایف و حقوقش، لذت شخصی و منافع ملی‌ش یک جور موازنه‌ای برقرار می‌کند نیز هم.
سید جان این وسط، شما از مافی‌الضمیر و پندار "بعضی فضلای ما" چه‌طوری باخبر می شوی؟

فرهاد شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 15:03 http://s-shirazi.blogfa.com

با سلام و احترام خدمت سید بزرگوار
ضمن عرض تسلیت به حضرت آقا امام زمان (علیه السلام)، انفجارهای تروریستی توسط وهابیون کافر در کربلا و شهادت بیش از 50 تن از عاشقان اهلبیت را محکوم میکنیم...
به امید ظهور منتقم آل محمد (ص)
مدیر وبلاگهای آیه الله العظمی شیرازی

فروز شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 17:44 http://foruq.blogfa.com

سلامُ نوشته ی جالبی بود. خصوصاْ این که درد بی درمان دشواری خواندن سنجش خرد ناب کانت را خوب تشریح نمودید بر خلاف شما من تاکنون سه بار است که این کتاب را سر تا پا خوانده ام. کار فلج کننده ای است اما من هر بار از نوع شروع می کنم و هربار کمتر می فهمم. با این وجود گاهی با خودم فکر می کنم اگر روزگاری بوعلی توانست مابعدالطبیعه را ۴۰ بار و بیشتر بخواند من هم عاقبت می توانم از پس کانت بر ایم!!!

با نقدی بر شیوه ی نقادی دوستان -البته با گوشه چشمی به خود شما- در خدمتتان هستم . با درود و سپاس

فروز شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 18:01 http://foruq.blogfa.com

دوست عزیز جناب سید محمدی من به زودی وبلاگی با موضوعیت فلسفه راه خواهم انداخت. در این سایت دیگر خبری از نقدهای تیز من بر دین در کار نخواهد بود. امیدوارم در آن روز با چهره ای دیگر از من بیشتر آشنا شوید و با هم دوستان خوبی شوم . زیرا علرغم همه ی مخالفتی که از منظر مذهب و دیدگاه مذهبی با شما دارم. احترام بسیاری برای شما قائلم و این سخن شاید چیزی است که آن را می بایست زو.دتر بر زبان می راندم اما متاسفانه ... .

حضرت خضر شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 22:09 http://hazratekhezr.blogsky.com

بپردازید به مصر برادر
آنجا دنیای دگر است

امید یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:52 http://andishe-pooya.blogfa.com/

۱. سید جان سهم خود هایدگر را کاملا نادیده گرفتی ها ! ... این بابا اصلا جملاتش کیس استادی پوزیتویست ها بود در زمینه جملات بی معنی . کارناپ در جایی بر روی جمله "ما هیچ را می هیچیم" هایدگر بحث ها می کند .

2. علی الاظاهر چرخ فلسفه ی قاره ای بدون این واژه سازی ها نمی چرخد . به نظر من این ها قدرتشان را از ابهامشان می گیرند.

3. بحث های این دوست ناسیونالیست علی نام ! مرا یاد چند بیت از یک استاد بزرگی که نامش یادم نیست اما کسروی در کتاب در پیرامون ادبیاتش از او یاد می کند , انداخت :

مبادا که از من ملولیده باشی / حدیث حسودان قبولیده باشی
چو درس محبت نخواندی چه سود ار / رکوعیده باشی , فروعیده باشی ...

و در جای دیگر می فرماید :

شعبان رمضان گر بپلاوم چه تعجب / بی آب شوالیدم و بی نان رجبیدم !

نورالهی یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:50 http://denkenserfahrung.blogfa.com

برادر ارجمند سلام علیکم
باز که پا تو کفشذ ما کردید. آقا دربیاورید پای مبارک را کفشمان جر-رید!!!!
عزیز من اینکه یک کتاب فلسفی سنگین را آن هم از یک جای سنگینش بازکنی و هی زور بزنی و نشود بلند کنی بعد بگویی مترجم چنین و چنان که درست نیست.
بعد بگویی زبان چنین و چنان که درست نیست.

کلاً متون فلفی همین است. حال اگر عربی بلد باشید و بخوانید الماهیة من حیث هی لیست الا هی
یا نمی دانم
الماهیة ماشمت رائحة الوجود
یا
حتی جملۀ سادۀ
الفلسفة هی علم باعیان الاشیاء و العمل بمقتضاه
یعنی متوجه می شوید؟
عین یعنی چشم. حالا اعیان اشیاء یعنی چه؟
فلسفه زبان خاص خودش و عالم خاص خودش را دارد ربطی به زبان دانی ندارد.
بله زبان آلمان مشکل است چون زبان دقیقی است مثل انگلیسی نیست که نه مؤنث و مذکر داشته باشد و نه مثنا و جمع مثل عربی دقیق است.
بینید چطور نویسندگی معدود پارسی نویسی را که می داند دارد چه می نویسد "زیر سؤال برده اید"!
نکنید آقا نکنید این کارها را.
خوش باشید
بدرود

زرتشت یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:43 http://www.ahangevafa.blogfa.com

سلام عباس جان. خوبی ؟
آقا ببخشید خیلی وقت پیش برای من یه ترجمه ای فرستاده بودی که در مورد اون نظر بدم. شرمنده من اصلا یادم رفته بود پاسخ بدم بهت. الان داشتم نظرات خصوصیم رو چک میکردم و اونایی که خونده بودم رو حذف میکردم که چشمم به نظر شما افتاد.
هنوز هم نیاز دارید اونو که براتون در مورد ترجمه نظر بدم یا دیگه دیر شده ؟

(این کامنت بصورت خصوصی هست و لطفا آن را در عموم نمایش ندهید. ممنون)

موفق باشید

فروز یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:38 http://falsafe69.blogfa.com/

دوست عزیز جناب آقای محمدی با درود. من وبلاگ فلسفی خود را با متنی در مورد تفکرات نیچه راه اندازی کردم. از نظرتان خوشحال خواهم شد.
ضمناْ من بی اجازه لینک شما را در وبلاگم درج می کنم اگر خوش نمی دارید به من اطلاع دهید تا آن را حذف کنم.
ضمناْ در وبلاگ راه ها http://foruq.blogfa.com/ نقدی بر دوستان نگاشته شده است اگر دوست دارید پیگیری بفرمایید.

علی یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:31

امید جان!
من نمی دونم این چه درد بی درمانی است که ما گرفتار آن شده ایم! داوری کردن درباره ی شخصیت !
بابا شما چکار دارید من چه ایسمی دارم؟
شما سخن و حرف مرا شنیدید، اگر استدلالی دارید بفرمایید، اگر نه به شما چه که من ناسیونالیست هستم یا نیستم؟

علی چهارشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:48

شما نگران جا افتادن واژه ها نباشید
همین واژه اندرکنش را ببینید
112000 یافته در گوگل وجود دارد!
در نام چند کتاب راه یافته
و در نام چند واحد درسی دانشگاهی فنی وجود دارد!
با اینکه مردم کوچه و بازار اصلا نمی دونند اندرکنش یعنی چی؟!!
اگر بگید ممکنه بخندند!

علی چهارشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:51

به شما همین جا قول می دهم آقای سیدمحمدی
که روزی نپاهش هم جا بیافته و من اونروز میام اینجا و به شما یادآوری می کنم. منتظر اونروز باشید.
من یه آدم فنی هستم و می دونم که این نوع واژه سازی در رشته های فنی جواب میده. و دانشجوها و دانش آموخته ها تشنه واژگان جدید هستند.

برسام شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:46

سلام
با توجه به اینکه مطالعات تطبیقی بیشتر این معنی را متبادر می کنند که قرار است دو یا چند چیز با هم تطبیق داده شوند آیا فکر میکنید ترجمه مناسبی برای comparative است؟
یا اینکه بیشتر ترجمه adaptive است؟
البته خیلی جاها از مقایسه ای استفاده می شود که از نظر معنی درست تر است. چرا که قرار است دو یا چند چیز با هم مقایسه/همسنجی شوند نه تطبیق.
واژه ی فارسی همسنجشی از هر دو بهتر نیست؟
نظر شما چیست؟

امیر شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:05

سلام
امروز داشتم ویکی ترکی رو می خوندم، به یک واژه ی ترکی برخوردم
birlesmik
این واژه از واژه ی بیر(یعنی یک) درست شده از واژه ی "بیر" اومدند فعل بیرلشماق را برساخته اند به معنای یکی شدن.
و آنوقت به جای متحده می گویند birlesmik .
خوب ما هم می تونیم یکیدن را برسازیم و استفاده کنیم.
آقای سلطانی هم همین کار رو کردند.
یگانستن رو برساختند.
احتمالا شما می دونید که استن هم مانند ایدن فرمولی است در زبان فارسی برای برساختن اسم. (مانند دانستن، خواستن، کاستن، کامستن، و ...)
و احتمالا شما می دانید که درزبان پهلوی از خیلی چیز ها من جمله قید و حروف اضافه هم فعل بر می ساخته اند.

بنده البته همه ب واژگان آقای ادیب سلطانی رو نمی پسندم ولی برخی از واژگان پیشنهادی ایشان عالی هستند و روش کار ایشان هم تا حدی راه گشا است.
با سپاس

حمید شنبه 23 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 18:34

برای آگاهی شما:
در زبان مازندرانی خیلی از این فعل هایی که در فارسی با ایدن صرف می شود در مازندرانی با استن صرف می شوند.
مثلا ارزستن (ارزیدن)، بارستن(باریدن) و ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد