آیزاک آزیموف

             بسم الله الرحمان الرحیم.

            این نوشته را تقدیم می کنم به مرحوم احمد بیرشک و مرحوم احمد آرام و مرحوم سیروس (کلود) کرباسی.

            نام نویسنده و دانشمند مشهور Isaac Asimov را در فارسی چه گونه می نویسید؟ شاید شنیده باشید یا خوانده باشید که درستتر است نام Isaac Asimov را در فارسی اسحاق عاصموف بنویسیم. بنده دیده بودم. اما دقیق نشده بودم به موضوع. نه گرایشی داشتم به نوشتن به صورت عاصموف / عاصمف / عاصم اف، و نه مخالفتی می کردم، و البته هیچ گاه این املا (عاصموف) را به کار نبرده بودم. همچنین گمان کنم در عمرم اصولاً هیچ وقت کتابی از Asimov نخوانده ام. بله.

            چند شب قبل در صفحه ی 265 کتاب گوهر عمر گفت و گوی پیروز سیار با استاد احمد آرام (تهران، نشر نی، 1388) چنین خواندم:

«... این کلمۀ «زاده» جانشین اوف شد و اوف هم به معنای پسر فلان است. خیلی از اولین کسانی که نام خانواده انتخاب کردند، زاد و زاده را گرفتند که تقلید از اوف است.

به هر صورت آن وقت نمی دانستم که نام این آقای آسیموف، که به نظرم من هم کتابی از او ترجمه کردم، عاصموف است و به نظرم آقای بیرشک به من گفت. این را از او می دانم. او رفته بود و شاید با او ملاقاتی هم کرده بود و شاید در یک جایی عاصموف نوشته باشد.»

پایان نقل از کتاب گوهر عمر.

من وقتی این سخنان مرحوم احمد آرام را خواندم، کنجکاو شدم ببینم واقعاً نام Asimov ضبط درست فارسی اش عاصموف است؟

نام Isaac Asimov را در فارسی، در اینترنت، به صورت آسیموف و آزیموف و عاصموف و عاصم اف و عاصمف و عظیموف نوشته اند.

ویکپدیای عربی گفته است إسحاق أسیموف أو إسحاق عظیموف. در کتابهای منتشر شده به عربی هم: اسحق عظیموف، افکار العلم العظمیه، ترجمه هاشم احمد محمد، مراجعه علی یوسف علی، [مصر،] الهیئة المصریه العامه للکتاب، 1997.

در کتابهایی که در فارسی منتشر شده، یک جا در عنوان کتاب نام ایشان را آزیموف ضبط کرده اند (آیزاک آزیموف، منظمومه شمسی و بالعکس، ترجمه ی کلود کراسی، [تهران،] جانزاده [، 1362؟])، و یک جا عاصم اف (ایزاک آسیموف (اسحاق عاصم اف)، رهبر علم، ترجمه ی احمد بیرشک، خوارزمی، 1361)، و در دهها کتاب دیگر ظاهراً همه جا آسیموف است، و در عنوان کتابها خبری از عاصموف و عاصمف و عظیموف نیست. یعنی یک آزیموف، در یک کتاب به ترجمه ی مرحوم سیروس (کلود) کرباسی (متولد 1319، وفات 1387)، و یک عاصم اف، در یک کتاب به ترجمه ی مرحوم احمد بیرشک (متولد 1285، وفات 1381)، و دهها آسیموف در کتابهای ترجمه ی دیگران به کار رفته است. مترجمان کتابهایی که در عنوان کتاب، املای آسیموف به کار برده اند:

احمد خواجه نصیر طوسی، گیسو ناصری، شهریار بهترین، علیرضا توکلی صابری، محمدرضا غفاری، ابوالفضل نجم الهدی، محمد خرمی، فریده نونهالی تهرانی، هوشنگ شریف زاده، عادل ارشقی، علیرضا جعفرزاده، حسن اصغری، محمود بهزاد، مریم مهجوری، هوشنگ غیاثی نژاد، هروس شبانی، عربعلی شروه، محمود محمودی، کامبیز شمس، رضا رضائی، اسماعیل سعادت، پرویز تاریخی، توفیق حیدرزاده، هوش آذر آذرنوش، فرزانه طاهری، پیمان اسماعیلیان خامنه، هوشیار رزم آزما، منوچهر محمدی شعاع، حسین دانشفر، لطیف صدقیانی، بابک وکیلی، محمد قصاع، ابوالفضل حقیری قزوینی، علی نوری، مجتبی جعفرپور، نازار هامبارچیان، ابراهیم اقلیدی، ناصر بلیغ، فائزه ی اعیان، تیمور زمان نژاد، محمود مصاحب، مینا سرابی، شهرزاد ملک، محمد شریف زاده، محمدحسین رجحان طلب، نظر هنرچیان، آرارات عنبرچیان، حبیب الله ناظری، انور شکی، ناصر ایرانی، سیما داد، احمد دالکی، ع. عبداللهی، نسرین امیرحسینی، مهران اخباریفر، حمیده علمی غروی، محمدرضا توکلی صابری، غلامرضا توکلی صابری، رامین رضائی، آزاده افروز، بهرام معلمی، ابوالفضل وفائی شلمانی، فروغ فرجود، آرش میرزایی، احمد اخوت، شاهرخ وزیری، فرخ شادان، منوچهر کریم زاده، محمد فیروزبخت، ایرج جهانشاهی قاجار، مهدی جباری، رضا فرزان پی، جمشید خوش آموز، مرضیه دبشخو، حسین وجداندوست، غلامرضا افشار نادری، پرویز شهریاری، علی اکبر فردی، علی افشار نادری، فریده شریفی (فریده خوش آموز)، اسکندر جهانبانی، قدیر گلکاریان، مهرداد تویسرکانی، محمد علیزاده عطار، فریدون رحیمی، هوشنگ پرهام، مژگان نژند، جلال کیا، مجید امین مؤید، شهناز خانلو، پروانه ی مکانیک، محمدعلی شمیم.

ظاهراً املای عاصموف و عاصمف و عظیموف در عنوان کتابهایی که به فارسی منتشر شده است به کار نرفته است.

حدود حد اقل 92 مترجم، در حدود حد اقل 92 عنوان کتاب که از Asimov به فارسی منتشر شده، نام او را به صورت آسیموف ضبط کرده اند. فقط یک مترجم، به صورت آزیموف. فقط یک مترجم، به صورت عاصم اف.

طبق ویکیپدیای انگلیسی مدخل http://en.wikipedia.org/wiki/Isaac_Asimov ، تلفظ نام فرد مورد نظر در انگلیسی آیزاک اَزیمـــِو است. طبق همین مدخل، نام ایشان هنگام تولد در روسیه، Isaak Yudovich Ozimov بوده است. نام خانوادگی، از واژه ی روسی ی ozimiye می آید که به معنای winter grains است، و اشاره می کند به شغل و حرفه ی جدّ او، و پسوند ov به آن اضافه شده برای ساختن نام خانوادگی.

طبق بررسی ی بنده، winter grain یعنی گندم زمستانی / غله ی زمستانی.

نام روسی ی Ozimov قاعدتاً تلفظش آزیموف است. وقتی Isaak Ozimov به آمریکا مهاجرت کرد، اداره ی مهاجرت آمریکا، به جای Azimov یا Ozimov املای Asimov را به کار برد، و ایشان با همین املای Asimov در جهان مشهور شد.

بنده در معنای واژه ی روسی ی ozimiye که ریشه ی نام دانشمند مورد بحث است، ردّی از «ع ظ م» و «ع ص م» نمی بینم. ozimiye یعنی گندم زمستانه، و «عاصم» یعنی پناه دهنده و دست گیرنده و مانع و حفاظ (عاصم و عصمت و اعتصام همریشه اند)، و «عظیم» هم ظاهراً هیچ ارتباطی به گندم زمستانه و غله ی زمستانی ندارد. پس وجهی برای عظیموف و عاصموف و عاصم اف و عاصمف در برابر نام Asimov نمی یابم. از برهان و استدلال دانشمند فقید احمد بیرشک برای قرائت Asimov به صورت «عاصم اف» هم آگاهی ندارم. و هرچند نامهای بیگانه وقتی وارد عربی می شوند دچار تغییراتی می شوند، اما احتمالاً درآمدن Asimov به صورت عظیموف در عربی، به دلیل ریشه شناسی ی نادرستی بوده که برای نام Asimov تصور کرده بودند، مانند ریشه شناسی ی نادرستی ی که مرحوم استاد احمد بیرشک برای Asimov تصور کرده بود و بر اساس ریشه شناسی اش، املای عاصم اف را پیشنهاد داده بود.

بنده با اندکی انحراف از تلفظ نام، و با توجه به چند ده سال کاربرد این نام در آثار فارسی، املای آسیموف را قبول می کنم، و البته از ترویج املای دقیقتر آزیموف هم استقبال می کنم. سفارش می کنم املاهای عاصموف و عاصم اف و عاصمف و عظیموف را به کار نبرید. برای Isaac و Isaak (در Isaac Asimov و  Isaak Ozimov و Isaac Newton) هم بنده ترجیحم اسحاق نیست و آیزاک و ایزاک را ترجیح می دهم. البته اسحاق را کلاً نفی نمی کنم.

توجه کنید ممکن است در کشورهایی مانند تاجیکستان و ازبکستان و آذربایجان، نامی باشد که املای عظیموف برای آن، املایی درست باشد. یعنی در ساختن نام خانوادگی، از نام جدشان که «عظیم» (لغت عربی ی عظیم) بوده و پسوند «اُف» استفاده کرده اند و نام خانوادگی ی عظیموف / عظیم اف ساخته شده است. اما در نام دانشمند مورد بحث ما، طبق مدخل http://en.wikipedia.org/wiki/Isaac_Asimov ، ریشه ی نام، واژه ی روسی (و نه عربی) است که به معنای گندم زمستانه / غله ی زمستانی است، و ارتباطی با «عظیم» و «عاصم» که لغات عربی ی خالص با معناهایی مشخص هستند، ندارد.

استاد احمد بیرشک، در مصاحبه با مجله ی کیهان فرهنگی، شماره ی 187، اردیبهشت 1381، در صفحه ی 45، به نقل از http://www.noormags.com/View/Magazine/ViewPages.aspx?numberId=1120&ViewType=0&PageNo=45  فرموده است: «بعد از کتاب گاموف کتاب عاصم اوف یا آسیموف - حالا الان می‏بینید بین ارمنستان و آذربایجان بر سر این که داغستان متعلق به کدام است‏ دعوا در گرفته است - را کار کردم عاصم اوف اهل‏ داغستان بود. در کشورهای اسلامی جز روسیه، اسمهای اسلامی زیاد است: ابراهیم اوف، احمد اوف، عاصم اوف، بعضی آقایان اینجا ترجمه‏ کردند «آسیموف» البته من گذاشتم عاصم اوف، این‏ کتاب اسمش رهبر علم است موضوعهاتی آن هم‏ متنوع است و جالب توجه.»

پایان نقل سخنان مرحوم احمد بیرشک.

استاد احمد بیرشک فرموده است «بین ارمنستان و آذربایجان بر سر این که داغستان متعلق به کدام است‏ دعوا در گرفته است» و فرموده است «عاصم اوف اهل داغستان بود». اولاً، داغستان یک جمهوری از کشور فدرال روسیه است، و ارمنستان و آذربایجان بر سر قره باغ اختلاف دارند، و نه داغستان. ثانیاً، Isaac Asimov طبق http://en.wikipedia.org/wiki/Isaac_Asimov و طبق http://en.wikipedia.org/wiki/Petrovichi متولد Petrovichi بوده، که Petrovichi یک روستا است در Shumyachsky و Shumyachsky در استان Smolensk در روسیه است. طبق بررسی ی بنده، زادگاه Isaac Asimov ، یعنی Petrovichi ، فاصله اش با داغستان و فاصله اش با آذربایجان و ارمنستان و قره باغ، حدود هزار و پانصد کیلومتر است.

نظرات 26 + ارسال نظر
حسن سه‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 17:39 http://hhamtaii.blogfa.com

عباس به نظرت اگر به‌واقع ریشه‌ی نام آسیموف به عاصم یا عظیم می‌رسید، آن‌وقت راهکار استاد آرام و استاد بیرشک، موجه بود؟

امیرمهدی چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:09

سلام
اشکال جناب حسن را من هم به نوشته شما دارم.اگر اصل وریشه "ایزاک "یا "آیزاک"همان واژه "اسحاق"باشد اگر ثابت شود که "آسیموف"تغییریافته واژه عربی"عظیمف"است ،استدلال شما واساتیدی که نام برده اید قابل قبول نمی باشد.در واقع با روش شما ریشه شناسی انجام نشده است و فقط یک جواب قابل قبول وقابل استفاده استخراج شده است.
مثالهای فراوانی می توان زد که واژه ها در گذر زمان وبا ورود از یک زبان به زبانهای دیگر دستخوش تغییرات جالبی می شوند.
ملاحظه کنید:
1-"آدم" تبدیل می شود به"آدام"
2-"الخوارزمی" تبدیل می شود به "الخوریسم" وبعد هم "الگوریتم"
3-"ابراهیم"تبدیل می شود به "آبراهام"
4-"الجابر"تبدیل می شود به"الجبر" وبعد هم "جبر"و...
و...
نکته بسیار مهم وکلیدی که متاسفانه اکثر اساتیدی که نام برده اید به آن بی توجه بوده اند این است که باید با تحقیقات علمی متقن فهمیده شود که اصل واژه مربوط به کدام زبان است.
فی المثل واژه"paradize"همان "پردیس"است که معربش می شود"فردوس"ودر قرآن کریم هم آمده است.اگر ثابت شود که این واژه از یونان یا روم باستان یا جای دیگربه فارسی یا عربی وارد شده است آن وقت بسیاری از نتیجه گیریهای اساتید معظم بر باد است!

سیدمحمدی - همتایی - امیرمهدی چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:04 http://seyyedmohammadi.blogsky.com

سیدعباس سیدمحمدی - حسن همتایی:

سلام علیکم.
اگر ریشه ی نام فرد مورد بحث، اصلاً ربطی به عاصم و عظیم نداشته باشد، طبعاً ریشه شناسی و ریشه یابی ی غلط مقدمه ی پیشنهاد غلط در مورد ضبط نام ایشان می شود، اما اگر ریشه ی نام فرد مورد بحث، واقعاً عاصم باشد یا واقعاً عظیم باشد (مانند مورد احتمالی، که فردی ازبک یا تاجیک یا آذربایجانی، جدّش نامش واقعاً عظیم یا واقعاً عاصم بوده، و هنگام انتخاب نام خانوادگی، به رسم خودشان، «اُف» به نام جدشان افزوده اند)، گمانم دو حالت است:

یک) حتماً عاصم اف یا عظیم اف ضبط کنیم، خصوصاً اگر اشتراک و ارتباط غلیظ میان آن فرد با فرهنگ عربی / فارسی / اسلامی باشد؛

دو) ممکن است بتوان آزیموف یا آسیموف ضبط کرد، در حالتی که اشتراک و ارتباط آن فرد و خاندانش و اجدادش و اولادش با فرهنگ عربی / فارسی / اسلامی بسیار کمرنگ و دور شده باشد.


اگر واقعاً ریشه ی نام Isaac Asimov عاصم بود یا عظیم بود، مخالفت من با ضبط نام ایشان به صورت عاصم اف یا عظیم اف، بر پایه ی بند دو که در بالا گفتم، می تواند باشد.

فعلاً، بر اساس اطلاعاتم، فرمایش مرحوم استاد احمد بیرشک را، کلاً نادرست و ناموجه می دانم. در فیسبوک از فردی ازبک خواستم نوشته ام را ببیند و نظرش را بفرماید. شاید نظر من غلط بوده باشد و ozimiye که ظاهراً لغت خالص روس است، ربطی به عاصم و عظیم داشته باشد. اما من فعلاً ربطی نیافتم، و استاد بیرشک هم بنده ندیدم برای ربط دادم Ozim و Asim به عاصم دلیل ریشه شناسی آورده باشد. ایشان فرموده است فرد مورد بحث اهل داغستان [یا قره باغ] بوده، و فرموده است «در کشورهای اسلامی جز روسیه، اسمهای اسلامی زیاد است: ابراهیم اوف، احمد اوف، عاصم اوف». طبق درک من، این فرمایشها، قسمت اولش که کلاً نادرست است و زادگاه فرد مورد بحث 1500 کیلومتر هم با داغستان هم با قره باغ فاصله داشته، و قسمت دومش هم ارتباط خاص با نام فرد مورد بحث ندارد و این که واقعاً در آسیای میانه نام احمد اف و ابراهیم اف و عاصم اف است، این به خودی ی خود نشان نمی دهد پس نام فرد مورد بحث هم عاصم اف می شود.

سیدعباس سیدمحمدی - امیرمهدی:

سلام علیکم.
اگر بنده مدرکی می دیدم که نام Asimov ریشه اش واقعاً عظیم یا عاصم است، الکی کاغذ سیاه نمی کردم که
ظاهراً ایزاک و ایساک و آیزاک، و اسحاق، تلفظها و املاهای متفاوتی برای نامی هستند که در اصل و در خیلی زمان قبل، «یک نام» بوده است. ظاهراً آن نام، «اسحاق» بوده. من حرفم این است، فردی که یهودی است و در ایران یا عراق «اسحاق» نام دارد، و فردی که روس است و Isaak نام دارد و فردی که انگلیس است (نیوتون) و Isaac نام دارد، این که همه ی اینها را ما در فارسی نامشان را اسحاق ضبط کنیم، بنده شک دارم جواز و فایده ی چنین کاری را. البته من کلاً نفی نمی کنم استفاده از املای اسحاق برای نشان دادن نام کوچک ِ نیوتون را.
درباره ی پردیس و پاردایز و فردوس هم، ظاهراً باید دید کهنترین کاربرد این واژه، در یونانی بوده یا ایرانی.

امیرمهدی چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:49

سلام
1-این ها را هم به لیست اضافه کنید:
"داوود-دیوید" ،"میکائیل-مایکل"،"یوسف-یوزف"،"یعقوب-یاکوب"،"دانیال-دنیل"
2-سخن استاد بیرشک چندان هم بی ربط نیست.اضافه کنم که فراوانی اسمهای اسلامی در بین روسها(منهای خود روسیه)فراوانی ترکیب اسم وفامیل اسلامی عربی را هم موجب شده است.مثلاً حاجی مراد ماگمادوف وماگماد ماگمادوف که همان محمود خودمان است.گرچه از این مطلب هم نمی توان نتیجه گرفت که اسم فرد مورد نظر اسحاق عظیمف است.
3-با شما کاملاً موافقم.این که فرد یهودی که اسحاق است با فرد روسی که ایساک است وفرد انگلیسی که آیزاک است نامشان به همین شکل نوشته شود وخوانده شودمطلوب وپسندیده ومقبول است.قسمت جالب ماجرا وقتی آغاز می شود که بخواهیم تحقیق کنیم ریشه اسم چه بوده وچه پیشینه تاریخی ای طی کرده تا به این صورت درآمده.این وسط میزان تاثیرپذیری تمدنها و فرهنگهای مختلف از یکدیگر وعواملی که موجب این اتفاق شده اند معلوم خواهد شد که در جای خود بسیار جذاب وجالب است.

سیدعباس سیدمحمدی - امیرمهدی چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:20 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
من، یک نام خاص را، که در موردش یک ادعای خاص شده، بررسی کردم. تقریباً از جوانب مختلف بررسی کردم. شما، بعد از خواندن نوشته ی بنده، آیا مدرکی و دلیلی داری که
Isaac Asimov
Isaak Ozimov
در واقع قرار است نام عاصم اف یا عظیم اف را نشان دهد؟ اگر دلیلی و مدرکی دارید، بسم الله. بفرما. مرحوم استاد احمد بیرشک (که من حدود سال 1379 یا 1380 یک بار در دفترش دیدمش و یک مقدار صحبت کردیم و شرح دیدارمان را در قبلاً در وبلاگم نوشتم)، طبق چیزهایی که من تا کنون خواندم از آن مرحوم، برای تطبیق
Asimov
Ozimov
بر عاصم اف، دلیل ارائه نکرده. یک مطالبی گفته، که عاصم اف اهل داغستان بوده، داغستان که محل نزاع آذربایجان و ارمنستان است. خب البته داغستان محل نزاع ارمنستان و آذربایجان نیست، و قره باغ است، و به هر حال اگر فرض کنیم منظور استاد بیرشک قره باغ بوده و اشتباه لفظی رخ داده، مسئله این است که اصولاً فرد مورد نظر نه اهل داغستان بوده نه اهل قره باغ، و زادگاهش با این نقاط حدود 1500 کیلومتر فاصله دارد. و تکرار می کنم، استاد بیرشک گفته
Asimov
Ozimov
قرار است املای عاصم اف را نشان دهد، اما، اما بنده دلیلی ندیدم. و برعکس، گمان می کنم دلیل تقریباً قطعی و محکم بر نادرستی ی فرمایش ایشان ارائه دادم. تازه با این که دلیل ارائه کردم، هنوز تنم می لرزد یک روس یا یا ازبک یا تاجیک یا ... بیاید و بگوید Ozimov یعنی عاصم اف یا عظیم اف.


***
موضوعی دیگر.
چند روز قبل، تلفنی از آقای خرمشاهی شنیدم املاهایی به صورت
بیش تر
را استاد احمد سمیعی (گیلانی) باب کرده. البته من (سیدمحمدی) تحقیقاً نمی دانم باب کننده ی املاهای
هم سایه
ام روز
بی دار
بی مار
بی هوده
بل که
بیش تر

ابتدا چه کسی بوده. اما با خرمشاهی موافقم، و این تعبیر را از او شنیدم، که «وقتی املای «بیش تر» را می خوانم، انگار اصولاً نمی بینم واژه ی «بیشتر» را». من وقتی شنیدم، گفتم موافقم، و تعبیر قشنگی است، و ایشان گفت و من هم قبول داشتم که حتا در رسم خطهای اروپایی، با وجود مطلقاً جدا بودن حروف در تشکیل دادن کلمات، وقتی دو واژه با هم تشکیل واژه ای جدید می دهند، غالباً دو واژه به هم می چسبند (البته «چسبیدن» در رسم خط آنها، یعنی «بیفاصله»، و معادلش در رسم خط ما، یعنی «چسبیدن»).

book + store = bookstore

و دهها و صدها مورد مانند این. اما افرادی هستند، و اصولاً موجی است (دقت کنید: موج و جریان)، که سعی می کند تمام یا اکثر واژه هایی که صدها سال پیوسته نوشته می شده، و آفتی و آسیبی و مرضی هم ایجاد نمی کرده پیوسته بودن املاهای کتابخانه و آرامگه و گلبرگ، شروع کنند به جدا کردن. نویسندگان ویکیپدیای فارسی، ظاهراً جزو این موج و جریان هستند. رنگشان می پرد وقتی املای

کتابخانه
کتابفروشی
دستمزد
کمبود
همسایه
مهمتر
بیشتر

را می بییند. لازم می دانند

کتاب خانه
کتاب فروشی
دست مزد
هم سایه
مهم تر
بیش تر

نوشته شود، و


آرام گه
مه ربان
گل برگ
دل دار
دل بند




نویسندگان ویکیپدیای فارسی، هنوز به حامد قدوسی نرسیده اند که املای

ام روز

به کار می برد، و املای طبعن. (تجربه من نشان داده، کسانی که املاهای خارج از هنجار را به کار می برند، گفت و گو کردن با آنها غالباً بیفایده است، چون با دلیل و سواد کافی به املا روی نیاورده اند، که حالا با دلیل و برهان از آن دست بردارند.)

نورالهی چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 18:26 http://denkenserfahrung.blogfa.com

برادر ارجمند دگراندیش
بار هم از آن نوشته های قابل استفاده و درخشانتان را نوشته اید و استفاده بردیم
بنده اگر در خانه بودم در مورد اسلام آوردن ایرانیان چون یادداشت فنت یای نوشته ام البته با تحقیق کم همان را برایتان بازگذاری می کردم.
اجمالاْ این که ایران به هیچ وجه با زور فتح نشد و امکان هم نداشت و تاریخ هیچ شاهدی از هیچ درگیری در شهرهای بزرگ و کوچک ایران جتی آنچنان که در مورد اسکندر سراغ داریم (مورد شهید آریوبرزن) به دست نداده است. کتاب دگکتر زرین کوب را هم نخوانده ام. ظاهراْ دکتر زرین کوب فراماسون بوده است. از دکتر زرین کوب دست کم سه کتاب خوانده ام.
در مورد مشهد آمدنتان هم چیزی نمی گویم.
حال و احوال خوب است؟ کار و بار رو به راه است؟
بدرود

نورالهی چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 18:27 http://denkenserfahrung.blogfa.com

اصلاحیه:
یادداشت فنت یای = یادداشت فنی ای

حسن چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 18:35 http://hhamtaii.blogfa.com

یک هدف جدانویسی هم البته آشنازدایی هست. معلوم است که وقتی بنویسی "بیش‌تر"، واژه‌ی "بیشتر" را دیرتر و سخت‌تر می‌بینی ولی در عوض لایه‌هایی از واژه را می‌بینی که قبلاً نمی‌دیدی. برخی‌ها هدفشان همین است.

درباره املای آسیموف، من البته اشکالی نگرفتم و یک سوال پرسیدم. من خیلی شک دارم که رویکرد ریشه‌شناختی در مورد معادل‌‌گزینی اسم‌های خاص، موجه باشد ولی تقسیم‌بندی اخیر عباس را هم بیراه نمی‌دانم.

همگان بدانیدوبه هوش باشید پنج‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:02

این سایت آپلودمتعلق به اطلاعات و . . . خلاصه نهادهای مخفی می باشد . درآن عکس و...آپلودنکنیدhttp://irupload.ir/

حسن پنج‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 13:44 http://hhamtaii.blogfa.com

در مورد واژه‌های "ام‌روز" و "دی‌شب" و اینها که فرمودید، بله می‌تواند هدفشان آشنازدایی باشد.
البته برخی از جدانویسی‌ها به خاطر پرهیز از اشتباه معنایی و دستوری است. مثلاً اشتباهی که در مورد ضمایر متصل و صورت‌های کوتاه‌شده‌ی صرف فعل بودن و اینها ممکن است رخ دهد. (حالا بماند که داریوش آشوری هردوی اینها را جدا می‌نویسد، یعنی مثل آنچه شما در همسر اَم آورده‌اید و دلایل خودش را دارد)
برخی‌ هم برای یکنواخت‌سازی قاعده‌هایی است که نمی‌خواهند استثناء داشته باشند.
برخی هم برای اهمیت دادن به اجزایی از واژه است، مثل وقتی که در گفتار روزمره روی بخشی از واژه، تکیه‌ی نامعمولی می‌کنیم.
حالا فعلاً همین.

امید پنج‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 14:40 http://andishe-pooya.blogfa.com/

سلام بر جناب محمدی

به عقیده من یکی از دلایل مخالفت سرسختانه ی دوستان با جریان "به اجبار اسلام آوردن ایرانیان" , آن است که این امر را یک اتهام خاص برای اسلام تلقی می کنند . البته قابل انکار نیست که در غرب هم جریانهایی میان مسیحیان وجود دارد که تلاش می کنند اینطور عنوان کنند که : " اسلام با شمشیر گسترش یافت , اما مسیحیت نه ! " یا اینکه "اسلام اصولا دین نیست بلکه یک ایدئولوژی سیاسی - نظامی است ".

به هر روی , من در مطالعاتم در تاریخ پیشینیان , کمتر دین جهانگیری را یافته ام که با شمشیر گسترش نیافته باشد , مسیحیت که تاریخش مشخص است و فکر نمی کنم نیاز به توضیح داشته باشد . ناسیونالیست های وطنی هم اگر فکر می کنند که آیین زرتشت با گفتمان و بحث و استدلال ! گسترش پیدا کرده است , بهتر است باری دیگر , وضعیت اعتقادی دوران هخامنشی , افول زرتشتی گری در دوران اشکانی و برکشیده شدن این آیین در دوره ساسانی را بخوانند ... یا شاید بهتر است بیاندیشند که علت رفتن زرتشت به نزد پادشاه و دعوت او به آیینش , چه می تواند باشد جز استفاده از قدرت سیاسی - نظامی او در راه گسترش مذهب جدید ؟

شخصیت اسفندیار برای ما عزیز است که کمر بسته زرتشت است و در راه گسترش "دین بهی" هفت خوانها می گذراند و به پاداش رویین تن می گردد , سخت نیست که تصور کنیم که این سردار نازنین (در صورت وجود خارجی) برای بقیه ملت ها همان حکم سعد ابن ابی وقاص را داشته است .

خلاصه گر حکم شود که مست گیرند , در شهر هر آنچه هست گبرند !

حسن پنج‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 17:23 http://hhamtaii.blogfa.com

1- حجم و تنوع نوشتار تولید شده در ماه گذشته و هفته‌ی گذشته را اگر مقایسه بکنید با مجموع آن سده‌ها که می‌فرمایید، متوجه می‌شوید که هیچ عجیب نیست اگر آفتی و آسیبی و مرضی نوظهور پیدا شده باشد.
2- زمانی بود که نقطه‌گذاری حروف الفبا در همان نوشته‌های معدود آن سده‌ها، توهین به حساب می‌آمد و هم زمانی بود که معادل‌یابی فلان اصطلاح حسابداری در دربار بهمان‌ شاه عباسی، یک جور (به قول شما) آوانگاردی محسوب می‌شد. روزگاری امثال ابن‌سینا ناگزیر شدند واژگان خود‌ساخته‌ای به زبان علمی روز اضافه کنند تا ظرفیت آن را برای فلسفیدن بیشتر سازند و در دوره‌ای دیگر همه بی‌خیال شروع کردند به فینگلیسیدن. این تنوع‌ها و دیگرگونی‌ها، به نظر من اگر نباشد، بد است و آسیب است و آفت و مرض.
3- من خیلی از انگیزه‌ی دوستان "جدا نویس" خبر ندارم ولی توجیه‌هایشان را هم بیراه نمی‌بینم. معلوم است که امثال آشوری و ادیب سلطانی و حیدری ملایری بالاخره کتره‌ای حرف نمی‌زنند، هر چند که سلیقه‌شان شاید با من و شما صد‌در‌صد منطبق نباشد. شما فرگشت را قبول نداری ولی باور کن خود این تنوع‌ها و تند و کند ها در فرگشت زبان ما، تأثیر می‌گذارد و خط فارسی را ستبرتر می‌کند. می‌گویی نه از ریچارد بپرس.

مهدی نادری نژاد جمعه 18 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:35 http://www.mehre8000.org

با سلام
مکتوبتان را خواندم.
نکات دقیقی بود .فکر میکنم در ریشه شناسی توجه به برگردان و ترجمه واژگان بسیارمهم باشد.

مهدی نادری نژاد جمعه 18 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:28 http://www.mehre8000.org

با سلام
درصورت تمایل به این وبنامه سری بزنید و نظرتان را اعلام بفرمائید:
"لذا کسی که گمان میکند اختلافش با دیگری ناشی از حماقت طرف مقابل است لاجرم خود را در حیطه ی خصم و دشمن طرف مقابل قرار داده است.مثلا وقتی شخصی مثل "محروم کسروی" کتاب اتش میزند در واقع دارد خودش را در موضع دشمن قرار میدهد و یا مثلا وقتی شخصی مثل بارزام (یک موزیسین متالیست) کلیسا را به اتش میکشد مشخصا در موضع دشمن مسیحیت واقع گشته است(چنان که خودش میگوید) و یا ان احمقی که به قران اهانت کرده است نیز.همچنین در حوزه اعتقادی باقی مانده ی نسل میمونها(1) مثل داوکینز و طرفدارانش مشخصا به واسطه ی مواضع توهین امیزشان نسبت به دینداران خود خواسته در حوزه دشمنان طبقه بندی میشوند."

http://www.mashtee-smal.blogfa.com/

حسن جمعه 18 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 13:44 http://hhamtaii.blogfa.com

۱- تا آنجا که من فهمیدیم، مغز استدلال شما در تقبیح جدانویسی، این است که اینها خرق عادت است و آوانگاردی است و نه تنها روی حساب نیست بلکه بیمارگونه است و اخ است.
خوب من برای شما مثال‌های تاریخی آوردم از آنچه که شاید زمانی آوانگاردی به حساب می‌آمده و خرق عادت؛ و بعدتر معلوم شده که پیامدهای آن، انگار می‌چربیده به درد خرقش. ابوعلی سینا در دانشنامه‌ی علایی، برای رساندن حرفش، در بنای چند صد ساله‌ی زبان فارسی، خرق عادت کرد، همان‌طور که صالح بن عبدالرحمن در ترجمه‌ی دیوان حسابداری حجاج عباسی، در مقابل چشمان حیرت‌زده‌ی زادان فرخ، آوانگاردی درآورد.

۲- درباره‌ی نقطه‌گذاری هم من مقصودم سجاوندی عبارت‌ها و جمله‌ها نبود بلکه نقطه‌های خود حروف را گفتم. دیرزمانی پیش، گذاشتن نقطه برای حرف ش و ت و ب و اینها توهینی به خواننده به حساب می‌آمد باید امثال ابوالاسود دوئلی و نصربن عاصمی پیدا می‌شدند که این نوآوری را انجام دهند و تازه قرن‌ها طول بکشد تا کامل جا بیفتد این داستان.

حسن جمعه 18 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 13:45 http://hhamtaii.blogfa.com

۳- این که در یزد، «ق» را غلیظ و متفاوت از تهران تلفظ می‌کنند، یا در سنندج «ح» را خیلی غلیظ‌‌تر می‌گویند نه نشانه‌ی مشکل است و نه بیماری. تنوع است برادر من. نمی‌توانی بگویی این درست‌تر از آن است. برای اهل یزد چیزی مهم است که برای اهل آرادان نیست. برای ترک چیزی گوشنواز است و برای لر دیگرچیزی.
برای جدانویس راهی مطلوب است و برای پیوسته‌نویس روشی دیگر. طالب اصلاحات جایی را می‌بیند و محافظا‌کار مکانی دیگر را.

۴- درباره‌ی املاهای متفاوت ادیب سلطانی، شما را به شیوه‌ی نگارش نام william shakespeare در سوگنمایش شاه ریچارد سوم رجوع می‌دهم که در صفحه‌کلیدم نمی‌توانم بازسازیش بکنم چون انگار حرفی جدید دارد. در پیشگفتار همان کتاب، چیستان را به صورت «چیست-آن» نگاشته و در پیشگفتار سنجش خرد ناب، «بر آنم» به معنی «بر آن هستم» را به شکل «برآن ام» آورده، یا کسره‌ی اضافه را در انتهای واژه‌های منتهی به ه غیر ملفوظ یا ی، به صورت «ی» مجزا نوشته است. گو اینکه من حس می‌کنم برای ایشان آنچه مهمتر بوده لایه‌ی دیگری از نوآوری در زبان است نه به‌لزوم جدانویسی و اینها.

۵- من از شما پرسشی دارم: اگر چه اتفاقی بیفتد و چه شرایطی لحاظ شود، شما شیوه‌ی نگارش دوستان را بی‌حساب و بیمارگونه و از سر هوس‌بازی و کتره‌ای نمی‌شمری؟ و تحت چه شرایطی آن را موجه و هم‌تراز نظر خودت میگیری؟

زهرا معتجم جمعه 18 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:51 http://vadood.blogfa.com

مرد به زن:

من یه زن سنتی میخوام.

راضی نیستم با نامحرم کمترین صحبتی داشته باشی

راضی نیستم میری بیرون، نامحرم خنده ت رو ببینه

راضی نیستم میری بیرون، عطر بزنی

راضی نیستم میری بیرون کمترین چیزی به صورتت بزنی

راضی نیستم میری بیرون تار موت پیدا باشه

دوست ندارم ناخن هات رو بلند کنی

و ....................................................................................

آیا اسم این برخورد، سنتی بودن است یا دیکتاتوری؟!

امیر شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:55

بنده کلا با چسباندن تکواژ ها مخالفم.
شما وقتی "بی هوده" را می بینی درواقع "بیهوده" را برایت می شکافد و تازه می فهمی که "هوده" معنی دارد و چه بسا "باهوده"، "هوده" ، "هودش"، "هودیدن" و ... را برسازی.

با چسبانذدن حروف هم مخالفم و به طبع مخالف خط فعلی استم.
1- چسباندن حروف خط را پیچیده می کند و انعطاف را از خط می گیرد. باید برای هر حرف شکال مختلف داشت و دانست که در آغاز، میانه و پایان یک واژه چه ریختی می شود. مثلا غ در به سه شکل مختلف است (غنودن، مغاک، مغ). ریخت چهارمی هم در کار است و آن وقتی است که حرف جدا از بقیه حروف باشد. (زاغ)

2- تازه باید دانست یرخی از حروف فقط از راست می چسبند واز چپ نمی چسبند (مثل ر در خبر)

3- ایراد بعدی این است که خط فارسی اساسا چیزی به نام حروف بزرگ و کوچک ندارد. شما نمی توانید اسم خاص را از بقیه اسم ها در یک متن جدا کنید (چنانچه انگلیسی ها با بزرگ نوشتن اولین حرف می کنند و یا عرب ها در داخل کمانک می گذارند). آغاز جمله را نمی توانید بزرگ بنویسید و ...

4- نمی توانید اختصار درست کنید و اختصارهای مضحکی می شوند چرا که حروف مصوت حرف ندارند
5- مثلا در انگلیسی (متون نرم افزار) چیزی داریم به نام Camel Case که از روی Lower case و Upper case ساخته اند. مثلا چنین چیزی را کمل کیس می گویند : GetName که در برنامه نویسی برای نام گذاری استفاده می شود. خوب چنین نوآوری هایی تقریبا ناممکن است در این خط موجود

و ده ها عیب دیگر

خلیل شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:10 http://tarikhgam.blogsky.com

سلام

هر کس از ظن خود، شد یار من.

حسن شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 19:35 http://hhamtaii.blogfa.com

نخست آنکه حرف شما در مورد ناموجه بودن «مثال آوردن»، بی‌اعتبار است. لااقل در سه موضع، آوردن مثال، بسیار کارساز است: نخست در برهان خلف؛ که آوردن تنها یک مثال نقض، می‌تواند اعتبار یک ادعا را کاملاَ از بین ببرد. دوم در استنتاج‌های غیر مبتنی بر روش‌های تحلیلی، مانند روش‌های تخمینی از قبیل میانگین‌گیری و وزن‌دهی مثال‌ها و حساب احتمالات. سوم در استقراء، که نمونه آوردن (البته طبق ضوابط خاص) اصلی‌ترین مبنای استدلال است.
شما درباره‌ی روند یکنواخت صدهاساله‌ی خط فارسی ادعا کردی، من از نصربن عاصمی، برایت مثال نقض آوردم. شما در مذمت کارخانه‌های قاعده‌سازی نوشتی و من از ابن سینا و صالح‌بن عبدالرحمن برایت نمونه‌های دیگرگون آوردم.
راجع به فلان مترجم ادعایی کردی و دو سه تا شاهد بر خلاف ادعای شما نشان دادم.
در مورد مشکل تکلم افراد هم، مثالی زدم که نشان دهم مثال شما فاقد وجه شبه با مشبه‌به خودش است. تا آنجا که می‌دانم هیچ طرفدار جدانویسی‌ای نیامده به سید‌عباس سید‌موسوی رجوع کند که بیا مرا شفا بده.

من نمی‌گویم استدلال‌هایم خیلی محکم است ولی در هر نوبت، لااقل چند نمونه استدلال آورده‌ام و ادعاهای شما را هم نقادی کرده‌ام ولی شما به جز هوسباز و بیمار و کم‌سواد و آلوده‌کننده و مشکل‌دار خواندن دوستان؛ و محترم خواندن بنده، و اخیرتر، مسخره کردن مثال‌هایم و متهم کردنم به نمی‌دانم ارباب چی‌چی و اینها، هـــــــیـــــــــچ استدلالی نکرده‌ای.

خوب برادر من، من الان چه بگویم که پای انگیزه‌ی من و دوستان را وسط نکشی؟ حرف شما را تایید کنم خوب است؟

حسن شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 19:37 http://hhamtaii.blogfa.com

دو نکته هم تا دیر نشده بگویم: یکم این‌که من حرفه‌ام پردازش سیگنال (و گفتار) است نه گفتار درمانی. دوم اینکه من، جدانویسی مطلق ضمیر‌های ملکی متصل و یای نکره را درست نمی‌دانم و تحول تنوین نصب را نمی‌پسندم و برایش استدلال دارم.

قاسم‌فام یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 19:50 http://aknun.blogsky.com/

سلام و درود

از تدقیق و موشکافی‌تان لذت بردم. دست‌مریزاد!

نیو بهرام دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:21

این آقایی که گفته اند کتاب زرین کوب را نخوانده اند ولی می دانند که ایشان فراماسون بوده اند و ...
خوب فراماسون بوده که بوده، کتابش را نخوانده ای بی خود میکنی داوری می کنی.
زرین کوب چهره ماندگار واقعی ایران است (نه مثل دامبول السلطنه علیرضا افتخاری!)

زرین کوب که تاریخ نساخته، تاریخ را بیان کرده. مستند هم حرف زده. یک مثال برات می آورم امیدوارم بروی کتاب را بخوانی و یاد بگیری در مورد شخصیت آدم ها اظهار نظر نکنی و کتابشان را بخوانی.

داستان محاکمه افشین در تاریخ طبری:

نگهداری نسک های کهن پهلوی در خانه، پاسداری از آنها و خواندن آنها، یکی از اصلی ترین اتهامات افشین بود. محمد بن عبدلملک در دربار معتصم به افشین می گوید: "آن کتاب چیست که به نزد تو هست و آن را با طلا و گوهر و ابریشم آراسته ای که در آن کفرخدا هست"

افشین در پاسخ می گوید: "این کتابی است که از پدرم به ارث برده ام و در آن چیزی از نوشته های عجم هست و کفری که یاد کردی. من از نوشته بهره می گرفته ام و جز آنها را رها می کرده ام، کتاب را آراسته یافتم و حاجتم ودار نکرد که زیور از آن برگیرم و آنرا چنانکه بود واگذاشتم، چون کتاب کلیله و دمنه و کتاب مزدک که در منزل تو هست" .

نکاتی که از این داستان می توان دریافت این است که:

1- افشین عجم و ایرانی بوده چرا که کتاب پدرانش را می توانسته بخواند.
2- تا دویست سال پس از تازش عربها به ایران هنوز در خانه های ایرانیان کتاب های کهن نگهداری می شده و این یعنی دلبستگی به فرهنگ و آیین ایرانی و ایستادگی در برابر فرهنگ و آیین عرب.
3- کتاب ها را با طلا و گوهر می آرستند! یعنی برای فرهنگ خود ارزش خیلی زیادی قائل بودند.
4- دویست سال پس از فتح ایران هنوز کتاب های کهن خوانده می شده.
5- متن پهلوی کتاب کلیله و دمنه و کتاب های مزدک تا آنزمان وجود داشته و بعدا از میان رفته اند. صدها کتاب پهلوی دیگر که فقط نامشان در کتابهای فهرست وجود دارد نیز به سرنوشت همین کتاب ها دچار شده اند.
6- و مهمتر از همه، پاسداری از میراث پدران و فرهنگ ایران جرم بزرگی بوده است. یعنی بهانه اعدام بوده! شما ببینید چقدر بر ما مسلط شدند که حتا ایرانیان حق نداشتند کتابهای ادبی کهن خود را داشته باشند!

این سرگذشت افشین است که به بابک خرمدین خیانت کرد و به خلیفه خدمت! ببین سرگذشت دیگرانی که زیر بار حکومت عرب نرفتند چه بوده!

مجید یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 22:47 http://divoon.blogfa.com

و اما اینگونه است که دوست عزیز، بسیار عزیز و گرامی، بنده جناب آسید عباس عزیز ما را مفتخر ساختند تا اندکی در بحر و شاید بر ادبیات غوطه ور شویم و شاید غلطی زنیم شاهانه!

اما
این برای من که تا دبیرستان مادرم انشا ام رو مینوشت، پیشرفت به سزایی است.

سعید دوشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 00:38 http://untranslatedasimovs.mihanblog.com/

اینهمه دوستان بحث و استدلال و نتیجه گیری کردند آخر هم به جایی نرسیدن. بهترین راه به نظر شما این نیست که از خود نویسنده بپرسیم؟
خود نویسنده در کتاب زندگینامه اش می نویسد: پدرم در بدو ورود به آمریکا و پرکردن فرمهای ثبت نام مرتکب یک اشتباه املایی شد و آن را با «z» نوشت. (من. آسیموف. خاطرات آیزاک آسیموف. مهرداد تویسرکانی. انتشارات کاروان. صفحه 712)
و البته در جای دیگری هم ریشه کلمه ای که نام خانوادگی اش از آن گرفته شده را شرح می دهد. البته یادم نیست اینو کجای زندگی نامش خوندم ولی در اونجا هم به «بزر زمستانی» اشاره شده. بنابراین استدلال جناب سید عباس سید محمدی صحیح می باشد.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 09:23

نام درست: اسحاق عظیموف

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد