فارسی و پارسی

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            هفته نامه ی خبری فرهنگی ی اَمُرداد، شنبه 14 آبان 1390، صفحه ی 3:

            «لطفا به جای واژه ی عربی شده ی فارسی، از حالت درست آن، پارسی بهره ببرید. زیرا آن چه در امرداد به کار می برید، زبان پارسی است و نه فارسی.

امرداد: فرهیخته ی گرامی؛ امروزه واژگانی چون سفید، فیل و ...، معرب (عربی شده) هستند. از این رو، شاید بتوان واژه ی فارسی را در نیز در نمای بیرونی اش چنین برشمرد. اما باید این را نیز بدانیم که ما ایرانیان از هزاره های بسیار دور در این فلات پراکنده شده و تیره هایی در پیوند را پدید آوردیم، که این ها همگی زبانی با ریشه ی انباز (مشترک) در زبان ایرانی کهن داشتند. اما رفته رفته واژگان آن، با هجابندی هایی دگرگشت یافته (متمایز)، در میان ایشان به کار رفت. اگرچه بار دیگر و در پی در هم آمیختگی های تیره ای و زبانی، اندک اندک و دوباره به همسانی های تباری و زبانی نزدیک شدیم. امروزه «زبان فارسی» همانند صندوق و انبانی است که هر یک از تیره های همگون ایرانی، واژگانی از گنجینه ی واژگان ایرانی کهن خود را در آن به یادگار نهاده و هم اینک این «دفتر زرین»، از آن همگی ما ایرانیان و ایرانی تباران است. بنابراین زبانی که ما امروزه سخن می گوییم، «پارسی» نیست که از آن یک تیره و یا ایل و گروهی ویژه باشد؛ بلکه زبانی است فراگیر و توانمند و مایه ی پیوند و سربلندی همه ی ماست.»

پایان نقل عین سؤال و جواب منتشرشده در هفته نامه ی زرتشتی ی اَمُرداد.

سیدعباس سیدمحمدی:

نمی دانم استدلال هفته نامه ی اَمُرداد تا چه اندازه از نظر زبان شناسی و زبان و ادبیات و تاریخ زبان درست است. ولی برایم جالب بود. که لغت «فارسی»، فقط عربی شده ی لغت «پارسی» نیست. هرچند ابتدائاً، یعنی مدتی پس از وارد شدن اعراب مسلمان به ایران، لغت «فارسی» نشان دهنده ی چیزی غیر از همان «پارسی» نبوده، با تغییر «پ» به «ف»، اما به مرور طوری شد که «فارسی» علاوه بر داشتن واژه ها و ساختارهایی از «پارسی»ی اصیل، به زبانی تبدیل شد با واژگانی دیگر و بعضاً با تغییراتی در ساختار زبان. البته، اگر برای نامیدن زبان فارسی، که واژگانش و ساختارش تفاوتهایی دارد با زبان پارسی ی کهن، از واژه ی «پارسی» استفاده می شد، آنگاه واژه ی «پارسی» از نظر تاریخ زبان، به دو زبان اشاره می کرد که تقریباً مانند مادر و فرزند بودند، با شباهتهایی به همدیگر و تفاوتهایی با همدیگر. با همه ی این حرفها، بنده گمان می کنم اشکال ندارد به «زبان فارسی ی معاصر» گفت «زبان پارسی». آنان که به زبان فارسی ی معاصر می گویند «زبان پارسی»، و آنان که می شنوند «زبان پارسی»، گمان کنم می دانند و می فهمند منظورشان چیست. اشتباه رخ نمی دهد. به زبان فارسی ی معاصر، که واژه ی  «فارسی»ی آن، فقط عربی شده ی واژه ی «پارسی» نیست، بلکه واژگان آن و ساختار آن تفاوتهایی دارد با پارسی ی کهن، چه بگویند «فارسی» و چه بگویند «پارسی»، گمان کنم معلوم است منظور چیست.

با این که ظاهراً غلبه ی مطلق با واژه ی «فارسی» است برای نام بردن «زبان فارسی ی معاصر»، و با این که ظاهراً استدلالهایی وجود دارد که «فارسی» فقط عربی شده ی «پارسی» نیست، ضمن پذیرفتن درستی ی این استدلالها، بنده گمان می کنم اشکال ندارد تعبیر «زبان پارسی» را هم برای اشاره به «زبان فارسی ی معاصر» به کار ببریم.

استدلالهایی که می گوید «فارسی» فقط عربی شده ی «پارسی» نیست، گمان کنم اساساً درست است، اما به نظرم چنان توانمند نیست این استدلالها که بتواند استفاده از واژه ی «پارسی» برای نام بردن از «زبان فارسی ی معاصر» را نهی و نفی کند.

چه خوب است «فارسی» و «پارسی» با هم بسیار بسیار رفیق و صمیمی باشند.

نظرات 24 + ارسال نظر
امیر سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:24

فارسی و پارسی با هم دوست و همراه هستند. هر کدام بنا به شرایط استفاده می شوند. اما..


1- این دگرش های آواییک یک تهدید به همراه دارند و آن هم تغییر ویژگی های آواییک زبان پارسی است که خود این تغییر می تواند راه را بر ورود وامواژه های بیشتر بگشاید. در واقع عادت کردن پارسی زبانان به آواهای ناایرانی (مثلا ق) باعث می شود واژگان بیگانه را راحت تر بپذیرند.

2- نکته ای که خیلی مهمتر است تغییر ساختار زبان است. یعنی تغییر پارسیک به پارسی.
تغییر پیشوند صفت ساز ایک به ی.
به نظر من این تغییر بسیار ویرانگر بوده و باعث نازایی زبان شده است.
شما نمی تواند بگویید پارسی شده! یا عربی شده!
در انگلیسی ما دو فعل arabize , arabicize را داریم. اولی به معنی عرب کردن و دومی به معنی عربی کردن است.
اولی سخن ار تغییر قومیت است و دومی تغییر زبان

در فارسی ما نمی توانیم از واژه ی پارسی چنین فعل هایی بسازیم.
ولی مثلا در پهلوی یا همان پارسیک می شود فعل پارسیکیدن یا تازیکیدن(عربیکیدن) را ساخت.

بنده جایی دیدم بزرگی اشتباها عربیده و فارسیده را به جای arabicized و فارسی شده بکار برده اند. در حالی که معنی عرب شده و فارس شده را می دهند نه عربی شده و فارسی شده!

این تاثیر نازا کننده را در همه صفت ها می توان دید.

سیدعباس سیدمحمدی - امیر سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:21 http://seyyedmohammadi.blogsky.com

سلام علیکم.
طبق آگاهیها و معلومات بنده، هم «ق» و هم «غ» صداهای ایرانی هستند. تأثیر زبان عربی بر دستگاه آوائی ی زبان فارسی، ظاهراً در حد صفر بوده. در دوران جدید هم، فرانسوی و انگلیسی ظاهراً بر دستگاه آوائی ی ما تأثیری نداشته اند.

پسوند «ـ یک» اگر زنده است و اگر مفهوم است، خب به کار می رود و به کار می برند. عزیزانی هستند، لابد با نیت خوب، گمان می کنند چون در چند واژه مانند «نزدیک» و «تاریک»، پسوند «ـ ک» باقی مانده است در زبان ما، پس بسم الله، مزداهیک و دویچمگوئیک و و پارسیک و عربیک و دادیک و .... را یا می سازیم یا با اجی مجی لا ترجی زنده می کنیمشان و به پارسی گویان تقدیم می کنیم.

تغییر «ـ یک» به تغییر «ـ ی»، تغییر ساختار است؟ شما چه تلقی ای از تغییر ساختار زبان داری؟ تلقی ای که من فعلاً دارم، این است:
اگر زبانی صیغه ی تثنیه دارد و فعل برای مذکر و مؤنث تفاوت می کند، و در این زبان، بعد از چند قرن، صیغه ی تثنیه و فعل خاص برای مذکر و مؤنث از بین می رود، این «تغییرات ساختاری» است. تغییرات ساختاری ظاهراً در هر زبانی ممکن است رخ دهد. شما تفاوتهای زبانهای اروپائی ی معاصر با زبانهای میانه و کهن انها را در نظر بگیر.

نه تنها پسوندها و پیشوندها، زمانی زنده و زایا هستند، و ممکن است بعداً به دلایلی مرده («نسبتاً مرده») شوند، بلکه صداها هم در خود دستگاه زبان، به دلایل تحولات طبیعی ی زبان، ممکن است تغییراتی کنند. من فعلاً اطلاعاتم این است زبانهای بیگانه (چه عربی، چه ترکی، چه فرانوسوی، چه انگلیسی) بر دستگاه آوائی ی زبان ما اصولاً اثری نداشته اند. صدای خالص ق [q] در ایرانی وجود داشته و الان هم وجود دارد. اگر ما «قدرت» را تلفظ می کنیم «قدرت»/«غدرت»، و «حنظله» را تلفظ نمی کنیم «حنظله» بلکه تلفظ می کنیم «هنزله»، این به دلیل وجود داشتن ق/غ در دستگاه آوائی ی ما و وجود نداشتن ح و ظ در دستگاه آوائی ی ما است. (البته ظاهراً صدائی شبیه ح در قسمتهایی از ایران بوده و هست.)

تا چند قرن قبل، صدای «ذ» بوده در زبان ما. الان نیست، مگر در نوک زبانی صحبت کردن. اگر عربی قرار بود بر دستگاه آوائی ی ما اثر بگذارد، چرا «ذ»ها تقویت نکرد؟ زمانی بوده زبان ما صدای «ث» داشته. الان نیست مگر در نوک زبانی صحبت کردن.

عربی به ما لغت داده. هم زور در کار بوده. هم گزینش اختیاری ی ما. البته در هنگام جنگ اعراب با ایران، و چند ده سال اول تصرف ایران، ایرانیان به طور طبیعی نمی خواستند لغات عربی را در زبان خود بپذیرند. اما در طول صدها سال، تعداد زیادی لغت عربی وارد زبان ما شد. من نمی دانم ورود لغات عربی، فلسفه ی ما را ضعیف کرد؟ شعر ما را ضعیف کرد؟ ریاضیات ما را ضعیف کرد؟ من نمی دانم.

الان ظاهراً شما میل داری قطبش و یونش و مغناطش که مرکز نشر دانشگاهی و رضا منصوری و شما می پسندید و دفاع می کنید از این الگو، مقبولیت عمومی پیدا کند. خب. اما چه طور است شما لغاتی را که در طول صدها سال، وارد زبان ما شده، و الان به کار می رود، می خواهید با لغاتی مانند نپاهشگاه و دویچمگوئیک و مزداهیک و ازداها و اندازش و هنداختار و همدوسیده و ویمندیدن و نیزومان و نه ـ اَتار و کالیو و ... جایگزین کنید؟ این جایگزین کردنها، ما را در دانشها توانمندتر می کند؟

امیر سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 13:04

1- البته بنده همه برساخته های آقای ادیب سلطانی رو نمی پسندم. مگر اینکه شما از خود من بیشتر از من آگاهی داشته باشید. شاید خیلی از برساخته های ایشان را بپسندم ولی همه را نه!

2- بنده درباره صدای غ چیزی نگفتم. درباره ق گفتم. والا غ که در زغال و آغاز و غوک و ... وجود دارد. ق را هم جهت مثال آوردم. تابحال واژه ی فارسی ای ندیدم که ق داشته باشد. یعنی اصلالتا ق بوده باشد!

3- تغییر ایک به ی تغییر ساختار نیست؟ اگر روش ساختن صفت در زبانی عوض شود نامش تغییر ساختار نیست؟
کاش فقط این بود! شما می دانید روش ساختن صفت فاعلی هم در پهلوی (ستاک + اگ) بوده در فارسی شده (ستاک + ا) مانند ویناگ که شده بینا، یا داناگ که شده دانا.
بعد جالب است در زبان فارسی اگ فراموش شده ولی چون از بسیاری از فعل ها صفت فاعلی با اگ وجود داشته کم کم اشتباهی پسوند ناک درست شده!
یعنی نیازاناگ(نیازمند سازنده)، جنباناگ (جنباننده)، فریاداناگ (فریاد رس/فریاداننده)، آرایاناگ (آرایاننده) در پهلوی به وفور دیده میشده اما تبدیل اگ به ا باعث شده پیشوند دیگری از دل آن به غلط بوجود بیاید به نام ناک و آن فرمول پیشین و توانایی ساختن فعل و ... هم از بین برود. (مقاله پسوند صفت ساز ناک در فارسی دری و پیشینه آن در فارسی میانه - ایرج پروشانی - نامه فرهنگستان شماره ششم)

اینکه ما نمی توانیم بدون رجوع به پهلوی خانگی را به خانه ربط دهیم تغییر ساختار نیست؟ چرا نمی گوییم خانه ای! این گ در وسط خانگی بازمانده از خانگ است و این تغییر آشکار ساختار است.

4- بنده از شما یک سوال دارم، زبان را می توان تغییر داد؟ مثلا با نهادی مانند فرهنگستان و یا هر چیز دیگری؟! منظورم هم از زبان هم واژه است و هم ساختار و هم طبع آوایی مردم!
اگر نمی شود که بنده ده ها مثال نقض بیاورم که هم واژه های 1000 ساله تغییر کرده اند و هم ساختار!
اگر هم بر این باورید که می شود می توانیم درباره ی مرز تغییر و اینکه مردم چقدر این تغییرات را می پذیرند و اینکه آیا با زبان علمی و زبان عامیانه باید در موارد پیش گفته متفاوت برخورد کرد و یا نه ، هر با هر دو مقوله باید یکسان برخورد کرد و .....

امیر سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 13:10

بحث کنیم

سیدعباس سیدمحمدی - امیر سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 15:36

سلام علیکم.
***
میرشمس الدین ادیب سلطانی، درآمدی بر چگونگی شیوه ی خط فارسی، ویراست سوم، تهران، امیر کبیر، 1378:

صفحه ی 34
ــ ما ق را یک حرف کاملاً ایرانی می دانیم.
ــ زبان عربی از نظر تلفظ مطلقاً در فارسی نفوذ نداشته است.
ــ مهمترین دلیلی که می توان برای فارسی دانستن ق بازنمود، وجود صدای ق است در ایران زمین.

صفحه ی 35
ــ [q]، چنانکه می دانیم، در ایرانی باستان وجود ندارد.

صفحه ی 36
ــ ق فارسی نوین، بیشتر زاده از k ایرانی باستان است، نه زاده از g ایرانی باستان. یعنی بر روی هم حرف k پهلوی است که در موردهایی به ق بدل شده است.
ــ استنباط مؤلف این است که در همان سده های دوم و سوم و چهارم و پنجم میلادی که پاره ای از k های اشکانی در ساسانی به g تبدیل می شدند و پاره ای همان k می ماندند، پاره ای دیگر نیز می بایست به ق ترادیسیده شده باشند.

صفحه ی 37
ــ چند کلمۀ قاف دار فارسی نوین ... قباد ... قابوس ... قزوین خندق ... دهقان ... نقش ...
ــ صدای [q] که در ایرانی باستان وجود ندارد، قطعاً پیش از حملۀ عربان، و باحتمال بین سده های دوم تا پنجم میلادی در ایرانی میانه بوجود می آید.

صفحه ی 38
ــ از این رو حرف ق یک حرف فارسی است، که سرراستانه زادۀ /k/ ایرانی باستان و k پهلوی اشکانی است.
این گزاره، با گزارۀ معرب یا عربیده بودن بعضی ریشه های عربی ِ ایرانی تبار، که در شکل رایج عربی در آنها ق وجود دارد ولی در اصل آنها ق وجود ندارد، آخشیج گونه نیست. یعنی نباید پنداشت هر واژۀ قاف عربیده قاف دار، بایستگانه در فارسی نیز قاف داشته باشد.

سیدعباس سیدمحمدی - امیر سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 15:48

درباره ی «تغییر زبان».
معلومات فعلی ی من این است که تغییر دستگاه آوائی ی زبان، و تغییر واژگان زبان، و تغییر ساختار زبان، و تغییر دستور زبان، موضوعات جداگانه است.
واژه ها(words)ی زبانها و واژگان (vocabulary) زبانها، البته تغییر می کنند. با مناسبات اجباری یا اختیاری بین ملتها و حکومتها. با دستور و آئین نامه و اراده ی حکومتها. من تقریباً مطمئنم واژه ی «رایانه» و «فناوری» به ضرب و زور فرهنگستان و آئین نامه ی دولتی توانسته اند به اندازه ی فعلی در جامعه جا پیدا کنند. شما ببین لغت «فناوری» حتا وارد نام رسمی ی دو وزارتخانه شده. شما ببین شهرداری ی تهران، و ظاهراً شهرداری ی شهرهای دیگر، چه اصراری دارند بر «بوستان» نامیدن «پارک»ها. حتا دیدم پارک کوچک را «بوستانک» نامیده بودند. شما ببین حکومت چه اصراری دارد ابتدای اخبار ورزشی و اخبار سیاسی و اخبار فرهنگی و ...«صلوات بر محمد و آل محمد» باشد. خب اینها بالأخره کم و بیش اثر می گذارد.

تغییرات در دستگاه آوائی ی زبانها، ظاهراً موضوعی ویژه است. الان فرانسه نگران است از ورود لغات انگلیسی، اما اگر اشتباه نکنم، صداهای زبان فرانسوی چند صد سال است تغییر نکرده. زبان ما، ظاهراً در حدود 3000 سال گذشته، دستگاه آوائی اش دچار تغییراتی شده، اما من گمان می کنم این تغییرات، تبیین خاص زبانشناختی دارد.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 15:52

حالا شما چی شد برای اثبات ایرانی بودن ق رفتید سراغ آقای ادیب؟!
بنده نظرایشون رو در این مورد قبول ندارم. ایشون پاسخ ندادند چرا فقط پاره ای از k های اشکانی به ق ترادیسیدند که در ترجمه های عربی استفاده شده اند؟
مثل قباد! یا قابوس!

دهگان هم که روشن است به خاطر نبود گ درعربی کم کم به دهقان ترادیسیده.

بنده به هیچ وجه قانع نشدم که هیچ! اطمینانم هم بیشتر شد با این استدلال ها!


دوست دارم در مورد بند 4 نظرتون رو بفرمایید تا بحث کنیم.

امیر سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 16:12

البته این استدلال ایشون
"مهمترین دلیلی که می توان برای فارسی دانستن ق بازنمود، وجود صدای ق است در ایران زمین" استدلالی درست است اما این استدلال زبانشناسیک نیست! یک استدلال جامعه شناسیک است و خوب بنده در این حوزه تخصصی ندارم.
البته بنده وقتی چنین استدلالی را می بینم به حکم عقل چیزهای دیگری هم به ذهنم می رسد!
مثلا صدای w در فارسی و در همه لهجه های ایرانی هست مانند روشن (rowshan) یا مثلا دویدن (dowindan) و دووندن (dowundan) که البته چون این خط ناقص عربی صدای w (یا درست تر بگویم v) را ندارد ما در فارسی مجبور شده ایم برای هر دوی v , w از یک حرف (و) بهره ببریم(davidan) که باعث تغییرات آواییک و ساختاری بسیاری در فارسی شده است(*).

خوب آیا ما نباید بیاییم این w را بگونه ای در خط فارسی بگنجانیم؟


* مثلا ziwidan به ziidan تبدیل شده و خوب شکل سببی آن ziwandan (زنده کردن) هم فراموش شده است!
* یا مثلا "و" در خواهر صدای w می داده که امروز اصلا تلفظ نمی شود (در لهجه همدانی هنوز خواهر را خوآر (xuwar ) می گویند)




امیر سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 16:23

* یا رواج در پهلوی از بن مضارع رفتن ساخته شده رو + اگ که rawag تلفظ می شده نه ravag . در حالیکه الان روا صدای v می دهد نه w . هیچ کس هم به این فکر نمی کند که رو (row/raw) جرا باید به v تبدیل شود.
* یا دوویدن و دواندون (dowidan, dowandan) تبدیل شده به davidan , davandan است. در واقع ما یک قاعده جدید وضع کرده ایم : هر گاه آخر بن مضارع یک فعل w بود (رو/دو) برای ساخت بن ماضی باید w تبدیل به v شود و ید بگیرد!

dow ---> dav + id = david

حالا من نمی دونم چگونه می توان گفت عربی بر فارسی تاثیر آواییک نداشته! کاستی خط توانسته ساختار آواییک زبان را به هم بریزد چه رسد به خود زبان!

امیر سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 16:44

* یا مثلا نبود صدای های کوتاه (زیر و زیر و پیچ یا کسره فتحه و ضمه) باعث شده آواهای جدیدی به فارسی افزوده شود!
ما کسره را به ه نمایش می دهیم و چون به ما می آموزند که این صدای h می دهد (که واقعا می دهد) در نتیجه وقتی در آخر واژه ای می آید برخی گمان می کنند صدای h باید بدهد.
تا بحال از خود پرسیده اید چرا ما می بینیم به جای parvane می نویسند parvaneh ؟ یا مثلا چرا poone نوشته می شود pooneh ؟
بنده در محل کارم از یکی از خارجی ها سوالی شنیدم که خیلی جالب بود. ایشون نام یکی از همکاران رو pooneh یا صدای h در آخرش تلفظ می کرد و وقتی بهش می گفتند باید صدای h آخر رو تلفظ نکنی نمی فهمید چرا! می گفت خوب چرا می نویسید؟
درواقع ایراد از پینگلیش نویسان هم نیست، ایراد از استفاده دوگانه از "ه" است.
هیچ بعید نیست صدای h در آخر اینگونه واژه ها تا چند سال بعد جز زبان بشود!

حسن سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 17:18 http://hhamtaii.blogfa.com

سید جان چه‌جوری است که اجی‌مجی لاترجی درباره‌ی واژه‌های هیستریک و دراماتیک و تراژیک و گوتیک و اروتیک و متدیک و فوتونیک و دینامیک و استاتیک و متریک کار می‌کند ولی درباره‌ی پارسیک و نگریک و توانیک و سنجیک و شیدیک نه؟
خدا خیرت بدهد، پارس و توان و نگر و سنج و شید را نشنیده‌ای تا حال؟

سیدعباس سیدمحمدی - امیر سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 18:45

سلام علیکم.
من از حدود بیست سال قبل، با کتاب ادیب سلطانی درباره ی شیوه ی خط فارسی، آشنا هستم. چاپ سال 1354 را داشتم. سپس ویراست دوم. و سپس ویراست سوم.

اگر بپذیریم عربی بر دستگاه آوائی ی زبان فارسی اثر نداشته، و اگر بپذیریم در زبان فارسی صدای ق وجود دارد، گمان نمی کنم وجود ق در فارسی، معلول عوامل جامعه شناختی باشد.

من دلیلهای ادیب سلطانی را قانع کننده یافته ام. نه الان. از همان حدود بیست سال قبل. با کامران فانی هم یک بار صحبت کردم. گفت البته که ق از صداهای فارسی است. ــ این طور که ادیب سلطانی گفته، چون زبانشناسان غیر ایرانی، مسلّم می دانستند فارسی صدای ق ندارد، اصولاً به این مبحث نمی پرداختند.

***
من تا کنون متن عالمانه و محققانه ای نخواندم که علت نشان دادن کسره ی پایان کلمات با های ناملفوظ، چه بوده. آیا احیاناً در فرایند تبدیل
shaakhag
به
shaakha
و
shaakhe
واقعاً صدای خفیف ه در پایان کلمه بوده؟
نمی دانم.
و به هر حال، وجود های ناملفوظ، که نوشته می شود و خوانده نمی شود، از اشکالات تقریباً حل نشدنی ی خط فعلی ی فارسی است.
و، اگر فارسی «ه»ی ناملفوظ در پایان تعدادی کلمات دارد، که نوشته می شود و تلفظ نمی شود، وضع خط فرانسوی از فارسی هم بدتر است.
***
دیدگاههای لغوی و رسم خطی ی افراد ممکن است در طول زمان تغییر کند. پخته تر شود. عمیقتر شود. و یا جلفتر و سخیفتر شود.
ادیب سلطانی در سال 1354 گفته است ما محاسبه کردیم در یک کتاب حدود 300 صفحه ای، تایپ کردن «می»ی پیشوند فعلی به صورت چسبیده باعث صرفه جوی ی حدوداً 3 صفحه ای در صفحات کتاب می شود. نقل به مضمون کردم. و ایشان سال 1354 املای

خانۀ من

داشته، و حدود سال 1370 قطعاً

خانه ی من

را ترجیح داده، و حدود سال 1378 قطعاً

چگونگی ی

را پسندیده. من، هم در املای

خانه ی من

و هم در املای

ایرانی ی میانه

قبل از ادیب سلطانی به این املاها پایبند شدم.

و عرض کنم، من در ایران در موضوع کتاب

راهنمای آماده ساختن کتاب

و در موضوع کتاب

درآمدی بر چگونگی شیوه ی خط فارسی

هیچ کتابی برتر از کتاب ادیب سلطانی سراغ ندارم. مخالفتهای من با ادیب سلطانی (و حیدری ملایری) بر سر مصداقهای واژه سازی است. مخالفتهایم هم با تمام واژه های برساخته ی آنها نیست.

سیدعباس سیدمحمدی-حسن همتایی سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 22:42

سلام علیکم.
پسوند ic و ics و ique و ... در زبانهای اروپائی، زایا و فعال و زنده است. پسوند «ـ یک» در فارسی، جز معدودی واژه ها مانند نزدیک و تاریک، زایا و فعال نیست. البته دکتر ادیب سلطانی حدود سی سال است تلاش می کند این پسوند را فعال کند. مثلاً ایشان می گوید «دادیک»، به معنای «قانونی»/«قضایی».

من پارس و شید و سنج و توان و نگر شنیده ام. اما آیا چون لغتها را شنیده ام، پس باید پارسیک و شیدیک و سنجیک و توانیک و نگریک را هم به کار ببرم؟

شما پسوند مشترک میان ایرانی ی میانه، و لاتین و یونانی و ژرمنی و ... را، که آن پسوند مشترک، الان در زبانهای اروپائی زایا و فعال و زنده است، ولی در فارسی ی معاصر زایا و زنده و فعال نیست، میل داری یکسان دانسته شود در بین هم اهالی ی زبانهای اروپائی و هم اهالی ی زبان فارسی؟

من بیست سال است لغت «ترابری» را در ذهنم ترجمه می کنم به «حمل و نقل». چرا؟ چون پیشوند «ترا ـ» مرده است. مفهوم نیست. اگر در تعدادی لغات زبان ما، وجود دارد پیشوند «ترا ـ»، فارسی زبان آن «ترا ـ» را معنایش را درنمی یابد. پیشوند «اَ ـ» در «اَنیرانی» و مانند آن، مرده است. ادیب سلطانی و حیدری ی ملایری، تلاش می کنند پیشوندها و پسوندها و ریشه های مرده را زنده کنند.

مرحوم مصاحب اصرار داشت (؟) بر اصمّ و مُنطــِق، و نه گنگ و گویا. خب الان تقریباً غلبه ی تام بر گنگ و گویا است. گنگ و گویا، نسبت به معادل عربی (یا اروپائی اش)، فارسی است، و:

مفهوم است.

امیر چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:03

1- دلایل جامعه شناختی را برای آن استدلال خاص آقای ادیب آوردم. ایشون گفته بودند ق در فارسی هست چون که الان در فارسی هست! بنده هم گفتم این استدلال زبان شناسیک نیست. خیلی چیزها در فارسی هست و فقط به خاطر بودنشان نمی توان فارسی نامید.

2- به فرض فرانسه وضعش خیلی خرابتر از فارسی باشد خوب که چه؟ چون وضع آنها بدتر است ما به وضع خودمان نرسیم؟

3- شما هنوز پاسخ بند 4 کامت های اول مرا نداده اید. اگر بدهید می شود بحث کرد در باره اینکه زیواندن پیشوند ها و پسوند های فرومرده کار درستی است یا بیهوده!
می شود بحث کرد که مثلا در همین زبان فرانسه یا انگلیسی آیا پسوند های لاتین و یونانی زنده به معنی ای که شما می گویید (فهمیدن معنی پیشوند جداگانه) هستند؟
می شود بحث کرد این زبانها چگونه در عرض 100 سال تغییر کردند و مثلا یک زبان ژرمن (انگلیسی) رنگ و بوی لاتینی گرفته است!
می شود بحث کرد که چگونه برساخته هایی جا می افتند؟
می شود بحث کرد که آیا پیشوند ها را می توان جا انداخت؟ مثلا آیا پاد در پادتن، پادزهر، پادماده، پادذره، پدآفند، پاد... جا افتاده است؟ معنی اش درک می شود؟ آیا می توان چنین سرنوشتی را برای ترا و هو و دش هم متصور بود؟
می شود بحث کرد که آیا ما باید فقط زبان فارسی را مصرف کنیم؟ آیا حق یا رسالتی برای افزودن به فارسی داریم؟
و .....

امیر چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:26

بنده پیشنهاد می کنم فقط تاثیر یک نویسنده (شیکسپییر) روی زبان انگلیسی را بررسید بینید ایشون چگونه 1700 واژه ی جدید به زبان افزوده است و چه تغییراتی داده است.
ویکیپدیا می گوید "وی این واژگان را با تغییر اسم به فعل، فعل به صفت، اتصال واژگان به یکدیگر که تا پیش از آن به هیچ وجه در کنار هم استفاده نمی شدند، افزودن پیشوندها، پسوندها و اختراع واژگان آفرید"
http://en.wikipedia.org/wiki/Shakespeare%27s_influence#cite_ref-22

امیر چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:47

وی افزون بر آفریدن واژگان نو، شیوه های معمول نوشتن انگلیسی را هم دستکاری کرده است. مثلا پیشوند Un را برای در unlock unveil, unhand و 300 واژه ی دیگر بکار برده است. او همچنین برخی واژگان را با هم ترکیب کرده است. مانند blood-stained , bare-faced
منبع:
http://h2g2.com/dna/h2g2/A76533195
حالا شما نگاه کنید اگر ما پیشوندی برای un نداشته باشیم باید به جای unlock بگوییم "باز کردن قفل"، یا بجای Unlocked باید بگوییم "قفل باز شده"، به جای unveil بگوییم "پرده برداری کردن" و ...
در حالیکه در زبان فارسی مثلا از آلودن فعل پالودن را ساخته اند. یا مثلا از بردن فعل آبردن(آوردن) را ساخته اند که بسادگی فعل را منفی می کند. خوب چه ایرادی دارد نویسنده ای بیاید مثلا فعل قفلیدن و آقفلیدن را بسازد؟ یا مثلا آپوشاندن را بجای unveil بسازد؟

حسن به سیدعباس چهارشنبه 2 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 15:48 http://http:/hhamtaii.blogfa.com

انگار بخشی از حرف‌های من که چون به نظرم بدیهی می‌آمده، حذفشان کرده‌ام باعث برداشت نادرست شما شده است.
من اصلاً از واژه‌های فرنگی dynamic و photonic و metric و اینها اسمی نبردم. فرنگی‌‌زبانان صلاح مملکت خویش دانند. من راجع به واژه‌های دینامیک و فوتونیک و متریک و اینها حرف زدم که در فارسی مثل نقل و نبات مصرف می‌شوند. هیچ‌کس هم برایش مهم نیست که ساخت‌واژه‌ی آنها چیست. اصلا وقتی آنها را درفارسی استفاده می‌کنیم به چشم واژه‌های مشتق‌شده نگاه نمی‌کنیم به آنها. ریشه‌ی آنها برای ما نه مهم است و نه خبر داریم ازشان. بخش "... یک" در انتهای این واژه‌ها برای ما هویت مستقلی ندارد.ما به چشم یک واژه‌ی بسیط به هرکدام نگاه می‌کنیم. اینها به قول شما بر اثر اجی‌مجی وارد زبان شده‌اند چون مفهوم آنها چه‌بسا برای ما آشنا بوده ولی خود وازه‌ها هیچ هیچ هیچ سابقه‌ای در میان ما نداشته‌اند.
خوب پس یعنی انگار ما فارسی‌زبان‌ها ظرفیت این را داریم که یک واژه‌ای از آسمان یک‌هو بیاید وسط زندگیمان و استفاده‌اش بکنیم. واژه‌هایی که چون درزبان مرجع خود، واژه‌های مرکبی بوده‌اند، معمولا طولانی و چند‌بخشی هم هستند. اما حاضر نیستیم (و حتی برش استدلال می‌کنیم) که واژه‌های برساخته‌‌ی فارسی‌ای که ریشه‌ی بسیاری از آنها را هر روز به فراوانی استفاده می‌کنیم و مطابق دستور فارسی ساخته ‌شده‌اند را چون تا به حال نشنیده‌ایم، به کار بریم.
بخش خنده‌دار ماجرا همین است که "... یک" وقتی در انتهای یک واژه‌ی وارداتی نوین باشد، پذیرایش هستیم ولی اگر پسوند کهنه‌ا‌ی در یک واژه‌ی نوین فارسی باشد، نه. من می‌پندارم این یک مشکل فرهنگی است و راه فرهنگی دارد و اگر زنده باشم و حال‌دار، بیشتر از آن خواهم گفت.

سیدعباس سیدمحمدی - حسن همتایی پنج‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 18:30 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
پسوند ـ ایک و ـ ایسم، جزء حدود 7000 واژه ی اروپائی ی پربسامد هستند، که حدود صد سال یا بیشتر یا کمتر است که وارد زبان ما شده اند. تعدادی از آن 7000 واژه ی اروپائی ی پربسامد، مانند همین دینامیک و (استاتیک) است. دینامیک و استاتیک، و حتا واژه ی

مکانیک

همراه با علمشان، وارد ایران شدند. ظاهراً از همان زمان ورود علم مکانیک و دینامیک و استاتیک به ایران، تا همین الان، افراد مختلف سعی کردند واژه ی فارسی (یا عربی) به جای واژه ی اروپائی ی این علمها، پیشنهاد دهند و جایگزین واژه ی اروپائی کنند.
پویایی
و
ایستایی
جَــرّ اَثقال.
خب به هر دلیل، هنوز جامعه ی علمی ی فارسی زبان، معادلهای فارسی ی پیشنهادشده برای این علمها را، به واژه های اروپائی اش ترجیح نداده.

این که جامعه ی علمی، و جامعه ی معمولی ی فارسی زبان، از گرایشش به
دینامیک
و
و مکانیک
و
استاتیک
و
متریک
و
فوتونیک
دور شود، و به

دادیک

(به جای "قانونی")
که دکتر ادیب سلطانی پیشنهاد داده، گرایش یابد، بستگی دارد به مسائل مختلف. من شخصاً ناراحت نیستم که لغت

دینامیک

به کار می رود در زبان ما، البته برای نامیدن شاخه ای از علم مکانیک.

حساسیتهای زبانی ی شما و من (حساسیت به معنای مثبت)، جاهایی است مشترک تاست، و جاهایی است مشترک نیست.
من، ببخشید، چندشم می شود وقتی می شنوم هموطنانم از واژه ی

پروسه

استفاده می کنند، و نمی گویند "فرایند". اما خب. لابد او که می گوید "پروسه" و نمی گوید "فرایند"، با لغت "فرایند" ارتباط برقرار نکرده هنوز.

با احترام.

اشکان شنبه 5 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 23:00 http://tashkan.blogsky.com/

نکته ی جالبی بود

تشکر

سلمان محمدی دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:56 http://salmanmohammadi.blogsky.com

چه بحثهای خوبی! چه خوب است که با دوستان دغدغه های مشترکی دارم. اما بعد از مدت نسبتاً طولانی کار در زمینة معادل گزینی _ اقلاً از 1375 - به این نتیجه رسیده ام که (1) سره گرایی برخلاف ظاهرش که دفاع از زبان فارسی است، به وضع معادلهای معقولی که فارسی زبانان کوچه و بازار دریابند و به کار ببرند و رواج یابد، لطمه میزند، و (2) سره گرایی با سیر تحولاتِ تاکنونیِ زبان ما - که با کثیری لغت از منشأهای ناپارسی، مثل آذری و سریانی و ... البته عربی، خود را غنی کرده و شده فارسی امروز، مغایرت دارد. و شاید به همین علتهاست که (3) مردم، به قول آقای سیدمحمدی عزیز، با معادلهای سره گرایانه ارتباطی برقرار نمی کنند، یعنی این معادلها بخت قبول بسیار اندکی دارند. دویچمگوییک و جدلی در برابر دیالکتیک مثال خوبی برای این مدعاهاست.
چون میدانم که برخی خیلی سره گرا هستند، از هم اکنون خواهش می کنم که بدون عصبانیت پاسخم را بدهند تا بحث و تبادل نظر به خوبی جریان یابد و ما هر دو و نیز خواننده های احتمالی را به روشنایی راه برد ان شاء الله.

امیر دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:12

جناب سلمان محمدی
1- البته ما پیشتر با هم بحث کردیم شما فرمودید ما خوابیم و نمی خواهیم از خواب بیدار شویم!

2- بنده هم در همین عوالم خواب از شما سوالی می پرسم. شما خیلی روی فارسی زبانان کوچه و بازار مانور می دهید. خواهش میکنم این جمله خودتان را
"سره گرایی با سیر تحولاتِ تاکنونیِ زبان ما - که با کثیری لغت از منشأهای ناپارسی، مثل آذری و سریانی و ... البته عربی، خود را غنی کرده و شده فارسی امروز، مغایرت دارد"
به فارسی زبانان کوچه و بازار ارائه کنید ببینید چقدر فارسی است و چقدر فارسی زبانان کوچه و بازار این گونه حرف می زنند.
می خوام بدونم فارسی زبانان کدام کوچه و بازار اینگونه حرف می زنند.!
یا مثلا این عبارتتان را "وضع معادلهای معقول" به مردم
ارئه دهید. ببینید می فهمند!

3- لابد شما انتظار دارید فارسی زبانان کوچه و بازار دویچمگوییک بگویند تا معلوم شود این واژه پذیرفته شده است؟!
بنده از این واژه دفاع نمی کنم ولی شما به شدت دو حوزه عمومی و تخصصی را به هم آمیخته اید و اصلا معلوم نیست درباره چه واژگانی حرف می زنید. عمومی یا تخصصی!

در همین دو سه خطی که شما نوشته اید 10 واژه هست که بعید می دانم اهالی کوچه بازار (و حتا تحصیل کرده ها) معنیش را بدانند.

سلمان محمدی سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 20:23 http://salmanmohammadi.blogsky.com

جناب آقای امیر
سلام.
(1) بله. من چالاکی زبان کوچه را سخت دوست میدارم و آرزو دارم اساتید مُعَنوَن دانشگاهها نیز اندکی از این چالاکی را به زبان و ذهن خود راه دهند تا دانشگاه از مصرف کنندة علوم دیگران به مولد علم ارتقا یابد.
(2) هدف از معادل گزینی برای لغات علمی فرنگی چیست؟ تا وقتی علم کاروبار شمار محدودی دانشگاهی است، شاید اشکال زیادی نداشته باشد که آنها برای مقاصد خودشان از لغات فرنگی استفاده کنند. گفتم شاید، ولی به راستی باز هم اشکال دارد: آنها هم در مواجهه با لغتی برخاسته از متن فرهنگ و تمدنی که در برابرش مرعوب شده اند، اجازة دخل و تصرف در مفاهیم را به خود نمی دهند و همین است که شده اند عبد و عبید دست بستة فرنگ! اما این مشکل زمانی صدچندان می شود که پس از اندی این لغات به میان عموم نیز راه یابد. و این دیر - و - زود دارد، اما سوخت - و - سوز ندارد. آن گاه اگر برای این لغات از پیش نیندیشیده باشیم، با انفجار کاربرد واژه های فرنگی در میان مردم رو به رو خواهیم شد و این نه تنها زبان ما را تهدید خواهد کرد، که مهمتر از آن، چنان که گفتم، اندیشة ما را نیز منجمد خواهد کرد. هدف من از مشارکت در معادل گزینی پیشگیری از چنین فاجعه ای است.
(3) حال شما می فرمایید آن روز که دیر یا زود درخواهد رسید، دویچمگوییک را «فارسی زبانان کوچه و بازار درمی یابند و به کار می برند و رواج می یابد»، ولی جدلی را نمی فهمند؟! من چنین گمانی ندارم.

کاکاقلی شیرازی یکشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:04





سخنی با رحمان افشاری و همشهری خودم


خسرو ناقد شیرازی


از آباده تا نا کجا آباد




زبان فارسی به کجا می رود؟ به ناکجاآباد؟ یا به آباده شیراز ؟

نه به برلین می رود.... به دانشگاه بامبرگ


بخربفروش کردن یعنی چه؟ رنگی رنگی یعنی چه؟ دریازن یعنی چه؟ زبان کجاست؟ لابد خرید و فروش و رنگارنگ و دزد دریایی غلط است که فرامرز بهزاد چنین معادلهایی را ساخته و در فرهنگ آلمانی فارسی (انتشارات خوارزمی) درج کرده است. براستی چه خدمتی به زبان و ادبیات فارسی کرده اند.به نظر ما خدمت به بشریت است.

کاکاقلی اصل شیرازی






مریدان پروفسوری که خرمگس را مگس اسب ترجمه می کند و با رادیو آلمان مصاحبه می کند و فرهنگهای معروف استادان را "رونویسی" به شمار می آورد.کسی که در دانشگاه بامبرگ آلمان درس می دهد و دزد دریایی را " دریازن" (= پری دریایی) ترجمه می کند، حقیقتا حرفی برای گفتن دارد؟ بصیرالحکما این نوع ترجمه ها را ترجمه های فرامرزی می نامد. ترجمه هایی که صرفا به درد فرامرزنشینان می خورد، نه ایرانیان. واژه ی ساده ی آلمانی بونت به معنای رنگارنگ است، که استاد دانشگاه بامبرگ ( دانشگاهی که دیگر آبرو برایش باقی نمانده) آن را " رنگی رنگی " ترجمه کرده است. و استاد همان دانشگاه در فرهنگ آلمانی فارسی در برابر sauer می نویسد: اسیدی که خاصیت اسیدی دارد ! آیا لاطائلات نیست؟
مترجمی که دیپلم دبیرستان دارد - آن هم نظام قدیم! - به چه جرئتی اشعار سعدی را از روی ترجمه های قدیمی خاورشناسان آلمانی با استعانت از دستگاه معجزه گر زیراکس کپی می کند و با کمی دستکاری، آن ترجمه را به نام خودش منتشر می کند؟ گویی فارسی حرف زدن را بکلی از یاد برده است.لطفا صدای او را از سایت اش دانلود کنید! وقتی از اریش فرید برای رادیو بیگانه حرف می زند، دقت کنید با چه مشقتی روخوانی می کند و خانم گوینده چه تعریف و تمجیدی از ایشان می کند! مترجمی که زبان مادری اش را نیز فراموش کرده! پته پته می کند و کلمات را با لهجه ی عجیب و غریبی تلفظ می کند.
این صدای مترجم ناکجاآباد است. فرهنگ نگاری که شرح حال اش را در ویکی پدیا( دانشنامه ی کذایی) با تصویر زیبایی درج کرده است.فرهنگ نگاری که چگوارا به تن می کند و اشعار اریش فرید را ترجمه می کند. خوش به حالتان! که درآمدتان زیاد است و می توانید چگوارا بپوشید. درس خواندن سخت است.از آن سخت تر نمره گرفتن از استادانی است که بسیار سخت نمره می دهند.وقتی استاد سرکلاس گفت: streng benote ،بعضیها از ترس نمره نیاوردن، درس استاد را فورا حذف کردند و بعضیها هم ترک تحصیل کردند و رفتند.

خدایا! کسی که دهه ی چهل دیپلم دبیرستان گرفته و هر از گاهی دانشگاه رفته و درسها مشکل می نموده، از اینرو، دانشگاه را رها کرده، این روزها دم از فلسفه کانت می زند و از پوپر سخن می گوید و خودش را به شاعران و نویسندگان سرشناس اروپایی می چسباند.
مریدان پروفسوری که خرمگس را مگس اسب ترجمه می کند و با رادیو آلمان مصاحبه می کند و فرهنگهای معروف استادان را "رونویسی" به شمار می آورد.کسی که در دانشگاه بامبرگ آلمان درس می دهد و دزد دریایی را " دریازن" (= پری دریایی) ترجمه می کند، حقیقتا حرفی برای گفتن دارد؟ بصیرالحکما این نوع ترجمه ها را ترجمه های فرامرزی می نامد. ترجمه هایی که صرفا به درد فرامرزنشینان می خورد، نه ایرانیان. واژه ی ساده ی آلمانی بونت به معنای رنگارنگ است، که استاد دانشگاه بامبرگ ( دانشگاهی که دیگر آبرو برایش باقی نمانده) آن را " رنگی رنگی " ترجمه کرده است. و استاد همان دانشگاه در فرهنگ آلمانی فارسی در برابر sauer می نویسد: اسیدی که خاصیت اسیدی دارد ! آیا لاطائلات نیست؟
ما غلطهای فاحش و فاضح (=رسواکننده ی) استاد دانشگاه بامبرگ را برشمردیم تا درس عبرتی شود برای مریدانش که با مدرک تحصیلی دیپلم دبیرستان، فلسفه کانت و پوپر و سعدی و اریش فرید را ترجمه می کنند و کتابخوانان گرانمایه و اندیشه کاران ایرانی را مشتی ساده لوح می انگارند.

JasonHow دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 11:53 http://onlinecasino-xx.com

block doused this <a href=http://onlinecasinos-x.com/>online casino</a> where you can prevail in real kale with the usurp of this guidebookPlaying <a href=http://onlinecasinos-x.com/online-casino-games.html>free casino games</a> , check this <a href=http://onlinecasino-b.com/Nederland/>casino</a>

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد