بسم الله الرحمان الرحیم.
در http://www.edalatkhahi.ir/007132.shtml ، درباره ی آقای حسن رحیم پور ازغدی، گفته اند: «به خاطر پیگیری و بحث از عدالت، رییسجمهور وقت به او گفته بود «بابک زهرایی بازی» در نیار؛ این جا دانشگاه نیست که یک چیزی بگویی بقیه برایت دست بزنند، «مرّوا کراما» موضوع را نشنیده گرفت.»
نمی دانم «رئیس جمهور وقت» که بوده، اما چون سیدمحمد خاتمی زیاد از عدالت «حرف نمی زد»، پس شاید او بوده. آقای حسن رحیم پور ازغدی، نمی دانم چه گفته بوده که «پیگیری و بحث از عدالت» بوده، و، این طور که نقل شده، رئیس جمهور وقت به او گفته بود «بابک زهرایی بازی درنیار»، اما شاید برایتان سؤال ایجاد شود بابک زهرایی که بوده و چه می گفته. بنده دیروز پنجم بهمن 1390 قسمتی از مناظره ی بابک زهرایی و بنی صدر را در کیهان 12 خرداد 1358 دیدم، و این طور با نام بابک زهرایی آشنا شدم.
طبق http://www.asr-entezar.ir/archives/8833 آقای محسن قرائتی در تاریخ 5 خرداد 1364 در برنامه ی درسهایی از قرآن گفته است:
«ممکن است بعضی از وکلا وعدههای نابجا بدهند. قرآن میفرماید: «یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلاَّ غُرُوراً»(نساء/۱۲۰) یعنی وعدههای نابجا کار شیطان است. آن وقت کاندیدا میگوید: اگر من وکیل شوم، در طول دو روز وضع آب را درست میکنم. مگر شما بابک زهرایی هستید؟ بابک زهرایی فردی چپی بود و میگفت: من در دو شب وضع ایران را درست میکنم.»
در خرداد 1358 بابک زهرایی و ابوالحسن بنی صدر مناظره کرده بودند.
طبق محمد حیدری، روزنامه ی سرمایه، 28 اردیبهشت 1385، که از کیهان 12 خرداد 1358 نقل کرده است، طبق http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1074229 :
«از اواسط خرداد، مناظره نمایندگان گروه های مختلف در دانشگاه آغاز شد. پیش از آن این مناظره ها از تلویزیون منتشر می شد که به دلایل نامعلومی تا مدت ها متوقف ماند. به همین دلیل نمایندگان گروه ها با برنامه قبلی در دانشگاه تربیت معلم مناظره خود را ادامه دادند. مشهورترین این بحث ها، مناظره بابک زهرایی و ابوالحسن بنی صدر بود. بابک زهرایی در سخنان خود بار دیگر تاکید کرد که برخی مسایل ایران را دو شبه می توان حل کرد. او گفت: «مساله ای که من در سفرهای مختلف که به چند نقطه ایران داشتم، با آن مواجه شدم، مساله ای بود که می گفتند چرا من گفته ام بعضی از این مسایل را دوشبه می شود حل کرد. این جا می خواهم پیشنهاد کنم که مساله استقلال کشور هم دو شبه حل شدنی است. مساله کشاورزی را که قبلامطرح کردیم، مساله رابطه بین دهقان و زمین دار، دو شب کافی است که همه زمین ها به دست دهقانان سپرده شود، در رابطه با کارخانجات هم همین جور، دو شب زیاد است، یک شب کافی است که همه کارخانجات کشور تحت کنترل کارگران درآید. در رابطه با استقلال واقعی کشور، من هیچ راهی به جز ملی شدن کلیه سرمایه های امپریالیستی در این کشور، کلیه کارخانه های بزرگ، کلیه شاخه های بانک های جهانی که بانک های ما را کنترل می کنند، هیچ راهی به جز ملی شدن این وسایل وجود ندارد.»
ابوالحسن بنی صدر نیز در پاسخ به او گفت: «نمی شود که شما دو شبه کشاورزی را حل کنید، یک شبه استقلال درست کنید و یک ساعته هم فلان را درست کنید. اگر ما بخواهیم کشاورزی را حل کنیم، 16 مشکل بزرگ کشاورزی ایران را باید حل کنیم، شما می توانید این ها را دو شبه حل کنید; بگویید چگونه؟ همین زمین هایی که شما می گویید اختیارش را بدهیم به دهقانان، در هر سال، دو میلیون هکتار زمین آبی می رود زیرکشت و 6 میلیون هکتار زمین دیم، در مجموع می شود 8 میلیون هکتار، حدود 5/3 بلکه 4 میلیون خانوار داریم که از کشاورزی زندگی می کنند، یعنی به هر خانوار به طور متوسط به هر 5 نفر، دو هکتار زمین می رسد که از آن یک چهارم زمین آبی است. اگر تمام این زمین ها هم تقسیم شود بین دهقانان، به هر خانوار دهقان دو هکتار زمین می رسد که برای تهیه قوت لایموت زندگی همان 5 نفر هم کافی نیست. چرا که تولید کشاورزی ما به طور ناخالص یعنی به علاوه آن چه که صرف کاشت دوباره می شود، به علاوه آن چه که وارد کشور می شود، به هر نفر 11 ریال در روز می رسد، آیا شما می توانید با 11 ریال در روز زندگی کنید؟
او افزود: «حالا همین کشاورز برای این که کشت و کارش انجام شود، در سال _23 میلیارد تومان وام احتیاج دارد. اگر همه زمینه ها هم به دهقانان داده شود، حدود 30 میلیارد تومان وام به آن اضافه می شود. این ها را دو شبه می شود فراهم کرد؟ غیر از این ها، مساله آب است در ایران، تمام آبی که نزولات بارانی ماست، کافی است برای این زمین ها، البته اگر همه را مهار کنند. حال شما ببینید که کنترل این آب ها که نزولات بارانی باشد و میزان سرمایه ای که لازم است تا آبها مهار شود چقدر خواهد بود؟ تا این جا من از16 مشکل کشاورزی ایران، فقط سه تا را شمرده ام» [کیهان 12/3/58]»
طبق خسرو صدری، http://khosro-sadri.blogspot.com/2010/06/blog-post_24.html :
«مناظره را بعد از انقلاب، ابوالحسن بنی صدر باز کرد. ورود او به همراه آیت الله خمینی به ایران، هم برای نیروهای مسلمان و هم برای خود او موقعیت خوبی فراهم آورد. او توانست، به سرعت از امتیازات فضای مذهبی موجود استفاده کند و پایگاه محکمی بین بسیاری ازجوانان، از جمله با همین سلاح مناظره و شعار: "جهان را با منطق مسلمان می کنیم"، بدست آورد. دانشجویان و جوانان مذهبی هم، بالاخره یکی را پیدا کردند که با آشنایی نسبی از مکاتب دیگر، توان قد علم کردن در مقابل آن ها را داشت. مناظره او با بابک زهرایی، از "حزب کارگران سوسیالیست"، بسیار پربیننده بود. بعداز ممانعت قطب زاده، سرپرست صدا و سیما، از ادامه پخش بحث این دو، بنی صدر خواستار انجام آن در دانشگاه شد و یکی دو جلسه ای هم در دانشگاه تربیت معلم آن را ادامه دادند.»
خسرو صدری گفته است:
« "مناظره"، در کشور ما، چه آن نوعش که در سال های اول انقلاب شاهد بودیم و چه نوع اخیرش در انتخابات جنجالی ریاست جمهوری، بیشتر به یک "دوئل"، شباهت دارد. التهاب و عصبیت، بین هواداران و خود بحث کنندگان، چنان حاکم می شود، که حواشی بیشتر از ماهیت گفتگو و حقیقت، اهمیت پیدا می کند. به عنوان مثال، اکثردوستداران آن موقع آقای بنی صدر در بحث با زهرایی، که تمامی طیف های مذهبی را شامل میشد، ازآن همه گفتگو فقط به این جمله زهرایی که: "مشکل کشاورزی را یک شبه می توان حل کرد"، گیر داده و آن را جوک کرده بودند تا مجبور نباشند به ذهن خود، برای فهم باقی مباحث فشار آورند. و یا حالت تهوع فرخ نگهدار، در مناظره تلویزیونی را هنوز بعد از 30 سال، همین نحله های فکری، نشانه "کم آوردن مارکسیست ها در مقابل اسلام"، عنوان می کنند و کاری هم با خود مبحث ندارند.»
طبق http://www.habilian.ir/fa/legal/%D8%A8%D8%A7-%DA%86%D8%B4%D9%85-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%9B-%D8%A8%D9%86%DB%8C-%D8%B5%D8%AF%D8%B1-1.html ، سمیه حسینی، 15 آذر 1389، درباره ی بنی صدر:
«بنی صدر سال ها قبل از انقلاب اسلامی زمانی که در پاریس دانشجوی اقتصاد بود، بارها به دوستانش گفته بود که «من اولین رئیس جمهور ایران خواهم شد.» ... در روز مناظره ی او با بابک زهرایی، اجتماع دانشجوها تا چمن های دانشگاه کشیده شد.»
سیدعباس سیدمحمدی:
ــ ظاهراً بابک زهرایی، نظراتی داشته، و ایشان با آن نظرش که عجیب غریب بوده، مشهور شده و در ذهن تعدادی از افراد باقی مانده است. البته ایشان تمام نظراتش عجیب غریب نبوده. طبق http://zamaaneh.com/parsipur/2009/10/post_323.html یک نفر درباره ی بابک زهرایی گفته است: «در بحثهای سیاسی به صراحت تأیید میکرد که با اتفاقات سیاسی جاری، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در شرف وقوع است. من اولین بار کلمهی فروپاشی با مفهوم سیاسی امروزیناش را از بابک زهرایی در زندان شنیدم.» در http://www.eslahe.com/3306//زندگی%20نامه/خاطراتی-از-کاک-احمد/ درباره ی بابک زهرایی گفته اند: «پدر و پدربزرگش روحانی بودند.»
ــ در رقابتهایی مانند انتخابات، و در تحولات بزرگ اجتماعی، البته که خوب است نامزدها و رهبران حرفهای عاقلانه و حکیمانه بزنند، اما ظاهراً مردم و ملتها، با حرفهای عاقلانه و حکیمانه، خیلی تهییج نمی شوند در انتخابات و در تحولات بزرگ اجتماعی شرکت کنند، و چون نامزدهای انتخابات و رهبران تحولات بزرگ اجتماعی هم بالأخره از همان مردم و ملت هستند، و این مسئله را می دانند، یک مقدار، کم یا زیاد، وعده هایی را چاشنی ی سخنان خود می کنند، که قطعاً یا احتمالاً خودشان می دانند آن وعده ها عملی نمی شود. البته عده ای هم هستند همین جوری همین جوری استعداد دارند وعده های الکی بدهند.
بسم الله الرحمان الرحیم.
ترور شدن و شهادت مرحوم آقای مهندس مصطفی احمدی روشن را به پدر ایشان آقای رحیم احمدی روشن و به مادر ایشان خانم صدیقه سالاریان و به خواهران ایشان خانمها مرضیه و زهرا و فاطمه احمدی روشن و به همسر ایشان خانم فاطمه بلوری کاشانی و به فرزند خردسال ایشان علیرضا احمدی روشن و به همه ی عزیزان ایشان تسلیت عرض می کنم.
نمی دانم خانواده ی ارجمند آن شهید والامقام، اگر جدّ سیدمحمد خاتمی به آنها بگوید چرا به سخن «معتقدم در خون شهید مصطفی احمدی روشن، دست امثال خاتمی ملعون آلوده است» (گوینده حسین قدیانی فرزند شهید اکبر قدیانی، منبع http://www.ghadiany.ir/?p=11450 دوم بهمن 1390، در مقاله با عنوان «آهای دشمن! «علیرضای هسته ای» از پدرش نخبه تر خواهد شد ...»، و تعبیر «مفهوم مقدس انرژی هسته ای» در آن به کار رفته، و نقل از او در http://www.jamnews.ir/NSite/FullStory/News/?Id=52702&Serv=37 سوم بهمن 1390) واکنش نشان ندادید، آن خانواده ی ارجمند (بر فرض که تا کنون واکنش نشان نداده باشند و از این به بعد هم واکنش نشان ندهند، و بر فرض که با این سخن همنوا و موافق نباشند) چه می فرمایند.
مخالفت امام خمینی با انرژی ی هسته ای و انرژی ی خورشدی در زمان شاه:
امام خمینی، 10 خرداد 1357:
«این آقاى تمدن بزرگ کجاست که اینها را ببیند؟ اینها را نمىداند یا چشمهایش را هم مىگذارد که نداند؟ همین دو- سه روز، همین سه- چهار روز پیش از این در مشهد، رفته در حرم مطهر سالوسیهایش را کرده و بعد هم آمده براى این بیچارههایى که خودشان جمع کردند آنجا- یک عدهاى بیچاره را- نطق کرده تمدن بزرگ، گفته ما بعد از چند سال دیگر به کجا خواهیم رسید؛ و در بین فرمایشاتشان فرمودهاند که بعد از چند سال دیگر جمعیت ایران 65 میلیون نفر مىشود و نفت هم نیست. آقا نفت را چه کسى دارد از بین مىبرد؟ هى مىگوید نفت نیست؛ نفت هست، تو دارى نفت را از بین مىبرى، تو دارى نفت را به حلقوم امریکا و دیگران مىکنى؛ نه اینکه نفت نیست. ما مخازنْ زیاد داریم؛ شما دارید این مخازن را از دست مىدهید تا بعد از چند سال دیگر نفتش از بین برود و مردم بیچاره بشوند. بعد ایشان مىخواهند از انرژى خورشید استفاده کنند! آقا چرا ... این حرفها چیست مىزنى؟ آخر خجالت بکش! تو از انرژى خورشید مىخواهى استفاده کنى؟! بعدها دیگر استفاده از نفت لازم نیست؟! ما از جاهاى دیگر استفاده [مىکنیم]؟! آخر این حرفها را براى کى مىزنى؟»
امام خمینی، 17 مهر 1357:
«این آقا مىگوید که باید از خورشید ما چیز [انرژى] بگیریم! تو چراغ نفتى را نمىتوانى روشن کنى؛ شما مىخواهید از خورشید قدرت بگیرید؟»
امام خمینی، 23 مهر 1357:
«خدا مىداند که این مرد نالایق- که اسمش محمد رضاست- این مرد نالایق، چه خیانتهایى به اسلام کرده و به مسلمین کرده. من و شما حالا نمىتوانیم مطلع بشویم؛ بگذارید این بمیرد یا برود از این مملکت ما، قدرت او سلب بشود، آن وقت ببینید آنهایى که نوشتند مسائل را، حتماً اشخاصى تاریخ را ثبت کردند؛ تاریخها که بیرون آمد، آن وقت خواهید دید که اینها چه کردهاند با این مملکت؛ نفتى که ایشان مىگوید که بعد از سى سال دیگر تمام مىشود، و آن وقت ما باید فکر کنیم از انرژى شَمْس استفاده بکنیم! آقایى که با چراغ نفتى هم نمىتواند یک کارى انجام بدهد، از انرژى شمس مىخواهد استفاده کند! این نفتى که تمام مىشود، چرا تمام مىشود؟ براى اینکه این لولههاى عظیمى که کسانى که در بیست سال پیش از این رفتند- الآن زیادتر از این معانى است- کسانى که آن وقت رفته بودند، مىگفتند لولههایى که آنجا گذاشتند که براى نفت از آن استفاده بشود، همین طور صاف آدم مىرود توى آن! به این بزرگى هست، لولههاى چند متر در چند مترى است. با این لولهها دارد نفت ایران مىرود، عوضش اسلحه مىآید براى پایگاه درست کردن؛ اگر اینها نفت را درست بفرستند و نفت درست فروش برود؛ یعنى به اندازه احتیاج ایران فروش برود، به اندازه اداره مملکت فروش برود، منهاى دزدیهاى این خانواده و کسانى که از قِبَل آنهاست منهاى آن، به خرج مملکت برسد، ما تا دویست سال دیگر هم شاید نفت داشته باشیم. تمام مىشود!؟»
امام خمینی، 19 بهمن 1357:
«ما مواجه شدیم در اروپا به بسیارى از محصلین که در آنجا هستند، و بسیارى از آنها که دولت فرستاده آنجا. مِنْ جمله مسئله انرژى اتمى که چهار صد نفر در آلمان هستند؛ و اینها عدهاىشان آمدند پیش ما، و مطالبشان این بود که اولًا ما را عقب نگه داشتهاند نمىگذارند که ما ترقى علمى بکنیم؛ و ثانیاً این انرژى اتمى براى ایران ضرر دارد نه فایده. تا آن وقتى که این قابل کار است در ایران نفت و گاز هست، آن وقتى که نفت و گاز تمام بشود اینها قابل عمل نیستند.»
بسم الله الرحمان الرحیم.
زندگی ی ما ایرانیان، عجیب به دلار وابسته شده است. البته به خود دلار که نه. به ارزش دلار در برابر پول ایران. که هر دلار چند تومان است. هر دلار دیروز چند تومان بوده و امروز چند تومان شده است. در سخنانی از مرحوم امام خمینی، که نقل می کنم، ایشان در طول حدود یازده ماه (از خود 19 مهر 1357 تا خود 12 شهریور 1358) در نُه سخنرانی دَه مرتبه از گلکاری ی ویلای اشرف پهلوی فرموده است و از هزینه ی گلکاری. در تمام موارد، ایشان هزینه را به دلار ذکر کرده، و در چند مورد، هزینه را به تومان هم ذکر کرده است. اولین بار که هزینه را به تومان هم ذکر کرده، 29 مهر 1357 بوده، و آخرین بار 12 شهریور 1358. در این فاصله ی حدود ده ماه و نیم، که حدود پنج ماه قبل از انقلاب بوده و حدود پنج ماه و نیم بعد از انقلاب، طبق سخنان امام خمینی، ارزش دلار در برابر تومان، هیچ تغییری نکرده بوده. هر دلار، هفت تومان.
ده ماه و نیم، قیمت دلار بر حسب تومان ثابت بوده. هر دلار، هفت تومان.
و الان؟
امام خمینی:
«19 مهر 1357
همین آخرى- من خواندم که- براى فلان ویلایى که براى یکى از خواهرهاى شاه بود، خود ویلا را چقدر خریدند. الآن من یادم نیست ولى زیاد بود؛ پنج میلیون دلار! پنج میلیون دلار براى خرج گلکارى و زینت گلکارى!
28 مهر 1357
براى من نوشته بودند پنج میلیون دلار براى گلکارى، تزیینات گلکارى ویلاى یکى از خواهرهاى شاه خرج شده
29 مهر 1357
همین چند روز من خواندم، در یک جایى نوشته بود که یک ویلایى یکى از این خواهرهایش در کجا تهیه کرده است به چند میلیون دلار، آنش را یادم نیست، اینکه یادم مانده این است که پنج میلیون دلار هم براى گلکارى این ویلا ایشان خرج کردند! پنج میلیون! یعنى سى و پنج میلیون تومان خرج! من نمىتوانم تصور کنم که یعنى چه. گفتند پنج میلیون دلار خرج گلکارى و تزیینات گل این ویلا براى این خانم «1» شده است
6 آبان 1357
یکى از خواهرهاى این آقا یک ویلایى در کجا تهیه کرده است که پول آن ویلا را من الآن یادم نیست، خیلى قلم درشت محیر العقولى بود، آنى که یادم مانده این کلمهاش است که پنج میلیون دلار خرج گلکارى و تزیینات گلکارىاش شده است؛ یعنى 35 میلیون تومان!
6 آبان 1357
ایشان، خواهر بزرگوارِ این آقا (؟) خواهر جنایتکار این جنایتکار، پنج میلیون دلار خرج گلکارىِ- نوشته بود خرج گلکارى این ویلایى که ایشان تهیه کرده است در خارج!
4 آذر 1357
من خواندم این را یا در یک چیزى بود که براى من خواندند این را که- یک ویلایى براى خواهر این شاه (یک کدام از این خواهرانش) یک ویلایى خریدهاند به چه قیمت، آن را من یادم نیست اما نوشته بود که شش میلیون دلار یعنى سى و پنج میلیون تومان خرج، شش میلیون دلار خرج گلکارى آنجا شده!
14 بهمن 1357
در یکى از چیزهایى که به من نوشته بودند راجع به یکى از خواهرهاى این مرد، نوشته بودند که یک ویلا در کجا دارد که چقدر خریده شده است- آنش من یادم نیست اما آنى که یادم مانده این است- نوشته بود که پنج میلیون دلار یعنى سى و پنج میلیون تومان خرج گلکارى آنجا شده!
20 بهمن 1357
یک قصهاى را برایم نوشتند یا در مجله دیدم- یادم نیست الآن- که یکى از خواهرهاى این محمد رضا در خارج یک ویلایى خریده است که قیمت او را من الآن نمىدانم چه قدر بود لکن نوشته بود که براى گلکارى او شش میلیون دلار خرج گلکارى آن ویلاست.!
23 اردیبهشت 1358
آن طورى که به من در پاریس که بودم اطلاع دادند که یک ویلا در خارج یکى از خواهرهاى آریامهر در پاریس خریده آن مقدار خریدش هم من یادم نمانده است لکن این یادم مانده چون این عجیب بود که پنج میلیون دلار خرج گلکارى این عمارت یعنى 35 میلیون تومان خرج گلکارى این عمارت [شده است].
12 شهریور 1358
من در پاریس که بودم یکى از مطالبى که شنیدم که آنش که یادم ماند و تحفه بود یک کلمهاش بود؛ براى یکى از بستگان همین رژیم، بستگان همین محمد رضا، یکى- حالا از کدامشان آن هم یادم نیست- ویلایى در خارج هست، [که]- قیمت ویلا را هم من یادم نیست- اما آنى که یادم ماند این است که شش میلیون دلار خرج گلکارى! ملتفتید یعنى چه؟ شش میلیون دلار یعنى چهل و دو میلیون تومان، یا پنج میلیون دلار، حالا یکى از این دوتاست، پنج میلیون، ظاهراً پنج میلیون، پنج میلیون دلار خرج گلکارى آن ویلا! آنها این را مىخواهند! آنها هم که اطراف آنها هستند و عرض مىکنم که الآن در کردستان غائله درست کردهاند و برادرهاى کُرد ما را اغفال کردهاند، آنها مىخواهند این طورى این وضع را پیش بیاورند که از شما بگیرند و در جیبهایشان پُر کنند و ویلا در آنجا درست کنند که پنج میلیون دلار، سى و پنج میلیون تومان، خرج گلکاریش بشود. من خودش را یادم نیست چه قدر بود، اصلًا نمىدانم چه قدر بود، اما این را یادم بود. «1» خوب سال دیگر هم همین طور.»
بسم الله الرحمان الرحیم.
نجیبه محبی، در http://haaghiighattt.blogfa.com/post-135.aspx ، چهارده آذر 1390، عیناً چنین نوشته است:
«کل یوم عاشورا
شهرمان در تصرف اسم توست؛ نشان از رسم تو نیست اما ...»