وظایف ، طبق قانون ؛اختیارات ،طبق رساله وطبق عُرف وطبق تصمیم شخصی

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            عین فرمایش آقای مهدی کریمی (= امیرمهدی) در ذیل http://seyyedmohammadi.blogsky.com/1390/12/21/post-308/  :

            «ولایت فقیه ازحیث وظائف در چارچوب قانون اساسی می گنجد لکن از حیث اختیارات در چارچوب قانون اساسی  یا هر قانون دیگری نمی گنجد. به همان دلیل که ولایت رسول خدا در چارچوب قانون اساسی نمی گنجد. ولایت رسول خدا ولایت الهی است و ولایت فقیه هم ولایت الهی است و ولایت الهی هیچگاه در چارچوب قانون بشری نمی گنجد.»

            عین فرمایش آقای مهدی کریمی (= امیرمهدی):

            «تذکر دهم که تشکیل مجمع تشخیص از اختیارات ولی فقیه است و کار خلاف قانون انجام نشده است. هرچند این کار اشتباه بود.»

            عین فرمایش آقای مهدی کریمی (= امیرمهدی):

            «آقای خمینی رهبر و رئیس انقلاب بود، اکثریت او را قبول داشتند و نظرش را تایید می کردند، پیروز میدان هم بود. به این سه دلیل ایشان منطقاً و عرفاً حق داشت هر نوع تغییری را که در ساختار کشور و برنامه ها و قوانین صلاح می داند عمل کند. ایشان حق داشت طبق باورها و اعتقاداتی که درست و اصولی می داند مدل حکومت را طراحی کند و تغییرات و برنامه هائی را که صحیح می دانست اعمال کند.»

            عین فرمایش آقای مهدی کریمی (= امیرمهدی):

            «من با مجلس خبرگان از اساس مخالفم ومعتقد نیستم که مردم باید خبرگان را انتخاب کنند و آنها بر رهبر نظارت کنند. خبرگان حقیقی که وظیفه نظارت بر حسن اجرا  و شرایط رهبری را دارند مراجع تقلید حقیقی و علمای اعلام هستند و این بزرگوران باید بدون انتخابات عضو مجلس خبرگان باشند و از رهبر درباره عملکرد و برنامه ها و تصمیماتش سوال کنند و او هم موظف است پاسخ دهد و دلایلش را توضیح دهد. هر مرجع تقلید و هر عالم دینی که شایستگی  و برجستگی علمی و تقوایی دارد می تواند به دلخواه خودش عضو خبرگان باشد و هیچ محدودیتی نباید قائل شد.»

            نویسنده ی وبلاگ:

            طبق آگاهیها و طبق درک بنده:

            ــ قانون اساسی عهد و عقد و میثاق بین مردم و حکمرانان (حکمرانان، شامل رهبر) بود یا نبود؟

اگر نبود، که هیچ. اما اگر بود، میثاق و عهد متقابل بین مردم و حکمرانان بود، یا میثاق و عهد یکجانبه بود؟

اصل 110 قانون اساسی عنوانش صریحاً «وظایف و اختیارات رهبر» است.

آیا آقای خمینی، به قانون اساسی 1358 رأی مثبت داد یا نه؟ اگر رأی مثبت داد، و اگر قانون اساسی را میثاق و عهد بین مردم و حکمرانان (حکمرانان، شامل رهبر) بدانیم، و میثاق و عهد را یکجانبه ندانیم بلکه دوجانبه بدانیم، آیا طبق آیه ی قرآن «یا أیها الذین آمنوا أوفوا بالعقود» و طبق آیه ی قرآن «و أوفوا بالعهد إن العهد کان مسئولا» و طبق آیه ی قرآن «والموفون بعهدهم إذا عاهدوا» و طبق آیه ی قرآن «ألذین یوفون بعهد الله و لا ینقضون المیثاق»، رعایت عهد و میثاق، تا وقتی عهد و میثاق جدید که به تأیید دو طرف ماجرا (یک طرف مردم، و یک طرف حکمرانان شامل رهبر) رسیده باشد برقرار نشده باشد، واجب الاهی هست یا واجب نیست؟

ــ تأسیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در حدود سال 1365، مطابق کدام قسمت از قانون اساسی بوده؟ چون شما گفته ای تأسیس مجمع تشحیص مصلحت نظام «کار خلاف قانون» نبوده. خلاف قانون نبوده، ظاهراً یعنی موافق قانون و طبق قانون بوده. بفرما طبق کدام قسمت قانون اساسی می شده مجمعی کاملاً انتصابی را مافوق مجلس قانونگذار و مافوق شورای نگهبان قرار داد؟

ــ آیا مردم انقلاب کرده بودند، که، طبق گفته ی شما، آقای خمینی رحمت الله علیه «طبق باورها و اعتقاداتی که درست و اصولی می داند مدل حکومت را طراحی کند»، و «هر نوع تغییری را که در ساختار کشور و برنامه ها و قوانین صلاح می داند عمل کند»، و  «تغییرات و برنامه هائی را که صحیح می دانست اعمال کند»؟

ــ پس از خلیفه ی دوم به حضرت علی علیه السلام پیشنهاد شد طبق قرآن و سنت رسول و طبق سیره ی خلیفه ی اول و دوم عمل کند و خلیفه و حکمران شود، اما حضرت نپذیرفت. حضرت فرمود طبق قرآن و سنت رسول و طبق اجتهاد خودم حکومت می کنم. آیا حضرت علی نمی توانست پیشنهاد را بپذیرد، و بعدها بفرماید من «وظایفم» طبق آن پیشنهادی که پذیرفتم است اما «اختیاراتم» در چارچوب پیشنهاد و عهد و عقد و میثاق نمی گنجد و خودم شخصاً اختیارات خودم را تعیین می کنم؟

ــ اگر منعی نبود، و مایل بودی، به این سؤالات جواب بده:

یک) «فقیه» را، که می شود «ولی فقیه»، تعریف کن.

دو) «ولی فقیه» را تعریف کن.

سه) «ولی فقیه» چه گونه مشخص می شود؟ از طریق تظاهرات گسترده ی عمومی؟ از طریق انقلاب؟ .....؟

چهار) ولی فقیه چه گونه عزل یا منعزل می شود؟ از طریق تظاهرات گسترده ی عمومی؟ از طریق انقلاب؟ از طریق این که «ولی فقیه یک گناه انجام دهد»؟

پنج) الان، اسفند 1390، ولی فقیه ایران چه کسی است؟

شش) اگر احیاناً افرادی باشند که بگویند آقای خمینی ولی فقیه بود اما آقای ... ولی فقیه نیست، و آن افراد قائل به این هم باشند که اختیارات ولی فقیه مافوق قانون است، چه طوری است آن افراد رأساً برای خود صلاحیت تعیین ولی فقیه بودن یا ولی فقیه نبودن فرد نوعی ی مورد نظر را قائلند، اما برای میلیونها نفر و برای دهها حقوقدان و مجتهد و استاد علوم سیاسی و ... این حق و صلاحیت را قائل نیستند که «اختیارات ولی فقیه را در چارچوب قانون مشخص کنند»؟

هفت) اختیارات ولی فقیه، که به گفته ی شما در قانون نمی گنجد، در چه چیزی می گنجد؟

هشت) شما فرمودی: «من با مجلس خبرگان از اساس مخالفم ومعتقد نیستم که مردم باید خبرگان را انتخاب کنند و آنها بر رهبر نظارت کنند. خبرگان حقیقی که وظیفه نظارت بر حسن اجرا  و شرایط رهبری را دارند مراجع تقلید حقیقی و علمای اعلام هستند و این بزرگوران باید بدون انتخابات عضو مجلس خبرگان باشند و از رهبر درباره عملکرد و برنامه ها و تصمیماتش سوال کنند و او هم موظف است پاسخ دهد و دلایلش را توضیح دهد. هر مرجع تقلید و هر عالم دینی که شایستگی  و برجستگی علمی و تقوایی دارد می تواند به دلخواه خودش عضو خبرگان باشد و هیچ محدودیتی نباید قائل شد.»

            سؤال می کنم:

            آیا آقای خمینی هم دیدگاهش مانند دیدگاه آقای خامنه ای بود که «تصمیمات و اختیارات ولى فقیه در مواردى که مربوط به مصالح عمومى اسلام و مسلمین است، در صورت تعارض با اراده و اختیار آحاد مردم، بر اختیارات و تصمیمات آحاد امّت مقدّم و حاکم است»، و «متابعت از حکم ولی امر، بر همگان واجب است و فتوای مرجع تقلید توان معارضه با آن را ندارد»؟ اگر چنین نبود، که هیچ، اما اگر چنین بود، سؤال می کنم:

            ــ آن مراجع تقلید حقیقی، که به قول شما، بدون نیاز به انتخابات، خود به خود می شوند عضو نهاد نظارت بر ولی فقیه، خُب هر نظری بدهند و هر نقدی بکنند و هر فتوایی بدهند، وقتی ولی فقیه اختیاراتش را خودش تعیین کند و وقتی فتوای مرجع تقلید توان معارضه با حکم ولی فقیه را ندارد و وقتی تصمیمات و اراده و اختیار کُلّ امت (شامل مراجع تقلید) مؤخّر بر تصمیم و اراده و اختیار ولی فقیه است، خُب نهادی که ــ به قول شما ــ خود به خود با جمع شدن مراجع تقلید حقیقی تشکیل می شود، چه کار می تواند کند؟

            ــ مگر اختیارات و وظایف و عملکرد ولی فقیه،  فقط در حوزه ی فقه و اصول است، که نهاد ناظر بر او (که به قول شما، مراجع تقلید حقیقی، خود به خود و بدون انتخابات، می شوند عضو نهاد ناظر بر ولی فقیه) فقط فقیهان باشند؟

نظرات 21 + ارسال نظر
آرش سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 17:01

بنده یک سوالی دارم!
من فکر می کردم دموکراسی یعنی آزادی تا سرحد آزادی دیگران!
اما غالبا فکر می کنند دموکراسی یعنی حکومت اکثریت بر اقلیت!
مثلا اگر اکثریت مسلمان در ایران راضی به قتل عام بهایی ها شدند، اسمش دموکراسی است!
یا اگر اکثریت یهودی ها در اسراییل خواستند اقلیت مسلمان را بکشند، کارشان بر مبنای دموکراسی است و درست است!

خیلی از این استدلال که ما اکثریت هستیم استفاده می شود! مثلا دوستی می گفت تعداد ما در 9 دی از شما سبز ها در 25 خرداد بیشتر بود! گفتم خوب که چی؟ به فرض که بوده باشد! ایشان نتیجه گیری اش این بود که ما حق داریم هر کاری دلمان خواست بکنیم شما هم باید برمبنای دموکراسی تمکین کنید!

اصولا چه چیزهایی جز حقوق اکثریت است!؟

آرش سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 17:04

یا مثلا گفته می شود که کشور یک کشور اسلامی است و حجاب خواست اکثر مردم است و باید اقلیت هم بپذیرند این حرف زور را!

ایا این درست است؟ آنوقت تکلیف محجبه ها در کشورهای غربی هم با همین قانون تعیین می شود یا آنجا حجاب جز آزادی های فردی غیر قابل رای گیری است!!
چگونه می شود این دو رویی برخی دوستان از تفسیر دموکراسی را برطرف کرد!؟

سلمان محمدی سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 23:47 http://salmanmohammadi.blogsky.com

جناب آقای سیدمحمدی عزیز. سلام. من نمیدانم بحث با کسانی مثل آقای امیرمهدی عزیز که از مبنا با شما اختلاف دارند، چه سودی دارد؟ ایشان ظاهرا معتقد به ولایت فقیه - آنهم از نوع مطلقه اش - است و شما با ایشان از قرارداد اجتماعی صحبت میکنید؟

جناب آقای آرش عزیز. سلام. شما درست میگویید. مردمسالاری با دیکتاتوری اکثریت فرق فاحشی دارد. من در چهار یادداشت عقایدم در این باره را نوشته ام و خوشحال میشوم نظر شما را هم بدانم.
http://salmanmohammadi.blogsky.com/1389/12/21/post-10/

http://salmanmohammadi.blogsky.com/1390/05/10/post-15/

http://salmanmohammadi.blogsky.com/1390/09/19/post-36/

http://salmanmohammadi.blogsky.com/1390/09/19/post-36/

آقای کدیور هم نظرات مرحوم منتظری را در این باره ها آورده که در این پیوند میتوانید آنها را هم بیابید:
http://salmanmohammadi.blogsky.com/1390/10/09/post-41/

سلمان محمدی سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 23:50 http://salmanmohammadi.blogsky.com

جناب آقای آرش. نظراتم در بارة حجاب هم - البته از منظری درون دینی - در اینجا آورده ام:
http://salmanmohammadi.blogsky.com/1390/10/23/post-43/
و باز منتظر نقد و نظر شما هستم.

محمد چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:22

جناب سید محمدی درود بر شما
جناب آرش خان آن چیزی که در مورد دموکراسی فرمودید در مورد لیبرالیسم صادق است که از شروط دموکراسی است . حتی دموکراسی های سوسیالیستی فقط می توانند تاحدی آزادی روابط اقتصادی را محدود کنند و در سایر زمینه ها آزادی مطلق است و محدود به آزادی دیگران . اما دموکراسی از نظر لغوی همان حکومت مردم است که در عمل حاکمیت اکثریت ضمن حفظ حقوق اقلیت است و چند دهه است شرط دیگری به آن افزوده شده که تبعیت از میثاق حقوق بشر است.

یونس الف چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:56 http://takhorshid.mihanblog.com/

سلام
شما می دانید که پس از آن قضیه ی آقای منتظری امام (ره) چقدر ناراحت بودند حتا من شنیده ام که فرموده اند : حاصل عمر من از دست رفت! این نشاندهنده ی آن است عباراتی مانند این که امام (ره) بر نتابید یا امثال این ها هرگز صحیح نیست.
من فکر می کنم این ها مسائل اصلی نیست اختلاف ما به طرز نگرش ما به "ولی" بر می گردد، شما مقام ولایت فقیه را یک مقام قانونی و سیاسی برای اداره ی کشور می دانید، شاید مثل ریاست جمهور اما از نظر ما ولی علاوه بر این ها ولایت دارد بر مسلمین مانند رسول الله (ص) و ائمه (ع) (البته با تفاوت هایی شاید)، به همین تیتر خودتان نگاه کنید!! من اگر بودم می نوشتم ...اختیارات بر مبنای اسلام، آنچه ولی را محدود می کند تنها اسلام است البته این با قانون فعلی هم در تضاد نیست کلمه ی مطلقه در قانون به معنای آن است که این ها (اختیارات) هست لیکن اگر مصلحت مسلمین ایجاب کند جلوگیری از تصمیم رییس جمهور برای عزل وزیر اطلاعات هم می شود وظیفه ی ولی. مطلق بودن ولایت در عصر غیبت یعنی هیچ یک از احکام اسلام نیست که ولی فقیه نتواند آن را اجرا کند و تنها در اختیار معصوم (ع) است.
می دانیم که رسول خدا (ص) بر جان های مسلمین هم اختیار داشت اما آیا در تاریخ داریم که ایشان مثلن رفته باشند در خانه ی کسی و با شمشیر او را دو نیم کرده باشند!! رفتار ولی همیشه بر مبنای عقل و شرع است آنچه در این میان حائز اهمیت است ولایت مداری شیعیان است که شرط قبولی اعمال است، یعنی مومن باید کاملن و از هر حیث مطیع امر ولی باشد همین.
من بر خلاف شما فکر نمی کنم که الزامن رودر رو شدن اندیشه های ما به اهانت منجر شود، و این ها موجب روشن شدن ذهن می شود. از طرفی منظور شما از معلومات کلیشه ای را نمی فهمم، مگر معلومات مد لباس است که چون حالا همه جور دیگر حرف می زنند ما هم جور دیگری بیاموزیم، یا این جور اندیشیدن دیگر تکراری شده باید جور دیگری اندیشید!! به نظر شما معلومات کلیشه داشتن بهتر است یا معلوماتی که حاصل تفسیر شخصی از علم است؟!

یونس الف چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 13:07 http://takhorshid.mihanblog.com

سلام
برادر عزیز، کی گفته رهبر از قانون مبراست؟ مگر امام و رهبری تاکید بسیار بر قانون نداشتند، و ندارند، مگر ایشان کاری بر خلاف قانون انجام داده اند؟ شاید عزل آقای منتظری را خبرگان نمی پذیرفت! آنوقت ایشان عزل نمی شد حرفی نیست که! سخن اینجاست که آن علما تشخیص می دهند که این تصمیم امام چقدر حائز اهمیت است.
چرا آیه ای از قرآن را برداشته اید و با آن بر خلاف قرآن عمل می کنید؟
همین حضرات خاتمی و هاشمی و موسوی حتا احمدی نژاد اینهمه بی قانونی می کنند کسی چیزی نمی گوید تازه از آن ها اسطوره هم برای خودتان می سازید آنوقت مدام تکرار می کنید که رهبری بی قانون عمل می کند. صحبت من چیز دیگر بود اصلن یک سوال : شما که به قول خودتان اینهمه مطالعات دینی دارید درک صحیح تری از آیات قرآن و روایات دارید یا فقیه جامع الشرایطی مثل حضرت امام (ره) و قاطبه ی علمای دیگر که می گویند ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است؟

محمد چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 14:40

آقای یونس الف
به جای تکرار مکررات باید به این پرسش پاسخ می دادید که ولایت فقیه چه محمل عقلایی و دینی دارد؟ حتی با تکیه بر استدلالات دیگران. اما به جای آن خودتان را در بلای بدتری انداخته اید. گفته اید : مطلق بودن ولایت در عصر غیبت یعنی هیچ یک از احکام اسلام نیست که ولی فقیه نتواند آن را اجرا کند و تنها در اختیار معصوم (ع) است.
محمل این تسری چیست؟ طبق چه مبنایی ولی فقیه ممکن الخطاء اختیار معصوم را دارد؟ این عین شرک نیست؟ سوالات دیگری هم هست که اگر به این پرسش پاسخ دهید ، آن ها را هم پیش خواهم کشید.

امیرمهدی چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 17:40

سلام
عین عبارت شما این است:" پس از خلیفه ی دوم به حضرت علی علیه السلام پیشنهاد شد طبق قرآن و سنت رسول و طبق سیره ی خلیفه ی اول و دوم عمل کند و خلیفه و حکمران شود، اما حضرت نپذیرفت. حضرت فرمود طبق قرآن و سنت رسول و طبق اجتهاد خودم حکومت می کنم. "
این عبارت را شما گفته ای.اگر شما حرف خودت را قبول داری لطفاً بفرما معنایش چیست؟حضرت امیر طبق نقل شما فرموده اند که من بر اساس قرآن و سنت و اجتهاد خودم عمل می کنم.قرآن و سنت را قبول دارم.اجنهاد خودم یعنی چه؟آیا اجتهاد ایشان چیزی غیر از قرآن و سنت است؟اگر هست چرا فرموده اند؟و اگر اجتهاد ایشان همان قرآن و سنت است پس چه نیازی به تکرار مکررات بود؟همان قرآن و سنت کافی بود .
آیا معنای این تعبیر حضرت امیر این نیست که من دقیقاً طبق قرآن وسنت عمل میکنم و هر کجا لازم بدانم طبق تشخیص و سلیقه و اعتقاد خودم (که منافات با قرآن و سنت ندارد )عمل می کنم؟ آیا مطلبی که من گفتم که امام خمینی رهبر جامعه اسلامی بود و حق داشت در محدوده شرع طبق اعتقادات و اصول و باورهای خودش عمل کند با این تعبیر حضرت امیر تفاوتی داشت؟آیا مردم صدراسلام به امیرالمومنین رای دادند تا طبق تشخیص و
اجتهاد خودش عمل کند؟

سلام علیکم.
من این طور می فهمم:

اولاً در پیشنهاد به مولا علی، قید «طبق سیره ی خلیفه ی اول و خلیفه ی دوم» بود، که حضرت علی نپذیرفت.
ثانیاً اجتهاد حضرت علی، یعنی حضرت علی، طبق علم امامتش، که کل قرآن برای او تعریفش و تفسیرش و تأویلش مشخص می شود، در موضوعات مختلف حکم می کند.
ثالثاً، هرچند ظاهراً قرآن و عترت رسول الله عِدل هم هستند، اما از نظر اطاعت شدن قرآن و اطاعت شدن عترت رسول الله، اگر فرقی نبود بین قرآن و عترت رسول خدا و دستورها و کلام عترت رسول خدا، رسول خدا نمی فرمود من قرآن و «عترتم» را برای شما به یادگار می گذارم و به آنها چنگ بزنید. ظاهراً باطن علم حضرت علی و باطن اجتهاد حضرت علی، و باطن قرآن و باطن سنت رسول خدا، یکسان است، اما ظاهراً خود خدا و خود قرآن و خود رسول، تأکید خاص بر امامان معصوم که اوصیاء رسول هستند، کرده اند.

به هر حال:
حضرت الگوی اخلاق و الگوی حکمرانی بود، و در گرفتن حکومت، شرطش را اعلام کرد، و اگر مردم شرط ایشان را پذیرفتند، که حضرت طبق قرآن و سنت و اجتهادش (= علم الاهی امامتش) حکومت کند، و اجتهاد مولا علی هر روز ممکن بود حکمی جدید داشته باشد، بر حضرت علی ایراد نبود، چون حضرت شرطش را برای قبول حکومت اعلام فرموده بود.

اگر آقای خمینی، نزدیک به زمان رفراندوم قانون اساسی، می فرمود من اختیاراتم مافوق قانونی که به رفراندوم گذاشته می شود خواهد بود، و من اختیارات حکومتی و سیاسی خودم را خودم تعیین می کنم، و این سخن ایشان از طریقی غیر قابل مناقشه از طرف اکثر مردم ایران مورد قبول قرار می گرفت، آنگاه حکومت کردن آقای خمینی به این روش که هر لحظه هر قسمت از قانون را عوض کند، بلااشکال بود و ایشان و مردم، به عهد متقابلشان، که

«آقای خمینی اختیاراتش مافوق قانون است و خودش اختیارات سیاسی و حکومتی خودش را تعیین می کند»

وفادار بودند، اما

آیا چنین اتفاقی افتاده بود؟ آیا مردم به روشی غیر قابل مناقشه، زیر عهدی را امضا کرده بودند که رهبر ایران اختیاراتش مافوق قانون است؟

طبق درک من:
آقای خمینی اجتهادش وقتی مقلدانش به ایشان رجوع می کردند، معیار بود بین مقلدانش و ایشان. ایران، و حکومت ایران، و قانون اساسی ایران، و ملت ایران، در حکم مقلدان ایشان و در حکم رساله ی توضیح المسائل ایشان و در حکم رساله ی استفتائات ایشان نبود.

طبق درک من:
با شرطی که مولا علی صریحاً اعلام فرمود، که من طبق قرآن و سنت رسول و اجتهادم (= علم امامتم) حکومت می کنم، و مردم شرط حضرت را پذیرفتند، در این وضعیت

میثاق متقابل

بین مولا علی و مردم جامعه شکل گرفت و حاکم بود، که مردم پذیرفته بودند اجتهاد حضرت علی را. اما:

میثاق متقابل

بین مردم ایران و آقای خمینی رحمت الله علیه، اجتهاد (به معنای مصطلح در فقه و اصول) آقای خمینی را نه که به رسمیت نمی شناخت، به رسمیت می شناخت، اما در «چارچوب قانون اساسی» به رسمیت می شناخت، یعنی فقاهت و اجتهاد آقای خمینی در چارچوب

«وظایف و اختیارات رهبر» (= عین عنوان اصل 110، که «احصاء» کرده)

مورد قبول بود و عهدی بود بین مردم و آقای خمینی.

طبق درک من:
اجتهاد و اسلام شناسی رهبر ایران، باید پیرو محکمات قرآن یعنی «اوفوا بالعقود» باشد، یعنی تا وقتی میثاق و عهد موجود بین رهبر و مردم، وظایف و اختیارات رهبر را احصاء و مشخص کرده، وفا کردن به این عهد و میثاق دوجانبه، واجب الاهی است، و اگر رهبر ایران نظرش این است شایسته است اختیاراتش بیشتر شود و وظایفش کمتر شود و ...، می تواند نظرش را بفرماید، و زمانی که میثاق و عهد جدید میان او و اکثر مردم به امضاء رسید، آنگاه ایشان از اختیارات جدید و وسیعترش بهره برداری می کند. نه که قبل از پذیرفته شدن میثاق جدید از سوی مردم، رهبر جامعه به نام

جلوگیری از تفویت مصلحت
و
تکلیف الاهی
و
اختیارات ولائی

اختیارات جدید و گسترده برای خود در نظر بگیرد و طبق آنها عمل کند.

بالله التوفیق.

ستاریان چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 18:49

سلام

گفتن از قانون و قانونگرایی تا وقتی فهم یکسانی از قانون نیست و هر کس آن را طبق فهم خود معنا کند به چنین تناقض گویی ها و چنین تضادهایی هم می انجامد.

واقعا عجیب نیست که کسی نام خودش را مسلمان می بگذارد و خود را مدافع دین بداند اما در فهمش از قانون دچار اعوجاج باشد؟ و در گرایش به قانون ، سکولار فکر کند و سکولار موضع بگیرد و حتا مقابل قوانین اسلامی موضع گرفته و بایستد؟!

من چندسال پیش مطلبی در باره ی قانون نوشته بودم که عینا نقل می کنم:

حکومت اسلام،حکومت قانون است. در این طرز حکومت ، حاکمیت منحصر به خداست و قانون ، فرمان و حکم ِ خداست. قانون اسلام یا فرمان خدا بر همه افراد و بر دولت اسلامی حکومت نام دارد. همه افراد از رسول اکرم (ص) گرفته تا خلفای آن حضرت و سایر افراد تا ابد تابع قانون هستند، همان قانونی که از طرف خدای تبارک و تعالی نازل شده و در لسان قرآن و نبی اکرم(ص) بیان شده است.
ولایت فقیه یا حکومت اسلامی ص 54

اسلام از میان انواع حکومتهای شاهنشاهی ، حکومت مشروطه سلطنتی(حکومت انگلستان) ، حکومت اریستوکراسی یا اشرافی ، حکومت حزبی ( حکومت شوروی سابق) حکومت دموکراسی یا حکومت مردم بر مردم ، حکومت اسلامی یا حکومت خدا مردمی( تئوکراسی) با حکومتهای استبدادی و سلطنت های موروثی در تضاد بوده و آن را محکوم می داند و با حمهوریت بیش از اشکال حکومتی که امروز در جهان معمول است سازش داشته ، اما بی تردید محدود در آن نبوده ، بلکه تعیین شکل حکومت با امت اسلامی است . در حکومت سیاسی اسلام قوانین الهی از طرف خداوند برای اداره فرد و جامعه تشریع شده است، و فهمیدن و استخراج آن نیز به عهده اسلام شناسان واقعی نهاده شده است.

امام خمینی می گفت:
حکومت جمهوری اسلامی مورد نظر از رویه پیامبر اکرم (ص) و علی (ع) الهام خواهد گرفت و متکی به اراده عمومی ملت می باشد و نیز شکل حکومت با مراجعه به آراء ملت تعیین خواهد گردید
مصاحبه های امام خمینی ج 1 ص 29

حکومت اسلامی نه استبدادی است و نه مطلقه بلکه مشروطه است. البته نه مشروطه به معنای متعارف فعلی که تصویب قوانین تابع آراء اشخاص و اکثریت باشد. مشروط از این جهت که حکومت کنندگان در اجرا و اداره مقید به یک مجموعه شرط هستند که در قرآن کریم و سنت رسول اکرم (ص) معین گشته است. مجموعه شرط همان احکام اسلام و قوانین اسلام است که باید رعایت واجرا شود. از این جهت حکومت اسلامی حکومت قانون الهی بر مردم است... شارع مقدس اسلام یگانه قدرت مقننه است. هیچ کس حق قانونگذاری ندارد و هیچ قانونی جز حکم شارع را نمی توان به مورد اجرا گذاشت.
ولایت فقیه یا حکومت اسلامی ص 52

سئوالی که به طور جدی و اصولی به ذهن می آید این است که چرا قانون گذاری در اسلام در انحصار خداست و بشر برای اداره زندگی خود نمی تواند قانونگذار باشد.

منتسکیو حقوقدان معروف فرانسوی در روح القوانین چاپ ششم ص 880 می نویسد:
« هیچ قانونگذاری نیست که در قانون نظر خصوصی نداشته باشد. علتش این است که هر قانونگذاری دارای عواطف و افکار مخصوصی است و در حین وضع قانون می خواهد نظرات خود را در آن بگنجاند « ارسطو» در وضع قوانین گاهی می خواست احساسات حقد و حسد خود را نسبت به افلاطون تسکین بدهد و زمانی علاقه و محبت خود را نسبت به «اسکندر» ظاهر سازد «افلاطون » از استبداد ملت «آتن» بیزار بود و این نفرت در قوانین او محسوس است...«هارنیگتون» یگانه قانون درست را قانون جمهوری انگلستان می دانست، در حالی که نویسندگان دیگر عقیده داشتند اگر کشور سلطنتی نباشد دارای قوانین درست نخواهد بود. مقصود این است که قانون همواره با عواطف و احساسات قانونگذاران برخورد می نماید و گاهی اوقات عواطف و احساسات مزبور اندکی در قانون تاثیر نموده و گاهی هم قانون مطلقا و بطور کامل، تحت تاثیر عواطف و نظرات خصوصی قانونگذار قرار می گیرد.»

ژان ژاک روسو در کتاب قراردادهای اجتماعی ص 81 می نویسد:
« برای کشف بهترین قوانینی که بدرد ملل بخورد، یک عقل کل لازم است که تمام شهوات انسانی را ببیند ولی خود هیچ حس نکند. با طبیعت هیچ رابطه ای نداشته باشد ولی حاضر باشد به سعادت ما کمک کند، بالاخره به افتخاراتی اکتفا نماید که به مرور زمان علنی گردد. یعنی در یک قرن خدمت کند و در قرن دیگر نتیجه بگیرد.»

به این ترتیب وقتی برای کاربرد محصولی ساخته یک صنعتگر نیاز به دفترچه راهنماست که به همه قسمتهای فنی دستگاه اشراف دارد و نحوه کار آن را می داند و دستورات لازم را برای آن صادر می کند ؛ برای بشر نیز چنین قوانینی از سوی خداوندی که خالق بشر است نیاز است . خدا انسان را خلق کرده و از همه رموز او با اطلاع است و با ارسال دستورات از طریق وحی به پیامبران ، قوانین مورد نیاز بشر را در اختیارش می گذارد .
حالا حتما این سئوال طرح می شود که از کجا بدانیم حکم خداوند در موضوعاتی خاص چیست به ویژه اینکه در خصوص مسائل مبتلابه امروز جامعه مثلا بانک و بیمه و امثال اینها دستور مستقیم و آشکاری نداده است.

در اسلام قانونگذار منحصرا خداست . حتا پیامبران نیز حق تشریع ندارند. البته آنان به اذن الهی می توانند احکام حکومتی صادر کنند .

علامه طباطبایی در توضیح احکام حکومتی می نویسد:
در سایه قوانین شریعت و رعایت موافقت با آن ، ولی امر می تواند یک سلسله تصمیماتی مقتضی بر حسب مصلحت وقت گرفته ، طبق آنها مقرراتی وضع نماید و به موقع اجرا بگذارد. مقررات نامبرده لازم الاجراء و مانند شریعت دارای اعتبار است با این تفاوت که قوانین آسمانی ثابت و غیر قابل تغییر است ولی مقررات وضعی قابل تغییر و در ثبات و بقاء تابع مصلحتی می باشد که آنها را بوجود آورده است . وچون پیوسته زندگی جامعه انسانی در تحول و رو به تکامل است ، طبعا این مقررات تدریجا تبدیل و تغییر پیدا کرده و جای خود را به بهتر از خود خواهد داد « بررسی های اسلامی ص 179»

آیت الله منتظری می گوید:« یک قسم دستورات بیان حکم خداست مثلا قرآن مطلبی را متذکر می شود و پیامبر همان را بیان می کند. ولی قسم دیگر دستوراتی است که پیامبر به اعتباری که حاکم است و حکومت دارد ، دستورات حکومتی صادر می کند. بنابراین آن دستوراتی که حکم خدا را بیان می کند ، آنها را پیامبر از جنبه نبوت و رسالتش بیان می کند و آن بیان احکام خداست. ولی پیامبر چون خودش حاکم است، احکام حکومتی هم دارد ، مثلا می گوید سپاهیان اسلامی بروند در فلان منطقه بجنگند. چنین دستوراتی در قرآن نیامده پس دستور پیامبر به اعتبار اینکه حاکم است صادر شده ، به چنین دستوراتی دستورات حکومتی می گویند . درسهایی از نهج البلاغه ص 154»

[ یکی دوسال پیش در سایتی خواندم آیت الله منتظری کتابی به زبان عربی در رد ولایت فقیه نوشته اند امیدوارم به زودی ترجمه شود تا ببینیم او که از طرفداران ولایت فقیه بود در این اواخر چگونه می اندیشید]
دیدیم که با تأسی به حکومت پیامبر در جمهوری اسلامی نیز که وضع قوانین به مجلس شورا و شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت و یا حاکم سپرده شده است ، احدی حق ندارد بر خلاف قوانین خداوند، قانونی وضع کند. زیرا بر طبق آیات بسیاری در قرآن این موضوع نهی شدید شده است مثلا:
و انزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه فاحکم بینهم بما انزل الله و لا تتبع اهوائهم عما جائک من الحق سوره مائده آیه 48
ما این کتاب را به حق بر تو فرستادیم و بر حقیقت و درستی همه کتب آسمانی پیشین گواهی می دهد. پس به آنچه خداوند فرستاده بین آنان حکم کن و در اثر خواهشهای ایشان ، حکم حقی که بر تو فرود آمده است را فرو مگذار.

همه آنچه در خصوص احکام و قوانین گفته شد، تابع یک اصل بسیار مهم اسلامی است. این اصل در « ان الناس مسلطون علی اموالهم» متبلور است . وقتی مردم بر اموال خود تسلط دارند . به طریق اولی بر جان خود مسلطند و اگر دیگری بر مال انسان سلطه ای ندارد، به طریق اولی بر جان او سلطه ای نخواهد داشت. و چون قدرت سیاسی خواه ناخواه با اموال و انفس مردم سر و کار دارد ، پس باید برآمده از مردم و مورد رضایت آنان باشد. نتیجه می گیریم سرچشمه قدرت در تشکیل حکومت خود مردم و اراده و خواست آنان است ، چرا که انبیاء آمدند تا با هدایت آنان ، مردم خود عدالت اجتماعی را بر پا نمایند. « لیقوم الناس بالقسط – حدید 25»

شهید اول در ذیل قاعده 147 از کتاب « القواعد و الفوائد» موارد عزل حاکم را بر می شمرد و می گوید : « مورد سوم در جایی است که مردم نسبت به او بی میل بوده و مطیع دیگری باشند. والبته لازم نیست که آن فرد دوم کامل تر باشد. بلکه اگر با واجد بودن شرایط، صلاحیت و شایستگی این سمت را داشته باشد کافی است زیرا نصب حاکم برای رعایت مصلحت مردم است.»

با تمام انچه گفته شد و با سابقه ی بحثهای قبلی نشان دادیم که امام خمینی به رای و نظر مردم بسیار اهمیت می داد و آنها را تعیین سرنوشتشان کاملا دخیل می دانست و بی دلیل و از روی عداوت و بغض نمی توان آن را انکار کرد.

امیرمهدی چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 20:39


سلام
می فرماید سید عباس وشبهه افکنی هایش شود سبب خیر اگر خدا خواهد!
آنچه گفتم صرفاً تبیین بعد فقهی مسئله ولایت فقیه از حیث اختیارات ولی فقیه بود.
خلاصه استدلال این است که ولایت ولی فقیه در قرائت مطلقه از سنخ ولایت الهی است و ولایت الهی از حیث اختیارات در چارچوب قوانین بشری نمی گنجد ومحدودیت بردار نیست.
اما وقتی امر حکومت و اداره جامعه مطرح می شود خواهیم دید که فقه متضمن تمام ابعاد حاکمیت نیست وبا فقه نمی توان حکومت را اداره کرد.فقه شرط لازم برای اداره جامعه اسلامی است اما شرط کافی نیست.شرط کافی دانش مدیریت است.
اگر از پایین نگاه می کنیم می گویم ولی فقیه باید بازوهای مشورتی متعدد داشته باشد تا در زمینه های مختلف بتواند با متخصصان مشورت نماید و تصمیمات و برنامه هایش مبتنی بر دانش مدیریت واصول مدیریتی باشد.مدیریت در همه ابعاد مد نظر است.یعنی رهبر باید شورای مشاوران متشکل از متخصصان در امر مدیریت اقتصادی ، مدیریت سیاسی ، مدیریت نظامی ، مدیریت فرهنگی ، مدیریت تبلیغات ، مدیریت اجتماعی و ...داشته باشد و در تصمیماتش از این مشاوران بهر مند شود.پس تا اینجا تصمیمات رهبر بر مبنای خرد جمعی انجام خواهد شد و رهبری گروهی و شورائی محقق خواهد شد.
انتخاب این شورای مشورتی می تواند بعهده شخص رهبر باشد ومطلوب هم همین است .
اگر از بالا نگاه کنیم می گویم رهبر در قبال تصمیمات وعملکردش باید به خبرگان پاسخگو باشد و دلایل تصمیمات وعملکردش را به خبرگان ملت توضیح دهد واز خود و عملکردش دفاع کند.الگوی انتخاب خبرگان همان الگوئی است که در انتخابات مجلس شورا گفتم.یعنی انتخاب خبرگان بوسیله اعضای انجمنهای علمی مستقل .با این تفاوت که بر خلاف انتخابات مجلس که کاندیداهای مجلس را مردم انتخاب می کردند در اینجا خود اعضای انجمنهای علمی خبرگان را با رای گیری یا توافق بین خودشان انتخاب می کنند واین منتخبین عضو مجلس خبرگان می شوند وبر عملکرد رهبر در همه زمینه ها نظارت می کنند.لازم به ذکر است که خود اعضای انجمن های علمی هم می توانند و بلکه باید از طریق رای گیری بین متخصصان هر علم برای یک دوره محدود انتخاب شوند.
پس الگوی پیشنهادی من بطور خلاصه این است که اعضای انجمنهای علمی از طریق انتخابات درون صنفی برای یک دوره محدود انتخاب می شوند و بعد از بین خودشان نخبگانی را برای یک دوره محدود انتخاب می کنند تا بعنوان خبرگان ملت بر رهبر نظارت کنند.
بنابراین مجلس خبرگان پیشنهادی من علاوه بر فقیهان متخصص و خبرگان دینی که وظیفه نظارت بر رهبر از بعد دینی را عهده دار هستند تشکیل شده از خبرگان همه رشته های علمی که از بعد مدیریتی بر عملکرد رهبر وشورای رهبری نظارت می کنند.
با این الگوی بهینه رهبر هنگام تصمیم گیری از مشورت کارشناسان مختلف بهر مند می شود و درصد خطا و اشتباه پایین می آید.از طرفی چون اهرم نظارتی بسیار قوی و کامل وجود دارد علاوه بر جلوگیری از اشتباه وخطا امکان ایجاد دیکتاتوری و انحراف از دین و قانون اساسی تنزل می یابد وبه صفر میل می کند.
---------
این کامنت را بدون اطلاع از مطالب و سوالات جدید شما گذاشتم!

اشک - غریبه پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 14:00 http://tashkan.blogsky.com

سلام

با اجازه یه موضوع من یه موضوع بی ربط بگم!!:

در قانون اساسی نام ِمجلس ، مجلس شورای ِملی بود که تا سال ِ1368 به رغم ِقانون ِاساسی ،مجلس ِشورای ِاسلامی خوانده می شد.

امیرمهدی پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 14:21

سلام علیکم
1-بحث من یک بحث عقلائی بود و ارتباط چندانی به مباحث دینی نداشت. گفتم بطور کلی کسی که رهبر و حاکم مقبول و مورد پذیرش جامعه است و رای اکثریت را با خود دارد طبق عرف و طبق تایید همه عقلای دنیا حق دارد که اصلاحات مورد نظر خودش را اعمال کند.مدل حکومت را تعیین کند ، برنامه ها و تصمیماتی را که صحیح و اصولی می داند اجرا کند الی آخر.اگر این رهبر سوسیالیست باشد همه عقلای دنیا می پذیرند که حکومت سوسیالیستی بپا کند و ساختارهای حکومت قبلی را منطبق با دیدگاهها و نظرات خودش تغییر دهد و برنامه های مورد نظرش را پیاده کند.بهمین ترتیب اگر رهبر مسلمان باشد حق دارد حکومت اسلامی تشکیل دهد و مطابق فهم و دیدگاه خودش تغییرات لازم را انجام دهد.این یک اصل عقلائی مورد تایید همه عقلای دنیاست واختصاص به دین وحکومت اسلامی هم ندارد.
2-" اگر آقای خمینی، نزدیک به زمان رفراندوم قانون اساسی، می فرمود من اختیاراتم مافوق قانونی که به رفراندوم گذاشته می شود خواهد بود، و من اختیارات حکومتی و سیاسی خودم را خودم تعیین می کنم، و این سخن ایشان از طریقی غیر قابل مناقشه از طرف اکثر مردم ایران مورد قبول قرار می گرفت، آنگاه حکومت کردن آقای خمینی به این روش که هر لحظه هر قسمت از قانون را عوض کند، بلااشکال بود و ایشان و مردم، به عهد متقابلشان، که «آقای خمینی اختیاراتش مافوق قانون است و خودش اختیارات سیاسی و حکومتی خودش را تعیین می کند»

وفادار بودند، اماآیا چنین اتفاقی افتاده بود؟ آیا مردم به روشی غیر قابل مناقشه، زیر عهدی را امضا کرده بودند که رهبر ایران اختیاراتش مافوق قانون است"
عبارت شما به هیچ وجه مورد قبول نیست . اختیارات آقای خمینی را خودش تعیین نکرده است.فرض شما نادرست است پس استدلال شما هم مردود است.
رهبر حکومت اسلامی مقید به چارچوب شرع است.شرع قانون الهی است و حدود و موازین شرع را شارع یعنی خدای متعال تعیین کرده.چیزی نیست که با رای گیری وشورا و میثاق با مردم و توافق بشود حدود و حریمش را تعیین کرد یا تغییر داد.قانون الهی یعنی قانون الهی.میثاق بردار نیست . قابل تغییرو تخفیف و تبدیل هم نیست.این که گفته شد اختیارات ولی فقیه در چارچوب قانون اساسی بشری نمی گنجد معنایش دقیقاً همین است که قانون اساسی وهر قانون بشری دیگری دون قانون الهی است ونمی تواند قانون الهی را دربربگیرد.وقتی نمی تواند قانون الهی را در خود بگنجاند و محدود کند چطور می تواند مجری قانون یعنی ولی فقیه را محدود کند؟ولی فقیه مجری قانونی است که درچارچوب قوانین بشری نمی گنجد.اگر محدودیتی هست همان چارچوب شرع ودین است والبته این هم محدودیت کمی نیست.قانون اساسی فرع قانون الهی ( دین ) است.قانون اساسی ملهم وبرگرفته از قانون الهی است. پس نمی تواند دین را در خود بگنجاند.
3-چارچوب شرع در اختیار یک شخص خاص بنام ولی فقیه نیست تا هر کاری دلش خواست وصلاح دانست انجام بدهد یا این چارچوب را کم وزیاد کند.چارچوب شرع مشخص و روشن است و همه فقهای واجد شرایط فقاهت ، آشنای با این چارچوب هستند.پس ولی فقیه به یک معنا محدود به نظارت وبازخواست سایر فقهای دین است.
4-آقای خمینی در نظریه ولایت مطلقه فقیه ( در مقابل نظریه ولایت مقیده فقیه ) با دلایل محکم عقلی و نقلی اثبات کرده است که اختیارات حاکم اسلامی با تغییر حکومت وحاکم تغییر نمی کند.اعم از اینکه حاکم معصوم باشد یا نباشد.ایشان وسایر معتقدین به این نظر می فرمایند که اختیارات حاکم اسلامی غیر معصوم همان اختیارات حاکم معصوم است و بین این دو هیچ تفاوتی نیست.
5- تعبیر شما :" میثاق متقابل بین مردم ایران و آقای خمینی رحمت الله علیه، اجتهاد (به معنای مصطلح در فقه و اصول) آقای خمینی را نه که به رسمیت نمی شناخت، به رسمیت می شناخت، اما در «چارچوب قانون اساسی» به رسمیت می شناخت،"
برادر من آخر این را از کجا آوردی؟ اجتهاد در چارچوب قانون اساسی چه معنایی می دهد؟ یعنی شما دقت نمی کنی که جای اصل و فرع وجزء و کل را با هم اشتباه گرفته ای؟ قانون اساسی ملهم وبرگرفته از دین است.تلاش شده که قانون اساسی منطبق با قانون الهی ( دین ) باشد.بعد چطور اجتهاد یعنی استنباط وفهمیدن حکم دین در چارچوب قانون اساسی باشد؟!!! تناقض وحشتناک کلامت را نمی بینی؟
قانون اساسی فرع است وقانون الهی اصل.قانون اساسی جزء است و قانون الهی کل.جزء که نمی تواند کل را محدود کند وبه کل احاطه پیدا کند.اجتهاد در چارچوب قانون اساسی ابداً مفهومی ندارد.اجتهاد یعنی اجتهاد.چارچوبش خود دین است نه قانون اساسی.شما دقت نمی کنی که جای اصل وفرع را عوض کرده ای؟ قرآن وسنت را نمی شود تغییر داد اما قانون اساسی قابل تغییر است.اجتهاد بر مبنای امر متغیر چه معنایی دارد؟ قانون باید در چارچوب دین قرار بگیرد نه برعکس!
توقع شما نابجا وغیر منطقی است.آقای خمینی یا هر فقیه دیگری که نمی تواند با مردم میثاق ببندد که من در چارچوب قانون اساسی اجتهاد می کنم؟ آقای خمینی قبل از اینکه با مردم میثاق ببندد با خدا ورسولش پیمان بسته ومتعهد شده که از حریم دیانت وتشرع خارج نشود.پیمان با خدا تقدم و ارجحیت دارد یا میثاق با مردم؟تناقض را می بینی؟
6-فقیه یعنی کسی که قدرت وتسلط کافی برای شناخت دین و فهم حقایق دین را دارد .فقاهت یعنی دین فهمی و دین شناسی.
7-ولی فقیه لااقل از دو راه شناخته می شود.انتخاب ومعرفی خبرگان دینی اگر مجلس خبرگان حقیقی وحائز شرایط خبرگی وجود داشته باشد.شهرت علمی نزد اهل علم و مقبولیت عمومی نزد مردم.
8- شرایط علمی ونظری لازم برای عزل ولی فقیه اجمالاً در قانون اساسی آمده است.امنا بجز عزل توسط خبرگان راهکار اجرایی دیگری پیش بینی نشده است.ولی فقیه هر شرطی را که باید واجدش باشد اگر از دست بدهد خودبخود ولایتش باطل می شود.مثلاً اگر عدالت ، شجاعت ، قوه ادراک و حافظه ، تسلط و آگاهی بر مسائل مهم زمان را از دست بدهد ولایتش باطل است.اگر مجلس خبرگان حقیقی نه اسمی وجود داشته باشد وبه وظیفه خودشان عمل کنند وبطور دائم رهبر را رصد کنند عزل رهبر بر عهده آنهاست . اما بطور کلی هر فردی از آحاد جامعه اگر یقین پیدا کرد که رهبر شرایط رهبری را از دست داده است واجب است خروج از ولایت رهبر و رجوع به ولی فقیه بعدی.ودر جایی که ولی فقیه حکومت هم دارد اگر اقبال عامه مردم از ولی فقیه برگردد چون مقبولیت شرط اساسی برای حاکمیت است باید ترک حکومت کند و امر را به فرد دیگر بسپارد.حتی اگر شرایط ولایت را از دست نداده باشد.در غیر اینصورت او غاصب حکومت مسلمین است و عندالله مواخذه خواهد شد.
9- ولی فقیه که حائز شرائط رهبری و امامت امت باشد وبتوان عنوان مقدس نیابت امام عصر را به او اطلاق کرد حضرت آیت الله وحید خراسانی ( حفظه الله ) است .من به حقانیت کلام رسول خدا ایمان دارم.بهمین خاطر با یقین می گویم که این مملکت تا ظهور حضرت بقیت الله روحی فداه اصلاح نخواهد شد و روزبروز وضع ما بدتر خواهد شد.
انهم قد سمعوا رسول الله (ص) یقول عودا و بدء ا: ماولت امه رجلا قط امرها و فیهم من هو اعلم منه الالم یزل امرهم یذهب سفالا حتی یرجعوا الی ما ترکوا.
پیغمبر اکرم صلوات الله علیه وآله دائماً می‎فرمودند:هر ملتی که کسی را بیاورد روی کار در صورتی که اعلم از او در مردم وجود دارد، این مردم کارشان به سراشیب و سقوط می‎رود; مگر اینکه برگردند به آنچه ترک کردند.
10-اختیارت ولی فقیه را نه خودش ونه هیچ فقیه دیگری نمی تواند تعیین کند.گستردگی دایره اختیارات ولایت فقیه معنایش این نیست که هر طور خواست حکم کند وتصمیم بگیرد.اولاً چارچوب ومحدوده شرع هست.ثانیاً نظارت خبرگان فقهی ودینی هست.ثالثاً ولایت فقیه را اگر طبق الگوئی که ارائه کردم بررسی کنیم هر ده سال یک بار هم نیاز به حکم حکومتی پیدا نمی شود تا لازم باشد همه مراجع تقلید فتوایشان را تعطیل کنند.در موارد تعارض رهبر با خبرگان مشورت می کند و با توافقی که در نتیجه یک فرآیند علمی حاصل می شود بهترین رای وحکم انتخاب می شود.دقت کنید که این مسئله یعنی هم اندیشی وهمفکری مراجع وعلمای دین امر مغفولی است که معطل مانده لکن مطلوب خدا واولیاء خدا است . نخبگان حوزه معتقدند که علما ومراجع باید بنشینند واختلافاتشان را حل کنند ومردم را از تحیر وسرگردانی نجات دهند.اینکه خبر واحد حجیت دارد یا نه یا مفید ظن است یا مفید یقین این به مردم چه ربطی دارد؟مردم می خواهند زندگیشان منطبق با شرع مقدس باشد ودر قیامت نزد خدای متعال عذر داشته باشند که خدایا ما در انجامن وظیفه وعمل به دین کوتاهی نکرده ایم.فلذا مطلوب این است که تمام رساله های توضیح المسائل جمع آوری شود وفقط یک رساله وجود داشته باشد.مردم طبق همان عمل کنند و عندالله ماجور باشند.امیرالمومنین (صلوات الله علیه) همین معنا را در یکی از خطبه ها توجه می دهند ومی فرمایند ( نقل به مضمون) مگر خدا یکی نیست؟مگر حکم خدا وخواست خدا یکی نیست؟ پس اختلاف بین آرابرای چیست؟
مستحضرید که به هزارو یک دلیل از جمله دلایل سیاسی فعلاً چنین امکانی وجود ندارد.اما اجمالاً باید گفت که اختلاف خروجی ها وفتواها نه تنها مفید به دین ودنیا وآخرت مردم نیست بلکه بسیار صدمه زننده وتضعیف کننده ایمان مسلمین است . گفته می شود که اختلاف فتاوا ومراجع تقلید دلیل پویایی فقه است.باید گفت اگر اختلاف در فهم دین واستقلال فکری وعدم تقلید از دیگران در فهمیدن دین خدا منظور است بله.حق همین است.اما اگر اختلاف در فتاوا وخروجی فقه است خیر.خروجی ها باید یکسان باشد.علما ومراجع اگر اختلافی دارند باید بین خودشان حل کنند ومردم را دچار حیرت و سرگردانی نکنند.بنابراین مشکل تعارض فتوای ولی فقیه و مراجع تقلید با مشورت وهم اندیشی وبحث علمی حل می شود وراه اصولی وصحیح همین است نه که هر جا تعارض پیدا شد حکم حکومتی صادر کنیم.

امیرمهدی پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 14:41

شیخ انصاری (رضوان الله علیه ) مجسمه تقوی و خلوص شنبه ها جواب استفتائات را نمی داد . می فرمود پنجشنبه و جمعه را درس نگفته ام و بحث نکرده ام .می ترسم که تمرکز و تسلط لازم را نداشته باشم.شنبه را مباحثه می کنم تا تمرکز و تسلطم بر مطالب زیاد شود.یکشنبه پاسخ استفتائات را می دهم.
آقای منتظری (رحمت الله علیه ) که بیش از سن رهبر در فقه و دین زحمت کشیده بود و سالها شاگردی بزرگان فقه شیعه را کرده بود با آن همه آثار علمی اعلم بود یا کسی که نه تنها به شهادت علمای متعدد مجتهد نبوده بلکه اکثر وقتش را صرف مبارزه و زندان وسخنرانی و اداره جنگ و مملکت کرده است؟
آقای بهجت ( اعلی الله مقامه ) که به اندازه سن کنونی رهبر در فقه استخوان خرد کرده بود وعصاره همه اعاظم قم و نجف و اساطین فقه شیعه را در خود داشت و سالها عضو شورای استفتائات آیت الله بروجردی (رحمه الله) بود و در بین عامه مردم بود وعرف را بهتر از هر کسی می شناخت اعلم و افقه است یا کسی که نفسش از جای گرم و نرم بر می خیزد و بر خلاف نظر همه فقها دست فروشی را حرام می داند؟!

امیرمهدی پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 17:20

آیت الله بهجت ( رضوان الله علیه) : " خدا نکند که دست بر روی چشم بگذاریم و بگوئیم روز شب است . "
سید محمد حسین فضل الله رهبر شیعیان لبنان : "خود آقای خامنه ای در زمان حیات آقای خمینی به من گفت که در پاره ای از مسائل مثل موسیقی از آقای منتظری تقلید می کنم.کسی که خودش مقلد بوده چطور می تواند عهده دار مرجعیت شود؟ "
آیت الله منتظری (رحمت الله علیه ) : " آقای خامنه ای بارها در جلسات و مقاطع مختلف در حضور آقایان موسوی اردبیلی ، حجت الاسلام حسینی مجاهد و آقای سید حسن ظریف جلالی اقرار کرده بود که من در پاره ای از مسائل از آقای منتظری تقلید می کنم.ایشان شاگرد بنده بوده ومراتب علمی ایشان برای من کاملاً معلوم است و من نسبت به ایشان خالی الذهن نیستم."
منبع :انتقاد از خود ( ناگفته های آیت الله منتظری از پشت پرده های انقلاب ) :

http://www.roozneveshtha.com/2012/01/post_335.shtml
سید جان! این بالایی که می بینی اسمش لینک دانلود است.با احتیاط کامل داخل می شوی و دانلود می کنی .به جان هر دو بچه ام عمه من سواد اینترنتی ندارد!

مرجع تقلید شدن رهبر به روایت آیت الله منتظری:

پس از رحلت مرحوم آیت الله خوئی آقای حاج سید احمد فهری در سوریه در خطبه نماز جمعه خویش در زینبیه ایشان را متعین برای مرجعیت شیعه معرفی کرد و همه مراجع موجود را نادیده گرفت، و خطبه نماز جمعه ایشان به زبان عربی به ضمیمه نوشته های جمعی از علما در رابطه با اصل اجتهاد ایشان در جزوه ای به عنوان "وحده المرجعیه والقیاده " چاپ و تکثیر شد; و مسئولین وزارت خارجه ایران در هند و پاکستان ایشان را در عرض آیت الله گلپایگانی و آیت الله اراکی به عنوان مرجع معرفی کردند و جزوه ای در این زمینه به زبان اردو با عکس آقایان و تبلیغات زیاد به چاپ رساندند و بین علمای آن بلاد توزیع کردند، که هر دو جزوه نزد اینجانب موجود است . در این رابطه یکی از مسئولین وزارت خارجه که پیدا بود به مقام رهبری علاقه مند می‎باشد نزد من آمد و گفت : "اصرار مسئولین وزارت خارجه بر مرجعیت ایشان در آن بلاد عکس العمل خوبی نداشت و علما پذیرا نبودند و رهبری ایشان را نیز زیر سئوال می‎برد، و بر این اساس من نامه ای به ایشان نوشتم که این امر به ضرر شماست، و با اینکه نامه من خیلی دوستانه بود از طرف مسئولین مورد عتاب قرار گرفتم، و در نتیجه گفتند هیچ یک از مسئولین حتی وزرا حق ندارند به ایشان نامه بنویسند مگر اینکه قبلا بعضی از حواشی ایشان نامه را ببینند و کنترل کنند".

پس از رحلت آیت الله اراکی برخی از مسئولین از تهران به منزل آقای حاج سید مهدی روحانی آمدند و اصرار داشته اند که جامعه مدرسین آقای خامنه ای را به عنوان مرجع تقلید معرفی کنند، و از طرف دیگر جمع زیادی از طلاب جوان و بچه ها و گروههای فشار را در خیابان بیمارستان در کنار دفتر جامعه مدرسین جمع کردند و آنان با شعار و فشار از جامعه مدرسین همین امر را می‎خواستند; و چند نفر از جامعه مدرسین که در تهران بودند به همین منظور فورا خودشان را به قم رساندند. با این همه مقدمات و برنامه ریزیها هفت نفر از جامعه حاضر شدند ایشان را در عداد مراجع ذکر کنند و بر این اساس ایشان و شش نفر دیگر به عنوان مرجع معرفی و اعلام شد، در صورتی که معمولا پس از رحلت هر مرجع از ناحیه علما و بزرگان یک نفر شاخص معرفی می‎شود تا مردم از تحیر خارج شوند. بعضی از افراد جامعه مدرسین نزد من آمدند و گفتند: "به جامعه گفته اند به هر قیمتی که هست باید آقای خامنه ای را به عنوان مرجع معرفی کنید زیرا مصلحت نظام چنین اقتضا می‎کند; لیکن من و بعضی دیگر مخالف بودیم، ولی کاری از ما ساخته نبود فقط از جلسه خارج شدیم "، اینجاست که خطر فدا کردن حقیقت در راه مصلحت محسوس می‎گردد.

قانون جامعه مدرسین این بود که هر طرحی باید در جلسه اقلا به امضای چهارده نفر برسد تا بتوان به نام جامعه اعلام نمود، آقایان گفتند: ما با تلفن از هفت نفر دیگر که حضور نداشتند موافقت گرفته ایم در صورتی که لازم بود همه در جلسه حاضر باشند، به علاوه برخی از آنان تکذیب کردند. و بالاخره با این وضع غیر عادی و با فشاری که ما در قم ناظر بودیم مرجعیت شیعه را فدای اغراض سیاسی کردند و ملت را به اشتباه انداختند. و پس از این اعمال،برخی از افراد سپاه و اطلاعات در بلاد مختلف به اهل علم و مبلغین فشار می‎آوردند که باید ایشان را به عنوان مرجع معرفی کنید و از ایشان مساله بگویید و از بیان فتاوای جمعی از مراجع جلوگیری می‎کردند، و هر کس تخلف می‎کرد علیه او گزارش می‎دادند و او را گرفتار دادگاه ویژه می‎کردند. کسی مخالف نبود که ایشان نیز مانند دیگران رساله و مقلدینی داشته باشد، ولی با این رفتار سپاه و اطلاعات و برخی نهادهای دیگر امر مرجعیت تحمیلی و مبتذل شد، و شاید برخی مسئولین بالا از این کارها خبر نداشتند ولی جریان چنین بود.

وقتی آیت الله طاهری اصفهانی قضیه مرجعیت آقای خامنه ای را نوشت من به یک آقایی گفتم بعید به نظر می‎رسید که آقای طاهری به این شکل مرجعیت آقای خامنه ای را بنویسد، او رفته بود به آقای طاهری گفته بود، ایشان گفته بود من چه کنم آقای رشیدی دادستان دادگاه ویژه در اصفهان چند مرتبه آمد اینجا و به من اصرار کرد که شما باید این را بنویسید و من هم دیدم نمی شود ننویسم ; یا اینکه آیت الله آذری قمی با اینکه خلاف عقیده اش بود با مقداری اگر و مگر یک چیزی نوشته بود. اینها با فشار بعضی علما را وادار کردند که چیزهایی بنویسند(1)، رادیو و تلویزیون هم که در اختیار خودشان بود و مردم که روزنامه را می‎خوانند یا به رادیو گوش می‎دهند چه می‎دانند که چه خبر است و این امضاها به چه شکل گرفته شده است ؟ خوب وقتی مرجعیتی به این شکل بخواهد درست شود چه استقلالی برای حوزه ها و مرجعیت می‎ماند؟ به چند نفر از جامعه مدرسین گفتم شما که بر خلاف عقیده خود کاری می‎کنید یا در برابر خلاف سکوت می‎کنید گناهکارید، باید شما مخالفت خود را اعلام می‎کردید چون ممکن است مردم به اعتماد شما از کسی تقلید کنند، مردم می‎گویند جامعه مدرسین فلانی و فلانی هستند و اعتماد می‎کنند و قهرا شما مسئولید.

من نمی گویم اطلاعات از حوزه اطلاع نداشته باشد چون همان گونه که حوزه پناهگاه مردم و شیعیان است به همان نسبت دشمنان هم مترصد هستند که در حوزه ها نفوذ کنند، اطلاعات باید مواظب سلامت حوزه از این جهات باشد، و اگر خطری احساس شد اسناد و مدارک را در اختیار علما و زعمای حوزه قرار دهد، اما اینکه خودش بخواهد همه کارهای حوزه را به دست بگیرد و حتی در تعیین مرجع و برنامه های حوزه دخالت کند کار درستی نیست . اگر اطلاعات بخواهد با نفوذ در شورای مدیریت حوزه مدرس معین کند، ممتحن معین کند، آنها بخواهند خط دهنده به حوزه باشند، به ضرر حوزه تمام می‎شود. چند نفر از آقایان آمدند به من گفتند ما رفتیم با آقای استادی مدیر حوزه راجع به دخالت اینها در امور حوزه صحبت کردیم، ایشان گفتند من هم می‎دانم ولی کار دست آنهاست ما چکار می‎توانیم بکنیم . خوب اگر بنا بشود در شورای مدیریت اسم آقای استادی باشد ولی همه کارها را آنها انجام دهند، بگویند این درس باشد آن درس نباشد، این رساله باشد آن رساله نباشد، این طلبه در حوزه باشد آن طلبه نباشد این کار درستی نیست . اطلاعات باید به صورت یک تشکیلات جدا اگر واقعا تشخیص داد که یک طلبه مثلا جاسوس است طبق وظایف خود عمل بکند، کارهایی که در چهارچوب قانون برای آن مشخص شده انجام دهد. من نسبت به حوزه و مرجعیت احساس خطر می‎کنم، من این مسائل را برای خودم نمی گویم چون از من گذشته است، من این مسائل را برای صیانت و استقلال حوزه ها می‎گویم که ان شاء الله همیشه حوزه و مرجعیت پشتیبانی برای ملت و حکومت اسلامی باشد، نه اینکه با اعمال قدرت در آن بازیچه اغراض سیاسی قرار بگیرد و حوزه به صورت یک پادگان نظامی در آید.

حوزه های علمی شیعه باید مستقل باشند و نباید به یک ارگان دولتی تبدیل شوند. یک بار جمعی از جامعه مدرسین و از جمله آقایان حاج سید مهدی روحانی، آذری قمی و شرعی پس از حمله اول به دفتر و حسینیه نزد من آمده بودند که شما باید رهبری آقای خامنه ای را علنا اعلام کنید. من گفتم : "من گمان کردم آمده اید از من دلجویی کنید که هستی مرا غارت کرده اند و به من اهانت شده است . شما به سکوت من قانع باشید، جامعه مدرسین یک تشکیلات مقدس حوزوی بود ولی متاسفانه الان به یک ارگان نیمه دولتی تبدیل شده است ". حوزه های علمیه باید استقلالشان حفظ شود، ولی متاسفانه اکنون در حال تبدیل شدن به ابزاری در دست حاکمان است .

[1] مرحوم آیت الله آذری قمی در این اواخر به شدت از مواضع قبلی خود اظهار ندامت وپشیمانی کردند و در نامه مفصلی که در مورخه ‏1376/8/5 خطاب به جناب آقای خاتمی رئیس جمهور نوشتند چنین آوردند: "… و اما جامعه مدرسین که معظم له (آقای خامنه ای) را به عنوان یکی از مراجع سبعه معرفی کردند نیز برخلاف ضوابط شرعی و قانونی خود عمل کردند، زیرا با رای تلفنی و در جوی ناسالم ایشان را معرفی کردند که برخی از تلفن شونده ها بعدا آن را انکار کردند، چون شرط مرجعیت دو چیز است که هیچیک برای معظم له (آقای خامنه ای) موجود نیست، … جامعه مدرسین که به جواز تقلید معظم له رای داده اند تنها به لحاظ مصلحت نظام بوده که مصلحت اندیشی در این امر حیاتی صحیح نبوده و نیست، … ولی اخیرا این شعار "هم مرجعی هم رهبری " توسط بچه های اطلاعاتی سر داده شد و روز رای گیری جامعه مدرسین عده ای از آنها به منظور فشار بر جامعه که متاسفانه با تبلیغات داخل جلسه آقای یزدی و آقای جنتی و یک نفر دیگر ضربه تلخ خود را به انقلاب مقدس اسلامی وارد کرد. در این میان بی توجهی حقیر هم دایر بر اینکه وجوه شرعیه باید به رهبر داده شود ضربه کاری خود را زد، که باید استغفار کرده و این فتوای بی موقع را محو کرد. در همین نامه است که ایشان در اعتراض به حمله شبانه به بیت آیت الله العظمی منتظری می‎نویسند: "چرا مقام معظم رهبری وضعیت مرجعیت بخصوص حضرت آیت الله العظمی منتظری را به دست یک مشت بچه های اطلاعاتی داده اند که شبانه قصد تعدی به حریم مرجعیت و غارت آرشیو و دیگر اشیاء ایشان را می‎نمایند، و افراد ناصح و خیرخواه رابا چشم بسته و اهانت به زندان می‎برند…آن روز یک نفر از جامعه مدرسین در دفاع وحمایت از معظم له قدمی برنداشت وکلمه ای نگفت،من حقیر هم چیزی نگفتم، ولی امروز از خدای خود و پیغمبرم شرمنده ام و معذرت می‎خواهم ".

منبع: خاطرات آیت الله منتظری

قدرشناسی رهبر :

محمدرضا یزدان‌پناه

1- احمد صدر حاج سید جوادی از اعضای اولیه و بنیانگذاران نهضت آزادی ایران در کنار افرادی مانند آیت الله محمود طالقانی، یدالله سحابی و مهدی بازرگان است. او از وکلای دادگستری و حقوقدانان مبرز ایرانی است.

در کارنامه مسئولیت های اجرایی حاج سید جوادی، دادستانی تهران در دوران نخست وزیری دکتر علی امینی، صدارت وزارت کشور و وزارت دادگستری در دولت موقت مهندس بازرگان و نمایندگی دوره اول مجلس شورای ملی (پس از انقلاب 1357) به چشم می خورد.

احمد صدر حاج سید جوادی روز سوم خرداد سال 1296 به دنیا آمده است. با این ترتیب او هم اکنون 94 سال سن دارد.

حاج سید جوادی در دوران حکومت پهلوی، وکالت تعداد زیادی از فعالان سیاسی مخالف حکومت وقت رابر عهده داشته است که از جمله آنها می توان از دکتر علی شریعتی، آیت الله حسینعلی منتظری و آیت الله سید علی خامنه ای نام برد.

در این میان، ماجرای دفاعیات او از آیت الله خامنه ای که در آن هنگام، طلبه ای کم نام و نشان و خطیبی تازه کار در شهر مشهد بود، جلب توجه می کند.

صدر حاج سید جوادی برای دفاع از خامنه ای جوان، بارها با هواپیما و یا وسایل دیگر خود را به مشهد رساند. در یکی از این دفعات، هنگام محاکمه، ۱۰ تا ۱۵ نفر از وابستگان به سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) جلوی در دادگستری جمع شده و شعارهای مرگ بر خامنه‌ای و مرگ بر صدر حاج سید جوادی سر می دهند. پاسبان مأمور جلو در دادگستری مطلع شده که آنها قصد حمله به این دو و ضرب و شتم آنها هنگام خروج از آنجا را دارند. مراتب را به تیمورتاش (رئیس دادگاه) اطلاع می دهد و تیمورتاش نیز پس از جلب رضایت صدر، جلسه را تجدید کرده و صدر را با دو مأمور از درب پشتی دادگستری به خارج از ساختمان فرستاده و او با یک تاکسی از مهلکه می گریزد.

با وجود این خدمات و سوابق گسترده و طولانی مدت او در دوران انقلاب، احمد صدر حاج سید جوادی، سالها پس از انقلاب 1357 به دفعات بازداشت و مورد محاکمه یا بازجویی قرار گرفت. او در سال 1380 همراه با تعدادی از اعضای نهضت آزادی ایران و نیروهای ملی مذهبی بازداشت و در دادگاه به احکام مختلفی از جمله شلاق محکوم شد.

صدر حاج سید جوادی هنگام صدور حکم شلاق 84 سال داشت. او در خاطرات شفاهی خود می گوید که هنگام انشای حکم به قاضی خود مضمونی چنین را بیان کرده است: "پیش از انقلاب من بارها از آقای خامنه ای در دادگاه های شاه به طور رایگان دفاع کردم و مخارج رفت و آمد و دیگر خرج های مربوطه را هم از جیب خود پرداخت کردم. به خاطر دفاع از آقای خامنه ای بارها مورد تهدید جانی قرار گرفتم و آزار و اذیت شدم اما بابت این مسائل هرگز هیچ هزینه ای از ایشان نگرفتم. حالا شما به ایشان سلام برسانید و بگویید حاج سید جوادی این ضربات شلاق را به عنوان مزد وکالت خود از شما قبول می کند."

2- آیت الله خامنه ای در دوران قبل از انقلاب اسلامی از شاگردان و طرفداران آیت الله منتظری به شمار می آمد. یکی از دلایل دستگیری او در آن دوران نیز مربوط به موضوعاتی مانند پخش اطلاعیه ها، نوارها یا سخنرانی های آیت الله منتظری بود.

آقای خامنه ای بارها در زندان های حکومت پهلوی نزد دیگران به شاگردی و کسب تلمذ خود در محضر استاد، اذعان و به گفته زندانیان به این مسئله بسیار افتخار می کرده است.

این رابطه استاد و شاگردی بین آیت الله منتظری و آیت الله خامنه ای در سالهای پس از انقلاب نیز ادامه داشت بخصوص پس از آنکه آقای خامنه ای به پیشنهاد آیت الله منتظری به عنوان جانشین او در امامت جمعه تهران توسط رهبر فقید جمهوری اسلامی انتخاب شد.

آیت الله منتظری در آن هنگام برای راضی کردن آیت الله خمینی به صدور حکم امام جمعه ای حجت الاسلام خامنه ای که آن روزها هنوز جای چندانی در میان شخصیت های اصلی حکومت ایران نداشت، مذاکرات زیادی را انجام می دهد. با موفقیت آمیز بودن این تلاش ها، آیت الله خمینی، خامنه ای جوان را به عنوان امام جمعه تهران منصوب می کند تا آیت الله منتظری فرصت بیشتری برای رسیدگی به امور علمی و حوزوی خود پیدا کند.

حجت الاسلام خامنه ای در اولین نماز جمعه ای که به عنوان امام جمعه تهران در تاریخ 28 دی ماه 1358 اقامه می کند، اینگونه از استاد خود تقدیر می کند: "... و سپاس از امام امت، از اینکه سخنگوى این جمعیت عظیم را و امام جماعت این جمع را آن کسى قرار داده است که به ضعف و عجز خود معترف است. اللّهم إنّ هذا مقام اولیائک و احبّائک، این مسند اولیاى بزرگ خداست، این مسند صالحان و شایستگان است. در جمع خودِ ما این مسند عالم بزرگ و راحل عظیمى است که ملت ایران هنوز داغ فقدان او را در دل مى‌پروراند. این مسند مرحوم آیت‌اللَّه طالقانى است، آن انسان زجرکشیده و کوشش کرده و پایمردى کرده‌اى که در آخرین لحظات زندگى‌اش، در آخرین نفس‌هایش هم، راه دیرین خود را گم نکرد، از مجاهدت دست نکشید، و آن گاه این مسند فقیهى همچون حضرت آیت‌اللَّه منتظرى است، استاد بزرگوار ما و استاد بزرگوار حوزه‌ علمیه، لکن اکنون چنین شده است..."

شرح آنچه در دوران رهبری آیت الله خامنه ای بر استاد رفت، تکرار مکررات و توضیح واضحات است....

3- میر اسماعیل موسوی خامنه، پدر میرحسین موسوی، رهبر جنبش سبز ایران که هم اینک در محلی نامشخص در حبس به سر می برد، در ایام نوروز 1390 درگذشت. او پسرعمه پدر آیت الله خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی بود.

آیت الله خامنه ای معمولا تلاش داشته تا اختلافات و دشمنی های فکری و سیاسی خود با منتقدان و مخالفانش را به روابط ظاهری شخصی تعمیم ندهد. به عنوان مثال او پس از درگذشت مرحوم مهندس مهدی بازرگان و مرحوم دکتر یدالله سحابی در سالهای دور، پیام های تسلیت بسیار گرم و صمیمانه ای را خطاب به خانواده آنها فرستاد که تعجب و حیرت ناظران را به دنبال داشت.

با وجود این، گویا گذر زمان و حوادث سالهای اخیر در این خصلت مثبت آیت الله خامنه ای نیز بی تاثیر نبوده است. به عنوان مثال رهبر جمهوری اسلامی اگرچه پس از درگذشت استاد خود آیت الله منتظری، پیام تسلیتی صادر و از او به عنوان "فقیه بزرگوار" یاد کرد اما متن آن پیام به گونه ای بود که بسیاری از ناظران، بخشی از آن را نشانه ای از "کینه توزی" شاگرد نسبت به استاد تحلیل کردند.

اما آیت الله خامنه ای که به گفته اعضای خاندان موسوی و اقوام مشترک، در دوران مبارزات پیش از انقلاب 57 مدتی در خانه پدر میرحسین موسوی مخفی بود تا از دسترس ماموران امنیتی حکومت پهلوی دور بماند، نه تنها پس از درگذشت او از صدور یک پیام تسلیت ساده نیز امتناع کرد بلکه اینبار ماموران امنیتی تحت امر او، با بازداشت و ضرب و شتم شرکت کنندگان در مراسم تشییع جنازه و ربودن تابوت میراسماعیل موسوی، اجازه برگزاری این مراسم را هم ندادند.

اندکی بعد هم خانواده موسوی اعلام کردند که به آنها حتی مجال و فرصتی برای برگزاری مجلس ختم مرحوم هم داده نشده است.



قاسم‌فام جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:39 http://aknun.blogsky.com/

سلام

بحث مهمی را مطرح کرد‌ه‌اید.

قانون اساسی را می‌توان یک اجتهاد عصری از سوی نخبگان کشور اعم از فقها و غیرفقها دانست که اگر عقلانیت و حقیقت‌جویی در میان باشد باید به طور مستمر و دوره‌ای متناسب با رشد فکری و افزایش دانش عالمان جامعه به روز شود.

در چنین شرایطی و با این فرض عدول ولی‌فقیه از قانون اساسی عملا عدول از آرا و نظریاتی است که مورد پشتیبانی قاطبه علما و خبرگان کشور است(عدول از تفسیر مقبول از دین در حوزه حکومت) و لذا فاقد مبنای عقلی و شرعی خواهد بود.

اگر ولی فقیه در مورد خاصی، قانون اساسی را نیازمند تغییر بداند. می‌تواند موضوع را با خبرگان و نخبگان ملت در میان بگذارد. از آنجا که ولایت فقیه امری شهودی و شخصی نیست و به قول آقای افروغ امری بین‌الاذهانی است و لذا هر مساله‌ای را ولی‌فقیه می‌تواند با اذهان عقلای جامعه در میان بگذاردو در صورت حمایت قاطبه علما، رای جدید می‌تواند وارد قانون اساسی گردد و مرجعیت این قانون و الزام به رعایت حدود آن برای آن برای حاکم و عمال وی همواره به نحوی عقلانی و شرعی حفظ شود.

سلمان محمدی جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 20:08 http://salmanmohammadi.blogsky.com

جناب آقای قاسم فام عزیز. سلام. پیشنهاد شما پیشنهاد اصلاحیِ خوبی است، منتها متأسفانه هیچ یک از دو طرفِ دعوا (حکومت و مردم) تن به مصالحه با طرف دیگر نمیدهند. ما در وضعیت انقلابی هستیم. متأسفانه! و در چنین شرایطی اصلاحطلب و مصالحه جو سرنوشتی بهتر از بختیار نخواهد داشت ظاهراً!

مهدی نادری نژاد شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 13:42 http://www.mehre8000.org

با سلام
به ایمیلتان رجوع بفرمائید.

مجید شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 16:40 http://divoon.blogfa.com

سلام سید عباس جان

منهم متقابلا عید و نروز باستانی و نوین رو ( هر کدومش رو که دوست داری، جفتش رو هم خواستی پیشکش) به شما و خانواده محترم و پسرت تبریک میگم.

علاصه مندم که نظرت رو در مورد متن آموزشی نصب لینوکس بدونم، خیلی ها مدتها است که بهم پیشنهاد میدن، با توجه به کارهایی که در این خصوص انجام دادم، این آموزشها رو درست کنم و بگذارم روی وب سایت یا وبلاگ، اما من همیشه نگران هستم که شاید نتونم اونطور که باید و شاید اینکار رو انجام بدم.

خوشحال میشم نظرت رو بدونم، همچنین مطالب مربوطه رو در وبلاگ دیگه ای نوشتم که آدرسش در آخرین پست وبلاگی که بهش سر زدی هست

http://counsellor.blogsky.com/

ستاریان یکشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:21

سلام

http://news.new-philosophy.ir/?p=261
سوپراستار دنیای علم به کجا می‌رود

در مورد استفان هاوکینگ

ستاریان یکشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:16

حیفم آمد از یک مطلبی راجع به گزارشی از سخنرانی میر شمس‌الدین ادیب سلطانی درباره فلسفه تحلیلی و فلسفه قاره‌ای خبر ندهم به این آدرس:
http://news.new-philosophy.ir/?p=442#comment-86

ابتدایش نوشته:
ادیب سلطانی به زبان عشق می‌ورزد و این نکته از خلال یکایک متنهای وی آشکار است، خواه ترجمه باشد و خواه تألیف و شاید از همین روی است که وی به ‌زبان‌های انگلیسی، آلمانی، یونانی، عربی، عبری، و فرانسه تسلط کامل دارد

این تسلط کامل به این تعداد زبان برایم عجیب جلوه کرد!

مطلبش را که می خوانی به کامنتی در انتها می رسی که اینطور گفته:
راستی وقت آن نرسیده که یکنفر مثل بچه ی داستان (لباس جدید پادشاه)فریاد بزند که پادشاه لخت است. من در نقش آن کودک فریاد میزنم که این ادیب سلطانی(پادشاه) لخت است.(ضد فلسفه) لقب برازنده ا ی برای اوست.همین آدم دو نسل از جوانان ایرانی را از فلسفه تارانده است.ترجمه ی جدیدی از (نقد عقل محض) در راه است .آنوقت می بینید ترجمه ی واقعی چگونه است.ادیب سلطانی یکی از دشمنان فلسفه است.

یعنی ادیب واقعا بعد از این همه سال زحمت برای فلسفه دشمن فلسفه است؟!
راستی تازه الان فهمیدم که ادیب مترجم و فیلسوف و زبان ورز ؛ دکترای پزشکی از دانشگاه علوم پزشکی دارد!

راستی اینجا هم نوشته:
http://news.new-philosophy.ir/?p=261
نمی‌دانم آیا «هاوکینگ» حداقل بعد از شنیدن ماجرای تهدید ‌کردن «پوپر» با سیخ شومینه توسط «ویتگنشتاین» (در حضور «برتراند راسل») آیا علاقه‌ای به ‌خواندن «منطق اکتشاف علمی» پیدا کرد یا نه. ولی آنچه مسلم است این است که «هاوکینگ» اشتباه کرد

تهدید پوپر با سیخ شومینه توسط ویتگنشتاین!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد