تمام وجودش اسلام بود ...

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            من شنیده ام، وقتی درباره ی نواقص کلان و خُرد متعدد یک نفر در مسائل اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و ... صحبت می شود، افرادی هستند عامدانه یا عاشقانه این طور جواب می دهند که آن فرد «تمام وجودش اسلام بود» و او را نباید بر اساس اقتصاد و سیاست متعارف و این مسائل سنجید. شاید شما هم شنیده باشید.

            به نظر من، اگر فردی وارد مقاماتی نشود که مسئولیتها و وظایف چندگانه ی دینی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی دارد، و فقط در جایگاه دینی باشد، خب البته آن فرد چه تمام وجودش اسلام باشد و چه تمام وجودش اسلام نباشد، به هر حال آن فرد مورد انتقاد قرار نمی گیرد که چرا نواقص متعدد کلان و خُرد در مسائل اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و ... دارد. و اگر فردی وارد مقاماتی بشود که مسئولیتها و وظایف چندگانه ی دینی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی دارد، و فقط در جایگاه دینی نباشد، آن فرد چه تمام وجودش اسلام باشد و چه تمام وجودش اسلام نباشد، به هر حال آن فرد حتماً مورد انتقاد قرار می گیرد که چرا نواقص متعدد کلان و خُرد در مسائل اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و ... دارد. این که بنده ی نوعی، بر حسب ادعا یا بر حسب واقعیت، «تمام وجودم اسلام است»، این جواب نمی شود که چرا بنده عهده دار مقامی شده ام که مسئولیتها و وظایف چندگانه ی دینی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی دارد، و نواقص متعدد کلان و خُرد در مسائل سیاست متعارف و در مسائل اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی دارم.

            به مطلبی که نقل می کنم توجه کنید، سپس عرایضم را ادامه می دهم.

            دکتر جان آر. آلبرایت (John R. Albright)، دکتر در فیزیک، عیناً به نقل از دکتر مهدی گلشنی (به اهتمام)، آیا علم می تواند دین را نادیده بگیرد؟، ترجمه ی بتول نجفی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1387:

            «3. از نظر شما، تعارض بین این دو در کجا می تواند رخ دهد؟

            بیشترین احتمال بروز تعارض بین علم و دین، وقتی است که این دو ادعاهایی دربارۀ موضوعات طرف دیگر می کند. وقتی در دین دربارۀ منشأی موجودات زنده یا دربارۀ طبیعت، شکل یا حرکت زمین، ماه، و خورشید ادعایی مطرح می شود، احتمال تعارض وجود دارد. وقتی دانشمندان، دین را به این عنوان که چیزی جز خرافات نیست، کنار می گذارند، محتمل است که تعارض رخ دهد.

            گاهی منشأی تعارض ممکن است سرگذشت گذشتۀ شخص باشد. یک رهبر دینی ممکن است مطالعۀ علم و ریاضیات را مشکل یافته باشد؛ و به نظر برسد که زندگی دینی، پناهگاه امنی در مقابل چنین مشکلات فراهم می کند. امّا وقتی عقاید علمی وارد دین می شوند، رهبر دینی ممکن است احساس خطر کند و ممکن است علیه «علم بدون خدا» خروش کند. برعکس، دانشمندی ممکن است در کودکی متحمل یک شکل سرکوبگرانه، ضد عقل و خرافاتی دینی شده و در بزرگسالی وقت صرف نکرده باشد که بفهمد همۀ ادیان چنین نیستند، و لذا ممکن است علیه همۀ آنها خروش کند. [...] (صفحه ی 24).

            6. آیا می توانیم یک علم دینی داشته باشیم؟

            شک است که علم بتواند یا باید بر دین مبتنی باشد. در تفکر دینی رسم است که به اطلاعات گذشته احترام می گذارند. اگر در کتاب مقدس یا قرآن چیزی نوشته شده یا ارسطو یا آکویناس یا بودا چیزی گفتند، باید یک حقیقت مهم باشد. منابع مهم اند؛ و قدیمی ترین منابع، مهم ترین آنها هستند.

            در علم مسئله فرق می کند: اگر نیوتون یا فارادی یا اینشتین یا فرمی (Fermi) چیزی گفته باشند، ممکن است صحیح یا مهم باشد یا نباشد. بیشترین پیشرفت های بزرگ در علم، از شک و سپس طرد بینش کسب شده از گذشته به دست آمده است. دانشمند می تواند و باید دینی باشد. همچنین می توان به این دانشمند کمک کرد تا عالم بهتری شود (امید را از دست ندهد؛ در مواقع شکست حمایت شود...). اگر علم به دین تبدیل شود، احتمال زیاد دارد که فسیل شود.

            7. آیا علم می تواند دین را نادیده بگیرد؟

            اگر دین به معنای خرافات گرفته شود، علم می تواند آن را نادیده بگیرد. بهتر است مفهوم دین را طوری گسترش دهیم که امکان طرح مفروضات فیزیکی را داشته باشد؛ در آن صورت، دین ضروری می شود. علم جدید، بیشتر، مبتنی بر این فرض کاملاً متافیزیکی است که طبیعت قابل فهم است. [...] (صفحه ی 27).

            8. آیا می توان حوزه های فعالیت علم و دین را کاملاً از هم جدا کرد؟

            امکان انجام دادن چنین کاری هست. بسیاری از دانشمندان موفق ــ و شاید اغلب آنها ــ این طور عمل می کنند. وقتی تشخیص داده شود که حتی عینی ترین علم مبتنی بر مبانی متافیزیکی است، در این صورت واضح تر می شود که چرا ما ضرب المثل معروفی داریم که بر طبق آن، «علم و دین مجزا، کوری و بی اثری به بار می آورند». (صفحه ی 28)»

            پایان نقل از کتاب.

            ادامه ی نظر نویسنده ی وبلاگ:

            من از قسمتی از نظرات دکتر جان آر. البرایت الهام می گیرم. به نظرم، فردی که گفت و گوی آزاد بین افکار و عقاید و مکاتب مختلف را و به نقد کشیده شدن آزاد آراء و عقاید خود را و دموکراسی را و انتخابات آزاد را و سیاست چندصدائی و متکثّر را خطر برای خود و برای دیدگاههای خود بداند، چنین فردی وقتی در مقامی قرار می گیرد که وظایف و مسئولیتهای دینی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و ... دارد، تقریباً تمام مسائل را این طور جواب می دهد: «دین.» و «دین» هم عمدتاً یعنی خود ِ آن فرد. مریدان آن فرد هم، به طور کلی جوابشان به انتقادهای کلان و خُرد متعدد به آن مقام در مسائل اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و ...، این است که: «آن مقام تمام وجودش اسلام بود و او را نباید بر اساس اقتصاد و سیاست متعارف و این مسائل سنجید.»

            به نظر من، کمال نیافتگی ی آن مقام فرضی، و تقلیل داده شدن تقریباً تمام مسائل به «دین» در گفتار و کردار آن مقام فرضی، و احتمالاً تقلیل داده شدن «دین» به قرائتی خاص از قسمتی از دین در گفتار و کردار آن مقام فرضی، مریدان آن مقام فرضی را هم، که به نظر من، آنها هم قاعدتاً کمال نیافته هستند، به تأیید گفتار و کردار آن مقام فرضی می کشاند. تأیید، تا آخرین نفس.

نظرات 26 + ارسال نظر
نستوه شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 19:00 http://nastuh69.blogfa.com

با عرض سلام خدمت اقای سید محمدی.
این نوشته تا جایی که به عمل یا سوئ عمل مردان دیندار یا بی دین مربوط می شود چندان چنگی به دل من نمی زند.
اما در مورد دین و علم. نکات قابل تاملی وجود دارد. هم دین و هم علم صورت های مختلف سمبولیکی هستند که در چارچوب و در درون مرزهای زبان جهان را به شیوه های مختلفی بر ما فهم پذیر می سازند. بنابراین دین لزوماً خرافات محض نیست و نمی توان دین را با توسل به این خرافات است رد کرد. کسی که دین را از اول خرافات می داند در واقع به هیچ رو قادر نیست این پدیده را در چندگانگی و چند پهلویی است. اما این بدان معنا نیست که به دین و علم به هیچ رو مرزبندی وجود ندارد. واقعیت کاملا خلاف این است. بحث بر سر این است که ببینیم وقتی هم دین و هم علم دو موضوع کاملا یک سان را مورد بررسی قرار می دهند . با هم دچار تنش می شوند یا خیر. بد بختانه در این مورد دین و علم در برابر هم حنثی نیستند. بمثل ممکن نیست که همه دیدگاه کیهانشناختی تورات راجع به گیتی راست باشد و هم نوترین نظرات کیهان شناختی در عصر جدید. این ناسازگاری چیزی است که در جهان یهودی مسیحی داد ولتر را در اورد تا در کتاب دیکسیونر فلسفی و ... نزدیک به 80 مورد از خطاهای عهد عتیق و عهد جدید را نشان دهد. در مورد قران ابهام و ناروشنی این کتاب باعث شده است که که میان افراد مختلف از عامی و عالم در این مورد همرایی نباشد. اما حقیقت این است که کیهان شناسی قران نیز زمین محور است و زمین محوری نیز به هیچ رو دیدگاه صحیحی در مورد جهانی که ما در
ان به سر می بریم نیست. بنابراین در این جا تعارضی واقعی بین علم و دین اسلام دیده می شود و از ان جا که نمی توان دو دیدگاه متعارض را همزمان درست دانست در این جا باید پذیرفت یا سخن قرآن در مورد کیهان شناسی درست است یا یافته های اختر شناسی نوین . راه میانه ای هم در کار نیست. من در گفتگوی ناتمامم با اقای ستاریان در وبلاگ خودم زمین محور بودن کیهان شناسی قران و تعارض اش با کیهان شناسی نوین نشان داده ام. اگر مایلید می توانید مشاهده بفرمایید. در این جا دیگر بر سر سبک زندگی نیست بحث بر سر این است که از میان این دو دیگاه متعارض کدام درست است و کدامیک نادرست. و ان گاه که حقیقت مشخص شد باید پذیرفت که اگر کیهان شناسی قران نیز مانند کتاب عهد عتیق زمین محور باشد باور مومنانه و خالصانه به چنین کتابی اب در هاون کوبیدن است.
با تشکر

ستاریان شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 21:23

سلام

در طول زندگى‏ام یک نکته را آموخته‏ام: همه دانش ما در برابر واقعیت، مقدماتى و بچگانه است و البته این نکته هنوز هم‏باارزش‏ترین چیزى است که داریم.

آلبرت اینشتین
http://www.hupaa.com/page.php?id=2784

با توجه به این گفته ی آینشتین مرجع قرار دادن علم در مواجه با دینی مانند اسلام که بزعم معتقدینش از سوی خدای دارای علم مطلق نازل شده معلوم است که از چه درجه ای از مقبولیت قرار دارد! قسمت جالبش باطل اعلام کردن گفته های قران بر طبق این سنجش است که تا اعلا درجه اش هم علمی است!

مریم رفیعی یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:30

رفیعی - نستوه - ستاریان
سلام بر شما
فکر کنم هنوز یک مورد واضح و ساده برای دوستان مسأله است و آن هم صدق علمی و حتی عینی اعتقادات مذهبی است. حداقل دوستان سری به جهان غرب هم بزنند و پاسخی که بعد از حدود 5 قرن غربی ها به این مسإله داده اند را مطالعه بفرمایند. هر دو نفر قطعی نگر و صفر و صدی هستند . در حالی که در زندگی واقعی این طور نیست و به سادگی دو دو تا چهارتا نمی توان تکلیف همه چیز را معلوم کرد و آن هم نه به سبب نقص ما یا پیچیدگی امور که به سبب حاکمیت نسبیت و اشوب بر هستی است. پس نستوه گرامی بداند که راه میانه ای هم در کار است. آن هم این است که اصلاً معرفت دینی بنا نیست راجع به وضع افلاک یا کره زمین یا درجه حرارت جهنم چیزی بگوید و هر دین داری که مدعی چنین امکانی در دینش هست بالاخره روزی خجل می شود. زمین مرکزی آیین اسلام اامر کاملاً مشخصی است و نیازی به مجادله نیست. اما با پیشرفت علم و غلبه ادمی بر عالم و فتح فضا و... همچنان معنویت نیازی ضروری است . آن قدر ضروری که هر کسی به قدر امکان و از طریقی سعی می کند آن را به دست بیاورد. ادیان این ساحت مهم وجود آدمی را اقناع و نیازش را تأمین می کنند. از آن طرف آقای ستاریان هم یک اعتقاد دینی گروهی از دین داران را معیار مقبولیت علم خوانده است آشکارا به ورطه مغالطه در افتاده است. آیا منظور اعتبارش برای همان دین داران است؟ این که مجتاج مجادله و احتجاج نیست. واضح است که دین داران اعتقاد خودشان را پاس می داند نه واقعیت را چنانچه مغایر اعتقادشان باشد . اگر واقعیت مخالف را بخواهند پاس دارند که دیگر دین دار نمی مانند. نقد نستوه به صدق خارجی یک اعتقاد بر می گشت . این که حال که آشکار شده است زمین مرکز نیست , تکلیف مدعای قرآن چه می شود؟ مغالطه آقای ستاریان این است که چون به اعنقاد مسلمین قرآن از سوی خدا نازل شده و خدا دارای علم مطلق است پس برابر مدعای خدا , علم سنجه مناسبی نیست. اول آقای ستاریان باید این را یاد بگیرد که این قسم احتجاج به درد پای منبر می خورد که ملا بفرماید و بقیه سر بجنبانند. در عرصه مجادلات و احتجاج , تکیه کردن به معتقدات آب در هاون کوفتن است. استلال جالب آقای ستاریان را هم می توان این طور تبدیل کرد که زمین همچنان مرکز عالم است چون در قرآن نوشته شده و قرآن هم نوشته خود خدا است !!! حال اگر کافری یا منکری پیدا شود و بگوید من به خدا اعتقاد ندارم یا به اسلام اعتقاد ندارم یا قرآن را بری از انحراف و بدعت و تحریف نمی دانم , استدلال آقای ستاریان لنگ می زند. آن وقت باید هزار و چهارصد سال کلام اسلامی را بازگویی کند که این منکر مسلمان شود و استدلال ایشان کارگر گردد. اما اگر چنین کاری ممکن بود مسلمانان در اقلیت نبودند و تعدادشان از سایر اهل ادیان بیشتر بود. برای همین مغایرت های مدعیات قرآن و علم زمانه است که آقای دکتر سروش نظریات دو دهه اخیرش را طرح کرده است . اصلاً پاسخ آقای ستاریان به این ادعا که قرآن نیز به فرض آن که از سوی خدای عالم مطلق نازل شده باشد , بری از تحریف نیست چیست؟ امیدوارم این نباشد که در خود قرآن گفته شده که بری از تحریف است! البته یک استدلال ساده دلانه تر هم دیده ام که چون نسخه دیگری از قرآن که متفاوت باشد پیدا نشده , این مدعا تإیید می شود. دوستان به آراء هیوم می توانند مراجعه کنند . آنجا که می گوید هیچ ضرورتی در تسری گذشته به آینده وجود ندارد و فقط عادت مارا به این کار می خواند. اما اگر سند می خواهند در مورد قرآن های صنعا مطالعه بفرمایند.

مریم رفیعی یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:32

رفیعی - سید محمدی
آقای سید محمدی عزیز خوب است به کامنت هایی که مستقیماً شما را مخاطب قرار می دهند پاسخ بدهید.

ستاریان یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 21:06

سلام
بحث ما نیمه تمام ماند چون به صراحت گفتم که با وجود اینکه کتابهای هاوکینگ را خوانده ام و از ترین خوان ذوان هم کتاب آهنگ پنهانش را در این باره خوانده ام و توصیه می کنم که حتما بخوانید . بحث در این خصوص ، را از انجا که خودم را دارای صلاحیت در این مورد نمی دانم بی ثمر می بینم
همانطور که در بحث با آقا یا خانم فروز و یا نستوه (ببخشید بارها خواسته ام این را بپرسم)گفتم : ما قران را نمی خوانیم که بدانیم در خصوص نظریه هاوکینگ چه گفته است ؟ما قران را می خوانیم که راه صحیح انسان زیستن را به ما بیاموزد تا رستگار شویم.

اصولا قران برای راهنمایی بشر نازل شده و کتاب علمی نیست که در رمزگشایی از مسائل و پیچیدگی های علمی به سراغش برویم و به عقیده ی من همانطور که قبلا هم گفته ام جستجو در قران برای یافتن پاسخ علمی و یا تطابق دادن نظریات علمی با قران کار اشتباهی است

من البته برایم این سوال طرح است که چگونه است که خانم رفعتی ضمن ابراز نصایح مشفقانه ، خود دچار همان اشکال اجتناب نکردن از قطعی نگری صفر و صدی شده و می فرمایند که :
زمین مرکزی آیین اسلام اامر کاملاً مشخصی است و نیازی به مجادله نیست.
یا
این که حال که آشکار شده است زمین مرکز نیست , تکلیف مدعای قرآن چه می شود؟

و می خواهم بدانم این از کجا کاملا مشخص است؟
قبول و پذیرش این ادعا ابتدائا منوط است به
۱- اثبات زمین مرکز بودن نظر قران
۲- اثبات ابطال قطعی زمین مرکز بودن
۳- نتیجه گیری در مقابل هم بودن علم و دین ( در اینجا قران)
مکانیک کوانتومی از وقتی که از دهه ی بیست قرن گذشته به بازسازی خود پرداخت عنصر پیش بینی ناپذیری یا تصادف و احتمال را وارد علم کرد و از همان ابتدا مخالفت آینشتین را که در تدوین مکانیک کوانتومی نقش عمده ای را داشت، برانگیخت و او را وادار به این گفته ی معروفش کرد که خداوند در اداره ی جهان تاس نمی ریزد.
یکی از پارادوکسهای مکانیک کوانتومی ،با آزمایش گربه ی شرودینگر به نمایش درآمد. بخث در خصوص نظرات مکانیک کوانتومی وقتی به انتها نرسیده است ،چگونه از چنان قطعیتی برخوردار شده که بشود تمام نظرات را بر مبنای ان سنجید البته بر من معلوم نیست!
از طرف دیگر وقتی خود استفان هاوکینگ در کتاب تاریخچه ی زمان خود به صراحت می گوید که شاید زمانی برسد که نظرات فعلی در باره ی ساختار عالم به مانند نظرات قبلی مثل واقع شدن زمین بر پشت لاکپشت مسخره به نظر آید چگونه می شود که کسی نظرات هاوکینگ را وحی منزل ، خدشه ناپذیر می داند خب این قطعیت دادن به علمی اینچنین در قدمهای اول َ انهم در چنین شرایطی مسخره است و به درد این می خورد که در جمع عوامی طرح شود و فکها را یک متری آویزان کند والا از نظر دانشمندان که لابلای نظرات متفاوت در رفت و آمد هستند فقط در حد فرضیه است و نظریه

سیدمحمدی ـ ستاریان ـ نستوه ـ ... یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 22:01 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
از آقای نستوه که نمی شناسمش و از دوست ارجمندم آقای ستاریان، می خواهم لطفاً گفت و گوهاشان در وبلاگ نستوه ادامه پیدا کند. نوشته ی من در این مقاله، طبق ذهنیت من، اصلاً و ابداً ارتباطی با این حرفها که نستوه زد، نداشت. البته من اخلاقم این نیست حساسیت داشته باشم کامنتها سنخیت داشته باشد با نوشته ی مقاله ام.

من اجمالاً مطالبی خطاب به نستوه عرض می کنم. من نوشته های ایشان در یکی از مقالات وبلاگش را دیشب و امشب نگاه کردم. قبلاً نگاه نکرده بودم.

یک) در قرآن حدود چهل مرتبه «خلق السماوات والارض» به کار رفته، و ظاهراً فقط دو بار «خلق الارض و السماوات» به کار رفته.
ادعای «زمین مرکز بودن قرآن»، با این مطلب که در قرآن حدود چهل بار در مطرح شدن آفرینش، «آسمان» مقدّم بر «زمین» نام برده شده، چه قدر سازگار است؟

دو) بنده ندیدم «نخست»، در تأکیدات نستوه بر «نخست زمین را آفرید»، کجای قرآن است. کجای قرآن لغتی به کار رفته که دلالت دارد بر این که خدا «نخست» زمین را آفرید؟
مگر جمله ی «یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحدة» یعنی اولین چیزی که خدا آفرید «نفس واحدة» بوده؟ پس قرآن «نفس واحده مرکز» است؟
مگر «خلقنا الانسان من سلالة من طین [...] ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة ...» یعنی اولین چیزی که خدا آفرید «انسان» بوده؟ پس قرآن «انسان مرکز» است؟
یعنی:
در آنچه در قرآن، در آفرینش زمین و آسمان، ذکر شده، اولاً حدود چهل بار لغت آسمان قبل از لغت زمین ذکر شده (آیا دلیل ندارد؟ آیا معنا ندارد؟ آیا اشاره به چیزی نمی کند؟) و گویا فقط دو بار لغت زمین قبل از لغت آسمان ذکر شده. ثانیاً در موضوع آفرینش زمین و آسمان، چه زمین ابتدا نام برده شود، چه آسمان ابتدا نام برده شود، معنایش این نیست که زمین، یا آسمان، نخست چیزی بوده که آفریده شده.

سه) احتمال می دهم آیه ی
یوم نطوی السماء کطیّ السجل للکتب کما بدأنا اول خلق نعیده
(انبیاء، 104)
خلقت اول را بیش از زمین، آسمان معرفی کرده باشد.
چهار) طبق منطق قرآن، خلقت، چیزی نبوده که انجام شده باشد و تمام شده باشد. در قرآن چند بار
«یخلق»
است، یعنی می آفریند و خواهد آفرید.

پنج) من آن اندازه که فیزیک می دانم، و «نظریه»ی بیگ بنگ را هم مقداری درباره اش خوانده ام، اولاً بیگ بنگ از «خلقت» حرف نمی زند، و درباره ی منشأ آن مجموع جرم و انرژی در لحظات اول، ساکت است. من نخواندم جایی گفته باشند آن جرم و انرژی، از کجا آمده. ثانیاً آنچه در لحظات اول بوده، و با عبارات فیزیکی آن را وصف می کنند، اگر اشتباه نکنم، نه
«آسمان»
بوده و نه
«زمین.»
یعنی دعوا بر سر این که آفرینش با زمین آغاز شده یا با آسمان، اگر اشتباه نکنم، نه در نظریه ی بیگ بنگ جایی دارد و معنایی دارد، و نه در قرآن. اگر اشتباه نکنم «آسمان» و «زمین» مفاهیمی «بیگ بنگ ـ متأخّر» هستند.

شش) ادعای «زمین مرکز بودن قرآن» به نظر من غلط است، و لذا نتیجه گیریهای نستوه به نظر بنده ارزش علمی ندارد.

نجیبه محبی دوشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 00:30

سلام و درود

مطلب را گذاشتم و بر داشتم و در این فاصله کمتر از 5 دقیقه ای شما دیدید اش.


به هر روی من معتقدم آدم با وبلاگش هر کاری بخواهد می تواند انجام دهد ولی من پستم را پیش از سخن شما برداشتم

مریم رفیعی دوشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 13:23

جناب ستاریان سلام بر شما
متأسفم که مطلبم باری چنین قطعی نگر داشت. لااقل خودم چنین قصدی نداشتم . اما بگذارید فرض کنیم
که
۱- اثبات زمین مرکز بودن نظر قران فعلاً پذیرفته شود.
۲- اثبات ابطال قطعی زمین مرکز بودن فعلاً پذیرفته شود. آیا از این دو ما می توانیم نتیجه گیری کنیم که علم و دین ( در اینجا قران) در تقابل هستند؟ لااقل همانطور که قبلاً هم عرض شد من چنین تصوری ندارم. و فکر می کنم به فرض اثبات موارد فوق باز هم حوزه معنویت حوزه ای ضروری است که ربطی به تأیید علم ندارد . اما شما فرموده اید قرآن می خوانیم که راه صحیح انسان زیستن را به ما بیاموزد تا رستگار شویم . اگر فرموده بودید که دین فرصت حیات معنوی را برای ما فراهم می کند و ما قرآن را به این نیت می خوانیم بنده با عرض احترام موافقت خودم را هم ابراز می کردم . اما این همه سال ملت مشرق زمین از جمله ایرانیان قرآن خوانده اند. آیا به نظر شما راه صحیح انسان زیستن را آموخته اند ؟ آیا به رستگاری رسیده اند؟ آشکار است که این پرسش پرسش غیر علمی است. چرا که از جهتی احتمالاً به سلیقه افراد بستگی دارد , از سویی محتاج آمار و ارقام دقیق است (تازه اگر با ارقام بتوان چنین چیزی را اثبات کرد) و سوم این که اصلا بحث رستگاری به خدای رستگار کننده بستگی دارد لااقل به زعم مومنین و برای ما قابل سنجش نیست. اما مدعای شما است . و من نظر شما را می خواهم. به عبارت دیگر اگر مدعای شما قابل سنجش نیست که ارزش بحث ندارد و یک کلی بافی بی اهمیت و به قول آقای سیدمحمدی بی ارزش علمی است (البته به نستوه نسبت داده بودند.) اما اگر قابل بحث و سنجش است شما اعلام نظر بفرمایید و بعد هم محمل آزمون و سنجش خود را هم برای من معلوم کنید. من با شما جدلی دارم سخن می گویم یه فرض می کنم که فرمایش شما صحیح است و بر این مبنا به نقد نظر شما و تسری لوازم و نتایج آن نشسته ام. اما اگر به دید شما مسلمین با این همه خواندن قرآن به رستگاری که مبنای دین داری آن ها یا قرآن خوانی آن ها است نرسیده اند, بفرمایید غربی ها به آرزو های خود که پس کوشش هایشان نهفته بود رسیده اند یا نه ؟ می دانید که اگر کل پروژه مدرنیته را بخواهیم به یک جمله تقلیل بدهیم می شود همان مدعای مهم و مشهور بیکن. که ما علم را علم نخوانیم جز آن که در عمل ما را بر طبیعت چیره کند. چنین مدعایی کم و بیش در آرای دکارت هم بود. لااقل این مدعا در غرب محقق شده است و ما هم ریزه خوار خوان احسانشان هستیم. کارخانه های ما با علم آن ها راه افتاده و بی حمایت آن ها چنین فشل شده است. خانه ما از روشنیش تا رسانه های ارتباطیش تا روابط شخصی و خصوصی و مگوی ما همه و همه تحت تأثیر همان رویکرد غربی است. بفرمایید آیا اولیاء غرب و مدرنیته صادق تر و صالح تر از اولیاء اسلام و سایر ادیان نبوده اند که اهدافی عملی برای پیروانشان طرح کرده اند و به جای این که پیروان را نه 40 سال که 1400 سال در سینا سرگردان کنند ظرف کمتر از 400 سال به همه آن اهداف رسانده اند؟ می دانید چرا صادق و صالح بوده اند ؟ چون به جای مبهم گویی و کلی بافی اهدافی واضح و راه رسیدن به آن را نشان داده اند و پیروان به آن اهداف رسیده اند. حال اگر آن اهداف چنان که ادعا می شد درخشان نبود , اگر آن راه ها هزینه گران داشت , چون واضح و عملی بودند , حال پیروان آن ها می توانند به راحتی به آن نتایج و هزینه ها فکر کرده روش خودشان را اصلاح کنند . ولی چون اهداف اولیاء دینی همواره مبهم , کلی , موکول به جهان دیگر , و در اصل نسیه هست حتی اگر به هیچستان و پوچستان باشد نتایجش معلوم نمی شود. از این روی به فرض قبول سخن و مفروضات جناب عالی من اولیاء مدرنیته را بهتر از اولیاء ادیان می دانم. پاسخ شما احتمالاً راهگشای یک سلسله از هم سخنی ها خواهد بود.

اشک - غریبه دوشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 17:02 http://tashkan.blogsky.com

به نظر ِمن هم :
1 (مثل مریم رفیعی) اصلاً معرفت دینی بنا نیست راجع به وضع افلاک یا کره زمین یا درجه حرارت جهنم چیزی بگوید...
2 دوما وقتی چیزی اشتباه است باید گفت اشتباه است.گاهی مدرباره ی موضوعی،"احتمال" می دهیم که موضوعی درست باشد.اما گاهی هم موضوع دیگر بدیهی ِبدیهی است.
اما حالا که به هزار و یک علت می دانیم که زمین محور ِعالم نیست. و حتا کهکشان راه ِشیری هم در گیتی، عددی نیست،باید گفت زمین-محور دانستن ِگیتی نادرست است.
3 پیامبر در خلا زیست نمی کرد. گالیله 1000 سال بعد پیدایش شد.
4 بایددید که آیا اعتقاد به زمینمحور بودن یا خورشید محور بودن ِمنظومه ی شمسی،خللی در معنویت و اعتقاد ِما به خدا وارد می کند یا نه.
به نظر ِمن، شخصا، رخنه ی اساسی ای وارد نمی کند
5 بحث ِجالبی بود
سربلند باشید

محمدرضا دوشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 18:17 http://mamrizzio.blogfa.com/

سلام
اگر قدیمی ترین منابع بر اساس سنت دینی مهمند و مورد توجه و احترام، چرا کتابهای ادیان ابراهیمی این همه داستانهایشان تغییر پیدا می کند؟

سلمان محمدی دوشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 18:52 http://salmanmohammadi.blogsky.com/posts

بسم الله الرحمن الرحیم. سلام بر همه دوستان فرهیخته. «مسئلة دین و علم» از مهمترین مسائل فکری ماست. به قول استاد نازنینم مهندس میثمی از آن مسائلی است که اگر خوب پاسخ داده می‌شد، نه ضربة 54 برای سازمان پیش می‌آمد، نه سی خرداد 60، و نه بسیاری مشکلات دیگر.
خانم یا آقای نستوه گفته‌اند: «... وقتی هم دین و هم علم دو موضوع کاملا یکسان را مورد بررسی قرار می‌دهند ... با هم دچار تنش می‌شوند ... به مثل ممکن نیست که هم دیدگاه کیهانشناختی تورات راجع به گیتی راست باشد و هم نوترین نظرات کیهانشناختی عصر جدید. ... کیهانشناسی قرآن نیز زمین محور است ... یا سخن قرآن در مورد کیهانشناسی درست است یا یافته‌های اختر شناسی نوین. .... اگر کیهانشناسی قران نیز مانند کتاب عهد عتیق زمین محور باشد باور مومنانه و خالصانه به چنین کتابی آب در هاون کوبیدن است.»
من اما سوالی دارم: دین برای چه آمده؟ برای آموزش کیهانشناسی؟ من چنین گمانی ندارم. ما چرا رسول الله (صلی الله علیه و آله) را قبول داریم؟ برای آنکه بهترین کیهانشناس همة دورانها بوده است؟ باز هم نه. پس نقص در کیهانشناسیِ دین و قرآن و حضرت رسول اکرم (ص) چرا باید به عقاید دینیِ من لطمه بزند؟
مثال دیگر: فارسی زبانان چرا حافظ می‌خوانند؟ یا برای کسب لذت هنری یا برای کسب حکمت یا چیزهای دیگری از این دست. و قطعا نه برای کیهانشناسی! پس نقص در کیهانشناسیِ حافظ و غزلهایش هم نباید به ارزشهای مثبتی که برای شعر حافظ و شخص حاقظ قائل اند، لطمه بزند. و نمی‌زند. چه طور است که به دین که می‌رسیم، انتظارات ما بی‌جا می‌شود؟!!!
عین همین وضع، اما از سوی دیگر، برای دیگر معارف و دیگر معاریف نیز مطرح است: مگر ما از آیسنکِ روانشناس چه می‌خواهیم؟ جز نظریة روانشناختی‌اش؟ پس عقاید دینی یا سیاسی‌اش را هم کاری نداریم و نادرستی آنها علی‌القاعده نباید لطمه‌ای به اعتبار نظریه‌اش نزد ما بزند.
به گمان من دین برای تکمیل مکارم اخلاق آمده. و این مطلب را پیشتر و به تفصیل بیشتر در http://salmanmohammadi.blogsky.com/1389/11/07/post-1/ آورده‌ام. اکنون می‌افزایم که دین آمده تا مکارم اخلاق را که از پیش هم در بشر بوده، تکمیل کند، و این تکمیل یعنی اولا علاوه بر ارزشهای اخلاقی‌ای که بشر فطرتا قائل بوده، ارزشهای اخلاقی جدیدی – که مقوّم و مقوّیِ آن ارزشهای فطری است، نه مغایر با آنها - به او بیاموزد و ثانیاً پایبندی ما به ارزشهای اخلاقی و لذا عمل اخلاقی ما را با آموزه‌هایی در بارة خدا و آخرت تقویت کند.
باری، خلل در کیهانشناسی رسول اکرم (ص) به هیچ یک از این کارکردها کوچکترین لطمه‌ای نمی‌زند. نه تنها کیهانشناسی، که کل علم تجربی رسول الله (ص) در حد زمانة خود بوده و چنان که گفتم، این هیچ خللی در رسول اللهی ایشان نمی‌افکند. حتی ایشان از علم روزگار خود نیز به تمامی برخوردار نبوده، کما اینکه برای علاج بیماریهای خود به اطبا رجوع می‌کرده. و باز هم به این دلیل هیچ خللی در رسول اللهی ایشان نمی‌افتد.
پس خلاصه کنم که در این مورد با سرکار خانم مریم رفیعی همنظرم، آنجا که می‌گویند «اصلاً معرفت دینی بنا نیست راجع به وضع افلاک یا کره زمین چیزی بگوید و هر دینداری که مدعی چنین امکانی در دینش هست، بالاخره روزی خجل می‌شود» و نیز با جناب آقای ستاریان همرایم، آنجا که می‌نویسند «اصولا قرآن ... کتاب علمی نیست که در رمزگشایی از مسائل و پیچیدگیهای علمی به سراغش برویم و .... جستجو در قرآن برای یافتن پاسخ علمی یا تطابق دادن نظریات علمی با قرآن کار اشتباهی است».

اجازه می خواهم ذیل نظرتان، نظرم را عرض کنم:
سلام علیکم.
قرآن، کتاب نور و هدایت است. نور و هدیت، با غلط غولوط و خلل و خدشه، میسر نمی شود. غلط غولوط و خدشه و خلل و تناقض، در گفتار و فکر امثال بنده، پذیرفتنی است، اما
1) اگر خدا بگوید
«ایمان بیاورید به آنچه در این کتاب نازل کرده ام»
و 2) آن کتاب که به دست ما رسیده، از طرف خدا باشد، و
3) آن کتاب که از خدا است و به دست ما رسیده، مطلقاً از گزند تحریف و تغییر مصون مانده باشد،
و 4) خدا نگفته باشد قسمتهایی از کتاب را می توان ایمان نیاورد،
آنگاه:
5) نمی شود حتا یک کلمه ی آن کتاب، خلاف قطعیات دانش باشد.

«کیهان شناسی حضرت محمد» یعنی چی؟ اگر مطالبی است که در احادیث هست، ظاهراً باید آنها را با قرآن (ترجیحاً محکمات قرآن) سنجید. کیهان شناسی حضرت محمد من نمی دانم یعنی چی. کیهان شناسی قرآن اگر منظور شما باشد، نظرم این است که:

درست که قرآن کتاب کیهان شناسی به معنای متداولش نیست، و اصولاً کتاب علمی به معنای متداولش نیست (چون: علم، هر زمان یک معنا دارد، و یک تفسیر دارد، ...)، ولی اگر قطعاً از محکمات یا متشابهات قرآن بتوان گزاره ای استنتاج کرد که مطابقت با گزاره های علمی داشته باشد، و گزاره ی اخیر، تناقض با قطعیات علمی داشته باشد، این موضوع یک چالش و یک بحران شدید برای ما مسلمانان است. نستوه به گمان خود تلاش کرده چنین چیزی را ثابت کند. بنده طبق فهمم از معارف اسلامی، و از science ، ایشان قسمتهای مختلف صحبتهایش نادرست و ضعیف و اصولاً «غیر علمی» است.

بنده تا کنون تعارض بین قرآن، و قطعیات علم، نیافته ام.

رسول خدا قرار نبوده هر بیماری اش را جبرئیل درمان کند که. رفتن ایشان سراغ اطبا، دلالت بر ضعف علم ایشان ندارد. شما ظاهراً «وحی» را در حد «گپ زدن خدا با محمد» می دانی. وحی خدا به محمد، یک قسمتش قرآن است. وحی خدا به محمد، بیش از قرآن بوده. محمد و عترتش، اگر نیاز بوده به ملکوت اشیاء و ملکوت امور و باطن امور آگاه شوند، حجابها از چشمشان کنار می رفته. شما می پنداری حضرت محمد، مثلاً، کیهان شناسی اش بطلمیوسی و مکانیکش ارسطویی بوده؟

رفتن به نزد طبیب، و مشورت کردن با امت، اینها البته خلل در رسالت رسول الله نیست، اما وجود داشتن گفته های نادرست در کلام محمد، در هر موضوعی که باشد، خلل در رسالت حضرت محمد است. طبق قرآن حضرت محمد اسوه است. اگر حضرت محمد درباره ی کیهان به این عظمت و به این شگفتی، احیاناً، از سر هوا و هوس و اندیشه های بیپایه و بیمایه نظر بدهد، این به نظر شما «خلل در رسالت ایشان نیست»؟

جهان مادی و معنوی، مخلوق خدا است، و حجتهای قطعی خدا، ملکوت و باطن تمام اشیاء و مواد و مسائل را می بینند، و سخن گفتنشان درباره ی طب و نجوم و مانند آنها، اگر مجلس اقتضا کرده باشد آن حضرات شمّه ای از علم الاهی خود را به مردمان هدیه کنند، مطلقاً نمی تواند غلط یا ناقص باشد. البته اگر:
قطعاً ثابت شود فلان سخن، صادرشده از انبیاء یا رسولان یا امامان معصوم است.

به تعبیر مرحوم محمد صادقی تهرانی، علم در تمام زمانها، دنباله روی قرآن است.

شاید مهندس میثمی استاد مناسب در این مباحث نباشد.

نستوه دوشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 18:57 http://nastuh69.blogfa.com

جناب سید محمدی جناب ستاریان و بانو رفیعی گرامی سلام بر شما.
من متسفانه کارهای اینترنتی را در خانه انجام نمی دهم بنابراین این مطالب را کپی می کنم می خوانم و اگر حرفی بود می نویسم.
از نکات جالبی که اقای سید محمدی و خانم رفیعی اظهار داشتند ممنونم.
ولی جناب ستاریان اگر سری به وبلاگ من بزنند خواهند ید جواب سخنانشان را نوشته ام.
با تشکر از همه

نستوه دوشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 18:58

برای دستخوش خدمت جناب ستاریان!

علت علمی رعد و برق از نظر امام صادق

قال ابو عبد الله علیه السلام .. ماکان من هذا الرعد فانه من امر صاحبکم قلت من صاحبنا؟ قال امیر المومنین علی علیه السلام
الاختصاص المفید ص ۳۲۷
بحار الانوار جلد ۲۷ ص ۳۳

امام صادق فرمود... دلیل رعد و برق چیست؟ آن از امر صاحب شماست، پرسیدم صاحب ما کیست؟ فرمود امیر المومنین علی علیه سلام

سلمان محمدی دوشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 18:59 http://salmanmohammadi.blogsky.com/posts

ببخشید. یادداشت اشکان عزیز را ندیده بودم. انگار با او نیز همنظرم.

ستاریان - خانم رفیعی دوشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 20:08

سلام
هرچند فرض محال ، محال نیست. اما چنین فرضی به دلیل محال بودنش کاملا بی اعتبار است. اما چون این فرض را برای گریز و یا اجتناب از بحثهایی لازم دانسته اید. من نیز آن را مَثَل فرض کرده و چون در مثل مناقشه نیست از آن می گذرم
من عرض کردم:
ما قرآن می خوانیم که راه صحیح انسان زیستن را به ما بیاموزد تا رستگار شویم
شما به آن اشکال کرده و فرموده اید درستش این است که بگویم:
دین فرصت حیات معنوی را برای ما فراهم می کند و ما قرآن را به این نیت می خوانیم

ایندو چه تفاوتی با هم دارند؟!
خب ایجاد فرصت حیات معنوی جز برای رسیدن به رستگاری است؟ که واژه ای قرانی به مفهوم پیروزی دنیوی و اخروی است . " قد افلح المومنین " به تحقیق که رستگار شدند مومنین .
خوشبختی و پیروزی و رستگاری به فرموده ی قران در گرو ایمان است .پس اگر مسلمین بخواهند به رستگاری برسند باید به حیات معنوی که قران به آن دعوت کرده پرداخته و متصف به صفت ایمان شوند و جزو مومنین گردند.
عدم توجه به تعالیم قران موجبات عقب ماندگی دنیوی و خسران اخروی است و همین کلید فهم دلایل بوجود آمدن وضع فعلی مسلمانان است . نبود ایمان!
فرموده اید: بحث رستگاری به خدای رستگار کننده بستگی دارد لااقل به زعم مومنین و برای ما قابل سنجش نیست اما مدعای شماست
عجب ! من کجا مدعی شدم رستگاری مومنین قابل سنجش است؟!
خداوند یکسری صفات برای مومنین برشمرده و برنامه ای برای ایمان آورده ها تحت عنوان "یا ایها الذین آمنوا" نازل فرموده و در صورت عمل به این برنامه ها وعده ی رستگاری داده است و امامان و ائمه دین بخصوص امیرالمونین علی علیه السلام در نهج البلاغه راه عمل به این برنامه ها را روشن کرده اند و نهایتا هم در قیامت به اعمال رسیدگی می شود چزا و ژاداش می دهند. خب کسی یا کسانی و یا ملتی و یا کل مسلمین به این برنامه عمل نکرد و نکردند و به نتیجه ی دلخواه هم
نرسیدند چه کسی را باید ملامت کنند؟!

بحث مدرنیته و دلیل پیشرفت غرب و عقب ماندگی شرق بر می گردد به رنسانس و بر شمردن دلایل و لوازم آن و گمان نمی کنم شما بخواهید وارد عرصه ی بحثش شوید اما می خواهم بدانم مدعای شما این است که تا پیش از تعریف بیکن اصولا علمی وجود داشت یا نه؟ این چیرگی بشر بر طبیعت که بنا بفرموده ی شمامدعای غرب بوده و الحال محقق شده است آیا قبل از انقلاب صنعتی و قبلتر از ان و پیش از رنسانس هیچ صورتی از تحقق به خود نگرفته بود؟ اگر بفرمایید نه ، که چنین نفرمایید که فرمایشی شاذ است و کسی از شما نمی پذیرد و اگر بلی در اینصورت بفرمایید پرچمداری علم پیش از رنسانس بر عهده ی که بوده است ؟ تمدن اسلامی که رنسانس ملهم از ان و وامدار آن و ادامه دهنده ی آن بوده آیا به زعم شما وجود داشته است و یا وجود خارجی اصلا نداشته است؟!
فروکاستن دلایل افول تمدنی و یا ظهورتمدن در دینداری و یا عبور از دین و دینداری و کنار گذاشتن آن ( اگر مدعای شما باشد) را همان دو دوتا چهار تا دیدن و قطعی نگری صفر و صدی می دانم. این بحث مجال بسیاری می خواهد و البته پیش از این با چنین مدعایی روبرو شده ام و به طور مبسوط پاسخ گفته ام و سابقه اش هم موجود است.اما از تکرارش و ورود مجدد در آن اجتناب می کنم چون فعلا بطور دقیق نفهمیدم که مدعای شما چیست و شما در پی گفتن چه چیزی هستید؟
می فرمایید کارخانه های ما با علم آن ها راه افتاده . خب مگر کسی منکر این است؟ این درست به همان ترتیب است که کارخانه های آنها با علم مسلمانان و دیگر نقاط دنیا راه افتاد مضاف بر اینکه ثروت راه اندازی این کارخانجات از مکیدن خون ملتهای بسیاری بدست امد.
شاید این گفته بر شحص شما یا احدی از آحاد جامعه ی ما یا گروهی از ملت ما مصداق داشته باشد که گفته اید:
"خانه ما از روشنیش تا رسانه های ارتباطیش تا روابط شخصی و خصوصی و مگوی ما همه و همه تحت تأثیر همان رویکرد غربی است"
اما تسری دادنش به آحاد جامعه ی ما و کلیت آن ادعایی بس گزاف و بسیار بی اعتبار است. سعی کنید از چنین ادعاهایی دوری کنید و احکامی هم ایچنین محکم کمتر صادر کنید
اگر به واقع ما مثلا به ایالتی از ایالات متحده مبدل شده ایم! پس اینهمه مجادله و این همه جنگ و ستیز در مقام سنت و مدرنیته و غرب ستیزی و شرق خوری غربی ها از کجا نشات می گیرد؟
استفاده از اسباب و لوازم مدرنیته به مفهوم تعویض فرهنگ و سنت هم که نیست. یا هست؟!
.


ستاریان - آقامحمدرضا دوشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 20:26

سلام
در مورد این سوال که چرا کتابهای ادیان ابراهیمی این همه داستانهایشان تغییر پیدا می کند؟

سوال کلی است اما جواب کلی نمی توان داد
قبلا کتابی در اینباره توصیه کرده ام در اینجا:
http://aknun.blogsky.com/Comments.bs?PostID=192
و اکنون نیز توصیه می کنم که کتاب:
داستان پیامبران
در تورات ، تلمود، انجیل و قران
و
بازتاب آن در ادبیات فارسی

تالیف دکترحمید یزدان پرست چاپ موسسه ی اطلاعات را بخوانید که اطلاعات ذیقیمتی برای یافتن مبانی اختلافات و ریشه ی مخاصمات بی انکه بخواهد در اختیار خواننده می گذارد

http://www.nosabooks.com/WebUI/book.aspx?simorgh=1&marckey=1063817&marckind=3

ستاریان دوشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 20:38

آقای سلمان محمدی فرموده اند که:
من اما سوالی دارم: دین برای چه آمده؟
در ادامه فرموده است:
ما چرا رسول الله (صلی الله علیه و آله) را قبول داریم؟

چند سطر پاینتر گفته است:
نه تنها کیهانشناسی، که کل علم تجربی رسول الله (ص) در حد زمانة خود بوده و چنان که گفتم، این هیچ خللی در رسول اللهی ایشان نمی‌افکند. حتی ایشان از علم روزگار خود نیز به تمامی برخوردار نبوده، کما اینکه برای علاج بیماریهای خود به اطبا رجوع می‌کرده. و باز هم به این دلیل هیچ خللی در رسول اللهی ایشان نمی‌افتد

می خواستم بدانم ایشان این جمله ی پیامبر" انا مدینه العلم و علی بابها " را چگونه ترجمه می کنند و چه تحلیلی از ان دارند؟

ونظرشان را در باره ی این نوشته
http://www.tahoorkotob.com/page.php?pid=5388
و
http://www.maref.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=539:%D8%AF%D8%A7%D9%85%D9%86%D9%87-%D8%B9%D9%84%D9%85-%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1-%D9%88-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AA%D8%A7-%DA%A9%D8%AC%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%9F&catid=46:%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%B4-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE-%E2%80%8C%D9%87%D8%A7&Itemid=94
را بفرمایند که دومی گزیده ای اینچنین دارد:

گر چه قلمرو رسالت پیامبر (ص) علومی همچون علوم طبیعی ، ریاضی ، فنی و ... را در بر نمی گیرد ، اما پیامبر (ص) در صورت نیاز و اراده می تواند از همه اسرار آنها آگاهی پیدا کند و اگر در این حوزه ها اظهار نظر کند از هر جهت برای ما حجت است .

...
وقتی حضرت امیر (ع) در باره دامنه علم خود بفرماید : «والله لو شئت أن أخبر کل رجل منکم بمخرجه و مولجه و جمیع شأنه لفعلت، و لکن أخاف أن تکفروا فىّ برسول الله (ص) ألا و انى مفضیه الى الخاصة ممّن یؤمن ذلک منه. سوگند به خدا اگر بخواهم هر یک از شما را خبر دهم که از کجا آمده، و به کجا مى رود و چند و چون تمام امورش چگونه است مى توانم، اما مى ترسم درباره ام به راه جلو روید و مرا برسول الله برترى نهید، هان، من این رازها را با خاصگان که از بیم غلو گویى درامان اند، در میان مى گذارم.» تکلیف دامنه علم پیامبر (ص) روشن است .

ستاریان دوشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 20:43

جناب نستوه پاسخ خود در خصوص رعد را می تواند در اینجا بخواندو زین پس بجای دستخوش دادن پیش از کپی پیست آرا و شبهات ،نیم نگاهی هم به جوابهای داده شده بیندازد شاید بد نباشد:
http://www.hadith.ac.ir/default.aspx?pageid=2014

نستوه- همه ی دوستان سه‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:00 http://nastuh69.blogfa.com

درود بر دوستان.
1- در پاسخ به واگوی جناب ستاریان از انشتین و استنباط ایشان:
ادعای شما این بود که قرآن، رای های نوین در اختر شناسی را تایید نموده است و این باید طبیعتاً حکمت بالغه خدای قرآن را برای ایندگان نشان دهد، متن های من درست یا نادرست با دلیل هایی این ادعا را نادرست شمرده است، متاسفانه شما به خود استدلال های من نپرداختید و این به گمانم شیوه ی برخورد درستی با یک مُنتقد نیست. من به تک تک استدلایهای شما در باب پیش بینی تئوری هابلی کائنات و اشاره به بیگ بنگ و بیگ کرانچ در قرآن پاسخ دادم و شما خَموشی پیشه نمودید و همچنان به بازگویی سخنان هاوکینگ یا انشتین پرداختید در صورتی که من به هیچ رو در مورد رای های این دانشمندان بزرگ با شما سخنی نرانده بودم.
شما وقتی می گویید قرآن، تئوری هابلی گسترش کائنات و بیگ بنگ و بیگ کرانچ را پیش بینی نموده است پس باید طبق باور قرآنی تان به این نتیجه رسیده باشید که بیگ بنگ و بیگ کرانچ قطعاً تئوری های درستی در مورد گیتی هستند. در این صورت اگر همچنان که گفته اید نتوان بر رای های دگرگون شونده ی دانشمندان و قطعیت تئوری های علمی اعتماد کرد، اعتماد شما بر تفاسیری که آیات قرآن را بر پایه ی همین تئوری ها تفسیر کرده اند کاری است متناقض و اعتمادی کور. زیرا نمی توان از یک سو گفت تئوری های علمی اعتمادکردنی نیستند و از سوی دیگر به دستاویز همین تئوری ها برخی از آیات را چنان تفسیر کرد که گویی در همان 1400 سال پیش خبری از آینده می داده اند.یاد آوری می کنم: - ادعای شما این بود که قرآن تئوری هابلی گسترش کائنات و بیگ بنگ و بیگ کرانچ را پیش بینی نموده است!!!!!! گرچه من در واپسین نوشتارم نشان دادم که این ادعای شما از سوء تفسیر آیات قرآن برخاسته است.

در پاسخ به بانو مریم رفیعی بزرگوار:

راستش با گفته های شما بیش از آن که خود شاید بپندارید همرایم، و به ویژه مقایسه مدرنیته و دعاوی پیامبران با یکدیگر دریچه ای جدید را به رویم گشود زیرا تاکنون از این چشم انداز به موضوع ننگریسته بودم. اما یک مخالفت کوچک با شما دارم و آن تفاوتی است که باید بین نَص قرآن و معرفت قرآن گذاشت. این دو به هیچ رو یکی نیستند. این کاملاً درست است که """ "اصلاً معرفت دینی بنا نیست راجع به وضع افلاک یا کره زمین یا درجه حرارت جهنم چیزی بگوید و هر دین داری که مدعی چنین امکانی در دینش هست بالاخره روزی خجل می شود""".
اما در واقعیت هیچ دینداری به توصیه ی شما عمل نکرده است زیرا هم دینداران در تفاسیرشان از قرآن درباره وضع افلاک و کره زمین سخن رانده اند چنان که آقای مکارم جا به جا و گاه با سبکسری یا حتا دغابازی قرآن را با جدیدترین تئوری های علمی سازگار وانموده است و هَم اتفاقاً "مهندس بازرگان" خواسته بود که با دستاویزقوانین ترمودینامیک درجه حرارت دوزخ را اندازه گیری کند! هدف این ها همه نیز چیزی جز این نبود و نیست که ثابت کنند قرآن کتابی است جهانشمول و تا ابد تک تک آیات آن صادقند چرا که خداوند نمی تواند در واپسین کتابش که از قرار مبتنی بر برخی تفاسیر، باید برای همه ی انسان ها رهنما باشد دروغ بگوید یا خود را تا سطح عَربان حِجاز فروکشد!
اما علت وجود این تفاسیر چیست؟
این است که خودِ نص قرآن هم در مورد وضعیت افلاک و زمین خاموش نبوده است!
در اینجا با دو دشواری مواجهیم:1- اگر خود قرآن در مورد آسمان ها و زمین خاموش نبوده است پس چگونه می توان ادعا نمود معرفت دینی نباید در مورد آسمان و زمین سُخن براند حتا خود شما نیز همچون من "زمین محور" بودن قرآن را تایید نموده اید و این چیزی جُز معرفت دینی شما از قرآن را نشان نمی دهد!
2- میدانیم (و این را لااقل تفاسیر بسیار زیاد اما ناهمساز این آیات تایید می کنند) که آیات قران در مورد آسمان و زمین چَندان ناروشن و تیره و تار و چند پهلویند که نمی توان به حقیقت دریافت هَدف خدا از بیان این آیات در دل قرآن چه بوده است. در این صورت باید تایید کنیم خدای قران در مورد این که قران کتابی روشن و مبین است صادق نبوده است!
اما در مورد این که ادیان " ساحت معنوی وجود آدمی را اقناع و نیازش را تأمین می کنند" من با شما مخالفتی ندارم البته به دو شرط: 1- دین اسلام خود را دارای حقیقت راستین می داند و بدین دستمایه، همه ی دین های دیگر و همه مکاتب قدیم و جدید را باطل یا نسخ شده می انگارد، سوال این است که ایا اسلام در این مورد صادق است؟ در این صورت اگر صدق و حقیقت یک سخن یا عقیده اهمیت نداشته باشد بین بت پرستیِ بت پرستان و توحید موحدان چه تفاوتی در اصل ارتباط با یک مانا، فتیش یا هر اصل متعالی در جهان برای ایجاد حس "معنویت" وجود دارد. و چرا اصلاً باید به دین اسلام برای معنویت توسل جست و نه ادیان دیگر؟ اگر مُسلمانان کَلام خدا بودن قران و صادق بودن گفتار او را باور نداشته باشند باید قبول نمایید که پایداری بر سَر اعتقاد به این کتاب و نه کُتب مَکاتب دیگر چندان کار معقولی نیست. بعضی دوستان گفته اند نادرستی کیهان شناسی قران تاثیری بر اعتقاد به رسالت و رسول الله بودن پیامبر ندارد. خوب همین استدلال را می توان در مورد کتاب مُقدس یهودی-مسیحی، اوستا، اوپانیشادها و آموز ه های اخلاقی-جهانشناختی مصریان باستان، یونانیان و چینیان به کار برد. اما حقیقت این است که اگر اساطیر این مردمان را ما امروزه کنار گذاشته ایم یک سبب ش همانا ناساز بودن شان با دانش نوین است! پس چرا باید قرآن را در این مورد استثنا کنیم و ناگفته بیان بداریم قران بیش از مکاتب دیگر می تواند ساحت معنویِ وجود آدمی را تامین کند!
حقیقیت را مِلکِ دین خود دانستن وَجه مشترک همه ی ادیان است، بسیاری از دین ها از جمله مسیحیت و اسلام درست بنا به همین دلیل خونهای بسیاری را بر زمین ریخته اند و بسیاری کسان را در آتش سوزانده اند و سَرهای بسیاری را بَر دار کرده اند موبدان و هیربدان روزگار ساسانیان نیز به همین سان و ... ، گمان می کنم که با من هَمراه باشید که در کشت و کشتار و دگراندیش ستیزی و ... نمی توان چیزی به اسم "معنویت" سُراغ گرفت.
فرض کنیم که بر جهان به گفته ی شما "نسبیت و اشوب" فرمانروا باشد، بسیار خوب- اگر هیچ سَنجه ی روا و بجایی برای تشخیص "قطعیت" در کار نیست چگونه می توان با "قطعیت" باور داشت که کشت و کشتار انسان ها بر سر باوره های دینی کاری ناشایست و نارواست؟ چون اگر نسبیت و آشوب را بر همه ی باوره های انسانی فرمانروا بدانیم آنگاه باید ناخواسته همچون (پُل فیرابند) اذعان کنیم که هر ایده و باوره و اندیشه ای رواست!! در این صورت انسان کُشی به همان اندازه رواست که انساندوستی. باور به نسبیت و اشوب همیشه هم بنا به رای هرمنوتیسینها و نسبیت باوران به "گفتگو محوری" و "همسخنی" نمی انجامد، وارون آن هر گاه که دو باور همستیز در میان باشند اگر سنجه ی مشخصی برای تشخیص صدق و قطعیت یک گفته نسبت به گفته ی دیگر در میان نباشد راهی به جُز آشوب بر پا نمودن و شَمشیر از نیام برکشیدن نمی ماند!

در پاسخ به سخنان جناب سید محمدی بزرگوار:

بگذارید با این واگوی شما شروع کنم:

""در آنچه در قرآن، در آفرینش زمین و آسمان، ذکر شده، اولاً حدود چهل بار لغت آسمان قبل از لغت زمین ذکر شده (آیا دلیل ندارد؟ آیا معنا ندارد؟ آیا اشاره به چیزی نمی کند؟) و گویا فقط دو بار لغت زمین قبل از لغت آسمان ذکر شده. ثانیاً در موضوع آفرینش زمین و آسمان، چه زمین ابتدا نام برده شود، چه آسمان ابتدا نام برده شود، معنایش این نیست که زمین، یا آسمان، نخست چیزی بوده که آفریده شده".

1. چهل بار آفرینش آسمان مقدم شده است.
2. دو بار آفرینش زمین مقدم شده است.
حالیا جناب سید محمدی:
(آیا دلیل ندارد؟ آیا معنا ندارد؟ آیا اشاره به چیزی نمی کند؟)
آری! این درست به همان ناسازگویی ، دو پهلویی و متناقض نمایی اشاره می کند که من در نقد آقای ستاریان بیان داشتم ، اگر قرآن به راستی کتابی مُبین است چه معنا دارد که خدا در بیشتر موارد خلقت آسمان را مقدم کند و در موارد دیگر آفرینش زمین را؟
خوب با توجه به این که خداوند به صراحت در آیه 29 سوره ی بقره فرموده است که :
"" او خدایی است که همه ی موجودات زمین را برای شما خلق کرد و [ثم =پس از آن] به خلقت اسمان ها نظر گماشت و هفت آسمان را بر فراز یکدیگر برافراشت و او به همه چیز داناست""" (الهی قمشه ای)
باری؛ وقتی که در این آیه پس از این که خداوند موجودات زمین را برای انسان خلق می کند آن هم "جَمیعشان" را! و "از آن پس" دقت نمایید [" از آن پس"] روی به سوی آفرینش آسمانهای هفتگانه! می نهند. آیا با این صراحت قرآن، شما احتمال معقول نمی دهید که این پرسش تان که :
""بنده ندیدم «نخست»، در تأکیدات نستوه بر «نخست زمین را آفرید»، کجای قرآن است. کجای قرآن لغتی به کار رفته که دلالت دارد بر این که خدا «نخست» زمین را آفرید؟""
پُرسش ناروایی باشد؟!
همچنین خداوند در سوره ی فصلت آیات 9 تا 11 می فرماید:
""و او روی زمین کوه ها برافراشت و انواع برکات بسیار در آن قرار داد و رزق های اهل زمین را در چهار روز مقدر و معین فرمود و روزی طلبان را یکسان در کسب روزی خود گردانید و[و ان گاه] به خلقت آسمان ها توجه فرمود و آسمان ها دودی!!! بود.
(به قید [انگاه] دقت فرمایید جناب سید محمدی!)
بسیار خوب از این چند آیه روشن می گردد که از دیدِ خدا خلقت کوه های روی زمین و قرار دادن روزی ها و برکات در دل زمین بر آفرینش آسمان ها که در اول دود!! هم بوده اند مُقدم بوده است. در این صورت جناب محمدی سه راه حل بیشتر برای شما نمی ماند:
1. اگر بگویید آفرینش آسمان ها مقدم بر آفرینش زمین است دست کم باید اذعان کنید خداوند در آیات 29 سوره بقره و 9 تا 11 فُصلت صادق و راست گفتار نبوده است.
2. راه حل دوم این است که به کمک آیه ی 30 سوره ی نازعات بگویید خدا نخست کوه های زمین و روزی هایش را مستقر کرده (طبق 29 سوره بقره و 9 تا 11 فصلت) سپس موقتاً از کار زمین دست کشیده و به آسمان پرداخته و پس از آن، زمین را که هنوز نگسترده بوده است پس از اتمام کار آسمان ها گسترانیده است. در این صورت باید "زمین محور" بودن کیهان شناسی قرآن را تایید کنید. زیرا طبق دانش امروز پیدایش زمین نسبت به سیارات و ستارگان کیهان بسیار پسینه تر است. و این را می توان با سن-سنجی سنگ های زمین و اجرام سمای دیگر نشان داد. طیف نگاری و طیف سنجی نور ستارگان دور دست نیز این را با بداهت به اثبات می رساند.
3. حالت سوم این است که تایید کنید که بین آیات قرآن در مورد ترتیب آفرینش آسمان و زمین تضاد وجود دارد چون برخی آیات آفرینش اسمان را مقدم کرده اند و برخی هر چند شمارشان اندک باشد آفرینش زمین را و خدا یی که طبق همان آیه 29 بقره "بر همه چیز داناست" نمی بایست دوگانه گویی نموده باشد. البته این سخنان تفصیلی دارد که در مَقاله " آفرینش در قرآن: افسانه یا دانش" به گسترگی توضیح داده ام و گمان می کنم متاسفانه آن را به طور کامل نخوانده اید همچنان که آقای ستاریان هم نخوانده اند!
از جنبه ی دیگر بنگریم:
یا
1- خدا نخست دودهای آسمان ها را آفرید و سپس به زمین پرداخت و کوهها را مستقر ساخت و ... سپس باز به آسمان ها پرداخت و از دودها آسمان های هفتگانه را بنا کرد
یا
2- خدا نخست زمین را آفرید سپس کار زمین را موقتاً تعطیل کرد و به آفرینش آسمان ها پرداخت و دوباره سر وقت زمین برگشت.
هر کدام از دو مورد بالا را که در نظر بگیریم باید اذعان کنیم که خلقت آسمان ها و زمین به دست خدا روند "پیوسته ای" نداشته است یعنی طبق این آیات خدا گاهی به کار زمین می پرداخته و گاهی دیگر به کار آسمان. و چنین چیزی همچنان که گفته اید ربطی به کیهان شناسی نوین ندارد البته شما فَرموده اید بین خلقت آسمان ها و زمین و تئوری بیگ بنگ و گسترش هابلی کائنات نسبتی نمی بینید، حق با شماست. اما آیا خلقت آسمان ها و زمین به دست خدا (طبیعتا منظور جهانی است که در دوره ی کنونی گُسترش کائنات ما در آن به سر می بریم) در روند ایجاد همین زمین و همین آسمان ها!!!! متفاوت با تئوری هابلی بوده است. نکند زمین و آسمان ها نخست خلق شده اند سپس بیگ بنگ آغاز شده است؟! یا نکند همچنان که گیتی طبق تئوری هابل گسترش می یافته در همین اثنا خدا گاهی به آفرینش اسمان دود-بنیاد! می پرداخته و گاهی به افرینش زمین ان هم در حد بر پای داشتن کوهها بر زمین و تعیین برکات و روزی ها برای انسان؟!!
آقای سید محمدی جناب ستاریان آیه ی:

" یوم نطوی السماء کطیّ السجل للکتب کما بدأنا اول خلق نعیده"

را نشان پیش بینی بیگ کرانچ در قرآن دانسته بودند من نشان دادم که این ایه سوء تفسیر شده . حال حتا اگر شما صادق باشید که این آیه خلقت آسمان را مقدم کرده باز در دام سه بغرنجی که در بالا اشاره کردم گیر می اُفتید!

جناب سید محمدی قسمت نخست این واگوی شما که :


"یعنی دعوا بر سر این که آفرینش با زمین آغاز شده یا با آسمان، اگر اشتباه نکنم، نه در نظریه ی بیگ بنگ جایی دارد و معنایی دارد، و نه در قرآن"

در برابر جناب ستاریان موضِع مرا تقویت می کند که کیهان شناسی قران ربطی به بیگ بنگ و گُسترش هابلی کائنات ندارد.
اما این که دعوا بر سر این که آفرینش با زمین آغاز شده یا با آسمان (در قرآن هم جایی ندارد) نادرست است.
خدا در آیه 30 سوره ی انبیا فرموده است:

آیا کسانی که کفر ورزیدند ندیدند که آسمان ها و زمین، هر دو به هم پیوسته بودند (کانَتا رَتْقاً )و ما آن دو را از هم جدا ساختیم (فَفَـتَقْناهُما) و هر چیز زنده ای را از آب پدید آوردیم؟ آیا (باز هم) ایمان نمی آورند؟

طبق این آیه روشن می گردد که روزگاری، اسمان ها و زمین یک کل یکپارچه و به هم دوخته بوده اند که خدا از هم جدایشان کرده.
تا آنجا که به تجربه و مشاهدات بر می گردد می دانیم "زمین از غبارهای خورشید و سپس برخورد سیاره ای به اسم ارفئوس تشکیل شده است" و باید گفت که "از هم دریده شدن آسمان ها" و زمین دستکم سخت مبهم و تیره و تار است. در این صورت باز هم باید گفت خدای قرآن در "مبین" نامیدن کتاب خویش صادق نبوده است. مگر این که ادعا نمایید که شُما یا هر مسلمان دیگری می دانید که مَعنای دقیق و روشن این آیات چیست؟! وگرنه این چه کیهان شناسی است که در آن بر اساس کلام مبین خداوند نیز نمی توانیم بفهمیم بفرجام قدمت آسمان ها در ان بیشتر است یا قدمت زمین. یاد آوری می کنم "معنای مُبین بر پایه ی فرهنگ فارسی دکتر مُعین چیزی جُز این نیست:" بالجمله مبین آن است که تطابق بر مُراد آشکار باشد بدون بیان مُتکلم"".
وقتی طبق همین آیه، زمین و آسمانها دو چیز به هم پیوسته باشند و خداوند یکی را از دل دیگری به گونه ی جوانه ای که دانه را می دراند بیرون آورد (که معلوم نمی شود زمین از دل اسمان ها بیرون امده یا اسمان ها از دل زمین جوانه زده اند و این خود "ابهام" دیگری در کلام خداست) ایا احتمال مَعقول نمی دهید که این دو باید به نوعی در اغاز هم قدمت بوده باشند و نیز آیا احتمال نمی دهید که بتوانیم با ازمایش نیمه عمر عناصر موجود در این ها صحت و سقم چنین فرضی را بررسیم؟!
قید ثم در ایه «یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحدة» به کار نرفته بنابر این گمان می کنم این ایه بی ارتباط با تحریر محل نزاع باشد!
اما در مورد این ایه: «خلقنا الانسان من سلالة من طین [...] ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة ...».
این آیه از این سخن می گوید که خدا نخست در عهد اَزل انسان را می آفریند و سپس برای تولید نسل محل تولید نطفه را طبق ایه ی5 و 6 سوره الطارق در [استخوان سینه و ترقوه] او قرار می دهد (و خود این مطلب نیز نشان می دهد که کالبدشناسی انسان در قران هم کالبد شناسی و انتومی صحیحی نیست رجوع کنید به نقد بهاالدین خرمشاهی در وبلاگ من) و این نطفه در رحم زنان مراحلی را طی می کند تا از نطفه ی جنین شده چون یک نوزاد ازمادر زاده شود. با چنین توضیحی به هیچ رو نمی توان گفت این ایه از "انسان مرکزی" سخن می راند چون موضوع است اصلا ترتیب خلقت انسان و پیشین یا پسینتر بودن خلق انسان نسبت به چیزهای دیگر نیست!
اما و صد اما این را نمی توان در مورد کیهان شناسی قران گفت چرا در که خدا با بیان قید [ان گاه] از ترتیب افرینش اسمان و زمین سخن گفته است و کار را به تناقض کشانده و برای رفع این تناقض هم یا باید کیهان شناسی خدا را زمین محور انگاشت یا کلام مبین خدا را تیره و تار همچنان که در بالا نشان دادم!



در پاسخ به "اشک –غریبه" .

معنویتی که ریشه در باوره های نادرست داشته باشد چیزی بیش از "خود فریبی" نیست حتا اگر این خودفریبی را به عنوان یک "سبک زندگی" بر حقیقت ترجیح دهیم و از معنویت و آرامشِ جهنم هراسانه ای!! که بدین شیوه کسب کرده ایم سَرمست گردیم و به قول دوستان "حال کنیم"!
به قول شوپنهاوئر ؛ زندگی کوتاه است و حقیقت می ماند بگذار حقیقت را بگوییم).

در پاسخ به جناب سَلمان محمدی:

فرموده اید : "پس نقص در کیهانشناسیِ دین و قرآن و حضرت رسول اکرم (ص) چرا باید به عقاید دینیِ من لطمه بزند؟"
اگر حقیقت داشته باشد که کیهان شناسی قرآن "زمین محور" است. از این استنباط ضرورتاً این نتیجه بر خواهد آمد که چگونه خدایی که معتقد است از هیچ تری و خشکی نیست که در قرآن نباشد و علیم و همه دان و همه توان است می تواند آیاتی را در کتاب جاودانی خود بیاورد که مُطابق با واقع نباشد؟ زمین به گرد خورشید می گردد و از آن و بسیاری سیارات و اختران دیگر جوان تر است. این واقعیتی است که به تجربه و مشاهده ثابت شده است. اگر بگوییم خدا این را نمی دانسته به او توهین کرده ایم. حالت دوم این است که بپذیریم کیهان شناسی قرآن در حَد فَهم عربِ آن روزگار نازل شده است در این صورت باید رای به فَسخ و حذف این آیات و بلادلیل بودن شان برای زمانه های دیگر بدهیم. و این کاری است که حتی اگر هم مسلمانی بخواهد، یارا و جِسارت انجامش را نخواهد داشت چرا که کاردِ ارتدادستیزی، خون او را بر زمین خواهد ریخت! ضمناً اگر قرآن در کیهان شناسی اش مطابق با واقع سخن نگفته باشد باشد دلیلی نخواهیم داشت که در احکام سیاسی و اجتماعی این کتاب هم به آن اعتماد کنیم چون فرق این کتاب با کتاب های شعر حافظ و سعدی و کتب روانشناسی از قرار این است که از خدا نباید خطا سر بزند اما انسان جایزالخطا است. من با تفسیر نمادین کتاب قران مشکلی ندارم. اما مساله در مورد قران این است که هر تفسیری مدعی حقیقت مندی هم هست چیزی که در مورد شعر و شاعران شاهد آن نیستیم. شما قصص قران را باید به گونه ای بخوانید که گویی حقیقتاً در عالم واقع رخ داده اند اما در مورد شعر و ادبیات در این مورد ضرورتی در کار نیست.
در مورد توصیه های اخلاقی هم که البته از دید من بهترین بخش قرآن است، اسلام چیزی بیشتر از مکاتب و دین های دیگر به بشریت ارزانی نداشته است. همه ی توصیه های اخلاقی قران را می توان در تعالیم کنفسیوس و لائتسو و بودا و زرتشت و ایین های یهودیت و مسیحیت نیز پیدا نمود. این که "دزدی بد است" یا این جمله ی کنفوسیوس که "آن چه که به خود نمی پسندی به دیگران مپسند" ربطی به هیچ دینی ندارند!
با سپاس از همه ی دوستان

نستوه- همه ی دوستان سه‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:03 http://nastuh69.blogfa.com

من از جناب سید محمدی به خاطر درج این مطلب در این جا عذر می خواهم و خواهش دارم اگر برای دوستان مقدور است ادامه این نقد و نظرها در وبلاگ خود من صورت گیرد . زیرا دوست ندارم سربار اقای سید محمدی باشم

سلمان محمدی سه‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 23:23 http://salmanmohammadi.blogsky.com

نستوه عزیز. سلام.
1. گفته اید: «چگونه خدایی که معتقد است از هیچ تری و خشکی نیست که در قرآن نباشد و علیم و همه دان و همه توان است می تواند آیاتی را در کتاب جاودانی خود بیاورد که مُطابق با واقع نباشد؟» خدا بی نهایت است و علمش هم بی نهایت است، ولی هر گونه ارتباطی که با ما برقرار کند، به دلیل محدودیت و بانهایت بودن ما و ذهن ما به ناچار فهم ما از خدا محدود خواهد شد. همچون گنجاندن بحر در کوزه ای. حتی آقای خمینی ِ سنتی هم گفته است اول درجة نزول وحی، نزول آن به قلب رسول الله (ص) یعنی در حد فهم ایشان است. من هیچ راه دیگری برای ارتباط خالق بی نهایت با بشر بانهایت جز این و با این محدودیت ِ ناگزیر نمیشناسم. راز ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه نیز همین است. همه یا دستکم قاطبة دین ناباوران هم فقط به همین بخشهای قرآن تمسک میجویند. این کار آنان به گمان من هیچ فرقی ندارد با کار کسی که حکمت غزلهای حافظ یا مثنوی معنوی را نپذیرد به دلیل نادرستی ای که در کیهانشناسی یا طبیعیات آنها بیابد!
2. گفته اید: «در مورد توصیه های اخلاقی هم که البته از دید من بهترین بخش قرآن است، اسلام چیزی بیشتر از مکاتب و دین های دیگر به بشریت ارزانی نداشته است». البته که مشترکات اخلاقی بسیاری میان ادیان هست، ولی اختصاصاتی هم هست. به علاوه تفاوت ادیان در آن جهان بینی است که پشتوانة آموزه های اخلاقی خود، اعم از فطری (مشترک) و اختصاصی (اما مبتنی و ملائم با اخلاقیات فطری)، قرار میدهند و نیز در عباداتی است که برای تقویت آن جهان بینی بر مؤمنان خود تکلیف میکنند.

جناب آقای سیدمحمدی عزیز.
سلام. اختیار دارید. اجازة ما هم دست شماست. اما بعد؛ گفته اید «رسول خدا قرار نبوده هر بیماری اش را جبرئیل درمان کند که». چرا؟ و بعد «رفتن ایشان سراغ اطبا، دلالت بر ضعف علم ایشان ندارد». پس دلالت بر چه دارد؟ من به هیچ وجه «وحی را در حد گپ زدن خدا با محمد» نمی دانم و اتفاقا گمان میکنم شما چنین تصوری از وحی دارید. من باور خود در بارة وحی را پیشتر در این نشانی آورده ام:
http://salmanmohammadi.blogsky.com/1389/11/16/post-7/
و اکنون شاید با عباراتی دیگر بهتر بتوان بگویم: وحی عبارت است از فهم نبی (ص) از مواجهه اش با عظیمترین رازهای هستی. وحی عبارت است از تلقی نبی (ص) از هستی و پی بردن ایشان به بزرگترین رازهای هستی: این که خدایی دارد و این که معادی در کار است؛ این که خدا بی نهایت است و جهان بانهایت است؛ این که خدا ربّ (پروردگار، تکامل بخش) است و جهان تکامل یاب است؛ این که انسان خلیفة خداست و تکلیف دارد به عنوان جانشین خدا این جهان را تکامل ببخشد؛ و ...
وحی و دین اینهاست، نه کیهانشناسی و طب! «وجود داشتن گفته های نادرست در کلام محمد (ص)» ناگزیر بوده است؛ اقتضای بشریت ایشان بوده است؛ حدّ طبیعی ایشان دانش روزگار خودشان بوده که تازه آن را هم نداشته که اگر میداشت، نزد طبیب رفتنش العیاذ بالل خبط می بود! و بر خلاف شما معتقدم که هیچ یک از این محدودیتهای طبیعی «خلل در رسالت حضرت محمد (ص) نیست. اسوه بودن ایشان هم واضح است که در اخلاق، عبادات، و جهان بینی بوده، نه در جهان شناسیِ تجربی ایشان! من نمیگویم که «حضرت محمد (ص) درباره کیهان به این عظمت و به این شگفتی، احیاناً، از سر هوا و هوس و اندیشه های بیپایه و بیمایه نظر داده؛ میگویم در حد علم خود نظر داده و سقف علم تجربی ایشان علم تجربی روزگار شان بوده که گفتم، آن را هم تماماً نداشته و لازم هم نبوده که داشته باشد و این بی علمی به نظر من به هیچ وجه «خلل در رسالت ایشان نیست». هیچ دلیلی هم ندارم که بپذیرم کسی که خود فهمیده که انا بشرٌ مثلکم و این معنا را هم به صراحت در قرآن بیان فرموده، به قول شما «ملکوت و باطن تمام اشیاء و مواد و مسائل را» ببیند، یا به قول مرحوم محمد صادقی تهرانی، «علم در تمام زمانها، دنباله روی قرآن است». مگر این که منظور شما از «ملکوت و باطن» و منظور ایشان از علم، همان حقایق مربوط به خدا و آخرت باشد.
آنچه هم از مهندس میثمی نقل کردم، صرفا اهمیت ِ یافتن پاسخی برای مسئلة علم و دین بود، هر چند این فهم از وحی و دین را هم کمابیش از ایشان و بعدها به تفصیل بیشتر از دکتر سروش دارم.

جناب آقای ستاریان عزیز. سلام. درک من از این حدیث مبارک نبوی (ص) که میفرمایند "انا مدینه العلم و علی بابها" به درک من از مفهوم علم در این حدیث وابسته است. چنان که لابد استحضار دارید، علم در گذشته معنایی متوسعتر از science (علم تجربی) داشته و در اینجا گمان میکنم همان علم به حقایق مربوط به خدا و آخرت باشد، یعنی دین.

ستاریان چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 20:13

سلام اقای سید محمدی
امروز توی ایمیلم مطلب جالبی رسیده بود :

فرعون مرا مسلمان کرد
هنگامی که فرانسوا میتران در سال ۱۹۸۱میلادی زمام امور فرانسه را بر عهده گرفت، از مصر تقاضا شد تا جسد مومیایی شده فرعون برای برخی آزمایش‌ها و تحقیقات به فرانسه منتقل شود.
هنگامی که هواپیمای حامل بزرگترین طاغوت تاریخ در فرانسه به زمین نشست، بسیاری از مسئولین کشور فرانسه و از جمله رئیس دولت و وزرایش در فرودگاه حاضر شده و از جسد طاغوت استقبال کردند.
پس از اتمام مراسم، جسد فرعون به مکانی با شرایط خاص در مرکز آثار فرانسه انتقال داده شد تا بزرگترین دانشمندان باستان‌شناس به همراه بهترین جراحان و کالبدشکافان فرانسه، آزمایشات خود را بر روی این جسد و کشف اسرار متعلق به آن شروع کنند.
رئیس این گروه تحقیق و ترمیم جسد یکی از بزرگترین دانشمندان فرانسه بنام پروفسور موریس بوکای بود که برخلاف سایرین که قصد ترمیم جسد را داشتند او در صدد کشف راز و چگونگی مرگ این فرعون بود.
تحقیقات پروفسور بوکای همچنان ادامه داشت تا اینکه در ساعات پایانی شب، نتایج نهایی ظاهر شد؛ بقایای نمکی که پس از ساعتها تحقیق بر جسد فرعون کشف شد دال بر این بود که او در دریا غرق شده و مرده است و پس از خارج کردن جسد او از دریا برای حفظ جسد، آن را مومیایی کرده‌اند. اما مسئله‌ی غریب و آنچه باعث تعجب بیش از حد پروفسور بوکای شده بود این مسئله بود که چگونه این جسد سالم‌تر از سایر اجساد باقی مانده، درحالی که این جسد از دریا بیرون کشیده شده است.
پروفسور موریس بوکای در حال آماده کردن گزارش نهایی در مورد کشف جدید (مرگ فرعون بوسیله غرق شدن در دریا و مومیایی جسد او بلافاصله پس از بیرون کشیدن از دریا) بود که یکی از حضار در گوشی به یادآور شد که برای انتشار نتیجه تحقیق عجله نکند، چرا که نتیجه تحقیق کاملا مطابق با نظر مسلمانان در مورد غرق شدن فرعون است.
ولی موریس بوکای بشدت این خبر را رد کرده و آن را بعید دانست. او بر این عقیده بود که رسیدن به چنین نتیجه ی بزرگی ممکن نیست مگر با پیشرفت علم و با استفاده از امکانات دقیق و پیشرفته کامپیوتری.
در جواب او یکی از حضار بیان کرد که قرآنی که مسلمانان به آن ایمان دارند قصه غرق شدن فرعون و سالم ماندن جثه‌ی او بعد از مرگ را خبر داده است.
حیرت و سردرگمی پروفسور دوچندان شد و از خود سوال می‌کرد که چگونه این امر ممکن است با توجه به اینکه این مومیایی در سال ۱۸۹۸میلادیکشفشده است، در حالی که قرآن مسلمانان قبل از ۱۴۰۰ سال پیدا شده است؟ چگونه با عقل جور در می آید در حالی که نه عرب و نه هیچ انسان دیگری از مومیایی شدن فراعنه توسط مصریان قدیم آگاهی نداشته و زمان زیادی از کشف این مسئله نمیگذرد؟ موریس بوکای تمام شب به جسد مومیایی شده زل زده بود و در مورد سخن دوستش فکر می‌‌کرد که چگونه قرآن مسلمانان درمورد نجات جسد بعد از غرق سخن می‌گوید در حالی‌که کتاب مقدس آنها از غرق شدن فرعون در هنگام دنبال کردن موسی سخن میگوید اما از نجات جسد هیچ سخنی بمیان نمی‌آورد و با خود می‌گفت آیا امکان دارد این مومیایی همان فرعونی باشد که موسی را دنبال میکرد؟ و آیا ممکن است که حضرت محمد هزار سال قبل از این قضیه خبر داشته است؟ او در همان شب تورات و انجیل را بررسی کرد اما هیچ ذکری از نجات جسد فرعون به میان نیاورده بودند.
پس از اتمام تحقیق و ترمیم جسد فرعون، آن را به مصر باز گرداندند ولی موریس بوکای خاطرش آرام نگرفت تا اینکه تصمیم گرفت به کشورهای اسلامی سفر کند تا از صحت خبر در مورد ذکر نجات جسد فرعون توسط قرآن اطمینان حاصل نماید.
یکی از مسلمانان قرآن را باز کرد و این آیه را برای او تلاوت نمود :
{فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً وَإِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیَاتِنَا لَغَافِلُونَ} [یونس:۹۲]
ما امروز پیکرت را [از آب‏] نجات می‌دهیم تا عبرت آیندگان شوى، و همانا بسیارى از مردم از آیت‏هاى ما بى‏خبرند این آیه او را بسیار تحت تآثیر قرار داد و لرزه بر اندام او انداخت و با صدای بلند فریاد زد: “من به اسلام داخل شدم و به این قرآن ایمان آوردم.”
موریس بوکای با تغییرات بسیاری در فکر و اندیشه و آیین به فرانسه بازگشت و دهها سال در مورد تطابق حقائق علمی کشف شده در عصر جدید با آیه های قرآن تحقیق کرد و حتی یک مورد از آیات قرآن را نیافت که با حقایق ثابت علمی تناقض داشته باشد.
و بر ایمان او به کلام الله جل جلاله افزوده شد (لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه تنزیل من حکیم حمید).
حاصل تلاش سالها تحقیق این دانشمند فرانسوی کتاب “قرآن و تورات و انجیل و علم بررسی کتب مقدس در پرتو علوم جدید” بود.
دانلود متن فرانسوی کتاب
http://www.islamic-invitation.com/downloads/Bible-Quran-Science_fr.pdf
متن انگلیسی پیوست است یا می توانید از این لینک دانلود کنید.

http://www.islamic-invitation.com/downloads/Bible-Quran-Science_fr.pdf

منابع:
http://en.wikipedia.org/wiki/Maurice_Bucaille
http://www.islamic-invitation.com/book_details.php?bID=899&dn=1
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=123209

ویکیپدیا درباره اش اینطور گفته :
The Bible, The Qur'an and ScienceIn 1976, he published his book, The Bible, The Qur'an and Science which argued that the Qur'an contains no statements contradicting established scientific fact.[4] Bucaille argued that the Qur'an is in agreement with scientific facts, while the Bible is not. He states that in Islam, science and religion have always been “twin sisters” (vii). According to Bucaille, there are monumental errors of science in the Bible and not a single error in the Qur'an. Bucaille's belief is that the Qur'an's descriptions of natural phenomena make it compatible with modern science. Bucaille concludes that the Qur'an is the reliable word of God.

Bucaille argues that the Old Testament has been distorted because of numerous translations and corrections as it was transmitted orally. He highlights, in his words, “numerous disagreements and repetitions”, in the Old Testament and the Gospels. In his analysis, Bucaille claims he makes use of many propositions of Biblical criticism, such as the documentary hypothesis. With regard to the Qur'an, however, Bucaille followed the Islamic tradition that the Qur'anic scrolls are said to have been collected during Muhammad’s lifetime.

nastuh پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:39 http://nastuh69.blogfa.com

جناب سَلمان مُحمدی گرامی درود بر شما.

1) آیا اگر قرآن را میزان فهم پیامبر از بنیاد هستی که خداست بدانیم آن گاه نباید بگوییم خداوندی که در آیه ی 1 سوره ی یوسف و آیه ی 82 سوره النساء قرآن را سُخن خویش و نه سُخن محمد می داند در گفتار خود صادق نبوده است؟ شما آیا به راست و درست بودنِ آیات خداوندی ایمان دارید یا ندارید؟ آیا این خداست که از زبان محمد می گوید؛ قرآن سخن خداوند است یا محمد است که فهم خود از بنیاد هستی را وحی نامیده و از زبان خدا بر خود وَحی فرستاده است؟ و از چه رو هرگز فهم محمد از هستی را باید وحی خداوندی بدانیم، آیا تنها به این سبب که محمد بر آن بوده است که:
" .. . (جهان) خدایی دارد و این که معادی در کار است؛ این که خدا بی نهایت است و جهان بانهایت است؛ این که خدا ربّ (پروردگار، تکامل بخش) است و جهان تکامل یاب است؛ این که انسان خلیفة خداست و تکلیف دارد به عنوان جانشین خدا این جهان را تکامل ببخشد؛ و ..."
خوب، چه پیش و چه پس از محمدبن عبدلله ، بسیاری از مردم چنین باورهایی درباره جَهان داشته اند. اگر چنین است، علت برتر نهادن محمد نسبت به دیگران در چیست؟ خوب، یونانیان باستان نیز از سرنوشت انسان ها در هادس سخن می راندند، ارداویراف در ایران باستان نیز درست هَمچون معراج پیامبر به دیدار امشاسپندان رفت و بر سر پل چینوت که شبیه پل صراط اسلام است به چشم خود دید چگونه در دوزخ انسانها را شکنجه می کنند. پس چرا شما از زردتشت پیروی نمی کنید چه دلیلی دارید بر این که فَهم محمد از هَستی بهتر یا برتر از فهم زردتشت یا بودا یا کنفوسیوس از خدا بوده است؟ اگر قرآن فقط جهان بینی محمد است و اگر قرآن درست از همین رو حاوی خطاهایی است که به سبب بشر بودن محمد در این کتاب رسوخ کرده است، و اگر بَسی روشن است که کتابی که حاوی خطاست، تا آنجا که حاوی خطاست شایسته ی استناد نیست، از چه رو ما به کتابهایی چون دیوان حافظ نمی گرویم ولی باید ضرورتاً به کتاب قرآن بگرویم؟ ضرورت این ایمان و این "گرویدن" از کجا می آید اگر کتاب قرآن هم، همچون همه ی کتابها دارای خطا و اشتباه باشد؟
به دیده ی من به سبب خطاها و ناسازگاریهایی که در قرآن هست این کتاب شایسته ی گروش نیست گرچه می توان از آموزه های درستِ آن، همچون همه ی کتاب های دیگر بهره برد و حتی در پاره ای از موارد ارزش های اخلاقی و زیباشناختی که در آن موجود است را سُتود. قرآن خطا دارد، قرآن ناساز با آیه ی 1 سوره ی یوسف و آیه ی 82 سوره النساء ناهمسازی هم دارد، از همین رو قرآن نمی تواند کتاب خدا باشد. از همین رو قرآن از فهم بشری محمد برخاسته است، فهم بشری محمد همچون همه ی فهم ها و شناخت های انسانی خطاآلود است و همچنان که ما به انسان های دانا نمی گرویم بلکه تا آنجا که شدنی راست بودن سخنانشان را می سنجیم و اگر با واقعیت خوانا بود سخنان آنان را می پذیریم، به همین سان آیات قرآن را نیز باید در بوته ی سنجش نهاد اگر با واقعیت همخوان بود آنها را پذیرفت و اگر نبود همچون همه ی خطاهای بشری آنها را کنار نهاد. از همین روست که گفتم اگر آیاتی در قرآن باشد که خطا باشند باید رای به زدودن آن آیات از کتاب قرآن داد از همین رو من ایستار جناب سید محمدی و جناب ستاریان در پدافند از خداوندی بودن کتاب قران را دیدگاه شما پذیرفتنی تر می دانم گر چه با ایشان به هیچ رو همرای نیستم.

شُما خَطاب به آقای سید محمدی فرموده اید:

"من نمیگویم که «حضرت محمد (ص) درباره کیهان به این عظمت و به این شگفتی، احیاناً، از سر هوا و هوس و اندیشه های بیپایه و بیمایه نظر داده؛ میگویم در حد علم خود نظر داده و سقف علم تجربی ایشان علم تجربی روزگار شان بوده که گفتم، آن را هم تماماً نداشته و لازم هم نبوده که داشته باشد و این بی علمی به نظر من به هیچ وجه «خلل در رسالت ایشان نیست»"

چه می گویید اگر کسی ادعا کند، از آنجا که دانش و اندیشه های مردمان آن روزگار عربستان، به سبب کوتاه بودن سقف ذهن شان، بی پایه و مایه بوده است پس ضرورتاً اندیشه های محمد نیز که فرزند زمانه ی خود بوده باید بی پایه و مایه باشد! در نتیجه کیهان شناسی نادرستی که در قرآن از آن یاد شده از آنجا که از مرز دانسته های محمد بر نمی گذشته، کیهان شناسی ای است بی پایه و مایه و در نتیجه پاره ای از آیات قرآن بی پایه و مایه اند و شایسته ی دور ریختن. حقیقت هم این است که اگر کیهان شناسی قرآن را تنها بازتاب دانسته های محمد بدانیم، ناگزیر باید بپذیریم که می شود پاره ای از آیات قران را از این کتاب "حذف" کرد! اما ایا شما یارای چنین کاری را دارید؟ در نتیجه ی این واکاوی ما ناگزیریم با فرض خداوندی بودن کتاب قران بیاغازیم و آن گاه ببینیم که با این فرض، آیا می توان قرآن به راستی کتاب خدا دانست یا نمی توان؟ به دیده ی من قرآن نمی تواند کتاب خدا باشد. دلیل هایم را در جُستارهایم نوشته ام!

2) دوباره میگویم
اگر -
"هر گونه ارتباطی که (خدا) با ما برقرار کند، به دلیل محدودیت و بانهایت بودن ما و ذهن ما به ناچار فَهم ما از خدا محدود خواهد شد"

و اگر-

"وحی عبارت است از فهم نبی (ص) از مواجهه اش با عظیمترین رازهای هستی"

آنگاه از چه رو هرگز می باید این کتاب را از کتاب های دیگری که به موضوع انسان و سرنوشت اش می پردازند بَرتر نهاد.
اگر قرآن در نوع بیان خود از نگرگاه و دانش کراندار پیامبر تاثیر پذیرفته باشد باید تایید کنید که این سُخن، سخن یک انسان است همچون همه ی انسان های دیگر. در این صورت، سخن این انسان به همان اندازه ارزش دارد که سخن انسان های دیگری که از دریچه های دیگری به جهان و کار و بارش اندیشیده اند و می اندیشند، طُرفه این که باور شُما به معاد و جهان بینی قرآنی خود از دل ایمان تان به این کتاب برمی خیزد و هر ایمانی مُستلزم فهم و معرفتی توجیه کننده ی این ایمان هم هست (جلوتر به تناقضی که در دل رهیافت شما هست اشاره می کنم) اما اگر سببی هست که قرآن را برتر از کتاب های دیگر و سزاوار پیروی می کند باید سببی خداوندی باشد و از آنجا که نمی شود خدا سُخن نادرست بر کَسی فرو فرستد یا سخنی بر پیامبرش فروفرستد که در آینده نادرست از آب در آید، توجیه شما برای خطاها یا ناهمسازی هایی که در قران در زمینه ی کیهانشناسی یا آناتومی و ... در کار می باشد توجیه کارسازی نیست.
اما این را که دین را با شناخت و معرفت دینی پیوندی نیست سخنی است که از خورجین کلامیگری دکتر عبدالکریم سروش سر بر اورده است و سخنی بی پایه است.
تا آنجا که به بشر بودن محمد بن عبدلله بر می گردد من نیز با شما همرایم که دانش وی در مرز دانسته های عربان آن روزگار بوده است اما آنجا که به "وحی" بر می گردد در چندین آیه از زبان خدا به مُحمد گفته است که به ناباوران بگو این کتاب قطعاً کتاب خداست، نشانه اش این که در این کتاب نه خطایی دیده می شود و نه اختلافی دارد. قرآن پا را حتی از این هم فراتر نهاده مخالفان را به "تحدی" و هماوردخواهی هم فرا می خواند، پس اگر قرآن نزد رسول اش تنها فهم خود او از "عظیم ترین رازهای هستی"؟! بوده است پیامبر به چه دستاویزی و با چه دلیلی به صحت سخنان خود پی می برده است؟ او چگونه درمی یافته است آنچه به شهود یا اشراق یا هر چیزی دیگر که شما می پندارید، شهودهایی الهی اند نه شیطانی؟
به دیده ی من مُحمد بن عبدلله، درست یا نادرست، می پنداشته است که حقیتاً رسول خداست و خدا مستقیماً یا از راه رسولانش (جبرییل و ...) پیام ها را بر او فرومی خواند.
ما دو راه بیشتر نداریم
1. قرآن کتاب خداست و مُحمد رسول اوست.
2. قرآن فَهم مُحمد از رازهای جهان است و محمد این فهم خود را کلام خدا وانموده است. در نتیجه قرآن در حقیقت کتاب خدا نیست و مُحمد نیز در نهایت شخصی است همچون عارفان که الهامات خود را بر زبان آورده یا به خامه کشیده اند. در نتیجه پیامبر اسلام نیز چیزی بیش از یک عارف وارسته اما فراتر رفته نیست. پیامبر شخصی است که در نهایت چند پله از ابن عربی یا مولوی رومی برتر است! از همین رو، همچنان که نیازی نیست به کیهان شناسی مولوی و حافظ خرده بگیریم نیازی هم نیست که به کیهان شناسی قرآن خرده ای بگیریم چون هدف هدایت انسان است نه آموزش نجوم! اگر چنین است شما به من بگویید هدف خدا یا محمد از قرار دادن این همه آیات متشابه در دل قران که به دست آویزی برای دروغینه دانستن قرآن نزد پس زنندگان بدل شده است چیست؟ اگر مُحمد یا خدا می دانست کیهانشناسی اش مایه ی خرده گیری منکران خواهد شد آیا بهتر نبود فقط همان آیات هدایت کننده را در قران می آورد و نکات مربوط به آسمان و زمین را به دانشمندان وا میگذاشت؟ اما اگر قصد خدا یا محمد از بیان این آیات معطوف کردن ذهن انسان به سوی عظمت های کیهان بوده، آیا محمدی که تنها با فهم خود از هستی وَر می رفته نمی بایست با خود بیندیشد اگر روزی ثابت شود سخنانم در مورد جهان و کیهان نادرست از آب در اید مردم از راهی که بدان فراخوانده ام گریزان و رویگردان خواهند شد و رسالت ادعایی ام بر باد خواهد شد ؟
بدین سان می بینید اگر محمد به راستی اعتقاد نداشت ان چه بر او فرو می آید یا بر او فهم می شود به راستی کلام خدشه ناپذیر و تا ابد صادق خداست که هیچ گونه دگرگونی در ان نیست ان گاه، دچار چنان وسواسها و تردیدهایی می شد که ادامه ی رسالتش را ناممکن می گرداند.
حال پرسش این است که صرفنظر از درک خاص محمد از حالات و الهاماتی که با ان ها دست و پنجه نرم می کرده، و به او می باورانده که او ضرورتاً فرستاده ی خدا به جانب ادمیان است، ایات قران به راستی برخاسته از شورهای درونی اویند یا کلام خدا؟ برای این کار هم راهی جز این نیست که به تحدی و هماورخواهی قران پاسخ دهیم و ببینیم که آیا می شود در قران خطا یا اختلافی دید یا خیر؟ حتی اگر قران چیزی جز کلام خود محمد یا فَهم او از هستی و غایات آن هم نبوده باشد باز محمد در این کتاب دروغ شمارندگان سُخن خویش را به هماودخواهی خوانده است و ادعا کرده است که اگر کسی بتواند در این کتابی که یا گفته ی خداست یا الهامات هستی شناختی محمد، خطایی یا اختلافی ببیند، خود به خود اعتبار رسالت او زیر سوال خواهد رفت. بنابراین بد نیست ببینیم که در قران خطا و اختلاف هست یا نه.
1.محمد گفته است که اگر خطا و اختلافی در آیاتی که من بر شما می خوانم یافتید بدانید که من در آن چه می گویم صادق نیستم و این قرآن سند رسالت یا الهام من از جانب خدا نیست؟
2. اگر دریافتید که در این کتاب اختلافی و خطایی نیست پس یقین کنید که این کتاب سند رسالت من از جانب خداست.
اقای سلمان محمدی عزیز من هم به همین توصیه ی پیامبر در قران از زبان خدایش عمل کرده ام و در مقالاتم نشان داده ام در قران هم خطا وجود دارد و هم اختلاف و ناهمسازی بنابراین حتا اگر این کتاب چیزی نباشد جز فهم پیامبر از هستی از انجا که خود پیامبر وجود اختلاف و خطا را نافی رسالت و نبوت خود دانسته من بنا به رهنمود خود پیامبر می گویم کتاب قران به علت وجود اختلاف و خطا سند رسالت محمد نیست و بنا به ادعای خود او فاقد شان و اعتبار خداوندی است و بنا بر این این کتاب نیز در بهترین حالت همان اندازه ارزش پیروی و رهروی دارد که دیوان حافظ شیرازی دارد. نکته این است که ما به حافظ سیرازی نمی گرویم بنابر این ضرورتی ندارد که به کتاب قران هم بگرویم و آن را برنامه ی سعادت این دنیایی و آن دنیایی خود بدانیم! اما این کاری است که همه مومنان انجام می دهند و شما نیز! جستارهای من پاسخی هستند به "تحدی" قرآن، من می گویم قرآن که
یا
سخن مستقیم خداست که از طریق فرشته ی وحی به محمد رسیده
یا ان چنان که شما می فرمایید
فهم محمد است از هستی و غایات آن
باری من می گویم این کتاب دارای خطاست. خود خدا یا محمد در کتاب خویش فرموده است اگر در هر زمان در کتاب من خطا یا ناهمسازی دیدید، بدانید که رسالت من دروغ و بیهوده بوده است، بنابراین در چنین صورتی من شایستگی اطاعت و پیروی را ندارم، حال که می نماید در قرآن هم خطا هست و هم ناهمسازی، پس شما بفرمایید چرا نباید به سخن خود پیامبر گوش فراداریم و قرآن را به عنوان یک کتاب مقدس و یک برنامه ی جامعه سعادت انسانها به کناری نیفکنیم؟ در این صورت این کتاب می تواند جایی در کنار کتاب های شعر حافظ و سعدی هم داشته باشد و ما به همان شیوه ای از آن بهره ببریم که از این کتاب ها بهره می بریم بی آن که نیازی باشد به این کتاب ایمان داشته باشیم یا نداشته باشیم.
با سپاس

nastuh پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:58 http://nastuh69.blogfa.com

نستوه-پرفسور بوکای نویسنده کتاب "عهدین قران علم"
جناب بوکای عزیز این که اطلاعات درستی دوشادوش با اطلاعاتی غلط در یک کتاب وجود داشته باشد این امر اسمانی بودن ان کتاب را ثابت نمی کند شما همچنان در مقدمه کتابتان اذعان داشته اید در یافتن دینی که به راستی دین خدا باشد بدون پیشداوری نبوده اید و عینیت تحقیق را با ذهنیت های خود در امیخته اید و از ان گذشته برای 99 درصد تفسیرهایتان ار قران دلیلی اقامه نکرده اید و خطاهای قران را کاملا از قلم انداخته اید بنابر این حتی اگر درست باشد قران از نجات فرعون خبر داده باشد این امر خطاهای این کتاب را نمی پوشاند.

سلمان محمدی پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 04:35 http://salmanmohammadi2.blogsky.com

جناب آقای نستوه
سلام. نمیدانم چه شد که این پاسخهای شما را نه من دیدم، نه جناب آقای سیدمحمدی، و نه جناب آقای ستاریان. امروز پس از شش ماه در حین بحث دیگری ما را مطلع کرده اید و ما هم خدمت رسیده ایم. ولی ما شاء الله چنان مطول مینویسید که آدم میماند آیا جواب بدهد یا نه؟ باری، فعلا که قصد جواب کرده ایم و از خدا در این راه کمک میطلبیم
1. من قرآن را کتاب هدایت میدانم و نه کتاب علم یا فلسفه. از این رو جستجوی شما و دیگر منکران در این کتاب برای یافتن اغلاط علمی آن را بیهوده میدانم چون حتی اگر چنین خطاهایی در آن باشد، به این رسالت قرآن و رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلّم) ربطی ندارد. در این مورد هنوز چیزی نگفته اید.
2. در مورد وحی نظر خاصی داده ام: عبارت است از فهم نبی (ص) از مواجهة خود با حقیقت هستی. طبق این نظر وحی تابع دو چیز میشود: یکی حقیقت هستی = خدا که بینهایت است و دیگری فهم نبی (ص) از آن که محدود و نهایتمند است. به این ترتیب وحی نیز نسبی میشود. (استطرادا خدمت دوستان همباورم عرض کنم که این نسبیت بیان دیگری است از همان محکم و متشابه که خود قرآن گفته است. به علاوه، جز خود خدا که بی نهایت است، همة اشیاء عالم از جمله وحی نسبی اند.) و این یعنی که امکان وجود متشابه و عَرَضی در آن هست. و از جملة اینها میتواند فهم علمی نبی اکرم (ص) باشد و این هیچ خللی در نبوّت ایشان پدید نمی آورد. این تلقی از وحی، هیچ تنافری با کلام خدا بودن قرآن ندارد. برای تقریب به ذهن شاید این تمثیل بد نباشد: کسی خطابة غرایی برای ما میخواند، ولی ما چون از او دوریم، به ناچار تمام سخن او را به خوبی نمیشنویم. حال که میخواهیم پیغام او را برای شما بیاوریم، طبیعی است که عین آن خطابة غرا را نمیتوانیم به شما بدهیم و هر نقصی در این انتقال رخ دهد، نه به خاطر دروغگویی ماست، نه به خاطر آن است که آن خطابه خوان در کار نبوده و ما از خود او را ساخته ایم، نه .... حدّ طبیعیِ من فهم این مقدار از سخن او بوده است.
2. گفته اید "چه پیش و چه پس از محمدبن عبدلله [ص]، بسیاری از مردم چنین باورهایی درباره جَهان داشته اند. اگر چنین است، علت برتر نهادن محمد نسبت به دیگران در چیست؟" نفس سابقه دار بودن آموزه هایی که رسول الله (ص) از وحی آموخته، حرف درستی است و ما هم بدان باور داریم: همة رسولان (ع) - به وسیعترین معنای کلمة رسول - پیام واحدی داشته اند و اتفاقا این وحدت پیامها خود از نشانه های واحد بودن منشأ آنهاست. اما این وحدت طبیعتا نسبی است. کسی نمیگوید همة حرفهای اسلام و مثلا مسیحیت یکی است که! اما تشابهات آن قدر هست که بگوییم منشأ واحدی داشته اند. این که چرا ما به حضرت خاتم (ص) اعتقاد داریم و نه دیگرانی که پیامهای مشابهی داشته اند، لابد هر کس دلیلی برای خود دارد. دلیل من این است که آموزه های ایشان را منسجم تر و دست نخورده تر و متکاملتر از دیگران یافته ام. (انصافا جا دارد بگویم "چه طور؟ مشکلی هست؟") مثلا پرسیده اید چرا به حافظ نمیگروم؟ چون حرفهای او به گرد پای رسول اکرم (ص) هم نمیرسد. اصلا خودش معترف است که هر چه دارد همه از دولت قرآن دارد. (شما خوب اید؟ آخر این هم سوال بود پرسیدید؟!)
3. پرسیده اید "چه می گویید اگر کسی ادعا کند، از آنجا که دانش و اندیشه های مردمان آن روزگار عربستان، به سبب کوتاه بودن سقف ذهن شان، بی پایه و مایه بوده است پس ضرورتاً اندیشه های محمد نیز که فرزند زمانه ی خود بوده باید بی پایه و مایه باشد"! خیر! این در صورتی درست میبود که من از معادلة وحی، خدا را به کلی حذف میکردم و یکسره پیامبر (ص) را مینشاندم. که چنین نکرده ام.
4. سپس از این مقدمه که کیهانشناسی قرآن ممکن است خطا باشد، نتیجه گرفته اید که "پاره ای از آیات قرآن بی پایه و مایه اند و شایسته ی دور ریختن". باز هم نه! چون اولا من که برای کیهانشناسی سراغ قرآن نرفته بودم. ثانیاً آن بخشهایی هم که به زعم شما رنگ کیهانشناسی عصر و دیگر علوم عصر رسول اکرم (ص) را دارند، چون برای هدایت آمده اند، باید ببینم از آنها چه هدایتی میتوانم بگیرم. "ربّنا ماخلقت هذا باطلاً" را با هر کیهانشناسی ای میتوان گرفت و از آن برای زندگی اخلاقی امروز و همیشه بسیار چیزها میتوان آموخت.
5. گفته اید "طُرفه این که باور شُما به معاد و جهان بینی قرآنی خود از دل ایمان تان به این کتاب برمی خیزد". باز هم نه! ما با فطرت خود خدا را شناخته ایم و به او ایمان آورده ایم. خدایی که بی نهایت است و خیر مطلق است و قدرت مطلق است و علم مطلق است و .... سپس به رسول گرامی او (ص) و کتابش ایمان آورده ایم. لذا همواره فهم مان از قرآن و سنت را به صفات خدا محک میزنیم. تفصیل این روش را در اینجا گفته ام:
http://salmanmohammadi2.blogsky.com/1389/12/13/post-9/
و کمی هم در این جا:
http://salmanmohammadi2.blogsky.com/1389/11/29/post-8/

6. گفته اید "اما این را که دین را با شناخت و معرفت دینی پیوندی نیست سخنی است که از خورجین کلامیگری دکتر عبدالکریم سروش سر بر اورده است و سخنی بی پایه است". طرفه آن که هیچ استدلالی در بی پایگی این مطلب ارائه نکرده اید!!! در هر حال من قبول دارم که دین داریم و فهم دین یا معرفت دینی. فهم دین طبیعتا فهم "دین" است، اما در عین حال "فهم" دین هم هست و نه خود دین!
7. پرسیده اید "هدف خدا یا محمد از قرار دادن این همه آیات متشابه در دل قران که به دست آویزی برای دروغینه دانستن قرآن نزد پس زنندگان بدل شده است چیست؟" این ناگزیر بوده است. هر بانهایتی در مواجهه با بی نهایت چنین میکند. دانشمندان علوم طبیعی هم در مواجهه با طبیعت به همین نحو عمل میکنند: طبیعت داریم و فهم ما از طبیعت.

نستوه (= الهه متقی) چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 19:45

جناب سلمان محمدی من با این درک شما از رابطه ی خدا و انسان و مشکل دارم.

"این تلقی از وحی، هیچ تنافری با کلام خدا بودن قرآن ندارد. برای تقریب به ذهن شاید این تمثیل بد نباشد: کسی خطابة غرایی برای ما میخواند، ولی ما چون از او دوریم، به ناچار تمام سخن او را به خوبی نمیشنویم. حال که میخواهیم پیغام او را برای شما بیاوریم، طبیعی است که عین آن خطابة غرا را نمیتوانیم به شما بدهیم و هر نقصی در این انتقال رخ دهد، نه به خاطر دروغگویی ماست، نه به خاطر آن است که آن خطابه خوان در کار نبوده و ما از خود او را ساخته ایم، نه .... حدّ طبیعیِ من فهم این مقدار از سخن او بوده است."

چه میشود کسی که این خطابه ی غرا را میشود ان چیزهایی که به قول شما مربوط به هدایت را درست می فهمدو ان ان چیزهایی که مانند کیهانشناسی است را غلط غلوط ، در صورتی که زمان زنازل شدن آیه به (هر معنایی که شما در نظر می گیرید) یک زمان مشخص بوده.
تمام این استدلالات شما را می توان به یک فرد شیطان زده هم تعمیم داد. چرا این امکان را نفی می کنید؟

فرموده اید:

ثانیاً آن بخشهایی هم که به زعم شما رنگ کیهانشناسی عصر و دیگر علوم عصر رسول اکرم (ص) را دارند، چون برای هدایت آمده اند، باید ببینم از آنها چه هدایتی میتوانم بگیرم. "ربّنا ماخلقت هذا باطلاً" را با هر کیهانشناسی ای میتوان گرفت و از آن برای زندگی اخلاقی امروز و همیشه بسیار چیزها میتوان آموخت.

مشکل این نظر این است که ان را نمی توان ان را به تمام ایات قران تعمیم داد. ما با هم بحث های گسترده ای داشته ایم.
من اگر بگویم خدا کافران را به الاغ تشبیه کرده و نتیجه گرفته بخش بزرگی از بشریت همچون حیوانات زندگی می کنند و از شما بخواهم حکمت و فلسفه ی ان را به من کافر زیر مجموعه کافران بگویید احتمالا شما سکوت می کنید اما پای ایات مربوط به کیهان که میان می اید می گویید باید به حکم اخلاقی-انسانیو فلسفی ای پشت ان است دقت داشته باشیم.
مشکا رهیافت شما به طور کلی این که اولا از یک طرف می گوید وحی همان فهم نبی از هستی و دوماً همان وحی به معنای قدیمی را از یک در خارج کرده بودید از در دیگر وارد می کنید. من می گویم فهم هر کس از بینهایت حدی دارد و محدوده ای این درست اما چرا تنها باید به فهم محمد در مورد هستی وجهه ای استثنایی ببخشیم و به قول شما بگوییم این از همه ی کلامهای حکمتی و فلسفی دنیا با ارزش تر است. در صورتی که از دید من مطلقاً چنین نیست. فردی که بخش بزرگی از انسانها را گمراه وامی نماید و فرد دیگری که معتقد است که بهتر است ادمی بدون اندیشیدن به مکتب و عقیده ای خاص درخت دوستی بنشاند از زمین تا اسمان با هم متفاوتند هر چه این دومی از اولی تاثیر هم پذیرفته باشد.
پس از دید من سخنان شما توجیه در خوری ارائه نمی دهد.
ضمناً فرض کنیم خدا بینهایت است و یکی از انوار بینهایتش فردی را در بر می گیرد و با او یکی میشود و به طرزی استثنایی او را به قول شما مخاطب "خطابه ای غرا" قرار می دهد. در این صورذت این نور چندان منور است که وجود مخاطب را از دانشی بینهایت پر می کند نه از غلط غلوطهای صحاری عربستان.
ضمناً از دید درون دینی محض که بنگریم سخنان شما همه مخالف ان ایاتی را قران است که می گوید در این کتای هیچ خطایی نیست و حتا منکرا را به تحدی می خواند من قبلاً در مورد انها صحبت کردم ولی شما مطلقا بدانها توجهی ننمودید . با تشکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد