حق و تکلیف

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            یکی از رفقای گرامی ی من، در ذیل مقاله ی قبل بنده به نام «اسلام و سوسیالیسم و لیبرالیسم» (http://seyyedmohammadi.blogsky.com/1391/02/02/post-322/ ) کامنت عمومی نوشت، عیناً به این شکل:

            «سلام،

هیچ حق و تکلیفی در  اسلام مغفول نمانده است، اما فقه اسلامی در خیلی از زمینه غایب است.

حضرت علامه حکیمی، مقاله ای دارد با عنوان " غیاب " که به یادبود مرحوم آیت الله سید روح الله خاتمی، در یادنامه ایشان چاپ شده است. در آنجا ایشان فهرست بلند بالایی از صحنه ها و میدان هایی که علمای اسلامی در آنها حضور نیافته و علمی تولید نکرده اند را احصاء نموده و  آسیب ها و خطراتی را که از ناحیه این عدم حضورها گریبان امت اسلامی را گرفته است، نشان داده و ضرورت توجه و حضور و استخراج منابع و  تولید فکر و اندیشه را خواستار شده است.»

پایان نقل عین کامنت.

نظر نویسنده ی وبلاگ:

ــ آیا فقه اسلامی، که ظاهراً به طور عمده محصول دیدگاههای فقیهان اسلامی است، آیا یعنی حضورش در همه چیز و همه جا، باید از اینی هم که تا به حال بوده، بیشتر باشد، تا از «خطراتی که گریبان اُمت را می گیرد» جلوگیری کند؟

ــ اگر «علمای اسلامی» یعنی «فقها»، آیا فقها مسئول تولید علم و تولید فکر و اندیشه هستند؟

ــ من البته نخواندم مقاله ی «غیاب» آقای استاد محمدرضا حکیمی را، اما شاید ایشان یکی از چیزهایی را که مایل است از غیاب بیاید به شهود، «اتحاد جماهیر کشورهای اسلامی» بوده.

ــ قاعدتاً آقای محمدرضا حکیمی و حضرت آقای خمینی و هر عالم شیعه و هر عالم اسلامی، حساسیتش به تعدادی مسائل است. حساسیتها و خواسته ها متفاوت است. شاید ــ البته شاید ــ آقای محمدرضا حکیمی گمان می کند اگر مدعیات و خواسته های مکتب تفکیک پیگیری شود توسط علما و توسط اُمت، آنگاه اُمت اسلام از خطرهایی که گریبانش را گرفته یا خواهد گرفت، تا حدی دور می شود. ظاهراً حضرت آقای خمینی عقیده اش این بود یکی از بزرگترین خطرها برای اُمت اسلامی این است که ولایت فقیه مطلقه بر سر اُمت نباشد. حضرت آقای خمینی در کتاب ولایت فقیه فرموده است: «قیّم ملت با قیّم صغار از لحاظ وظیفه و موقعیت هیچ فرقى ندارد.» توجه کنید فرمایش حضرت آقای خمینی را: «قیّم ملت با قیّم صغار از لحاظ وظیفه و موقعیت هیچ فرقى ندارد.» شاید مرحوم آقای سیدمحمود طالقانی برای پیشرفت اُمت اسلامی، دیدگاهها و نظریاتی داشته متفاوت با آقای حکیمی و حضرت آقای خمینی. شاید مرحوم آقای سیدمحمد حسینی بهشتی دیدگاههایی داشته متفاوت با آقایان دیگر.

ــ قسمتهایی از نظرات مرحوم بهشتی (درباره ی حکومت در جامعه ی اسلامی در عصر غیبت؟) را از روزنامه ی صدای عدالت، دوشنبه، اول تیر 1388، صفحه ی 5 نقل می کنم:

            امامت و امت نسبت به یکدیگر مسئول و متعهدند، با تعهد و مسئولیت متقابل؛

            من اصلا یک رابطه یک طرفه را نمی پسندم و می گویم در هر جامعه ای که رهبری، رابطه یک طرفه دارد، جامعه به رشد واقعی خودش نرسیده و بسیار عالی است که ما امامت عمومی را هم داشته باشیم یعنی کل ملت هم در امامت سهیم است.

ــ نظر مرحوم بهشتی را مقایسه کنید با محسن کدیور، حکومت ولایی، تهران، نشر نی، 1387، صفحه ی 75: «ولایت عمومی مؤمنین می تواند اساس فلسفۀ سیاسی اسلام در عصر غیبت معصوم قرار گیرد.»

            ــ خب «حق و تکلیف»، اگر به دیدگاه و نظر و تفسیر علمای اسلام باشد، مغفول بودن یا نبودنش، بستگی به تعریف آنها و دید آنها به مسئله ی «حق و تکلیف دارد». در چهار دیدگاه یک) دیدگاه «ولایت مطلقه ی فقیه» ( دیدگاه حضرت آقای خمینی)، و دیدگاه «ولایت مطلقه ی فقیه انتصابی ی کشفی ی فقیه» [= دیدگاه آقای تقی مصباح؟ و دیدگاه آقای عبدالله واعظجوادی آملی؟]، و «قیّم ملت با قیّم صغار از لحاظ موقعیت و وظیفه هیچ فرقی ندارد» (= دیدگاه حضرت آقای خمینی)، و «تصمیمات و اختیارات ولى فقیه در مواردى که مربوط به مصالح عمومى اسلام و مسلمین است، در صورت تعارض با اراده و اختیار آحاد مردم، بر اختیارات و تصمیمات آحاد امّت مقدّم و حاکم است» (= دیدگاه حضرت آقای خامنه ای)، و دو) دیدگاه ولایت فقیه مقیده ی انتخابی [= دیدگاه مرحوم آقای منتظری؟]، و سه) دیدگاهی که در زمان غیبت کل امت را در امامت سهیم می داند (= دیدگاه مرحوم آقای بهشتی)، و چهار) دیدگاهی که ولایت عمومی ی مؤمنین [و مسلمین] را مبنای مناسب برای فلسفه ی سیاسی ی اسلام در عصر غیبت می داند (= دیدگاه دکتر محسن کدیور)، آیا کاملاً واضح نیست که «حق و تکلیف» شهروندان جامعه ی اسلامی و حاکم جامعه ی اسلامی، طبق چهار دیدگاه، متفاوت است، و طبق دیدگاه سه و چهار، زمین تا آسمان با دیدگاه یک تفاوت دارد؟ وقتی «حق و تکلیف» طبق دیدگاهها و نظریات مختلف اندیشمندان، ممکن است از زمین تا آسمان تفاوت داشته باشد، طبعاً «مغفول ماندن حق و تکلیف» هم بر اساس دیدگاه درباره ی خود «حق و تکلیف» است.

            ــ دیدگاه حضرت آقای خمینی ولایت فقیه مطلقه ی انتصابی بوده یا نه؟ ظاهراً در نص سخنان ایشان تعبیر ولایت فقیه مطلقه ی انتصابی یا ولایت فقیه مطلقه ی کشفی به کار نرفته، اما در قائل بودن ایشان به ولایت مطلقه ی فقیه ظاهراً تردیدی نیست، و تعدادی از افراد هم ظاهراً از مجموع سخنان و دیدگاههای ایشان، گفته اند ایشان قائل به ولایت فقیه مطلقه ی انتصابی بوده:

            الف) در http://www.majlesekhobregan.ir/fa/publications/mags/is_gv/magazines/016/07.htm آقای نبی الله ابراهیم زادۀ آملی در قسمت دوم «منشأ مشروعیت حکومت در اندیشه سیاسی اسلام و امام خمینی»  گفته است: «آن اندیشمند سترگ اسلامی از آغاز به ولایت مطلقه انتصابی و مشروعیت حکومت دینی معتقد بوده و برای اثبات آن دلایل متعدد عقلی و نقلی اقامه کرده است».

            ب) طبق http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/5684/309/text  محمدمهدی مجاهدی در مجله ی متین، تابستان و پائیز 1378، صفحه ی 309، گفته است: «حضرت امام علاوه بر آنکه در حوزه فقه، نظریه ولایت مطلقه انتصابی فقیه را بازسازی کردند و مبنای تأسیس نظام جمهوری اسلامی قرار دادند، در حوزه عرفان نظری و عملی نیز آثار مهمی از خود بر جای نهاده‏اند.»

            پ) طبق http://www.bashgah.net/fa/content/show/10796  محمدرضا باقرزاده گفته است: «از مجموعه دیدگاه های حضرت امام (قدس سره) برمی آید که ایشان به ولایت مطلقه انتصابی معتقد بودند و سرچشمه مشروعیت حکومت و ولایت را الهی و ولایت فقیه را استمرار ولایت و زعامت ائمّه معصوم (علیه السلام) می دانستند»

            ت) طبق http://kadivar.com/?p=1811  محسن کدیور گفته است: «آیت الله خمینی اولا ولایت مطلقه فقیه را شعبه ای از ولایت مطلقه پیامبر و امامان دانسته است. ثانیا تاسیس حکومت اسلامی را وظیفه فقها دانسته از آغاز حکومت مورد نظر خود را “جمهوری اسلامی” اعلام می کند. ثالثا “ولایت فقیه”را از بدیهیاتی می شمارد که تصورش موجب تصدیق آن می گردد. رابعا اگرچه در شرائطی میزان را رای مردم اعلام می کند اما از دیدگاه وی اعتبار رای مردم به لحاظ نظری و عملی تا آنجا است که ولی فقیه صلاح بداند.»

            و گفته است: «مشروطیت آخوند خراسانی با مبانی کلامی و فقهی او سازگاری دارد. حال آنکه جمهوریت آیت الله خمینی با مبانی کلامی و فقهی او بویژه “نظریه ولایت مطلقه انتصابی فقیه” – که تا به آخر به آن وفادار ماند – در تعارض است. از سوی دیگر نظریه سیاسی خراسانی دموکراتیک تر از نظریه سیاسی آیت الله خمینی است.بلکه می توان گفت نظریه سیاسی آخوند خراسانی مترقی ترین و دموکراتیک ترین نظریات سیاسی فقیهان شیعه تا امروز است. هر چند مشروطیت مورد نظر او خالی از نقاط ابهام و اشکال نیست.»

نظرات 11 + ارسال نظر
خلیل چهارشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 07:40 http://tarikhroze.blogsky.com

سلام،

کاش آقای کدیور می گفت منظورش از " مومنین" چه کسانی اند؛ مومنین شیعه اثنی عشری، هشت امامی، شش امامی، اهل سنت با شعب معروف چهارگانه اش، مومنین لامذهب، مومتین ضد مذهب ......

سلمان محمدی چهارشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:04 http://salmanmohammadi.blogsky.com

جناب آقای سیدمحمدی عزیز. سلام. مطلب جالبی را پیش کشیدید.
1. من میخواهم بر فهرست نسبتا جامع شما دیدگاه مرحوم حائری یزدی را هم بیفزایم که گزارش کوتاهی از آن را پیشتر در بند 1 از یادداشت زیر ارائه کرده بودم:
http://salmanmohammadi.blogsky.com/1389/12/21/post-10/
2. در بارة این مطلب رفیق شما که «هیچ حق و تکلیفی در اسلام مغفول نمانده است، اما فقه اسلامی در خیلی از زمینه ها غایب است» (ظاهرا مستند به نقلی از مرحوم آقای حکیمی) چند نکته دارم که چون طولانی شد، در یادداشتی خواهم آورد ان شاء الله.

صدرالدین مشتاق نائینی پنج‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:08

به نام خدا
سلام
برداشت ابتدایی من از کلام استاد حکیمی(که من هم مقاله نخوانده ام! و این اظهار نظر غریب است!) این بوده که در مواقع ظلم و رویدادهای مهم علما دخالت نکرده اند و سکوت نموده اند.مثل وقایع سه سال اخیر.شبیه
آن روایتی که بیان می دارد در هنگام ظهور بدعت ها عالم باید علم خود را آشکار کند. و انت خبیر که چه تفاوتی است میان نظر من و نظر شما سید عزیز.ولی هر دوی ما بر خطاییم چون اصل مقاله را نخوانده ایم!

سلام صدرالدین مشتاق نائینی عزیز.
اجازه می خواهم نظرم را ذیل نظرت بنویسم.

من زیاد کاری به اصل و فرع نظرات محمدرضا حکیمی نداشتم و ندارم. من سخنانی را نقل کردم، و سپس تحلیل و دیدگاه
خودم
را گفتم. مقاله ی من و منظور من، عمدتاً این است که «حق و تکلیف»، مغفول ماندن و مغفول نماندنش، بستگی به تعریف از حق و تعریف و بستگی به دیدگاههای مختلف درباره ی حق و تکلیف دارد.
دیدگاهی که می گوید

«تصمیمات و اختیارات ولى فقیه در مواردى که مربوط به مصالح عمومى اسلام و مسلمین است، در صورت تعارض با اراده و اختیار آحاد مردم، بر اختیارات و تصمیمات آحاد امّت مقدّم و حاکم است»

حق و تکلیف را قبول دارد، اما چه اندازه حق قائل است برای ولی فقیه و چه اندازه حق قائل است برای کل امت؟

طبق یک دیدگاه، یکی از بزرگترین غفلتها، غفلت از ولایت مطلقه ی فقیه است. طبق یک دیدگاه، فقیه اساساً ولایت شرعی ی الاهی ندارد. هر دو دیدگاه هم قاعدتاً وحی را و قرآن را قبول دارند.

اگر این که شما فرمودی باشد:
«برداشت ابتدایی من از کلام استاد حکیمی(که من هم مقاله نخوانده ام! و این اظهار نظر غریب است!) این بوده که در مواقع ظلم و رویدادهای مهم علما دخالت نکرده اند و سکوت نموده اند.مثل وقایع سه سال اخیر»

بنده موافق این قسمت نظر حکیمی هستم.

هادی طباطبایی پنج‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:13 http://tabatabaie.blogfa.com

داریوش شایگان می گفت زمانی در قرون وسطی مردم جمع می شدند و برای تفریح و سرگرمی خود گربه ها را به آتش می انداختند و از دست و پا زدن گربه لذت می بردند. ظاهرا در قرون وسطی چنین اعمالی مذموم نبوده است. به نظر می رسد که رفته رفته انسان به رشد عقلانی رسیده است. ابدا نمی توان روحیات و افکار انسان امروز را با گذشته در قیاس گرفت. ابدا نمی توان از اندیشه های اسلاف بهره برد و فکر امروز را سامان داد. به نظر می رسد که در اندیشه ی سیاسی هم بهترین راه حل،فکر امروزینمان می تواند باشد. نه اینکه ببینیم و سعی بر آن کنیم تا کنه اندیشه ی قدما را دریابیم و حکم امروزینمان را استنباط کنیم. ولایت از هر نوعی که باشد نه چاره ی درد امروز است و نه حکم حقیقی شارع. حکم شارع همان اندیشه ای می تواند باشد که امروز از فکر فرهیخته ی بشر استنباط می شود...

ستاریان پنج‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:23

سلام
من راستش اصلا نفهمیدم حرف اصلی این مقاله چیست؟

اما سوالی دارم آقای طباطبایی با قید احتیاط فرمودند:
حکم شارع همان اندیشه ای می تواند باشد که امروز از فکر فرهیخته ی بشر استنباط می شود...
می خواستم بدانم اینکه حکم شارع می تواند ...مستنبط از کجای شریعت است؟
قبلا دیده ام که فرموده اند مطابق با نظر جناب مجتهد شبستری تمام فرامین قران برای افزودن تقواست لعلکم تتقون. آیا اینجا هم همین مقصود را مد نظر دارند؟

ستاریان پنج‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:30

به نظرم قبلا بحثها داشته ایم و در یک نقطه به اشتراک نظر رسیده ایم که فقه فعلی همان تفقه مورد نظر قران نیست و بسیار از آن عدول کرده بطوریکه جوابگوی نیاز جامعه فعلی نیست پس چرا به آنچه جناب حکیمی گفته است ایراد بگیریم؟
کجای این حرف آقای حکیمی غلط است؟ گیریم که با "اتحاد جماهیر کشورهای اسلامی" موافق نباشیم خب این دلیل می شود حرف دیگرش را با آوردن این حرف بی اثر کنیم؟!

جواد خراسانی پنج‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:02 http://cheshmejoo.blogfa.com/

سلام،
سخن بنده از چینش چند گزاره ساده تشکیل شده است، که گمان نمی کنم غمض و پیچش برداشت های متفاوت را باعث گردد.
1- منبع شناخت اسلام، کلام وحی است.
2- رسول مکرم اسلام، صادق مصدَق است؛ یعنی هم خودش صادق و راستگو است و هم سخنش، عین صدق و راستی است
3-روایت مستند قطعی معصوم ع مسیر برداشت و تفسیر وحی را نشان می دهد.

با در نظر داشتن این سه گزاره، فهم بنده از آیه « هیچ تر و خشکی(چیزی) نیست مگر اینکه در کتاب روشن تعیین تکلیف و ثبت شده است.» انعام، 59 . این می شود که حق و تکلیف، جزئی از همین رطب و یابس هاست. پس حتما" در منابع اسلام که قرآن و روایت صحیح مستند است، همه حق و تکلیف هایی که ضامن فلاح و رستگاری بشر است( یعنی مدعای اصلی اسلام که رساندن انسان به تعالی و رستگاری است) مشخص و معین است و مغفول نمانده است، که اسلام مثلا" در جایی (مثلا" در اقتصاد و نقش عوامل تولید...) محتاج مارکسیسم باشد و در جایی دیگر (مثلا" حقوق بشر و دامنه آزادی ها و...) محتاج لیبرالیسم.

جواد خراسانی پنج‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:57

هر چه این چالش ها گسترش یابد، منافع و دامنه نفوذ روحانیت سنتی حاکم در عرصه های مختلف نظری و عملی کمتر و محدودتر خواهد شد، و این مسئله حتما" به نفع اسلام و مسلمین است.

اشاره به مقاله غیاب حضرت حکیمی، در همین راستا بود. در این مقاله ایشان میدان های چالش گسترده ای را نشان می دهند که علمای اسلام باید با حضور در آنها به جهد و کوشش فکری دست بزنند و مطلب کشف کنند، تا احکام مغفول مانده روشن و در دسترس قرار گیرد و انسانها هدایت شوند.

ایشان در مقدمه مقاله و در وصف روزگار و احوال خویش در سال 1340 که به دیدار مرحوم خاتمی به اردکان رفته بوده، می نویسد:
...جوانی(بودم) که سری در کتابها داشت و آنچه انسان دوستان _به ویژه انسان دوستان بزرگ_ گفته اند، و سری در زاغه ها و آنچه انسانها می بینند...
اگر آنچه در کتابها _به ویژه در آثار آل محمد ص _ آمده است و همانها ملاک است و باید _به حکم عقل و نقل و وجدان و تجربه انسانی_ ملاک باشد، پس نابسامانی ها چیست؟ اگر باید رضای خداوند را در راحت رسانی به خلق خدا و بندگان او دانست، پس چرا زندگی ها اینسان است؟ و اصلا" چرا مذهب ال محمد ص _که همان اسلام و میراث محمدی است_ به همه ابعاد شناخته نیست؟چرا؟

جواد خراسانی پنج‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 13:18

... به هنگامی که به سخنان بس آگاهانه ایشان گوش می دادم، با تاسف با خود می اندیشیدم که چرا آگاهانی چونان «خاتمی» در میان عالمان و روحانیون و اهل این لباس کم اند و بسیار کم... و اندکی اگر باشند حاضر نیستند چیزی بر زبان یا قلم آورند، نه تنها از ترس _ترس سیاست آن روز_ بلکه از ترس ناآگاهان نیز.
... در حوزه ها، کمبودهایی هست، از نظر دروس رشته هایی دیگر، و تحول در رشته های کنونی، و از نظر تجربه های انسانی و حضورهای اجتماعی، و از نظر خودسازی های ضروری.
... اینکه جامعه ما از نظر «اخلاق اسلامی» و «رفتار قرآنی» و «سلوک جعفری» نیز _چنانکه باید_ ساخته شده باشد نیست از همین جاست...
اینجانب بحث «غیاب» را در ارتباط با عدم حضور روحانیت اسلام _چه سنی و چه شیعه_ در صحنه هایی که می بایست حضور می داشتند مطرح کرده ام. و غیاب، هم می تواند علت ناآگاهی باشد و هم معلول ناآگاهی...

جواد خراسانی پنج‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 13:36

اینها بخش هایی از مقدمه مقاله ایشان است، امیدوارم آقای سیدمحمدی به جای پراندن تیر در غیب و حدس زدن اینکه مطالب مقاله چیست، کتاب بخواند و نقد بر مطلب بنویسد نه نقد بر ذهنیات خودش.

اگر دکتر سروش ما را توجه به چالش با لیبرالیسم و نتایج آن می دهد _ که از نظر بنده خیلی هم خوب است این توجه دادن و نتایجش هم خیر است_. اشاره و ارجاع بنده به مقاله حضرت حکیمی، توجه به صد موضوع است که ایشان آنجا برشمرده اند، و غیاب و عدم پژوهش و چالش علمای اسلام را در آن صحنه ها نشان داده است. آیا این بد است؟ یا زیاده روی و زیاده خواهی؟ آیا دعوت به پژوهش و وارسی مذموم است؟ چرا باید ما همیشه در موضع انفعال باشیم تا مسائل و موضوعات خودشان را بر ما تحمیل کنند؟ بنشینیم تا مارکسیسم امپراطوریش را درست کند و بچه های مستعد دانشجو را یکی یکی از جامعه شیعه برباید. تا بعد عده ای مثل مرحوم مطهری و مرحوم صدر به سراغ پاسخگویی و بررسی بروند، که تازه آنان هم مورد هجوم قشر متحجر واقع شوند؟

اجازه می خواهم نظرم را ذیل نظر شما بنویسم.
به طور خصوصی به شما اطلاع می دهم این پاراف را نوشته ام.

سلام علیکم.
شما لطف کردی تیرپرانی ی بنده در غیب را با تیرپرانی ی خودت در شهود، جبران و تکمیل کردی.
من عین سخن شما را نقل کردم، و تحلیل خودم را در پی آن آوردم.
استدلال شما مبنی بر این که چون قرآن خود را «تبیان لکل شی ء» توصیف کرده، پس هیچ حق و تکلیفی مغفول نمانده، این استدلال را ضعیف می دانم. توضیحش این که، حق و تکلیف، و مغفول نماندن یا ماندن حق و تکلیف، طبق دیدگاه و تعریف هر کدام از ما از حق و تکلیف است. مثالهایی ذکر کردم. که دیدگاه ولایت مطلقه، و دیدگاه ولایت مطلقه ی کشفی، و دیدگاهی که ولایت کل مسلمانان را مبنای فلسفه ی سیاسی در زمان غیبت می داند، این دیدگاهها قاعدتاً نگاهشان به موضوع حق و تکلیف، یکسان نیست. دیدگاهی که می گوید

«تصمیمات و اختیارات ولى فقیه در مواردى که مربوط به مصالح عمومى اسلام و مسلمین است، در صورت تعارض با اراده و اختیار آحاد مردم، بر اختیارات و تصمیمات آحاد امّت مقدّم و حاکم است»

حق و تکلیف را قبول دارد، اما چه اندازه حق قائل است برای ولی فقیه و چه اندازه حق قائل است برای کل امت؟

شما می فرمائی حق و تکلیف، در اسلام مغفول نمانده. من می گویم حق و تکلیف، تعریفش، و مغفول ماندن ونماندنش، بسته به دیدگاههای افراد مختلف دارد. طبق یک دیدگاه، یکی از بزرگترین غفلتها، غفلت از ولایت مطلقه ی فقیه است. طبق یک دیدگاه، فقیه اساساً ولایت شرعی ی الاهی ندارد. هر دو دیدگاه هم قاعدتاً وحی را و قرآن را قبول دارند.

ادامه:
گفتم استناد شما به «تبیان لکل شی ء» را قوی نمی دانم.
دلیل من:
آیا شما طبق

قَالَ یَا مُوسَى إِنِّیاصْطَفَیْتُکَ عَلَى النَّاسِ بِرِسَالاَتِی وَبِکَلاَمِی فَخُذْ مَا آتَیْتُکَوَکُن مِّنَ الشَّاکِرِینَوَکَتَبْنَا لَهُ فِیالأَلْوَاحِ مِن کُلِّ شَیْءٍ مَّوْعِظَةً وَتَفْصِیلاً لِّکُلِّ شَیْءٍ فَخُذْهَابِقُوَّةٍ وَأْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُواْ بِأَحْسَنِهَا سَأُرِیکُمْ دَارَالْفَاسِقِینَ


آیا شما «تفصیلاً لکل شی ء» در الواحی که بر حضرت موسی نازل شده بوده را، واقعاً و دقیقاً و تحقیقاً «تفصیلاً لکل شی ء» می دانی؟
من شک دارم منظور خداوند متعال از

وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَاناً لِّکُلِّ شَیْءٍ

یعنی «همه چیز در قرآن هست»

شما ببین حتا نام امامان معصوم ما در قرآن نیست. شما ببین حق مولا علی، در امامت، در قرآن به طور واضح معلوم نیست. منظور:
ظاهراً وحی بر حضرت محمد وحی قرآنی بوده و وحی غیر قرآنی. ظاهراً به سادگی با تأمل در وحی قرآنی (= متن قرآن) دیده می شود قرآن، تبیان و تفصیل «همه چیز» نیست. چه بسا تبیان و تفصیل همه چیز وحی قرآنی + وحی غیر قرآنی بوده باشد، که آن وحی علمش و معلوماتش در اختیار حضرت محمد و اوصیاء ایشان بوده.

تکرار می کنم:
خود قرآن تعبیر
«تفصیلاً لکل شی ء»
را به کار برده، در مورد الواحی که بر حضرت موسی نازل شده. ظاهراً ما می توانیم بپذیریم که واقعاً آن الواح تفصیلاً
«لکل شیء»
نبوده اند. این مطالب که به شما عرض می کنم، از چند سال قبل، با فکر کردن من و مقایسه ی
تفصیلاً لکل شی ء (= تورات ...)
و
تبیان لکل شی ء (= قرآن)
و مشورت بنده با آقایان، در فکر من بوده. حاصل گفت و گوی فعلی ی من و شما نیست.

بالله التوفیق.

جواد خراسانی پنج‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 15:26

گفتم در اسلام این مسائل مغفول نمانده است، نه در فقه مصطلح رایج شیعه.
فکر می کنم، چالش با مکاتب غربی، همواره به نفع اسلام بوده است( و به ضرر روحانیون سنتی، همانها که دکتر سروش و شما در اینجا مثالهایی از برخوردهایشان را نشان داده اید). این چالش ها، اغلب به کشف همان رطب و یابس های مغفول مانده در کتاب و سنت کمک کرده است و اندیشمندان و علمای حاضر در صحنه چالش را به استنباط احکام جدیدتر کشانده است.
گیریم با فشارهای امثال مهدوی کنی، کتاب اقتصاد اسلامی خمیر شد، اما آیا افکار نو مطهری در آن کتاب، از بین خواهد رفت و بی اثر خواهد ماند؟
گمان می کنم نتیجه چالش با لیبرالیسم، گسترش حقوق مغفول مانده موجود در منابع اسلامی باشد و اثر آن شناخت و حرمت حقوق فردی و جمعی انسانها در جوامع اسلامی خواهد بود.
و آنچه به ضیق و تنگنا خواهد افتاد تکالیف مومنین در مقابل این حقوق نیست، بلکه برخورداری ایشان از حقوق تضییع و مغفول مانده است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد