امام خمینی: مردم ملّاها را مى‏خواهند براى اینکه اساس اسلام هستند

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            امام خمینی، 23 آبان 1360:

            «مردم ملّاها را مى‏خواهند؛ براى اینکه اساس اسلام هستند.»

نظرات 36 + ارسال نظر
محمدرضا چهارشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 22:59 http://www.mamrizzio.blogfa.com/

سلام
بالاخره نفهمیدم ازدواج نصف اسلام است؟ نماز ستون دین است؟ نظافت از ایمان است؟ ملا اساس اسلام است؟ فلانی پاره ی تن من است...

فاضل پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:22 http://aknun.blogsky.com/

سلام
روحانیت صاحب اختیار مردم است. مردم چه حق دارند که جز ایشان بخواهند.

صدرالدین مشتاق نایینی پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:29

سلام
سید جان نکن.برادر من نکن.برات بد میشه نکن.

بهار پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:05 http://http://shere-bahar.blogfa.com/

سلام
با خبر چاپ گتابم و نحوه ی فروش آن به روزم

حسن پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 14:54 http://hhamtaii.blogfa.com

اول فکر کردم که فعل این جمله، ”هست” است بعد دیدم نه انگار ”هستند” است. خدا آخر و عاقبتمان را به خیر کند.

فرزانه پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 15:20 http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
شما اقلاً نکردید فونت نوشته رو را طلایی کنید.حیفه واقعاً ...

بهر حال هیچ دینی که از نطقه صفر نمی آغازد اساس لازم دارد .

ستاریان پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 21:02

امام اینبار اشتباه کرده و مردم شاه و یا نهایتا بنی صدر را می خواستند
فرق دین با بی دینی این است که بی دینی هیچ اساسی هم لازم ندارد و فقط با انکار خدا می توان بی دین شد. به همین راحتی

ستاریان پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 21:36

[بسم الله الرحمن الرحیم . حضرت آیت الله العظمی روح الله الموسوی الخمینی - روحی فداک
سلام و درود بر شما ای رحمت خدا بر مسلمین و مستضعفین جهان . اینک به عرض می رساند این بنده کمترین محمد جعفرزاده گراشی ، پدر شهید احمد جعفرزاده متولد 1343 ه . ش . که در تاریخ 25/2/60 در جبهه آبادان در سنگر مبارزه شربت شهادت را نوشید و ندای حق را لبیک گفت ، مفتخرم که در چنین عصری و در وقت قیام امامی چون شما و رهبری پیامبرگونه ، توانستم فرزندی تحویل جمهوری اسلامی دهم که آیه و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم (2) درباره اش وفق می کند. و مراوصی خود نموده ، تا آنچه مایملکش باشد جمله در ید تصرف رهبر عالیقدر قرار دهم . اینک کلا مبلغ نود هزار تومان ترکه مرحوم شهید بوده ، بنده و مادرش نیز از ارث شهید صرف نظر کرده و خالصانه دون الاکراه و الاجبار در سه قطعه چک تقدیم نموده و در اختیار شما قرار می دهم ، تا به وصیت فرزندم عمل کرده باشم . در پایان ، عمری پر برکت از خدای توانا جهت رهبر بزرگ انقلاب اسلامی ایران خواهانم .
پدر شهید احمد جعفرزاده گراشی ]
بسمه تعالی
خدای را شکر که مثل شما پدران و مادران شهیدپرور و متعهد در راه اسلام را دیدیم .خداوند تعالی به شهید عزیز بزرگترین رحمت خود را عطا، و به شما و مادر محترمش وسایر بازماندگان صبر و اجر بزرگ عنایت فرماید.
19 اسفند 1360 - روح الله الموسوی الخمینی

سلمان محمدی پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 23:09 http://salmanmohammadi.blogsky.com

جناب آقای ستاریان عزیز. سلام. از علاقة شما به حوزویان (همانها که آقای خمینی به شان گفت: ملاها) مطلع ایم. در حدّ علاقة آقای خمینی به این طبقه است. علاقه دارید، نوش جان تان! ولی یک استدلال مختصری هم بفرمایید که ما افراد ناتوان از فهم حقانیت ملاها هم بتوانیم با شما همکلام شویم.
فرمایش آقای خمینی را دقت فرمایید: «مردم ملّاها را میخواهند؛ براى اینکه اساس اسلام هستند.» از دو گزاره تشکیل شده: (1) مردم ملّاها را میخواهند؛ و (2) ملاها اساس اسلام هستند.
من اصلا به اولی کاری ندارم و همه حرفم روی دومی است: نخست روشن شود که منظور از ملا کسی است که کار نکند و از وجوهات شرعی مؤمنان یا روضه خواندن یا - اخیرا - امامت جماعت برای نمازهای ظهر و عصر یا نظایر اینها ارتزاق کند. اما برگردبم به مفهوم اساس. اساس و پایة هر چیز باید به لحاظ زمانی مقدم بر آن چیز باشد، در حالی که تا چندصدسال پس از تأسیس اسلام، اصلا فردی یا طبقه ای به نام ملا وجود نداشت که بتواند «اساس» اسلام واقع شود.

سلمان محمدی پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 23:12 http://salmanmohammadi.blogsky.com

مگر آنکه - العیاذ بالله - معتقد باشیم اسلام در زمان تأسیس، اساس و پایه ای نداشته!!!

ستاریان پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 23:19

سلام
شما فرموده بودی دست از سر ... شما بردارم اما ظاهرا پشیمان شده ای:

"براى اینکه اساس اسلام هستند"
یعنی بقای اسلام بسته به مساعی روحانیت است و بسته به مساعی امثال سروش نیست!

شما فقط بعد علمی و تالیفات یکی مثل امام خمینی (ره) را ببین و و به دیگر زحمات این قشر برای نگه داشتن اسلام هم توجهی نکن:

1-شرح دعای سحر : در سـال 1347 هجـرى قمـرى ( 1307 شمسـى ) و به زبـان عربـى نـوشته اند. حاوى نکات عمیق عرفانـى , فلسفـى و کلامـى است با تکیه بـر آیات قرآن و روایات اهل بیت (ع) در شـرح دعاى مبـاهله معروف به دعاى سحـر میباشد .
2-شرح حدیث راس الجالوت : سال 1348 هجـرى قمـرى ( 1308 هجـرى شمسى ) تالیف گردیده است. شامل احتجاجات حضرت امام رضا (ع) با اصحاب ادیان مختلفه و از آنجمله راس الجالـوت از علماى دیـن یهود است .
3-حـاشیه امـام بـر شـرح حـدیث راس الجالوت: امام تعلیقه اى نیز بر شرح مرحـوم قاضـى سعید قمى ( از عرفاى قرن یازدهـم ) بر حـدیث راس الجالـوت نیز نـوشته انـد که هـم مـولف کتـاب آیینه دانشوران و هـم علامه نامدار مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانى در کتاب الذریعه از آن یاد کرده اند.
4-حـاشیه بـر شـرح فـوائد الـرضـویه : در ایـن اثر عرفانى , امام خمینى آرا خـویـش را به صورت حاشیه بر کتاب شرح فوائد الرضـویه مرحـوم قاضى سعید قمى نگاشته است.
5-شرح حدیث جنود عقل و جهل : این اثر در علم اخلاق است و آرا کلامـى , اخلاقـى وعرفانـى حضرت امام در ایـن کتاب وضـوح بیشتـرى یافته است .
6- مصبـاح الهدایه الـى الخلافه و الولایه : سال 1349 هجـرى قمرى ( 1309 شمسـى ) زمانی که امام در سـن 28 سالگى بوده اند تالیف شده است . این کتاب یکـى از عمیقترین و درخشانتریـن آثار عرفان اسلامـى در دوره متاخـر است .
7- حاشیه بر شرح فصوص الحکم : کتاب فصـوص ا لحکـم تالیف شیخ اکبر محى الدیـن عربـى از عرفاى نامـدار جهان اسلام است که شرح های زیادی بر ان نوشته شده است و شـرح قیصرى بـر این کتاب از بهتـریـن شـرحها است . امام خمینـى در سال 1355 هجرى قمرى ( 1315 شمسـى ) تعلیقه خـود را ( به زبان عربى ) بر شرح فصوص الحکـم قیصرى به اتمام رسانیده است.
8- حاشیه بر مصباح الانس : کتاب مصباح الانـس بیـن المعقول و المشهود شرحى است از محمد بـن حمزه بـن محمد فنارى بر کتاب مفتاح الغیب اثر ابو المعالى محمد بـن اسحاق قـونوى از شاگردان نامدار محى الدیـن عربى است که در عرفان نظرى نوشته شده است.
( حاشیه بر شرح فصوص الحکم و حاشیه بر مصباح الانس در یک کتاب چاپ شده اند . )

13- کشف الاسرار : در سال 1323 هجرى شمسـى ( 1364 هجرى قمرى ) نگارش شده است . اثرى است سیاسـى , عقیدتـى و اجتماعى که امام خمینـى در ایـن اثر به شبهات و تبلغات ضـد دینـى و ضـد روحـانـى جزوه ( اسـرار هزار ساله ) یک وهابـى گرا پاسخ گفته و به استناد حقایق تاریخـى و ضمـن طـرح و نقد آرا فلاسفه یـونان قدیـم , فلاسفه اسلام و فلاسفه معاصر غرب , بر حقانیت تشیع و نقـش سازنـده روحانیت اسلام تاکید ورزیده است.
14- انـوار الهدایه فـى التعلیقه علـى الکفـایه : در سال 1368 هجرى قمرى ( 1328 شمسى ) تالیف نمـوده است. این اثر در دو جلد زبان عربـى در مباحث عقلـى علـم اصـول فقه که امام خمینى آنرا در قالب حشایه بر مباحث مذکور از کتاب کفایه الاصـول آیه الله العظمـى آخـوند خراسانى (ره) تالیف نموده است .
15- بـدایع الـدرر فـى قـاعده نفـى الضــرر : در سال 1368 هجـرى قمـرى ( 1328 شمسـى ) تـالیف نموده است. رسـاله اى است تحقیقـى , اجتهادى به زبـان عربـى در بحث قـاعده لاضرر که از قـواعد مهم فقهى است.
16-رساله الاستصحاب : در سال 1370 هجـرى قمـرى ( 1330 شمسـى ) تالیف شده است . رساله اى است مبسـوط و اجتهادى به زبـان عربـى در مبحث استصحاب از مباحث بسیار مهم علـم اصـول فقه.
17- رسـاله فـى التعادل و التـراجیح : تالیف این رساله در 1370 هجرى قمرى ( 1330 شمسـى ) میباشد. و مباحث ان در تکمیلـى علـم اصـول فقه است.
18- رساله الاجتهاد وا لتقلید : در تاریخ 1370 هجـرى قمـرى ( 1330 شمسى ) تالیف شده است .
19- منـاهج الاصـول الـى العلـم الاصـول ـ 2 جلد : در سال 1370 هجرى قمرى ( 1330 شمسى ) تالیف شده است . اثر ى تحقیقـى و اجتهادى ( به زبان عربـى ) در مباحث الفاظ علـم اصـول فقه میباشد .
20- رساله فى الطلب و الاراده : در سال 1371 هجرى قمرى ( 1321 شمسی ) تالیف شده است . اثـرى است اصـولـى , فلسفـى و عرفانى که به زبان عربی میباشد .
21- رساله فى التقیه : در سال 1372 هجـرى قمـرى ( 1332 شمسـى ) به زبان عربـى نـوشته شده است .
رساله اى است فقهى و اجتهادى در مبحث فلسفه وجـوب تقیه ،بـراى حفظ دیـن است نه محـو دیـــن .
22- رساله فى قاعده من ملک : رسـاله است اجتهادى در قـاعده فقهى مـوسـوم به قاعده مـن ملک که نـویسنده کتاب آثار الحجه ( منتشر شده در سال 1373 هجـرى قمـرى ـ 1333 شمسـى) از آن یـاد کـرده است .
23- رسـاله فـى تعییـن الفجـر فـى اللیـالـى المقمـره : رساله اى است فقهى و استدلالى در بیان چگـونگى تعییـن طلـوع فجر در لیالى مقمره .
24- کتاب الطهاره ـ 4 جلد : در فاصله سالهای 1373 تا 1377 هجری قمری ( 1333 تا 1337 شمسی ) تالیف گردیده است . اثـرى است مشتمل بـر مباحث مربوط به طهاره از ابـواب فقه که به شیـوه فقه استـدلالـى و اجتهادى در چهار مجلـد به زبان عربی نوشته شده است .

9-شرح چهل حدیث : در سال 1358 هجرى قمرى ( 1318 شمسـى ) به زبان فارسـى نـوشته شـده است. یکـى از آثار گرانبهاى اخلاقـى و عرفانى امام خمینـى است .
10- سـر الصلـوه (صلاه العارفیـن و معراج السـالکین ) : در سال 1358 هجرى قمرى ( 1318 شمسـى) به قلـم امام خمینى تحریر شده است . کتابى سنگیـن و عرفانى به زبان فارسى در بیان اسرار معنـوى وعرفانـى نماز است .
11-آداب نمـاز ( یا : آداب الصلوه ) : در سال 1361 هجرى قمرى ( 1321 شمسى) بعد از سر الصلوه به زبان فارسی تالیف شده است . آداب الصلـوه شرحى است مبسـوط بر آداب و اسرار معنوى نماز , و سرشار از نکـات اخلاقـى و عرفـانـى .
12- رساله لقا الله : رساله اى است فارسـى و مـوجز از امام خمینى در مسائل عرفانى که به عنـوان ضمیمه در انتهاى رسـاله لقـا الله تـالیف آیه الله حاج میرزا جواد ملکى (ره) چاپ شده است .

13- کشف الاسرار : در سال 1323 هجرى شمسـى ( 1364 هجرى قمرى ) نگارش شده است . اثرى است سیاسـى , عقیدتـى و اجتماعى که امام خمینـى در ایـن اثر به شبهات و تبلغات ضـد دینـى و ضـد روحـانـى جزوه ( اسـرار هزار ساله ) یک وهابـى گرا پاسخ گفته و به استناد حقایق تاریخـى و ضمـن طـرح و نقد آرا فلاسفه یـونان قدیـم , فلاسفه اسلام و فلاسفه معاصر غرب , بر حقانیت تشیع و نقـش سازنـده روحانیت اسلام تاکید ورزیده است.
14- انـوار الهدایه فـى التعلیقه علـى الکفـایه : در سال 1368 هجرى قمرى ( 1328 شمسى ) تالیف نمـوده است. این اثر در دو جلد زبان عربـى در مباحث عقلـى علـم اصـول فقه که امام خمینى آنرا در قالب حشایه بر مباحث مذکور از کتاب کفایه الاصـول آیه الله العظمـى آخـوند خراسانى (ره) تالیف نموده است .
15- بـدایع الـدرر فـى قـاعده نفـى الضــرر : در سال 1368 هجـرى قمـرى ( 1328 شمسـى ) تـالیف نموده است. رسـاله اى است تحقیقـى , اجتهادى به زبـان عربـى در بحث قـاعده لاضرر که از قـواعد مهم فقهى است.
16-رساله الاستصحاب : در سال 1370 هجـرى قمـرى ( 1330 شمسـى ) تالیف شده است . رساله اى است مبسـوط و اجتهادى به زبـان عربـى در مبحث استصحاب از مباحث بسیار مهم علـم اصـول فقه.
17- رسـاله فـى التعادل و التـراجیح : تالیف این رساله در 1370 هجرى قمرى ( 1330 شمسـى ) میباشد. و مباحث ان در تکمیلـى علـم اصـول فقه است.
18- رساله الاجتهاد وا لتقلید : در تاریخ 1370 هجـرى قمـرى ( 1330 شمسى ) تالیف شده است.
19- منـاهج الاصـول الـى العلـم الاصـول ـ 2 جلد : در سال 1370 هجرى قمرى ( 1330 شمسى ) تالیف شده است . اثر ى تحقیقـى و اجتهادى ( به زبان عربـى ) در مباحث الفاظ علـم اصـول فقه میباشد .
20- رساله فى الطلب و الاراده : در سال 1371 هجرى قمرى ( 1321 شمسی ) تالیف شده است . اثـرى است اصـولـى , فلسفـى و عرفانى که به زبان عربی میباشد .

21- رساله فى التقیه : در سال 1372 هجـرى قمـرى ( 1332 شمسـى ) به زبان عربـى نـوشته شده است .
رساله اى است فقهى و اجتهادى در مبحث فلسفه وجـوب تقیه ،بـراى حفظ دیـن است نه محـو دیـــن .
22- رساله فى قاعده من ملک : رسـاله است اجتهادى در قـاعده فقهى مـوسـوم به قاعده مـن ملک که نـویسنده کتاب آثار الحجه ( منتشر شده در سال 1373 هجـرى قمـرى ـ 1333 شمسـى) از آن یـاد کـرده است .
23- رسـاله فـى تعییـن الفجـر فـى اللیـالـى المقمـره : رساله اى است فقهى و استدلالى در بیان چگـونگى تعییـن طلـوع فجر در لیالى مقمره .
24- کتاب الطهاره ـ 4 جلد : در فاصله سالهای 1373 تا 1377 هجری قمری ( 1333 تا 1337 شمسی ) تالیف گردیده است . اثـرى است مشتمل بـر مباحث مربوط به طهاره از ابـواب فقه که به شیـوه فقه استـدلالـى و اجتهادى در چهار مجلـد به زبان عربی نوشته شده است .
25- تعلیقه علـى العروه الـوثقـى : ایـن حاشیه در سال 1375 هجـرى قمـرى ( 1335 شمسـى ) تـالیف گـردیـده است . حاشیه امام بـر تمام مسائل کتاب عروه الـوثقـى اثـر مشهور آیه العظمى سید محمد کاظم طباطبایى یزدى میباشد و شامل فتـاواى فقهى امـام خمینـى در ابـواب مختلف فقه است .
26- مکاسب محرمه ـ 2 جلد : در فاصله سالهاى 1377 تا 1380 هجـرى قمـرى (1337-1340 شمسی ) به رشته تحریر در امده است . اثرى است اجتهادى در فقه استدلالى در مـوضـوع انواع کسبهاى حرام و مسائل پیـرامـون آن و به زبان عربی میباشد .
27- تعلیقه على وسلیه النجاه: حاشیه اى است از امام حاوى فتـاوى فقهى ایشان که بصـورت حاشیه بـر کتاب وسیله النجاه ( رساله عملیه ) آیه الله العظمـى سیـد ابـوالحسـن اصفهانـى نـوشته شده است .
28- رساله نجاه العباد : ظاهرا در سه مجلد نـوشته شده است . و جلد دوم ان در سال 1380 هجری قمری ( 1340 شمسی ) در قم به چاپ رسیده است . این رساله ای حاوی احکام فقهی امام به زبان فارسی میباشد .
29- حاشیه بر رساله ارث : حـاشیه اى است از امـام خمینـى , حـاوى فتـاواى فقهى ایشـان در احکام ارث که به صـورت حاشیه اى بـر رساله ارث مـرحـوم حـاج ملا هاشـم خـراسـانـى ـ صاحب کتـاب ـ منتخب التـواریخ نـوشته است .
30- تقـریـرات درس اصـول آیه الله العظمـى بـروجردى : امام در ایـن اثر دروس اصـول آیه الله بروجردى (ره) را به قلـم خـویـش و به زبـان عربـى تقـریـر نمـوده است.
31- تـوضیح المسـائل ( رسـاله عملیه) : حاوى فتاواى امام در ابـواب مختلف فقه ـ و به زبان فارسى ـ است که به عنـوان رساله عملیه ایشان مـورد استفاده و مـراجعه مقلدین امام مى باشد. و به زبانهای مختلف ترجمه شده است .
32- مناسک حج : فتـاواى امـام در زمینه اعمـال و مناسک حج است که بصورت مجزا چاپ شده و در اختیار مقلدین قرار گرفته است .
33- تحریرالوسیله ـ 2 جلد : در فاصله سالهای ( 1343-1344 شمسی) در دوران تبعید در ترکیه نوشته شده است . حاوی فتاوای امام به زبان عربی است .
34- کتاب البیع ـ 5 جلد : که در فاصله سالهاى 1380 – 1396 هجری قمری ( 1340-1355 شمسی ) عمدتا در نجف اشرف تحریر شده است . این اثـر گـرانبها از امام در فقه استـدلالـى در ابـواب مختلف مـربـوط به بیع تجارت است .
35- کتاب الخلل فى الصلوه : اثـرى است حاوى آرا اجتهادى و استـدلالـى امام خمینـى به زبـان عربـى در مبحث مـربـوط به احکام فقهى خلل نماز , که در آخـریـن سـالهاى اقـامت امـام در نجف اشـرف نـوشته شـده است.
36- جهاد اکبـر بـا مبـارزه بـا نفـس : متـن پیاده شده درسهاى امام خمینـى درباره اهمیت و لزوم تهذیب نفـس مى باشد که در نجف اشرف ایراد شده است . ایـن رساله که در عیـن اختصار نکات اخلاقى و تربیتـى و سیاسى فراوانى مشتمل است .

سیدمحمدی-سلمان محمدی-ستاریان جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:22 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
آقای ستاریان عزیز. ببخشید. معذرت می خواهم. لطفاً طوری واکنش نشان ندهید که من گمان کنم شما هر روز صبح قرص «بله، امام خمینی درست گفت» می خورید.

من دیروز در آرشیو روزنامه ی کیهان بودم. کار داشتم. این جمله ی «مردم ملّاها را مى‏خواهند براى اینکه اساس اسلام هستند» دیدم از آقای خمینی منتشر شده بود. شک کردم گوینده آقای خمینی بوده باشد. گفتم شاید خبرنگاران یا تایپیستها یا ... کلمات امام خمینی را تغییر داده اند. شب در منزل، سی دی مجموعه آثار امام خمینی را دیدم. دیدم واو به واو را آقای خمینی فرموده است:

امام خمینی: مردم ملّاها را مى‏خواهند براى اینکه اساس اسلام هستند.

چند جور می توان واکنش نشان داد.
1) بگوئید باید جملات حضرت امام را، جملات قبل و بعد را، نقل کرد، و گرنه جمله ی

مردم ملّاها را مى‏خواهند براى اینکه اساس اسلام هستند

ناقص است، و دلالت ندارد.
2) بگوئید حضرت امام درست گفته. مثل واکنش جناب عالی.
3) من اگر علاقه مند خاص آقای خمینی بودم، واکنش 1 و 2 را انجام نمی دادم. بررسی می کردم ببینم امام خمینی «اساس اسلام» را در جاهای دیگر، چه دانسته. ایشان اساس اسلام را در جاهای دیگر، چیزهایی بسیار موجه تر از

«ملاها»

معرفی کرده. هرچند طبق عقل و نظر من، آن موارد هم، فی نفسه، نامناسب بودن تعبیر

مردم ملّاها را مى‏خواهند براى اینکه اساس اسلام هستند

را موجه نمی کند.
***
اما بعد. آقای ستاریان عزیز. شما فرموده ای:

«"براى اینکه اساس اسلام هستند"
یعنی بقای اسلام بسته به مساعی روحانیت است و بسته به مساعی امثال سروش نیست!»

ببخشید. شما نظر خود را داری. من هم نظر خود را. طبق نظر و فهم من، جمله ی

مردم ملّاها را مى‏خواهند براى اینکه اساس اسلام هستند

نامناسب و غیر قابل دفاع است، و جای تأویل و تفسیر، که این جمله یعنی

«بقای اسلام بسته به مساعی روحانیت است و بسته به مساعی امثال سروش نیست!»

ندارد.
من گمان می کنم اسلام به اراده ی خدا برقرار خواهد بود تا زمان قیام امام زمان، و دلیل ایمانی و احتمالاً نقلی دارم. و قبول دارم تلاش علما و فقها و متکلمان و فیلسوفان و .. و عامه ی مردم، در پررونقتر کردن و کم رونقتر کردن، و خوشنامتر کردن و بدنامتر کردن اسلام، اثر دارد. اما:
گمان می کنم شایسته است تعبیر
"بقای اسلام"
و
"احیای اسلام"
را در مورد امام حسین به کار ببریم، که فرمود برای احیای دین جدم قیام می کنم. در مورد «ملاها» به کار نبریم.

در کلام خود آقای خمینی هم عبارت مشهور «این محرم و صفر است که اسلام را نگه داشته است» به کار رفته، و احتمال می دهم آقای خمینی هم بقای اسلام را و اساس اسلام را، واقعاً وابسته به «ملاها» نمی دانسته.
***
شما فهرست کتابهای تألیفی ی آقای خمینی را ذکر کرده اید. ببخشید. تعدّد کتابهای ایشان، که ایشان نمونه ای از «ملاها» است، این می شود دلیل بر این که ملاها اساس اسلام هستند؟ آیا آقایان خمینی و شیخ انصاری و آخوند خراسانی «اساس اسلام» هستند؟ خب تعدادی از طلبه ها و علما، یکی از کارهاشان، نوشتن کتاب است. قاعدتاً غیر از کتاب فقه و اصول و حدیث و مشابه آنها، کتاب دیگر هم نمی توانند بنویسند. خدا اجرشان دهد. صادقانه می گویم خدا اجرشان دهد. اما با کتاب نوشتن، نویسندگان آن کتابها می شوند «اساس اسلام»؟



ستاریان جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:41

سلام
سلام علیکم.
آقای سیدمحمدی. ببخشید. معذرت می خواهم. من هم گمان کنم شما هر روز صبح که از خواب بیدار می شوی می روی سراغ سی دی صحیغه نور و انگار که قرص «نخیر، امام خمینی درست نگفته است» می خورید!
راستش من گشتم و جملات تقطیع نشده ی این جمله را پیدا نکردم شما لطف کن و جند جمله اینطرف و آنطرف صحبت او را نقل کن . چون با شناختی که دارم من احتمال میدهم مقصود او این بوده که گفتم و نمی خواسته روحانیت را چون امام حسین احیا کننده ی دین معرفی کند.

سیدمحمدی-سلمان محمدی-ستاریان جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:52 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم آقای ستاریان.
شما اول جمله ی
«مردم ملّاها را مى‏خواهند براى اینکه اساس اسلام هستند»
را معنا می کنی، این طور:
«"براى اینکه اساس اسلام هستند"
یعنی بقای اسلام بسته به مساعی روحانیت است و بسته به مساعی امثال سروش نیست!»

و بعدش می فرمائی:
«راستش من گشتم و جملات تقطیع نشده ی این جمله را پیدا نکردم شما لطف کن و جند جمله اینطرف و آنطرف صحبت او را نقل کن . چون با شناختی که دارم من احتمال میدهم مقصود او این بوده که گفتم و نمی خواسته روحانیت را چون امام حسین احیا کننده ی دین معرفی کند.»

بله؟
توجه کنید:
عزیزانی به من اطلاع دادند این سخنرانی که این کلمات در آن است، در وبسایت جماران وجود ندارد در بین سخنرانیهای آقای خمینی. تحقیقاً نمی دانم این طور است یا نه.

من جمله ی
«مردم ملّاها را مى‏خواهند براى اینکه اساس اسلام هستند»
جمله ای نمی دانم که با جملات قبل و بعد، علاج پذیر باشد.
به هر حال، قبل و بعدش این است:


شما ملاحظه بفرمایید پیشترها با فشار- الآن هم جاهاى دیگر این طور است با فشار- یک سربازى را مى‏بردند در جبهه، شما دیدید که به من گفته بودند که شما بگویید، من نشده یک وقت صحبت کنم، خودشان گفتند؛ به مجرد اینکه گفتند به اینکه ما سرباز لازم داریم، ما اشخاص لازم داریم، آنجا این قدر جمعیت رفت اسم نوشت که صدایشان درآمد که نه نمى‏خواهیم؛ دیگر بسِ‏مان است، در صورتى که مى‏روند به جنگ، مى‏روند به قتال، مى‏روند به کشته شدن. یک همچو مملکتى که این طور شده است‏
صحیفه امام، ج‏15، ص: 359
- و به خواست خدا این مطلب شده است، با تأیید خدا این مطلب شده است- این را باید حفظش کرد، باید قدرش را دانست. ما باید خدمت کنیم به اینها.
من واقعاً گاهى وقتها که مى‏بینم بعضى از این جوانها این طور هستند، من خجلت مى‏کشم که اینها چه مى‏گویند، ما چه مى‏گوییم. اینها چه حالى دارند و ما چه حالى داریم.
اینها را خدا به دست ما داده. این کار، کارى است الهى، کارى نیست که یک بشر بتواند انجام بدهد. همه بشر هم جمع بشوند یک نفر را نمى‏توانند داوطلب مرگ کنند؛ آن خداست که این کار را کرده.
بنا بر این، آن چیزى که در رأس برنامه‏هاى دولت است تفاهم بین ملت و دولت [است‏] و آن هم نه اینکه هى بگوییم: «تفاهم داریم.» شمایى که وزیر دارایى هستید، آن افرادى که مى‏فرستید به اطراف، افرادى باشند که صالح باشند، افرادى باشند که با مردم بسازند؛ نخواهند بروند آنجا مثل سابق انجام بدهند. آن کسى هم که وزیر کشور است، مى‏خواهد بفرستد، حکومتهایى که مى‏فرستند، استاندارها [یى‏] که مى‏فرستند، استاندارهایى باشند که با علما، با مردم بسازند، نه اینکه اختلاف پیدا کنند، آن اختلاف کم کم زیاد بشود. در یک جایى اختلاف بین حاکم و ملّاى آنجا بشود، باز اختلاف بیاید به سطح پایین‏تر، مردم با آن اختلاف پیدا کنند، مردم هم هیچ وقت حاکم را نمى‏گیرند و ملّا را دست از او بردارند. مردم ملّاها را مى‏خواهند؛ براى اینکه اساس اسلام هستند.
مردم اسلام مى‏خواهند. اینها هم معرفى هستند؛ معروفند به اینکه اینها اسلامى هستند.
بنا بر این، هر یک از شما که مى‏خواهید یک مأمورى در یک جایى بفرستید، مأمور را درست ملاحظه کنید، ببینید چه کاره است و چه بوده است و چه باید باشد و به او سفارش کنید که تو مأموریتت تا آن حدود است که با مردم بسازى، با روحانیون بسازى؛ نروى آنجا معارضه بکنى.



ستاریان جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:02

سلام
بله

همانطور که عرض کردم جکلات را نباید تقطیع کرد که به مقصود خود برسیم. شما به این جمله خوب دقت کن:
مردم ملّاها را مى‏خواهند؛ براى اینکه اساس اسلام هستند.

و ادامه اش:
مردم اسلام مى‏خواهند. اینها هم معرفى هستند؛ معروفند به اینکه اینها اسلامى هستند.

پس مقصود او این بوده که مردم اسلام را می خواهند و ( ملاها) معروفند به اینکه اسلامی هستند و مردم هم به همین خاطر آنها را می خواهند

همین جا جواب آقای سلمان محمدی را عرض کنم آنکه اسلام شده محل ارتزاقش، اصلا ربطی به اسلام ندارد و مردم هم او را نمی خواهند. در هر قشری سواستفاده چی هست و روحانیت هم مستثنی نیست

قاسم‌فام جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:31 http://aknun.blogsky.com/

سلام

بحث با نظرات دوستان پر دامنه و جدی‌تر شده است.

اگر بخواهیم سخن امام خمینی را حمل به صحت کنیم و پیش‌فرض‌هایش را بپذیریم و دنبال بهترین تبیین برایش باشیم. شاید بتوان گفت که مرحوم آیت‌الله خمینی خلاصه‌ی استدلالی به این صورت را گفته‌ است:

1- اساس اسلام است؛

2- و چون ملا‌ها از اسلام می‌گویند ( + و عامل به آن هستند)

3- و مردم به اسلام علاقه‌مندند(+ و شیوه اسلامی را می‌خواهند)

3-پس در نتیجه مردم ملا‌ها را می‌خواهند


در جمله‌ای که آقای سیدمحمدی نقل کرده‌اند، ظاهرا امام خمینی نتیجه استدلالی را که در ذهنشان بوده را ابتدا ذکر کرده و بعد یکی از مقدمات را گفته و مقدماتی را حذف کرده (از فرط بداهت یا فراموشی در یک گفتار و سخن شفاهی)

البته با جستجوی مقدمات سخن امام خمینی و بازنشان برخی از مقدمات در جای خود باز هم ابهاماتی در سخن امام خمینی می‌ماند: مثلا در «اساس اسلام است» منظور چیست: اساس چه چه چیز اسلام است. منظور از کلمه اساس چیست. شاید منظور این بود است که مهم اسلام است / ارزش اسلام است.

تامل در این سخن البته باز هم ابهام می‌زاید اما به هر حال باید توجه کرد که مخاطب امام خمینی مردمانی فیلسوف مشرب نبوده‌اند و بلکه مردمانی عادی و مسلمانانی آسان‌گیر بوده‌اند. به ویژه که غالبا محبانی بودند که در سخن او هرگز چون و چرا نمی‌کردند و هرگز به خود اجازه نمی‌دادند که تاملی انتقادی در مورد سخن وی داشته باشند.


*************
به هر حال امام خمینی 30 سال پیش آن سخن را گفته‌اند. اگر بخواهیم آن سخن را بهانه‌ای برای مسائل امروز قرار دهیم چه می‌توان گفت.


آیا روحانیت و به قول امام خمینی ملاها همچنان محبوبیت دارند.

آقا سیدمحمدی در پستی در همین وبلاگ آماری از حضور روحانیت در دوره‌های مختلف مجلس شورای اسلامی ارائه دادند که شیب نزولی داشت. یعنی درست است که روحانیت روز به روز حضورش در مناصب انتصابی بیشتر و بیشتر شده است اما حضورش در مناصب انتخابی کمتر شده است.

البته به نظر من مردم مسلمان اگر روحانی را عامل به اسلام بدانند باز هم او را می‌خواهند اما امروز باید به دنبال چنین ملاهایی گشت و آن‌ها را شمرد.

امروز در یک ارزیابی کلان معلوم نیست که صدمات روحانیت به اسلام بیشتر بوده یا خدمات روحانیت به اسلام.

* روحانیت ادیان همیشه منشاء خدماتی نسبت به دین بودند. همچنان که از آن تغذیه می‌کردند به آن خدمت نیز می‌کردند. اما نباید فراموش کرد که غالب انحراف‌ها و انشعاب‌ها در ادیان توسط روحانیت ادیان صورت گرفته است.

در این بحث توجه به نگاه قرآن به احبار و روحانیت ادیان هم جای تامل فراوان دارد:

* مائده :6: لَوْلاَ یَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَالأَحْبَارُ عَن قَوْلِهِمُ الإِثْمَ وَأَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا کَانُواْ یَصْنَعُونَ(چرا الهیون و دانشمندان آنان را از گفتار گناه[آلود] و حرامخوارگى‏شان باز نمى‏دارند راستى چه بد است آنچه انجام مى‏دادند)

* توبه: 31 و 32: اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَمَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِیَعْبُدُواْ إِلَهًا وَاحِدًا لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ ﴿۳۱﴾ یُرِیدُونَ أَن یُطْفِؤُواْ نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَى اللّهُ إِلاَّ أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ (32) اینان دانشمندان و راهبان خود و مسیح پسر مریم را به جاى خدا به الوهیت گرفتند با آنکه مامور نبودند جز اینکه خدایى یگانه را بپرستند که هیچ معبودى جز او نیست منزه است او از آنچه [با وى] شریک مى‏گردانند(31) مى‏خواهند نور خدا را با سخنان خویش خاموش کنند ولى خداوند نمى‏گذارد تا نور خود را کامل کند هر چند کافران را خوش نیاید (32)

* توبه: 34 : یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّ کَثِیرًا مِّنَ الأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ

(اى کسانى که ایمان آورده‏ اید بسیارى از دانشمندان یهود و راهبان اموال مردم را به ناروا مى‏خورند و [آنان را] از راه خدا باز مى‏دارند و کسانى که زر و سیم را گنجینه مى‏کنند و آن را در راه خدا هزینه نمى‏کنند ایشان را از عذابى دردناک خبر ده )

قاسم‌فام جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:50

کامنت فوق را قبل از کامنت تکمیلی اخیر اقای سیدمحمدی نوشته بودم و صفحه را رفرش نکرده بودم. با سخنانی که از امام خمینی اضافه شده، شواهد استدلالی که عرض کردم بیشتر شده است.

سلمان محمدی جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:57 http://salmanmohammadi.blogsky.com

سلام. من از پس و پیش حرف آقای خمینی این طور فهمیدم که منظورش از این بوده که یکی از عناصر اساسیِ اسلامی که مردم میخواهند، همین ملاها هستند.
خب راست گفته والله.
کسی که اسلامش را از ملا گرفته باشد، البته که اساس آن اسلام همان ملاست.
اما من اسلامم را از هیچ ملایی - ولو صادقی تهرانی و منتظری و جناتی، تا چه رسد به خمینی - و نیز از هیچ مکلایی - ولو میثمی و حنیف نژاد و شریعتی و بازرگان و سحابیها تا چه رسد به سروش - نمیگیرم که اساسش یکی از اینها باشد.
چنان که در یادداشتهای پیش، به ویژه در:
http://salmanmohammadi.blogsky.com/1389/11/07/post-1/
http://salmanmohammadi.blogsky.com/1389/11/11/post-4/
http://salmanmohammadi.blogsky.com/1389/11/29/post-8/
http://salmanmohammadi.blogsky.com/1389/12/13/post-9/
توضیح داده ام، اسلامم را با عقلم به ترتیب از خدا و قرآن و حدیث میگیرم.
و همین است که جزو «اقلیتهای دینی» محسوب میشوم!!!!
خدا خودش همه ما را به راه خودش هدایت فرماید بمحمدٍ و آله (صلی الله علیهم اجمعین)

سلمان محمدی جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:06 http://salmanmohammadi.blogsky.com

جناب آقای ستاریان عزیز. سلام. آن تقاضای ما که دست از سر کچل مان بردارید، در مورد همان نوشته ای بود که داشتیم راجع به اش صحبت میکردیم. بنابراین، ما همیشه از بحث بر سر حقیقت استقبال میکنیم و از مباحثه با شما هم از آن رو سود میبریم که خیلی با ما مخالف اید، خاصه در بعض قضایای شخصیه!!!
اما برگردیم به ماجرای ارتزاق از دین که فرمودید وصف روحانیت واقعی نیست. پس لطفا بفرمایید تعریف شما از انچه روحانی میخوانید، چیست؟ به ویژه بفرمایید این روحانی شما از چه راهی ارتزاق میکند؟

هلوع جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:25

سلام علیکم.
با اجازه سید عزیز.
بدون شک اساس و مادر و منبع اسلام قرآن کریم است و بس و هر کس بگوید اساس اسلام فلان چیز غیر از قرآن است از دید من منحرف است.
یکسری از دوستان می آیند و داد و بیداد که ای وای از این کامنتی که محمدرضا گذاشته است! و فریادشان با ریختن خون بی گناهان که سکوت در برابر آن صد مرتبه بدتر از کنایت به روایاتی است ناگهان در نطفه خفه می شود. روایاتی که صد من اش را همین اساس های اسلام به خورد ملت دادند تا تحمیر و تحمیق آنان بپردازند.
بله. اگر اساس اسلام به دو متر چلوار بر روی سر بستگی داشت باید به امثال محمدرضا حق دهیم که بدتر از اینها را هم بگوید.
لیبرال و سکولار و ملحد و مشرک و ... هیچگاه نمی توانند به اندازه ای که معاویه و خ.لیفه های ناصالح بر اسلام ضربه زدند به این دین ضربه زنند.
ما موظف به تدبر در قرآن کریم هم هستیم. افلا یتدبرون القرآن؟ فلان سخن از فلان کس که دیگر جای خود دارد تا ما چشم و گوش بسته ندای سمعا و طاعتا سر دهیم!

هلوع جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:27

بابت اشتباه تایپی در کامنت فوق آنجا که میان کلمه خلیفه سهوا نقطه افتاد پوزش می طلبم.

ستاریان جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 13:40

سلام
جناب هلوع:
اولا بفرما مقصود شما از این یکسری از دوستان که می آیند و داد و بیداد به راه می اندازند کیست؟
داد و بیدادی نشده برادر محترم!

ثانیا بفرما این یکسری از دوستان که فریادشان با ریختن خون بی گناهان ..ناگهان در نطفه خفه می شود کیستند؟


کسی نگفته است اساس اسلام غیر از قران است!جمله ی:
مردم ملّاها را مى‏خواهند؛ براى اینکه اساس اسلام هستند
ادامه اش این بوده است:
مردم اسلام مى‏خواهند. اینها هم معرفى هستند؛ معروفند به اینکه اینها اسلامى هستند.

اتفاقا جند روز پیش برای آقای سلمان محمدی این جملات رت نقل کردم:

امروز مسئولیت روحانیت و کسانی که در این لباس مقدس هستند مسئولیتی است که در طول تاریخ بر عهده روحانیت نبوده است .
•آن قدر مسئولیتی که بر عهده آقایان اهل علم است ، بر عهده دیگران نیست.
•دراین مقابله ما بین اسلام و کفر همه ملت مسئولند ؛ همه مسئولند لکن روحانیت بیشتر مسئول است.
•علمای اسلام وظیفه دارند هر وقت برای اسلام و قرآن احساس خطر کردند ، به مردم مسلم گوشزد کنند ، تا درپیشگاه خداوند متعال مسئول نباشند.
•علمای اسلام موظفند با انحصار طلبی و استفاده های نا مشروع ستمگران مبارزه کنند، و نگذارند عده کثیری گرسنه و محروم باشند و در کنار آنها ستمگران غارتگر و حرامخوار در ناز و نعمت به سر برند.
•فقها باید با جهاد خود و با امربه معروف و نهی از منکر ، حکام جائر را رسوا و متزلزل و مردم را بیدار گردانند، تا نهضت عمومی مسلمانان بیدار حکومت جائر را سرنگون و حکومت اسلامی را برقرار سازد.
•همه ما ، همه روحانیون ، همه ملتها ، همه ستمدیده های تاریخ باید قد علم کنند و جلوی این شیاطین بایستند.
•حوزه ها و روحانیت باید نبض تفکر و نیاز آینده جامعه را همیشه در دست خود داشته باشند ، و همواره چند قدم جلوتر از حوادث ، مُهیّای عکس العمل مناسب باشند.
•یک مجتهد باید زیرکی و هوش و فراست هدایت یک جامعه بزرگ اسلامی ، و حتی غیر اسلامی را داشته باشد، و علاوه بر خلوص و تقوا و زهدی که در خور شأن مجتهد است واقعاً مدیر و مدبر باشند.
•در حوزه ها باید اشخاص متقی و اشخاص آشنای به حقایق اسلام، طلبه ها را تربیت کنند.
•اساتیدی که در حوزه ها هستند کوشش کنند که حوزه ها مهذّب باشد.
•اگر بخواهید که آینده کشور شما یک آینده نورانی باشد، تربیت کنید اینهایی که وارد حوزه ها شده اند.
•اگر حوزه های علمیه مهذب باشند و متعهد باشند ، یک کشور را می توانند نجات بدهند .
•راجع به مدرسه ها وحوزه ها کراراً عرض کرده ام که علم بی تقوا اگر مضر نباشد مفید هم نیست.
•شما آقایانی که می خواهید مردم را دعوت کنید به آخرت ، دعوت کنید به «صفات کذا»، باید قدم اول را خودتان بردارید تا دعوتتان دعوت حق باشد .
•من گاهی ، شاید بسیاری از اوقات ، خوف این را دارم _ و از این خوف هم گاهی ناراحتم _ که نبادا مردم برای خاطر ما بهشت بروند و ما جهنم.
•من خوفم این است که ما نتوانیم ، روحانیت نتواند آن چیزی که به عهده اوست صحیح انجام بدهد.
•مبادا _ خدای نخواسته _ یک وقت از این زی طلبگی خارج بشوند، و خروج آنها موجب تزلزل عقیدتی در مورد مردم بشود.
•اگر چنانچه ما از زی متعارف روحانیت خارج بشویم و _ خدای نخواسته _ توجه به مادیات بکنیم ، در صورتی که خودمان را با اسم روحانی معرفی می کنیم ، این ممکن است منتهی بشود به این که روحانیت شکست بخورد.
•شما صنف روحانیت همه _ ایدهم الله تعالی _ اگر چنانچه کارهایی _ خدای نخواسته _ انجام بدهید که از چشم ملت بیفتید، ولو در دراز مدت، آن روز است که فانتوم لازم نیست دیگر، خود ملت شما را کنار می زند.
•این طور نباشد که امام جمعه ای وقتی در خیابان می آید، خیابان را خلوت کنند و هیاهو به راه بیندازند، این طور چیزها حیثیتشان را در جامعه ساقط می کند.
•اگر _ خدای نخواسته _ مردم ببینند که آقایان وضع خودشان را تغییر داده اند، عمارت درست کرده اند، و رفت و آمدهایشان مناسب شأن روحانیت نیست، و آن چیزی را که نسبت به روحانیت در دلشان بوده است از دست بدهند، از دست دادن آن همان و از بین رفتن اسلام و جمهوری اسلامی همان!
•هیچ آفت و خطری برای روحانیت، و برای دنیا و آخرت آنان، بالاتر از توجه به رفاه و حرکت در مسیر دنیا نیست.
•هیچ چیزی به زشتی دنیا گرایی روحانیت نیست، و هیچ وسیله ای هم نمی تواند بدتر از دنیاگرایی، روحانیت را آلوده کند.
•وقتی تشریفات زیاد شد محتوا کنار می رود.
•آن چیزی که روحانیت را پیش برده تا حالا و حفظ کرده است، این است که ساده زندگی کرده اند.
•آخوند ها آن وقت مظلوم بودند، چهره مظلوم چهره محبوب است؛ شما در آن رژیم هر چه مظلوم تر می شدید مجبوبتر می شدید.
•روحانیون باید وضعی ارشادی داشته باشند، نه اینکه بخواهند حکومت کنند.
•اگر مردم ازما خطا ببینند ، و اگر چنانچه انصراف پیدا کنند از روحانیت برای خطاهای بعضی از ما، مسئولیت، مسئولیت شخصی نیست، مسئولیت اسلامی است.
•اگر یک روحانیی پایش را کج بگذارد می گویند: «روحانیون این طورند!» ، نمی گویند: «فلان آدم...»
•بدبین شدن به روحانیت و شکست روحانیت، شکست اسلام است.
•از قول من به فرزندان انقلابی ام بفرمایید که تندروی عاقبت خوبی ندارد.
•از روحانیون عظیم الشأن تقاضا دارم که با طبقات جوان به چشم عطوفت و پدری نظر کنند.
•دشمنان از دیر باز برای اختلاف افکنی میان روحانیون آماده شده اند، غفلت از آن همه چیز را بر باد می دهد.
•اختلاف علما اختلاف ملت است، نه اختلاف افراد.
•به روحانیون اعلام خطر می کنم که اگر چنانچه _ خدای نخواسته _ در بین شما کسی است که بر خلاف موازین اسلام عمل می کند، او را نهی کنید، و اگر نپذیرفت از جرگه روحانیت اخراج کنید.
•قم شهر علم و اسلام است، اگر خطایی از قم منتشر شود در دنیا عَلَم می شود.
•آن چیزی که روحانیون هرگز نباید از آن عدول کنند _ و نباید با تبلیغات دیگران از میدان بدر روند _ حمایت از محرومین و پابرهنه هاست؛ چرا که هر کس از آن عدول کند، از عدالت اجتماعی اسلام عدول کرده است.
•یکی از امور مهم این است که روحانیون باید ساده زندگی کنند.
•زندگی «صاحب جواهر» را با زندگی روحانیون امروز بسنجیم، خوب می فهمیم که چه ضربه ای به دست خودمان به خودمان می زنیم

توجه فرمودید؟
چشم وگوش بسته نیست
چشم و گوش بسته این است که بر مبنای یک جمله تقطیع شده حکم صادر کند.
داد و بیداد ببیند!
همان قرانی که دعوت به تدبر در ان می کنید گفته است اگر کسی برای شما خبری آورد تحقیق کنید فلان جمله از فلان دوست که جای خود دارد!

سیدمحمدی-سلمان محمدی-ستاریان جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 13:48 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم آقای ستاریان.
تقطیع چی یه؟ من واو به واو کلمات آقای خمینی را حتا با حفظ رسم خط و حتا با حفظ نقطه ویرگول وسط جمله نقل کردم، طبق سی دی مجموعه آثار امام خمینی. شما هم مثل آقایان سیداحمد خاتمی و سیداحمد علم الهدی هستی که حساسیتشان به آقای خامنه ای بیش از حساسیتشان به توحید است. شما حساسیت داری به آقای خمینی. من شاگرد ... هستم که شما او را می شناسی و بسیار علاقه مند آقای خمینی است اما وقتی من مسائلی را که به زعم خودم انتقاد به کلمات و اقدامات آقای خمینی است با ایشان در میان می گذارم و بعضاً یک ساعت صحبتمان طول می کشد، ایشان هرگز این واکنشهای شما را نشان نمی دهد.

شما در بحث این که آقای خمینی گفته مصدق مسلمان نیست، آن جا هم رفتی چند پاراگراف قبل و بعد سخنان آقای خمینی را نقل کردی. البته ببخشید. نمی دانم شما بودی یا آقای امیرمهدی بود.
وقتی من بگویم مصدق مسلمان نبود، و جملات قبل و بعدم نفی کننده ی این حرف که مصدق مسلمان نبود نباشد، پس اگر کسی جمله ی «مصدق مسلمان نبود» را از من نقل کند، ایشان حرف مرا تقطیع نکرده و ابتر نقل نکرده.

شما عزیزان می گردید می گردید می گردید با دلایل عجیب غریب، جملات آقای خمینی مانند

مردم ملّاها را مى‏خواهند براى اینکه اساس اسلام هستند

و

قیّم ملت با قیّم صغار از لحاظ وظیفه و موقعیت هیچ فرقى ندارد

و

از ده میلیون نفر جمعیت زن ایران، فقط یکصد نفر زن هر جایى مایل هستند که این کار بشود

و

این در زمان آن «2» [آقای محمد مصدق رهبر جبهۀ ملی] بود که اینها فخر مى‏کنند به وجود او. او هم مُسلِم نبود


را، تک تک این جملات را، توجیه می کنید. خیال می کنید پاراگرافهای قبل و بعد، علاج می کند این جملات را.

برادر عزیز.
آقای خمینی فرموده
«مردم ملّاها را مى‏خواهند براى اینکه اساس اسلام هستند»
اگر شما واقعاً معتقدی جملات قبل و بعد، و خود این جمله، مجموعاً دلالت می کند بر این که منظور آقای خمینی واقعاً این
نبوده
که ملاها اساس اسلام هستند، خب چرا از ابتدا در خط اثبات این که «ملاها اساس اسلام هستند» حرکت کردی، با لیست کردن نام کتابهای آقای خمینی، و وارد کردن نام شاه و بنی صدر و سروش؟ متوجه حرفم می شوی؟ اگر شما معتقدی جمله ی
«مردم ملّاها را مى‏خواهند براى اینکه اساس اسلام هستند»
دلالتش این عبارات ظاهری اش نیست، و جملات قبل و بعد آن شاهد مدعای شما است، خب چرا خودت در خلاف مدعای خودت حرکت می کردی و سعی کردی ثابت کنی که بله، ملاها اساس اسلام هستند؟

البته به نظر بنده، آقای خمینی طبق جملات قبل و بعد و طبق خود همین جمله ی
«مردم ملّاها را مى‏خواهند براى اینکه اساس اسلام هستند»
منظورش همین بوده که 1) مردم ملاها را می خواهند و 2) ملاها اساس اسلام هستند.

اگر من به جای شما بودم می گفتم «ملاها اساس اسلام نیستند و بنده گمان می کنم امام خمینی هم منظورش در واقع معنای ظاهری ی این کلمات نبوده».

ستاریان جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 13:56

سلام
جناب سلمان محمدی
شما اینجا با معرفی چند مطلب می فرمایی اسلامم را با عقلم به ترتیب از خدا و قرآن و حدیث میگیرم

من آن مطالب معرفی شده را ندیدم اما آخرین مطلب شما که به سر و سلمانی مربوط است در این آدرس:

http://salmanmohammadi.blogsky.com/1391/02/08/post-61/
نقل قول یکنفر می شود منبع مهار عقل! و وقتی یکی از دوستان اعتراض می کند جواب می شنویم:

"دیگر گاه مهار عقل به دست احساس می افتد"


شما در اینجا:
http://salmanmohammadi.blogsky.com/1391/01/08/post-53/

در جواب نقل قولهایی از امام از سوی من که در بالا نقل کردم فرمودی:

(آقای خمینی) قدرت را ملک طلق همین طبقه کرده است و قدرت مطلق هم که فساد مطلق می آورد. خواستی بیشتر با هم بحث خواهیم کرد.

و بحث شروع نشده همان اول بحث موضوع سر خود و دستان مرا پیش کشیدی و عذر مرا خواستی!

الان ببین گفته امام این است:
مردم ملّاها را مى‏خواهند؛ براى اینکه اساس اسلام هستند.
و ادامه اش:
مردم اسلام مى‏خواهند. اینها هم معرفى هستند؛ معروفند به اینکه اینها اسلامى هستند

امده ای و فرموده ای:
آن تقاضای ما که دست از سر کچل مان بردارید، در مورد همان نوشته ای بود که داشتیم راجع به اش صحبت میکردیم...پس لطفا بفرمایید تعریف شما از انچه روحانی میخوانید، چیست؟

عزیز برادر , آن نوشته که شروع نشده ختمش فرمودی در مورد همین بحث روحانیت بود!
اجازه بفرما سر شما و دست من چند خیابانی از هم فاصله داشته باشد.

ستاریان جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 14:03

سلام
آقای سید محمدی
من واکنشی نشان ندادم شما نوشتی:
آقای ستاریان عزیز. ببخشید. معذرت می خواهم. لطفاً طوری واکنش نشان ندهید که من گمان کنم شما هر روز صبح قرص «بله، امام خمینی درست گفت» می خورید.

من هم نوشتم :
آقای سیدمحمدی. ببخشید. معذرت می خواهم. من هم گمان کنم شما هر روز صبح که از خواب بیدار می شوی می روی سراغ سی دی صحیغه نور و انگار که قرص «نخیر، امام خمینی درست نگفته است» می خورید!

سلمان محمدی جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 14:37 http://salmanmohammadi.blogsky.com

برادر گرامی، جناب آقای ستاریان. سلام. من هم با اِفصال بین یدکم و رأسنا موافق ام و هم با همة حرفهای دیگری که رده اید، منتها به شرطی که جواب این چند کلمة ما را بدهید: «تعریف شما از روحانی چیست؟ به ویژه بفرمایید این روحانی شما از چه راهی ارتزاق میکند؟»
من خیلی مشتاق ام به ادامة این بحث. هر جوری هم بخواهید حاضرم از شما عذرخواهی و دلجویی کنم، منتها به شرطی که از زیر جواب اینها درنروید.

هلوع جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 14:42

آقای ستاریان.
منظور از داد بیداد خطاب به دوستانی بود که اخیرا در وبلاگها دیدم که بیان می نمایند فلان کس که اعتقادی به اسلام ندارد چنین می گویذ و فلان کس چنان. حدس زدم شاید شما هم دیده باشیدشان.
شما دوست دارید به خودتان بگیرید مختارید. چه اینکه جسارتا بخشی از آن هم درباره شما بود.
مصادیقش زیاد است.
اینکه حالا شما بخواهید جمله ملاها اساس اسلام هستند را طوری بپیچانید و به هر دیواری بزنید که این آن نبود و ان یکی بود دیگر به من ربطی ندارد. علت اصلی عصبانیت من این است که این جمله توهینی آشکار به اعتقادات من و قرآن مقدس بود و متاسفانه شما نیز دنباله روی کردید. دقیقا دلیل این واکنش شما را نمی دانم! و اصولا نمی دانم چرا سخنان مرحوم امام خمینی برای شما همچون وحی منزل است! البته شاید که اعمالشان برایتان همچون مشیت الهی در نزول بلایا جلوه کند!
اما بر طبق هر مسلمان منصفی این جمله به شدت قابل خدشه و بعضا توهین آمیزتر از کنایات ملحدین است برادر... .

ستاریان جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 15:18

آقای سلمان محمدی شما روحانیت را کلهم اجمعین طبقه ای منحط می دانی و من هیچ قشری را کلهم اجمعین منحط نمی دانم و فکر می کنم بحث با کسی که چنین احکام کلی صادر می کند راه به جایی نمی برد.

شما هر وقت توانستی استثنایی در این حکم خود نشان دهی, می شود بحث کرد. والا مثل قبل شروع نشده تمام است

جواد خراسانی جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 16:44 http://cheshmejoo.blogfa.com/

سلام،
" در یک جایى اختلاف بین حاکم و ملّاى آنجا بشود، باز اختلاف بیاید به سطح پایین‏تر، مردم با آن اختلاف پیدا کنند، مردم هم هیچ وقت حاکم را نمى‏گیرند و ملّا را دست از او بردارند. مردم ملّاها را مى‏خواهند؛ براى اینکه اساس اسلام هستند. مردم اسلام مى‏خواهند. اینها هم معرفى هستند؛ معروفند به اینکه اینها اسلامى هستند."
فکر می کنم، آن جمله در این پاراگراف، یعنی با ملاحظه قبل و بعدی به اندازه این پاراگراف، بهتر تحلیل می شود.
یعنی بنده، مقصود گوینده را اینطور می فهمم که مردم در سال 1360 در اختلاف بین مسئول سیاسی(مثلا استاندار سال 1360) و روحانی محل(مثلا اما جمعه سال 1360) جانب روحانی را خواهند گرفت، چون با توجه به سابقه تاریخی و علقه های مذهبی شان، روحانی را به اسلام نزدیکتر از مسئول سیاسی می دانند.



سلام علیکم.
اجازه می خواهم نظرم را ذیل نظرتان بنویسم و به طریق خصوصی شما را از این پاراف مطلع می کنم:
در مجموع این رویکرد شما به این بحث را (که البته اصل مقاله ی من «بحث» نبود و فقط نقل عین سخنان آقای خمینی بود، اما در حاشیه بحثهایی طرح شد) عاقلانه و زیرکانه (زیرکانه به معنای مثبت) می دانم. اگر اشتباه نکنم، شما منظورت این است که طبق جملات قبل و بعد، آقای خمینی در واقع منظورش این نبوده که
«مردم ملّاها را مى‏خواهند؛ براى اینکه اساس اسلام هستند»
و منظورش چیز دیگر بوده.
این رویکرد، مدعای این رویکرد، هرچند از طرف من نوعی مورد قبول قرار نگیرد، ولی به هر حال
«دفاع بد»
نیست.
به نظر من آقای ستاریان ورودش به بحث، از ابتدا،
«دفاع بد»
از آقای خمینی بود.
بالله التوفیق.

ستاریان جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 21:18

آقای هلوع. لطفا مرا از دوستان دیگر مجزا کرده و آن بخشی را که درباره ی من است را بفرما.

حالا شما چرا می شوی وکیل مدافع ایشان؟ بر من معلوم نیست!

علت عصبانیت شما بسته به برداشتی است که کرده ای چطور شما مجاز هستی عصبانی شوی
اما چرا اجازه نمی دهی بالفرض من هم نسبت به برداشتی که کرده ام و شما تمایل نداری ببینی عصبانی شوم؟!

حرف و عمل امام وحی منزل و مشیت الاهی نیست . اما همانطوریکه در تعدادی از مطالبی که آوردم از آن دسته روحانیتی بود که مردم برای یک جمله اش به جبهه می رفتند و شهید می شدند و اموالشان را هم وصیت می کردند که هر طور صلاح میداند صرف کند . و چنین آدمی انصاف نیست با نقل یک جمله ی ناقص در معرض طعن و لعن قرارش داد.
بله موضوع فقط این است.

جواد خراسانی جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 23:14

جناب سیدمحمدی،
نمی دانم اصولا وقت گذاشتن برای این گونه مطلب نویسی در فضای مجازی مفید است یا نه، فقط اتلاف عمر است. چون خود را انسانی محقق و علاقه مند به مطالب علمی و دینی معرفی کرده اید این را گفتم تا بعضی گمان نکنند شما از سر تفنن و خوشی و شوخی اینجا چیز می نویسید(چون خودت اسم مطالبت را می گذاری مقاله) با این پیش فرض ها، پاسخ شما را می دهم:

با این مقدمه، گمان نمی کنم توضیح بنده ابهامی داشته باشد. علی ایحال عرض می کنم که سبک مطلب نویسی شما، ناقص، غیر علمی و دارای سو گیری شخصی است. یعنی شما از قبل تصمیم و غرض شخصی خودت را در انتخاب مطلب و تیتر کردن آن مشخص و معلوم کرده ای و در خصوص نتیجه مطلب قضاوت نموده ای.
حضرت خمینی به دلایلی که خودت می دانی و من نمی دانم نزد شما محکوم و مردود است. و شما به عناوین مختلف می خواهی این نظر را به دیگران منتقل کنی. البته استدلال و توضیح شما در خصوص این نظر، همیشه درحد همین مطلبی است که اینجا نوشته ای و به کرات با همین سبک و روش تکرار کرده ای.
خصوصی تقاضا کردم دلایلت را برایم بفرست تا بخوانم، شاید به قول برخی دوستان هدایت شدم، اما از جناب شما جز کلی گویی و لن ترانی نشنیده ام. 

و اما چرا سبک شما نه وجاهت علمی دارد و نه دغدغه دینی؟ امیدوارم از نظر بنده نه ناراحت شویی و نه به سرعت لغز و متلک آماده کنی و کامنت مرا با آن پاراف کنی و نه خودت را به تجاهل بزنی که یعنی معنی حرف مرا نمی فهمی. لطفا" کمی به سئوالاتی که مطرح می کنم، فکر کن، بعد مستدل جواب من را بده.

در ابتدا یادآوری می کنم من هم به شدت و قاطعیت با روحانیت فعلی مخالفم و معتقدم اصولا چیزی به اسم روحانیت در اسلام معنا و مفهوم ندارد. در اسلام ما عالم ربانی داریم با تعاریفی که برای آن شده است. و به نظرم عالم ربانی ایی(و نه روحانیون) که قابلیت و لیاقت پیشوایی و هدایت جامعه مومنین را داشته باشند بسیار بسیار اندک است.( تتمه حدیث فرجعوا علی روات ... را ببینید.) و باید با چراغ گرد شهر در جستجویش بود. قبلا" چند مطلب در این خصوص در وبلاگ خود نوشته ام حتما" دیده اید.

جواد خراسانی جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 23:37

و اما سئوالات:

1- هدف از نوشتن این مطلب( و دیگر مطالب از صحیفه امام) چیست؟
2- آیا می خواهید بحث علمی و محتوایی کنید؟ یا فقط تکه پرانی!
3- آیا حضرت خمینی واقعا" در اندیشه اش این بوده که "ملاها اساس اسلام هستند"؟؟
4_در سپهر اندیشه ایشان، روحانیت چه جایگاهی دارد؟ همین اساس اسلامند؟ یا نه همین روحانیت خون به دل او کرده اند؟ آخوندهای درباری کجایند؟ منشور روحانیت پس چه می گوید؟

فکر می کنم در نوشتن یک متن قابل تامل رعایت گام های زیر، زمینه سوء تفاهم و نارحتی را از بین می برد، و نتیجه آن، حالا هر نتیجه ایی که باشد، حتی محکومیت دوست داشتنی هایمان، ما را خوشحال و راضی خواهد کرد.

گام نخست: درست این است که هر سخنی را با در نظر داشت زمان، مکان، گوینده و مستمع آن سخن نقد و تحلیل کرد تا گزاره های حاصل از استنتاج، منطقی و حقیقی باشد. گام دوم: وقتی قرار است یک موضوع یا مفهوم را از دیدگاه شخصیتی بررسی و تحلیل کنیم، شایسته است آن مفهوم را در منظومه فکری آن فرد به طور کامل و تمام مورد بررسی قرار دهیم._ و نه گزینشی از هر جا که دلمان خواست تکه ای برداریم و تیتر کنیم که آهان فلانی گفته است که مثلا" روحانیت بهمان است._ گام سوم: شخص محقق بهتر است اغراض شخصی و تمایلات درونی اش را در موضوع تحقیقش دخالت ندهد.

اگر ادعای علاقه به علم و دین داریم، باید برخی قواعد اولیه را در خصوص کاری که می کنیم و چیزی که می نویسیم رعایت کنیم. و با انتخاب تکه ای از این سخنرانی یا نوشته، زمینه عقده گشایی و جفنگ پرانی را فراهم نکنیم.

سلمان محمدی شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 00:18 http://salmanmohammadi.blogsky.com

جناب آقای ستاریان عزیز. سلام. من هر چه بگویید، هستم. قبول. صدتا هم رویش. ولی جواب مرا بدهید. پرسیده بودم: «تعریف شما از روحانی چیست؟ به ویژه بفرمایید این روحانی شما از چه راهی ارتزاق میکند؟»
وگرنه مردم فکر میکنند شما جوابی به این سؤالها ندارید ها!

ستاریان شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 00:53

آقای سلمان محمدی بگذارید مردم هر چه می خواهند فکر کنند. شما وکیل مردم نشو و ناراحتش هم نباش!

شل کن سفت کن که نیست عزیز برادر!
بحث آداب دارد و شما از آدابش بی بهره ای

نورالهی شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:57 http://denekserfahrung.blogfa.com

برادران ارجمند
آقایان محترم
سیدمحمد و ستاریان
درود و سلام بر شما
در مورد این بحث به نظر بنده برادر محترم آقای سیدمحمدی نتیجه ای نگرفته اند که بخواهیم ایشان را محکوم کنیم و به نظر بنده ایشان معتقد نیستند که امام خمینی - رضوان الله تعالی علیه - کتاب منطق صوری مرحوم مصاحب است و با موازین آن سخن میگفته بنده هم نمیگویم و حتی کتاب خداوند نیز چینین نیست بلکه کتاب خداوند گزاره هایی چون - علی فرض صحت النتسبه - مطارحات منطقی-فلسفی ویتگنشتاین نیست که یکی از قبلی نتیجه شده باشد و همینطور الی آخر بلکه منظومه ای است که محکم و متشابه و مجمل و مفصل و ناسخ و منسوخ دارد و غیرهم که خود بهتر میدانید حال که کتاب خداوند چنین است گیر سه پیچ دادن به سخن یک فرد غیر معصوم و در رگ و پی سخنان او رفتن وجهی ندارد و به نظر بنده آقای سیدمحمدی نیز چنین نکرده و نمیکند و برادر ارجمند آقای ستاریان باید در این زمینه شرح صدر بیشتری از خویش نشان دهند.
با این مقدمات بنده با برادر ارجمند آقای ستاریان در درست بودن قول آن فقیه مجاهد در اساس بودن علمای دین به همان معنی درستی که ایشان برداشت کرده اند همداستان ام.
و درود خداوند بر همگی شمایان باد
الحکیم الفاضل محمد نورالهی!!!!!!!!!!!!!!!

سلمان محمدی شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 23:20 http://salmanmohammadi.blogsky.com

جناب آقای ستاریان عزیز. من از بی آدابی خودم عذر میخواهم ولی شما هم انصاف بدهید که میتواند طبقه ای بالکل منحط باشد: طبقة گدایان و مفتخواران و روسپیان از آن جمله اند و اگر هم یکی بین شان پیدا شود که آدم خوبی باشد، نمیتواند مانع از ابراز آن نظر کلی شود.
طبقة حوزویان هم متأسفانه ویژگیهایی دارند که باعث شده کل آنها را منحط بدانم: مهمترینش این که کار نمی کنند و از راه دین ارتزاق میکنند و این خب با سنت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمة هدی (علیهم السلام) منافات جدی دارد. همچنین فهم دین را در انحصار خود میدانند و به مکلاها اجازه حرف زدن نمیدهند. تازه بین خودشان هم اگر کسی نظر متفاوتی داشته باشد، طرد میشود. در دوران مشعشع ج. ا. هم که بر افتخارات شان روز به روز دارد افزوده میشود.
اینها سبب آن نظر کلی شده و البته همواره استثناهایی هم هست و ما مخلص آن استثناها هم هستیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد