سؤالی طرح کرده اند درباره ی عدالت و کَرَم حضرت علی

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            در ذیل مقاله ی قبل وبلاگ بنده، با عنوان «حق و عدل، فوق مقتضیات سیاسی است»، چنین نظر داده اند:

            «رادان

جمعه 20 مرداد ماه سال 1391 ساعت 23:28

سلام. یک سوال بی ربط دارم.

توی این شبها خیلی از عدالت و رافت حضرت علی سخن می گویند بخصوص در مورد یتیمان.

ایا کمک های حضرت علی به یتیمان از اموال شخصی خودش بوده یا از اموال بیت المال.


1. اگر از بیت المال بوده، خب این هنری نیست. به ویژه این که حضرت شان می توانست نوعی مستمری و مقرری مثل کمیته های امداد امروزی (البته نه فقط برای گروهی خاص) برای خانواده های بی سرپرست بسازد تا نیاز نباشد خودش شبانه گونی بر شانه! به در منزل یتیمان برود.


2. طبق روایت شیخ عباس قمی در منتهی الامال حضرت علی به هنگام کشته شدن 27 فرزند داشته. با احتساب تعداد زنان رسمی و ام ولدها شمار این عده دستکم به 30 نفر می رسیده. و حضرت خرج این خانواده ی گسترده را می داده. این امام فقیر و ژنده پوش! چگونه این خانواده ی طایفه سان را اراده می کرده است؟

از پاسختان ممنون میشوم.»

            یکی از رفقای من، به ایشان این طور جواب داده است:

            «حسن به رادان

شنبه 21 مرداد ماه سال 1391 ساعت 15:46

تا آنجا که من خبر دارم حضرتش خیلی هم ثروتمند بوده  منتهی مرام خودش را داشته و خیلی خرج خود و خانواده اش نمی کرده است.»

نویسنده ی وبلاگ:

ــ راستش گمان می کنم این سؤال که طرح کرده اند، ابتدائاً اکثر ما شیعیان حضرت علی را خشمگین می کند، و با خود می گوئیم، جواب این سؤالات انحرافی و این «شُبَهات» را مثل آب خوردن می دهیم، و اگر ما نتوانیم، عُلمای اَعلام مثل آب خوردن جواب این «شُبَهات» را می دهند.

ــ من تا به حال چنین سؤالی به فکرم خطور نکرده بود و جایی هم ندیده بودم طرح شده باشد. به نظرم خوب است از طراح این سؤال تشکر و قدردانی کرد.

ــ جواب من به این سؤالات:

من نمی دانم روایاتی که مضمونش این  که است حضرت علی شبانه نان و غذا و ... می برده و بین نیازمندان تقسیم می کرده است، از نظر سندی بررسی شده است یا نه. فرض می کنیم این روایات بررسی شود و سند تمام روایات، مخدوش باشد. از این هم بالاتر؟ خب. توجه کنید:

فرض کنیم ثابت شد تمام روایاتی که می گوید حضرت علی شبانه می رفته و بین نیازمندان نان و غذا و ... توزیع می کرده، اشکال سندی داشته باشد. یعنی اصولاً این که آن نان و غذا از بیت المال بوده یا از اموال شخصی اش بوده، هر دو حالت از نظر سند روایتها، منتفی شود، و حتا یک روایت صحیح السند در اختیار ما نباشد که حضرت علی شبانه می لفته به نیازمندان کمک می کرده. توجه کنید:

از سخنان مشهور حضرت علی است، و فرض می کنیم صحت سندش را ثابت شده بدانیم، که عدل برتر ازسخاوت است. و ظاهراً از مشهورات (و متواترات؟) در روایات شیعه و سنی است که حضرت علی در تقسیم بیت المال، ذره ای از عدل منحرف نشده است. اگر این دو مطلب را با هم جمع کنیم، نتیجه می گیریم حضرت علی حتا اگر یک روایت صحیح وجود نداشته باشد درباره ی کمک کردن شبانه ی حضرت به نیازمندان (و همچنین منتفی باشد که کمکهای شبانه ی ایشان از بیت المال بوده یا از اموال شخصی اش)، اما ثابت شده است که ایشان در مسئله ی برتر از کمکهای شبانه به نیازمندان، یعنی اجرای عدل مالی و اقتصادی بین تمام آحاد جامعه، موفق بوده است.

اما بعد. من گمان می کنم حضرت علی هدفش و دغدغه اش برتر از اجرای قاطع عدل در مسائل مالی و اقتصادی و اجتماعی برای همه ی آحاد جامعه ی تحت حکومتش بوده است. خب آیا فردی مانند حضرت علی، اگر بیت المال را عادلانه تقسیم کرد، دیگر دغدغه ندارد برای ملتش؟ من جوابم منفی است. ممکن است تمام افراد امکان این را نداشته باشند در هنگام تقسیم بیت المال، حاضر شوند. به دلایل مختلف ممکن است اجرای عدالت مالی و اقتصادی، از راههای مرسوم مانند تقسیم پول و ...، محقق نشود. من گمان می کنم فردی مانند حضرت علی که دلسوز جامعه است، از روشهایی که در زمان ایشان ممکن بوده، و حتا شاید با استفاده از مأموران حکومتی اش، از نیازمندان جامعه که به هر دلیل نتوانسته اند سهمشان و حقشان از بیت المال را بگیرند، و یا، گرفته اند ولی به دلایل مختلف هنوز «بسیار زیر خط فقر هستند»، فهرست تهیه می کرده، و روزانه یا شبانه، خودش و مأمورانش، کمک می کردند به افراد مورد نظر.

نه تنها مدیران ارشد حکومت اسلامی (و هر حکومتی، حتا حکومت مارکسیستی)، بلکه حتا مدیر یک دبستان، باید علاوه بر عادل بودن، دلسوز باشند. دلشان غم و درد داشته باشد علاوه بر دستگاه عادلانه ی اقتصادی و اجتماعی(ی فرضی)، آیا مشکلات و احتیاجاتی هست که باید به روشهای خاص حل شود؟

ما شیعیان، علی را پیرو حضرت محمد و اسوه ی عدل و حق و کَرَم و سخاوت و شجاعت و تقوا می دانیم.

بنده نمی دانم درباره ی تعداد همسران و فرزندان حضرت علی آیا روایات دقیق و محکم وجود دارد یا نه. اما مجموع آیاتی که غیر مستقیم اشاره به حضرت علی می کند، و روایاتی که در مورد ایشان بین شیعه و سنی وجود دارد، به من می گوید ایشان در اداره کردن چند همسرش و چند فرزندش، عاقلانه و عادلانه و مدبّرانه عمل می کرده است.

نمی دانم طراح محترم سؤال، عرایض بنده را نسبتاً پذیرفتنی می داند، یا عرایض بنده را مغلطه و سفسطه و ... می داند. به هر حال من اینها به فکرم رسید.

نظرات 48 + ارسال نظر
کاوه لاجوردی شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 18:00 http://kaavelajevardi.blogspot.com

در موردِ تعدادِ فرزندان، توجه کنند که مثلاً امام حسن در ایامِ خلافتِ امام علی سی‌وچند‌ساله بوده‌اند و قاعدتاً خرج‌شان را از پدر نمی‌گرفته‌اند. یعنی باید دقت کنند در گفتنِ اینکه امام علی خرجِ 30 نفر را می‌داده.

رادان شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 23:38

از روحیه ی بسیار منعطف تان ممنونم. در واقع نایاب این این روحیه کم و بیش در بین ما ایرانیان.

"اما ثابت شده است که ایشان در مسئله ی برتر از کمکهای شبانه به نیازمندان، یعنی اجرای عدل مالی و اقتصادی بین تمام آحاد جامعه، موفق بوده است"
چطور ثابت شده است کی ثابت کرده. یعنی ایشان در تمام مرزهای امپراتوری اسلامی ان زمان به عدالت بیت المال را تقسیم می کرده یا احیانا در دارلخلافه و چند شهر دیگر عربی. در مصر و ایران و روم هم ایا همه چیز عادلانه بوده. پس چرا در زمان حضرت چند بار اهالی استخر و خراسان و ... بر علیه حکومت مرکزی شوریدند و به گفته ی فتوح البلدان از دادن جزیه به والیان امام سر باز زدند. چه چیز ناعادلانه ای در این جزیه پردازی ها وجود داشت که حتی مردم را در گوشه و کنارهای امت اسلامی بر حضرت علی می شوراند تا جایی که حضرت گاهی زیاد بن ابیه را بر سرکوبی ایرانیان روانه می کرد همان که از سر تقدس اسلامی و بر علیه خود حضرت و برای به دست اوردن دل معاویه به زنازادگی خودش افتخار می کرد!!
نقد اقای لاجورد وارد است. اما طعام دادن به همه ی یتیمان یک شهر از اموال شخصی باز هم پول و پله ی زیادی می خواهد قبول فرمایید. منتها تکلیف ما با یتیمان کل قلمرو اسلامی دیگر مشخص نمی شود!

نقد اقای حسن هم وارد است اما نکته ای وجود دارد. حضرت علی این همه ثروت را از کجا به دست اورد؟ خواهید فرمود که از نخلستان هایش در ینبوع و فدک و ... . تازه ادامه خواهید داد و خواهید گفت حضرت به دست خودش چاه می کند و کذا. اما تکلیف ما دیگر با بردگانی که بر سر همین زمین ها کار می کردند روشن نمی شود. به روایت یعقوبی حضرت یک بار فرموده بود که هر برده ای که در رفته باشد و نزد اربابش بر نگردد خونش هدر است. خوب این حرف هم عدالت زیادی می طلبیده و هم رافت و دلسوزی خیلی زیادی. منتها با این همه رافت و دلسوزی باز هم روشن نمی شود اگر حضرت این همه نسبت به یتیمان و درماندگان مهربان بودند چرا از این ثروت انبوه که اقای حسن می فرمایند و از اموال شخصی شان بود چیزی به بردارش عقیل نداد و فقط به این تکافو کرد که اهن گداخته را به او نشان دهد. شاید حق با حضرت بود که نباید از مال بیت المال به حتا به برادر داد. اما حضرتی که این همه به قول اقای سید محمدی رئوف دلسوز بوده و به قول حسن خان ثروتمند چرا وقتی به برادرش می رسد دیگر از نگین های پادشاهی که به گدا می بخشید چیزکی به برادر وامانده ی خودش نداد. از توضیحاتتان ممنون میشوم. باز از سعه ی صدرتان متشکرم اقای گرامی.

سیدعباس سیدمحمدی - رادان یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 00:27 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
توجه فرمائید:
من که حضرت علی را ندیده ام. احساسات ما و قضاوت ما راجع به عادل بودن یا نبودن ایشان، و میزان عدل ایشان، طبق آیاتی است که غیر مستقیم به ایشان اشاره می کند و طبق روایاتی است که بین شیعه و سنی بعضاً متواتر است.
یک بار یکی از رفقای من می گفت حضرت علی خاک ایران را به توبره کشیده. رفیق من آن موقع ساکن انگلیس بود. گمانم الان هم ساکن انگلیس است. من خواستم ایشان بفرماید چه کتابی نوشته است حضرت علی خاک ایران را به توبره کشیده.
این مطالبی که شما می فرمائید، قاعدتاً این طور است که شما علی را نفس محمد ندانی، و علی را پیرو «اعدلوا هو اقرب للتقوی» ندانی، و روایت مشترک بین شیعه و سنی را که علی مع الحق والحق مع علی، و علی مع القرآن و القرآن مع علی، ندانی. اگر شما این مطالب را اصل، و مطالب تاریخی مانند مواردی را که نقل فرمودی، فرع ندانی، طبیعی است در گفت و گوی من و شما، شما عدل علی را «ثابت شده» ندانی.
تکرار می کنم: من حضرت علی را ندیده ام.
شما هم علی را ندیده ای. قضاوت من و شما در مورد علی بن ابی طالب، بستگی دارد به دیدگاه فکری ی ما در مورد ایشان. من، شخصاً، علی را بر اساس آیاتی که قانع شده ام اشاره می کند به علی (که: نفس محمد است؛ از گناه تطهیر شده؛ ولی مؤمنین است؛ ...)، و بر طبق روایات متواتر یا نزدیک به متواتر می شناسم.
توجه فرمائید من قبول کردم ممکن است هیچ کدام از روایات که می گوید حضرت علی شبها می رفته به نیازمندان کمک می کرده، ممکن است هیچ کدامش روایات صحیح نباشد. حتا ماجرای علی و عقیل و آهن داغ، طبق اطلاعات من، معلوم نیست قطعی باشد. اطلاعات ما، چنان که قطعی یا نزدیک به قطعی باشد، کم است از علی و حسن و حسین و دیگر امامها.

من علی را عادل می دانم، چون من علی را حجت قطعی الاهی می دانم. علی ممکن بوده حتا در شهر حکومت خودش، بیعدالتی رخ دهد. روم و ایران که جای خود دارند. رخ دادن بیعدالتی، اگر با تأیید و با سکوت علی باشد، این می شود نقص علی. سخنان شما ظاهراً در متون تاریخی مخالفش وجود دارد. ظاهراً مخالف سخنان شما، معروفتر این است که ایرانیان گرایششان به علی به دلیل عدل او بوده و تمایز نگذاشتن بین عرب و عجم.

شکوه عُمر در بین اعراب، طبق آنچه من خواندم، یک دلیلش (و نه تنها دلیلش) ثروت فراوانی بود که از جنگهای دوران عُمر، از ایران به سمت اعراب صادر شد. اما من نخوانده ام علت محبت به علی، ثروتی بوده که او به مردم داده باشد. شاید شما شنیده باشید و شاید احیاناً قانع هم شده باشید، عدل علی اتفاقاً باعث شد تعدادی از صحابه به فکر شوریدن بر او افتادند، چرا که علی آنها را با دیگران یکسان می دانست هنگام تقسیم بیت المال.

من نمی دانم تقسیم بیت المال در قلمرو حکومت علی، در نقاط دوردست (که شما نام بردی)، آیا همه جا رضایتبخش بوده یا نه. نمی دانم. قاعدتاً مشکلات و هزار مسئله بوده. من گمان می کنم گفت و گوی من و شما بهتر است مبنائی باشد. یعنی:

اگر شما عدل و تقوا و عصمت علی را مشکوک بدانی، یا عدم عدل و عدم تقوا و عدم عصمت ایشان را قطعی بدانی، طبعاً عرایض استدلالی یا احساسی ی من شما را قانع نمی کند. چنان که وقتی من به ادله ی خودم علی را حجت قطعی الاهی و صاحب عصمت و نهایت عدل بدانم (و می دانم)، من بیعدالتی ی شخص علی بن ابی طالب را با هیچ مطلب کتابهای تاریخی نمی پذیرم.

میزان ثروت علی و تعداد همسر و فرزند ایشان را من اطلاع عالمانه و محققانه ندارم.
شخصیت و تفکر و چهره ای که از علی در فکر من است، عادل است و دلسوز اجتماع و خانواده است.

صدرالدین مشتاق نائینی یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:33

بله درست می فرمایند جناب سید محمدی.پیش فرض قبلی خیلی در بررسی ادله طرف مقابل تاثیر دارد.
اما
این که علی مال فراوان داشته اکثرا به صورتی بوده که آنها را وقف می کرده و گاه خودش در خرج یومیه اش درمی مانده و نقل شده حتی شمشیرش را می خواسته بفروشد.اگر پول شخصی داشت به عقیل می داد.مشکل این بود که به اصطلاح کار عقیل با یک قران و دوزار حل نمیشد و او چشم به بیت المال داشت و علی دست رد به سینه او زد.
در دوران قدیم برده جزو اموال صاحبش بوده و مناسبات خاصی در بین بوده و احکام فقهی برده داری را باید بررسی کرد.همین علی بنا به نقلی در عمر شریفش هزار برده آزاد کرد.
شورش در برخی شهرها طبیعی است.ایرانیان از اسلام و اعراب همان شیوه عمر و مانند او را در ذهن داشتند.طبیعی است که شناخت چندانی در داخل فلات ایران از علی که حکومتش دیری نپایید نداشته باشند.درضمن اگر این شورش ها پشتوانه مردمی قوی داشت به راحتی سرکوب می شد؟ شما به نقل قول صاحب الغارات در مورد تفاوت دید علی با عمر نسبت به ایرانیان توجه بفرمایید
در مورد زیاد اشتباه می کنید.زنا زادگی او باعث سرافکندگی اش بود و افتخاری بدان نمی کرد و در اسلام برای زنا زاده تقدسی در نظر گرفته نشده است.به سبب وعده معاویه که او را به پدرش ابوسفیان منتسب کند به معاویه بپیوندد.همین باعث شد تا آیا همین نشان از عدم اطلاع شما و کمی _ببخشید_مغرضانه سخن گفتنتان نیست؟
البته به همه سخنان شما جواب داده نشد که به علت بی حالی و خستگی است
ولله الحمد

امیر یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:55

1- وقتی درباره صحت و سقم موضوعی بحث می شود، باید پیش فرض ها کنار گذاشته شود.
اگر پیش فرض امامت و عدالت و ... را برای علی قائل شویم که بحثی نمی ماند!

ما می خواهیم با بحث درباره عدالت و ... به همین پیش فرض ها برسیم (یا نرسیم) ، چرا شما راه را برعکس طی می کنید!؟

2- آقای صدرالدین فرموده اند: اگر این شورش ها پشتوانه مردمی قوی داشت به راحتی سرکوب می شد؟

واقعا شما با این استدلالتان عدالت را معنی کرده اید!
هزاران نمونه در تاریخ هست که شورش پشتوانه داشته و سرکوب هم شده!
مگر همین اعراب شورش یک شهر را چندین بار سرکوب نکردند و وقتی دوباره شورش بالا گرفت فرمانده عرب قسم خورد تا خون تا زانویش نرسید دست از کشتن برندارد؟!

3- بر اساس پیش فرض شما ، حسن هم باید عادل می بوده!
بند چهارم پیمان نامه حسن-معاویه :

"مبلغ پنج میلیون درهم که در بیت المال کوفه موجود است از موضوع تسلیم حکومت به معاویه مستثنا است و باید زیر نظر امام مجتبی (ع) مصرف شود. نیز معاویه باید در تعیین مقرری و بذل مال، بنی هاشم را بر بنی امیه ترجیح دهد.

همچنین باید معاویه از خراج «دارابگرد» مبلغ یک میلیون درهم درمیان بازماندگان شهدای جنگ جمل و صفین که در رکاب امیر مؤمنان (ع) کشته شدند، تقسیم کند."
منبع:
http://www.hamshahrionline.ir/details/179803

چند نکته می توان برداشت کرد:
الف: بنی هاشم چرا باید به بنی امیه ترجیح داشته باشند؟
ب: مبلغ 5 میلیون چرا باید دست حسن باشد؟ مگر بیت المال نباید دست حاکم باشد؟
پ: مردم فلک زده دارابگرد هم آیا راضی بودند از این عدالت؟

امیر یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:59

در بند پنجم این پیمان نامه آمده است : .. و اموالی که از بیت المال در دست شیعیان علی (ع) است از آنها پس گرفته نشود.

این است عدالت؟ بیت المال اگر در دست شیعیان علی باشد ایرادی ندارد؟
مگر علی خودش نمی خواست بیت المال را حتا اگر کابین زنان شده باشد به بیت المال برگرداند؟

رضا یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 15:17

با سلام . لطفا در خصوص بحث بسیار مهم نصف بودن دیه زن در مقابل مرد صحبت بفرمایید.چندین ساله از هرکسی میپرسم جواب هایی بدون منطق به من میده شما که موشکافانه به مسایل میپردازید به این سوال پاسخ دهید

رادان یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 15:40


سلام. روحیه ی بسیار جالبی دارید اقای سید محمدی عزیز. این که در همه جملات یک "ظاهرا" جای می دهید خودش گویاست که نمی خواهید در بند تعصب گرفتار شوید و این عالی است عالی است.
خیلی خوب.
خوب این که حضرت علی خاک ایران را به توبره کشیده بود قطعاً دروغ است چرا؟ زیرا حتا اگر حضرتشان چنین قصدی داشت باز اختلافات داخلی میان اعراب مانع از این کار می شود. اما این به نظر من به قطعیت نزدیک می شود که ساست برونمرزی حضرت با خلفای سه گانه ی پیشین چندان تفواتی نداشته هم تاریخ سیستان و هم فتوح البدان اشاره می کنند که در خراج و جزیه ی اهل خراسان کسری به وجود آمد و حضرت یکی از نزدیکانش! را به سرکوبی آن ها فرستاد.
این که حضرت نماد عدل مسجم بوده یا خیر نفس رسول بوده یا خیر من نیز چون شما نمی دانم. اما یک نکته برایم همیشه سوال براگیز بوده و ان همانا نفس تعریفی است که اسلام ما از عدالت می دهد. این که مثلاً برده جزو اموال عمومی حساب می شده (طبق ایات قران) و احیانا اگر باز جنگی در بگیرد و در صورت فاتح شدن مسلمانان اسیران و بردگان جزو اموال ارباب محسوب خواهند شد. حرف من نیست به جناب مصباح یزدی مراجعه فرمایید.
قبول دارم پیشداورها می توانند ذهن ما را به بیراهه بکشند اما آن چه من می گویم مبتنی بر برخی دلایل و شواهد است که در خود کتب اسلامی هم به ان ها اشاره شده.

رادان یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 15:48

"من علی را عادل می دانم، چون من علی را حجت قطعی الاهی می دانم"
ولی این همان فرضی است که باید ثابت شود!
شاید علی حجت قطعی خدا باشد (البته اذعان دارید این دیدگاه پذیرفته ی عموم مسلمانان جهان نیست) اما این امر لزوماً عادل بودن او را ثابت نمی کند.
2 نکته وجود دارد از قرار اسلام را دینی برای همه زمانها می دانیم.
در این صورت
سخن و پیامبر و امامان فقط محدود به زمانه ی خودشان نبوده.
از این جهت :
اگر حضرت در خانه اش برده داشته و حتا اگر با انها مهربان هم بوده باشد برده داری را تصویب کرده است. مهم نیست چند برده ازاد کرده. مهمتر این است که این بردگان تا چه مدت برای او کار می کرده اند. نه تنها برای علی که برای تک تک صحابه ی خاص رسول.
اگر این برده داری تصویب شده، ان را امروز نیز می توان تجویز کرد. توجه فرمایید خود حضرت مهدی هم کنیز زاده بوده و برده داری در برخی از کشورهای اسلامی همچون سودان هنوز وجود دارد. ببخشید دارم دور می روم!

[ بدون نام ] یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 15:59

؛سخنان شما ظاهراً در متون تاریخی مخالفش وجود دارد. ظاهراً مخالف سخنان شما، معروفتر این است که ایرانیان گرایششان به علی به دلیل عدل او بوده و تمایز نگذاشتن بین عرب و عجم.؛

خوب این چیزی است که من مطلقاً آن را قبول ندارم. علت اصلی رویکرد ایرانیان به علویان را من دیوان آهنین معاویه می دانم و بس. در تواریخ نشانه ای بر این وجود ندارد که در زمان خود حضرت ایرانیان گرایشی بدو داشته اند اتفاقاً تاریخ سیستان و فتوح البدان عکس ان را می گویند.
گرایش به علویه از صفین به بعد اغاز می شود ان نه نه به صورت یک گرایش عمومی!
علت چه بوده؟ علت این بود که معاویه و دستگاهش شرایط نامسلمان بودن را بر همه ی غیر مسلمانان تنگ کرده بود و انها را به انواع تضییق ها و تضییع ها دچار آورده بود. یک نمونه اش خراجها و مالیاتهای زیادی بود که از به اصطلاح اهل ذمه می گرفتند. انها مطلقاً در زمان معاویه نه جرات و نه قدرت اظهار عقاید و اجرای مناسک خود را داشتند (دو قرن سکوت!) پس بنا به مبانی فکری و عقیدتی خود نمی توانستند با جبهه ی حاکم زورگو درافتند بنابراین باید به تفسیر معتدلتری از اسلام رو می کردند که به عنوان نو مسلمان به انها این امکان را بدهد که حرفشان را به زبان اسلامی بزنند! نتیجه هم مشخص است : گرایش به آل علی یا آل عباس!! (دقت کنید) از همینجا آمده. بماند این که فراگیر شدن تشیع در ایران زیر تیغ خونچکان شاه اسماعیل صفوی مادرکش! امکان پذیر شد. اینجا فکر کنم موضع شما تا اندازه ای متزلزل می شود مگر بر اساس استنادات تاریخی روایت بهتری ارائه دهید.

رادان یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 16:07

" شکوه عُمر در بین اعراب، طبق آنچه ... , الخ"
من در این مورد با شما مجادله ای نمی کنم و حق را به جانب شما می دانم. نکته ای اما هست
1.علی 25 سال در برابر این ثروت اندوزی ها سکوت کرد!
2. خود علی از این بهره هایی که عمر به عربان می داد به اندازه ی کافی و حتا بیشتر نصیب برد چرا که از دید عمر از صحابه ی خاص رسول الله بود. متذکر می گردم که در یورش به روم و مصر و ایران حضرت علی نقش مشاور اعظم عمر راه بر عهده داشت. و حتی به پیشنهاد وی بود که قالی بهارستان را که نفیس ترین اثر هنری ان زمان در جهان بود را تکه تکه کردند! (می دانید که اسلام با تصویرگری و نگارگری میانه ی خوبی ندارد یا نداشت!). پس بخشی از ثروت عظیم حضرت از تاراج اموال غیرعربان به دست آمد و این تا اندازه ای رقت انگیز می نماید.

[ بدون نام ] یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 16:15

؛میزان ثروت علی و تعداد همسر و فرزند ایشان را من اطلاع عالمانه و محققانه ندارم؛
در مورد میزان ثروت ایشان میتواند به طبری رجوع کنید.
اما در مورد فرزندان ایشان رجوع به کتاب منتهی الامال شیخ عباس قمی را پیشنهاد می کنم.
می دانستید طبق دیدگاه این شیخ و بنا به روایتی حضرت علی 3 روز پس از وفات حضرت زهرا با امامه خواهرزاده ی ایشان ازدواج می کند. یک ایرانی دلباخته که عشقی پرشور به همسری متوسط از نظر روحی و جسمی دارد گاه با خود عهد می بنند پی از مرگ همسرش به هیچ کس نیندیشد. اما برای من جالب بود که حضرت حتی تا چهلم وفات حضرت فاطمه صبر نکرد! با این که بنا بر قول شیعیان زنی بالاتر از او در وجود نیامده و نخواهد آمد

سلمان محمدی یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 16:16 http://salmanmohammadi.blogsky.com/

سلام. تصور و شناختی که من از امام (ع) دارم، به تصور و شناخت آقای سیدمحمدی نزدیک است، یعنی ایشان را عادل میدانم. اما دوستان شواهدی مطرح میکنند که من تاکنون ندیده ام و لذا باید بر آنها تأمل کرد.
به لحاظ روشی نقد دوستان بر آقای سیدمحمدی را وارد میدانم. ما باید اول تعریفی مستقل از ذهن - یعنی مستقل از ارادت ما به امام (ع) یا هر کس دیگر - از عدالت داشته باشیم و سپس ببینیم آیا شواهد تاریخی در مورد امام (ع) یا هر کس دیگر تأیید میکند عدالت ایشان را یا خیر.
شخصا به بحث علاقه مندم و دنبال خواهم کرد. علت شرکت نکردنم در بحث، فقر اطلاعات تاریخی ام است.
دوستان مخالف نیز لطفا شواهدی که ارائه میکنند با ذکر سند باشد تا امکان بررسی وجود داشته باشد ان شاء الله ...

رادان-آقای نایینی یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 16:30


"این که علی مال فراوان داشته اکثرا به صورتی بوده که آنها را وقف می کرده و گاه خودش در خرج یومیه اش درمی مانده و نقل شده حتی شمشیرش را می خواسته بفروشد.اگر پول شخصی داشت به عقیل می داد.مشکل این بود که به اصطلاح کار عقیل با یک قران و دوزار حل نمیشد و او چشم به بیت المال داشت و علی دست رد به سینه او زد".
چند مساله را قاطی کردید 1. ان موقع که حضرت می خواست شمشیرش را بفروشد زمانی بود که هنوز فتوحات چه در داخل شبه جزیره و چه در خارج ان صورت نگرفته بود.
2. این که عقیل به پول شخصی علی راضی نمی شد را شما بر چه اساسی می گویید منبعی در دسترس دارید یا تنها بر مبنای احساسات و علی دوستی می فرمایید.
اولاً عقیل کور بود ثانیا خود حضرت فرموده:(((کودکان او را دیدم که از تهی دستی و بینوایی گونه هایی غبار آلود و سیمایی تیره گونه داشتند چندان که گویی رنگ و رویشان با گیاه عظلم در امیخته بود و ... ))))))).
خوب این عقیل کور و آن فرزندان نیازمند دست یاری دلسوزانه ی سرور دلسوزان عالم را نداشتند. من می بودم بخشی از ان نخلستانهایی که برای فرزندانش به ارث گذاشت می فروختم تا برادر کورم و فرزندانش حاجت شان به معوایه و معاویه صفاتن نیفتد. کاری که عقیل بعدها کرد.
به هر حال کاری دور از از دلسوزی بود خواهی نخواهی!

رادان-آقای نایینی یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 16:50

برخی مطالبی را که من می خواستم بگویم اقای امیر به نحو بهتر و پخته تری در سوالاتشان تقریر کردند اگر جناب نائیینی جواب درخوری بدانها بدهند موضعشان در برابر من نیز روشن می شود.

اما در باب این گفته:

"در مورد زیاد اشتباه می کنید.زنا زادگی او باعث سرافکندگی اش بود و افتخاری بدان نمی کرد و در اسلام برای زنا زاده تقدسی در نظر گرفته نشده است.به سبب وعده معاویه که او را به پدرش ابوسفیان منتسب کند به معاویه بپیوندد.همین باعث شد تا آیا همین نشان از عدم اطلاع شما و کمی _ببخشید_مغرضانه سخن گفتنتان نیست؟"

اگر با دقت بیشتری این نقل قول را می خواندید متوجه می شدید که ان را به زبان طنز گفته ام نه یک حقیقت اعتقادی مسلمانان. انقدر گول نیستم که ندانم در اسلام چه چیزی را از نظر شرعی روا می دانند چه چیزی را ناروا!

همیشه شنیده ام که حضرت علی سردارانش را از میان بهترینان ، چه از نظر تقوی و چه از نظر هنرهای رزمی انتخاب می کرده. حضرتشان بنا به گفته ی شیعیان توانایی دیدن باطن انسانها و از جمله ندیمانش را داشته است!! سوال این است چرا چنین زنازاده ای! را به سرکوبی اهالی استخر و کرمان فرستاد. می دانیم که ولدالزنا در اسلام هم چندان جایگاه مناسبی ندارد و در نکوهش چنین فرزندانی در اسلام و به ویژه شیعه سخن بسیار رفته است. اما به هر حال این زنازاده ای که معلوم نیست تخم چه زنازاده ی دیگری می بوده می شود سرداری که حضرت برای سرکوب اهالی به ستوه آمده استخر و کرمان فرستاده می شود.
اما نوشته اید که ایرانیان حکومت حضرت را شبیه حکومت عمر فرض می کرده و به همین دلیل علیه او شوریده اند. دوست من این سخنان شما غیر تاریخی است. صفین را که می دانید در دوره ی دوم حکومت حضرت رخ داد. وقتی امر بر مسلمانان در کار معاویه و علی مشتبه شد برخی از یاران علی که نمی خواهند در خونریزی برادران عرب و مسلمان خویش سهیم باشند از جنگ با معاویه سر باز می زنند باز هم فتوح البدان به ما می گوید که برخی از این مسلمانان عطا خود را از علی ستاندند و به جنگ با دیلمیان در طبرستان رفتند. اگر این اتفاقات و شورش های ایرانیان بر دارلخلافه در اغاز حکومت علی رخ می داد حق با شما بود اما دریغ که چنین نیست.
این سخنان به هیچ رو به معنای مسلمان ستیزی بنده نیست . به نظرم می رسد که فقط برخی حقایق را کژ و کوژ بازتاب داده اند و قصد من فقط بیان انهاست. ارزش دوستی بیشتر از هر گونه دشمنی است پایا باشید

سیدعباس سیدمحمدی ـ سلمان محمدی یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 17:11 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

این کامنت را به طور خصوصی به شما اطلاع می دهم:


سلام علیکم.
مگر
«عادل نبودن علی»
و
«نیمه عادل نیمه غیر عادل بودن علی»
پیش فرض نیست؟
خب چه طور من، به قول منتقدان، با پیش فرض وارد شده ام، اما منتقدان علی کاملاً بویش استشمام نمی شود که با فرض (و بلکه یقین) غیر عادل بودن علی وارد گفت و گو شده اند؟
***
آقای سلمان محمدی:
«ما باید اول تعریفی مستقل از ذهن - یعنی مستقل از ارادت ما به امام (ع) یا هر کس دیگر - از عدالت داشته باشیم و سپس ببینیم آیا شواهد تاریخی در مورد امام (ع) یا هر کس دیگر تأیید میکند عدالت ایشان را یا خیر.»


سیدمحمدی:
بسم الله دوست عزیز.
شما تعریف مستقل از ذهن، از عدالت ارائه بده، و سپس با تاریخ طبری و کتابهای تاریخی ی دیگر، و بدون احساسات، بررسی کن که علی عادل بوده یا نبوده.

توجه فرمائید علی بن ابی طالب، با آیات قرآن که البته نام ایشان ذکر نشده، از رجس تطهیر شده، و نَفس محمد است، و ولی مؤمنین است، و طبق روایت متواتر بین شیعه و سنی، حضرت محمد مسلمانان را سفارش کرده به این که به قرآن و به عترت (عترت = علی و فاطمه و اولاد آنها) چنگ بزنند و از آنها دور نشوند.
اگر علی غیر عادل باشد، یا نیمه عادل نیمه غیر عادل باشد، خب فرق علی با من و شما چیست؟
روایات مشترک بین شیعه و سنی هست که
علی مع الحق والحق مع علی
و
علی مع القرآن و القرآن مع علی
خب اینها دلالت ندارد بر چیزی؟ پیام ندارد برای مسلمانان؟
من پیش فرض دارم و فرض دارم که علی حجت خدا و عادل و صاحب عصمت و صاحب تقوا است، اما پیش فرضم را و فرضم را با خواب و خیال که به دست نیاوردم.

مگر امامت علی و امامت امام رضا و رسالت حضرت محمد را الان من و شمای سلمان محمدی، از طریق کتابهای تاریخی مانند تاریخ طبری پذیرفته ایم؟

توجه فرمائید:
یک) حضرت محمد مسلمانان را سفارش کرده به قرآن و عترتش چنگ بزنند.
دو) قرآن امر کرده به «اعدلوا».
سه) آیا حضرت محمد، مسلمانان را می آید به فردی که تابع مطلق «اعدلوا» نباشد، سفارش کند؟

اگر به سخنان منتقدان باشد، خود حضرت محمد هم عادل نبوده و کثیرالزوجه بوده و فلان بوده و بهمان بوده.

رادان یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 18:49

اقای سید محمدی سلام. خیلی خوب شروع کردید و اما دارید خیلی زود در ورطه ی خامداوری می افتید!
این کلمه ی " بویش می اید" چندان کلمه ی دلپذیری نیست باور بفرمایید. به هر حال من و اقای امیر چندتا دلیل برای سخنان خودمان اورده ایم به توسل به اتوریته و حجیت فلان کس و بهمان کس که نمی شود دلیلهای یک منتقد را رد کرد؟
تازه در مورد انچه که "طهارت از رجس" حضرت می دانید بین خود مسلمانان هم اجماعی وجود ندارد. پس چرا فرض هنوز اثبات نشده ای را به عنوان یک فرض یقینی وارد بحث می کنید. به هر حال گمانم من و اقای امیر از دریچه ای دیگر وارد شده ایم که ربطی به بحث های کلامی ندارد. خودتان هم فرموید که زوایه دید تا اندازه ای جدید است پس چرا نمی کوشید از دریچه نو به موضوع بپردازید. کل بحث های کلامی شیعه و سنی را اینجا می توان وارد کرد و در نهایت به نتیجه ای نرسید. اما ان چه من در مورد عقیل و فرزندانش پرسیده ام کاملاً واضح است انچه اقای امیر هم در مورد امام حسن پرسیده کاملاً واضح است. به نظرم بهتر است اجازه دهید پرسش ها با تمام سنگینی شان بر ذهن تن فرود آیند انگاه اگر یارا بودید بر اساس همان مبانی اعتقادی پاسخی در خورد دهید. اگر بخواهم از کلمات بزک شده ی امروزی چیزی به وام گیرم باید بگویم این پرسش از عدل علی برون دینی است و باید ابتدائا از این زاویه دید در نظر گرفته شود. من بدون پیشداوری نیستم شما هم نیستید اقای سلمان محمدی هم نیستند. مگر اصلا می شود بدون پیشفرض وارد شد. مهم این است که سعی کنیم منصف باشیم و به حرف دیگری گوش سپاریم. دیده اید که من گاهی موضع شما را پذیرفته ام و در عین حال موضع خودم را هم شرح داده ام. به همین سادگی است. اگر بنا بر دخالت ندادن پیشفرض ها نبود خب باید گفت که همه ی بحث هایی که در طول تاریخ بین اهالی ادیان و شیعه و سنی و ... در گرفته چون مبانی مشترک وجود نداشته همه بر باد بوده اند ولی قطعاً چنین نیست.

سیدعباس سیدمحمدی - رادان یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 22:48 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
شما چه توقعی از من داری؟
من عرض کردم من قانع شده ام تعدادی از آیات قرآن بدون ذکر نام علی، درباره ی علی است، و خدا او را از رجس تطهیر کرده است و خدا او را نَفس محمد دانسته است و خا او را ولی مؤمنین دانسته است،

و گفتم طبق اطلاعات من روایات بین شیعه و سنی هست که
ــ حضرت محمد مسلمانان را سفارش کرده به قرآن و عترت (= علی و فاطمه و یازده اولاد آنها) چنگ بزنند و
ــ حضرت محمد گفته علی مع الحق والحق مع علی و
ــ حضرت محمد گفته علی مع القرآن و القرآن مع علی

و

ــ قرآن امر کرده به «اعدلو»، و
ــ اگر قرار باشد علی مطلقاً عمل کننده به امر قرآنی ی «اعدلوا» نباشد، خب محمد چرا مردم را سفارش کرده به او؟

شما می خواهی من این مطالب و مبانی را رها کنم، و سخنان تاریخ طبری و تاریخهای دیگر را معیار سنجش

عادل بودن یا عادل نبودن علی

قرار دهم؟

گمان کنم شما و امیر، این مطالبی را که من درباره ی علی قبول دارم، قبول نداری. خب عیب ندارد. قبول نداشته باشید. اما تا وقتی مبانی فکری من و شما در این بحث، تفاوت اساسی دارد، به نظر شما چه می توان گفت؟ چه گونه می توان گفت و گو را پیش برد؟

درباره ی عقیل و فرزندانش، و درباره ی حضرت حسن بن علی، اگر شما و امیر دلایل و مدارکی دارید که قطعاً مدعایتان را ثابت می کند، لطفاً دلایل و مدارک قطعی تان را بفرمائید.

سلمان محمدی دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:12 http://salmanmohammadi.blogsky.com/

سلام. این بحث - بر خلاف تصور نخستم - راه به جایی نمیبرد. وجه مشترک دو طرف حب عدالت است؛ یکی (من و آقای سیدمحمدی و آقای مشتاق و ...) معتقد است امام (ع) عادل بوده و دیگری معتقد است نبوده. حل این اختلاف مستلزم بررسی شواهد تاریخی است، اما چون این کار سخت، حساسیت برانگیز، و نیز بی ثمر است، از دو طرف خواهش میکنم به آن ادامه ندهند.
گفتم این بحث بی ثمر است، چون اصل حب عدالت است، نه حب اشخاص. از خود امام علی (ع) در نهج البلاغه نقل است که اشخاص را به حق بسنجید نه بر عکس.

پنهان دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:01

سلام
بحث بسیار جالبی بود.
نکته ی قابل تآمل این است که بر تارک فرهنگ ما بزرگانی همچون علی میدرخشند و وضعمان این است که می بینید.
کشورهایی که حتی نام علی به گوششان نرسیده در آرامش، امنیت، رفاه، آسایش، برابری، و عدالت بیشتر وبهتری نسبت به ما زندگی میکنند.
علی عادل بود، علی حجت خدا بود، علی مظهر حق بود خوب که چه؟ این مفاهیم چه مشکلی از من وانسانهایی که 1400 سال بعد از او قدم به این هستی گذاشته ایم حل میکند؟ وجالبتر اینکه از تمامی صفاتی که درباره اش گفته اند گیریم که همه درست، نصیب ما چه شده است؟ 1-بی عدالتی2-اختلاف طبقاتی3-نبود مساوات وبرابری4-از هم گسیختگی اخلاقی 5-به لجن کشیده شدن کرامت انسانی و بیشمار رذیلتهای اخلاقی دیگر. تنها چیزی که برایمان مانده تفاخر به نام بزرگانی همچون علی است که اگر ما انسان نیستیم او که بود، اگر ما عادل نیستیم اوکه بود، اگر ما خداپرست نیستیم او که بود، اگر ما شجاع نیستیم اوکه بود، اگر ما هوای یتیمان را نداریم او که داشت، فردای قیامت هم که او شفیعمان میشود وهمه چیز ختم بخیر میشود.
وای که چه فرهنگ سخیف وپستی، کاش در چنین فرهنگی هیچگاه زاده نمیشدم.
از دوست عزیزمان رادان بسیار سپاسگزارم که چنین سوالی را مطرح کرد هرچند پاسخهایی در خور اهمیت سوالش به او داده نشد.

رادان- سید محمدی دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:16

سلام در مورد آنچه مربوط به عدل علی می شد. شما تنها به این بسنده کردید که من بر حسب اعتقادم این یا آن را می گویم و ... .

بسیار خب،
مرحوم "طالقانی" را که قبول دارید؟ندارید؟!
در جلد چهارم کتاب " الامام علی" که زیر نظر آیت الله طالقانی ترجمه شده (ص 175)چنین آمده است:
نخست به حرفهایش گوش می دهد و مهربانی می کند بهطوریکه پیرمورد به طمع افتاده پنداشت خواست و حاجتش می رسد و اکنون هر چه خواسته ام در دستم میگذارد. امام اهن سرخ داغ کرده ای کف دستش گذاشت و فریاد او به اسمان بلند شد"
در ین باره خود علی چنین گوید:" به خدا قسم یاد می کنم برادرم عقیل دست به دامن انداخت و با جزع و ااضطراب در پای من توقع کرد که از گندم یک صاع افزونتر بدو بخشم. کودکان او را دیدم که از بینوایی و تهیدستی گونه هایی غبار آلود و سیمای تیره گون داشتند انچنان که گویی رنگ و رویشان با گیاه "عظلم" در امیخته بود. این کور سالخورده بدامنم آویخته بود دمبدم تمنای خود را تکرار می کرد به هوای اینکه دین خود را در راه دنیای او بفروشم اصرار میورزید... در این هنگام اهن پاره ای را در دل اتش به رنگ اتش دراوردم و ان فلز تفتیده را به مشتش گذاشتم چنان فریاد کشید که پنداشتم هم اکنون سراپا شعله و ر!!!!!!!! خواهد شد ."( معصوم دوم جلد اول صص 96 تا 98)

ستاریان دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:19 http://mostafasatarean.blogsky.com/


من از پنهان می پرسم که لااقل سابقه ای از او در وبلاگ خرد منتقد دیده ام که از دوست عزیزش رادان بسیار سپاسگزار است و معتقد است پاسخهای در خور اهمیتی به سوال ( درست تر این است سوالات متنابه و بسیار) داده نشد می پرسم که آیا در یک کامنت چگونه انتظار دارند که تکلیف یک تاریخ را بشود روشن کرد؟ تاریخی که براثر فشارهای دولتهای حاکم حتا داشتن نامی شیعی موجب قتل طرف می شده چه رسد به تاریخ نویسی!
مکرر از بحث کلامی پرهیز می دهند و به تاریخ می سپارند ! اگر بحث تاریخ است محل اسنتاد این بحث تاریخی چیست؟
کسی که در یک کلمه می نویسد تاریخ سیستان و تاریخ فتوح البدان؟! ( فتوح البلدان) عکس این را می گوید اصلا می داند که تاریخ سیستان نویسنده اش نامعلوم است و از سه بخش با سه نگارش مختلف گردآوری شده است؟ و آنجا که به فتوحات اعراب می رسد از منابع عربی استفاده کرده است ؟ خب در این خصوص با تاریخ طبری ویا با تاریخ یعقوبی چه تفاوتی دارد؟ ما تاریخ نویسان غالی شیعی داریم تا تاریخ نویسان ناصبی سنی! شعوبیه را داریم که بکلی ضد عرب بوده اند و از کاه کوه می ساخته اند و بر ضد اعراب دروغ پردازی کرده و به جعل تاریخ مشغول بوده اند و از اعراب تاریخ نویسان وابسته به دربار آنها داریم تا امثال پور بیرار را هم داریم که اصلا وجود هخامنشیان و دولتهای بعد از هخامنشیان را جعل یهود میداند و معتقد است اصلا قبل از اسلام ایران خالی از سکنه بوده است! واقعا به کدام تاریخ می توان استناد کرد.
فتوح البلدان را فتوح البدان نوشته اند اگر یکبار بود می شد تصور کرد که غلط تایپی است وقتی مکرر تکرار می شود نشانه ی غلطی از روی بی اطلاعی است . و عجیب اینکه مکررا به این کتاب استناد می شود! کسی که نام کتاب را مکرر اشتباه می نویسد استنادات او به این کتاب تا چه حد واقعی است من نمی دانم. اما از این نیز که بگذریم استناد به این کتاب در خصوص تاریخ شیعه قدر مسلم از روی بی اطلاعی محض است به دلیل آنکه نویسنده ی این کتاب یعنی بلاذری از مقربان دربار خلفای عباسی بوده اینکه چگونه می شود تاریخ نویس موثق در خصوص علی و دوران حکومت علی الله اعلم!
اصلا گسترش شیعه را به زمان جنگ صفین نسبت دادن نوعی برگزار کردن تاریخ بصورت مسامحه است.
از زمان خلافت عثمان کلمه شیعه متداول و استفاده از آن امری مرسوم بوده است هر چند احادیثی از پیامبر هست که پیروان علی را شیعه ی او نامیده بود و اما اختلاف عمده در گستره ی سرزمین اسلامی به زمان خلافت عثمان باز می گردد و کاربرد شیعه را در دسته بندی های سیاسی می شود دید. نحوه ی حکومت عثمان شکاف بسیار بزرگی میان امت اسلام بوجود آورد که بحث تقید به امر حاکم و نحوه ی تقلید و تبعیت از حاکم را پیش کشید چون تا پیش از او خلفا در صدور احکام و روش حکومت چندان با پیامبر اختلاف نداشتند و اگر اختلافی پیدا می شد با تذکرات مسلمانان به روش پیامبر و فرامین قران گردن می نهاده و قبول می کردند اما از زمان عثمان بدعتهای زیادی در دین گذاشته شد و این سوال را در قلمرو حکومت اسلامی درست کرد که تا کجا می توان به احکام صادر شده از سوی حاکم در صورت تعارض داشتن با کتاب خدا و سنت پیامبر عمل نمود. از همان زمان پیروان عثمان شیعیان او و پیروان علی شیعیان او خوانده شدند
بروید در تاریخ ببینید چه کسانی از بزرگان عرب و خواص آن دوره در آن زمان قادر نشدند به تشخیص حق و باطل و نزاع معاویه و علی که بر سر کشته شدن عثمان پیش آمد را فتنه خواندند و در صف جانبداری هیچ کدام وارد نشدند. وفتی مردم بعد از کشته شدن عثمان به سوی علی آمده و با او برای خلافت بیعت کردند معاویه در شام و از جانب عثمان دارای حکومت بود و از تحویل آن سر باز زد
در زمان حکومت علی سه جنگ عمده پیش آمد و جنگهایی که در گوشه و کنار در می گرفت و نحوه رفتار علی با این حوادث و اشخاص عدالت علی را به رخ می کشد .مثلا سعد ابن ابی وقاص، مشروعیت دولتش را نپذیرفت و بیعت نکرد اما علی بر او نشورید و خونش نریخت و ظلمی به او روا نداشت یا وقتی طلحه و زبیر، به بهانه حج، مدینه را ترک کردند تا در مکه به عایشه بپیوندند و جنگ راه بیندازند. به آن دو گفت “میدانم حج نمی روید! اما مانع آنان هم نشد و قصاص قبل از جنایت هم نکرد کاری که اگر معاویه بود بی هیچ ترحمی آنان را می کشت یا شب جنگ جمل، زبیر را صدا زد و با ذکر خاطره برادری سابقشان و سابقه جهادشان با هم در محضر پیغمبر، دل او را لرزاند و از جنگ منصرفش کرد.بعد از جنگ، بر پیکر طلحه گریست و خطاب به او گفت “کاش بیست سال پیش از این مرده بودم و کشته ترا افتاده بر زمین و زیر آسمان نمی دیدم!”. حتی حرمت سابقه جهاد دشمنش را هم نگه داشت. به دیدن عایشه رفت و حرفهای درشت او را تحمل کرد و حالش را پرسید، سپس با ۴۰ زن مسلح روپوشیده (شبیه مردان جنگجو!) اسکورتش کرد و به وطنش برش گرداند.
از اینگونه رادمردی ها بقدری می شود از علی ذکر کرد که مثنوی شود. واینها عدالت علی است و اینهاست که علی را از دیگران متمایز کرده علی (ع) عمرو ابن عبدود را کشت، اما بر خلاف رسم آن روز زره او را از تن در نیاورد و او را برهنه نکرد با وجود آنکه او با انداختن آب دهان به علی توهین روا داشته بود همین کار علی موجب شد که خواهر عمر ابن عبدود با وجود کشته شدن برادرش از علی تجلیل کند. از برده داری حرف می زنند انگار دارند در خلاء حرف می زنند. در زمانه ای که برده داری مرسوم است اسلام آمده به بهانه های مختلف برای بخشایش گناهانی مثل روزه خواری آزاد کردن برده را ترویج کرده است . حقوق برایشان قائل شده و کنیزان را در صورت ازدواج همطراز زنان دیگر و دارای همان حقوق قرار داده است . گویا انتظار دارند اسلام که آمد در آن روزگار باید قوانین فیمینیستی را گسترش می داد و بردگان را باید دارای حق انتخاب برای ریاست جمهوری هم معرفی می کرد و ... خود اشاره می کنند که امام دوازدهم شیعیات دارای مادری کنیز بوده است خب این نشانه ی این نیست که میان کنیز و زنان آن دوره تفاوتی نبوده است؟ شاید کسانی نباشند که از تاریخ روم و نحوه ی رفتار آنها با زنان باخبر باشند اما لابد تعدادی یافت می شوند که فیلم اسپارتاکوس را دیده باشند زنان چه وضعی دارند در جامعه ی روم مطابق با این فیلم . تاریخ را باید در ظرف مکانی و زمانی خودش سنجید و نباید با رفتار قرنها بعد مورد مقایسه قرار داد. قطعا آنکه امروز به برده داری معتقد است آدمی متعلق به هزار و چهارصد سال قبل است از اجتهاد هم هیچ نمی داند هر که می خواهد باشد

در خصوص امام حسن گفته شده و مالیات و خراج و عدالت نبودن این خراج و بیت المال و ...
امام حسن بعنوان بنی هاشم و معاویه بعنوان بنی امیه نبود که صلح کردند! بلکه هر کدام به عنوان حاکم با هم صلح کردند معاویه خود را به عثمان منتسب کرد و خلافت بعد از عثمان را حق خود دانست و در شام حکومت می کرد و حسن را به عنوان جانشین علی در مدینه حاکم می دانستند و این سهم از بیت المال برای عدم تعدی معاویه به یاران حسن و مجهز نگهداشتن آنها برای جنگ در صورت بروز آن بوده و نه حقی فراتر از سهم بیت المال
اصلا سوالی که به این صورت کلی طرح شود و این همه مسئله را به یکباره طرح می کند و انتظار جواب دارد کاری از اساس غلط است مثلا بحث از این سوال شروع می شود:
ایا کمک های حضرت علی به یتیمان از اموال شخصی خودش بوده یا از اموال بیت المال.
و هنوز حل نشده سوالات بیشمار دیگری را می ریزند وسط دایره بعد هم شما پیدایت می شود و به به و چه چه!
با یک سوال کلی مگر می شود تکلیف 53 سال از عمر یکنفر را مشخص کرد؟ زیرا از زمانی که وحی نازل شد و علی اسلام آورد که ده سالش بود تا زمانی که در 63 سالگی به ضربت شمشیر ابن ملجم مرادی به شهادت رسید دوره هایی بوده که خود علی در عسرت و تنگدستی زندگی می کرده است مگر همگی نشنیده ایم که برای بهبود بیماری حسنین در زمان پیامبر و به پیشنهاد او سه روز نذر کرده و روزه می گیرند و هر سه روز از جوی قرض گرفته شده از یک یهودی که به سه قسمت شده و نان پخته اند را به مستمند و یتیم و اسیر می بخشند و خود از گرسنگی به حال نزاری می افتند به طوریکه در شانشان آیه نازل می شود اِنَّما نُطعِمُکُم لِوَجهِ اللهِ لا نُریدُ مِنکُم جَزائاً وَلا شَکوراً خب در آنزمان مسلما جزء زمانهایی نبوده که علی به کسی بتواند کمکی بیش از همان قرص نانی که داشته بکند و کرده است و شیعه و سنی هم این را قبول دارند و کسی هم کتمان نکرده و بحث کلامی هم نیست.
و اصلا خود این ماجرا نشان دهنده ی وضع بد معیشت مردم در آن دوره نیست؟ علی تا پیش از خلافتش نیز دسترنجش را که از راه کشاورزی و حفر چاه و تولید باغات حاصل می آمد وقف فقرا بمی کرد و این همان زمانی است که او می توانسته از دسترنجش به فقرا کمک کند . چهار سال و جند ماه اختیار بیت المال دست علی بود و آن زمانی بود که عمده ی خزانه ی بیت المال یا صرف جنگهای متعدد شد و یا با تطمیع و به تزویر و یا به زور جنگ توسط معاویه از ولایات گوناگون گرفته می شد و به علی نمی رسید! خب در چنین زمانی طلحه و زبیر از بیت المال بیش از استحقاق خود می خواهند و علی نمی دهد چرا باید به برادرش ولو کور بدهد؟ این همان زمانی است که علی بر سر تنور زن بیوه و دو کودک او حاضر می شود و خود را از آتش جهنم برحذر می دارد بله در زمان فتوحات مطابق با همان فتوح البلدان که می نویسد حسین بن الاسود از قول و کیع بن جراح از ابن عون از محمد ابن سیرین گفت که عثمان بن عفان سپاه بماوراء النهر فرستاد. گویند که ماهویه مرزبان مرو در خلافت علی بن ابی طالب در کوفه‌ نزد او رفت و بدهقانان و اساوره و دهسالاران(دهشلار)آنجا نامه‌ نوشت که جزیه بپردازند ولی چون خراسان بر ضد او قیام کرد علی بن ابی طالب«جعدة بن هبیرة المخزومی»و مادر او ام هانی دختر ابی طالب را مامور خراسان کرد ولی خراسان را فتح نکردند و تا زمانی که علی بن ابی طالب کشته شد خراسان را نگرفتند. آنوقت بروید ببینید چه ها از کشتار خراسانیان در زمان علی که نمی نویسند!
عدالت علی برای این است که مثلا وقتی شورشیان، خانه عثمان را محاصره کردند و آب را بروی اهل خانه بستند، پسرانش را به محافظت از خانه او گماشت و به اهل آن آب رساند
از جزیه صحبت شده است و این را بی عدالتی توصیف کرده اند . اصلا جزیه در تعریف این بوده که یا مسلمان شو و یا در دین خود بمان و ما تو را تحت حمایت خود می گیریم فقط هزینه ی دفاع از خودت را که ما بعهده می گیریم را باید بپردازی! بر اساس تعالیم اسلام قبول دین اسلام اجباری نیست و این مالیات و جزیه بوده است طبق همان تعریفی که گفته شد و نپرداختن آن بمنزله ی خروج از این قرار داد بمنزله ی اعلام جنگ بوده است و این از رسوم آن دوره بوده و در تمام ممالک آن روزگار متداول بوده است و اتفاقا یکی از دلایل پذیرش صلح و عدم رغبت به جنگ با مسلمانان در ممالک مختلف مثل مصر که بدون جنگ فتح شد همین بوده است که مالیات و یا جزیه تعیین شده از سوی مسلمانان به مراتب کمتر از پادشاهان حاکم قبلی بوده است و این نوع مالیات گیری تا اواخر دولت عثمانی و اضمحلال او رواج داشته است به طوریکه در کتاب تمدن اسلام و عرب گوستاولبون می نویسد بعد از سقوط دولت عثمانی انگلیسی ها چنان مالیاتی بر مردم مصر بستند که در مصر که هیچ گاه قحطی سابقه نداشت مردم چنان دچار قحطی شدند که به ناچار از خوردن بچه هایشان از گرسنگی مرده بودند شدند!یعنی این نوع اخذ چزیه که به مالیات تغییر اسم داده بود پیش از اسلام و بعد از آن با شدت کمرشکنی تداوم داشته و اسلام آن را متعادل کرده و می دانیم که مالیات تا به امروز هم مرسوم است. شما حق شهرداری را ندهی خانه ای را که می سازی را بر سرت خراب می کند! این در صدر اسلام کجا مرسوم بوده که اگر مرسوم بود آن را ناعادلانه ترین نظام حکومتی نمی خواندند؟!
من کتابی دارم به اسم تاریخ تشیع در ایران از رسول جعفریان 950 صفحه است و انتهایش می رسد به دولت صفوی! ضمن توصیه ی خواندنش عرض می کنم برخلاف انچه در اینجا و در اکثر جاها گفته شده و می شود پیش از دولت صفوی تشیع ماجراها داشته و دولتها داشته و بسیار تاریخ بلند بالایی هم دارد و اینکه تشیع در ایران را نسبت می دهند به صفویه دلیل بر بی اطلاعی گوینده از تاریخ شیعه است و وارد کردن پیش فرض غلط در بحثی تاریخی بر اساس منابع غلط و این برای کسانیکه دعوت به نداشتن پیش فرض می کنند دعوتی دو سویه است
دوست دیگری از آقای دلشاد تهرانی پرسیده است:
آیا کمک شبانه حضرت امیر المونین(علیه السلام) به فقرا دارای سند صحیح است؟ در صورت صحت اسناد، این کمک¬ها از اموال شخصی ایشان بوده یا از بیت¬المال؟
و او جواب داده است:
مقدمه کتاب « جمال دولت محمود» حکومت امام علی؛ حکومت موفق تاریخ را بخوانید تا تکلیف این حرف¬ها معلوم شود.
بسیار خب این گوی این میدان به جای ارجاع به تاریخ البدان! بهتر نیست به کتب روز و منابع مورد قبول شیعه مراجعه شود تا تواریخی که شرحش پیش از این رفت؟

در آخر شما کتاب سلمان فارسی نوشته عطاءالله مهاجرانی را که پایان نامه ی اوست را بخوانید دلیل گرایش ایرانیان به تشیع را درخواهید یافت و از گمانه زنی ها خلاص خواهید شد.

امیر دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:42

بار هم تکرار می کنم وقتی درباره صحت و سقم موضوعی بحث می شود، باید پیش فرض ها کنار گذاشته شود. اگر پیش فرض امامت و عدالت وحجت خدا بودن و ... را برای علی قائل شویم که بحثی نمی ماند! براحتی می گوییم همه شواهد تاریخی دروغ است!

اما ما می دانیم که شواهد تاریخی دروغ نیست، پس پیش فرض امامت و عدالت و ... یک جایش می لنگد! 30 سال ما را با دوستی علی و خاندان علی بزرگ کرده اند، دشوار است پیش فرض هایمان را کنار بگذاریم و شواهد تاریخی را درست بسنجیم!
اما چاره چیست؟ غفلت؟ فراموشی؟ نادیده انگاشتن ؟ یا شجاعت در پژوهش؟ شجاعت در تغییر باورهای 30 ساله؟
فرض کنید با یک غیر مسلمان بحث می کنید، آیا باز از قرآن و عترت و ... دلیل می آورید یا به مستندات تاریخی استناد می کنید؟


در کامنت های پیشین بند هایی از پیمان نامه حسن بن علی و معاویه را آوردم و منبع هم دادم ، اهل تحقیق خود می دانند!

شاهد تاریخی دیگری در عدالت علی بن موسی می آورم!
در سریال ولایت عشق که از صدا سیمای ایران پخش شد، امام رضا پس از آگاه شدن از توطئه وزیر ایرانی مامون، به سراغ پسر عموی خود (مامون) رفته و او را از این توطئه آگاه می کند و به او گوشزد می کند که مراقب باش حکومت به دست عجم نیافتد! (و امروز همین عجم در بارگاه او چه ها که نمی کنند!)
آیا وزیر ایرانی مامون، از خود مامون بدتر و شیطانی تر بود که باید به مامون کمک می کرد؟ یا فقط ملاک خون و نژاد بوده؟


ضمنا برده داری، انسانی نیست، همه می دانیم که برده داری یعنی نفی برابری انسان ها، نفی شرافت و عزت انسان و ...
شما می دانید که کنیز را می توان قرض کرد؟ مثلا می توانید شب هایی که مهمان از شهرستان دارید بروید خانه همسایه و چند کنیز قرض بگیرید برای مهمانانتان؟!
می دانید با کنیز ها می شود هر گونه عمل جنسی را انجام داد؟
می دانید با کنیز ها می توان سکس گروهی راه انداخت؟
آیا اینها انسانی است؟ نفی عزت و شرف انسان نیست؟
فقط لحظه ای خود را جای کسی بگیرید که خواهرش یا مادرش یا دخترش را به کنیزی برده اند!
اگر این را برای خود پسندیدید پس می توانید برای دیگران نیز بپسندید!

[ بدون نام ] دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:46

سوال ؟ آیا برادر کور و ناتوان علی از آن درویش گدا بی ارزش تر بود که چنان انگشتر بهاداری به او بخشید و چنین اهن گداخته ای بر این سیه روز روا داشت تا برای سیر کردن شکمش به معویه روی اورد. سوال ما این بود اگر علی نمی توانست از بیت المال ببرادرش دهند نمی توانست بخشی از نخلستانهایش را بفروشد و وضع برادرش را سامان دهد یا خیر؟

یک صاع گندم مگر چقدر بوده؟

رادان- سید محمدی دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:51


سوال ساده من این است: حضرت علی که در تامین هزینه ی ازدواجش با حضرت زهرا ان همه مشکل داشت چگونه و از چه راه ان همه ثروت و زمین نخلستان و اننگشتری پادشاهی به دست آورد. و با این همه ثروت چرا از اموال شخصی اش چیزی به برادر کورش نبخشید. عدالت و رحمت و رافت اسلامی را شما در اینجا چگونه معنا می کنید؟

صدرالدین مشتاق نائینی دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:52

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام
جناب رادان و جناب امیر مطالبی بیان کردند که به قدر وسع اندک خود جوابی عرض می کنم.سعیم بر این بوده به ترتیب مطالب ایشان و توان خودم پاسخ دهم.والله اعلم
جناب امیر
بنده گفتم _به راحتی_ سرکوب نمی شدند.این قید مهم است.در مورد جزئیات شورش های مذکور اطلاعی ندارم.اما آیا اگر به راستی ایرانیان دلی در گرو نظام ساسانی داشتند این حکومت به این سرعت سقوط می کرد؟
در باب مفاد صلح امام حسن علیه السلام و معاویه و خراج دارابگرد فارس و ...
مورخانی چون مرحوم دکتر سید جعفر شهیدی و رسول جعفریان در این بندها تشکیک کرده اند و مخصوصا در کتاب تاریخ سیاسی اسلام جلد 2(تاریخ خلفا)نوشته رسول جعفریان صفحه378 به بعد در این باب مفصل بحث شده است.مراجعه شود.در این کتاب متن صلحنامه نیز آمده است.و این بندها را جزء آن ندانسته اند.
جناب رادان
در باب شورش خوب می دانید که حاکم جامعه نمی تواند در برابر تجزیه مملکت بی تفاوت باشد.مهم این است که غیر نظامیان و بی گناهان آسیب نبینند.
در مورد برده داری در اسلام از سالها پیش علما بحث های مفصلی انجام داده اند در باب حکمت امضای آن.
آری اسلام برده داری را با تغییراتی روا شمرده است و در جهت بهتر کردن زندگی بردگان کوشیده است.سوای این که بر آزاد سازی برده هم تاکید کرده است چنان که آن را کفاره برخی گناهان نموده است.البته بحث جای تفصیل دارد.

این که شما صرفا بر تاریخ سیستان و فتوح البلدان تمرکز دارید جالب توجه است.احتمالا الغارات ابن هلال ثقفی را نخوانده اید که در آن بر ایرانی دوستی علی علیه السلام برخلاف عمر اشاره رفته است.شما به نهج البلاغه هم نگاهی بیاندازید و نوع نگرش امام علیه السلام به انسان را در نامه به مالک اشتر ببینید که مردم را یا هم کیش یا هم نوع می داند و به رعایتشان دستور می دهد.منظورم در نهایت این است که ایرانیان_آنهایی که علی علیه السلام را درک کردند_به خوبی تفاوت سیاست ایشان با خلفای پیشین را دریافتند و این پیش از آغاز خلافت معاویه و سایر امویان بود.

در باب تشیع ما ایرانیان واقعا شما معتقدید که می شود به زور تیغ خونچکان هر کس ،عقیده ای را برای افراد باور پذیر کرد؟
اگر هیچ زمینه ای برای تشیع نبود(مثلا علاقه ی قبلی ایرانیان سنی مذهب به اهل بیت علیهم السلام)می شد ایرانیان مذهب تشیع را از بن دل بپذیرند؟

علی علیه السلام 25 سال دربرابر خلفا سکوت کرد؟
آیا هیچ کس نمی دانست که علی خانه نشین و از سیاست برکنار شده است.مگر جایی که عقلشان دیگر نمی رسید به او و حرفش کاری نداشتند. راستی اگر راضی به عمل خلفا بود آن همه خون دل ها و حمله به خانه و تهدید و ارعاب چه بود؟ آن همه خون جگر در خطبه شقشقیه از کجا آمده بود؟ایشان در شورای شش نفره بعد از عمر تنها به این دلیل نتوانست خلیفه شود که نپذیرفت بر مبنای سیره ابوبکر و عمر عمل کند.لطفا کمی تاریخ اسلام بخوانید.جدا شما را به کتاب تاریخ تحلیلی اسلام دکتر شهیدی ارجاع می دهم

این که من خلط مبحث کرده ام محل تامل است
قصه شمشیر فروختن در کوفه و در ایام خلافت حضرت اتفاق افتاد.
داستان عقیل و این که راضی به درآمد و حقوق خود حضرت نبود را در منبعی به نقل از بحار خوانده ام.
نخلستان هایی را که امام آباد می کردند تا جایی که خوانده ام همه یا اکثرش وقف می شد.
بله ایشان نسبت به خویشاوندانش دلسوزی های رایج امروزی نداشت!خب به همین علت قضایای سه هزار میلیاردی هم نداشت! لابد داستان دخترشان و گردنبند بیت المال را شنیده اید.

در مورد زیاد بن ابیه
او مردی باهوش و مدیر بود و البته ناپاک زاده و این برایش همواره مایه سرافکندگی بود.از زمان عمر به تیزهوشی و فراست و تدبیر شناخته می شده و حضرت هم از این آدم و توانایی او در جهت اداره حکومت استفاده کردند و مثل همه عوامل حکومتشان او را هم تحت نظر داشتند که نشانه هایش در نامه های ایشان به زیاد در نهج البلاغه هست.
خب اگر فردی زنازاده بود نمی تواند در جهت درست رشد و پیشرفت داشته باشد؟ البته بعد از شهادت حضرت او با وعده معاویه فریفته شد.
بنده گمان می کنم مشکل اصلی شما نه، فرستادن زیاد یا دیگری بلکه همان سرکوب قیام مدنی!! مردم استخر و کرمان است.لابد آن را هم از جنس جنبش سبز فرض کرده اید. و لابد اراجیف حکومتی ها باورتان شده که این علی گرته برداری شده از آن علی است!!

در پایان یاداوری می کنم که من کارشناس تاریخ نیستم و به قول یکی از دوستان این بحث به جایی نمی رسد.پیشنهاد می کنم با جناب آقای علی اشرف فتحی از دوستان خوب و متدین و محقق که در فیس بوک و گوگل پلاس هم حضور دارند و وبلاگ "تورجان" را دارند بحث کنید.ایشان طلبه حوزه علمیه قم و کارشناس ارشد تاریخ اسلام هستند.
قاعدتا آن بحث جذابتر است.اگر انجام شد ما را هم خبر کنید استفاده کنیم.
این بضاعت ناچیز من بود و پایان مباحثه از طرف خود را اعلام می کنم.
والسلام

پ ن: این یادداشت پیش از کامنت های اکنون دوستان نوشته شده و قاعدتا ناظر به آنها نیست.

رادان دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:54

چون توی کافنتم نوشته ی اقای ستاریان می خوانم بعد اگر حرفی بود می زنم. سوال کلی؟ !!!!!!!!!!!!!!!

رادان-ستاریان دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:09

اقا شما تخصصتان مچ گیری است یا مته به خشخاش گذاشتن! شوخی کردم دلگیر نشوید.

" پس چرا در زمان حضرت چند بار اهالی استخر و خراسان و ... بر علیه حکومت مرکزی شوریدند و به گفته ی فتوح البلدان از دادن جزیه به والیان امام سر باز زدند"
شنبه 21 مرداد ماه سال 1391 ساعت 23:38
اگر به این نقل قول در همین بخش دقت کنید متوجه می شوید بنده چندان هم بیسواد نیستم. که فتوح البلدان را فتوح البدان! بنویسم.
تقصیر از من نبود که دکمه (لام) کیبورد کافینت سفت بود و خوب کار نمی کرد عزیز جان! اخر خوب است که با دقت مو از ماست بکشید. این کارتان شبیه اقیان وزارت اطلاعات و ارشاد است خدای نکرده. تصورم این به با چند تن اهل تحقیق و تتبع مواجهم!
این را فعلاً داشته باشید خدمت خواهم رسید. تشکر از جامع سازی تان.

رادان-ستاریان دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 16:07


1. ((من از "پنهان" می پرسم که لااقل سابقه ای از او در وبلاگ خرد منتقد دیده ام)).
اقای عزیز به دنبال سابقه ی دیگران گشتن کار ناسزاواری است. من و تو و ایشان و انها چه اهمیت دارند. بهلید کلمات سخن بگویند و با انها کار داشته باشیم!
2. کی خواسته در یک کامنت تکلیف این مساله را روشن کند زیاد مشتابید دوست عزیز اگر شما دوست دارید بحث را به همین پست خاتمه دهید که هیچ اما من بنا نداشتم با یک کامنت تکلیف این بغرنج را روشن کنم. خب، خود تاریخهای شیعی نیز پر است از جعلیاتی که شیعیان در انها وارد کرده اند اصلاً با این گستره ی خرافه بافی ها و رویا پردازی ها که در کتب شیعی هست چه کس می تواند مدعی شود که ارزش استاند کتب شیعی از کتب سنی و تاریخنگاران جدید بیشتر است؟ توجه نمایید که حتی شروع ساخت و ساز پروژه ی بنای عظیمی به اسم مسجد جمکران (و احیاناً پست نامه به قعر چاه برای تحمیق امت) با یک خواب و رویا کلید خورد!
در مورد فتوح البلدان هم خردک توضیحی دادم. از کسی!! که اصل بحث را رها می کند و می چسبد به حاشیه ها و غلطهای املایی چه انتظاری می توان داشت؟

3. درست است! ارزش استناد تاریخ ها با هم متفاوت است اما این بدان مَعنا نیست که این تاریخ ها از بیخ و بن شایسته ی اعتنا، استناد و رفرنس دادن نیستند. با ین همه قبول. آیا مایلید ابتدا میزان ارزش استناد این تاریخ های گوناگون را بررسی کنیم و سپس به این بحث برگردیم؟ اگر حاضرید مَن مُشکلی ندارم. و این گونه شروع می کنم شما چه دلیلی دارید بر این که مثلاً ارزش آکادمیک "مُنتهی الامال" بیشتر از از تاریخ "طبری" یا تاریخ "یعقوبی" است؟ برای خوشمزگی و از سر تفنن که بحث نمی کنیم که. می کنیم؟!

. "اصلا گسترش شیعه را به زمان جنگ صفین نسبت دادن نوعی برگزار کردن تاریخ بصورت مسامحه است".
اتفاقاً شما از سر تفنن و مسامحه می خوانید وگرنه سخن در باب دیگری بود. بحث بر سر گرایش ایرانیان به تشیع بود آقای عزیز نه گسترش فکر و عقیده ی شیعی به طور کلی. چون دقیق نمی خوانید متوجه نمی شوید که چه پاسخی باید بدهید انگاه از کتاب های پیش دانشگاهی و کتب عمومی سال اول همه ی دانشگاه ها رگباری از کلمات تحویلمان می دهید که خود بهتر می دانیم!
علت گرایش ایرانیان دقت کنید ایرانیان و نه بمثل عمار و سلمان و ابوذر و مقداد و ... به تشیع چه بود؟ اقای سید محمدی گفتند، عدل علی بوده. من جواب دادم که نه شما تاریخ را بد خوانده اید و دلیلهایم را هم نوشتم و شما مطلقاً بدانها نپرداختید.
من علت رویکرد ایرانیان به علویان و عباسیان (بله عباسیان هم!!) را این می دانم:

رادان-ستاریان دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 16:08

( شمایی که یک کامنت را بس نمی دانید امیدوارم حال خواندن داشته باشید)
آرامش دوستدار می گوید:
"در برخورد و آمیزش اسلام و جامعه¬یِ ایران، از فرهنگ این جامعه دو دارایی انحصاری یعنی کیش و تمدن سرزمینی اش از طریق جامعه-زُدایی اولی و تصاحب دومی توسط بیگانگان اسلامی گرفته می¬شود. دین¬آوران اسلامی از یک سو با اقتباس اجتناب¬ناپذیر تمدن ایرانی آن را از انحصار اقوام این سرزمین در می¬آوردند و از سوی دیگر ایرانیان را در تنگناهای ناشی از علل و عواقب تسخیر کشورشان و در پی فشارها و تضییق¬های مترتب بر آن رفته¬رفته به پذیرش دین جدید وا می¬دارند تا سرانجام در تعدی این موهبت آسمانی که برخوردای از آن تنها پناه نسبی برای کاهش تضییق حقوق ایرانیان بوده دین سرزمینی آنان را از ریشه بر می¬کنند. با این ضربه¬ی کاری دوگانه بر پایه¬های تمدنِ ملی و دین بومی ایرانیان امکان¬های درونی ایران ماندن نیز می¬کاهند و می¬فسرند و فروپاشی ملی و دینی آنان در اسلامی شدن ملی- دینی¬شان آغاز می¬گردد در واقع اسلام با تنگ کردن هر چه بیشتر راه "غیر مسلمانی" بر مردم ایران با یک تیر دو نشان می¬زند. به این معنا که با دادن "امکان و حق" به کافرانِ مغلوب برای انتخاب میان اسلام سود آور و کیش زیانبخش شده¬ی خودشان که حفظ اش به بهای قبول تبعیض، فشار، خواری فردی و جمعی میسر شده و جزیه را باید بهترین و بی آزارترین¬شان شمرد اسلام نه فقط مُطابق قصد موسس اش ایرانیان کافر را نیز «در گرویدن به خود آزاد می¬گذارد» بلکه از این دروغ برزگ در دل نسل¬های آینده چنان حقیقتی می¬افروزد که در سراسر فرهنگ اسلام ما دیگر از درخشیدن باز نمی ایستد!"
....
"منظور من از جامعه¬زدایی، گرفتن آزادی¬های ضروری برای رویش و بالش پدیده¬های فردی و اجتماعی از آن¬ها یا ندادن چنین آزادی¬هایی به آن¬هاست شکل معمولی و کلی جامعه زدایی در وهله¬ی اول منع رسمی یا غیر رسمی اظهار وجودِ اجتماعی و مباشرت پدیده در جامعه است. امری که دیر یا زود به مرگ برونی یا به زیست به اصطلاح "پاریایی" پدیده های مربوط منجر خواهد گشت. نتیجه¬ی قهری مترتب بر زیست "پاریایی" به هر سان بیگانگی و سترونی فرهنگ هر پدیده اجتماعاً مطرود خواهد بود. این را که پدیده ای یارایی درونی برای زیست یا دوام دارد یا نه نهایتاً برخورداری آن پدیده از شرایط مساعد برابر و عمومی زیست در جامعه معلوم خواهد نمود. هیچ پدیده ای نمی تواند در زندانی از شرایط ستیزنده دوام بیاورد یا آسیب درمان ناپذیر نبیند و این نه فقط تجربه ای تاریخی بلکه ابتدایی¬ترین پایه¬ی حیات به عامترین و خاصترین معنای آن است. آن¬چنان که از متن¬های کهن اسلامی منعکس است با هر گامی که اسلام نوخاسته در ایران برداشته بر طبق رسالت اش شرایط حیاتی را از همه ادیان دیگر گرفته و به خود منحصر کرده است. این هم تاکتیک و هم هدف غایی اسلام هر دو بوده و برای حفظ و بالش خود راه دیگری نیز نداشته است."
.....
"در واقع تشیع و تصوف حربه¬ی مضاعفی است که از اختلاف¬ها و کشمکش¬ها، از تنگناها و نابسامانی¬های اجتماعی و فردی وقت، و مصالح جوراجور پندارهای دینی برای اسلامی شدن هر چه بیشتر در ما به دست خود ما تمویه و تمهید گشته اند. هیچ چیز نمی¬توانسته از این طبیعی تر بوده باشد که نو مسلمان بی حق¬و¬حقوق ایرانی در حاکمیت اُمویان به شیعه ی علوی بپیوندند که خود رقیب مقهور بنی اُمیه بوده و از این نظر با ایرانیان نومسلمان به گونه ای هم¬سرنوشت. بنابراین به هیچ رو" حقانیت خدشه¬ناپذیر و بدیهی بنی¬هاشمی" که ربطی به ایرانیان غافلگیرشده نداشته، نیست که اینان را به شیعه نزدیک و جذب آن می¬کند. بلکه چندین دهه ستم دیدن و خواری کشیدن از اُمویان است که ایرانیان را به دام شیعه می اندازد و حقانیت شیعه را به آن¬ها می باوراند ... برای آن که ببینیم چگونه این تشخیص و تحلیل می¬تواند درست باشد این شق فَرضی را در نظر بگیریم که نومسلمان ایرانی را اُمویان در عین خصومت شان با بنی¬هاشم به جای این که خوار کنند و سرکوبند می¬پذیرفتند و به خود راه می¬دادند در این صورت آیا شیعی شدن و سنگ حقانیت اسلام شیعی را به سینه زدن موجب و محملی برای ایرانیان می داشت؟"

رادان-ستاریان دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 16:09

5.آنچه را شما در مورد عایشه ام المومنین ،طلحه، زبیر، و سعد ابن ابی وقاص با ان سابقه ی درخشان در به یغما بردن دار و ندار ایرانیان نوشته اید و ان را عدالت علی خواننده اید من بیشتر استراتژی و راهبرد جنگ می دانم و تا عدالت، بیایید دمی به نقیض سخنان شما بیندیشیم. فرض کنیم امیرالمومنین راه را بر طلحه و زبیر می بست و در حالت بدتر ان ها را می کشت یا بزرگ شمشیر زن عرب را به رسمیت نمی شناخت و با او در می افتاد. بسیار خوب مردم آن زمانه در برابر این "تصمیمات" علی چه می اندیشیدند. عایشه نیز خواهی نخواهی ام المومنین و سوگلی حضرت رسول بود حال بیندیشید که حضرت علی رفتاری خلاف انچه پس از جمل با او کرد، می کرد، واکنش "امت" چه بود؟ همان معاویه که خود را مدافع خون عثمان می دانست می گفت به چه دلیل اگر علی ریگی در کفش ندارد و مدافع انها نیست قاتلان عثمان را قصاص نمی کند-- این بار دلیل های استوراتری برای اثبات مشروع نبودن حکومت علی به دست نمی اورد؟ پس موضوع به این سادگیها که شما می فرمایید نیست. شاید علی به عدالت رفتار کرده باشد اما اینجا "مصلحت"های سیاسی را نمی توان به هیچ وجه نادیده گرفت! می توان؟ حال کفه ی ترازوی در اینجا به نفع عدالت است یا مصلحت. ذهن من می گوید مصلحت. چون انتخاب جهت مخالف برای علی مساوی بود با از دست دادن مشروعیت خود نزد امت! چه می گویید؟

رادان-ستاریان دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 16:11

"از اینگونه رادمردی ها بقدری می شود از علی ذکر کرد که مثنوی شود"
کلمه ی مثنوی را که به کار برید در دم یاد دغدغه ای افتادم که تا چندی با خود در باب این مصرع مولوی رومی داشتم.
""شیر حق را منزه دان از دغل""
از خود می پرسیدم چرا باید در جنگ علی و عبدود، علی را از دغل منزه بدانم. مگر دغلی در کار بوده. تا این که در مقاله ای خواندم که بله! گویا دغلی در کار بوده. در هنگام نبرد عبدود سواره بوده و علی پیاده. علی می گوید از ایین جوانمردی (گویا بر خلاف تصورات، اعراب جاهلی هم این چیزها حالیشان می شده!) به دور است که سواره باشی من پیاده. عمر پیاده می شود و حتی پاهای اسبش را با شمشیر قلم می کند. سپس دو نفر رودرروی یکدیگر می ایستند . حضرت می فرماید اما قرار نبود که کسی را به همراه خود بیاوری؟ همین که عمر برمی گردد تا ببیند چه کسی در حال نزدیک شدن است حضرت با ذوالفقار پای او می اندازد. به همین سادگی! سپس بعد از ان که او شکست می دهد می فرماید "خدعه" کردم. همانطوری که امام نوفل لوشاتو بعد از برگشت به ایران با اُمت خدعه کرد!

رادان-ستاریان دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 16:12

"حقوق برایشان قائل شده و کنیزان را در صورت ازدواج همطراز زنان دیگر و دارای همان حقوق قرار داده است"
چه دروغ بزرگی! یعنی اَکنون بنا بر فرمایشات شما باور داشته باشیم طبق فقه اسلامی زن کنیز مسلمان با زن ازاد حقوق برابر دارد!!!!!!!!!!؟ داستان نمی سرایید برادر؟ یا "خدعه" می نمایید و طرف تان را نادان فرض گرفته اید؟ توصیه می کنم در این باب دوباره سری به کتب فقهی بزنید. اگر سخنتان تایید شد آنگاه بر مبنایی واقعی در مورد حقوق بردگان در اسلام حرف می زنیم نه بنا بر احساسات خیالی نظیر انچه دکتر شریعتی و مرتضی مطهری در مورد حقوق بردگان در اسلام بافته اند.

رادان-ستاریان دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 16:13

می فرمایید: ""و اتفاقا یکی از دلایل پذیرش صلح و عدم رغبت به جنگ با مسلمانان در ممالک مختلف مثل مصر که بدون جنگ فتح شد همین بوده است که مالیات و یا جزیه تعیین شده از سوی مسلمانان به مراتب کمتر از پادشاهان حاکم قبلی بوده است و این نوع مالیات گیری تا اواخر دولت عثمانی و اضمحلال او رواج داشته است به طوریکه در کتاب تمدن اسلام و عرب گوستاولبون می نویسد""
در مورد مصر که چه بگویم شاید حق به جانب شما باشد! وگرنه خود متفکران مصری چون حسین هیکل و طه حسین در این باره حرف دیگری دارند! اما تابدانجا که به ایران مربوط می شود ایرانیان تا زمان تشکیل نخستین حکومت مستقل ایرانی طی دو قرن حدود 140 قیام علیه عربان و امیرالمومنین های مختلف از جمله خود علی ترتیب دادند جالب تر این که در جنگ بر علیه این ایرانیان شورشی! در طبرستان امام حسن و امام حسین نیز شرکت داشتند. در همان جنگهایی که فرمانده ی جنگ قسم خورده بود یک تن را نکشد اما پس از مقاومت ایرانیان و وقوع فتح دستور داد همه را بکشند جز یک تن تا قسمش راست دراید! چرا ایرانانیان در گوشه گوشه ایران سر به شورش بر می داشتند اگر نظام مالیاتی که عربان بر ان ها برنهاده بودند عادلانه بود؟ حتما مرضی در جان این ایرانیان دوستدار اهل بیت و اسلامخواه وجود داشته. نه؟!
و چه محققی را مورد استناد قرار داده اید گوستاولبون. همان که به قول صادق هدایت خایه ی اسلام را می لیسد (ببخشید این تقریباً لحن هدایت است نه من) تا دولت استعماری بریتانیای کبیر بهتر بتواند زیردستانش را بچاپد. و همان بلایی را سرشان بیاورد که خودتان در مورد مصر فرموده اید!!

ستاریان دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 16:27 http://mostafasatarean.blogsky.com/

سلام
من دیروز در مورد همین بحث .و برای یکی از دوستانم اینطور نوشتم:
نویسنده: ستاریان
یکشنبه 22 مرداد1391 ساعت: 22:47
سلام
من گمان نمی کنم اینطور ورود به بحث که در انجا صورت گرفته به نتیجه ای برسد. اسامی مجعول و بی هویتی که می تواند هر آن عوض شود و کسانیکه هر لحظه می توانند هر چه خواستند بگویند بی انکه در قید جوابگویی نحوه ی حرف زدن خود باشند و یا برای حرفهای خود دلیل اقامه کنند!

یکشنبه 7 اسفند ماه سال 1390 ساعت 20:13
و من قبلا یکبار گفته بودم که با یک ... وارد گفت و گو نمی شوم دیوار حاشا برای امثال شما بلند است تجربه اش را دارم و قبلا با یکی که مثل تو می نوشت و اسمش فروز بود مفصل گفت و گو کردم نتیجه نداد، تو که حتا اسم هم نداری
بعد شما شدی .... ج.س . نستوه و حال هم شده ای رادان
می گویی امنیت نداری و نمی توانی به اسم حقیقی بنویسی اما یکبار برای همیشه لطفا توضیح بده که چرا مدام اسم عوض می کنی دلیلش چیست؟!

کامنتها را دیدم ولی نخوانده ام و خیال جواب دادن هم ندارم

رادان-ستاریان دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 16:42

"من کتابی دارم به اسم تاریخ تشیع در ایران از رسول جعفریان 950 صفحه است و انتهایش می رسد به دولت صفوی! "

خیلی ممنون از این که اطلاعات تان را به رخ ما می کشید! من نیز دهها کتاب دارم که از میان انها توصیه می کنم کتاب " سرکوب و کشتار دگراندیشان مذهبی: جلد نخست از صفویه تا انقلاب اسلامی" اثر دردناک سهراب نیکو صفت را بخوانید تا دستتان بیاید که ما انچنان هم که شما می فرمایید از روی باد مِعده سخن نمی سراییم. البته از خیر سر نظام اسلامی که ازادی وجدان و عقیده را کاملاً و بیشتر از هر ملت آزاد (ببخشید در بند!!) دیگری دوست می دارد. این کتابها اجازه ی انتشار در ایران ندارند و باید زیر زمینی فراهم شان آرید. بنابراین توصیه می کنم سری به کتاب "تاریخ عالم آرای صفوی" بزنید. اما این کتاب هم ممکن است کمیاب باشد پس دستکم ارجاعتان می دهم به صفحات 30 تا 35 کتاب دیباچه ای بر نظریه ی انحطاط ایران اثر سترگ سید جواد طباطبایی. که در ان نوشته:
صوفی (شاه اسماعیل) خویشتن را بر تبریز فرمانروا کرد. پس از ورود بدان با نهایت بیرحمی در حق گروه مخالفان رفتار کرد، چنانکه بسیاری از مردم از ملایان گرفته تا زنان و کودکان را ریز ریز کرد. سر انجام همه ی مردم ان سامان فرمان او را گردن نهادند در این نبرد بیش از بیست هزار تن کشته شدند. ان گاه فرمان داد تا استخوان چند تن از بزرگان را از گور بیرون اورند و سوختند. مادر خود را نیز کشت!!!!!!!!!!!!!! زیرا به یاد اورد که شنیده بود که ان زن پس از زادن اسماعیل خواسته بود او را بکشد. از این گذشته ان زن از خاندان دشمن (سنی مذهب) بود."
بله حق با آقای نایینی است با زور تنها نمی توان هیچ کس را از عقیده اش برگرداند اما با زور و فشار، کاستن از حقوق شهروندی، رفتار ناشایست و تضییق و تضییع حقوق به راحتی می توان این کار را کرد. و این کار را هم در صدر اسلام و هم در زمان صفویه به بهترین شیوه ای جامه عمل پوشاندند!

رادان-ستاریان دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 16:44

"بسیار خب این گوی این میدان به جای ارجاع به تاریخ البدان! بهتر نیست به کتب روز و منابع مورد قبول شیعه مراجعه شود تا تواریخی که شرحش پیش از این رفت؟"

خُب، شما نقل قولی از این کتاب در جواب همین پرسشی که در انداخته ایم به ما بدهید. خوشحال خواهیم شد! بالاخره یا از بیت المال کمک می کرده که کارش در نهایت می شود شبیه سفرهای استانی جناب رهبری و جناب رئیس جمهوری، اگر هم از اموال شخصی داده پس ان رفتارش با برادر کورش چه توجیهی دارد. برادری کوری که فرزندان انچنان اس و پاسی داشته. که خود حضرت سر و وضعشان را توصیف کرده!

رادان-ستاریان دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 17:18

الان کامنت شما را دیدم.
فرموده اید:
""من گمان نمی کنم اینطور ورود به بحث که در انجا صورت گرفته به نتیجه ای برسد. اسامی مجعول و بی هویتی که می تواند هر آن عوض شود و کسانیکه هر لحظه می توانند هر چه خواستند بگویند بی انکه در قید جوابگویی نحوه ی حرف زدن خود باشند و یا برای حرفهای خود دلیل اقامه کنند!"
استدلالات شما.
اتهام 1. ما منتقدان در قید جوابگویی و نحوه ی حرف زدن خودمان نیستیم.
اتهام 2. برای حرف های خود دلیل اقامه نمی کنیم.
نتیجه از این بحثها:
1. اقای ستاریان همیشه و هماره در قید جوابگویی و نحوه ی حرف زدن خودشان هستند.
2. اقای ستاریان همیشه و هماره برای حرف های خود دلیل و برهان اقامه می کنند.
نتیجه ی بیرون از بحث: اقای ستاریان حرمت منتقدشان را هماره با توجه به این سخن قران که" با انان به بهترین روش و با حکمت و اندرز نیکو سخن برانید" پاس می دارند.
نتیجه ی دوم بیرون از از بحث: اقای ستاریان تاکنون پاسخ همه ی پرسش های منتقد و منتقدان مختلف مورد بحث را داده اند اما منتقدان مورد بحث هماره "حاشا" کرده اند.
با این همه از شما سپاسگذارم که وقت گذاشتید و لااقل چند تا!! از کامنتهای مرا خواندید. فکر می کردم هم سن و سال خودم باشید اما اگر ان عکس وبلاگتان عکس خودتان باشد تقریبا باید 17 سالی را از من بزرگتر باشید. و البته به خاطر همین سن و سال همچون آقای سیدمحمدی صبور تر!
بله اقای عزیز امنیتی برای امثال ما در این وطن اسلامی نیست و این باید برای شما خیلی معنا داشته باشد!!! توضیح اضافی نیاز نیست. افتاب آمد دلیل افتاب!
به هر حال ممنونم که کامنت ها را دیده اید ، نخوانده اید و نخواهید خواند. اما اگر بنده با اسم واقعی هم می نوشتم در اوضاع تفاوتی ایجاد می شد. پاینده باشید . تا ببینم کی باز فرصتی دست می دهد تا به اینجا سر بزنم . پس موقتاً بدرود. البته با ادای احترام.

پنهان سابقه دار-ستاریان دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 17:49

ملاحظه فرمودید جناب ستاریان، این بود پاسخ سوالهای دوستمان رادان؟ که به گفته ی قرآن از شما طلب دلیل کرد بابت اینکه چرا از یک انسان بت ساخته اید در صورتی که شواهد تاریخی نشان میدهد که اوهم مثل ما یک انسان بود ودر معرض خطا واشتباه وتنها چیزی که به ذهن شما رسید این بود که هویت واقعیش را طلب کنید حالا دانستن نام این شخص چه کمکی به شما در یافتن پاسخ سوالهایش میکند ویا اصلآ چه ارتباطی با بحث موجود داشت نمیدانم. به قول معروف نبین کی میگه ببین چی میگه جناب ستاریان عزیز

ستاریان دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 21:17 http://mostafasatarean.blogsky.com/

سلام
آقا یا خانم فروز - ... - ج س - نستوه - یا رادان فعلی برای من چنین کامنت گذاشته اند و چون مرتبط با این بحث است ان را با جوابم به اینجا منتقل می کنم و از وبلاگ خودم حذف می کنم
الان کامنت شما را در وبگاه اقای سید محمدی دیدم.
فرموده اید:
""من گمان نمی کنم اینطور ورود به بحث که در انجا صورت گرفته به نتیجه ای برسد. اسامی مجعول و بی هویتی که می تواند هر آن عوض شود و کسانیکه هر لحظه می توانند هر چه خواستند بگویند بی انکه در قید جوابگویی نحوه ی حرف زدن خود باشند و یا برای حرفهای خود دلیل اقامه کنند!"
استدلالات شما.
اتهام 1. ما منتقدان در قید جوابگویی و نحوه ی حرف زدن خودمان نیستیم.
اتهام 2. برای حرف های خود دلیل اقامه نمی کنیم.
نتیجه از این بحثها:
1. اقای ستاریان همیشه و هماره در قید جوابگویی و نحوه ی حرف زدن خودشان بوده اند و هستند.
2. اقای ستاریان همیشه و هماره برای حرف های خود دلیل و برهان اقامه کرده و می کنند.
نتیجه ی بیرون از بحث: اقای ستاریان حرمت منتقدشان را هماره با توجه به این سخن قران که" با انان به بهترین روش و با حکمت و اندرز نیکو سخن برانید" (سوره مجادله) پاس می دارند.
نتیجه ی دوم بیرون از از بحث: اقای ستاریان تاکنون پاسخ همه ی پرسش های منتقد و منتقدان مختلف مورد بحث را داده اند اما منتقدان مورد بحث هماره "حاشا" کرده اند.
با این همه از شما سپاسگذارم که وقت گذاشتید و لااقل چند تا!! از کامنتهای مرا خواندید. فکر می کردم هم سن و سال خودم باشید اما اگر ان عکس وبلاگتان عکس خودتان باشد تقریبا باید 17 سالی را از من بزرگتر باشید. و البته به خاطر همین سن و سال همچون آقای سیدمحمدی صبور تر!
بله اقای عزیز امنیتی برای امثال ما در این وطن اسلامی نیست و این باید برای شما خیلی معنا داشته باشد!!! توضیح اضافی نیاز نیست. افتاب آمد دلیل افتاب!
به هر حال ممنونم که کامنت ها را دیده اید ، نخوانده اید و نخواهید خواند. اما اگر بنده با اسم واقعی هم می نوشتم در اوضاع تفاوتی ایجاد می شد؟ پاینده باشید . تا ببینم کی باز فرصتی دست می دهد تا به اینجا سر بزنم . پس موقتاً بدرود. البته با ادای احترام.


--------------------------------------------------------------------------------
پاسخ:
سلام
البته اینکه می فرمایید امنیت نداریم بی معنی است
من نوشته ام نخوانده ام و بنای حواب ندارم . شما می نویسید گفته نخواهم خواند!!!
من اصلا بس که نوشته های شما را خوانده ام با هر اسمی که وارد می شوی از طرز نوشتنت تشخیص میدهم که کیستی!
اما شما اصلا می خوانید که من چه جوابی میدهم. کلی جواب داده ام بعد می نویسی چرا جواب نمی دهید و به هویت من چکار دارید و ...!
واقعا عجیب است که شما هر چه می خواهی می نویسی و مدام هم اسم عوض می کنی و مدام هم می گویی نمی توانم بنویسم و امنیت ندارم!
شما وبلاگ داری چرا حرفهایت را در وبلاگت نمی نویسی؟ شما که می روی به اسامی مختلف کامنت می گذاری! این چه ربطی به امنیت دارد؟ لااقل یک اسم جعلی برای خودت انتخاب کن و بر روی آن پایدار بمان تا مخاطبانت و انکه با شما مباحثه می کند بداند با چه کسی طرف صحبت است. یک بحثی تمام نشده به بهانه های مختلفی مثل امتحان درس پایان ترم و سفر و نمیدانم چی می روی سفر قندهار! بعد یک دفعه با یک اسم جعلی دیگر پیدایت می شود!
البته شما صاحب اختیار خودت و رفتارت هستی و خود دانی اما ببخشید من تصمیم دارم با چنین کسانی بحث نکنم چون بی نتیجه است و البته بی احترامی هم نمی کنم. اما حتما در بحثهای مفصلی که تاکنون داشته ایم، تا به حال دریافته ای که شما نظر مرا و امثال مرا در مورد دین نمی توانی عوض کنی همانطور که من و امثال من نمی تواند نظر شما را در ضدیت با دین عوض کند. پس بهتر است در همان وبلاگت بنویسی و مخاطبان خودت را ارشاد کنی.
با احترام متقابل

رادان-ستاریان سه‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:39

بنده X - شما خوانندگان محترم بخوانید Hidden man or woman دیشب دَمدمه ی بسته شدن کافی نت پاسخ هایی بیش و کم با مضمون زیر در وبگاه آقای ستاریان نهادم و دوستان از طریق فکس به من یاداور شدند که اقای ستاریان دست به سانسور شده اند و سخنان بنده را از وبگاهشان حذف کرده اند. آنها را با مضمونی مشابه در اینجا می نویسم و قضاوت را به خوانندگان گرانمایه می گذارم و از اقای سید محمدی به عنوان مدیر وبگاه خواهشمندم، به شیوه ی اقای ستاریان به سانسور متن دست نیاویزند. آن کامنتها کاملاً دوستانه بودند اما اقای ستاریان آن ها را ستردند دلیلش را من نمی دانم؟ شیخنا اَعلًم!
فرموده اید: " البته اینکه می فرمایید امنیت نداریم بی معنی است؟"
جواب من تقریباً چنین بود: یعنی ایا دروغ است که کسانی با شیوه ی اندیشیدن ما در این میهن اسلامی مهدورالدم و مهدور العرض هستند؟ شاید دروغ باشد. اما نزدیکان من می دانند اقایان "ارشاد"یان عزیز یکبار با چکمه و پوتین و بدون رعایت هیچ گونه ادب و احترامی و البته بدون نشان دادن مجوز تفتیش از دادگاه به خانه مان ریخته بودند. با آن که اشک ریزان پدر و مادرم را دیده بودند با تهدید محل کتابها و مقاله های اَخ و جیز! مرا از انها جویا شده بودند . کسی که لو داده بود اطلاعاتش را خوب نرسانده بود. انان دنبال کتاب و کاغذ می گشتند اما آنچه من به عنوان مقاله و کتاب داشتم همه در رایانه ام ذخیره شده بود. و خوشا که بخت با من یار بود و در آن روز برق رفته بود! باز هم بخت با من یار بود که جعبه کیس رایانه ام را با خود نبرده بودند- شاید تنها خواسته بودند زَهر چشمی بگیرند و بس!) به هر حال مادر نازنینم اشک ریزان در دامن من آویخته بود که کاغذهای کتابخانه را در حمام سوزانده اند تا ببینند در محل اسباب و اثاثیه ای که بالای حمام خانه هست کتابی چیزی هست یا نیست. به این می گویند "امنیت" تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! از آن پس من حتا در رایانه نیز هیچ اطلاعاتی ندارم منم و یک فلش مموری 4 گیگ که فقط خدای عالمیان جایش را بلد است و خودم البته با دردسر!!

فرموده اید:
" کلی جواب داده ام بعد می نویسی چرا جواب نمی دهید و به هویت من چکار دارید و ...!"
جواب من که سانسور شد تا اندازه ای چنین بود: بهتان می زنید آقا! من کی و کجا نوشته ام "چرا جواب نمی دهید" خودتان می بُرید و می دوزید انگاه مرا متهم می کنید. شما جوابهایی نوشته اید و بنده هم روی جوابهای شما جواب نوشته ام. حالا اگر نوشته اید نمی خواهم جواب دهم این به خودتان مربوط است من که شما را به جواب دادن به سخنانم وادار نکرده ام و خدای نکرده مثل ماموران کهریزکی رژیم با چماق که بالای سرتان نایستاده ام، ایستاده ام؟

فرموده اید : "واقعا عجیب است که شما هر چه می خواهی می نویسی و مدام هم اسم عوض می کنی و مدام هم می گویی نمی توانم بنویسم و امنیت ندارم!"
در مورد امنیت توضیح دادم پس دیگر به توضیح اضافی نیازی نیست.

فرموده اید : "شما وبلاگ داری چرا حرفهایت را در وبلاگت نمی نویسی؟ شما که می روی به اسامی مختلف کامنت می گذاری! این چه ربطی به امنیت دارد؟"
جواب من تقریباً چنین بود: این حرف شما تقریباً معنایش این است که این بنده ی ناتوان اگر بخواهم در دل این دنیای گسترده ی وب که به بزرگی جهان در این دهکده ی جهانی مارشال مک لوهانی دامن گسترده چیزی بنویسم، باید اول از شما اجازه بگیرم اقای ستاریان مگر نه؟ یعنی من مثلاً حق ندارم بدون اجازه ی شما به وبلاگ اقای سید محمدی سر بزنم. اگر چنین است،چشم قربان!! زین پس قبل از غافلگیر کردن سید محمدی عزیزِ بنده خدا از قبل با سکرتوری اش که شما باشید هماهنگ می کنم. (ولی خودمانیم روحیه ی استبدادی خیلی ژرف درتان ریشه دوانده آقای ستاریان، نه؟)

فرموده اید: "لااقل یک اسم جعلی برای خودت انتخاب کن و بر روی آن پایدار بمان تا مخاطبانت و انکه با شما مباحثه می کند بداند با چه کسی طرف صحبت است. یک بحثی تمام نشده به بهانه های مختلفی مثل امتحان درس پایان ترم و سفر و نمیدانم چی می روی سفر قندهار! بعد یک دفعه با یک اسم جعلی دیگر پیدایت می شود!".
خودمانیم آقای ستاریان آدم اگر از مخاطبانش خودش فرار کند عیبی نیست. اما از دست وجدان خودش که نمی تواند فرار کند. در متن قبلی به جای "سفر قندهار" چی نوشته بودید؟ یادتان هست؟ همان حرفی را زده بودید که من گفته بودم "مشدی ممد کریم" ریش سفید روستایمان گاهی از سر غیض و لَج مانند آن را بر زبان می آورد. خیلی خوب چون فهمیده اید آن جمله چندان هم در خور شان شما نیست من هم در اینجا تکرارش نمی کنم. بین خودمان می ماند!! با این وجود من همه ی آن متنها و بحثهای به قول شما نیمه تمام را دارم. هر گاه و هر کجا که خواستید حاضرم با شما آن ها را ادامه دهم. (نمونه اش همین مباحث اخیر راجع به کیهان شناسی قران یا جستار فرگشت گونه ها) نکته ی مهم اما این است، که شما بمثل همین "امتحانات" مرا دستاویز گریز از بحث دانسته اید در صورتی که می توانستید پاسخ دهید تا من هم سر وقت جوابیه ام را تقدیم کنم. و این خواهشی بود که من همیشه از شما می کردم. اما شُما طبق معمول همیشه بحث کردن با یک آدم بمثل "زیر شکم پرست" چون من را بیفایده می دانستید. ضمناً سابقه ی تک تک آن بحث ها در وبلاگ اقای سید محمدی یا وبلاگهای! متروک من وجود دارد می توانیم در معرض داوری خوانندگان قرار دهیم . درست است؟ به هر حال من حاضرم تک تک ان ها بحث ها و کامنتهایشان را انتشار دهم و الیته برای این که فراری!! هم در کار نباشد دوست دارم خودتان ان را در وبلاگتان منتشر کنید داوری را هم به خوانندگان دیگر می سپاریم!
فرموده اید: " صاحب اختیار خودت و رفتارت هستی و خود دانی"
خیلی ممنون که پذیرفتید که بنده اختیار این را دارم که در این دنیای وب با هر کس که دوست دارم حرف بزنم. اما در مورد این بحث اخیر بر خلاف بحث های پیشین من مطلقاً با شما وارد بحث نشده بودم و این شما بودید که قبل از این که "عملیات" شناسایی مرا تمام گردانید به شتاب وارد بحث شدید. به هر حال توصیه ی من در متنی که سانسورش نمودید این بود که شمایی که "هویت و شخصیت" گوینده ی یک سخن را مهم تر از حرف و سخن اش می دانید بگذارید تا هویت شخص ابتدا از روزن گفته هایش هویدا گردد سپس به اظهار نظر بپردازید برای شما برادر بزرگتر من که سن و سالی ازتان گذشته شایسته نیست چنین عجول باشد. بد نیست شکیب را اندکی از اقای سید محمدی محترم بیاموزید!


فرموده اید: ""من تصمیم دارم با چنین کسانی بحث نکنم چون بی نتیجه است"
خیلی ممنون که برای هزارمین بار تصمیم گرفته اید که با کسانی!!!!! چون بنده بحث نکنید. شما همیشه چنین بحثهایی را "بی نتیجه" دانسته اید دلیلش روشن است. شما خود را نشسته بر اورنگ حقیقت مطلق می بینید و دیگران را همه بر خطا. به همین سادگی! این بحثها بی نتیجه اند چون نتیجه ای که شما از ان می خواهید حاصل نمی شود. نتیجه ای که همانا "ارشاد" یک به قول شما بی دین است!

فرموده اید: " اما حتما در بحثهای مفصلی که تاکنون داشته ایم، تا به حال دریافته ای که شما نظر مرا و امثال مرا در مورد دین نمی توانی عوض کنی همانطور که من و امثال من نمی تواند نظر شما را در ضدیت با دین عوض کند. پس بهتر است در همان وبلاگت بنویسی و مخاطبان خودت را ارشاد کنی."
از هشدار مومنانه تان بسی سپاسگذارم، گو این که من تاکنون متوجه نشده ام "هیچ چیز نمی تواند ایمان سخت جان شما را عوض کند!" در متنی که سانسور کرده نموده بودید آرزو کردم که زودتر به بهشت روید و اکنون نیز از خدا به زاری در می خواهم شما را در بهشت با "مهرویان بستان خدا" هر چه زودتر مَحشور کند. این نهایت آروزی من برای شماست. بادا که خدا زود رهسپار بهشت تان گرداند! هان یادم آمد. گفتم که من قصد "ارشاد" کسی را ندارم ( این کلمه را هم در متن اَخیرتان از قلم انداخته اید برادر!). و از بیخ و بن خود را خُرد تر از آن می بینم که بخواهم کلمه ی سَخیف " ارشاد" را در مورد کسی به کار گیرم، به قول حافظ : "برو معالجت خود کن ای نصیحت گو!". گفتم چیزهایی را می دانم و در میانشان می نهنم عده ای مانند شما بر می آشوبند عده ای همچون اقای سید محمدی محترمانه کناره می گیرند و عده ای نیز منطقی می یابند ، به قول عین القضات نیز: نصیب ما همین سُخن گفتن آمد و بس ! (البته اگر اجازه بدهید!) این را هم گفتم که من از مذهبیان بسیار بیشتر از لامذهبان آموخته ام. البته از شیعه و سنی و مسیحی و یهودی و زرتشتی و بهایی و درویش مسلک و ... و به قول سعدی شیرازی نمی خواهم از کسانی باشم که اعتقادات سفت و سخت شان "طیره عقل" شان شده است. نیچه می گوید "زیستن تجربه ای برای آموختن است!". بیش از این سخنی با شما ندارم. فقط نکته ی آخر را خاطر نشان می سازم شمایی که خود را در "قید و بند سخن و گفتار" خود می دانستید. نخست یک کامنت کامل از مرا در وبلاگ خودتان حذف نمودید و دوم کامنت قبلی خود را با زبان شسته رفته تری در معرض دید خوانندگان وبگاه اقای سید محمدی گذاشتید. و این را هر که نداند من و شما و خدا ی شما و وجدان شما می دانند. چون دسترسی به کافی نت ندارم نمی توانم بگویم شبتان خوش و به امید این که حوریه ای سیه چشم در رویا ببینید! با نهایت احترام و sincerely!
Hidden man or woman!
سوال اخر را می پرسم و بدرودتان می گویم" دیوار «حاشا» برای چه کسی بلند است برای کسی که با نام مجهول می نویسد یا برای کسی که روز روشن یا شب تیره دست به سانسور متنهای دیگران می برد. با نهایت احترام همیشه شادمانه باشید.
این هویت جعل شده را خوش می دارید؟
زُرو چطور است اصلاً؟!
نه همان X بهتر است.

هلوع سه‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:38

سلام علیکم.
من عموما این افراد را بندگان نسناس می دانم!!
کسانی که حجتشان را تواریخی مثل طبری قرار می دهند لاجرم باید داستان نسناس طبری را هم حجت بگیرند ولی در این باره رنگشان می پرد و درباره افسانه های دیگر طبری که به ضرر امامان شیعی است رنگشان از غیرت سرخ می شود!
من در عجبم ازدوستانی که دارند بحث می کنند!!
این فرد اگر از الفبای تاریخ خبر داشت می دانست که خبر واحد تاریخی مردود است آن هم خبری که سیصد سال پس از یک واقعه نگاشته شده است. آن هم خبرهایی که مشابهش را مثلا ابن خلدون در جهت عکس گزارش می دهد!
بله تاریخ خوب است ولی نه هر تاریخی که هر ننه قمری برداشته است و نوشته است. باید دید فاصله نگارش تاریخ تا زمان واقعه چه اندازه است؟ روایان داستان چه کسانی هستند؟ در آن برهه زمانی که انقلابات فرهنگی و اجتماعی روی داده است؟ و ایضا غیره.
کار دوستان عبث است. مثل اینکه بیاییم از مزایا علم منطق برای یک دانش آموز اول دبستانی بگویی که هیچ آشنایی با این اصول ندارد.
بله همین است.
موفق باشید.

رادان=X - هلوع سه‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 19:49


یادم می اید یک بار در حدود 15 صفحه در پاسخ به این مدعای شما نوشتم و شما دم درکشیدید! بین خودمان بماند هلوع عزیز. نام آن مقاله "قران و آن قصص خدایانه بود" شاید یادتان باشد.
با این حال ما ماجرای عقیل کور و برادر عادلش را ما با استناد به خود نهج البلاغه و کتب شیعی پیش کشیده ام. چرا جوابی در خور بدان نمی دهید. شگفت است که طی 3 سال معلومات آدمی هیچ تغییر نکند.

"باید دید فاصله نگارش تاریخ تا زمان واقعه چه اندازه است؟ روایان داستان چه کسانی هستند؟ در آن برهه زمانی که انقلابات فرهنگی و اجتماعی روی داده است؟ "

از هشدار پندمندانه تان بسی سپاسگذارم. اما با چنین استدلالهایی که اعتبار تواریخ شیعی بیشتر زیر سوال می رود. می دانید چرا از برای این که تمامی تواریخ یاد شده در بالا مسبوق بر آثار شیعی هستند و بنابر این احتمالا بنا بر رای شما به دلیل متاخر تر بودن شان نادرست تر و نامعتبر تر. از هر در که نگاه کنیم جفنگیات موجود در اثار طبری یا ابن خلدون یا بسیار کمتر از خزعبلات موجود در بحار الانوار یا الغیب طوسی یا الا احتجاج طبرسی است.
اگر دوست دارید " نسناس" های موجود در اثر طبری را با "قوس قزح" موجود در احتجاج طبرسی یا ان پوست های گاوی که علم جفر امامان در ان نگهداری میشود ((کلینی) مقایسه کنیم. یا " کرکره بن قرقره هایی که در اثار مجلسی دیده میشود مقایسه کنیم. اگر حاضرید بسم الله.
البته بد نیست به خطبه ی اول نهج البلاغه هم در مورد کیهانشناسی رجوع کنید تا روشن شود با این استدلال شما باید کل تواریخ و کتب حدیث شیعی و غیر شیعی که در ان خزعبلات نوعی اسلام -ساخته وجود دارد را بدور ریزیم.
جالب است تا پای خزعبلات طبری در میان می اید گریبان می درید اما به محض اینکه پای خزعبلات و جفنگیات شیعی به میان می اید دم در می کشید.
این که ابن خلدون را با طبری هم کاسه می کنید خود نشان دارد که مطلقا خبری از گفته های وی در "مقدمه" ندارید. چون ابن خلدون دقیقاً همچون تاریخ نگاری جدید و امروزین اکثر خزعبلات موجود در تاریخ های قبل از خود را زیر سوال برده و با دیدی کاملاً عقلانی به بررسی زوایای تاریخ اسلامی پرداخته است. کسی که اصلاً دقت نمی کند که دیگری چه گفته و هلوعانه پای به میدان می نهد و به جای استدلال یقه می دراند اصلاً ... چه بگویم شیخنا اعلم!

ت.س چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 00:46

نسناس هیکلته درست صحبت کن هلوع

پنهان-رادان چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:00

سلام
راستی تا یادم نرفته خاطر نشان کنم در رابطه با شعر مولانا و خدعه ای که فرمودید (البته من شک دارم این شعر از مولانا باشد به احتمال زیاد این شعر را به مولانا نسبت داده اند)در هر صورت احتمال خدعه زیاد است چرا که هم در ادامه ی شعر وهم در تاریخ عنوان شده که حضرت زمانی که بالای سر عمر ابن عبدود می آید تا ضربه ی نهایی را وارد کند او آب دهان به صورت علی می اندازد -او خدو انداخت بر روی علی-افتخار هر نبی و هر ولی-وهمه می دانیم که چه زمان یک انسان در صورت یک انسان دیگر آب دهان می اندازد.پس به احتمال زیاد این عمل در پاسخ به خدعه ی علی از عمرابن عبدود سر زده است.

ستاریان چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:51 http://mostafasatarean.blogsky.com/

در ماه رجب سال ۲۱۸ قمری مامون عباسی، از بلند آوازه‌ترین خلفای عباسی درگذشت و همان روز معتصم، برادر وی، به خلافت رسید و به نام خلیفه اسلامی با وی بیعت کردند. اهمیت درگذشت خلیفه مقتدری که بر چنان سرزمین پهناوری حکم می‌راند و نیز مسئله بیعت با خلیفه جدید چنان است که ثبت دقیق این دو واقعه – که در یک روز نیز اتفاق افتاده – بدیهی باشد، از همین روست که طبری (م ۳۱۰) در تاریخ مشهورش می‌گوید: «وی پنجشنبه ۱۸ رجب درگذشت، برخی گفته‌اند بعد از عصر و برخی گفته‌اند ظهر»، یعنی چنان واقعه به دقت ثبت شده که حتی به تعیین ساعت نیز اهتمام داشته‌اند.

اما با کمی جستجو در دیگر کتب تاریخی، مسئله کمی پیچیده می‌شود؛ یعقوبی (م ۲۸۴) می‌گوید وی پنجشنبه ۱۷ رجب فوت کرده، ابن حبان (م ۳۵۴) در الثقات شب ۱۹ و ابن حزم (م ۴۵۶) پنجشنبه ۱۵ رجب را تاریخ درگذشت می‌دانند و خطیب بغدادی (م ۴۶۳) در تاریخ بغدادش، شب پنجشنبه ده رجب را تعیین می‌کند!

در این میان ابن عساکر کار خود را کمی راحت کرده، وی چندین روایت از تاریخ فوت می‌آورد: پنجشنبه ۱۷ رجب، سه‌شنبه یا چهارشنبه ۸ رجب، شب پنجشنبه ۱۹ رجب، شب پنجشنبه ۱۰ رجب و سرانجام پنجشنبه ۱۱ رجب!

کتاب‌های تاریخی مشهور بعدی هم دست کمی ندارند؛ در کامل ابن اثیر (م ۶۳۰) وی شب ۱۸ رجب فوت کرده، ذهبی (م ۷۴۸) ۱۲ رجب و صفدی (م ۷۶۴) را ثبت کرده‌اند و کمی بعدتر ابن کثیر (م ۷۷۴) در بدایةاش ابتدا نقلی شبیه طبری و سپس یکی از روایت‌های ابن عساکر را که روز ۸ رجب را گفته می‌آورد.

کتاب تاریخ الخلفای سیوطی (م ۹۱۱) وقتی به درگذشت وی می‌رسد بی‌آنکه اشاره‌ای به این همه اختلاف داشته باشد، ۱۸ رجب را روز فوت وی می‌داند!

در اهمیت واقعه که سخنی نیست؛ از سویی درگذشت خلیفه حکومتی چنان با عظمت و از سوی دیگر روز بیعت با خلیفه جدید جهان اسلام. در اینکه تمدن اسلامی نیز در اوج اقتدار و درخشش علمی بوده و مامون را نقطه اوج علم‌مداری در قرون نخست تمدن اسلامی می‌دانند هم سخنی نیست، انگیزه‌ای سیاسی و یا فرقه‌ای نیز در بین نبوده که با تلاش برای پنهان کردن تاریخ واقعی در پی سودی باشد، اساسا قدرت و استقرار حکومت چنان بود که کسی خیالی چنین هم نمی‌توانسته در سر داشته باشد، با این حال چنین در تاریخ درگذشت وی اختلاف نظر است!

نکته جالب‌تر آنکه روایت مشهورتر روز درگذشت وی را پنجشنبه ۱۷ رجب یا ۱۸ رجب می‌داند ، جدای از اینکه با باقی نقل‌ها تنافی آشکاری در تعیین روز هفته دارد (خود ابن عساکر که پنجشنبه را ۱۷ رجب می‌داند در نقلی دیگر پنجشنبه را ۱۹ رجب نقل می‌کند که نشان از آشفتگی شدید روایت‌ها دارد) بر اساس برنامه مبدل تاریخ نور به سادگی می‌توان دریافت که اساسا ۱۷ رجب سال ۲۱۸ قمری، روز جمعه و ۱۸ ام آن ماه روز شنبه بوده است! (البته نتایج این برنامه قطعی نیست و بر اساس مبنایی است که به آن داده شده، مبانی دیگری نیز در تاریخ تطبیقی وجود دارد.)

حال بنگرید وضعیت دشواری که یک پژوهشگر در تاریخ اسلامی مربوط به دو قرن نخست دارد ، زمانی که از لحاظ رشد علمی هیچ قابل مقایسه با دوره مامون نیست و منابع بسیار بسیار کمتری از آن دوره در اختیار است، و از آن سخت‌تر وضعیت کسی است که بخواهد در تاریخ شیعه خصوصا در قرن نخست کنکاشی کند، تاریخی که از سوی حاکمان و طیف عمده تاریخ نویسان همیشه در معرض تلاش برای پنهان کردن و تحریف بوده است، خصوصا آن‌گاه که مانند قضایای شهادت حضرت زهرا س تمام حیثیت و اعتبار دستگاه خلافت را زیر سوال ببرد، تلاش برای یافتن آنچه رخ داده – خصوصا با تکیه بر منابع عامه – به مثابه یافتن سوزنی است که به عمد در انباری پر از کاه مخفی شده باشد!

http://www.rahigh.ir/?p=54

رادان=X چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:03


می دانم این نقل قولی که اقای ستاریان نوشته اند خطاب به من بوده است یا نه. با این حال به سبب این که طرح کننده ی بحث من بوده ام. فرض می گیرم که اقای ستاریان گوشه چشمی به بنده نیز داشته اند چرا که ایشان در کامنتهای پیشین شان فردموند خوش ندارند با من بحث کنند. ان چه در زیر می نویسم فقط برای روشنگری است.
این گونه که آقای ستاریان در مورد تاریخ نویسی به سبک شیعی و دشواری اش می نویسند اصولاً باید هر گونه تاریخ نویسی را ممتنع دانست. خود ایشان اذعان دارند که همه ی تاریخ های شیعی بلا استثنا پس از از تاریخ ها و سیره های اولیه نوشته شده اند. بنابراین خود به خود مبنای تاریخ نویسی شیعی نظر کردن در سیره ها و تواریخ ماقبل خود بوده است. در این تردیدی نیست چرا که هیچ تاریخ نویسی در خلا تاریخ نمی نویسد و اصولاً علم تاریخ یعنی بررسی شواهد و مدارک تاریخی ای که از گذشتگان به ما رسیده است. بنابراین پایه ی تواریخ شیعی همان تواریخی است که در اینجا زیر سوال رفته اند! و این مساله ای است که باید بدان دقت داشت.
2. نکته ی دوم دقت به این مطلب است که دوستان مذهبی ما بمثال اقای ستاریان یا جناب هلوع صاحب مکارم اخلاق درجه یک! فرض می گیرند که تواریخ سنی هیچ کدام قابا استناد نیستند اما تواریخ شیعه قابل استنادند. چرا؟ دقیقاً به این خاطر که فقط یک شیعه ان ها را نوشته و مورخ شیعه به هیچ وجه من وجوه نمی تواند اغراض و خواسته ها و پیشداوری های خود را در تاریخ دخالت دهد. اما این فرض چگونه اثبات می شود ملاه اعلم! نکته ی جالب توجه این است که مخاطبان عزیز را متوجه این نکته ی چشمگیر کنم که همین اختلافاتی که جناب ستاریان در مورد روز مرگ خلیفه معتصم می گویند در مورد روز ولادت حضرت ولی عصر در خود کتب شیعی یافته می شود. پس بنا به استدلال خود اقای ستاریان استنادت به این تاریخ ها نیز از بیخ و بن بر باد است. در تاریخ تولد امام زمان! اختلاف وجود دارد. گذشته از این حتی نام مادر ایشان-البته اگر اصلاً وجود داشته باشند- در خلال این تاریخ ها بارها عوض می شود از نرگس و ریحانه گرفته تا صیقل خانم. بماند! در این باره یکبار مفصل با اقای امیر مهدی عزیز گفتگو کرده ام و سابقه اش در همین وبلاگ هست.
آقای ستاریان گمان می کنند که به محض این که پای دشواری تاریخ نویسی در میان می اید کار تاریخ نویسی ممتنع و محال می گردد. در صورتی که تاریخ نویسی یعنی با همین دشوارها به شیوه ای معقول سروکله زدن. ضمناً اقای ستاریان و رفقا و شرکا گمان می کنند که ما در کتاب طبری یا ... را باز می کنیم و همین که چیزی به نفعمان بود می پذیریم و بقیه را رد می کنیم. چنین نیست!
من از اقای ستاریان خواستم که اگر گمان می کنند بمثل تاریخ طبری یا ابن اثیر قابل استاند نیستند و بمثل بحار الانوار و منتهی الامال قابل استناد هستند اول در مورد ارزش آکادمیک این کتاب ها صحبت کنیم بعد بر موضوع اصلی برگردیم. خب، اقای ستاریان در جواب نوشته های من فرمودند که " خوانده ام و بنا ندارم جواب دهم" اقای هلوع هم هم چنان که از لقب شان بر می اید هلوعانه به از بالای درخت به میانه ی اوردگاه پریدند و ما را میمون آدم نما (اورانگتان) نامیدند و از حکمتهای حسنه ی اسلامی در بحث استفاده نمودند.
با این حال بد نیست خوانندگان عزیز را به یک نکته توجه دهم و آن این است که به علت اختلاف های درونی ای که میان فرقه های مختلف اسلامی وجود داشته (هفتادو دو ملت به قول حافظ: یک دین با این همه مذهب نوبر است!) است و وجود دارد و تا قیام قیامت وجود خواهد داشت. همواره هر کدام از این فرقه ها نقطه ضعفهای فرقه ی دیگر را برملا کرده اند و ان چیزهایی را که یک فرقه دوست نداشته پیروانش بدانند فرقه و مذهب دیگر آن را فریاد زده است. این ها را من پیوندگاه می نامم. یعنی جایی که نقاط کور و تاریک یک مذهب را می توان با سخنان اشکار یک مذهب دیگر یافت و پرتو نوری بر انها تاباند. علت مخالفت سرسختانه ی برداران شیعه ی ما با تواریخ سنی نیز چیزی جز این نیست. ان ها می گویند تاریخ را تنها باید از کانال کلینی و طبرسی و مجلسی شیخ عباس قمی و مطهری و ... خواند. و در پاسخ به چرای ما می گویند چون اینها شیعه اند. با این همه خوانندگان عزیز باید بدانند درصد جعلیات و افسانه بافی ها در همین تواریخ به اصصطلاح شیعی آنقدر زیاد است که تاریخ طبری با همه ی نسانس بازی هایش در برابر این کتب لبریز از افسانه تراشی به دیکسیونر ولتر می ماند در برابر یاوه های توراتی! همین فعلاً دیگر سخنی ندارم. حیف است توی کافی نت نمی شود با انسجام چیزی نوشت!

تیا جمعه 22 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 18:02 http://369tina.blogfa.com

باشه قبول میکنم!!!



جدا میشوییم!!



بازم میسپارمت دست خدا..!!



همونی که هیچوقتنخواست تو رو به من بسپاره,



ولی...



دعا میکنم یه شب...



مسته مست تو بغلش..!!!



یاده من بیفتی... به وبلاگ من هم سری بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد