درگذشت یک استبدادستیز و ظلم ستیز

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            چند روز قبل آقای احمد قابل، پژوهشگر فقه و معارف اسلامی، و مردی استبدادستیز که ظالمان درد و رنج زیاد بر او وارد کردند، دار فانی را وداع گفت.

            من یک بار حدود یکی دو سال قبل با ایشان چند دقیقه تلفنی صحبت کردم. گمان کنم از حدود ده پانزده سال قبل نام ایشان برایم آشنا بود. نوشته هایی از ایشان را این طرف آن طرف می خواندم. وبلاگ هم داشت. گمان کنم هیچ رأی و نظر فقهی اش را قبول نکردم. اصولاً قانع نشدم ــ و بحث من با شخص آن مرحوم هم مرا قانع نکرد ــ که ایشان طبق اصطلاحات حوزوی «مجتهد» باشد. اما، اگر اغراق نکنم، شاید به ملکه ای دست یافته بود، که برتر از اجتهاد است: استبدادستیزی و آزادی خواهی.

            امشب دیدم دکتر سیدمصطفی آزمایش در یک تلویزیون صحبت می کرد، و گفت احمد قابل شاگرد فقه و اصول و حکمت آقای منتظری بود، و مهمتر از اینها، شاگرد حُرّیّت و آزادگی و آزادیخواهی ی آقای منتظری بود. طبق شناخت دورادور من از احمد قابل رحمت الله علیه، آنچه دکتر سیدمصطفی آزمایش درباره ی او گفت، به طور کلی درست است، و احمد قابل درس آزادی و آزادیخواهی و استبدادستیزی را از استادش خوب فرا گرفته بود، و چه بسا می توانست استاد ما باشد در ظلم ستیزی و استبدادستیزی و آزادیخواهی.

            دود چراغ می خورند و زحمتها می کشند و مطالعه ها می کنند، تا طبق اصطلاحات حوزوی و فقه و اصول، بشوند «مجتهد». رسیدن به قوه ی استنباط احکام شرعی و فروع دین، از تعدادی مبانی. البته تحسین می کنم من زحمتشان را. اما آیا رسیدن به قوه و مرام آزادیخواهی و استبدادستیزی و ظلم ستیزی، ارزش انسانی و الاهی و اجتماعی اش کمتر از اجتهاد مصطلح در فقه و اصول است؟