فهم عمیق

            بسم الله الرحمان الرحیم.

آقای مصطفی ستاریان نویسنده ی ارجمند وبلاگ http://mohredel3.blogsky.com/    در ذیل مقاله ای از وبلاگ بنده (در ذیل  http://seyyedmohammadi.blogsky.com/1389/09/09/post-101/  ) عیناً فرمود:

            «چهارشنبه 10 آذر ماه سال 1389 ساعت 11:55

امروز همه می دانیم که فقه مصطلح فعلی قسمتی از دین است و نه همه ی آن و از تفقه در دین به سبک و سیاق ابتدایی اسلام، فاصله گرفته است و این فقه فعلی آن تفقه فبلی نیست ........ چه کسی است که امروز مدعی باشد که فقه برابر است با دین»

            1، الف) حضرت آقای خمینی رحمت الله علیه، عیناً طبق سی دی مجموعه آثار امام خمینی (ره):

                        صحیفه امام، ج‏15، ص: 206

سخنرانى [در جمع ائمه جماعات خراسان و روحانیون (توصیه به روحانیون)]

زمان: 18 شهریور 1360/ 10 ذى القعدة 1401

مکان: تهران، جماران‏

                        صحیفه امام، ج‏15، ص: 219

            اگر این فکر تقویت بشود که ما دیگر لازم نیست خیلى چه بکنیم و فقاهت تحصیل بکنیم، این یک فکر شیطانى است؛ موافق آمال امثال امریکا در دراز مدت. اگر شما حوزه‏هاى فقاهتى را؛ شما آقایان خراسان، آقایان قم، آقایان تبریز، سایر جاها، هر جا یک حوزه علمیه دارد، اگر تقویت نکنید اینها را به همان فقه که تا کنون بوده است؛ به همان فقه سنتى، اگر فقها تحویل جامعه ندهید، علما تحویل جامعه ندهید، مطمئن باشید که نمى‏گذرد یک نیم قرن، الّا اینکه از اسلام هیچ اسمى دیگر نباید باشد. اگر فقهاى اسلام، از صدر اسلام تا حالا نبودند، الآن ما از اسلام هیچ نمى‏دانستیم. این فقها بودند که اسلام را به ما شناساندند و فقه اسلام را تدریس کردند و نوشتند و زحمت کشیدند و به ما تحویل دادند. و ما باید همین جهت را حفظ بکنیم‏

            1، ب) حضرت آقای خمیبنی رحمت الله علیه عیناً طبق سی دی ی مجموعه آثار امام خمینی (ره):

                        صحیفه امام، ج‏17، ص: 316

پیام [به ملت ایران و مسئولین نظام (هفت تذکر به مردم و مسئولان)]

زمان: 22 بهمن 1361/ 27 ربیع الثانى 1403

مکان: تهران، جماران‏

                        صحیفه امام، ج‏17، ص: 325

توجه عمیق کنند که مبادا تشریفات و توجه به ساختمانهاى متعدد براى مقاصد سیاسى و اجتماعى اسلام، آنان را از مسئله مهم اصلى حوزه‏ها که اشتغال به علوم رایج اسلامى و خصوصاً فقه و مبادى آن به طریق سنتى است، اغفال کند، و مبادا خداى نخواسته اشتغال به مبادى و مقدمات موجب شود که از غایت اصلى که ابقا و رشد تحقیقات علوم اسلامى، خصوصاً فقه به طریقه سلف صالح و بزرگان مشایخ همچون «شیخ الطائفه» «1» و أمثاله- رضوان اللَّه تعالى علیهم- و در متأخرین همچون «صاحب جواهر» «2» و شیخ بزرگوار «انصارى» «3»- علیهم رضوان اللَّه تعالى- بازدارد. اسلام اگر خداى نخواسته هر چیز از دستش برود ولى فقهش به طریقه موروث از

                        صحیفه امام، ج‏17، ص: 326

فقهاى بزرگ بماند، به راه خود ادامه خواهد داد. ولى اگر همه چیز به دستش آید و خداى نخواسته فقهش به همان طریقه سلف صالح از دستش برود، راه حق را نتواند ادامه داد و به تباهى خواهد کشید. و با آنکه مى‏دانیم مراجع عظام و علماى اعلام و مدرسین عالیقدر- دامت برکات وجودهم- توجه به این امر دارند، لکن خوف آن است که اگر تشریفات و زرق و برقهاى شبیه به قطب مادیت رواج پیدا کند، در نسلهاى بعد اثر گذارد و خداى نخواسته آنچه از آن مى‏ترسیم به سر حوزه‏ها بیاید.

            1، پ) حضرت آقای خمینی رحمت الله علیه عیناً طبق سی دی ی مجموعه آثار امام خمینی (ره):

                        صحیفه امام، ج‏20، ص: 190

سخنرانى [در جمع شوراى مدیریت حوزه علمیه قم (لزوم توجه به حوزه علمیه)]

زمان: صبح 5 بهمن 1365/ 24 جمادى الاول 1407

مکان: تهران، جماران‏

            آن چیزى که تا به حال اسلام را نگه داشته است، همان فقه سنتى بوده است. و همه همتها باید مصروف این بشود که فقه به همان وضعى که بوده است، محفوظ باشد. ممکن است اشخاصى بگویند که باید فقه تازه‏اى درست کرد که این آغاز هلاکت حوزه است و روى آن باید دقت بشود.

            1، ت) حضرت آقای خمینی رحمت الله علیه عیناً طبق سی دی ی مجموعه آثار امام خمینی (ره):

                        صحیفه امام، ج‏21، ص: 273

پیام (منشور روحانیت) [به روحانیون، مراجع، مدرسین، طلاب و ائمه جمعه و جماعات (منشور روحانیت)]

زمان: 3 اسفند 1367/ 15 رجب 1409

مکان: تهران، جماران‏

                                    صحیفه امام، ج‏21، ص: 289

در مورد دروس تحصیل و تحقیق حوزه‏ها، این جانب معتقد به فقه سنتى و اجتهاد جواهرى هستم و تخلف از آن را جایز نمى‏دانم.

            2) حضرت آقای ناصر مکارم شیرازی عیناً به نقل از http://www.ijtihad.ir/modules.php?op=modload&name=Web_Links&file=index&req=viewdetails&cides=123&cid=123&lid=4847&type=5  :

            «وجود این اصول کلی و قواعد فراگیر یکی از نشانه های جاودانگی و جهان شمول بودن اسلام می باشد که می تواند در هر عصر و زمان و در هر منطقه و مکان، جوابگوی تمام نیازهای فقهی مردم جهان بوده باشد.»

            سیدعباس سیدمحمدی:

            تیتر صفحه ی اینترنتی که آدرسش را نقل کردم به صورت «فقه جوابگوی تمام نیازهای جهان است»، است، اما این جمله در پیام آقای مکارم شیرازی وجود ندارد.

            3) عبدالکریم سروش، در اندر باب اجتهاد: دربارۀ کارآمدی فقه اسلامی در دنیای امروز، تهران، طرح نو، 1382:

            «رفوگریهای موضعی که در مکتوبات آیت الله منتظری و بزرگانی نظیر ایشان آمده، گره گشا نیست.» (صفحه ی 21)

            «جهان جدید، جهان فروع تازه نیست. جهان اصول تازه است.» (صفحه ی 24)

            4) سیدعباس سیدمحمدی:

            در بندهای 1، الف و 1، ب و 1، پ و 1، ت ظاهراً واضح است حضرت آقای خمینی رحمت الله علیه  معتقد بوده است (و تا حدود سه ماه و نیم قبل از رحلتش هم نظرش تغییر نکرده است):

            ــ اگر فقیهان نبودند، ما از اسلام هیچ نمی دانستیم.

            ــ اگر فقه سنتی از بین برود، نیم قرن بعد اسمی از اسلامی نمی ماند.

            ــ اسلام اگر هر چیز از دستش برود ولى فقهش به طریقه ی موروث از فقهاى بزرگ بماند، به راه خود ادامه خواهد داد.

            ــ اسلام اگر همه چیز به دستش آید و خداى نخواسته فقهش به همان طریقه ی سلف صالح از دستش برود، راه حق را نتواند ادامه داد و به تباهى خواهد کشید.

            ــ آن چیزى که تا به حال اسلام را نگه داشته است، همان فقه سنتى بوده است. و همه ی همتها باید مصروف این بشود که فقه به همان وضعى که بوده است، محفوظ باشد.

            ــ ممکن است اشخاصى بگویند که باید فقه تازه ‏اى درست کرد، که این آغاز هلاکت حوزه است و روى آن باید دقت بشود.

            ــ این جانب معتقد به فقه سنتى و اجتهاد جواهرى هستم و تخلف از آن را (برای مقلدانم؟ برای مجتهدان؟ ...؟) جایز نمى‏دانم.

            5) آقای حسین انصاریان عیناً طبق http://www.erfan.ir/17996/%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%D9%85%D8%AD%D8%A8%D9%88%D8%A8-%D8%AE%D8%AF%D8%A7-%D8%B4%D9%88%DB%8C%D9%85--%D8%AC%D9%84%D8%B3%D9%87-%D8%A7%D9%88%D9%84  :

            «مرحوم علامه ی مجلسی در جلد هفتاد و هشتم بحارالانوار در باب فرمایشات وجود مبارک حضرت موسی ابن جعفر قطعه ی بسیار پر ارزشی را نقل می کند که دانستن این قطعه برای همه ی ما لازم است. متن قطعه را برایتان قرائت و ترجمه می کنم. و بعد به اندازه ای که اقتضا داشته باشد برایتان توضیح می دهم. امام می فرمایند (تفقهوا فی دین الله) دین خدا را بفهمید. (فان الفقه مفتاح البصیره) برای این که دین شناسی کلید بینایی است. کلید بیداری قلب است. کلید بصیرت و روشنگری است. (تمام العبادة) دین شناسی یک عبادت کامل و جامع است. یعنی اگر شما صد رشته عبادت را انجام دهید خداوند متعال برای هر رشته ای پاداشی به شما بدهد هر پاداشی برای هر عبادتی یک صدم پاداش است. ولی اگر دنبال دین شناسی برآیید خود این زحمت شما برای شناخت دین یک عبادت کامل است و پاداشش هم پاداش کامل است و پاداش جامع است. انگار یک دین شناس هرچه عبادت و بندگی است با همین کارش انجام داده است. و (تمام العبادة و السبب الی المنازل الرفیعة و الرتب الجلیلة فی الدین والدینا) دین شناسی امام هفتم می فرماید سبب حرکت به سو ی منازل بلند انسانی و ارزشهای معنوی و آخرتی است و سبب به دست آوردن مرتبه ها و درجات و رتبه های عظیم در دین خدا و در دنیای خودتان است. بعد حضرت می فرماید: (و فضل الفقیه علی العابد کفضل الشمس علی الکواکب) بین دین شناس و بین یک عابد فاصله مانند خورشید و همه ی ستارگان است. ستارگان با خورشید، آن هایی که در محدوده ی خورشیدند، قابل مقایسه ی با خورشید نیست، نه از نظر حجم و نه از نظر بهره دهی. این نه ستاره ای که مرکزشان خورشید است همه ستاره های تاریک هستند. اگر خورشید بر آن ها نتابد نوری نخواهند داشت. حضرت موسی ابن جعفر می فرماید: دین شناس مانند خورشید است و دیگران که بندگی می کنند خدا را، مانند کواکب، مانند ستارگان اند. یعنی آن ها همه ی منافع آخرتیشان را دارند از دین شناس می گیرند. و در پایان گفتارشان یک مطلب بسیار تکان دهنده ای را حضرت بیان می کنند، می فرمایند (و من لم یتفقه فی دینه لم یرض الله له عملا) انسانی که دنبال دین شناسی نرفته باشد و اعمالش بر اساس دین شناسی صورت نگرفته باشد خداوند متعال به هیچ عملی از اعمال او رضایت نخواهد داد. این متن گفتار وجود مبارک حضرت موسی ابن جعفر (ع) بود. در جمله ی اول روایت اگر عنایت کنید، موسی بن جعفر می فرماید (تفقهوا فی دین الله) دین خدا را بشناسید. کلمه ی دین در گفتار امام از نظر ادبی، اضافه به کلمه الله شده است. یعنی دینی که دین خداست. دین خدا چیست؟ دین خدا همان مجموعه حقایقی است که صد و بیست و چهار هزار پیغمبر هر کدامشان از ابتدای نبوت تا از دنیا رفتنشان، مبلغ آن دین بودند. برای چه مبلغ آن دین بودند؟ برای این که انسان را با تبلیغ دین به خوشبختی دنیا و آخرت برسانند. هیچ نیت دیگری هم نداشتند. این صد و بیست و چهار هزار پیغمبر هر زحمتی را، هر رنجی را، هر سختی را، هر مشقتی را، هر تلخی را، هر فقری را، هر آوارگی را و نهایتا هر شکل کشته شدنی را گروهشان برای تبلیغ دین تحمل کردند. چون می دیدند تحمل در راه تبلیغ دین نسبت به هر مشقتی، هر زجری و هر مصیبتی ارزش دارد. و در مقابل این همه رنجی که تحمل کردند، توقع کمترین پاداشی هم از کسی نداشتند. شما آیات قرآن مجید را بنگرید، کنار انبیاای که خداوند متعال آیاتی دارد و مسئله ی ابلاغ دین را به وسیله ی پیغمبرانش مطرح می کند می فرماید من به همه ی انبیا گفتم به مردم اعلام کنید: (ما سئلتکم علیه من اجر) ما در برابر تبلیغ رسالتمان و ابلاغ دین خدا کمترین و کوچکترین پاداشی را از شما نمی خواهیم. چرا؟ چون اگر تمام مردم روزگار، یعنی از زمان حضرت آدم تا روز قیامت، یک جا جمع شوند و یک جا هر ثروتی در این عالم باشد مالک شوند، و این مجموعه ملک را به یک پیغمبر در برابر تبلیغ دین بدهند، پاداشی به آن پیغمبر داده نشده است. این ارزش ابلاغ دین است. حالا فکر کنید خود دین دارای چه ارزشی است. خود ابلاغ می گوید به وسیله ی مردم قابل پاداش دادن نیست. (ما سئلتکم علیه من أجر) چه کسی باید پاداش هر پیغمبری را بدهد؟ قرآن مجید می فرماید انبیا به مردم گفتند: اجر ما جز به عهده ی پروردگار عالم نیست. (ان أجری الا علی الله) خیلی برای خود من جالب است که در این جا انبیا خدا مسئله ی پاداش ابلاغ دین را بر عهده ی خدا می دانند. با کلمه ی الله. یعنی ای مردم عالم اگر بنا باشد کسی در برابر ابلاغ دین به ما پاداش دهد، ذات جمیع صفات کمال باید به ما پاداش دهد. نه شما قدرت دارید به ما پاداش دهید و نه آن چه مال دنیاست اگر در اختیار شما بود به ما می دادید پاداش ما به حساب می آمد. چقدر دین ارزش دارد و چقدر ابلاغ دین ارزش دارد به تناسب چقدر دنبال فهم دین رفتن ارزش دارد و به تناسب چقدر دین داری و دین دار ماندن و دین دار مردن ارزش دارد. (تفقهوا فی دین الله) دین خدا را بفهمید. (دین الله) این خیلی مسئله ی جالبی است که وجود مبارک حضرت موسی بن جعفر کلمه ی دین را در گفتارشان اضافه ی به الله کرده اند. این که می فرماید ( فی دین الله) یعنی عمق دین را بفهمید، این که دین را اضافه به الله می کنید یعنی دینی که دین خداست، به تناسب این که پروردگار عالم ذات مستجمع جمیع صفات کمال است، دینش هم دین کاملی است. چون خداوند متعال که دین ناقص ارائه نمی کند. از هر چه که شما فکر کنید و نسبت به هر چه که اندیشه کنید که از وجود مبارک حضرت حق صادر شده، کامل صادر شده. جامع صادر شده. کوچکی و بزرگی فیزیکی هم مطرح نیست. آن چه از وجود مبارک حضرت حق صادر شده خیر صادر شده و کامل صادر شده. این که می گوید (دین الله) یعنی یک دین کامل. چنان که در قرآن مجید هم پروردگار عالم دین را با صفت کامل بیان می کند: (أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی) دین الله یعنی دین کامل. چرا دین کامل؟ چون الله کامل است. خدایی که مستجمع جمیع صفات کامل است به شما دین کامل داده. بر شما واجب است این دین کامل را بشناسید.»

            6) سیدعباس سیدمحمدی:

            با توجه به این که بنده قرینه ای نمی بینم که منظور حضرت آقای خمینی از فقه، «لــِیَتَفَّقَهوا فی الدین» (توبه، 122) باشد، بلکه ظاهراً منظور آن حضرت فقه ِ اصطلاحی است، که جزئی از «لــِیَتَفَّقَهوا فی الدین» است، و نه تمام آن، و چه بسا «لــِیَتَفَّقَهوا فی الدین» بسیار بسیار وسیعتر از فقه مصطلح باشد، و با توجه به عظمت خدا و عظمت دین و عظمت هستی و عظمت جهان معنا و عظمت جهان ماده و عظمت وجود انسان، چه بسا فقه مصطلح اساساً نمی تواند هیچ گاه چیزی بیشتر از جزئی بسیار بسیار کوچک از «لــِیَتَفَقَّهوا فی الدین» باشد ، بنده در موضوع مورد بحث، فعلاً گرایشم به نظر آقایای مصطفی ستاریان و نظر آقای عبدالکریم سروش و نظر آقای حسین انصاریان است.

نظرات 8 + ارسال نظر
ستاریان چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 23:00 http://www.mohredel3.blogsky.com

سلام
خب خدا راشکر لااقل در یک مورد هم نظر شدیم!

از محبتی که کردی و وبلاگ تازه تاسیس مرا به دوستان خواننده ات معرفی کردی ممنونم.یک نوشابه خنک طلبت

ستاریان چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 23:03 http://mohredel3.blogsky.com/

اما در مورد مطلب فعلی :

در مورد نظرات امام در خصوص فقه نقل کردید باید عرض کنم که احاطه امام به فقه و عرفان و فلسفه از او انسانی ساخت که جامع سه نحله ی فکری فقه و عرفان و فلسفه شد و توانست تا حدودی که در توانش بود فقه را به دین نزدیک کند. اجتهاد بدیعش نشان داد که فقه می تواند جوابگو باشد اما به نظر من امام یک استثنا در حوزه های ماست و خلاء اش پر نشد

سیدمحمدی - ستاریان چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 23:27 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
حضرت آقای خمینی، که به قول شما

«جامع سه نحله ی فکری فقه و عرفان و فلسفه شد و توانست تا حدودی که در توانش بود فقه را به دین نزدیک کند. اجتهاد بدیعش نشان داد که فقه می تواند جوابگو باشد اما به نظر من امام یک استثنا در حوزه های ماست و خلاء اش پر نشد»

گفته است:


ــ اگر فقیهان نبودند، ما از اسلام هیچ نمی دانستیم.

ــ اگر فقه سنتی از بین برود، نیم قرن بعد اسمی از اسلامی نمی ماند.

ــ اسلام اگر هر چیز از دستش برود ولى فقهش به طریقه ی موروث از فقهاى بزرگ بماند، به راه خود ادامه خواهد داد.

ــ اسلام اگر همه چیز به دستش آید و خداى نخواسته فقهش به همان طریقه ی سلف صالح از دستش برود، راه حق را نتواند ادامه داد و به تباهى خواهد کشید.

ــ آن چیزى که تا به حال اسلام را نگه داشته است، همان فقه سنتى بوده است. و همه ی همتها باید مصروف این بشود که فقه به همان وضعى که بوده است، محفوظ باشد.

ــ ممکن است اشخاصى بگویند که باید فقه تازه ‏اى درست کرد، که این آغاز هلاکت حوزه است و روى آن باید دقت بشود.

ــ این جانب معتقد به فقه سنتى و اجتهاد جواهرى هستم و تخلف از آن را (برای مقلدانم؟ برای مجتهدان؟ ...؟) جایز نمى‏دانم.

ستاریان پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 19:09 http://mohredel3.blogsky.com/

سلام

خب آنچه من گفته ام با کدام قسمت از آنچه امام گفته مخالفت و یا مغایرت دارد؟!

سیدمحمدی - ستاریان پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 20:19 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
ممنون می شوم اگر به این سؤالات جواب بدهی و نظر خودت را بگوئی:


ــ اگر فقیهان نبودند، ما از اسلام هیچ نمی دانستیم؟
ــ اگر فقه سنتی از بین برود، نیم قرن بعد اسمی از اسلامی نمی ماند؟
ــ اسلام اگر هر چیز از دستش برود ولى فقهش به طریقه ی موروث از فقهاى بزرگ بماند، به راه خود ادامه خواهد داد؟
ــ اسلام اگر همه چیز به دستش آید و خداى نخواسته فقهش به همان طریقه ی سلف صالح از دستش برود، راه حق را نتواند ادامه داد و به تباهى خواهد کشید؟
ــ آن چیزى که تا به حال اسلام را نگه داشته است، همان فقه سنتى بوده است، و همه ی همتها باید مصروف این بشود که فقه به همان وضعى که بوده است، محفوظ باشد؟

ابراهیم ابریشمی پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 21:06 http://avakh.blogsky.com

ضمن عرض ادب و احترام
جناب محمدی عزیز،
کامنت‌های اخیرتان را در بلاگم خواندم. حقیقتش من سه سال است که در جهان بلاگستان فارسی بلاگ می‌نویسم و تا زمانی که ذهنم مرا یاری می‌کند، در بحث‌های کامنتی پاسخ ها را در ادامه همان کامنت درج می‌کردم.
البته نیتم آن بود که بحث‌ها را در یک جا و منسجم به پیش ببرم و هم سیستم کامنت دیگران را آشفته نکنم و اگر پاسخی برای دوستانم دارم، وبلاگ‌شان را به هم نریزم. باور بفرمایید که از باب احترام بود که پاسخ‌تان را همانجا می‌گفتم و نمی‌خواستم نظم کامنت‌های بلاگ‌تان را به هم بریزم.
باری؛ به هیچ رو قصد جسارتی نداشتم و اگر سوتفاهمی پیش آمده، از شما پوزش می‌خواهم.
همچنین اگر در لحن و سخنم تندی و بی‌ادبی بوده، باز هم می‌گویم که قصد جسارتی نبوده و باز هم پوزش خواهم.
آنجا هم که در باب جدایی نویسی بحثی کردم، به هیچ وجه قصد آموزگاری نداشتم، من فقط خواستم تا سبک مختارم را در نگارش برایتان بازگویم. اینکه چرا به کررات از نیم خط استفاده می‌کنم. من فقط دلیل خود را توضیح دادم که چرا مثلا می‌نویسم "اثبات‌پذیر" و یا "انکار-ناپذیر" و نمی‌نویسم "انکارناپذیر". آخر، خط و رسم‌الخط قرار دادی ست و من و شمای کاربر زبان آن را برمی‌گزینیم، درست و نادرست در امور قرار دادی معنا ندارد که من بخواهم درست و نادرست را آموزش دهم. من فقط گفتم روش من در نگارش چنین است و چنان نیست. من نگفتم اگر شما آنگونه بنویسی نادرست نوشتی، من گفتم که اگر من با قواعد خود بخواهم چنین بنگارم، نادرست و خلاف قواعد جدانویسی نوشتم.
باز هم می‌گویم که من از بابت طرح این مباحث می‌خواستم باب بحثی با شما را بگشایم و از شما بیاموزم. آخر این رسم اجتهاد نیست که به دیگران بگوییم تو تازه کاری و چیزی نمی‌دانی و وارد این مباحث نشو!
جناب محمدی، من دانش و تجربه شما را ندارم، اما مدتی ویراستار مجله‌ای ادبی بودم که یکی از مباحث اصلی‌اش بحث نگارش بود. در باب جدایی نویسی و سرهم نویسی و آوانویسی و ..... فراوان بحث و گفت و گو کردم و با خِرد خُرد خویش این سبک را برگزیدم که البته تا حدودی شبیه به کار آشوری ست اما در عمل ارتباط چندانی با سبک مختار آشوری ندارد. آشوری بیشتر ابداعات نگارشی و ویرایشی داشته تا یک نظریه منسجم و بنابراین سبک خود را از او "تقلید" نکردم، چه آنکه او سبک ویژه‌ای ندارد! او پاره‌ای پیشنهادات دارد که به نظرم پذیرفتنی ست.
آنهم چنان که گفتم تعصبی نیست، من نه در مقام جدل که در مقام درخواست از شما خواستم اگر پاسخ‌ها و پیشنهادات بهتری دارید، به من بگویید، باور کنید، بحث نگارش دغدغه‌ی من است و از هر راه حلی برای حل مشکلاتش استقبال می‌کنم.
من از توجه و اعتنایتان به نوشتارهایم سپاس‌گذارم و از شما می‌خواهم هم‌چنان به بلاگم سر بزنید و بحث‌های نقادانه‌تان را با من ادامه دهید، که نقد مانع انجماد اندیشه است.
جناب محمدی، در آخر هم اجازه می‌خواهم نکته‌ای را دوستانه به شما بگویم، امیدوارم از من نرنجید و به حساب جسارت نگذارید:
سن من، آنچنان که می‌پندارید(و در پروفایل بلاگم آوردم) نیست و حتا اگر هم چنین می‌بود، نه سن بالاتر و نه سابقه‌ی مطالعاتی و حتا دانش بالاتر به این معنا نیست که سخن کسی لزوما درست است. اگر ملاصدرا را نماد عقلانیت اسلامی بگریم، همو بود که می‌گفت: نحن ابنا دلیل. من نمی‌گویم که افراد مجازند به بزرگترها بی‌ادبی کنند(که با کوچکترها هم نباید چنین کنند)، سخن من این است که در یک بحث پایاپای و علمی، زیبا نیست که از عباراتی استفاده شود که فقط طرف مقابل را به سکوت و خاموشی فرا می‌خواند.ماییم و دلایل و دلایل هم یا درست اند و یا نادرست. حتا یک کودک نادان هم می‌تواند به غلط تیری بر هدف زند، از کودک بودن یا نادان بودن او نباید نتیجه گرفت که محال است تیر او به هدف بخورد!
ما آدمیان همگی نادانیم و هیچ دانش مطمئنی نداریم، پس اگر کسی چیزی بیشتر از دیگری دانست، این مجوز را ندارد که مقام صاحب‌نظری برای خود در نظر گیرد!
ما همگی صاحب نظریاتی هستیم که چه بسا با جهد فراوان و مدت‌های مدید به آن رسیده باشیم، اما هیچ کدام از این ها "دلیل" نمی‌شود که صاحب نظر درستیم!
نه مدرک درسی و نه اجازه‌ی اجتهاد و نه سابقه‌ی مطالعاتی و تحقیقاتی، کسی را صاحب گوهر حقیقت نمی‌کند، پس بهتر است به جای عتاب‌های ناروا، همچنین "فرزند دلیل" بمانیم و نه هیچ چیز دیگری.
جناب محمدی، من به واقع برایتان احترام قائلم و هیچ گاه به خود اجازه نمی‌دهم با شخصیت محترمی چون شما درشت سخن بگویم، اما هیچ گاه هم به خود اجازه نمی‌دهم که سن بالا و یا تجربه‌ی شما را دلیل بر درست بودن سخنتان بگیرم.
در آخر باز هم از بابت سو تفاهمی که پیش آمد، عذر خواهم.
باز هم منتظر حضور اندیشمندانه تان در بلاگم هستم....

ستاریان پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 22:02

سلام

بله بنظرم امام درست گفته است و اسلام اگر تا به امروز رسیده به دلیل اجتهاد و فقها بوده است. مردم عموما تنها ارتباطشان با دین برای کسب احکام و دستورات دینی از طریق علماست و علمای فقه برای استنباط حکم خدا ، به دقت در حفظ و فهم دین مجبور بوده اند تا جوابگوی نیاز مردم باشند.

دلیل دیگر صحتش وضعیت کنونی اسلام با تعطیلی فقه در اهل سنت است مذاهب حنفی ، مالکی ، شافعی و حنبلی فقه شان در این چهار نفر متوقف ماند و امروز از اجتهاد در این مذاهب خبری نیست که امثال ملک عبدالله بن عبدالعزیز آل سعود که علنا مشروبخواری می کنند میشوند خلیفه پیامبر و مردم هم آنها را با همین عنوان می پذیرند

ستاریان پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 22:39 http://mohredel3.blogsky.com/

به نظرم سوال و جواب شیخ فضل الله نوری و میرزای شیرازی در این خصوص جالب است که چون بی ارتباط نیست با اجازه می نویسم:

نامه ای که میرزای شیرازی ، سه سال قبل از تحریم تنباکو در پاسخ شاگردش شیخ فضل الله نوری که پرسیده بود :
« آیا خوردن قند و شکر خارجی و استفاده از پارچه های خارجی حرام است؟»

میرزا جواب مفصلی نوشته و نظرش را اینگونه شرح داده است:

در جواب سوال از قند و غیره ... در اعصاری که دولت و و ملت در یک محل مستقر بود ( یعنی کار دولت و ملت در دست یک نفر بود) چون ( مانند) زمان حضرت ختمی مرتبت تکلیف سیاست در این قسم از امور عامه بر عهده ی همان شخص معظم بود و حال به اقتضای حکمت الهیه جل ذکره ، هر یک در محلی است و در عهده هر دو است که به امانت یکدیگر ، دین و دنیای عباد حراست ... نماید ... وچون که از ملت ( یعنی علمای دین ) جز گفتن ، تحریض و تخویف و تهدید امری دیگر بر نمی آید و انفاذ و اجرا با دولت است....البته ملت ( یعنی علمای دین ) آنچه را شایسته از اوست خواهد کرد ، و چگونه نکند؟ که خود را از جانب ولی عصر عجل الله فرجه منصوب بر این امر و حافظ دین رعایای آن جناب و مسئول از حال ایشان می داند.... مورد مذکور باب سیاسات و مصالحه عامه است و تکلیف در این باب بر عهده ی ذوی الشوکه از مسلمین ( یعنی شاه یا حاکم وقت ) است که با عزم محکم مبرم در صدد رفع احتیاج خلق باشد ... »

نقل از علی ابوالحسنی ، تحلیلی از سه گانه ی شیخ شهید نوری ، تهران 1360 که در پاورقی شیعه در تاریخ ایران نوشته دکتر رضا نیازمند آمده است.

با این وصف دیدیم که در ماجرای نهضت تنباکو بر اثر نامه سید جمال الدین اسدآّبادی به میرزای شیرازی ، آن مرحوم با نوشتن جمله ای کوتاه به عنوان فتوا چه شوری در ملت ایجاد کرد که تا عمق حرمسرای شاه هم نفوذ کرد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد