آقای محمد صادقی تهرانی

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            یکی از مسلمانان محترم، در ذیل http://seyyedmohammadi.blogsky.com/1389/09/12/post-104/ گفت:

            «تفسیر قرآن به قران اگر معنایش همان است که شما ادعا می کنید یعنی فهم قرآن بدون روایت، مبدع و مدافعش آقای  دکتر صادقی تهرانی است که نظرات درربار ایشان در فقه تحولی اساسی ایجاد کرده وبحمدالله والمنه به لطف مشرب فقهی ایشان هم می توانیم مسلمان باشیم و هم هر غلطی که دلمان خواست بکنیم! » 

            پایان نقل نظر مسلمان محترم.

            این مسلمان محترم، آقای امیرمهدی است، و حد اقل دو بار در گفت و گوها در کامنتها، از قول استادش حفظه الله (که البته معلوم نیست استادش حفظه الله، چه کسی است)، آقای محمد صادقی تهرانی را «منحرف» نامید.

            بنده اولین بار نام آقای محمد صادقی تهرانی را در گفت و گوی مجله ی بینات با ایشان دیدم. گفت و گوی مفصل فصلنامه ی قرآنی ی بینات با ایشان در چهار شماره ی 30 و 31 و 32 و 33 (تابستان 1380 و پائیز 1380 و زمستان 1380 و بهار 1381). از حدود اردیبهشت 1382 تا حدود آبان 1384، بنده حدود شصت نامه به ایشان دادم و ایشان تقریباً تمام نامه های من را جواب داد. این قدر من انتقاد کردم به ایشان، شاید اگر هر عالم دیگر بود بعد از اولین انتقاد، با من قطع رابطه می کرد. اما این مرد، تمام انتقادهای بی تعارف و بی باکانه ی مرا شنید و تک تک جواب داد و در چند مورد، از نظر اولیه اش، برگشت.

            آقای محمد صادقی تهرانی متولد 1305 هجری ی شمسی است.

            آقای محمد صادقی تهرانی مرجع تقلید و مفسّر قرآن است.

آقای محمد صادقی تهرانی دارای رساله ی توضیح المسائل و ترجمه ی قرآن کریم و تفسیر سی جلدی ی قرآن کریم به نام الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن و السنة (با تفسیر الفرقان فی تفسیر القرآن اثر مرحوم علی روحانی نجف آبادی اشتباه نکنید) و مجموعاً حدود 50 (پنجاه) عنوان کتاب است. 

محمد صادقی تهرانی

            آقای محمد صادقی تهرانی طبق آثار متعددش سعی می کند «قرآن ـ مدار» و «قرآن ـ محور» باشد. البته این که چه قدر در اهدافش موفق است، این فقط به ادعای آن عالم محترم نیست. خودش می تواند درباره ی میزان موفقیتش نظر بدهد. و قضاوتش با دیگران هم هست.

            آقای محمد صادقی تهرانی سیگار کشیدن را حرام می داند.

            آقای محمد صادقی تهرانی، در برابر قانون مجازات اسلامی (ماده ی 220 قانون مجازات اسلامی، طبق http://www.dadkhahi.net/law/Ghavanin/Ghavanin_Jazaee/gh_mojazat_eslami.htm  پدر یا جد پدری که فرزند خود را بکشد قصاص نمی شود و به پرداخت دیه قتل به ورثه مقتول و تعزیر محکوم خواهد شد») و در برابر فتوایی که ظاهراً فتوای مشهور اکثر فقهای شیعه است، مبنی بر قصاص نشدن مردی که فرزندش/فرزندانش را بکشد،  و حتا ظاهراً قصاص نشدن مردی که نوه اش را بکشد (توجه کنید: سیدابوالقاسم موسوی ی خوئی، تکملة المنهاج، ترجمه ی هاشم نوری، بدون محل نشر، بدون ناشر، بدون تاریخ نشر؛ ص 80: «... پدر بقتل فرزندش کشته نمی شود اما باید خون بها بدهد و تعزیر شود (تنبیهی بر حسب مصلحت حاکم شرع) و آیا حکم عدم قصاص شامل جد هم می شود یا خیر؟ دو صورت دارد دور نیست که شامل شود») و فتوای آقای یوسف صانعی که قصاص مردی که فرزندش را کشته است ممکن می داند ولی اما و اگرهایی دارد (آقای یوسف صانعی، روزنامه ی اقبال، سه شنبه، شانزده فروردین 1384؛ ص یازده: «استثناء از اصل کلی قصاص در قتل ولد توسط والد که در روایات صحیحه و معتبره آمده به نظر اینجانب اختصاص به جایی دارد که قتل از راه عواطف و تخلف فرزند از نصایح خیرخواهانه پدر باشد نه سایر موارد که قتل با انگیزه های دیگر ـ که در بقیه قتل ها وجود دارد ـ باشد، که در آن صورت اصل کلی قصاص ثابت است و به عبارت دیگر عدم قصاص والد اختصاص دارد به جایی که جان پدر با همه عواطف و نصایح و خیرخواهی برای فرزندش و تخلف فرزند، به لبش رسیده ..........)، فتوایش قصاص بی اما و اگر مردی است که فرزندش را کشته است  (آقا شیخ محمد صادقی تهرانی، گفت و گوی حضوری سیدعباس سیدمحمدی با ایشان در منزلشان در قم، بعد از نقل فتوای آقا شیخ یوسف صانعی (قاعدتاً مدتی بعد از شانزده فروردین 1384): «فتوای بنده قصاص است، و اما و اگر هم ندارم»).

            در http://www.forghan.ir/fa/content.aspx?ID=224 عکس اجازه ی اجتهاد مرحوم آقای سیدابوالقاسم موسوی خوئی به آقای محمد صادقی تهرانی، و اجازه نامه ی مرحوم آقای خمینی به آقای صادقی تهرانی در امور حسبیه، و نامه ای از مرحوم  آقای طباطبائی به آقای صادقی تهرانی، موجود است. در اجازه ی اجتهاد آقای خوئی به آقای صادقی تهرانی، این کلمات است: «... فحکمه حکمی و اذنه اذنی و علی المؤمنین اکرامه و احترامه و الاعتناء بشأنه ...» (ترجمه ی فارسی از سیدعباس سیدمحمدی: ... حکم او حکم من است و اذن او اذن من است و بر مؤمنین است او را اکرام کنند و احترام گذارند ...)

            رساله ی توضیح المسائل آقای محمد صادقی تهرانی، در حال حاضر در قم و تهران و شاید نقاط دیگر قابل تهیه است، اما دورانی بود که رساله ی ایشان خمیر شده بود. دیدگاه خود ایشان درباره ی خمیر شدن رساله اش، در گفت و گوی کتبی با بنده: «اصولاً رساله‌های تقلیدی با هم اختلافاتی دارند ولی رساله‌ای که چون توضیح المسائل نوین بر مبنای آیاتی قرآنی است دستکم بایستی مانند سایر رساله‌ها آزاد باشد و نه آنکه به مجرد اختلافاتی با سایر رساله‌ها خمیر شود و چنانچه شرعمدارانی ایرادهایی بر استدلالات قرآنی این رساله داشته باشند شایسته این است که آنها را مورد بحث و انتقاد قرار دهند و نه آنکه گروهی مانند جامعه مدرسین دستور خمیر کردن آن را صادر کنند ... محمد صادقی تهرانی [بعد از 26 خرداد 1382 و قبل از 30 خرداد 1382]» و: «در اولین سال نمایشگاه کتاب با جناب آقای خاتمی در همان نمایشگاه برخوردی دوستانه داشتیم ایشان پس از سلام و تعارفاتی فرمودند این خمیر کردن رساله‌ی توضیح المسائل شما از طرف من نبوده بلکه این کار جامعه‌ی مدرسین است ... محمد صادقی تهرانی [28 خرداد 1382]»

بنده به تعدادی از آراء فقهی و قرآنی ی آقای محمد صادقی تهرانی گرایش دارم و تعدادی از آنها را قبول دارم. تعدادی از آراء ایشان را هم قبول ندارم. اما این که ایشان منحرف باشد، و فقه ایشان فقهی است که انسان می تواند پیرو آن فقه باشد و مسلمان هم باشد و هر غلطی هم بکند، این حرفها خلاف شناختم (شناخت حضوری و غیر حضوری) از آقای محمد صادقی تهرانی است، و نمی دانم گویندگان این حرفها آیا در پیشگاه عدل الاهی می توانند از عهده ی این حرفهاشان برآیند یا نه.

نظرات 66 + ارسال نظر
دانیـــــــــــــال چهارشنبه 24 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 17:42 http://www.danyal.ir

تحلیل جانانه ای بود ولی ای کاش به دو دلیل مهم قائلین به امکان تفسیر قرآن به قرآن نیز اشاره میکردید : که من جمله قرآنی که خود مبین همه چیز است چگونه مبین خود نباشد ؟ و دیگر آن که قرآن نور است و ویژگی نور روشنایی بخشیدن به غیر است و آیا شنیده ای و دیده ای که شخصی در روشنایی گم شود ؟!

ستاریان چهارشنبه 24 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 17:53

سلام

عزای تاسوعا و عاشورای حسینی را تسلیت می گویم

دیروز ماهنامه ی نسیم بیداری را می خواندم. بخش جواب مصطفی ایزدی به سلیمی نمین بسیار روشنگر بود. در باره آیت الله منتظری است که سالگردش نزدیک است و ظاهرا از مراسم خبری نیست!

این اواخر بسیاری از کسانی که در حوادث گذشته دخیل بوده اند و یا ناظر بوده اند و یا با اطلاع، پرده از رازهایی برداشته اند ، که اگر می ماند تاریخ به انحراف می رفت . این روشنگریها ، وظیفه ی کسانی است که توان و اطلاعش را دارند.

در موضوغ آقای صادقی تهرانی ، همین که نوشته اید کار خمیر کردن رساله ی ایشان بر عهده ی جامعه ی مدرسین بوده ، چون می دانم رئیس جامعه ی مدرسین ، یزدی است، برای من کافی است که بفهمم قضیه از چه قرار است.

ممنون

هادی طباطبایی چهارشنبه 24 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 20:29 http://tabatabaie.blogfa.com

سلام بر سید عزیز
زمانی بنا بود که مارکسیستها هم اجازه ی ابراز نظر داشته باشند اما امروز رساله های علمیه را هم خمیر می کنند.

آی سودا چهارشنبه 24 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 23:10 http://secondwindow.blogsky.com

قتل ولد توسط والد که در روایات صحیحه و معتبره آمده به نظر اینجانب اختصاص به جایی دارد که قتل از راه عواطف و تخلف فرزند از نصایح خیرخواهانه پدر باشد نه سایر موارد که قتل با انگیزه های دیگر ـ که در بقیه قتل ها وجود دارد ـ باشد، که در آن صورت اصل کلی قصاص ثابت است و به عبارت دیگر عدم قصاص والد اختصاص دارد به جایی که جان پدر با همه عواطف و نصایح و خیرخواهی برای فرزندش و تخلف فرزند، به لبش رسیده ..........)

حقیقتا این چه فتوایی است؟ بین عاطفه و قتل چه رابطه ای وجود دارد؟

تفسیر آقا محمد صادقی در این باب انسانی تر است. حال اگر تفسیر امیر مهدی برابر هر غلطی دلمان خواست است ؛ بفرمایند توضیح دهند با تفاسیر ایشان چه غلطهایی دلتان می خواست بکنید که موفق شدید؟

علایی پنج‌شنبه 25 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:18 http://eshragh-e-sohrevardi.blogsky.com/

سلام
ابتدا عرض تسلیت بابت عاشورای حسینی
اما بعد:
دوست عزیزم آقای سیدمحمدی :
اعتراف میکنم که تا چند روز پیش نسبت به این بزرگوار اندکی با دیده شک و تردید نگاه می کردم اما با دریافت هدایای گرانقدر شما یعنی قرآن با ترجمه ایشان و همچنین رساله این عزیز و مطالعه ای که انجام دادم از تردیدی که داشتم شرمنده شدم.
نمی گویم ایشان عالم تر از بقیه علما هستند ولی می گویم جایگاه علمی و فقهی ایشان برجسته است.

با سپاس

امیر مهدی - آی سودا پنج‌شنبه 25 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:20

قبلاْ چند بار نقابت رو برداشتی وهمه وبلاگستان رو از شعور وتربیت وافری که داری محظوظ کردی.
مودب باش.

امیر مهدی پنج‌شنبه 25 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:32

سلام
ارتداد،اضلال،انحراف،بدعت و... از جمله مفاهیم تخصصی فقه هستند که احکامی بر آنها بار می شود.احکام فقهی نیازمند استنباط است.استنباط شان فقیه است.غیر فقیه چون فاقد مقام فقاهت است وشرایط استنباط را ندارد حق ندارد حکم فقهی صادر کند.
ادعای من مبنی بر انحراف آقای صادقی تهرانی مستند به قول و رای یک فقیه است.
این فقیه با بررسی مبانی فکری وعقیدتی ایشان این نظر را داده اند.قول فقیه در حکم قرآن نازل نیست اما برای کسانی که آن فقیه را از جهت علم و تقوی وقدرت ادراک ثقه می دانند معتبر است وحجیت دارد.

هلوع پنج‌شنبه 25 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:42

سلام علیکم.
مهم نیست! شریح قاضی فقیه بود و حسین بن علی را خارجی میدانست! البته نه حجت الله امیرمهدی شریح اند و نه صادقی تهرانی حسین بن علی.

مطلب جالب و نسبتا خوبی بود.
آراء و نظرات محمدصادقی تهرانی از نظر بنده بیشتر از سایر فقها به آنچه که استنباط من از دین است نزدیکتر است.
خداوند عمرش را طولانی و سایه اش را مستدام بدارد.

هادی بیات پنج‌شنبه 25 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 14:07 http://1hadibayat.blogfa.com/

سلام علیکم
عظم الله اجورنا و اجورکم
آن جامعه مدرسینی که رساله آقای تهرانی را خمیر کرد یزدی رییسش نبود و بزرگ تر از این حرف ها بودند. این یعنی این که هرکس بر خلاف سنت حوزه عمل بکند و حرف های شاذ بزند با او برخورد می شود و سالها است که این طور است. چند چیز است که به مرور زمان جزو تابوهای حوزه و کلا جامعه شیعی است و با کسانی که با آن اصطکاک پیدا کنند برخورد می شود. یکی اش حجیت روایات است. با وجود تاکید بر اجتهاد اگر روایتی وجود داشته باشد بعید است بشود در برابرش اجتهاد کرد و قطعا انگ سنی و وهابی می خورد. نامش را می گذارند اجتهاد در برابر نص و این عمل خلفای جور بوده و از این حرف ها. و البته مطلب زیاد هست. من خیلی با آقای صادقی جور نیستم اما مجتهد است و اجتهاد از آسمان نمی افتد بلکه مجتهدان تقریبا یک راه را می روند و ایشان کمتر از دیگران سالک این راه نبوده است.

سیدعباس سیدمحمدی - آیسودا پنج‌شنبه 25 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 14:22 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
امیرمهدی از نظر شما ناخشنود شده و خطاب به شما کامنت گذاشته:

امیر مهدی - آی سودا
پنجشنبه 25 آذر ماه سال 1389 ساعت 09:20
قبلاْ چند بار نقــــــــــــــــــــابت رو برداشتی وهمه وبلاگستان رو از شعور وتربیت وافری که داری محظوظ کردی.
مودب باش.

و امیرمهدی همچنان، به استناد قول آن فقیه، که هویت آن فقیه هنوز در نقــــــــــــــــــــاب است، به فقیهی مانند آقای محمد صادقی تهرانی می گوید «منحرف». و البته فقیهی که مرحوم آقای سیدابوالقاسم موسوی خوئی است، و در نقاب مخفی نیست، در مورد آقای محمد صادقی تهرانی گفته است: حکم او حکم من است و اذن او اذن من است و بر مؤمنین است او را اکرام کنند و احترام گذارند.

عاقلان، خود می توانند قضاوت کنند، که کدام فقه و کدام مکتب، مکتب احترام و ادب و وقار است، و کدام فقه و کدام مکتب، مکتب بی ادبی و بی چک و دهنی است.



عین کامنت جناب آقای امیرمهدی در ذیل http://seyyedmohammadi.blogfa.com/post-707.aspx :
«چهارشنبه 2 تیر 1389 ساعت 16:43 تشخیص این که کجا باید توهین شود و کجا نباید بشود کار ساده ای نیست و بر عهده فقیه و مجتهد است نه عوام»


من این کامنت ایشان را نوشتم در وبلاگم. بازخورد منفی ی اکثر نظردهندگان را امیرمهدی دید. و امیرمهدی چنان خشمگین شد که خطاب به من گفت:



«پنج شنبه 3 تیر 1389 ساعت 7:45
اول قرار بود شما محمدرضا وفرزانه وسایر زنادیق رو مسلمون کنی.ولی مثل این که

خودت هم بعله!
مبارک باشه ان شاءالله. نظر آقای جوادی وامام خمینی و مراجع وفقها وآیه قرآن و روایت و...که قبول نداری و می کوبی به دیوار. احکام دینی هم که ضابطه مشخص نداره وکلاً شکمیه .ولایت فقیه هم که بعد از انقلاب جعل شده و... پیشنهاد می کنم اسم وبلاگت رو عوض کن وبگذار دنیای زیبای من(شعبه شماره 2) وعنوان وبلاگت رو هم با افتخار بگذارالحاد وکفر وبی دینی(www.elhrad.blogskyبه حذف r)وشروع کن به خوشحالی وخنده»




ای آیسودا.
فردی، دهانش را باز می کند و می گوید طبق فقه محمد صادقی تهرانی، انسان می تواند هـــــــــــــــــــر غلــــــــــــــــــــطی بکـــــــــــــــــــــند. همین فرد دهانش را مکرر اندر مکرر باز می کند می گوید محمد صادقی تهرانی منحرف است. بعد برای توجیه کارش، می گوید:


«ارتداد،اضلال،انحراف،بدعت و... از جمله مفاهیم تخصصی فقه هستند که احکامی بر آنها بار می شود.احکام فقهی نیازمند استنباط است.استنباط شان فقیه است.غیر فقیه چون فاقد مقام فقاهت است وشرایط استنباط را ندارد حق ندارد حکم فقهی صادر کند.
ادعای من مبنی بر انحراف آقای صادقی تهرانی مستند به قول و رای یک فقیه است.
این فقیه با بررسی مبانی فکری وعقیدتی ایشان این نظر را داده اند.قول فقیه در حکم قرآن نازل نیست اما برای کسانی که آن فقیه را از جهت علم و تقوی وقدرت ادراک ثقه می دانند معتبر است وحجیت دارد.»



ظاهراً یعنی:
فقیهی که امیرمهدی مقلد او است، و البته معلوم نیست آن فقیه کیست، طبق مقامات فقاهتی، حق (حق انحصاری که در فقها است) دارد اضلال و انحراف و ارتداد و بدعت دیگران را، از جمله حتا فقیهی دیگر را که حکم اجتهاد از آقای خوئی دارد و مرجع تقلید است و مفسر قرآن است، اعلام کند.
و ظاهراً یعنی:
خود ِ حضرت آقای امیرمهدی، که احتمالاً تالی تلو مقامات فقاهتی را دارا است، می تواند مقلدانه (طبق تقلید از فقیه محترم حفظه الله، که معلوم نیست چه کسی است)، جار بزند و تکرار کند و پافشاری کند که فلان فقیه و مرجع تقلید و مفسر قرآن منـــــــــــــــــــــحرف است و طبق فقه او انسان می تواند هــــــــــــــــر غلــــــــــــــــــــطی بکند، و خود ِ حضرت آقای امیرمهدی، می تواند خشمگین شود در برابر خرده گیران و نصیحت کنندگان و منتقدانی مانند آیسودا و به آیسودا بگوید:


«قبلاْ چند بار نقابت رو برداشتی وهمه وبلاگستان رو از شــــــــــــــعور وتربیــــــــــــــــت وافری که داری محظوظ کردی مودب باش»




(یعنی ایشان همزمان هم به استناد گفتار فقیهی بی هویت، فقیهی باهویت که مورد تأیید مرحوم آقای خوئی قرار گرفته را منحرف و دارای فقه «هر غلطی خواستی بکن» می نامد، و هم به منتقدانش، می گوید مؤدب باش و ...)


و به خرده گیرانی مانند سیدعباس سیدمحمدی می گوید:


«اول قرار بود شما محمدرضا وفرزانه وسایر زنادیق رو مسلمون کنی.ولی مثل این که خودت هم بعله!»


قضاوت با عاقلان.
قضاوت با صاحبان اخلاق.

آی سودا پنج‌شنبه 25 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 14:59 http://secondwindow.blogsky.com

امیر مهدی:
؛ به لطف ... هر غلطی که دلمان خواست بکنیم! ؛

آی سودا:
؛ چه غلطهایی ...؟؛

امیر مهدی:
؛ ... مودب باش ؛


حال خود قضاوت کنید کی باید مودب باشه؟

آی سودا به سید عباس پنج‌شنبه 25 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 15:13 http://secondwindow.blogsky.com

گویا جناب امیر مهدی با شعور و تربیت من مشکل دارید. به ایشان بگویید ما هم تا به امروز چیزی از شعور و تربیت در شما ندیدیم.

هادی طباطبایی پنج‌شنبه 25 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 18:08 http://tabatabaie.blogfa.com

سلام(این متن را در ذیل کامنتتان پاراف کردم.با کسب اجازه)
سید جان به نظرم گفتار مولوی هم چندان مخالفتی با سخنان پیامبر و مولا علی ندارد.او خود را از شاگردان این دو بزرگوار می دانسته است..
"شادی کودکانه "را به دیدگاه مخالف خود نسبت نداده ام...این نظر مولوی است که شادی هایی که از سر غفلت باشد را بر نمی تابد...آنچه شما فرموده بودید مصداق شادی کودکانه نبود ...گفتار مولا علی و پیامبر هم اگر توصیه به شادی است مسلما از آن نوع شادی هایی که از روی غفلت است نمی باشد.مراد آنها هم مسلما آن نوع شادی و بهجتی است که حتی با رویت صحنه های دلخراش کربلا هم خللی در شادی آن بوجود نمی آید و می گوید ما رایت الا جمیلا....
در مورد پاراف در اینجا هم بنده معمولا چنین می کنم و این مختص به کامنت شما نبود.اما حق با شماست .می بایست که به شما اطلاع می دادم.ممنون از شما

علایی-امیر مهدی پنج‌شنبه 25 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 18:11 http://eshragh-e-sohrevardi.blogsky.com/

سلام

اول کلام تسلیت این ایام

و بعد:
آقای امیر مهدی در برخورد با خانم آیسودا فکر کنم برخلاف رویه ای که از شما میشناسیم عمل کرده اید.

گمان کنم شما برداشت اشتباهی از کامنت ایشان داشته اید.
اشاره آی سودا به نظری بود که قبلا گفته بودید و در قالب پرسشی بیان کرده اند.
در فقه براساس قرآن و علم ونظر به روایات و غیره فتوا داده میشود .تا اینجا درست است.
اما یعنی آن نظر فقهی در مرحله عمل نباید با موازین عقلی کاملا منطبق باشد؟
پدری فرزند را بکشد قصاص نشود؟

امیر مهدی-سید محمدی پنج‌شنبه 25 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 18:27

به ستاریان:
سلام
استدلال شما از حیث منطقی مخدوش وفاقد اعتبار است.از اثبات حقانیت یک طرف دعوا می توان عدم حقانیت طرف مقابل را نتیجه گرفت.اما از اثبات عدم حقانیت یک طرف نمی توان حقانیت طرف مقابل را نتیجه گرفت.چون دو طرف دعوا لزوماً حق وباطل نیستند. ممکن است دوطرف دعوا هردو باطل باشند.
فرض کنیم حقیقت مساوی با"الف"باشد.موضع من "ب"است.موضع شما "ج".من وشما بحث می کنیم و من پیروز بحث می شوم.نه این که درستی نظر خود را اثبات کنم.بلکه موفق می شوم نادرستی موضع شما را اثبات کنم.آیا از این که موضع شما ونظر شما نادرست است می توانیم نتیجه بگیریم که نظر من درست است؟
دقت می کنید؟نمی شود که دوطرف دعوا هردو بر حق باشند.همواره یا دوطرف دعوا یکی بر حق ویکی بر باطل است یا هردو بر باطلند.
بنابراین از برخورد جامعه مدرسین هر چند غلط ونادرست وناحق باشد نمی توان نتیجه گرفت که طرف مقابل یعنی آقای صادقی تهرانی بر حق است.
شما البته عمد ی نداشتید وناخواسته وغیر آگاهانه تن به چنین استدلالی دادید.ولی حاکمان ظلم وجور واربابان زر و زور و مستبدین عالم که در این مملکت بحمدالله والمنه کم نداریم همواره از استدلال شما در جهت اثبات حقانیت خودشان استفاده می کنند.کاملاً آگاهانه وهدفمند.بجای این که از عملکرد خود دفاع کنند وحقانیت رفتار وگفتار وپندار خودرا اثبات کنند مرتب تلاش می کنند با همین نوع استدلالی که شما بکار بردید عدم حقانیت رقبا ومخالفین ومنتقدینشان را اثبات کنند ودر این راه از هیچ حیله وفریب وترفندی چشم پوشی نمی کنند.وقتی ثابت کردند که طرف مقابلشان باطل و نادرست است قهراً اکثریت مردمی که قدرت تحلیل منطقی و قدرت تفکیک مسائل را ندارند به آنها متمایل می شوند.

امیر مهدی-علائی پنج‌شنبه 25 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 18:39

کامنت قبلی مربوط به آقای ستاریان بود.
سلام وعرض تسلیت متقابل
ممنون از تذکر شما.
هم کامنت من هست هم کامنت آی سودا.من طبق باوری که دارم آقای صادقی ومشرب فکری ومکتب فقهی اش را نادرست می دانم واین معنا رازیر سوال بردم.جمله من هم حاوی هیچ توهینی به شخص خاصی نبود.کلی گفتم که اگربناباشد به نظر ایشان عمل کنیم هم مسلمانیم وهم هر غلطی که دلمان خواست می توانیم بکنیم.اگر از این جمله توهینی به شخص خاصی حتی خود آقای صادقی تهرانی به مشام شما می رسد اعلام کنید تا بنده هم متوجه شوم.
ولی آی سودا گفته:بفرمایند توضیح دهند با تفاسیر ایشان چه غلطهایی دلتان می خواست بکنید که موفق شدید؟
(در واقع اشتباه تایپ کرده ومنظورش این بوده که چه غلطهائی می خواستید بکنید که موفق نشدید؟)
این که شما یا همه وبلاگستان تصور خاصی نسبت به من داشته باشند برایم اهمیتی ندارد.تذکری هم که به آی سودا دادم توهین آمیز نبود.خودم را هم موظف نمی دانم که مطابق میل وخواست دیگران حرکت کنم.

امیر مهدی-سید محمدی پنج‌شنبه 25 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 19:08

1-اجازه آقای خوئی(رحمه الله)اجازه اجتهاد است.برفرض که آقای خوئی از شاگردش تعریف کرده باشد.تعریف آقای خوئی که یکی از هزاران مرجع بزرگ ومورد احترام شیعه است چه دردی را دوا می کند؟
زندگینامه آقای صادقی تهرانی مشخص است.در این که ایشان شجاع است واز نظر استعداد وهمت وپشتکارو نوآوری انسان برجسته وممتازی است من شکی ندارم.اما این خصوصیات هیچکدام دلیلی بر حقانیت راه وروش ونظرات وفتاوای ایشان نیست.
سوال از آقای صادقی تهران :شما در جایی فرمودید که فقه نوین شما مصداق همان « فئة قلیلة» می باشد و پیروان عقیده شما از مسلمین و شیعیان واقعی می باشند پس آیا فقهای دیگر اعم از معاصر و متاخر و اقدم و ... نظیر آقای خویی و شریعتمداری و طباطبایی همگی در راه مستقیم و اسلام راستین قرار نداشتند؟

ص.ت: خوب اینان یا قاصرند و یا مقصر....
معنای حرف ایشان این است که هیچ فقیهی ازابتدای تشیع تا کنون نتوانسته به حقیقت دین دسترسی پیدا کند وفقط ایشان توانسته به چنین معنائی برسد.همه فقهای شیعه وهمه بزرگان دین یا قاصرند یا مقصر وفقط آقای صادقی تهرانی فهمیده که دین یعنی چه؟در واقع ما از اسلامی تبیعت می کنیم که هزار وچهارصد سال است فقهایش خودشان هم دین را نفهمیده اند وهمه خلق الله را سرکارگذاشته بودند واین همه کتاب ودرس وبحث و زحمت ومشقت که علمای اعلام متحمل شده اند همه کشک بوده وحالا به لطف الهی سقف آسمان سوراخ شده ویک فقیه دین فهم از آسمان پائین آمده تا دین را به مردم بفهماند.
معنای دیگرش هم این است که پیغمبرخدا وحضرات معصومین(صلوات الله علیهم اجمعین) دینی را تبلیغ کرده اند وبرایش شهید ومسوم ومقتول شده اند که هزار وچهار صد سال باید بگذرد تا یک فقیهی پیدا شود واین دین را بفهمد.
آن قدراین ادعا سخیف وغیر عقلی است که هر انسان عاقلی به بطلان این ادعا وصاحب این ادعا گواهی
می دهد.
علامه بحرالعلوم(رضوان الله علیه) نه اینکه به فقه شیعه ومعارف دینی مسلط بوده است،ُنه این که به فقه اهل سنت مسلط بوده است ،بلکه به فقه مذاهب اربعه اهل سنت یعنی فقه حنفی وشافعی ومالکی وحنبلی
تسلط کامل داشته است ودر مکه برای طلبه های اهل سنت تدریس می کرده است.در نجف وقتی سوال مشکلی برایش پیش می آمده است سوال را می نوشته ودر حرم حضرت امیر(صلوات الله علیه)می گذاشته وجواب را از ایشان می گرفته است.در یکی از تشرفاتش حضرت امیر به او می فرمایند امروز باید به مسجد کوفه بروی وهم جواب سوالت را خواهی گرفت وهم مشرف به دیدار فرزندم حجت ابن الحسن(روحی فداه)خواهی شد.وقتی مشرف می شود روبروی آقا می ایستد ونزدیک است که قبلش از کاربیفتد.آقا تصرف می کنند ومی فرمایند مهدی بیا.مرحو م محمد مهدی بحرالعلوم جلوتر می رود.بازهم آقا می فرمایند مهدی بیا.آن قدر جلو می رود که آقا اورا درآغوش می گیرند وبغل می کنند ومورد تفقد ولطف قرار می دهند.پناه می بریم به خدا که کسیکه جواب سوالاتش را از امیرالمومنین و صاحب الزمان می گرفته نفهمیده که فقه یعنی چه ودین یعنی چه وآن حضرت هم معاذالله به او نگفته که تو اشتباه می کنی و حقیقت دین چیست.اما آقای صادقی تهرانی فهمیده که حقیقت دین یعنی چه وهمه فقهای ماقبل خودش را قاصر ومقصر می داند!
من قال انا عالم فهو...

جواد خراسانی پنج‌شنبه 25 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 19:36 http://cheshmejoo.blogfa.com/

سلام،
وقتی کسی نمی تواند جلوتر از دماغش را ببیند، هر کس را که افق دیگری نشان دهد،محکوم می کند و به جای استدلال و رد علمی سخن او، با عبارات،فرموده اند: کافر است، ملحد است، منحرف است، لعنه الله علیه و... علماء را از میدان به در کرده و جامعه را از فکر و تضارب آرا و پیشرفت محروم کرده و چون این حضرات همیشه وردست صاحبان پول و قدرت (خدایان محافظه کاری و حفظ وضع موجود) بوده اند، متاسفانه صحنه علمی جامعه را جولانگاه بی سوادان و عوام به ظاهر ملا قرار داده اند.

نورالهی پنج‌شنبه 25 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 19:54 http://denkenserfahrung.blogfa.com

بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند پریروز و پسفردای تاریخ
برادر ارجمند
سلام علیکم
حسابی پاتان را کرده‌اید در کفش ما فیلسوفان ها!
گفتم که بدانید دانستیم دانسته‌هایتان را!
یادداشتهای در مورد چند یاداشت اخیر شما:
1) دموکراسی در کشورهای استعمارگر زورمدار دروغگو: یک سؤال اگر قرار نیست به اعتراضهای خیابانی ترتیب اثری داده بشود یا لااقل امکان قانونی اعمال آنها فراهم بیاید این مسخره کردن مردم نیست کمه به آنها اجزاره داده شود اعتراض خیابانی بکنند و تازه کلی هم خسارت بار بیاید و از هر دو ظرف متک بخورند و مردم دیگر هم که اعتراضی ندارد علاف بشوند؟
جداً به نظر شما درامدهای آمریکا و انگلستان و فرانسه از استعمار کشورهای آفریقایی و خاورمیانه‌ای و انواع قاچاق، به‌خصوص از جنوب شرقی آسیا و کوبا و افغانستان و زد و بندهایشان با اسرائیل «شفاف» است؟
کلاً به نظر شما کسب درامد از راه به راه انداختن جنگ و متشنج کردن متطقه برای فروش سلاح به کشورهای چاق خپل منطقه می‌تواند «شفاف» باشد؟
به نظر شما اگر اکثریتی برای اقلیتی تصمیم بگیرند این جداً با دموکراسی می‌خواند مقلاً اکثریتی تصمیم بگیرند که اقلیت باید بمیرند یا باید به دریا ریخته شود (سرنوشت یهودیان اروپا در تاریخ اروپا) یا نه باید مهر به پیشانیشان بخورد که افلیت بودنشان تو چشم باشد؛ آن اقلیت باید بگوید طبق قوانین دموکراسی بارک الله به شما ما تسلیم ایم؟
اگر پاسخ مثبت باشد تمام تلاش آدمیان نباید برانداختن چنین موجود خبیثی به اسم دموکراسی باشد؟
دکتر شریعتی در کتاب حجش (اگر اشتباه نکنم) می‌گوید زمانی در سازمان ملل رأی‌گیری شد که قانونی تصویب شود که بر سر آوارگان جنگی داخل چادرها در بیابانها بمب نریزند و این غیر قانونی باشد اکثریت گفتند نه خیر ما حق نداریم چنین قانونی را تصویب کنیم! قشنگ است نه؟!
در دنیای زبایی رندگی می کنیم نه!
اصولاً و ماهیتاً و ذاتاً و انساناً! می‌توان کشورهایی را که در بزرگترین مرجع بین‌الملل جهان و در میان اکثریت جهان برای خود حق آقایی (وتو) قائل اند گفت دموگراتیک؟ آیا اینها اصولاً می توانند حتی در اعماق ذهنشان ذره‌ای به نظر اکثریت معتقد باشند؟
2) نوشته‌اید: من قبول دارم اساساً ممکن است بهترین فلسفه، از ویژگیهایش داشتن بهترین گفت و گو، نباشد، و بسی از حرفهای من در این نوشته، بیمایه باشد.
اتفاقاً این یکی از بهترین نوشته‌های شما بود. ولی اشکالش این بود که نگفتید فلسفه با اصالت دادن به خرد فردی آدمی ذاتاً با دموکراسی مخالف است و ذاتاً تفرقه‌انداز است چنان که در تاریخ فلسفه، هیچ دو فیلسوفی نبوده اند که هم را تأیید کنند بلکه همواره این شاگرد راهش را از آن استاد جدا کرده و به راه خود رفته است اما ادیان در تاریخ 4000 هزار سالۀ مکتوبشان (در قرآن کریم) همواره یک سلسله حرفهای ثابتی زده‌اند و همه را به همان ثابتها دعوت کرده ند.
الف) مرجع ما یکی است و ما همه یک منشأ داریم و هیچ اختلافی میان آدمیان نیست.
ب) باید با آنکه میان آدمیان اختلاف می‌اندازد مبارزه کرد (اعتقادی- سیاسی – مالی و غیره).
ج) همۀ ما رو به یک مصیر داریم و در برابر آن مسؤول ایم.
(فی‌البداهه نوشتم؛ در جزئیات و بالاپایین‌شدنش اختلافی با شما ندارم. حرفم روشن است)
3) آقای دکتر یثرب منظورش استاد داوری بوده‌است در اگر اشتباه نکنم مرکز پژوهشها و تحقیقات دانشگاه آزاد در حصارک پونک؟
این مرکز معتبرترین مرکز فلسفۀ اکنون ایران است (شاید بعد از انجمن حکمت و فلسفه و مسلماً پیش از دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران. استاد ضیاءشهابی در آنجا مشغول اند.)
شاید علت این اظهار نظر ظلمی بوده باشد که از طریق نادیده گرفتن به آقای دکتر یثربی شده‌است.
4) بنده کلاً از فقهایی که نظریات جدید دارند و این نظریات را به معرض نقادی اهل فن می‌سپارند و در خانه شان باز است بسیار خوشم می‌آید.
أن فی اختلاف علماء امتی رحمة
کیست در این انجمن محرم عشق غیور
ما همه بی‌غیرت ایم آینده در کربلاست (بیدل)
در ضمن یکی نبود به این امام حسین بگوید چرا در مقابل رأی اکثریت آمدی یک حرف دیگر زدی که این‌طور مثله بشوی؟ بی‌کار بودی؟
و اللعنة الله علی القوم الظالمین
و اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
***
یک چیز دیگر هم امروز یافته ام که دهنم همین جور وامانده‌است. یک پایگاه اینترنتی که در آن کوینواتیمولوژی می‌کنند. یعنی شما از یک ریشۀ سامی به ریشه‌اش در اورال‌آلتایی و به ریشه‌اش در هندواروپایی می‌روید! کلا
ً در این پایگاه زبانها را دو دسته کرده اند (چکشی اگر بخواهم بگویم) nostratic (هندواورپایی و اورال‌آلتایی و چینی‌تبتی و ایلامی‌دراویدی و اسکیموآله‌ئوتی و قفقازی‌کچوا و باسک و سومری و مجاری و فنلاندی و غیره) و Afroasiatic (حامی‌سامی)
مرحوم فردید نیست بیاید ببیند چه می‌کند این اینترنت! (البته بی اشکال نیست و همۀ ریشه را هم ندارد. هنوز باید خیلی تکمیل شود. من برخی حدسهایم را در آن بررسی کردم جواب گرفتم مثل همریشه داشتن «قرائت» در زبانهای هندواروپایی)
یک چیز معرکه‌ای است که بیا و ببین.
نشونیش:
http://starling.rinet.ru/cgibin/main.cgi?root=config
بدرود

سلام پنج‌شنبه 25 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 20:05 http://tarikhigam.blogsky.com

سلام.

به جناب آقای صادقی بفرمائید که فتواهای ایشان بجای خودش، اما زمان بسیاری از آیات محکم قرآن گذشته است. مانند آیات برده داری. آیا زمان آیات مربوط به آزادی عقیده نگذشته است؟ اگر کسی نخواهد دیندار باشد و از اسلام برگردد، ایشان حد اسلامی - کشتن - را در مورد این فرد جایز می داند یا نه ؟ اگر نه، زمان این آیات هم گذشته است. به ایشان بفرمائید نظرشان راجع به ولایت فقیه چیست؟ آن را همسنگ ولایت معصوم می داند مانند آقای خمینی ؟ اگر نه، ایشان چرا فتوایش را اعلام نمی کند. اگر فقیه است باید نظرش را راجع به مهمترین مسئله ای که یک ملت را به خاک و خون کشیده و مواهب زندگی را برویش بسته، اظهار نظر کند.

سیدعباس سیدمحمدی-امیرمهدی پنج‌شنبه 25 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 20:24 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
۱) چه گونه است اجازه نامه ی اجتهاد خوئی به آقای صادقی تهرانی، و تعبیر آقای خوئی درباره ی آقای صادقی تهرانی به صورت

«فحکمه حکمی و اذنه اذنی و علی المؤمنین اکرامه و احترامه و الاعتناء بشأنه»

هیچ دردی را، در بحث فعلی ی ما، دوا نمی کند، و آقای خوئی، که طبق http://www.historylib.com/Site/SViewDocument.aspx?DocID=1003&RT=List


«آیات ثلاث (مرعشی، گلپایگانی، شریعتمداری) افتخار می کردند مورد تأیید آیت الله العظما خوئی باشند»،

و آقای خوئی که ظاهراً از دید اکثر فقیهان شیعه جزء ده فقیه اعلم شیعه در صد سال گذشته است (سیدمحمدی: آقای خوئی به نظر اکثر فقیهان شیعه جزء ده فقیه اعلم شیعه در صد سال گذشته هست؟ جواب هادی بیات: بله آقای خوئی یکی از اعاظم است اما مثلاً شاگردان امام امام را اعلم می دانند آقای منتظری امام را تا لحظه اخر بر همه ارجح می دانست و الخ)



از دید شما



«یکی از هزاران مرجع بزرگ ومورد احترام شیعه است»،

اما فقیهی که تا این لحظه ما افتخار نداشتیم نام او را بدانیم چیست، می تواند دردی را دوا کند و بگوید آقای محمد صادقی تهرانی منـــــــــــــــــــــحرف است، و شما به استناد فتوا یا نظر آن فقیه که معلوم نیست کیست، دو بار و سه بار و چهار بار، بگوئی صادقی تهرانی منحرف است؟

2) شما گفتی طبق فقه صادقی تهرانی انسان می تواند هر غلطی بکند.
بگو، طبق فقه محمد صادقی تهرانی، انسان مثلاً چه غلطهایی می تواند کند؟

3) شما اولا هست معنای حرفهای زشت و زننده ی خودت را دریابی. صادقی تهرانی اگر ادعای بزرگ کند، بر خودش است بینه بیاورد بر ادعایش. بنده شخصاً تعدادی از ادعاهای ایشان را قبول نـــــــــــــــــدارم. اما قبول نداشتن یک چیز است، و انسان رسم ادب و اخلاق و مروت را کنار بگذارد، چیز دیگر است.

4) کرامات منسوب به مرحوم بحرالعلوم، جواز بددهنی ی ما به محمد صادقی تهرانی نمی شود.

5) شما مثل حلوا، رضوان الله علیه و رحمت الله علیه و حفظه الله و ایده الله پخش می کنی برای آنها که مورد تأییدت هستند.
و
لعنت الله علیه بودن و مخلد در جهنم بودن و منحرف بودن و داشتن فقهی که طبق آن فقه انسان می تواند هر غلطی بکند را، پخش می کنی برای آنها که از دیدت مورد قبول نیستند.

6) شما ادعا کردی انحراف و اضلال و ... را فقیه می تواند تشخیص دهد و به دیگران نسبت دهد.
من البته این حرف را قبول ندارم.
اما اگر پابند حرف خودت باشی،
از بین محمد صادقی تهرانی که عملاً فقیه است و مرجع تقلید است و اجتهاد از آقای خوئی دارد و تعبیر شایسته ای از آقای خوئی درباره ی ایشان وجود دارد،
و امیرمهدی،
کدام یک از این دو نفر مجاز است انحراف فرد دیگر را اعلام کند؟
امیرمهدی می تواند انحراف محمد صادقی تهرانی را اعلام کند؟
محمد صادقی تهرانی می تواند انحراف امیرمهدی را اعلام کند؟

7) من به معنای متداول، مقلد آقای محمد صادقی تهرانی نیستم.
به مدعیات ایشان هم (ادعای برتر بودن ترجمه اش از قرآن؛ ادعای برتر بودن تفسیرش از قرآن؛ استدلال ایشان در مناظره اش با ابوطالب تجلیل در بحث نماز مسافر؛ و در مسائل دیگر) بسیار تاختم در گفت و گو با ایشان.
ایشان بزرگوارانه با من رفتار کرد.
بسیار بسیار بزرگوارانه.



8) شرعاً و عقلاً و اخلاقاً، درست است انسان به استناد فتوای فقیــــــــــهی کـــــــــه معــــــــــلوم نیست کیست، بیاید و مکرر اندر مکرر منحرف بودن یک مرجع تقلید و مفسر قرآن را اعلام کند؟


9) به تو تذکری نمی دهم و نصیحتی نمی کنم. چون سابقه ات، خشمگین شدن است. اما برای خــــــــــــــــــــــــــودم از خدا طلب رحمت و بخشش و هدایت و عدل و اعتدال و تعادل می کنم.


هلوع پنج‌شنبه 25 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 22:12

سلام علیکم.
بابا دست از سر این امیر مهدی بردار سید!
ایشان نمک بلاگستان است.
خوب خودش جرات استغفار ندارد ما از طرفش استغفار می کنیم. به هر حال از نظر من نیز ایشان و استاد گمنامش هم یا قاصر ند و یا مقصر!
فتاوا و جملات صادقی تهرانی خلاف عقل فلانی است پس از بیخ منحرف است! فتاوای علامه فضل الله خلاف میل تقی و اصغر است پس لعنة لله علیه.
راه درازی داریم تا مسلمانی!
خداوند همه ما را به راه راست هدایت کند... .

علایی-امیرمهدی پنج‌شنبه 25 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 22:37 http://eshragh-e-sohrevardi.blogsky.com/

سلام

فرمودید:
«این که شما یا همه وبلاگستان تصور خاصی نسبت به من داشته باشند برایم اهمیتی ندارد.تذکری هم که به آی سودا دادم توهین آمیز نبود.خودم را هم موظف نمی دانم که مطابق میل وخواست دیگران حرکت کنم.»

منظور من این بود که تصور سعه صدر از شما دارم.این که بد نیست کسی ما را شکیبا پنداشته باشد.باز تعجب میکنم که شما با کلام ««اهمیتی برایم ندارد»»
با حرف من برخورد کرده اید.
سوال من را بی پاسخ گذاشتید.به کامنت من مراجعه کنید.می بینید

سوال دیگر:
من مقلد آقای خوئی هستم.
ایشان آن حکم را داده اند در قبال آقای صادقی.

الان حکم من چیست؟
نظر مرجع تقلید من لزوما این بوده که ایشان قطعا منحرف نیستند که اجازه اجتهاد دریافت کرده اند.
من باید بگویم هست؟
منحرف اعلام کردن یک مرجع تقلید ولی نگفتن منبع این خبر و صادر کننده این فتوا و صرف گفتن یک جمله که مجتهدی ایشان را منحرف اعلام کرده چگونه عملی است بنظر شما؟

و در پایان:
از آنجا که حداقل امروز روز شهادت فردی است که همه را به آزادگی و حریت و دفاع از مظلوم دعوت کرده است و از آنجا که شما هم برادر دینی من هستید و امر به معروف از واجبات است عرض میکنم:

من تمام مطالب خانم آی سودا را در وبلاگشان و کامنتهای ایشان را در وبلاگهای دیگر دنبال کرده ام
اتفاقا از جمله معدود افرادی بوده است که در مباحث ، کلامشان فاقد توهینی به مخاطب بوده است.
خواهش میکنم برای اینجانب بگوئید ایشان کجا پرده ادب را دریده اند؟
آیا اینکه ایشان هم با یک نظر فقهی برخوردی سوالی داشته اند در این کلام شداد و غلاظ شما تاثیر نداشته است؟

با سپاس

آی سودا پنج‌شنبه 25 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 23:56 http://secondwindow.blogsky.com

آقای علایی
شما خودتان را خسته نکنید. گویی مرام ایشان این است که هر کجا که منطقشان راه نمی یابد دهان خود را باز کنند با اهانت کردن و توهین امورات خویش را به پیش برند.
براشون اهمیت ندارد چون واسه توهین کردن نه کسی مالیات پرداخته نه چک گرو گذاشته نه پیگرد قانونی شده.
اتفاقا ارتباط مجازی به کمک ایشان امده تا زوایای تاریک ذهنشان را خالی کنند چه بسا اگر این ارتباط چهره به چهره بود شاید در بیان بعضی عبارات معنای شرم هم می فهمیدند

نورالهی جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:21 http://denkenserfahrung.blogfa.com

برادر ارجمند
سلامی دوباره

از وقتی آن سایت کذایی را به شما معرفی کرده ام مقداری با مداخل مختلفش ور رفتم و باید اکنون اعتراف کنم که بسیار ضعیفتر از آنچیزی است که گمان می کردم.
یعنی به نظرم می رسد هم اکنون من در خانه غنی ترم تا آن!
البته اغراق کردم ولی واقعاً قوی نیست.
مرحوم فردید خداییش چیز دیگری بود و ذوق دیگری داشت.
دست کم انظار می رفت آثاری را که تاکنون در این زمینه (کوینواتیمولوژی) نوشته شده است حتی مال صد سال پیش یعنی هرمان مولر را داشته باشد و شامل باشد که ندارد.
بدرود

نیکوماخوس جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:25 http://nikomakhus1.blogspot.com



http://nikomakhus1.blogspot.com/2010/12/blog-post.html

سید عباس سلام. مطلب بالا را در واکنش به بحث جالب دموکراسی و سکولاریسم که باز کرده اید نوشتم. فرصت کنم بعدها بسطش خوام داد.

نورالهی جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:36 http://denkenserfahrung.blogfa.com

سلامی سه باره
پیامتان را در وبلاگم نخوانده بودم.
عرض شود اگر منظورتان شک کردن در کار ملاصدرا و نحوۀ فلسفه ورزی او باشد بنده کلاً معتقد ام اگر فلسفه را در یک تعریف گل و گشاد همه فراگیر! تلاش برای پاسخ دادن به پرسشهای بنیادین بدانیم بنده در یک کلام معتقد ام پاسخهای ملاصدرا چه در خثوث تعریف موجود بنیادین (خدا) و چه نحوۀ ارتباط او با دیگر موجودات (خلقت) و چه جزئیات دیگر مثل علم و اراده و قدرت و تکلم و غیره با گزاره های بنیادین دین مقدس اسلام که بدان مفتخر و شادان ایم همخوانی ندارد و یکی نیست و پس غلط است.
آثا یان خط ریز هم چشمهای ما را درآورد.
بله.
و اما بعد. چی حالی می ده توبلاگسکای نوشتن چون لازم نیست مواظب باشی زیادی ننویسی!
در مورد عرفانهای رایج در حوزۀ تمدنی اسلام هم نظرم هم این است (صاحب نظر ایم دیگر! چه کنیم!)

مهمترین کتاب هیدگر به نظرم تفکرش است نه مکتوباتش. از این که بگذریم هستی و زمان را مهم می دانند ولی من بیشتر به تفاسیر او از آثار هنری و برخ نوشته های شاعرانه اش بیشتر علاقه دارم.
کتابی نیز دارد که من انگلیسیش را دارم به اسم
contributions to phlosophy ترجمۀ یکی ایرانی به نام پرویز عماد و کسی دیگر.
این را هم اهل فن می گویند کتاب بسیار مهمی است.
اما بهترین ترجمه از آثار هیدگر همان ترجمۀ استاد ضیاء شهابی است که بنده سطر به سطر آن را با متن آلمانی و ترجمه ای انگلیسی (این یکی در بعضی مواضع) مقایسه کرده ام و این نظر فنیم است: سرآغاز کار هنری.
کار دکتر رشیدیان را ورق زده ام اما نخوانده ام که نظر بدهم ولی پیشاپیش می گویم هیدگر ترجمه کردن پارسی بلد بودن می خواهد که این روزها کمتر پیدا می شود. برخی از کارهای قبلی آقای رشیدیان را با دقت خوانده ام. پارسی بلد نیست.
بدرود

امیر مهدی-علائی جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:24

سلام
۱-محمدرضا یک مزاحم داشت که کارش فحش دادن و نابود کردن اعصاب وآرامش دوستان بود.وسط بحث می آمد وشروع می کرد به فحش دادن. نفر دیگر به راحتی آب خوردن، اسافل ذکور واناث را حواله این مزاحم کرد ووظیفه خودش دانست که این فرد را از وبلاگ محمدرضا با این روش کاملاْ مودبانه بیرون کند!همه مثل گوسفند نگاه کردند ویک نفر هم اعتراض نکرد که قباحت دارد که یک انسان این طور حرف بزند.کار بجائی رسید که محمد رضا به آن فرد مزاحم گفت که این آدرس وبلاگ آی سودا ست.برو همانجا هرچقدر می خواهی فحش بده.من به تو توهین نکرده ام.
حالا همان آدم که شاید غمض عین و بزرگواری نابجای دیگران باعث شده رفتار زشتش را ازیاد ببرد وآن زمان که شما تشریف نداشتی تخصصش نوشتن پستهای عقیدتی سکسی بود آمده وبه من می گوید که شرم داشته باش و حیا کن وادب داشته باش .
حرفهای شاعرانه وفیلسوفانه زدن ارزانی بزرگان ادب واخلاق.ما در جامعه ای زندگی می کنیم که اکثریت قریب به اتفاق مردمش الاغ تشریف دارند.خودشان را به نفهمی می زنند تا کارشان را جلو ببرند.من اما نه خودم را به نفهمی می زنم ونه به کسی اجازه می دهم که جلوی من خودش را به نفهمی بزند.

در نزدیکی ما زن فاجره ای زندگی می کند که گاهی اوقات برای رضای خدا دزدی هم می کند.همه خودشان را به نفهمی می زنند.ولی یکبار که جلوی من چیزی را دزدید فوراْ به او گفتم که این مال شما نیست وبگذار سر جایش.جالب این است که هروقت با دیگران جروبحث می کند فوراْ می گوید ما آبرو داریم!
ما ایرانیها نه تنها باهوش ترین آدمهای دنیا هستیم بلکه بامزه ترین هم هستیم.:-)
از این طرف سید عباس را داریم که گاهی اوقات از سوراخ سوزن رد می شود ولی از در دروزاه رد نمی شود.
به قول خودش که خدای ادب واخلاق است بعضی وقتها ...را می بیندولی کدو را نمی بیند.گمان می کند با شلوغ کاری وآسمان وریسمان بهم بافتن و بی ربط وباربط حرف زدن می تواند مطلبش را به دیگران القاءکند.
یک الاغی آمد وبه یک خانم محترم وهمسر وفرزندش زشت ترین ورکیک ترین حرفهارا نثار کرد.مدعیان اخلاق ودینداری یک کلمه صدایشان درنیامد واعتراض نکردند که ای کسی که اسم خودت راانسان گذاشته ای شعور داشته باش.آدم باش.( اگر بپرسی خودت چرا نگفتی می گویم من قصد داشتم همین دوجمله را برایش بنویسم.اما گمان کردم که خانم فرزانه با کم محل کردن او می خواهد ادبش کند واین کار من در واقع به او فرصت ابراز وجود می دهد).اما حالا که من یک جمله کاملاْ عادی وبدور از هر گونه توهین و زشتی گفته ام(هر غلطی دلمان خواست بکنیم)فریاد واسلاما و وااخلاقا وواادبا سر می دهد و بنده را بی ادب وبی تربیت وبی چاک ودهن و..می نامد.این که گفتم حرف شما ودیگران برایم اهمیت ندارد معنایش همین است که وقتی خودم می فهمم که کاربدی نکرده ام دیگران هر چقدر به خودشان فشار بیاورند که یک حرفی را القاء کنند تاثیری در من ندارد.
حکایت ما شده حکایت آن بنده خدائی که رفت مسجد نماز بخواند دید در مسجد زنا می کنند.ناراحت شد وگفت تف بر شما وبر این کار شما.یکی بانگ برآورد که ای وای این آقا در مسجد تف کرد.آمدند وگرفتندو بردندو چوب درآستینش کردند.
اگر شعور ما وقدرت فهم ما آسیب ندیده باشد خوبها را خوب می بینیم وبدهارا بد.اگر درخودمان احساس شخصیت بکنیم دیگر نباید برایمان مهم باشد که کار خلاف ونابجا از دوست ما سرزده یا فرزند ما یا دیگرانی که غریبه اند.
۲-آقای خوئی(رحمه الله) از آقای صادقی تهرانی تمجید وتعریف کرده اند.مطلبی که من به سید عباس گفتم وعمداً نخواست که بفهمد همین بود که تعریف دیگران در مباحث عقلی وعلمی جایگاهی ندارد.ضمن این که وقتی تعریف امام معصوم از یک نفر راهگشا نیست تعریف غیر معصوم جای خود رادارد.حضرات معصومین این همه از مختار تعریف کردند وبرای او دعا کردند.نقل است که امیرالمومنین (صلوات الله علیه) به مختار در دوران نوجوانی فرمودند که توزیرک هستی.تو زیرک هستی.مختار به اهل بیت بعد از حادثه کربلا بسیار خدمت کرد.برایشان خانه ساخت وبه آنها از جهت مادی بسیار کمک کرد.امام سجاد (صلوات الله علیه) وقتی پسر مختار از ایشان سوال کردند که نظر شما درباره این که پدرمرا دروغگو وکذاب می خوانند چیست فرمود که بخدا قسم پولی که من با آن همسرم را به ازدواج خود درآوردم از پاک ترین وحلال ترین پولها بود واز همان پولی بود که پدر تو به ما داده بود.خوب با این همه تعریف وتمجید آیا ما شعورمان را تعطیل کنیم وبگوئیم چون ائمه از مختار تعریف کرده اند پس هر کاری که مختار کرده درست بوده وحق بوده است؟سرخ کردن درروغن داغ ومثله کردن وبریدن دست وپا وشکنجه قاتلین سیدالشهداء مطابق دین وشرع بوده است؟کلام متقن وحرف آخر همان است که امیرالمومنین فرمود. ابتدا حق وباطل را باید شناخت وبعد افراد را با آن محک زد.نه این که افراد را ملاک ومیزان تعیین حق وباطل قرار دهیم.
تعریف آقای خوئی بر فرض صحت وقبول در مبحث علمی جایگاهی ندارد.بله اگر خواهان مرید ومراد بازی هستیم این تعاریف مشکل گشاست.
آقای صادقی تهرانی مبناهای فکری وفقهی شاذ دارد؟هیچ مشکلی نیست.فتاوا ونظرات عجیب وغریب دارد که تا کنون کسی مطرح نکرده؟بازهم مشکلی نیست.تفسیر قرآن به قرآن را احیاء کرده که قبل از او واستادش کمترمورد توجه بوده؟احسنت بر او.
سید عباس شجاعت نداشت که این سوال مرا پاسخ دهد که وقتی یک نفر می گوید همه فقهای ماقبل من قاصر ومقصر بوده اند معنایش چیست.غیراز آن چیزهائی است که من گفتم؟دینی هست بنام اسلام.مدعی هدایت همه بشر.پیامبرش پیامبر خاتم است وبهترین انسان.او فرموده که خدا همه شمارا هدایت می کند.کتابی دارد بنام قرآن.قرآن ادعا کرده که ماراه هدایت را به شما نشان خواهیم داد.حالا بعد از گذشت چهارده قرن که شیخ طوسی ها وشیخ مفیدها وشیخ انصاری ها و...آمده اند وادعای دین فهمی وتفقه هم نکرده اند یک فقیهی پیدا شده که ادعا کرده تا الان همه سرکاربودند و تنها من وپیروانم هستیم که می فهمیم دین یعنی چه وقرآن یعنی چه و...
این آقا مدعی است که قرآن نور است وخودش خودش را تفسیر می کند.خوب این نوررا فقط شما دیدی وفهمیدی وبقیه کوربودند؟این چه نوری است که چهارده قرن باید طول بکشد تاشما نزول اجلال کنی وبرای ما دین خدارا تشریح کنی؟این چه کتاب هدایتی است که برای همه هدایت آور است وفقط شما توانستی هدایت را بفهمی وبقیه قاصر ومقصر بودند؟
من معتقدم اگر یک انسان صاحب شعور وبدون غرض و مرض باشد وشعورش آسیب ندیده باشد ولو این که مسلمان هم نباشد واین جمله را از شخصی بشنود حکم به ... این شخص می دهد.(عمداً نقطه چین کردم که سید دوباره علم برندارد)خدائی که عزیزترین بندگانش را فدای دین اسلام کرده تا این دین برای هدایت بشریت بماند واز بین نرود ،خدائی که این همه علمای بزرگ وحافظان دین خودش را تربیت وهدایت کرده که مردم را به سعادت وخوشبختی ابدی رهنمون شوند معاذالله همه را سرکارگذاشته بوده. مردم را به دینی دعوت کرده وفراخوانده که هیچ فقیهی وعالمی نفهمیده که دین یعنی چه وحقیقت یعنی چه و بعد از هزار وچهارصد سال تازه باید یک فقیه پیدا شود وبگوید که ایهاالناس!تا حالا هرچه گفتند وبافتند کشک.الان اینی است که من می گویم.
حضرات معصومین با تحمل بیشترین سختی ها ورنج ها ومصیبت ها این همه روایت وحدیث را برای روشن شدن دین وحقیقت فرموده اند که دست آخر یک فقیهی پیدا شود وبگوید روایات حجیت ندارد وما با خود قرآن همه مسائل را حل می کنیم.سبحان الله که خدای ما این همه کارعبث وبیهوده انجام دهد.یعنی روایات را فرموده اند که فرموده باشند.
3-اماسوال کرده اید که اگرآقای صادقی منحرف است پس اجازه آقای خوئی چه حکمی دارد؟از امیرالمومنین پرسیدند که شما که خودت صراط مستقیم هستی وراه هدایت هستی.پس چرا در نمازت می گوئی اهدناالصراط المستقیم؟طبق نقل فرمودند که من تا این لحظه یقین داشتم ودارم که در مسیرهدایت هستم واهل نجات.اما از لحظه بعدم خبر ندارم.لذا از خدای متعال می خواهم که مرا همواره درمسیر هدایت ونجات قرار دهد. انسان تا لحظه مرگ قدرت دارد انتخاب کند که شقی باشد یا سعید. بلعم باعورا مستجاب الدعوه بود وآیات آفاق وانفس را دیده بود.اما عاقبت شقی وبدبخت شد واهل دوزخ.این مسائل را نبایدساده گرفت وبه سادگی از کنارش گذشت.علم به تنهائی رساننده به سعادت نیست.شیطان اعلم علماست.اما تکبروحسد وحرص ورذائل نفسانی باعث شد که اعلم علما به هلاکت برسد وعاقبت خودش را سیاه کند.
4-گفتن منبع خبر واین که چه کسی ایشان را منحرف اعلام کرده چه سودی دارد؟شما مگر همه فقهارا می شناسید واساساًمگر معیار سنجش و قدرت سنجش دارید که با گفتن من امربر شما معلوم شود؟شما فرض کنید کسی که ایشان را منحرف اعلام کرده نامش آیت اللة تهرانی است.الان مشکل حل شد؟
انسان عاقل وحکیم وقتی شک کرد که راهی که در آن قدم گذاشته ممکن است اورا به هلاکت بکشاند لجبازی نمی کند،بچه بازی درنمی آورد .شما تقلیدراقبول دارید؟زنده باد.این همه مرجع هست برای تقلید.چه اصراری هست که من از کسی تقلید کنم که احتمال انحراف واضلال او هست؟اگرآخرت معلوم شد که حق با آقای صادقی بوده شما چیزی ازدست نداده اید.اما اگرمعلوم شد که این آدم منحرف ودور از حقیقت دین بوده است شما راه برگشت دارید؟آقای صادقی جور شمارا می خواهد بکشد؟دقت می کنید؟عقل حکم می کند که انسان درراهی که احتمال ولو ضعیف می دهد که به هلاکت او بینجامد قدم نگذارد وخودش را دور کند از این مفسده.گمان نکنید این مسائل ساده است .اگر حقیقتی به شما عرضه شد وآن حقیقت را له کردید وپایمال کردید زمینه را برای از بین بردن عقل وشعور ووجدان فراهم کرده اید.عقل که از بین رفت اگر حجت خدا هم با شما سخن بگوید پذیرشی در کار نیست.

.

سلام علیکم.
1) ای هادی بیات و ای علایی و ای جواد خراسانی و ای هلوع، من شما را داور می دانم قضاوت کنید آیا سلسله مدعیات امیرمهدی، که به استناد فتوا یا نظر فقیهی که معلوم نیست کیست، فقیه و مفسر قرآن که معلوم است کیست، یعنی محمد صادقی تهرانی را، «منحرف» نامید و نامید و نامید و نامید و نامید، و گفت فقه صادقی تهرانی فقهی است که طبق آن «انسان می تواند هـــــــــر غـــــــــــلطی کنـــــــــــــد»، حرفهای حکیمانه و مؤمنانه است، و عرایض بنده، در نه (9) بند، طبق تعبیر امیرمهدی درباره ی من، چنین است؟:

«شلوغ کاری وآسمان وریسمان بهم بافتن و بی ربط وباربط حرف زدن می تواند مطلبش را به دیگران القاءکند»


2) ای هادی بیات و ای علایی و ای جواد خراسانی و ای هلوع، من شما را داور می کنم قضاوت کنید:
آیا سیدعباس، به تعیبر امیرمهدی، «شجاعت ندارد» (خودمانیم؛ سیدعباس شجاعت چی چی را ندارد؟ مگر کسی را منحرف نامیدف که حالا شجاعت استغفار و توبه نداشته باشد؟)، اما امیرمهدی که ذکر نام آن فقیه را، که طبق فتوای آن فقیه، فقیهی دیگر را منـــــــــــــــــحرف نامید، وظیفه ی شرعی و عقلی و اخلاقی ی خود نمی داند، و می گوید


«گفتن منبع خبر واین که چه کسی ایشان را منحرف اعلام کرده چه سودی دارد؟»


شجاعت دارد؟



3) ای هادی بیات و ای علایی و ای جواد خراسانی و ای هلوع، من شما را داور می کنم قضاوت کنید:
این گفته ی امیرمهدی، که


«انسان عاقل وحکیم وقتی شک کرد که راهی که در آن قدم گذاشته ممکن است اورا به هلاکت بکشاند لجبازی نمی کند،بچه بازی درنمی آورد»


به نظرت اولین مخاطبش و خاصترین مخاطبش خود امیرمهدی نیست؟
به نظرت الان بیات و خراسانی و علایی و سیدمحمدی دارند خلاف جهت عقل و حکمت و ایمان و اسلام و تقریباً بدیهیات اخلاق شنا می کنند و بچه بازی درمی آورند، یا خود ِ امیرمهدی؟



آی سودا جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 14:14 http://secondwindow.blogsky.com

آقای امیر مهدی چه روش عادلانه ای در شرح ما وقع به کار بردید و مخاطب نا آگاه را با داستان خود مشغول کردید. وظیفه خودم می دونم توضیحی به داستان شما اضافه کنم.
حدود 11 شب بود که به وبلاگ محمد رضا رفتم. نظر فرد مزاحم را خواندم. عکس العمل گوسفند وار شما را دیدم. نه کسی اعتراضی داشت نه شکایتی. نه از مردانگی خبری بود نه از انسانیت. یک آن رگ غیرتی که در ذکور وبلاگ نویس فاقد آن هستند در من به جوش آمد. از زن بودن خودم گذشتم و جوابی به طرف مقابل دادم که خواب شما بر هم ریخت. که ای داد ای هوار یک دختر داره فحش میده. البته قطعا خودم متوجه اشتباهم شدم. چون آن جمع لیاقت چنین از خود گذشتگی و ایثاری نداشت. خودم را قربانی جمعی کردم که مدتها بود نام وجدان را فراموش کرده بودند. در ان مرد فقط دو مرد پیدا شد. یکی آقای سید عباس که به صورت خصوصی از من خواستند با او دهن به دهن نشم. دومی نویسنده وبلاگ فیلتر شده ایران نیوز که در جمع به ان فرد در نهایت ادب تذکر داد. اما نتیجه چه شد؟
ایران نیوز که خیلی مودبانه در نهایت ادب موضع را متذکر شده بود از طرف همین فرد آماج فحش های رکیک و ناموسی قرار گرفت لغات و اصطلاحاتی که من برای اول بار می شنیدم. تا جایی که ایران نیوز از من کمک خواست که این فرد نزدیک به 20 کامنت مادر و خواهر یک وبلاگ نویس را به فحش گرفته.
حال به آقای امیر مهدی برخورده است که من این طور کوبنده در مقابل چنین شخصی ایستادم. جناب امیر مهدی. آن روز برای من مسجل شد که نجابت زیاد کثافت میاره. شاید اگر من هم آن روز مثل شما چادر بر سر می انداختم و خودم را در 100 سوراخ مخفی می کردم امروز شما به خودتان اجازه نمی دادید با مثال زن فاجر همسایه هویت من را زیر سوال ببرید.

آی سودا جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 14:35 http://secondwindow.blogsky.com

اما گفتی تخصص من نوشتن پست های عقیدتی سکسی بود.
از حدود یک سالی که با گروهی از مخاطبین همراه شدم، 3 بار وبلاگ من فیلتر شد. اولین اشک ماه در بلاگفا بود و اولین نوشتارم را در مورد مرجوم منتظری نوشتم. و پستهای بعدی را درباره اقتصاد و سیاست بود. اگر شخصی می نوشتم درباره کلاس و دانشگاه بود. تا پستی نوشتم درباره اعدام دو فردی که عضو انجمن پادشاهی بودند. آن روز وبلاگ من فیلتر شد. اشک ماه دیگری در سرویس دیگری ایجاد کردم. نوشتم و نوشتم. از دموکراسی، نرخ ارز، رکود اقتصادی، قیمت نفت، تورم، قیمت نفت، خلیج فارس، دریای مازندران، ... نوشتم و نوشتم. گاهی اوقات نوشته هایم چنان سنگین بود که جمعی از مخاطب ساده اندیش را از دست دادم. بعضی آن را معدل ارائه درس دانشگاهی می دانستند. اما این بار نیز وقتی از خاطرات خودم از انتخابات سال گذشته نوشتم وبلاگ من فیلتر شد.
در تمام این مدت فقط 3 بار ، 3 بار داستانی از روابط دختر و پسر در جامعه ایرانی نوشتم. و برای بیان بعضی حقایق مجبور به شفاف سازی بعضی قسمتها کردم. جناب امیر مهدی من حدود 18 مطلب اقتصادی و 10مطلب سیاسی نوشتم و دولت را به چالش بردم. مطالبی که امثال شما قادر به درک جمله ای از ان نبودید. در ان مباحث فقط با دانشجویان اقتصاد وارد بحث می شدیم. اما شما فقط 3 داستان از من را خواندید و تخصص من را در ان دیدید. میدانید چرا؟ چون افراد مطالبی را دنبال می کنند که بیشتر با ذهنیات و سوادشان ربط داشته باشد. شما سه داستان در وبلاگ من دنبال کردید و من را متخصص مسائل جنسی می دانید. چرا که شما فقط همان مسائل را درک می کنید. و امروز به خودتان افتخار می کنید. افتخار می کنید که اطلاعاتی دارید که می توانید دیگران را بی اهمیت جلوه دهید. زشت شما هستید که عدم درک خود را در کوچکی دیگران می دانید.

علایی-امیر مهدی-سید محمدی جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 15:53

سلام
دوست عزیزم جناب امیر مهدی

اگر تذکری دوستانه دادم از باب وظیفه ای بود که حس کردم
قصد توهین نداشتم.در مدت کوتاهی که آمدم این رویه را دنبال کردم . همچنان می گویم برخورد رادیکالی را با اشخاص به صلاح نمیبینم
اگر نظری درباره آقای صادقی دادم بخاطر این بود که با مطالعه کتب ایشان به این نتیجه رسیدم که نباید زود درباره شان قضاوت میکردم
هم شما هم دوست عزیزم آقای سید محمدی را در امور فقهی بالاتر از خود میدانم واگر اینجا به شما یا در جایی دیگر به آقای سید محمدی در رابطه با این مطالب(فقهی)
تذکری دادم نه از باب داشتن آگاهی بالاتر بلکه بجهت موقعیتی بود که در وبلاگستان میدیدم و توصیه به این داشتم مسائل درون دینی را بهتر است آرام تر بیان کنیم
برایم هم آقای صادقی هم بقیه علما محترمند
دید شما هم قبول اما همچنان می گویم من (شخص من) بهتر میدانم قضاوت در باره اشخاصی در آن حد نداشته باشیم
با احترام

علایی جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 16:20

سلام
کلامی با همه دوستان و خداحافظ
در این مدت کوتاهی که امدم قصدم اصلاح در اموری بود که در انها مشکلاتی میدیدم
قضاوتهای فراوانی کردم.دوستانی بودند و منتقدانی.
اما اکنون که نگاه میکنم می بینم خود را در جایگاهی نشانده بودم که والاتر از اندازه های من بود.
به بهانه کامنت و نظر دادن ، در جایگاه قاضی و مفتی و مصلح می نشینیم ولی یادمان رفته که عیسی فرمود:
قضاوت نکن تا قضاوت نشوی
در ثانی دیدم من که در اینجا به همه توصیه میکنم چه بگویند و چه کار بکنند خودم مملو از اشتباهات فکری و عملی هستم.این را این یکی دو روزه با تمام وجود تجربه کردم.
مسئله دیگر هم فضای بسیار آلوده ای بود که در این فضای مجازی دیدم.
در کامنتهای خصوصی ناشناس که با یکی از انها در وبلاگی برخورد لفظی هم کردم نشانم داد که اینجا یعنی وبلاگستان جای عقده گشایی افرادی شده است که با اشکار کردن نهان اشخاص بدنبال الوده کردن فضایی هستند که خود را در پس غبار حاصل از آن پنهان کنند.
دوستانی که در کامنتها آنچنان برای هم یقه می درانند ولی در کامنتهای ناشناس برای افرادی مثل من چنان پرده حیا و عفت افراد (حتی دوستان صمیمی)را میدرند که حتی آدمی مقید مثل من را در این چند روزه بارها لغزانده است
لذا با عنایت به این مسائل تصمیم گرفتم از این میدان و عرصه خداحافظی کنم

با احترام و سپاس از همه دوستان

آی سودا جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 16:32 http://secondwindow.blogsky.com

بارها از عدالت و انصاف و حق نوشتیم.از دولت ها و حکومت ها انتقاد کردیم. اما هر یک در وجود خود عدالت را خفه کردیم و انصاف را به دار آویختیم.
امیر مهدی؛ تو امروز در این وبلاگ درباره دختری حرف زدی که شاید مظلوم ترین فرد این ماجرا بود. من ادم مذهبی نیستم. اما برام مشخص شد که تو هم ایمان نداری. نه خدایی داری نه پیغمبری. که اگر داشتی با ابروی افراد بازی نمی کردی. من تو را هیچ وقت نمی بخشم و مطمئن باش اگر در پس این دنیا دنیای دیگری باشه من از تو به جد سید عباس شکایت می کنم

سیدعباس سیدمحمدی - آیسودا جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 17:56 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
ببخشید.
وقتی فردی دهانش را باز می کند می گوید سیدمحمدحسین فضل الله فقیه و مرجع تقلید، لعنت الله علیه است و تا ابد در جهنم است، و تذکر عاقلان و مؤمنان و مجتهدان و دفتر مراجع تقلید مبنی بر دوری کردن از این تعبیرها را اعتنا نمی کند،

و دهانش را باز می کند و می گوید محمد صادقی تهرانی فقیه و مرجع تقلید و مفسر و مترجم قرآن، منحرف است و طبق فقه او هر غلطی می توان کرد،

و ببخشید ببخشید ببخشید، به شما با اشاره ی نزدیک به تصریح می گوید «زن فاجره»،

و می گوید «ما در جامعه ای زندگی می کنیم که اکثریت قریب به اتفاق مردمش الاغ تشریف دارند»، و قاعدتاً خودش را جزء آن اکثریت قریب به اتفاق ادعائی نمی داند بلکه خود را از مخلِصین و مخلَصین و مؤمنین و عاقلان و حکیمان می داند،

این فرد را جدّ من هم شاید نتواند به اعتدال اخلاقی و عقلی بکشاند.

ای آیسودا. چهار پنج سال قبل یک نفر وبلاگنویس شیعه بود. گمان کنم نامش سعید بود. ایشان در گفت و گو با یک مسیحی، به نام پویا ربانی ساکن شهر مشهد، بددهنی کرده بود به فرد مسیحی ی وبلاگنویس. یادم نیست چه گفته بود. ولی حرف بدی زده بود. پویا ربانی ی مسیحی به من گفت. من گفتم بر فرض صحت، اعلان برائت می کنم از کسی که این حرف را زده باشد، ولو گوینده اش شیعه بوده باشد. سعید آمد و اعتراض کرد و گفت ای سیدعباس سیدمحمدی آیا شما واقعاً چنین حرفی گفتی؟ گفتم:

«بله که گفتم. اگر امشب تو امام حسین را در خواب ببینی، خیال می کنی امام حسین به تو می گوید آفرین عزیزم که فحش دادی به فرد مسیحی؟ نه! امام حسین از تو رو برمی گرداند و می گوید چرا به ان فرد مسیحی حرف زننده زدی.»

ای آیسودا. آن فرد شیعه، یک کلام جدل نکرد. یک کلام بحث نکرد با من. این قدر تأثیرپذیر بود. ان شیعه گفت حق با شما است و اشتباه کردم و کلاً وبلاگم را حذف می کنم، و رفت و دیگر پیدایش نشد.

اما ای آیسودا. وقتی کسی تأثیرپذیر نیست، و واکنشش در برابر بازخورد منفی ی اکثر عاقلان و متدینان در برابر حرفهای عجیب غریبش و گفتارهای بدش، بازتولید حرفهای عجیب غریب و گفتارهای لعن و انحراف و ... است، با او یک کار می شود کرد که مثل دوست عزیز و شریف من، علایی، بگوید


«خدا حافظ»

و یک کار می شود کرد که مثل اکثر نظردهندگان در این کامنت (که البته این فرد، اکثر جامعه ی ما را الاغ می داند، و غیر منطقی نیست اگر اکثر نظردهندگان در این کامنت، بدانند افتخار دارند از آن الاغهای مورد فرمایش این فرد هستند)، به زبانهای مختلف، به او انتقاد کنند.


صبور باش ای آیسودا.

محمدرضا جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 18:33 http://mamrizzio3.blogspot.com/

سلام
من روش خودم را توصیه نمی کنم. روش من ترکیبی از سکوت و تمسخر و انتقاد است. گاهی هم عصبی می شوم که خوشبختانه این روزها کمتر شده.
مدتهاست وبلاگم متاسفانه پاتوق یک یا چند نفر بیکار و ولگرد اینترنتی شده که اصلا معلوم نیست هدفشان چیست. اصلاح امثال بنده؟ توهین به من یا برخی کامنت گذاران؟
دوستان درگیر در اینگونه مباحث سعی کنند کمی سبک سنگین کنند ببینند ارزش دارد واقعا این شلوغ کردنها و توهین ها؟ حالا یه پیرمردی حرفی درباره ی پیرمرد دیگری زده. خب زده! بنده یاد کل کل های استقلال و پرسپولیس می افتم.
دوستان بیایند تحلیل کنند حرف آنها را نه اینکه... من متوجه نمی شوم نقش آی سودا این وسط چیست که این همه به او بد و بیراه گفته می شود؟
اوصیکم بالآرامش! ان اکرمکم فی بلاگستان آرامترینکم

امیر مهدی-آی سودا جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 18:47

اگر بنا بود در باره شما ومطالب وبلاگت قضاوت واظهار نظر کنم حق با شما بود.نسبت مطالبی که نامش را دغدغه می گذاری ومن نامش را غیرا خلاقی ومستهجن می گذارم بسیار اندک است.

در وبلاگ محمدرضا من واردبحث نشدم واصلاْ بحث را هم دنبال نمی کردم.آمدم ودیدم فحاشی است ورفتم.شما می گوئی مدیر سایت ایران نیوز اعتراض کرده وفحش شنیده.من نمی دانستم.خوب بقیه چرا اعتراض نکردند؟فقط یک نفر باید فحش بخورد؟اگر همه اعتراض می کردند نه به سبک شما بلکه کاملاْ مودبانه می گفتند برو بیرون .اینجا جای تو نیست تاثیر نداشت؟چرا وقتی یک نفر فحش می خورد بقیه قایم می شوند؟بگذریم.
این که شما بی تربیتی کرده ای به خودت مربوط است.این که بی تربیتی کنی وبگوئی نکرده ام بازهم به خودت مربوط است.این که بی تربیتی کنی ودیگران هم عکس العملی نشان ندهند وبلکه مارا باتربیت بدانند به خودشان مربوط است.اما این که شروع کنی به توهین به من وبعد هم علم اخلاق وادب وشرم و حیا برداری ومرا موعظه کنی به من مربوط است واز تو نمی پذیرم.اگر در خفاکار زشتی انجام د اده بودی وخودت اکراه داشتی از این که برملا شود من حق نداشتم آبروی تورا ببرم.اما وقتی خودت زشت ترین کلمات را بکار می بری و هیچ اظهار پشیمانی ای هم نمی کنی وبعد به من میگوئی توهین نکن وادب داشته باش واز شرم وحیا صحبت می کنی این معنایش همان است که گفتم.یعنی بقیه را احمق فرض کردن وخودرا به نفهمی زدن .دیگران خودشان رابه نفهمی نمی زنند ومن بی ادبی کرده ام؟مشکلی نیست.
دیگران اصرار دارند که حق با شماست وشما حق داری زشت ترین کلمات را بکار ببری وبعد بیائی وژست مودبها ومتمدن ها را بگیری؟به خودشان مربوط است.دیگران اصرار دارند با کار زشت شما کمترین برخوردی نکنند ودر عوض آی سودا جان وعزیزم و..نثارت کنند ومرا به بی ادبی وبی چاک ودهانی و...متهم کنند بازهم به خودشان مربوط است.همه فهمیده هستند و بایدسکوت کنند ومن تندرو وبی ادب وعقده ای هستم مشکلی نیست.
آبرو تا وقتی محترم است که خود فرد در صدد آبروریزی خودش برنیاید.کسی که آشکارا از بکاربردن زشت ترین الفاظ ابائی ندارد ومی گوید باید فلانی را ادب می کردم در دین ما آبروئی ندارد که با گفتن من آبرویش برود.
گریه کردن و مظلوم نمائی مشکلی را حل نمی کند.شما به جد سید عباس متوسل شده ای ؟به خدای سید عباس هم شکایت کن.بگو من یک جا زشت ترین فحش ها را می دهم وهیچ پروائی هم ندارم که زن هستم.زشت ترین کلمات را در پستهایم بکار می برم وبعد می آیم و دروبلاگهای مختلف کامنت می گذارم وبرای خودم با جملات دهان پر کن آبرو می خرم.
ملت ما همه فهمیده هستند والاغ نیستند و خودشان رابه نفهمی نمی زنند؟خدارا شکر.پس من اشتباه کردم.شما که بی تربیتی کردی وبی ادبی کردی کسی از دوستا نت جرا ت کرد دوستانه به شما تذکر بدهد که مودب باش؟خداراشکر.



هادی بیات جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 18:52 http://1hadibayat.blogfa.com/

سلام علیکم
یک موقعی ما برای وصل می آییم و یک زمانی برای فصل. آن موقع که برای وصل می آییم مرزهای مان باز است و خودمان در منتهای صفا و صمیمیت. اما گاهی هم فصل می کنیم و آن موقعی است که حریم های مان را مشخص می کنیم. زمان مشخص کردن حریم ها همان زمانی است که دین رنگ هویت بخش می گیرد. بعضی خوب بین این فصل و وصل را جمع می کنند. برخی کلا موصولاند! و برخی هم جز فصل کاری ندارند. در علما هم این وضع هست. یکی از درگذشتگان از این جمع بسیار مراقب بود که حریمی که برای مذهب تشیع قائل بود جابه جا نشود و سریع تکفیر می کرد کسانی را که به گمان ایشان وا می دادند. آن بزرگانی هم که عارفان و فیلسوفان را نفی و طرد می کنند هم دقیقا به خاطر وظیفه پاسبانی است که برای خودشان قائل هستند تا جایی که به راحتی حکم ارتداد و تکفیر و قتل می دهند. آقا امیر مهدی به نظر من با توجه به ادبیاتش کلا در خط فصل است! دلمشغولی اش پاسداری از مرزهایی است که برای مذهبش قائل است. برای من قابل پذیرش است که کسی در درون خودش یا برای خودش مرز داشته باشد و اصلا گروه هایی باشند که بین خودشان و دیگران خط کشی بکنند. در بسیاری از جماعات این هست. اصلا اگر فقط ایشان بهشتی نباشند و بقیه منحرف نباشند، چرا باید طرفداران شان بمانند؟ و چرا باید دین و آیین دیگری برنگزینند پیروان شان؟ باید حق فقط نزد ایشان باشد. شیعیان هم این طورند. سنی یان هم همین طورند. کلا طرفداران هر حزب و ایده و مرام و مسلک همین طورند. این جا چیزی که به دادمان می رسد یاد گرفتن مداراست. البته این نظر من است. و البته می ترسم از روزی که تندرو ها و رادیکال ها قدرت می گیرند. چنان که امروز مبتلاییم.

ستاریان جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 19:14 http://mohredel3.blogsky.com/

سلام

تاسف بار است. بحثهای ما لوازمش و نتایجش تاسف بار است. برخوردهای ما با هم اسلامی نیست پس بی نتیجه و تاسف بار است.

شیخ انصاری که در باب حکومت با صاحب جواهر نظرشان متفاوت بود. یکی منحرف و آن دیگری قاصر یا مقصر بود؟
وحید بهبهانی چه کرد؟ اهل حدیث دو گروهند و کسانی مثل شیخ کلینی و صدوق رحمت الله علیه هم به تعبیری اهل حدیث هستند که اجماع و عقل را برنمی تافتند. خب این مباحث در حوزه ها قرنها است که ادامه دارد و وارد شدن ما در ان و جبهه گیری ما به سود یکی چه سودی دارد؟

ماجرای دعوای شیخ فضل الله و مرحوم نائینی برای ما عبرت نشد!؟

مصدق و کاشانی برای ما اگر عبرت نشود ، روزی خود باعث عبرت دیگران خواهیم شد.

بله


اصلا اگر بافتوایی بشود آخرت کسی را امروز نشان داد، لزوم وجود قیامت از چه روست؟ اگر همه خود را در موضع حق بدانند و حکم به تکفیر هم بدهند و جامعه ی مسلمانان دو تکه و چند تکه و صد تکه شد ، اثری از اسلام نمی ماند ، همانطور که امروز چنین می کنند.زمانی استرآبادی به مجتهدین حمله ور شد و عوام الناس با علاقه ای که به آثار و احادیث معصومین داشتند به او و همفکرانش روی خوش نشان دادند ، نتیجه چه شد؟ نتیجه اش عقب ماندگی مسلمانان در عصر رنسانس نبود؟ استرآبادی با راجر بیکن هم عصر بود.

اینها که دیگری را منحرف و قاصر و مقصر گفته اند ، آیا در حد و اندازه های شیخ انصاری و صاحب جواهر بوده اند؟

همین است که حال و روزمان شده این!

یا حوزه نیاز به اصلاح دارد چون جوابگوی نیاز امروز نیست و یا حوزه راهش درست و این اسلام است که جوابی ندارد؟


جواب امام به آیت الله قدیری در این خصوص خواندنی است.


از اینکه آقای علایی را وادار به ترک صحنه کردند، بسیار ناراحتم. امیدوارم جوابی برای وجدان خود داشته باشند.

اگر می نویسیم برای تحصیل رضایت خدا و نتیجه ی عکس از آن می گیریم چرا بنویسیم؟
من نیز رغبتی به ادامه دادن ندارم.در وبلاگستان باید گلادیاتور بود ، گلادیاتوری روئین تن! و علایی گلادیاتور نیست و من نیز نیستم

امیر مهدی-علائی جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 19:16

سلام
شما به من توهینی نکردید .سوالی کردید ومن هم پاسخ گفتم.مسئله همان بود که در بالا گفتم.من به جرم این که گفته ام هر غلطی دلمان خواست بکنیم وبه جرم این که گفته ام فلانی منحرف است واین که بنابر اعتقاد جدی وراسخی که دارم ومستند به آیات قرآن وروایات فراوان وتجربه شخصی همه کسانی است که اینجا حاضرند ولی مایلند مودب وباکلاس ومتمدن باشند است اکثریت قریب به اتفاق مردم جامعه ام را انسانهای بی شعوری می دانم که جز به حیوانیت خودشان ومنافعشان به هیچ چیز دیگری فکر نمی کنند بی ادب وبی چاک ودهان هستم.ولی بقیه همه گلند و سنبلند وماهند وباید برای ما درس ادب واخلاق بدهند .
آن چه بر زبان آوردم همانی است که می اندیشم وباور دارم.ممکن است نادرست باشد یا نباشد. من یادنگرفته ام وتمرین نکرده ام که با نقاب ونفاق ودروغگوئی زندگی کنم ورضایت همه را جلب کنم.شما دوست عزیز من هستی؟بسیار خوب.خدا حفظت کند.بی ادبی می کنی؟به شما نمی گویم آفرین.از منطق وانصاف دورمی شوی؟تشویقت نمی کنم.خوب استدلال می کنی؟یاد می گیرم.در انسانیت وتقوی ودیانت موفق هستی؟ از درکنارت بودن لذت می برم.اهل زدوبند ودروغ ونیرنگ هستی؟از شما فاصله می گیرم.اهل منطق واستدلال وبرهان نیستی؟باشما دوستانه بحث می کنم ولی دعوا نمی کنم.مایل نیستی با من دوست باشی وارتباط داشته باشی؟آن قدردوست دارم که دنبال دوست جدید نباشم وبه شما اصراری نمی کنم.شما اصرارداری با همه با عطوفت وگذشت وسعه صدربرخورد کنیم؟حتی به این قیمت که یک نفر همه را احمق فرض کند وخودش فحش بدهد وبگوید فحش ندهید؟
من از شما نمی پذیرم.ناراحت می شوی؟متاسفم.می گوئی دین ما دین گذشت ومهربانی ورحمت است قبول ندارم.دین ما دین اعتدال است.آنجائی که باید گذشت ورحمت وعطوفت باشد قبول.اما آنجائی که جای شدت وغلظت است شدت وغلظتی را که مورد رضای خداست بخاطر ناراحتی دیگران ترک نمی کنم.
غیبت کسی که در آشکار از گناه و نافرمانی ابائی ندارد جائز است.شما معتقدی جائز نیست؟عقیده شما محترم.من دینم را از شما نگرفته ام و عقیده ام رابا خوشامد این و آن تغییر نمی دهم.
شما از این مباحث و زد وخوردها ناراحت شدی ومتاثر شدی؟حق باشماست.
من با آی سودا حرفی نداشتم.دوبار سلام کردم وکامنت گذاشتم که به دیوار اصابت کرد.اورا لایق صحبت ندانستم وخلاص.
به او هم توهینی نکردم وفقط گفتم مودب باش.که ایشان هم پاسخ دادند ما از شما شعور وادبی ندیدیم.
سید عباس قصد داشت به همه نشان دهد که منی که می گویم فلانی منحرف است و حرف بی خود زده و...و مرتب دم ازخد ا وپیغمبر ودیانت و..می زنم چهره واقعیم بسیار زشت ومخوف است وپر از عقده های روحی وروانی هستم و...الان موفق شد.دوستان دیگر که جای دیگر در مباحث نتوانسته بودند حرفشان رابر کرسی بنشانند الان دلشان خنک شد.خدارا شکر.
موفق باشید.

امیر مهدی-هادی بیات جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 19:43

سلام علیکم
این که به تصور شما من کلاْ در خط فصل هستم شاید به این خاطر است که نوع ورود دوستان به مباحث وخصوصاْ مباحث دینی به گونه ای است که می خواهند هم عزت واحترامشان حفظ شود وهمه آنهارا با شخصیت واهل رفق ومدارا بدانند وهم گریزی به مطلب داشته باشند.شما اولین نفری نیستید که تصورتان از من یک آدم بشدت متعصب است که اهل هیچ مدارا وتسامحی نیست.دلیلش این نیست که من خودم را محق وحقیقت فهم مید انم وبقیه را دور از حقیقت ومنحرف.بلکه دلیلش این است که من اهل کدخدامنشی و وسط کاررا گرفتن نیستم.یک وقت هست بحث رفاقت وهمسرداری وکار وشغل و... است.شما با من رفاقت نکرده اید که ببینید از من بامداراتر ومسامحتر وآسان گیرتر وصبورترو وصل کننده تر پیدا نمی کنید.شاهد این که از هر مدلی که فکرش را بکنید الی ماشاء الله دوست دارم وبه همه آنها احترام می گذارم وهمه بامن احساس صمیمیت می کنند.
امایک وقت هست می خواهیم بحث علمی وعقلائی بکنیم.اینجا دیگر جای بده بستان و یار کشی و قربان صدقه رفتن ونوشابه باز کردن نیست.می خواهیم چیزی به هم بیاموزیم وچیزی یاد بگیریم که به درد دنیا وآخرتمان بخورد.
آقای صادقی تهرانی به کنار.شما معتقدید که اگر سید محمد باب را منحرف خواندند ولعنتش کردند بازهم مدارا کنیم تا عده ای ناراحت نشوند؟اگر بناست که مرز خوبی وبدی وحق وناحق آن قدر خاکستری باشد که هیچ حق وناحقی را نتوانیم حق یا ناحق بنامیم که دیگر چه جای غم؟دور هم هستیم وخوش می گذرد.اگر سنت سیئه تکفیر و منحرف خواندن این و آن درطول تاریخ هزینه زیادی برای دین وحوزه داشته است اگر امروز به طریق علمی ودقیق هم ثابت شد که امیر مهدی نامی منحرف است باید بگوییم توهین نکنید ومدارا کنید؟
جواد خراسانی در مقابل فتوای همه مراجع بدون استثناء در بسیاری از موضوعات این گونه اظهارنظر می کند که تعطیلند،نوک دماغشان را می بینند،در لاک خودشان فرو رفته اند،از دنیا خبر ندارند و...
خوب اگر هیچ مرجعی وجود ندارد که حکمش وفتوایش برای یک مدعی تشیع حائز اهمیت باشد از چه راهی بفهمیم که حق وناحق وحرام وحلال چیست؟

امیر مهدی-هلوع جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 19:54

پاسخ همه مطالب داده شده است ونیازی به تکرارنیست.آن چه پاسخ داده نشده و هرگز پاسخی داده نخواهدشد این است که یک نفر ادعا کند که پیروان ومقلدین من از شیعیان ومسلمین راستین هستند وبقیه فقها یا قاصرند یا مقصر.اگر آقا هادی بیات نظرش این است که این حرف معقول است وبپذیریم حرفی نیست.اعلام کنند تا ما هم بدانیم که این جا وظیفه داریم سکوت کنیم ومدارا کنیم تا بر چهره کبریائیمان خدای نکرده ننشیند گرد.
شما باتوجه به علم واستعداد وشعور بالای الهی وانسانی وقدرت فهم آیات قرآن وروایات دینت را مستقیماً از قرآن وروایت بگیر تا به سرنوشت من دچارنشوی.قرآن رابازکن وبفهم وهمانرا عمل کن.من هم طبق عقل وشعور و بینش خودم دینم را از کسانی می گیرم که باید بگیرم.

هلوع جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 20:25

سلام علیکم.
عجیب شده است اینجا.
سید جان. شما وظیفه خود را انجام دادی. اعتنا نکن به آنان که بزرگان را لعن می کنند و علما را بی دلیل و مدرک منحرف می خوانند.
اینان اگر از اخلاق و سیره رسول الله (روحی فداه) بهره مند بودند می دانستند که در سیره و کتاب حضرت دشنام بر بتان نیز عیب و عار است.
خوب تفاوت است که خود را پیرو محمد بدانیم یا پیرو فقیهی که چندی پیش گفته بود کره خر خواندن زید آبادی مستحب است!
امیر مهدی صادقی تهرانی را منحرف می داند!
عزیز غیر منحرف! مجتهدین نظراتی دارند که بعضا متضاد یکدیگرند یکی فلان چیز را واجب می داند یکی مستحب یکی نماز جمعه را واجب عینی می داند آن یکی مستحب. شما برو پیش یکی از آنان و بگو نظرت راجع به دیگری که فتوایش خلاف شماست چیست؟ درست می گوید یا غلط؟ اگر بگوید درست می گوید خوب خودش زیر سوال می رود و مطمئنا می گوید غلط می گوید و این غلط گویی اش یا سهوی است یا عمدی (از نظر من) یعنی یا قاصر است و یا مقصر.
ضمن اینکه فتاوای صادقی تهرانی همچین هم در شیعه بی سابقه نیست که بگوییم صادقی شده است سراج منیر! اگر ایشان همین طوری از هول هلیم در دیگ نمی افتاد و اندکی رساله ایشان را مطالعه می فرمود می دید که در پاورقی هر فتاویش عنوان شده است که از قدما چه کسانی به این فتوا بوده اند. افرادی نظیر شیخ طوسی و شیخ صدوق از آن دستند.
امیر مهدی در زمان حیات رسول خدا و امامان حضور داشته است که از 1400 سال استفاده می کند؟ (به قول علامه عسکری شاید اسلام ما با اسلام رسول خدا از زمین تا آسمان متفاوت باشد/البته اگر علامه عسگری هم منحرف و مضل خوانده نشود)
......................................................
اینکه علامه فضل الله را لعن می کند و حاضر هم نیست از کار خود استغفار کند نیز ا ز بدیهیات بی اخلاقی و بی دینی است که زبانم قاصر است.
آن کس که مخلد در آتش است بی شک لعن کننده و طعن زننده بر مومنین است و آن کس است که بر جهل خود کماکان پا می فشارد و زمین و زمان را هم برایش بچینی بر موضع خود استوار است.
والعاقبة للمتقین

امیر مهدی-ستاریان جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 20:26

سلام
اعتراف می کنم که اشتباه کردم. خوش بینانه نگاه کردم وبه تجارب قبلی اعتنائی نکردم.غرضم همانی بود که همیشه هست ولی یقین نداشتم که غرض مخاطبم پیروزی در بحث به هر قیمتی وبه کرسی نشاندن حرفی است که مدتها بدنبال اثبات آن است.اثبات حرف خود حتی به این قیمت که مصداق داستان فاجره را که برای تفهیم مطلبم زدم وکاملاْ عرفی است آی سودا بداند.
مشکلی نیست.

سلام علیکم.

یک) قبلاً سؤال کردم. ولی جواب ندادی. دوباره می پرسم. امیدوارم جواب بدهی:



شما ادعا کردی انحراف و اضلال و ... را فقیه می تواند تشخیص دهد و به دیگران نسبت دهد و این از اختیارات فقها است.
من البته این حرف را قبول ندارم.
اما اگر خودت پابند حرف خودت باشی،
از بین محمد صادقی تهرانی که عملاً فقیه است و مرجع تقلید است و اجتهاد از آقای خوئی دارد و تعبیر شایسته ای از آقای خوئی درباره ی ایشان وجود دارد،
و امیرمهدی،
کدام یک از این دو نفر مجاز است انحراف فرد دیگر را اعلام کند؟
امیرمهدی می تواند انحراف محمد صادقی تهرانی را اعلام کند؟
محمد صادقی تهرانی می تواند انحراف امیرمهدی را اعلام کند؟



دو) قبلاً پرسیدم. ولی جواب ندادی. دوباره ی می پرسم. امیدوارم جواب بدهی:



شما گفتی طبق فقه صادقی تهرانی انسان می تواند هر غلطی بکند.
بگو، طبق فقه محمد صادقی تهرانی، انسان مثلاً چه غلطهایی می تواند کند؟


سه) شما می گوئی محمد صادقی تهرانی نظرات فقهی ی شاذ دارد؟ خب من هم قبول دارم. احتمالاً همه ی رفقا قبول دارند. شما می گوئی محمد صادقی تهرانی تعدادی از فتواهایش، به تشخیص شما یا به تشخیص تعدادی از فقیهان، فتواهایی نادرست است؟ خب رفقا را نمی دانم، اما من شخصاً قبول دارم تعدادی از فتواهای ایشان درست نیست، یا حد اقلش، مقبول عقل بنده نیست.

قبول. اما وقتی محمد صادقی تهرانی قرآن را و عترت را و عصمت و ولایت عترت را قبول دارد، و ظاهراً در زمان شاه غیاباً به اعدام محکوم شده بوده، و در دوران ما هم مظلوم است، این گفتار شما درباره ی ایشان، واقعاً چه وجهی دارد؟ خب ایشان به زعم خودش، قرآن ـ مدار است. اما زعم خودش که کافی نیست. اهل علم و نیز عامه، می توانند نقد کنند آراء ایشان را.

چرا خیال می کنی من و تعدادی دیگر از افراد درگیر این کامنتها، می خواهیم عزتمان را حفظ کنیم، اما تو، حسین وار، وارد میدان دین خدا شده ای؟ خب حفظ عزت خود، و حفظ عزت دیگر انسانها، اگر به شکل صحیحش باشد، این که عیب ندارد. خیلی هم خوب است.

شما ناپختگی کردی و در گرداب گیر کردی. خیال می کنی با نسبت دادن یک چیز به من و چیزی به بیات و چیزی دیگر به هلوع و حرفی به خراسانی و ...، مسئله ی خود را حل کنی.

ای امیرمهدی. بنده هم مطالبی از محمد صادقی تهرانی شنیدم، راجع به تعدادی از فقیهان و عالمان. چنان که تو هم یا خودت یا مع الواسطه ظاهراً چیزی شنیدی از یکی از فقیهان، راجع به محمد صادقی تهرانی. تا این جای کار من و تو برابریم. اما اشتباه تو، که تو را در گرداب انداخته، و ظاهراً اکثر افراد نظردهنده، بدون تبانی با من و بدون خدای ناکرده دشمنی با تو، تو را برحق نمی دانند در این سلسله مدعیاتت، این است که:

شما حرفی را که جایش در خلوت بوده، و شاید از این حرف گنده ترهایش در خلوت بیت فقها و علما گفته می شود بین فقیهان و علما و اطرافیان آنها، آمدی آشکارا گفتی، و مکرر اندر مکرر دفاع کردی از حرفت (و منبع حرفت هم مجهول بود).

اگر من هم بیایم حرفهایی را که از محمد صادقی تهرانی شنیدم درباره ی تعدادی از فقیهان محترم و عالمان محترم، من هم می افتم در باتلاقی که تو الان در آن افتاده ای. آشوب می شود.

جهاد کردن، با آشکار کردن سخنان خلوت، این که نمره ی مثبت تو نیست. شما اشتباه کردی. شما اشتباه کردی.

بنده حرفی را که خرمشاهی در خلوت به شخص من گفت راجع به حافظ، در کامنت یکی از رفقا مطرح کردم. بعدها یکی از رفقا، استناد کرد به حرف من. من از دوستم درخواست کردم لطفاً به آنچه آشکارا از خرمشاهی در کتابها و مطبوعات و اینترنت وجود دارد، استناد کند، و نه به مطالب خصوصی. یعنی من تلویحاً قبول کردم کار من اشتباه بوده، و از دوستم خواستم از ذهنش پاک کند آنچه من در فلان جا گفته ام.



ای امیرمهدی.
محمد صادقی تهرانی گفته همه ی فقها و علمای سابق و معاصر یا قاصرند یا مقصرند؟
توجه کن:
ــ اگر منظور او عیناً همین است، و حاضر به عقب نشینی از «عین» مدلول این کلمات نیست، بنده شخصاً حرف ایشان را نادرست می دانم، و خود او را، در این ادعا، یا قاصر می دانم یا مقصر. و خودش حاضر به عقب نشستن از حرفش باشد یا نباشد، این را من نه مطلعم و نه موظفم پاسخگو باشم.
آیا اگر ایشان تعبیری در مدح خود و ذم دیگران به کار برده، و تعبیرش البته نادرست است، باید تو بیایی تعابیری بدتر و زشتتر به کار ببری درباره ی او؟
ــ بنده در سخنانی که کتباً از ایشان دارم، ایشان آقایان خمینی و طباطبائی و منتظری و بهجت و شاه آبادی و شریعتمداری و حکیم و چندین عالم و فقیه و عارف دیگر را بسیار بسیار محترم یاد کرده.


ای امیرمهدی.
آرمش خود را حفظ کن.
نگو «زن فاجره»، و بعد بیایی بگوئی تعبیر زن فاجره «کاملاً عرفی است».

ای امیرمهدی. ذره ای تردید نداشته باش هیچ کدام از نظردهنده ها، اهل اخوت با من و اهل خصومت با شما نیستند.

***

در http://www.parsclubs.com/printthread.php?tid=20145 گفته اند: «کندن عنان از زبان و عریانی روح از ایمان».

ببینید «ظاهراً مؤمن»ها، چه گونه ممکن است قلب و دل و آبرو و زندگی و شخصیت و حیثیت «ظاهراً نامؤمن»ها را بخراشند و چه گونه به حراج بگذارند. و یادمان بیاید و یادمان باشد حضرت علی فرموده است برای هر جگری سوزشی است:
متن و ترجمه و شرح فرمایش حضرت علی در غررالحکم و درر الکلم (ترجمه و شرح از سیدهاشم رسولی محلاتی)، عیناً به نقل از http://www.alhassanain.com/persian/book/book/al_hadith_and_its_sciences_library/body_of_hadith/qorarolhekam_va_dorarolkalm5/001.html : «لکلّ کبد حرقة. از براى هر جگرى سوزشى است، مراد اینست که هر که را ستمى رسد خواه خوب باشد و خواه بد جگر او را سوزشى باشد که با آن سوز هرگاه نفرین کند بر آن ستمکار در گیرد و مستجاب گردد، پس از آن حذر باید کرد.»


تمام آنچه در

http://www.parsclubs.com/printthread.php?tid=20145

است را، برای تقوا و تنبه خودم و تو و همه، نقل می کنم:




آقای محترم!فاحشه گری به برداشتن روسری از سر نیست - nasernasab - October 2008 13 15:44

کیهان می نویسد: «طبق آمار سازمان های جهانی، سالانه بیش از 800 هزار زن و دختر از سراسر جهان به آمریکا قاچاق می شوند و به فاحشه گری اجیر می گردند و دست آخر وقتی تاریخ مصرفشان به سر آمد، در گرداب اعتیاد و موادمخدر جان می بازند. برخی از جامعه شناسان بین المللی، کشاندن زنان و دختران به هالیوود را نیز از گونه همین نوع قاچاق انسان به شمار آورده اند!»
چه شد که کیهان ناگهان نگران قاچاق سالانه 800 زن و دختر از سراسر جهان شد و بر اساس نظریه "برخی" از جامعه شناسان بین المللی و به نقل از یک مجله، ورود زنان به هالیود را نیز قاچاقی از همین جنس تفسیر می کند؟
همین چند خط کوتاه در روزنامه کیهان همزمان با حضور گلشیفته فراهانی در هالیوود کافیست تا هر انسان آزاده ای ناگهان دلش بلرزد از این همه بی ایمانی آنانی که نام با شریعت آراستند اما در مرام شان هیچ نشانی از شریعت مداری نیست که اگر بود چنین بی شرم و هراس رخت آبروی یک انسان بر دار نمی کردند و به زعم خویش دل برای اسلام نمی سوزاندند.
مدعیان و داعیه داران دین و اخلاق، گاه چنان مستانه در عرصه بی اخلاقی می تازند که خدایشان هم به صد نشانه نتوانست جلودارشان باشد تا چه رسد به ما که از منظر آنان رانده شدگان درگاهیم. مسبوق به سابقه است که کیهان برای نقد و حذف هر آنکه نمی پسندد همیشه ادبیاتی را به خدمت می گیرد که دوباره مرور کردن آن هم شرم می آفریند تا چه رسد به دوباره نوشتن آن در این سطور. کم نیستند زنان فعال عرصه ساسی و اجتماعی که زخم کیهان بر تن شان نشست و بی دفاع در گوشه ای نشستند و خواندند که نویسندگان این جریده فتوای انحراف و فساد برایشان صادر کرده اند و برادرانه مسئولان قضایی را تشویق به برخورد با "زنان فاسد" کرده اند. به گمانم در این میانه هیچ زنی حد و قواره خویش برابر با برادر ندید که شکوه به دادگاه ببرد و اعاده حیثیت کند. تا آنجا که خاطرم هست جز شادی صدر شکایتی از مدیرمسول کیهان برای اتهاماتی از این جنس به دادگاه عرضه نشد. همه لب گزیدند و هیچ نگفتند تا اینکه امروز این کلمات وقیحانه پیش پای ملتی صبور رژه می رود؛ فاحشه گری، زنان، هالیود....
هیچ مسلمانی انگار در این دایره ترس خورده وجود ندارد تا به مدیر مسول کیهان حداقل یک خط بنویسد و اخطار دهد؛ مرد مومن! فاحشه گری، به کندن رخت و پارچه از تن نیست که کندن عنان از زبان و عریانی روح از ایمان نیز عین فاحشه گری است.
در تمام این سالها چه کسانی بیشتر از زنانی که کیهان برایشان دل می سوزاند زبان و دهان به پهنای جهان گشوده اند و اهالی همین کشور را با نازیباترین صفت ها نامیده اند؟ چه کسانی در تمام این سالها خدای را در زمین نمایندگی کرده اند و برای زنان و مردان بی پناه و بی دفاع کشور خط و نشان کشیده اند؟ چه کسانی شرم نکرده اند و شرح ماوقع از اساس دگرگون ساخته اند و برای هر آنکه جور دیگری می اندیشید قصه سازی کرده اند؟ خانه چه کسانی را اگر زیرو رو کنیم پر از نام و نشان هزاران مسلمان است که در اثبات نامسلمانی شان کیهان قصه ها نوشته است؟ خانه های چه کسانی در تمام این سالها از انگ ها و اتهامات بی اساس و مدرک کیهان لرزیده است؟ شگفتا که پیامبرشان تقلا می کرد تا حداقل از یک انسان اعتراف و اقرار بر مسلمانی بگیرد اما این روزها کیهانیان و هم اندیشانشان بالعکس تقلای وافر می کنند تا از هزاران نفر اقرار و اعتراف بر نامسلمانی بگیرند.
آنچه امروز این جریده معلوم نوشته و با استناد به نظر برخی جامعه شناسان نامعلوم نتیجه گرفته است که ورود زنان به هالیود فرجامی جز فاحشه گری و اعتیاد ندارد بیش از همیشه دل آزار است و انگار هیچ کس در این روزنامه ابایی ندارد از اینکه به همین راحتی رخت آبروی یک زن را از تن در آورند و همه استدلال شان هم این باشد که این زن خود چارقد حجاب از سر برداشته است.
حال کسانی که در مذهب شان برداشتن روسری از سر به معنای فاحشه گری تلقی می شود آیا جرات بازکردن چشم خویش به بخش عظیمی از جمعیت جوان کشور را دارند؟ به همان اندازه که جمعیت چشمگیری از جامعه با افتخار روسری و حجاب را ارزش می پندارد، در مقابل به همان اندازه نسل جوان جامعه در این باور تردید کرده است و حجاب را تنها نشان مسلمانی نمی داند.
بحث معرفتی و دینی در این خصوص را قطعا باید به متخصصان امرش سپرد اما کار رسانه انعکاس واقعیت جامعه است و جامعه ایرانی این روزها آنی نیست که همه چشم بر آن بسته اند. حتی رسانه های اصلاح طلب هم برای ادامه بقا قادر به انتشار یک گزارش واقعی از باور واقعی جامعه نسبت به پدیده حجاب نیستند تا کیهانیان باور کنند که گلشیفته فراهانی تنها ایرانی موجود در برگزیدن پوشش بدون حجاب نیست.
غم انگیز ترین قسمت ماجرا نیز همین جاست که چون گلشیفته روزهای نابی را برای ایرانیان رقم زد و نقش آفرینی اش در سینمای ایران خاطرات نابی را برای ملت خلق کرده است، اینک باید پس از ورودش به هالیود، واژه هایی آلوده را بر شانه های جوان خود تحمل کند تا میل اتهام زنی و فاحشه گری سیاسی جمعی چنین نامومنانه ارضا شود و بعد هم رندانه از خود دفاع کنند که ما بی نام نشان نوشتیم و دلمان برای تمام زنان جهان اسلام نگران بود غافل از آنکه دیگر هیچ فرقی نمی کند اگر نام هم می نوشتند و یا به سیاق همیشه با همان زبان ایماء و اشاره و یا حروف اول اسامی هم بنویسند مهم دل و درون خودشان است که ظاهرا سالهاست جای خالی وجدان را با شهوت اتهام پر کرده اند.




هادی بیات جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 21:57 http://1hadibayat.blogfa.com/

سلام علیکم
داوری من در باره امیرمهدی روی چیزی است که تا کنون از او در وب دیده ام. گفتم که رفتار او چیز بدی نیست. اصلا این جا چیز بد نداریم. گویا همه چیز نسبی است. چون ما تمام قد با هم رو به رو نمی شویم که بتوانیم داوری صحیحی داشته باشیم. اما این که مرز حق و باطل کجاست را بعید است بشود به داوری یک مرجع گذاشت. حتی هنگامی که مرجع به حکومت می رسد نیز داستان حق و باطل نیست بلکه فوقش قانون و بی قانونی است. مصالح عامه و کشور و از این حرف ها. دادگاه می خواهد و مسائل خودش را دارد. در باره باب هم چنین شد. بارها مجالس مناظره تشکیل شد. کتاب های زیادی در این باره هست. نهایتا کار به تکفیر کشید. وحید بهبهانی که آقای ستاریان اسمش را آورده نیز اگر تکفیر نمی کرد اخباری ها را، شاید الان در این مملکت اسمی از عقل و اجتهاد نبود. این ها کمی بحث را پیچیده می کند. گفتم کسانی هستند که خود را پاسدار مرزها می دانند و در جاهایی این گونه عمل می کنند. رد نکردم ولی می ترسم. آیةالله شیخ حسین نوری سفری به لبنان کرده بود و با علامه فضل الله دیدن کرده بود وقتی برگشت با او برخوردهایی زشت شد که نمی نویسم. اگر هر کسی خود را محق بداند که باورهای دیگر را به بهانه پاسداری از مرزها تکفیر کند خدا می داند چه می شود. مثلا مرحوم آیةالله منتظری این اواخر قطعا خیلی چیزها را نادرست و در حد از بین بردن ارکان دین اسلام و مذهب تشیع می دانست. چرا ایشان هیچ گاه از اسباب تکفیر و مانند اینها بهره نبرد؟ در حالی که می شد خیلی راحت به بهانه بردن مقلدان به بهشت، ایران را به هم بریزد و حکومت فعلی را تا حد سقوط ببرد. بهانه هم زیاد بود و الحمدلله بیشتر هم دارد می شود. من نظرم این است که ما در جهان در اقلیتیم. اقلیت هم باید در پی جذب باشد. اولین قدم هم تمرین مدارا در بین خویش است. می گویم مدارا و این منافاتی با برحق دانستن خویش ندارد

مجید جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 22:00 http://divoon.blogfa.com

سلام سید جان

راستش من دیگه علاقه ای به این بحثها ندارم، فایده ای در اون نمیبینم. لذا مدتیه که نظری تو وبلاگت ندادم.
اما الان سه وبلاگ دیگه رو فعلا کردم که لینک هر سه تاش تو وبلاگم هست.

اگر فرصت کردی سری به این وبلاگ بزن http://counsellor.blogfa.com/ و ما رو از نظرات علمی و ادبی ویراستاری خودش بهره مند کن

تست جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 22:01

تست

ستاریان - امیر مهدی- سید محمدی جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 22:02 http://mohredel3.blogsky.com/

سلام


تست از من بود کنترولر داشت تست کردم درست شده یا نه ؟

بله باید شما و آقای سید محمدی اعتراف به اشتباه خود بکنید چون نتیجه اش این است:

حالا یه پیرمردی حرفی درباره ی پیرمرد دیگری زده. خب زده! بنده یاد کل کل های استقلال و پرسپولیس می افتم.


اوصیکم بالآرامش! ان اکرمکم فی بلاگستان آرامترینکم

دو نفر از بزرگان حوزه می شوند دو تا پیرمرد که کسانی را یاد بازی استقلا و پرسپولیس می اندازند و آیه ی قرآن می شود ...

خیلی زحمت کشیدید هر دو.

محمدرضا جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 22:20 http://mamrizzio3.blogspot.com/

اصلا نه پیرمرد بودند نه چیز دیگر. اصلا من اشتباه کردم.
ببخشید بیفتید به جان هم. این طوری گویا دین کسی هم درد نمی گیرد.
یادتان باشد گفته بودم آن زمانی که غرب دزد و جنایتکار مشغول پیشرفت بود عالمان ما مشغول تعیین جنس بال فرشتگان و ... بودند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد