فشار و سختى و شهادت و گرسنگى

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            ظاهراً حضرت آقای خامنه ای، در پیامها و نامگذاریها و استدلال و تبیین مسائل، پیرو ِ خَلَف ِ حضرت آقای خمینی رحمت الله علیه است. امام خمینی، می فرمود ملت ایران، راه «فشار و سختی و شهادت و گرسنگی» را «خود انتخاب کرده» است و «بر این امر افتخار هم می کند». اما، افرادی که ارادت خاص به حضرت آقای خمینی دارند، و ارادت خاص به حضرت آقای خامنه ای ندارند، وقتی شباهت اکید بین سخنان و رویکردهای آقای خمینی و آقای خامنه ای در موضوعات کاملاً یکسان یا نسبتاً یکسان را می بینند، و با توجه به تأیید نشدن سخنان و رویکردهای آقای خامنه ای از طرف آنها و تأیید شدن سخنان و رویکردهای آقای خمینی از طرف آنها (تأیید کردن، با تمام وجود و تمام انواع دلایل و تمام انواع تحلیلها و ...)، معمولاً این طور واکنش نشان می دهند:

            «امام امت مقبولیت تام میان ملت داشت و می گفت بجنگید می جنگیدند و می گفت فشار تحمل کنید فشار تحمل می کردند و می گفت صلح شود ملت صلح را می پذیرفت، ولی آقای خامنه ای این طور نیست. یک دلیل مقبولیت تام امام امت، تعداد افراد حاضر در تشییع پیکر ایشان است. و چندین دلیل دیگر برای مقبولیت تام امام امت در میان ملت وجود دارد، و آقای خامنه ای مقبولیت اجتماعی ی قابل توجه ندارد.»

            تأکید می کنم جملات فوق، مضمون سخنان تعدادی از افرادی است که ارادت خاص به حضرت آقای خمینی دارند، و ارادت خاص به حضرت آقای خامنه ای ندارند. اینها سخنان من نیست.

            افرادی که هم ارادت خاص به حضرت آقای خمینی دارند و هم ارادت خاص به حضرت آقای خامنه ای دارند، از مشاهده کردن شباهت اکید بین سخنان و رویکردهای آقای خمینی و آقای خامنه ای در موضوعات کاملاً یکسان یا نسبتاً یکسان، احتمالاً اشک شوق به چشمشان می آید و می گویند «الله اکبر».

            حجت الاسلام میراحمدرضا حاجتی، (در برنامه ی دیروز امروز فردا، در حدود خرداد 1389؟) عیناً به نقل از http://hajati.org/index.php?option=com_content&view=article&id=50%3A1389-03-11-07-46-17&catid=14%3Anews&lang=en

            «امروز روح بلند مرتبه امام خمینی در کالبد امام خامنه ای، عهده دار وظیفه ولایت است.»

            جمله ی فوق، احتمالاً، از دید افرادی که ارادت خاص به حضرت آقای خمینی دارند و ارادت خاص به حضرت آقای خامنه ای ندارند، جمله ای عجیب است، ولی از دید همین افراد، احتمالاً، جمله ی «خمینی روح خدا بود در کالبد زمان و روح خدا جاودانه است» (گوینده ی جمله: مرحوم حاج آقا سیداحمد خمینی) عجیب نیست و جمله ای عمیق و حاکی از حقایق عرفانی و روحانی است.

            خب؟ چه بگوئیم؟ بنده گمان می کنم، چند گروه وجود دارند در ایران:

            1) افراد ذوب در آقای خمینی، و بدون علاقه ی خاص به آقای خامنه ای؛

            2) افراد ذوب در آقای خامنه ای، و بدون علاقه ی خاص به آقای خمینی؛

            3) افراد ذوب در آقای خمینی و ذوب در آقای خامنه ای؛

            4) افرادی که نه ذوب هستند در آقای خمینی و نه ذوب هستند در آقای خامنه ای.

            و:

            و البته انواع گروههای مختلف دیگر. می خواهم بگویم:

            گفت و گو بین افراد 4 گروه فوق، اساساً دشوار و سخت، و احتمالاً همراه با تندیها و خشونتها است. بیفزائید، که گروههای فکری و اجتماعی و سیاسی و مذهبی در ایران، بیشتر از این 4 گروه است، و دشواریها و سختیها و تندیها و خشونتها در گفت و گوهایی که بین افراد مختلف از گروههای مختلف رخ می دهد، احتمالاً زیاد و بعضاً حادّ است.

            فعلاً، قصدم انتقاد به کسی نیست. من هم یک عضو این جامعه هستم. من هم معلوم نیست بتوانم در بحثهایم با افراد گروههای دیگر، پیرو تعقل و تعادل باشم. تا وقتی زمینه ی بحثهای ما گروههای مختلف، همین زمینه ی غبارآلود است، و من می خواهم شکم مخالفم را سفره کنم و مخالفم می خواهد شکم مرا سفره کند، شاید بهبود حاصل نشود در اوضاع گفت و گوها.

            سخنان امام خمینی حدود دو ماه و نیم قبل از درگذشت ایشان:

امام خمینی، دوم فروردین 1368، یک روز بعد از پیام نوروزی ی سال 1368:

«مسئولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمدارى حضرت حجت- ارواحنا فداه- است که خداوند بر همه مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد. مسائل اقتصادى و مادى اگر لحظه‏اى مسئولین را از وظیفه‏اى که بر عهده دارند منصرف کند، خطرى بزرگ و خیانتى سهمگین را به دنبال دارد. باید دولت جمهورى اسلامى تمامى سعى و توان خود را در اداره هر چه بهتر مردم بنماید، ولى این بدان معنا نیست که آنها را از اهداف عظیم انقلاب که ایجاد حکومت جهانى اسلام است منصرف کند.

مردم عزیز ایران که حقاً چهره منوّر تاریخ بزرگ اسلام در زمان معاصرند، باید سعى کنند که سختیها و فشارها را براى خدا پذیرا گردند تا مسئولان بالاى کشور به وظیفه اساسى‏شان که نشر اسلام در جهان است برسند و از آنان بخواهند که تنها برادرى و صمیمیت را در چهارچوب مصلحت اسلام و مسلمین در نظر بگیرند. چه کسى است که نداند مردم عزیز ما در سختى هستند و گرانى و کمبود بر طبقه مستضعف فشار مى‏آورد، ولى هیچ کس هم نیست که نداند پشت کردن به فرهنگ دوَل دنیاى امروز و پایه‏ریزى فرهنگى جدید بر مبناى اسلام در جهان و برخورد قاطع اسلامى با امریکا و شوروى، فشار و سختى و شهادت و گرسنگى را به دنبال دارد و مردم ما این راه را خود انتخاب کرده‏اند و بهاى آن را هم خواهند پرداخت و بر این امر هم افتخار مى‏کنند. این روشن است که شکستن فرهنگ شرق و غرب، بى‏شهادت میسر نیست.»

ملت ما هم بحمداللَّه این طور است که فشارها برایشان اشکالى ندارد

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            امام خمینی، پیام نوروزی، اول فروردین 1364:

«آن وقتى که فشار وارد مى‏آید روحها پرواز مى‏کنند به عالم دیگر، آن در فشارهاست که این طور مى‏شود. بنا بر این، یک ملتى ما مى‏خواهیم و خودشان، خود ملت ما هم بحمد اللَّه این طور است که فشارها برایشان اشکالى ندارد. اگر ما، اگر اسلام، مسلمین مثل سایر قشرهاى عالَم بودند که براى مال و منال و منصب و این طور چیزها مى‏رفتند دنبال کار و بالاخره براى شکم و براى شهوت مى‏رفتند، اگر چنانچه کسر مى‏آمد باید ناراحت بشوند. اما ملتى که براى شهادت مى‏رود، ملتى که زن و مردش عاشق شهادت هستند و فریاد شهید شدن مى‏زنند، یک همچو ملتى دیگر از اینکه فلان چیز کم است، فلان چیز زیاد است، این نمى‏نالد. اقتصادش چطور است، این مال آنهایى است که وابسته به اقتصاد هستند، دل به اقتصاد دادند. آنهایى که دل به خدا دادند، آنها این طور نیستند که دنبال این باشند که فلان چیز فراوان باشد؛ فلان چیز کم باشد، زیاد باشد، نرخش کم باشد، نرخش زیاد باشد.»

مجلس - روحانیت = ؟

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            آقای سیدعباس سیدنژاد، که ظاهراً طلبه است (زیرا وبلاگش «روتین های یک طلبه» نام دارد)، در http://rutin.blogsky.com/1390/12/01/post-137/  مورخ اول اسفند 1390 چنین نوشته است:

            «مجلس منهای روحانیت، مجلس رضاخانی

دوشنبه 1 اسفند 1390

وقتی به تصاویر دوره‌های گذشته مجلس نگاه می‌کنیم، حضور پررنگ روحانیت در صحن مجلس شورای اسلامی کاملا مشخص است. در مقایسه با عکس های دو دوره اخیر، آن چیزی که تصور می‌شود بیشتر شبیه یک فاجعه است؛ در مجلس اول نیمی از نمایندگان را روحانیون تشکیل می‌دادند، درحالی که این رقم، در دوره اخیر، کمتر از یک هفتم شده است.

چرا این اتفاق افتاد؟

بنده معتقدم بزرگترین عامل، انعکاس سیاست و رفتارهای نادرست رییس جمهورها و مدیران اجرایی چند دوره اخیر کشور است. متاسفانه غلط یا درست این ارتباط یعنی رفتار های غلط مدیران اجرایی با جایگاه روحانیت گره خورده است. چون عموم مردم اکثر کمکاری‌ها را از چشم روحانیون می‌بینند. دلیلش کاملا واضح است.

چرا روحانیتی که باید در عرصه مجلس شورای اسلامی باشد و فضا را خالی نکند، به یکباره با حضور دو رییس جمهور روحانی خلاف انتظار ظاهر شده و آنوقت می‌شود آنچه که نباید بشود؟! البته این حس در مراتب پایین تر کاملا قابل درک بود. به عنوان مثال خود من و حتی خیلی از دوستانم در دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی، هیچوقت احساس نکردیم که ایشان روحانی هستند. چون دوران ریاست جمهوری ایشان دوران خفگی روحانیت بود. بی حرمتی ها و هر آن چه که برای نزول این جایگاه در بین مردم قرار بود انجام گیرد، گرفت و چه بسا بسیاری از رفتارهای خود رییس جمهور بدتر از همه دشمنان قسم خورده نظام بود. که برای نام بردنشان در این مختصر مجالی نیست. البته دوران آقای هاشمی هم قابل بررسی است و بنده معتقدم آن دوران مقدمه‌ای برای دوران آقای خاتمی بود.

اما اینکه چرا در دوران دولت نهم و دهم این مسئله، شدت پیدا کرد خود جای بحث است!

عامل دیگر این اتفاق نامبارک کنار کشیدن روحانیون نخبه‌ی کشور در این عرصه بود. برداشت های غلط (!) از سخنان حضرت امام رحمة الله علیه و مسموم قلمداد کردن فضای سیاسی کشور، باعث شد تا این گروه فکر کنند فعالیت در این عرصه خلاف شان روحانیت و رسالت آنان است.

بسیاری از آنان حتی درسخنرانی‌ها خود طوری به مردم القا می‌کردند که شخصیت و حرفایشان هیچ ربطی به فضای سیاسی کشور ندارد و خود را فردی غیرسیاسی معرفی می‌کردند. می‌شود تصور کرد اگر این اتفاق بیفتد، در مقابل، روحانیونی وارد عرصه انتخابات می‌شوند که شایسته این جایگاه نیستند و آن ‌وقت با کمترین رای ممکن از دور خارج شده و این خود باعث مضحکه برخی از نامزدها، گروه های سیاسی و یا حتی عموم مردم شود و یا اگر انتخاب شوند آنچه که باید از یک روحانی در مجلس توقع داشت را پیاده نکنند. اگر چه سابقه روحانیت در دوره های مختلف مجلس شورای اسلامی درخشان است ولی توقع بود حضور روحانیت در صحن مجلس «مدرس» وار باشد که متاسفانه در بعضی از اوقات خلاف آن مشاهده شد. وقتی روحانیِ رییس مجلس متهم به گرفتن رشوه‌ی 300 میلیون تومانی از بزرگترین مفسد اقتصادی زمان خود، می‌شود، مشخص است چه اتفاقی می‌افتد.

یکی دیگر از عوامل مخرّب دراین عرصه، حضور روحانیت در بعضی ازحزب‌ها و گروهی سیاسی مختلف بود. درحالی که سابقه روحانیت به استقلال بودنش مفتخر است. در نظر نگرفتن هیچگونه مصلحت های جزیی، جرات و جسارت، صادق بودن وبیان حقیقت از جمله شاخص های بود که انگیزه مردم را به حضور این قشر درمجلس ترغیب می کرد. و واضح است که این ویژگی با حضور در حزب خاص و سیاست خاص آن، سازگاری ندارد؛ چرا که در این موقعیت، شیوه و نحوه موضع گیری را حزب تعیین می کند، حتی اگر خلاف حقیقت باشد.

استفاده از روحانیت بی کفایت در جایگاه های حساس اجرایی (!) و همچنین قرار دادن روحانیت در پست های نازل اجرایی نیز بی‌تاثیر نبوده است. که در دولت دهم به فرمانداری و استانداری هم رسید و حتی نزدیک بود به شهرداری ها هم کشیده شود.

مسئولیت ستاد انتخاباتی بعضی از نامزدها توسط بعضی از روحانیون، از جمله مواردی است که می شود نام برد. روحانیتی که باید در فضای انتخاباتی نقش پدرانه داشته باشد با توجه به فضای غیراخلاقی ستادهای انتخاباتی، می‌شود تصورکرد که این جایگاه چقدر نزول پیدا خواهدکرد. استفاده ابزاری از روحانیت برای رسیدن به اهداف حزب، که بر اساس موقعیت و زمان رنگ عوض می‌کند بزرگترین خیانتی است که می‌شود به این لباس مقدس کرد.

با این حال، روحانیون نخبه باید بیش از هر زمانی موقعیت فضای کنونی را بشناسند و در این عرصه حضور داشته باشند. خوشبختانه در این دوره افراد زیادی وارد میدان شده‌اند که انتظار می رود مردم نیز این حساسیت را درک نموده تا خدای نکرده مجلس از حضور این قشر دلسوز خالی نماند.

لینک های مرتبط: 1 2 3

جدول مقایسه​ای تعداد نمایندگان روحانی در 8 مجلس شورای اسلامی

                                                 جدول معرفی نمایندگان روحانی کشور و تهران

اسامی مجالس

تعداد کل نمایندگان

تعداد کل نمایندگان روحانی

تعداد نمایندگان روحانی تهران

اسامی نمایندگان روحانی تهران

اول

327

164

13

آیت الله سیدعلی خامنه​ای – – اکبر هاشمی​رفسنجانی – محمدجواد حجتی​کرمانی – هادی غفاری –علی گلزاده غفوری – محمد موسوی​خوئینی​ها – علی​اکبر ناطق نوری محسن مجتهد شبستری – عبدالمجید معادیخواه – مهدی شاه​آبادی – احمد مولایی- محمود دعایی

دوم

277

153

11

اکبر هاشمی​رفسنجانی – مهدی کروبی- محمدمهدی ربانی املشی- محمدعلی موحدی کرمانی- هادی غفاری- محمود دعایی- محسن مجتهدشبستری- محمد یزدی- حسن روحانی- محمدباقر محی​الدین انواری – علی​اکبر ناطق نوری

سوم

278

85

12

اکبر هاشمی​رفسنجانی - هادی غفاری- محمود دعایی – محمدعلی صدوقی- عباسعلی عمیدزنجانی – عبدالواحد موسوی لاری- عیسی ولائی – علی​اکبر ناطق نوری- محمدعلی موحدی کرمانی – علی​اکبر محتشمی​پور- حسن روحانی- – مهدی کروبی-

چهارم

274

67

12

علی ​اکبر موسوی​حسینی – علی​اکبر ابوترابی​فرد - علی​اکبر ناطق نوری- محمود دعایی- محمدعلی موحدی کرمانی- حسن روحانی - محسن مجتهد شبستری – عباسعلی عمیدزنجانی – قربانعلی دری نجف​آبادی – سیدعلی غیوری نجف​آبادی – سیدرضا تقوی – علی موحدی ساوجی

پنجم

274

53

13

علی ​اکبر ناطق نوری- عبدالله نوری - علی​اکبر ابوترابی​فرد – علی​اکبر موسوی​حسینی - محسن مجتهد شبستری – محمدعلی موحدی کرمانی- قربانعلی دری نجف​آبادی – حسن روحانی – محمود دعایی- سیدرضا اکرمی – مجید انصاری – سیدرضا تقوی – علی موحدی ساوجی

ششم

298

35

5

هادی خامنه​ای – مجید انصاری - مهدی کروبی – سیدمحمود دعایی – سیدعلی​اکبر محتشمی​پور

هفتم

289

43

4

محمدمهدی طباطبایی – احمد احمدی – عباسعلی اختری – غلامرضا مصباحی​مقدم

هشتم

291

44

5

مرتضی آقاتهرانی – سیدرضا اکرمی – غلامرضا مصباحی – روح الله حسینیان – حمید رسایی

نهم

؟؟

؟؟

؟؟

؟؟

پ ن: یکی از اساتید بنده که سید هم هستند در یک شهرستان نامزد انتخاباتی شدند و شعاری را برای ستاد انتخاباتی خود معرفی کرده اند که  خود من به ایشان انتقاد کردم ولی الان که فکر می کنم می بینم چه شعار درستی است:

سید به مجلس می رود/ مثل مدرس می رود»

پایان نقل از وبلاگ روتین های یک طلبه.

نویسنده ی وبلاگ:

به نظرم، واضح است جناب آقای طلبه ی ارجمند، دیدگاههای سیاسی ی خود را، در نوشته اش بیان کرده است، و نگرش دینی ی ایشان هم با «لباس مقدس» نامیدن عبا و عمامه و ... شاید تا حدی روشن شود. ایشان از طرفی مجلس منهای روحانیت را مجلس رضاخانی می نامد، و از طرفی ظاهراً اگر مجلس تمام نمایندگانش روحانی باشند اما روحانی ای باشند مانند سیدمحمد خاتمی، از دید ایشان آن مجلس مجلس بدون روحانیت است، چون دید ایشان درباره ی سیدمحمد خاتمی چنین است که «هیچوقت احساس نکردیم که ایشان روحانی هستند». ایشان در نام بردن از روحانیان مجلس ششم، نام رئیس مجلس ششم، یعنی مهدی کروبی را، سومین نفر از روحانیان مجلس آورده است.

به نظر بنده، سیاست محل رقابت است، و در ایران، غیر از مقام رهبری که ظاهراً طبق قانون اساسی انتخاب ایشان یا کشف ایشان توسط مجلس خبرگان جزو «امور کشور» که «باید به اتکاء آراء عمومی اداره شود» نیست، در انتخاب سایر مقامات مانند رئیس جمهور و نماینده ی مجلس و ...، حتا با همین سیستم انتخاباتی که در ایران  وجود دارد (از نظر میزان آزاد بودن و میزان رقابتی بودن و میزان مؤثر بودن و ...)، عامل مهم در نهایت «رأی مردم و نظر مردم» است، و روحانی بودن یا روحانی نبودن نیست. آقای رفسنجانی مگر روحانی نیست؟ یک زمان در سال 1368 انتخابات را با نتیجه ی قاطع پیروز می شود. یک زمان در انتخابات مجلس سی ام می شود. یک زمان از دکتر احمدی نژاد شکست می خورد.

به نظر بنده، چه 100 درصد یا 99 درصد مجلس روحانی باشد، و چه 1 درصد مجلس روحانی باشد، و چه هیچ روحانی نباشد در مجلس، اینها شاخص و معیار و دلیل نیست که مجلس خوب است یا بد است، قوی است یا ضعیف است، رضاخانی است یا غیر رضاخانی است. مجلس را با قدرتش و با با اقتدارش و با کارکردش می سنجند، نه با تعداد روحانیان آن.

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            یک دایی داشتم. مبهم خاطرم است، چهار ساله پنج ساله این طورها بودم، منزل پدربزرگم بودم و من بودم و به نظرم چند تا نوه ی دیگر هم بودند که تقریباً سن و سال من بودند. دایی ام به همه ی ما بچه ها، به طور جدّی گفت استخوان بخورید قوی شوید ببرمتان اسکی. استخوان مرغ و استخوان در آبگوشت. این طور ذهنم است تا شاید ده دوازده سال بعد، من به فکر استخوان خوردن و قوی شدن و اسکی رفتن بودم. و ظاهراً در یک زمانی، دیگر این موضوع از فکرم بیرون رفت.

            البته من در عمرم اسکی نرفتم. آن دایی هم که به طور مبهم خاطرم است آن وعده را داد و آن تشویق را انجام داد، یکشنبه ششم فروردین 1391 در قم درگذشت. حاجی اکبر رحیمی انجیله. ایشان و همسرش، و والدین من، و خاله ام و شوهرخاله ام، و خواهر شوهرخاله ام و همسرش، سال 1365 هشت نفری با هم رفتند حج تمتع. مدتی بعد از برگشتن از حج، دایی ام منزلش در تهران را فروخت و رفت قم.

            عزیزان و رفقا لطفاً برای آن مرحوم صلوات بفرستند و حمد و سوره بخوانند.

             

کشاکش بر سر زبان بهشت

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            شاید روی اسکناس پنجاه هزار ریالی این نوشته را، کنار شکل چرخش الکترون دور هسته ی اتم (؟، که اشاره می کند به انرژی ی هسته ای؟)، دیده باشید: دانش اگر در ثریا هم باشد مردانی از سرزمین پارس بدان دست خواهند یافت پیامبر اعظم (ص). این نوشته است، و مرز ایران، و خارج از مرز ایران، در داخل افغانستان، سیاره ی زحل است (؟).

            شاید بسیاری از ما ایرانیان، این را شنیده باشیم که «دانش اگر در ثریا هم باشد مردانی از سرزمین پارس بدان دست خواهند یافت». گمان کنم گرایشی بین ما و علمای ما بوده و هست، که این روایت و دیگر روایات فارس ستایانه و فارسی ستایانه و ایران ستایانه را صادرشده از رسول الله (ص) و دیگر معصومان محمدی علیهم السلام بدانیم، و روایات ضد فارسی و ضد ایرانی را جعلیات و ساخته ی متعصبان بدانیم.

طبق http://www.tebyan.net/mobile.aspx/Comment/index.aspx?pid=31011  ایرج حسابی پسر مرحوم استاد دکتر سیدمحمود حسابی، درباره ی پدرش گفته است: «آقای دکتر اول مهر، سر کلاس بدون استثناء درس را اینطور شروع می کردند: حضرت رسول (ص) ، پیامبر عظیم الشان ما می فرمایند: «لو کان العلم فی الثریا لنا فیها رجال من فارس» اگر علم در ستاره ثریا باشد ما آنجا مردمانی را داریم از ایران.»

طبق کتاب عرفان در سوره یوسف، اثر آقای حسین انصاریان، طبق وبسایت ایشان، در http://www.erfan.ir/farsi/book/book.php?PageID=324&BookID=168   و   http://www.erfan.ir/farsi/book/book.php?PageID=325&BookID=168  :

«ائمه علیهم السلام معتقد بودند که آیات اول سوره حدید را آیندگان مى‏فهمند و به خصوص در فرمایش‏هاى خود به عالمان ایران اشاره داشتند. اتفاق افتاده که آمدند از پیغمبر یا از ائمه علیهم السلام آیات بسیار مشکل توحیدى یا کیهانى قرآن را سؤال کردند.

اگر زمان پیغمبر صلى الله علیه و آله بوده، ایشان روى سلمان دست گذاشته، فرمودند:

همشهرى‏هاى آینده او متوجه مى‏شوند چیست. «1»

(1)- تفسیر نور الثقلین: 5/ 323، حدیث 22؛ «روى ان النبی صلى الله علیه و آله قرأ هذه الایة «وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ‏» [سورة الجمعة، الآیة 3] فقیل له: من هؤلاء؟ فوضع یده على کتف سلمان و قال: لو کان الایمان فی الثریا لنالته رجال من هؤلاء.

الجوهر الثمین فی تفسیر الکتاب المبین: 6/ 412 سورة الجمعة (62): الآیات 1 الى 11؛ «و روی أن النبی صلى الله علیه و آله قرأ (الآیة 3، سورة الجمعة) فقیل من هؤلاء فوضع یده على کتف سلمان و قال لو کان العلم فی الثریا لنالته رجال من هؤلاء.»

طبق وبسایت آقای ناصر مکارم شیرازی در http://www.makaremshirazi.org/persian/library/book.php?bcc=34949&itg=66&bi=448&s=ct  :

«و أما الأحادیث التی فیها الإشارة ففی الإمام الأقدم و المجتهد الأعظم أبی حنیفة رضی الله عنه فی حدیث الصحیحین لو کان العلم فی الثریا لتناوله رجال و فی روایة رجل من فارس»

در ادامه، چند صفحه از کتاب دکتر آذرتاش آذرنوش را نقل می کنم. ظاهراً نظر ایشان این است به طور کلی روایات در تعریف و تمجید از ایرانیان و فارسها و زبان فارسی و نقاط جغرافیائی ی داخل ایران، و روایات در نکوهش از ایرانیان و فارسیان و زبان فارسی، هر دو دسته روایات، جعلی هستند.

آذرتاش آذرنوش، چالش میان فارسی و عربی سده های نخست، تهران، نشر نی، ۱۳۸۷:

«کشاکش بر سر زبان بهشت

این مبحث را که بر پایۀ احادیث نبوی استوار است، یعنی در آغاز کار قرار دارد، باید در آغاز کار خود می نهادیم. اما ترجیح دادیم که در فضای سدۀ سوم و چهارم ق. به این موضوع بپردازیم، زیرا می پنداریم که همۀ این احادیث، ساختگی اند و در همین قرن ها جعل شده اند، زیرا همین که فارسی قدر برکشید و اندک اندک به خط عربی نگارش یافت، آن نگرانی که مبادا فارسی رقیب یا حتی جایگزین عربی در نوشتارها گردد، پدید آمد.

از کشاکش میان فارسی دوستان و عربی گرایان در آغاز تقریباً هیچ اطلاعی نداریم، اما بازتاب آن ها از نیمۀ دوم قرن 4 ق. به بعد در بسیاری کتاب ها، بیش تر در قالب احادیث نبوی آشکار می شود.

محتوای این احادیث و روایات را می توان در 4 موضوع منحصر کرد: 1 ــ نخست زبان عربی است که همگان پیوسته بر آن ارج نهاده اند؛ از تازی و فارسی هیچ کس نیست که با آن ستیز کرده باشد یا حتی به چشم تعظیم در آن ننگریسته باشد. روایات در این باره بیشمار است و ذکر آن ها بی فایده؛ 2 ــ دوم احادیث نسبتاً متعددی است در بزرگداشت ایرانیان؛ 3 ــ سوم احادیثی (صفحه ی 112) است که زبان فارسی را به شدت فرو می کوبد؛ 4 ــ و سرانجام احادیثی است که زبان فارسی را ارج می هد.

ما نخست به روایات دستۀ دوم اشارتی می کنیم و سپس مهم ترین احادیث دسته های سوم و چهارم را می آوریم.

2. احادیثی که در بزرگداشت ایرانیان نقل کرده اند، یا همگانی اند و همۀ ایرانیان را دربرمیگیرد، یا محلی که تنها به یک شهر و حومۀ آن می پردازد. نقطۀ مرکزی احادیث عام، همانا سلمان فارسی است که در حقش سخنان ارجمندی بر زبان پیامبر (ص) جاری شده و خود او نیز چند جمله به فارسی گفته است. اما آن حدیثی که همه جا تکرار شده و بسیاری از دانشمندان درستی آن را تأیید می کنند، همانا حدیث «خوشۀ پروین» است: ابوهریره روایت می کند که چون سورۀ جمعه نازل شد، یاران پیامبر (ص) از او پرسیدند: مراد از «آخرین» در آن (آیۀ 3) کیست؟ حضرت دست بر زانوی سلمان نهاد و گفت: اگر علم (یا: دین، یا: ایمان در روایات دیگر) در پروین باشد مردانی از فارس بدان دست خواهند یافت (ابونعیم، 1/2-7، فارسی، 114—125). این حدیث، به ده ها گونه و در ده ها فضای متفاوت نقل شده که همۀ آن ها را می توان در اخبار اصفهان ابونعیم بازیافت. یکی از گونه های حدیث را حسین آوی (محاسن اصفهان، ترجمۀ فارسی ِ قرن 8 ق.، ص 70) چنین ترجمه کرده: «اگر ایمان را بر طاق ثریا تعلیق زنند، مردان فارس از رواق ثری فراگیرند.»

این حدیث و نظائر آن پیوسته، حتی در زمان ما، مورد سوء استفادۀ نویسندگان تاریخ ادبیات و تاریخ فرهنگ اسلامی ست: مثلاً سلطانی برای اثبات والایی مقام ایرانیان نزد پیامبر (ص) به تفصیل از آن بهره برداری کرده است (فرهنگ و مردم ایران، 323 به بعد).

احادیثی که به شهرهای ایران مربوط اند نیز بسیار متعدد و بدون تردید همه جعلی اند. اگر ابونعیم و مافروخی (محاسن اصفهان) اصفهانی بودن سلمان را بهانه ساخته حدیث معروف خوشۀ پروین را به خود بسته اند، نرشخی (صفحه ی 113) روایاتی غریب دربارۀ خراسان و شهر خود بخارا آورده: سه شهر خراسان یک پارچه بهشتی اند و صف شهیدان آنها اگر کنار هم خسبند، ده روز راه از چپ و راست و پس و پیش خواهد بود. نام عربی بخارا، فاخره است و جبرئیل به پیامبر (ص) می آموزد که چون به بسیاری شهید فخر می کند، فاخره نام یافته (تاریخ بخارا، 31—32؛ نیز دعای حضرت رسول در حق بخارا).

شهر نسبتاً کوچک تر قزوین، از نظر حدیث و خبر، بسیار توانگر است: عبدالکریم رافعی در سدۀ 7 ق.، هفت کتاب در اختیار داشته که به فضائل قزوین پرداخته بوده اند. وی موضوع فضیلت قزوین را که در این کتاب ها بسیار مفصل بوده، مختصر کرده و در دو دستۀ «اخبار و آثار» آورده است: اخبار که عمدتاً احادیث نبوی است 16 صفحه و آثار، حدود 6 صفحه را پوشانده است (1/11 ــ 13). یکی از آن احادیث را برای نمونه می آوریم: «اگر خداوند سوگند نخورده و عهد نکرده بود که پس از من پیامبری مبعوث نکند، هر آینه از قزوین هزار پیامبر مبعوث می کرد.» (1/15).

تنها نکته ای که در این کتاب ها نظر را جلب می کند، آن است که مؤلفان خواسته اند به هر بهانه که شده، به شهر خویش مشروعیت اسلامی ببخشند.

3. دل نگرانی عربی دوستان در روایت های نوع سوم به خوبی آشکار است: باید فارسی را با سخت ترین حربه که همانا حربۀ دین است فروکوفت تا در برابر زبان قرآن و زبان علم وادب عرض اندام نکند و مانعی بر سر راه عربی نگردد. شدیدترین حمله در روایتی جلوه می کند که باز از ابوهریره نقل شده: «ناخوش ترین سخن نزدیک خداوند، فارسی است. زبان شیطان، زبان خوزی ست و زبان آتش نشینان، زبان بخارایی ست و زبان بهشتیان، زبان عربی ست» (أبغض الکلام إلی الله الفارسیة، و کلام الشیطان الخوزیة، و کلام اهل النار البخاریة و کلام أهل الجنة العربیة.)

دورترین نشانی که از این حدیث کوبنده یافته ایم در قرن 4، در المجروحین (صفحه ی 114) ابوحاتم محمد بستی (د 354) است (حلب، دارالوعی، بی تا، 1/129)، اما او بی درنگ می افزاید: «این حدیث جعلی است و در کلام پیامبر خدا (ص) هیچ ریشه ای ندارد.» حدود 30 سال پس از او، مقدسی (تقاسیم، 418) همان را، به آن که به جعلی بودنش اشاره کند، در کتاب خود آورده است. قرن 5 ق، شیرویۀ دیلمی (د 509 ق) از قول عبدالله بن عمر نقلش کرده (الفردوس بمأثور الخطاب، بیروت، 1986، 1/368). در قرن 8 ق، ذهبی چند بار بر جعلی بودن آن تأکید کرده (الکشف الحثیث، بیروت، 1407 ق، 1/69؛ الاحادیث المختارة، 24). در کتاب دوم ذهبی، بخش اول حدیث آمده، و نام کامل کتاب، سستی حدیث را روشن می کند: «احادیث برگزیده از مجموعۀ احادیث جعلی جوزقانی و ابن جوزی». (قس: ذهبی، میزان الاعتدال، بیروت، 1995، 1/388).

از این سند ِ قرن چهارمی، روایت کهن تری از نیمۀ اول قرن 3 ق در دست داریم که در مصنّف ِ ابوبکر عبدالله بن محمد بن ابی شیبه (د 235 ق) آمده (ریاض، 1409 ق، 5/299). وی نخست می گوید: «هنگامی که [اهل حدیث] گرد هم جمع می شدند، دوست نداشتند که کسی، حدیث نیکوی خود را به زبان فارسی بیان کند.» نیز: پسر سعد بن ابی وقاص چون شنید که گروهی به فارسی سخن می گویند، گفت: «چه شده است که این مجوسان، پس از آیین حنیف، به خود اجازۀ فارسی گویی داده اند.» روایت سوم این مؤلف مشهورتر است: از قول عمر آورده است که: «هر کس به فارسی سخن بگوید، زبانش تباه گردد، و چون زبانش تباه شد، مردانگی از وی برود.» نکتۀ جالب توجه آن که همین روایت را تفلیسی در قانون ادب خود که فرهنگی عربی ـ فارسی است نقل کرده گوید: «پیامبر (ص) فرمود: هر کس به فارسی سخن گوید، زبانش عیبناک شود و مردانگی اشبرود ...» و این نهی است از فارسی آموختن. در اخبار فردوس آمده است ... که پیامبر فرمود: عربی بیاموزید و فارسی نیاموزید؛ هر کس فارسی آموزد، دلش سخت و زبانش تباه گردد (قانون ادب، 20. ترجمه فارسی روایات از ماست). در یکی از روایات مربوط به مغیرة بن (صفحه ی 115) شعبه، آن جا که [.....]

[.....] 4. اما فارسی دوستان، حتی آنانی که به زبان عربی تألیف می کردند، در برابر این یورش خانمانسوز بی کار ننشستند و با همان حربه به دفاع از خود برخاستند. نکته ای که باز باید بر آن تأکید کرد، این است که ایشان هیچگاه نسبت به زبان عربی بی حرمتی روا نداشتند.

نخستین منبع که ترجمه و تفسیر رسمی (معروف به ترجمۀ تفسیر طبری) است، فارسی را به اندازۀ عربی، اصیل و کهن می سازد و می گوید (1/5): این زبان پارسی از قدیم باز دانستند از روزگار آدم تا روزگار اسماعیل ... همۀ پیغامبران و ملوکان زمین به پارسی سخن گفتندی»، و سپس می افزاید که هم اسماعیل بود که اول بار به عربی سخن گفت.

پس از آن، فارسی را زبان خدا و رقیب جدی عربی (زبان قرآن) پنداشتند و این حدیث را آوردند که «هرگاه خداوند خشمناک باشد، به عربی وحی می فرستد و چون خوشنود باشد، به فارسی» (ذهبی، احادیث مختارة، 24 با ارجاع به ابن عدی، الکامل، 2/17 ــ 18؛ ابن الجوزی، فی الموضوعات، 1/110 ...؛ نیز ن.ک.: شاکد، Zoroastrian ، 149). [.....] (صفحه ی 117)

[.....] فارسی دوستان تردید نداشتند که زبان مردم بهشت، فارسی، یا فارسی و عربی بوده است. در حدیث بسیار معروفی که به چند گونه روایت شده، آمده است که «زبان (کلام، لسان) بهشت نشینان، عربی و فارسی دری (یا: و سپس فارسی دری) است (حصکفی، الدر المختار،  بیروت، 1386، 1/521؛ برهان قاطع، ذیل «دری» ...). برخی از منابع، کلمۀ عربی را از حدیث انداخته زبان بهشت را یکسره فارسی کرده اند (واعظ بلخی، 29، 17؛ محبی، خلاصة الاثر، 4778؛ برهان قاطع، همانجا ...).

برای آن که اعتبار و تقدس فارسی مسلم تر شود، کوشش دیگری نیز کرده اند، از این قرار که آن را زبان معمول میان فرشتگان آسمان قرار داده اند. محمد بلخی (ترجمۀ فارسی ِ فضائل بلخ، ص 29) عبارات واعظ بلخی را چنین ترجمه کرده: «ملائکه در گردش عرض عظیم اند، کلام ایشان به فارسی دری ست ... پارسی دری زبان اهل بلخ است.» (نیز ن.ک.: برهان قاطع، همانجا). [.....] (صفحه ی 118)»