وقتی تمام اختیارات «حتی اختیار فکر» در یک شخص متمرکز گردید

                    بسم الله الرحمان الرحیم.

            خاطرات نصرالله انتظام: شهریور 1320 از دیدگاه دربار، به کوشش محمدرضا عباسی و بهروز طیرانی، انتشارات سازمان اسناد ملی ایران، 1371:

            «وقتی تمام اختیارات حتّی اختیار فکر در یک شخص متمرکز گردید و وزیران و سفرا و اطرافیان را یارای اظهار نظر و عقیده نماند، هر قدر که قائد و پیشوا (صفحه ی 13) بصیر و دانا باشد باز از سهو و غفلت در امان نمی ماند.

تأسف در اینست که رجال و بزرگان دنیا مخصوصاً زمامداران ما هیچ وقت از این تجربیات درس عبرت نمی گیرند و تصوّر می کنند در فهم و تشخیص از همه بالاتر و برترند، خود را از هر سهو و خطائی در امان می دانند و بر اثر همین خوت دچار سرنوشت گذشتگان می شوند. (صفحه ی 14)»

پایان نقل قسمتی از خاطرات نصرالله انتظام.

نویسنده ی وبلاگ:

در موضوع ارتباط برقرار کردن یا نکردن با آمریکا، و خواستن یا نخواستن انرژی ی هسته ای (با وجود خطر شدید جنگ احتمالی و آسیبهای بسیار زیاد)، فصل الخطاب ملت ایران هستند، و چه خوب است اگر رفراندوم آزاد و نظرسنجی توسط نهادهای بی طرف و غیر حکومتی انجام شود و اراده ی ملت ایران (= فصل الخطاب) در این موضوعات مشخص شود.

از دیدگاه قانونی، در موضوع ارتباط برقرار کردن یا نکردن با آمریکا، من البته نمی دانم طبق کدام قانون، ارتباط برقرار کردن یا نکردن با کشورها (از جمله آمریکا)، از اختیارات رهبر معظم ایران است، اما اگر ارتباط برقرار کردن با آمریکا را مصداق «سیاستهای کلی ی نظام» بدانند، و اگر قانون اساسی را مبنا بدانند، آنگاه ارتباط برقرار کردن با آمریکا، که یکی از سیاستهای کلی ی نظام است، تعیینش طبق نص اصل ۱۱۰ قانون اساسی در دو مرحله انجام می شود:

یک) مشورت مقام رهبری با مجمع تشخیص مصلحت نظام،

دو) تعیین حکم ارتباط برقرار کردن یا ارتباط برقرار نکردن با آمریکا توسط مقام رهبری «پس از مشورت مقام رهبری با مجمع تشخیص مصلحت نظام».

یعنی:

ظاهراً این تأکیدهای مقامات سیاسی (از جمله آقای دکتر علی اکبر ولایتی) و مقامات عبادی (از جمله امام جمعه ی محترم موقت تهران آقای سیداحمد خاتمی) که ارتباط با آمریکا فقط جزء اختیارات مقام رهبری است، وقتی صحیح است که قانون اساسی ملاک سخن گفتن مقامات محترم نباشد. باز هم توضیح:

طبق قانون اساسی، ظاهراً، از وظایف و اختیارات مقام رهبری تعیین حکم ارتباط برقرار کردن یا برقرار نکردن با کشورها (از جمله آمریکا) نیست، و اگر هم ارتباط با آمریکا از مصداقهای «تعیین سیاستهای کلی ی نظام» تلقی شود، در این حالت هم این موضوع جزء اختیارات مشترک مقام معظم رهبری و مجمع تشخیص مصلحت نظام است، و مقام معظم رهبری حتماً باید با مجمع مشورت کند در این موضوع و پس از مشورت، حکم را تعیین و ابلاغ بفرماید.

گـــَــنز

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            آقا یا خانم شهر براز، نویسنده ی وبلاگ شهر براز، در http://shahrbaraz.blogspot.de/2010/12/blog-post_04.html ، واژه ی گـــَــنز را پیشنهاد و معرفی کرده است، که معادل thesaurus به کار رود. گفته اند:

            «کاش کمی هم تلاش و دقت می‌کردند و اصطلاح فنی مناسب را می‌یافتند یا می‌ساختند.

واژه‌ی thesaurus در لاتین به معنای «گنج» است و در فرهنگ آریان‌پور برای آن «گنج واژ» و «واژگنج» آمده است. این واژه در انگلیسی به صورت treasure و در فرانسه به شکل trésor درآمده است. به نظر من بهتر است در زبان پارسی، همان گونه که در انگلیسی از واژه‌ای لاتین یاری گرفته شده، ما نیز از اصطلاحی در زبان پارسی میانه (پهلوی) یاری بگیریم و به جای آن «گنز» بگوییم که شکل پهلوی «گنج» است و چندان هم ناشناس نیست. این واژه‌ی پهلوی به زبان عربی رفته و به شکل «کنز» درآمده و جمع آن «کُنوز» شده است! خواجه عبدالله انصاری نیز کتابی دارد به نام «کنز السالکین» یا گنج رهپویان. در پارسی کهن (زمان هخامنشیان) نیز این واژه به شکل «گنزه» یا گزه (با نون دماغی/غُنّه) بوده است.»

            پایان نقل از وبلاگ شهر براز.

            این عزیزان، بر خلاف بیسوادهایی مانند من و بر خلاف بیسوادهایی مانند اعضای فرهنگستان زبان ایران (یکی از علاقه مندان محصولات کارخانه های واژه سازی، یعنی محصولاتی مانند «نپاهشگاه»، اخیراً در کامنت وبلاگ من گفت اعضای فرهنگستان زبان، گلگیرساز هستند)، معلومات گسترده ی خود درباره ی واژه های پهلوی و اوستائی و فارسی ی باستان و ... را، تقدیم ملت ایران می کنند.

            توجه کنید. حرفشان آقا یا خانم شهر براز این است «گنجواژه»  و «گنجینه واژه» و «اصطلاحنامه» و «تزاروس» را بهتر است کنار نهاد، و «اصطلاح فنی ی مناسب» باید یافت و ساخت، و آن اصطلاح فنی ی مناسب، «گـــَـــنز» است. و توضیحاتی هم ارائه می دهند مثلاً.

            لغت کنز (kenz) تا حدی آشنا است، اما نه برای عموم فارسی زبانها، بلکه برای افرادی که با حدیث و مشخصاً حدیث قدسی ی مشهور «کنت کنزاً مخفیاً ...» آشنا هستند، و با چند «کنز» و «کنوز» در قرآن کریم آشنا هستند، و آشنا بودن و مفهوم بودن و شفاف بودن لغت «گـــَـــنز» (ganz)، حتا از کنز (kenz) هم کمتر است.

            اما چه باک؟ مفهوم بودن و شفاف بودن، و پهلوی ی مهجور نبودن و اوستائی ی مهجور نبودن، برای افرادی که «مزداهیک» و «ناتاشتیگی» و «هندازش» و «مهرازیک» و «ایواز» و «اَزداها» و «گـــَـــنز» را می سازند و به کار می برند، چه اهمیت دارد؟ حرف که بزنی، سریع سر و کله ی صاحبان و کارمندان کارخانه هایی که این واژه ها را می سازند پیدا می شود و از امکانات محیرالعقول واژه سازی ی فارسی و از تنبل بودن فکر و ذهن امثال من سخن می گویند. امکانات هم یعنی اینها:

نپاهشگاه، به جای رصدخانه

دیسول، به جای فرمول

مزداهیک، به جای ریاضیات

هندازش، به جای هندسه

ناتاشتیگی، به جای عدم قطعیت

استانهای یگانسته ی آمریکا، به جای ایالات متحده ی آمریکا

نه ـ اتار، به جای خنثا

اُسپُریگ، به جای تمام و کامل

ایواز، به جای صرفاً

اَندراَستیک، به جای جالب

جهان ـ سهی، به جای جهان بینی

تَراداد، به جای سُنّت

واروم، به جای ذهن

اندر ـ هنباز، به جای مشترک

هَمِست، به جای کُلّ

هندیمان، به جای حاضر

ایرنگ، به جای اشتباه

ویمند، به جای حدّ

دربایه، به جای لازمه

هرویسپیگی، به جای کلـّــیّت

تُخشا، به جای جدّی

فَرویش، به جای غافل

بی از، به جای بدون

جاوَر، به جای حال

            بله. اینها را «امکانات زبان فارسی» می دانند. یکی از آقایان صاحبان یا کارمندان کارخانه های واژه سازی، خواسته به امکانات زبان فارسی واژه ی «گـــَـــنز» را هم اضافه کند.

            من گمان می کنم تلاش این عزیزان، البته واژه هایی اضافه می کند به واژگان موجود در گفتارها و نوشتارهای فارسی، اما کمکی به فارسی و کمکی به علم و دانش ما نمی کند. توجه کنید:

            اگر اشتباه نکنم، لغت adhocracy لغتی جدید است در انگلیسی، و طبعاً برای ما ایرانیان هم جدید است. خُب اگر من یا شما یا اعضای فرهنگستان زبان یا هر کس، واژه ی نسبتاً شفاف و نسبتاً مفهوم بسازیم در برابر adhocracy ، این می شود خدمت به زبان فارسی و شاید تا حدی کمک به علم و دانش هم باشد. اما این که لغت «ریاضیات» و «رصدخانه» که گویا حدود هزار سال در زبان ما به کار رفته، و عالم و عامی از آنها استفاده کرده اند و می کنند، این لغتها را با توجه به این که معادل اروپائی ی این لغتها شامل فلان اجزاء است و آن فلان اجزاء در پهلوی و اوستائی و فارسی ی باستان می شده فلان، و حالا، این شما و این واژه ی «مزداهیک» و «نپاهشگاه»، من این کار را معقول نمی دانم. البته تجربه به من نشان داده گفت و گو کردن با کسانی که دفاع می کنند از «نپاهشگاه» و «مزداهیک» و مانند آنها، بی فایده است.

تک تک ما فرزندان مام میهن

              بسم الله الرحمان الرحیم.

            احمد سمیعی، برکشیده به ناسزا، تهران، انتشارات شباویز، آبان ماه 1369، صفحه ی 7:

«تصادفا مرا [من = سیدجعفر پیشه وری] در توقیفگاه نمره ی 2 سابق، در سیاه چالی جای داده بودند که پیش از انمام ساختمان زندان قصر هایم در آن زندگی می کرد، جملات زیر که او با ناخن در دیوار سیاه چال کنده بود، هنوز هم در جلو چشم مجسم است: ایران، ای مام عزیز، تو هرگز سعادت را نخواهی دید زیرا فرزندان تو فاسد و پست شده اند.

(هایم، نماینده ی اقلیت کلیمی دز دوره ی پنجم قانون گزاری، که با این که نماینده ی مجلس بود و قانوناً مصونیت داشت و می توانست در تمامی امور سیاسی دخالت کند بازداشت شد و با این که نظامی نبود کارش در محکمه ی نظامی رسیدگی شد و پس از هفت سال زجر و مشقت اعدامش کردند.)»

پایان نقل از کتاب برکشده به ناسزا (طبق توضیح داخل کتاب، عنوان کتاب برگرفته از این شعر فردوسی است:

سر ناسزایان برافراشتن

وزایشان امید بهی داشتن

سر رشته ی خویش گم کردن است

به جیب اندرون مار پروردن است)

نویسنده ی وبلاگ:

واقعاً، ما این همه می گوئیم و می سُرائیم مام میهن مام میهن مام میهن، اما به کجا رسیده ایم؟

من، در حد یک نظریه، گمان می کنم مُصلحان و مُشفقان و اندیشمندان و شاعران ما در قرنهای گذشته و قبل از مشروطیت و بعد از مشروطیت و تا همین زمان، چون اصولاً عاجز بودند از حل مشکلات فردی و اجتماعی ی ما، بیش از حد پناه بردند و می برند به «مام میهن». مام میهن شاید در واقع مفهومی انتزاعی و ذهنی است، و آنچه عینی و کاملاً واقعی است «تک تک ما فرزندان مام میهن» هستیم. نگاهی کنیم به رفتارهای روزانه ی مان. اگر، متأسفانه، چنین باشد که اکثر «تک تک ما فرزندان مام میهن» ناانسان و فاسد و پست و بی فرهنگ و بی تمدن و «صبح بگو مرگ بر ایکس شب بگو درود بر ایکس» باشیم، خب «مام میهن» که از «تک تک ما فرزندان مام میهن» ایجاد شده، چه کوفتی خواهد بود و چه کسی قرار خواهد بود این مام میهن را دریابد و ناجی ی آن باشد؟

ما، به دلایل مختلف، ظلمها و فسادهای مختلف را در حد «خبر» می شنویم و از آنها می گذریم، و بسیار پناه می بریم به «مام میهن». من ابداً مخالفت با مفهوم «مام میهن» ندارم. ابداً. اما مام میهن از ما نمی خواهد نام او لقلقه ی زبان ما و قسمتی از شعرها و دکلمه ها و مرثیه های ما باشد، بلکه می خواهد «تک تک ما فرزندان مام میهن» اکثرمان انسان و خوب و شریف و بافرهنگ و باتمدن باشیم. شما ببینید از تاریخ گند و کثافت میهن ما، مام میهن که از آن بیرون کشیده می شود، موجودی زیبا و روشن و دوست داشتنی است یا موجودی شلاق خورده و تباه؟

آیا مملکت ما تقریباً در تمام دوران تاریخش، با هر اسمی که هر دوران داشته، کم و بیش «مملکت مردمان استکان فروشونده» نبوده؟:

یادداشتهای روزانه از محمّدعلی فروغی، به کوشش ایرج افشار، تهران، نشر علمی، 1390، صفحه ی 141:

«این است شاه ما

محقق الدوله می گفت این روزها در حضور اعلیحضرت یک نفر را استیکان به مقعدش کرده اند. تمام فرو رفته و نتوانسته اند بیرون آورند. دکتر ادکاک [را] آورده اند که درآورد. در ضمن ِ کار شکسته است و به مناسبت این مطلب گفت فخرالملک را چندی قبل تخم مرغ به مقعدش کرده اند بعد به حضور رفته تخم کرده است. این است شاه ما و ذوق و سلیقه و تفنّن و عیش او و اینها هستند رجال ما و این است مملکت ما خداوند اصلاح کند.»

چرا تظاهرات علیه فیلم موهن ، در ایران کشته به جا نگذاشت؟

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            روزنامه ی اسرار، دوم مهر 1391، صفحه ی 3:

            «تظاهرات پاکستانی ها علیه فیلم موهن 19 کشته بر جای گذاشت»

            پایان نقل خبر.

            نویسنده ی وبلاگ:

            به نظرتان چرا در پاکستان، و شاید کشورهای دیگر، تظاهرات علیه فیلم توهین به حضرت محمد (ص) منجر به کشته شدن مردم و کشته شدن پلیس می شود، اما در ایران چنین اتفاقی نمی افتد.

            گمان می کنم جوابش این است:

            در ایران تظاهرات توسط حکومت سازماندهی می شود. حکومت اعلام می کند فردا امت غیور ایران پس از مراسم عبادی سیاسی ی نماز جمعه در تظاهرات خروشان علیه فیلم موهن شرکت خواهند کرد. آن تعداد از مردم هم که قرار است در چنین تظاهراتی شرکت کنند، شرکت می کنند. معمولاً هم تظاهرکنندگان عکس آقای خامنه ای و آقای خمینی را در دست دارند و معمولاً چفیه هم بر گردن می اندازند. معمولاً پرچم آمریکا و اسرائیل ــ و عنداللزوم پرچم کشور دیگر ــ را آتش می زنند. معمولاً بر آمریکا و اسرائیل ــ و عنداللزوم کشور دیگر و مقام دیگر و نهاد دیگر ــ «مرگ بر» می گویند.

            خب چنین تظاهراتی، ظاهراً امکانش در حد صفر است که به کشته شدن مردم و پلیس (و لباس شخصیها و ...) منجر شود.

            اما تظاهرات در کشورهای دیگر، اصولاً این جوری نیست. تظاهرات در کشورهای دیگر معمولاً یکی از راههای اظهار وجود مردم است. این طور یادم است در زمان حمله ی آمریکا به عراق، یکی از شل و ول ترین تظاهراتهای اعتراضی، در ایران انجام شد. اگر اشتباه یادم نمانده باشد، مردم کانادا با خشم و خروشی بارها بیشتر از ایرانیان، تظاهرات می کردند بر ضد سیاستهای جنگ طلبانه ی آمریکا.