ارتباط «خـــِرَد» و «صداقت» با نظریه ی تکامل

               بسم الله الرحمان الرحیم.

            1) ریچارد داوکینز [Richard Dawkinsساعت ساز نابینا [The Blind Watchmaker: Why the Evolution Reveals a Universe without Design]، ترجمه ی محمود بهزاد و شهلا باقری، تهران، مازیار، 1388؛ صفحه ی 355:

            «هیچ زیست شناس صادقی در واقعیت تکامل و این که همه موجودات زنده خویشاوند یکدیگرند تردید ندارد.»

2) ز. وسلوسکی [Zdeněk Veselovský متولد 1928 فوت 2006]، جهان جانوران (آیا جانوران متفاوتند؟)، ترجمه ی مصطفی مفیدی [دکتر [سید]مصطفی مفیدی، پزشک، متولد 1320]، تهران، امیرکبیر، 2535:

            «هیچ انسان خردمندی نمی تواند در نظریۀ تکامل که متجاوز از یک قرن پیش توسط داروین مطرح شد، تردید کند.» (صفحه ی 6)

            «غالباً تطبیق جانوران چنان قابل ملاحظه است که مردمان به این اعتقاد کاذب پر و بال بخشیده اند که تطبیق، نتیجۀ مشیت الاهی است. چنین کمالی به نظر می رسد که متضمن مقصودی عالی باشد. اما مقصود ربطی به این کمال ندارد. تکامل نتیجۀ تغییرات تصادفی است.» (صفحه ی 43)

            3) دکتر اصغر نیشابوری [تولد 1321، فوت 1382 طبق بهرنگ علنی در http://behrangha.persianblog.ir/post/53/تکامل موجودات زنده، دانشگاه پیام نور، 1388؛ صفحه ی 194:

            «1 ـ دیدگاهی وجود دارد که جهشها را پدیده های غیر تصادفی می داند و طبعاً تحوّل جانداران را پدیده ای برخوردار از رهبری و هدایت نوعی مرکزیّت شعور و تدبیر در عالم تلقّی می کند. در چهارچوب این دیدگاه ظهور و تحوّل جانداران و استمرار حیات آنان در روی کرۀ زمین جزیی از مجموعۀ نظام هدفمند جهانی است.

2 ـ دیدگاه دیگری وجود دارد که جهشها را به منزلۀ پیده های تصادفی و بی هدف تلقّی می کند، اغالب معتقدین به این دیدگاه سایر نظامهای جهانی را نیز ناشی از بروز وقایع تصادفی و بی هدف تلقّی می کنند.

3 ـ دیدگاه سوّمی نیز می توان تشخیص داد که جهشها را ماهیتاً وقایعی تصادفی تلقی می کند، ولی تجمّع آنها به منظور بروز تحوّلات اصلی در سیر تکاملی جانداران [را] نیازمند هدایت و رهبری می داند.»

4) سیدعباس سیدمحمدی:

ــ واقعاً چرا اگر کسی نظریه ی تکامل را قبول نداشته باشد، زیست شناسی است که صادق نیست و انسانی است که خردمند نیست؟

ــ واقعاً چرا اعتقاد داشتن به خدا و مشیّت خدا در موضوع ایجاد حیات و ایجاد میلیونها گونه موجود زنده، «اعتقادی کاذب» است که «پر و بال به آن داده اند»؟ دانشمند ارجمند آقای Zdeněk Veselovský از طریق آزمایش و پژوهش و ... این قدر مطمئن شده که خدا و خواست خدا و هدایت خدا نقشی در ایجاد حیات و ایجاد میلیونها گونه موجود زنده نقش نداشته و ندارد؟

طهارت ذاتی ی تمام انسانها؟ نجس بودن بعضی انسانها؟

                بسم الله الرحمان الرحیم.

            ظاهراً تمام یا اکثر فقیهان شیعه قائل به نجاست مشرکان و اکثر فقیهان شیعه قائل به نجاست غیر مسلمانان، و اکثر فقیهان اهل سنت قائل به طهارت انسان و تعدادی از آنها قائل به نجاست مشرکان هستند.

            مرحوم امام خمینی قائل به نجاست غیر مسلمانان است:

            استفتائات حضرت امام خمینی (ره)، جلد اول، سه جلد، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه ی مدرسین حوزه ی علمیه ی قم، پاییز 1380؛ صفحه ی 102:

            «غیر مسلمان از هر دین و مذهبی که باشد محکوم به نجاست است.»

            ظاهراً از فقیهان و اهل علم شیعه، قائل به طهارت ذاتی ی تمام انسانها هستند:

            ــ آقای محمدابراهیم جنّاتی؛

            ــ آقای سیدمحمدمحسن حسینی طهرانی؛

            ــ آقای محمد صادقی تهرانی؛

            ــ مرحوم آقای میرزا هاشم آملی (؟؛ طبق نوشته های مرحوم نعمت الله صالحی نجف آبادی در کتاب پژوهشی جدید در چند مبحث فقهی، تهران، امید فردا، 1381، فصل پنجم، بحثی مقدماتی در دربارۀ طهارت کافر، صفحه ی 189 و 190 و 191)؛

            ــ مرحوم آقای نعمت الله صالحی نجف آبادی؛

            ــ آقای احمد عابدینی.

            بنده گرایشم به دیدگاه طهارت ذاتی ی تمام انسانها است.  

                                          http://www.maktabevahy.org/handlers/Handler.ashx?PhotoID=104&Size=d 

***

            شاید بد نباشد به آنچه حجت الاسلام احمد عابدینی گفته است توجه کنید:

«

            http://www.tebyan.net/index.aspx?PID=19667&BOOKID=28720&PageSize=1&LANGUAGE=1&PageIndex=1

            بحثی درباره پاک بودن ذاتی انسان

نویسنده : عابدینی، احمد

از مباحث اختلافی بین ما شیعیان و برادران اهل سنت, مسأله پاک بودن ذاتی انسان است. بیشتر فقهای اهل سنّت, به طهارت آدمی باور دارند و شمار کمی از آنان تنها انسانهای مشرک را نجس می دانند. ولی فقهای ما, همگی, مشرکان را نجس می دانند و بیشتر آنان, افزون بر مشرکان, اهل کتاب را هم نجس می دانند. از بین مسلمانان نیز, بعضی گروهها, مانند: ناصبیان, غالیان, مجسِّمه و… را ملحق به کفّار می دانند و نجس.

به هر حال, چون مسأله پاک بودن اهل کتاب, اختلافی بود و شنیده بودم که بعضی از فقیهان بزرگ, به طهارت ذاتی آنان فتوا داده اند, در این مورد به کندوکاو پرداختم, دلیلهای دو طرف را بررسی کردم به نظر رسید که دلیلهای قائلین به طهارت, تام است و این مسأله در بسیاری از بابهای فقه, مفروغ عنه است. مطالب را در جزوه ای نوشتم, خدمت بعضی از اساتید و افاضل تقدیم کردم, تا اگر اشکالی به نظرشان می رسد بیان کنند, ولی اشکالی که بتواند اصل طهارت آنان را زیر سؤال ببرد مطرح نشد.

http://www.tebyan.net/index.aspx?PID=19667&BOOKID=28720&PageSize=1&LANGUAGE=1&PageIndex=2

            برای دومین بار, برای جمعی از طلاب و افاضل, بحث در چندین جلسه بازگو شد. و در همین بین, کتاب: نتایج الافکار فی نجاسة الکفار, که تقریرات درس آیت اللّه گلپایگانی بود1, به دستم رسید و آن هم همراه با نوشته ها بررسی و در مباحثه مطرح شد.

لکن در تمامی این مراحل, یک مسأله برایم یقینی بود و آن این که مشرکان نجسند و نجس بودن آنان از ضروریات است و احتیاجی به تدبر و تحقیق ندارد و اگر می شنیدم شخصی در نجاست آنان مناقشه می کند, می گفتم این اجتهاد در مقابل نصّ و از وسوسه های شیطان است زیرا قرآن کریم با صراحت تمام می گوید: (انما المشرکون نجس2.)

و هنگامی که می دیدم بعضی از بزرگان مانند حضرات آیات عظام: خویی و حکیم در تنقیح و مستمسک, در استدلال به آیه مناقشه کرده بودند3, می گفتم این مناقشه ها چیز مهمّی نیست و از سنخ مناقشه هایی است که علما معمولاً به ادلّه وارد می سازند و فکر می کردم که نجاست مشرکان آن قدر روشن است که حتی فکر درباره دلیلهای آن هدر دادن عمر است و موجب بازخواست در روز حساب.

برای جواب دادن به شبهه هایی که بر دلالت آیه وارد می شد, فکر کردم مواردی را که ائمه(ع) در آن موارد به این آیه تمسک کرده اند پیدا کنم و به این وسیله ثابت کنم که چون ائمه(ع) به این آیه استدلال کرده اند, پس دلالت آیه تام و تمام است. برای این منظور, از کامپیوتر کمک گرفته شد و روشن شد که در وسائل الشیعه, در هیچ روایتی و در هیچ یک از شرحهای صاحب وسائل, به این آیه تمسک نشده است*. مسأله خیلی عجیب می نمود. چطور در جوّی که اهل سنت قائل به طهارت مشرکانند و شیعه قائل به نجاست آنان است ائمه شیعه(ع) به این آیه تمسک نکرده اند؟ مگر آیه صریح در نجاست آنان نیست؟

باز برای اطمینان بیشتر یک دور مباحث مربوط به طهارت و نجاست را مطالعه کردم و از تمسک به آیه خبری نبود.

در کتاب کافی و فقیه هم, تمسک به آیه پیدا نشد, ولی سرانجام در تهذیب الاحکام4شیخ طوسی, آیه قرآن پیدا شد, ولی نه در روایات ائمه اطهار و نه در پرسشهای اصحاب ائمه, بلکه در استدلالهای شیخ طوسی, در توضیح عبارت استادش مرحوم شیخ مفید!

http://www.tebyan.net/index.aspx?PID=19667&BOOKID=28720&PageSize=1&LANGUAGE=1&PageIndex=3

            تازه در دو موردی که مرحوم شیخ, به این آیه تمسک کرده است می گوید: ظاهر آیه دلالت بر نجاست مشرکان می کند و سخنی از صراحت آیه در میان نیست.

کم کم, یقین پیشین, به شک مبدّل شد و فکر کردم که باید در این مسأله بیشتر دقت شود و مقدار دلالت آیه و سپس مقدار دلالت روایات و اجماع روشن شود. به بحث و بررسی پرداختم و سپس حاصل بررسیها را نوشتم, تا دیگران بتوانند بخوانند و درباره آن بیندیشند.

پس اکنون تصمیم بر حکم به نجاست یا طهارت آنان نیست, بلکه هدف روشن شدن مقدار دلالت دلیل است, تا اگر این دلیلها ناقص بود, نقصشان روشن شود و اگر دلیل کامل و بی نقصی یافت شد, ذکر شود.

در این جا, چند تقاضا از خوانندگان محترم دارم:

1 . پیش از خواندن تمام بحث, به محکوم و یا مناقشه کردن نپردازند. به این بحث, به عنوان یک بحث تحقیقی نظر بیفکنند و پس از خواندن و تفکر درباره درستی و نادرستی دلیلها, به اظهار نظر بپردازند.

2 . ذهنیات بدون دلیل و حجت را کنار بگذارند, چون ذهنیات و یا باورهای بدون دلیل و تمسک به کلمات عوامانه و جاهلانه, سدّ راه ادراک حقایق هستند و انسان را مجبور می کنند که بدون علم فتوا دهد و تقلید کورکورانه از عوام را اجتهاد مطلق بداند. مانند یکی از آقایان, وقتی با او درباره طهارت اهل کتاب, به گفت وگو پرداختم, گفت:

آنان بدون شک, نجس هستند. [گفتم چرا؟ پاسخ داد:] حتی عشایر و روستاییان هم می دانند که آنان نجس هستند. با این که اگر ظرفی را جلوی سگ بگذارند و سگ آن را زبان بزند, می گویند: سگ ظرف را تمیز کرد و تطهیر نمی خواهد! ولی همین عشایر که این ظرف را پاک می دانند, اگر یک یهودی از ظرف آنان چیزی بخورد, فوراً ظرف را تطهیر می کنند, پس معلوم است اهل کتاب نجس هستند و این عمل عشایر, سیره ای است مستمر, از زمان ائمه(ع) که به آنان رسیده است. تمام عشایر می گویند اهل کتاب همه نجس هستند, آن گاه تو می گویی پاک هستند.»

امام خمینی: میترسم لعنهایى که به ابلیس میکنیم خوددرآن شریک باشیم

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            یک) مرحوم امام خمینی عیناً به نقل از سی دی ی مجموعه آثار امام خمینی (ره):

                                    صحیفه امام، ج‏21، ص: 74

پیام [به ملت ایران در سالگرد کشتار خونین مکه (قبول قطعنامه 598)]

زمان: 29 تیر 1367/ 5 ذى الحجه 1408

مکان: تهران، جماران‏

موضوع: سالگرد کشتار خونین مکه و قبول قطعنامه 598

                                    صحیفه امام، ج‏21، ص: 76

            آخوندهاى دربارى و «مفتى» هاى خودفروخته- لعنة اللَّه علیهم- در کشورهاى اسلامى خصوصاً حجاز توسط رسانه‏ها و مطبوعات دست به نمایشها و سخنرانیها زده و عرصه را بر تفکر و تحقیق زائران درباره فهم و درک فلسفه واقعى حج و نیز پى‏بردن به ماجراى از پیش طراحى‏شده شیطان بزرگ در قتل میهمانان خدا تنگ خواهند نمود

دو) مرحوم امام خمینی عیناً به نقل از سی دی ی مجموعه آثار امام خمینی (ره):

                        آداب الصلوة (آداب نماز)، متن، ص: 206

از آیات شریفه استفاده شود که مبدأ سجده ننمودن ابلیس خودبینى و عجب بوده که کوس انَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنى مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ «331» («من بهتر از اویم، مرا از آتش و او را از گل آفریدى.»( اعراف/ 12)) زد، و این خودبینى اسباب خودخواهى و خودفروشى- که استکبار است- شد؛ و آن، اسباب خودرأیى- که استقلال و سرپیچى از فرمان است- شد، پس مطرود درگاه شد. ما از اول عمر شیطان را ملعون و مطرود خواندیم و خود به اوصاف خبیثه او متّصف هستیم. و در فکر آن برنیامدیم که آن چه سبب مطرودیّت درگاه قدس است در هر کسى باشد مطرود است؛ شیطان خصوصیتى ندارد، آنچه او را از درگاه قرب دور کرد ما را نگذارد که به آن درگاه راه یابیم. مى‏ترسم لعن‏هایى که به ابلیس مى‏کنیم خود نیز در آن شریک باشیم

                                http://ramkal.persiangig.com/mjm/shenasnameh-khomeini.jpg

مهمترین خدمت عارفان به اندیشه ی دینی: خدا دوست داشتنی است

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            عبدالکریم سروش، حکمت و معیشت: شرح نامۀ امام علی به امام حسن علیهما السلام، دفتر نخست، تهران، صراط، 1384:

            «... یکی از دلایلی که سبب شد تا پاره ای از فیلسوفان مغرب زمین در برابر بعضی از ادیان بشورند این بود که می گفتند نسبت انسان و خدا در این ادیان نسبت ارباب و رعیت است، و این نسبت دلپذیر و انسانی نیست. هگل در برابر دین یهود همین سخن را داشت.... (صفحه ی 194)

            ... در فرهنگ اسلامی یکی از مهمترین خدمات عارفان همین بوده که به ما آموخته اند خدا دوست داشتنی است ... (صفحه ی 195)» 

                                              http://photo.goodreads.com/books/1230833438l/575742.jpg

دین هیچ مقام فوق قانونی را به رسمیت نشناخته است

       

                  بسم الله الرحمان الرحیم.

            قُل لله ِ کَتَبَ عَلی نَفســِه ِ الّرَحمَة ِ / بگو از آن خداوند است که بر خود رحمت را مقرر داشته است (قرآن کریم، سوره ی انعام، آیه ی 12، ترجمه ی فارسی از بهاء الدین خرمشاهی).

            کَتَبَ رَبُّکُم عَلی نفســِه ِ الرَّحمَة ِ / پروردگارتان رحمت را بر خود مقرر داشته است (قرآن کریم، سوره ی انعام، آیه ی 54، ترجمه ی فارسی از بهاء الدین خرمشاهی).

            وَ رَحمَتی وَســِعَت کُلَّ شَی ء ٍ / و رحمت من همه چیز را فراگیر است (قرآن کریم، سوره ی اعراف، آیه ی 156، ترجمه ی فارسی از بهاء الدین خرمشاهی).

            لا تَقنَطوا مــِن رَحمَة ِ الله ِ / از رحمت الهی نومید مباشید (قرآن کریم، سوره ی زمر، آیه ی 53، ترجمه ی فارسی از بهاء الدین خرمشاهی).

            وَ ما أرسَلناکَ إلّا رَحمَةً لــِلعالَمینَ / و ما تو را جز مایۀ رحمت برای جانیان نفرستاده ایم (قرآن کریم، سوره ی انبیاء، آیه ی 107، ترجمه ی فارسی از بهاء الدین خرمشاهی).

***

            محسن کدیور، دغدغه های حکومت دینی، تهران، نشر نی، 1379؛ صفحه ی 570:

            «اگر ما مقامی را مافوق قانون فرض کنیم. دیگر قابل نظارت نیست، قابل سؤال نیست و از سوی دیگر، تمام اشکالات جامعه متوجه او خواهد شد[.] ببینید در هر جای دنیا اشکالی صورت می گیرد بلافاصله مقام مسئول را می طلبند که یا عوض می شود و یا استعفا می دهد اما اگر ما فردی را فوق قانون بدانیم، او در چه حوزه ای مسئول است، خطا، برای بشر طبیعی است چگونه می توان به او تذکر داد و اصلاح کرد، به نظر می رسد این فوق قانون دانستن، نشستن بشر خطاکار در جایگاه خداوند است، اوست که فوق قانون است در حالی که خداوند می فرماید: «کتب علی نفسه الرحمة» یعنی خدا مجموعه ای سنن لایتغیر وضع کرده است و به ما اعلام و واجب کرده است مانند عدالت، که خدا را با این عیارها بسنجیم[.] وقتی خدای ما قانونمند و قانونپذیر است، ما کجای کاریم که می خواهیم خودمان را مافوق قانون بدانیم، این یک سوء فهم از قوانین دینی است اما آنچه من از دین می فهمم، این است که قوانین حوزه اجتماع، همه افراد جامعه را بدون استثنا دربر می گیرد و دین هیچ مقام فوق قانونی را به رسمیت نشناخته است