قُدسی کردن امور عُرفی

                 بسم الله الرحمان الرحیم.

            دایرة المعارف فارسی، به سرپرستی غلامحسین مصاحب، جلد اول، ا ــ س، چاپ اول، 1345، چاپ پنجم، تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی، 1387، صفحه ی 1230، ستون دوم و سوم:

            «[ساسانی] IX [دین] ــ تا زمان ساسانیان، ایران دارای یک مذهب رسمی نبود، و اقوام تابعه در معتقدات مذهبی خود آزاد بودند. ساسانیان دین زردشتی را مذهب رسمی ایران قرار دادند ......... ریاست عالیه ی همه ی امور روحانی با موبدان موبد بود، که سیاست روحانی را در دست داشت. رؤسای روحانیون همیشه از میان مغان انتخاب میشدند و ــ در مقابل ساسانیان، که نسب خود را به سلاطین هخامنشی میرساندند ــ برای خود شجره ی پرافتخاری ترتیب داده بودند، و مدعی انتساب به منوچهر پیشدادی بودند. روحانیون با دخالت در امور عرفی این امور را جنبه ی مقدس و رنگ دینی میدادند؛ در همه ی امور زندگی افراد حق مداخله داشتند، و مردم عموماً آنها را مقدس شمرده احترام میکردند، و ظاهراً هیچ چیزی را درست و قانونی نمیدانستند مگر آنکه بتصدیق مغی رسیده باشد. اما اسباب قدرت روحانیون منحصر به این مراتب و به اینکه از طرف دولت حق قضاوت داشتند نبود، بلکه سبب عمده ی اقتدار آنان داشتن املاک و ضیاع و عقار و ثروت هنگفت بود، که از راه جرائم دینی و صدقات و غیره عایدشان میشد؛ افراد این طبقه، اگر هم ثروت موروثی نداشتند، بسهولت میتوانستند از عایدات مشاغل گوناگون خود توانگر شوند. در عمل این طبقه استقلال تام داشت و میتوان گفت که دولتی در دولت تشکیل داده بودند.» 

                                   The Sassanid Empire at its greatest extent, under king Khosrau II

شاگردی در کار خطیر علمی ، امری اساسی است ، نه کاری زننده

              بسم الله الرحمان الرحیم.

            سیدعباس سیدمحمدی: «دانشمندان و فیلسوفان تمدن اسلامی، شاگردی ی یونانیان را کردند، و سپس دانش و فلسه ی یونانیان را تصحیح کردند و تکمیل کردند و خلاقیت و ابتکار هم نشان دادند و دورانی طلائی را ایجاد کردند. مغرب زمین شاگردی ی یونان باستان و شاگردی ی دانشمندان و فیلسوفان تمدن اسلامی را کرد و دانش و فلسفه ی یونانیان باستان و تمدن اسلامی  را تصحیح کرد و تکمیل کرد و خلاقیت و ابتکار هم نشان داد و تا به امروز از خلاقیت و ابتکار و فعالیت علمی نایستاده است و امروز و چند قرن است که مرکز ثقل علم (فیزیک و شیمی و ریاضی و زیست شناسی و نجوم و ...) در جهان، مغرب زمین است. امیدوارم ما هم از نظر دارائی ی علمی و تکنولوژیک و ابتکار و خلاقیت و تولید دانش و تکنولوژی، با استفاده از روشهای درست و با همت و سخت کوشی و داد و ستد با غرب، یک روز با غرب برابر شویم و حتا از آن بگذریم.»

***

            

 David C. Lindberg, 1935, an American historian of science, the Hilldale Professor Emeritus of history of science at the University of Wisconsin-Madison 

 

*** 

 

 

 

            دیوید سی. لیندبرگ، سرآغازهای علم در غرب: سنت علمی اروپایی در بافت فلسفی، دینی، و تأسیساتی آن: 600 قبل از میلاد تا 1450 میلادی، ترجمه ی فریدون بدره ای، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1377:  

 

                                     http://www.coverbrowser.com/image/science-books/197-6.jpg

«در اوایل قرن دوازدهم، فیزیکدان ـ فیلسوف و مورخ شهیر پیر دوئم هنگامی که نوشت: «علمی به اسم علم عربی [منظور علم اسلامی است] وجود ندارد مردان دانشمند و فرزانۀ کیش محمدی، همیشه کم و بیش شاگردان باوفای یونانیان بوده اند، اما خودشان عاری از هر گونه اصالت و خلاقیت هستند»، [15] مورخان علم اسلامی را به چالش خواند. واضح است که دوئم برخطا بود، اما گفتۀ او، با این همه، به عنوان انگیزه برای عطف توجه به این مسئله حیاتی مفید است: ما با نگرش دقیق به این نکته که چرا ادعای دوئم غلط و خطا است، در موضعی قرار می گیریم که می توانیم مطالب مهدمی دربارۀ ویژگی دستاورد علمی اسلام فرا گیریم.

            به طور ساده این حقیقت ندارد که دانشمندان مسلمانی که دست اندرکار علم (صفحه ی 239) یونانی بوده اند «عاری از هر گونه اصالت و خلاقیت» بوده اند؛ بنابراین، یکی از پاسخهای ممکن به دوئم، برشمردن برشمردن کارهای اصیلی است که پزشکان، ریاضیدانان، و فلاسفۀ طبیعی اسلامی در این زمینه ها انجام داده اند. برای آنکه فقط یک نمونه عرضه داریم از دانشمند بزرگ مسلمان قرن یازدهم (قرن پنجم هجری) ابن هیثم نام می بریم که قوای انتقادی خود را معطوف به تقریباً تمامی دستاورد علم یونانی گردانید و آثاری فوق العاده مهم و اصیل در نجوم، ریاضیات، و نورشناسی به وجود آورد. متأسفانه ادامۀ این کار با برشمردن کارهایی که دانشمندان مسلمان در علوم مختلف پدید آورده اند، مستلزم یک کتاب چندجلدی است، و ما باید خود را به اهداف معتدل تری قانع سازیم ــ هرچند ما در صفحات بعد، و نیز در فصول آیندۀ این کتاب به آثار دانشمندان اسلامی در زمینه های خاصی از جستار علمی نظر خواهیم کرد. [16]

            اما گفتۀ دوئم نکتۀ دیگری هم برای وارد شدن به مسئله ای که ممکن است ما را به موضوع اصلی مورد منازعه برساند، در اختیار ما می گذارد. دوئم معتقد است که دانشمندان مسلمان که به علوم اَوایل علاقه مند بودند، «همیشه کم و بیش شاگردان باوفای یونانیان بودند». وی این سخن را از باب اهانت و تحقیر، و به عنوان برهانی بر اینکه مسلمانان دانشمندانی اصیل و خلاق نبوده اند، زده است؛ یعنی وی شاگردی و تلمّذ را با تلقی و دید غیر علمی ارتباط می دهد (و این چیزی از تعریف وی از علم به ما می گوید). اما ما می توانیم گفتۀ دوئم را وارونه کنیم و استدلال نماییم که مسلمانان دقیقاً با شاگردی یونانیان وارد سنّت علمی غرب شده و دانشمند یا فیلسوف طبیعی گشته اند. از این نظرگاه، شاگردی در کار خطیر علمی، امری اساسی است نه کاری زننده؛ و مسلمانان با طرد و رد سنت موجود علمی دانشمند نشدند بلکه با ملحق شدن بدان به مقامات شامخ رسیدند؛ یعنی با شاگردی و تلمّذ در پیشرفته ترین سنت علمی که تا آن زمان پدید آمده بود.

            شاگرد بودن یعنی چه؟ برای مسلمانی که می خواست دانشمند شود شاگردی به معنای اخذ روش شناسی و محتوای علم یونانی بود. علم اسلامی، کمابیش، بر شالوده ای یونانی بنا شده بود، و مطابق با اصول معماری یونانی بالا می رفت؛ مسلمانان بر آن (صفحه ی 240) نشدند که عمارتی را که یونانیان ساخته بودند فرو کشند و ویران سازند، و خود از نو چیزی بسازند، بلکه همّ خود را مصروف آن ساختند که طرحهای یونانیان را تکمیل کنند. معنای این سخن آن نیست که خلاقیت و ابتکار عمل نداشته اند؛ معنایش آن است که دانشمندان مسلمان اصالت و نوآوری خود را در تصحیح، بسط، تحلیل و به کار بستن قالب موجود به کار بردند نه در پدید آوردن قالبی نو. اگر این ورود بدی است، پس دانسته باد که بخش عظیمی از علم جدید از همین تصحیحات و بسطها در به کار بستن اصول علمی موروث تشکیل شده است؛ بریدن اساسی از گذشته امروز همان اندازه استثنائی است که در جهان اسلامی در قرون میانه بوده است.

            دانشمندان مسلمان از وابستگی و ارتباط با گذشته اگاه بودند. الکندی (فت حدود 252 ه ق/ 866 م)، دانشمند مسلمان، که در دوران خلافت چند تن از خلفای عباسی، در بغداد علوم ریاضی را دنبال می کرد، به دَین خود به پیشینیان قدیمی خود و عضویتش در یک سنت ادامه دار معترف است. الکندی می نویسد اگر گذشتگان نبودند،

            برای ما غیر ممکن بود که علیرغم همۀ شوق و همتمان بتوانیم در طی تمام عمر خود این اصول حقایق را که مبنای اساسی استنتاجات نهایی تحقیقات ما را تشکیل می دهند، گرد اوریم. گردآوری و تدوین این همه عناصر در طی قرنهای ِ متوالی، در عصور گذشته تا به روزگار ما، تحقق پذیرفته است. [1]

            ......... (صفحه ی 241)

            ........ دویست سال بعد، بیرونی (فت پس از 442 ه ق / 1050 میلادی) هنوز دربارۀ وظیفه ای که دانشمندان اسلامی بر عهده دارند می گفت: «باید خویشتن را محدود به آنچه قدمای ما بدان پرداخته اند، نکنیم، و سعی نماییم آنچه را می توان تکمیل کرد، تکمیل کنیم.» [17] (صفحه ی 242)

            بازیافت و جذب علم یونان و اسلامی (صفحه ی 291)

زمینه های یونانی و اسلامی نجوم مغرب زمین (صفحه ی 352)»

شهریور هزار و سیصد و بیست

                بسم الله الرحمان الرحیم.

            ظاهراً قرائت و روایت و گزارش غالب، در ماجرا و موضوع شهریور هزار و سیصد و بیست، این است که ارتش رضا شاه که او خیلی به ارتشی که ایجاد کرده بود می نازید، ارتشی توخالی بود و طبل توخالی بود و به یک حمله ی نیروهای بیگانه، از هم پاشید.

            من حدود یک سال است این موضوع فکرم را مشغول کرده. به نظری رسیدم، بر خلاف نظری که ظاهراً نظر غالب است.

            ایران نه در دوران صفویه نه در دوران قاجار نه در دوران مشروطیت نه در دوران جمهوری ی اسلامی، کشوری بی ارتش نبوده. و ارتشش ضعیف نبوده. در حد خودش همیشه قوی بوده. ملتش هم، در دفاع کردن از خود در حمله ی بیگانگان، قوی بوده. در شهریور 1320، شاید عاقلانه ترین کار، اعلان بی طرفی در جنگ جهانی بود، که البته رضا شاه چنین کرد. و همچنین در صورت حمله ی اَبــَرارتش هایی مانند انگلیس و شوروی، عاقلانه ترین کار چه بود؟ توجه کنید:

            آیا عاقلانه ترین کار در برابر حمله ی انگلیس از جنوب و شوروی از شمال، این بود ارتش و نیروهای مردمی یک ماه یا سه ماه یا شش ماه یا یک سال بجنگند با انگلیس و شوروی و بعد از تحمل صد هزار یا دویست هزار یا پانصد هزار یک میلیون نفر کشته، اعلان آتش بس می کردند، و انگلیس و شوروی ایران را تصرف می کردند، و بعد از یک یا دو یا سه یا پنج یا ... سال، ایران را ترک می کردند و حکومت را در اختیار رضا شاه یا شاه یا حاکم بعدی می گذاشتند؟

            آیا عاقلانه ترین کار در برابر حمله ی انگلیس از جنوب و شوروی از شمال، این بود فرمانده ی کل قوا به ارتشیان دستور دهد سلاح ها را زمین بگذارند و انگلیس و شوروی ایران را تصرف کنند و بعد از چند ماه یا بعد از یکی دو سه سال بعد ایران را ترک کنند و تقریباً حتا یک نفر از ایرانیان هم کشته نشود؟

            توجه کنید حمله ی انگلیس و شوروی به ایران، در زمان جنگ جهانی، و با میزان توانائی ی ارتش ایران در برابر آن ارتشها، خیلی تفاوت می کند با حمله ی عراق به ایران در سال 1359. در سال 1359 ایران دارای یکی از ارتش های پرتسلیحات و پیشرفته نه تنها در منطقه بلکه در جهان بود. و جمعیت ایران و امکانات ایران و به خصوص روحیه ی انقلابی ی مردم ایران در آن زمان، برتر از عراق بود. پس به نظر من هیچ تردیدی نیست که ایران در 1359 در برابر حمله ی عراق، باید قاطعانه دفاع می کرد و وارد جنگ می شد، چنان که همین کار را هم کرد.

            شاید واکنش رضا شاه در برابر حمله ی انگیس و شوروی، مانند واکنش مرحوم امام خمینی در برابر دخالت مستقیم آمریکا در جنگ عراق و ایران در اواخر جنگ بود. امام خمینی البته می توانست دستور دهد ارتش و سپاه و تمام ایرانیان بروند به جنگ آمریکا، اما آن مرحوم متوجه شد صلاح نیست ایران و آمریکا مستقیم با هم وارد جنگ شوند. خب چه طور گمان نبریم رضا شاه هم صلاح ملت ایران را در این دید وارد جنگ با انگلیس و شوروی نشود؟ چرا سپاسگزار تصمیم او نباشیم که چند ده هزار یا چند صد هزار کشته و معلول برای این ملت به یادگار باقی نگذاشت؟

برای بمب اتمی خیلی هزینه کردیم پس باید بر سر ژاپنیها بیندازیم!!

                 بسم الله الرحمان الرحیم.

Pierre Radvanyi et Monique Bordry

Histoire D’Atomes

Préface de Maurice Jacob

Paris, Édition Belin, 1988

***

Pierre Radvanyi, 1926, a nuclear physicist, active in history of science

Monique Bordry, 1931, ancienne directrice du musée Curie

Maurice Jacob (Maurice René Georges Jacob), 1933-2007, a theoretical particle physicist

 

 

 

 

                عبدالحسین نیک گهر متولد 1316

***

            پی یر رادوانی و مونیک بوردری، سرگذشت اتم، پیشگفتار از موریس ژاکوب، ترجمه ی عبدالحسین نیک گهر، تهران، انتشارات سروش، 1370: 

                                          http://multimedia.fnac.com/multimedia/images_produits/ZoomPE/4/2/1/9782701111124.jpg

            [لئو] زیلارد در صدد برمی آید با ترومن ملاقات کند. از طرف ئیس جمهور به او گفته می شود که با جیمز برنز، که وزیر امور خارجه خواهد شد، ملاقات کند .......... مرد سیاست به مرد علم می گوید که اگر از بمب استفاده نشود، مثل این است که آن همه تلاشها بی نتیجه مانده باشد. برای ساختن بمب، دو میلیارد دلار هزینه شده است؛ کنگره می خواهد نتایج همۀ این مخارج را به چشم خود ببیند. (صفحه ی 197)

            آلمان روز 8 مه 1945 تسلیم می شود. تنها ژاپن هنوز در جنگ است. پایان جنگ، قریب الوقوع به نظر می رسد. (صفحه ی 198)

            در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم، مخصوصاً در ایالات متحدۀ امریکا، دربارۀ ملاحظاتی که مهم ترین نقش را در تصمیم گیری پرزیدنت ترومن در فرو ریختن دو بمب اتمی داشته اند، بحثهای زیادی شده است، که می توان آنها را در چند جملۀ زیر خلاصه کرد: تمایل به اینکه قبل از خاتمۀ جنگ از سلاح جدیدی که فوق العاده گران تمام شده بود استفاده شود؛ اهنمام به خاتمه دادن جنگ، بدون تحمل تلفات انسانی در (صفحه ی 200) صفوف سربازان امریکایی؛ ارادۀ قدرت نمایی ایالات متحدۀ امریکا با پیش بینی برخوردهای پس از جنگ و کاستن از سهم اتحاد جماهیر شوروی در پیروزی بر ژاپن. (صفحه ی 201)

            در فرانسه، بلافاصله پس از خاتمۀ جنگ، فردریک ژولیو که از سوی ژنرال دوگل به سمت کمیسر عالی در انرژی اتمی منصوب شده بود، ساختمان پیل اتمی فرانسه را در فور دو شاتیون آغاز کرد. (صفحه ی 209)

            در مارس 1950، در استکهلم کمیتۀ جهانی هواداران صلح، به ابتکار فردریک ژولیو بیانیه ای منتشر کرد ــ که به نام «بیانیه استکهلم» معروف است ــ و در آن خواستار ممنوعیت سلاح اتمی و برقراری نظارتی برای تأمین این ممنوعیت شد. او اضافه کرد، هر دولتی که، اوّل از همه، سلاح اتمی را علیه هر کشوری به کار ببرد، مرتکب جنایتی علیه بشریت شده است. این بیانیه که مناظره های شورانگیزی را در سرتاسر دنیا برانگیخت، به امضای دهها میلیون نفر رسید. یک ماه بعد، فردریک ژولیو از تصدی وظایف کمیسر عالی انرژی اتمی برکنار شد. (صفحه ی 214)

            لئو زیلارد در پایان خاطراتش روایت می کند: «از من پرسیدند، آیا فکر می کنم که تراژدی دانشمند این است که با قدرت خود دانشهای ما را به پیش می برد تا بعداً، بشریت بتواند آنها را در مقاصد تخریبی به کار ببرد. پاسخ من این است، این تراژدی دانشمند نیست، بلکه تراژدی بشریت است.» (صفحه ی 218)  

 

                          http://wpcontent.answcdn.com/wikipedia/commons/thumb/1/1a/Atomic_bomb_1945_mission_map.svg/250px-Atomic_bomb_1945_mission_map.svg.png

چرا آمریکا بمب هسته ای را روی ژاپن انداخت ، و نه آلمان؟

                بسم الله الرحمان الرحیم.

            این طور می گویند که متفقین خبردار شدند دانشمندان آلمان به دستور هیتلر مشغول ساختن بمب هسته ای شده اند، و سعی کردند زودتر از آلمان به بمب هسته ای برسند. خُب. اما چرا بمب هسته ای را وقتی ساختند، نینداختند روی آلمان، بلکه انداختند روی ژاپن؟