لقب جدید: فیلسوف لمپن!!

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            دهها لقب و عنوان و صفت داده اند و می دهند. عناوینی مانند «سرکرده»، و دهها لقب و عنوان و صفت دیگر. یک لقب که تا به حال ندیده بودم، «فیلسوف لمپن» است.

            رجا نیوز،  http://rajanews.com/detail.asp?id=45839 ، مورخ 12 اسفند 1388 :

«هجمه مجدد فیلسوف لمپن به امام (ره) و جمهوری اسلامی

حسین حاج فرج ‌الله دباغ، معروف به عبدالکریم سروش که در محافل علمی به فیلسوف لمپن شهرت دارد، در آخرین اظهارات خود با نشریه فرانسوی لوموند، بار دیگر هجمه به بنیانگذار کبیر انقلاب و جمهوری اسلامی را در دستور کار خویش قرار داد.»

پایان نقل از رجا نیوز.

بنده یک مقدار در اینترنت بررسی کردم ببینم آن «محافل علمی»، که سروش را فیلسوف لمپن می نامند، کدامها هستند. آن طور که بنده دیدم، آن محافل علمی، تمامشان وبسایتهایی مانند رجا نیوز هستند. با دیدگاه سیاسی مانند رجا نیوز. در http://www.ahmadfardid.com/others.htm هم، چنین یافتم: «افاضات فوق علمی یک فیلسوف لمپن، سایت خدمت، 12/11/1384 .» طبق http://sadrizadeh.blogfa.com/post-5256.aspx  مورخ 16 بهمن 1384، مقاله ی «افاضات فوق علمی یک فیلسوف لمپن» درباره ی مرحوم فردید بوده، و قسمت ابتدائی ی مقاله در این آدرس منتشر شده، و خبر داده که مقاله در http://www.khedmat.ir/content/view/5822/  منتشر شده بود (البته الان در http://www.khedmat.ir/content/view/5822/ چیزی دیده نمی شود).

مرجع تقلید شیعیان جهان ، مرجع تقلید آذربایجانیها ، ...

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            ظاهراً اگر یک مرجع تقلید، حتا هزار نفر مقلد داشته باشد، ایشان را در رساله اش «مرجع تقلید شیعیان جهان» می نامند. شاید یک رسم است.

به هر حال.

            یکی از تعابیری که در مورد مرحوم آقای ... به کار می برند، این است که ایشان در آذربایجان مقلد داشت و در آذربایجان طرفدار داشت. ببخشید. مگر آقای خمینی رحمت الله علیه، چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب، در خمین و شهرهای اطراف خمین مقلد داشت و طرفدار داشت؟ مگر مرحوم آقای بهجت، در فومن و اطراف فومن مقلد و طرفدار داشت؟ مگر مرحوم آقای گلپیایگانی، در شهر گوگد و اطراف آن مقلد و طرفدار داشت؟

بر اساس چه منطقی، می گویند آقای ... در آذربایجان مقلد داشت و طرفدار داشت؟

البته من می دانم، «مراجع محلی» بوده اند. گویا قبل از انقلاب بیشتر بوده اند «مراجع محلی». یعنی مثلاً در یک شهر کوچک مقلد داشتند. اما، افرادی مانند آقای خمینی و آقای خوئی و آقای ...، این آقایان نفوذشان به عنوان مرجع تقلید، حتا از مرزهای ملی فراتر می رفت. حتا در لبنان در زمان امام موسی صدر، صحبت بوده مرجع تقلید را آقای خمینی معرفی کنند یا آقای خوئی یا آقای ... . که در نهایت، آقای خوئی را معرفی کرده بودند. (در http://www.imamsadr.ir/news/news.php?id=3741 گفته اند «مجلس اعلای شیعه پس از مشورت گسترده‌ای که با علمای لبنان انجام داده است، آیت‌الله العظمی خویی را به عنوان مرجع اول شیعه و جانشین مرحوم آیت‌الله العظمی حکیم اختیار کرده است»، و درباره ی امام موسی صدر گفته اند: «ایشان در ادامه آن مصاحبه حضرت امام و آیات عظام شریعت‌مداری و شهید صدر را در یک رده قرار داده و آنها را به عنوان مراجع درجه دوم معرفی کردند»، و در جواب به این سؤال که «آیا امام صدر به جهت علمیت، حضرت امام و آیت‌الله شریعت‌مداری را در یک ردیف می‌دانستند؟»، گفته اند «تا آنجایی که من متوجه شدم، ایشان از همان دوران تحصیل در قم، حضرت امام و آیت‌‌الله شریعت‌مداری را به جهت علمیت در یک افق و البته هوش حضرت امام و مطالعات آقای شریعت‌مداری را از دیگری بیشتر می‌دانستند.»)

            من تقریباً تردید ندارم تعابیری به صورت این که «آقای ... در آذربایجان مقلد داشت و در آذربایجان طرفدار داشت»، جزو تاکتیکها و روشهای تبلیغاتی است. روشهای تبلیغاتی که فرد مورد نظر را به عرش اعلا می رساند، و فرد دیگر را کوچک می کند. برای کوچک کردن، هزار تاکتیک و روش و فرمول وجود دارد.

            (توضیح لازم: بنده تُرک نیستم!)

نهضت آزادی

            بسم الله الرحمان الرحیم.

امام خمینی، اول شهریور 1357:

«امروز باید افراد محترم «نهضت آزادى ایران» در داخل و خارج، و جمیع جناحهاى اسلامى- ایّدهم اللَّه تعالى- بدون از دست دادن فرصت، دست در دست یکدیگر نهاده و در این امر حیاتى، که برچیده شدن رژیم‏ پهلوى است مبارزه، و بدون مناقشات، ملت را به سوى هدف غایى که ایجاد حکومت اسلامى است هدایت نمایند.»

امام خمینی، 3 دی 1357:

«این جبهه‏هاى مختلفى که دارید، هر ده تاى شما، صدتاى شما با هم جمع شدید یک اسمى روى آن گذاشتید، این اسمها را کنار بگذارید و همه با هم بشوید و یک اسم داشته باشید، و اتفاق کلمه داشته باشید، همان طورى که مى‏بینید ایران متزلزل کرده است این ابرقدرتها را، این قدرت شما هم در خارج به ایران مُنْضَم مى‏شود و بیشتر آنها متزلزل مى‏شوند لکن آنها از شما مى‏خواهند الآن استفاده کنند. استفاده از شما این است که شما را به جان هم بیندازند. این کى است؟ جبهه ملى! آن کى است؟ نهضت آزادى! آن کى است؟ جوانانِ چه! آن کى است؟ گروهِ کذا! آن کى است؟ گروهِ کذا! گروههاى مختلف، متعدد؛ پیش هر کس که بروى از دیگرى تکذیب مى‏کند؛ هر جناحى دشمن جناح دیگر است‏.»

امام خمینی، 29 فروردین 1358:

«آن که در مجلس مخالفت مى‏کرد، «جبهه ملى» نبود مدرس بود. «نهضت آزادى» نبود مدرس بود.»

امام خمینی، 30 بهمن 1366:

«در موضوع نهضت به اصطلاح آزادى مسائل فراوانى است که بررسى آن محتاج به وقت زیاد است.»

امام خمینی، 30 بهمن 1366:

«آنچه باید اجمالًا گفت آن است که پرونده این نهضت و همین طور عملکرد آن در دولتِ موقتِ اولِ انقلاب شهادت مى‏دهد که نهضت به اصطلاح آزادى طرفدار جدى وابستگى کشور ایران به امریکا است.‏»

امام خمینی، 30 بهمن 1366:

«نهضت به اصطلاح آزادى و افراد آن چون موجب گمراهى بسیارى از کسانى که بى‏اطلاع از مقاصد شوم آنان هستند مى‏گردند، باید با آنها برخورد قاطعانه شود، و نباید رسمیت داشته باشند.»

بحران ها را اعلام کردند تا خردمندانشان روی آن فکر کنند

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            مجله ی چشم انداز ایران، آبان و آذر 1390، صفحه ی 4:

            «راه برون رفت

            تجربه بشری بویژه انبیا در طول تاریخ نشان داده که در صورت پیدایش مشکلات جدی و یا بحران، چگونه با آن روبرو می شوند:

            الف ـ در تجربه بشری خطای انسانی (Human Error) امری است پذیرفته شده، بنابراین با پذیرش خطا و آنگاه ریشه یابی سعی می کنند بازشگت به راه درست را پیدا کنند، برای نمونه اواخر دوران ریاست جمهوری بوش دوم، نظام آمریکا با چهار بحران جدی روبه رو شد: بحران بی اعتمادی، بحران منفور بودن در خاور میانه، بحران مسکن و بحران کسر موازنه پرداخت. آنها ابتدا پذیرفتند که چنین بحران هایی وجود دارد، آنگاه این بحران ها را اعلام کردند تا خردمندانشان روی آن فکر کنند، سپس به ریشه یابی پرداختند تا به راه حل و یا راه برون رفت از آن بحران برسند. برون رفت از بحران بی اعتمادی را در رقابت انتخاباتی بین یک رنگین پوست (اوباما) و یک زن (کلینتون) در رقابت جستند و سپس رقابت نهایی بین کاندیدای دو حزب عمده شکل گرفت، بدین سان بود که اعتمادهای ترک خورده و تا حدی شکاف خورده را برگرداندند و استقبال چشمگیری از اوباما شد و شورش های مردمی در جامعه ای که در آستانه رکود و بحران بود موقتاً فرونشست. آنها منفور بودن خود را در خاور میانه پذیرفتند و راه حل اسلام میانه رو را برگزیدند؛ در پی آن اوباما در پارلمان ترکیه و مصر سخنرانی کرد و دیدیم زنان و دختران محجبه برای خانم کلینتون در لیبی شعار «الله اکبر» سر دادند و امریکایی ها تلاش دارند خیزش ها و بیداری مردم آن سامان را مدیریت کنند. منظور تأکید روی پذیرش، ریشه یابی و دستیابی به راه برون رفت است نه درست و نادرست بودن راه هایشان.

            ب ـ حال که ما خود را پیرو راه انبیایی می دانیم که پیشتاز توبه و انابه و حرکت برگشت پذیر بودند و در برابر مکتب جبر که راه توبه و بازگشت را می بندد مقاومت کردند تا این راه برای بشریت باز شد، پس چرا در پذیرش مشکلات و اقدام آن و ریشه یابی تا این حد قصور داریم؟ مگر آنها «رَبَنا ظَلَمنا اَنفُسنا» (اعراف: 23) را مطرح نکردند؟ مگر آیه «... رَبَّنا لا تُؤاخــِذنَا إن نَّسینا أَو أَخطأنا رَبَّنا وَ لا تَحمــِل عَلَینا إِصراً کَما حَمَلتَهُ عَلَی الَّذینَ مِن قَبلِنا» کلام خداوند در قرآن نیست؟ (بقره: 286)

            این روزها مردم کوچه و خیابان و مسئولان نظام به نحوی تلویحاً پذیرفته اند بحرانی به نام «تعادل در فساد» گریبانگیر نظام شده است، به طوری که دکتر احمد توکلی به این مضمون گفته که نظام ما وارد مرحله براندازی نرم شده است، از این رو پیشنهاد می شود که در بالاترین سطوح مملکتی خطاها پذیرفته شود و از آن مهربان ترین مهربانان راه بازگشت و دستیابی به راه برون رفت طلب گردد و مردم عزیزمان نیز در جریان امر قرار گیرند.

            «رَبَّنا آتِنا مِن لَدُنکَ رَحمَه و هَیِّ ء لَنا مِن أَمرِنا رَشَداً»، پروردگارا از سوی رحمت خویش راه رشد، برون رفت و ره یافتگی به ما ارزانی دار.»

نظراً تحقیقی ، و عملاً ...

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            دکتر محمدحسین روحانی، تفسیر کلامی قرآن، تهران، توس، 1370، صفحه ی 215 :

            «از آنچه از آغاز این رساله تا کنون گفته شده است، دو نکتۀ برجسته را به روشنی می توان بازیافت:

1. به همان گونه که در فروع دین برای استخراج احکام دینی، چهار دلیل یعنی کتاب و سنت و عقل و اجماع هست، اصول دین را نیز تنها از همان چهار مأخذ یعنی قرآن مجید، احادیث پیامبر و پیشوایان، عقل و اتفاق کلمۀ مسلمانان می توان به دست آورد که می بینیم در اینجا نامگذاری شان اندکی تفاوت پیدا می کند. آنچه مهم است این است که هم در آنجا و هم در اینجا یعنی هم در زمینۀ فقه و هم در زمینۀ کلام (جهان بینی، اصول اعتقادی و فلسفۀ دین مبین اسلام) چو نیک درنگریم می بینیم که سندیت هر سه دلیل دیگر به اعتبار قرآن مجید است. پس قرآن ستون مرکزی و بنیادی فرهنگ و معارف اسلامی است و این نکته ای است که باید در سراسر مباحث آن را در پیش چشم داشته باشیم.»

پایان نقل از کتاب مرحوم دکتر سیدمحمدحسین روحانی شهری (متولد 1315 ــ فوت 24 آذر 1378 مشهد).

نویسنده ی وبلاگ:

ــ ظاهراً از مشهورات و از عبارات پرتکرار عُلمای ما و ما است، که فروع دین تقلیدی است، و اصول دین تحقیقی است و تقلیدی نیست. مرحوم دکتر روحانی، طبق آنچه عیناً از کتاب ایشان نقل کردم، ظاهراً تعارفات را کنار گذاشته، و با وضوح و صراحت، بر «تقلیدی بودن» اصول دین تأکید کرده، یا حد اقلش این که ایشان عقلانی و تحقیقی بودن اصول دین را سومین مأخذ (مأخذ اول قرآن، مأخذ دوم احادیث) معرفی کرده است.

ــ مرحوم دکتر روحانی گفته است سندیت احادیث و سندیت عقل و سندیت اجماع، به اعتبار قرآن مجید است.

درباره ی عرضه کردن احادیث به قرآن مجید، بحثی ندارم. قبول دارم.

اما این که سندیت عقل به اعتبار قرآن مجید است، یعنی چی؟ اگر قرآن نبود، عقل سندیت نداشت؟ آیا قرآن که اعتراض می کند چرا انسانها تعقل نمی کنند، منظورش این است که «چرا عقلتان را، که بدون قرآن عقل شما سندیت ندارد، به کار نمی اندازید؟».

ــ همان طور که گفتم، ظاهراً از مشهورات و از عبارات پرتکرار عُلمای ما و ما است، که فروع دین تقلیدی است، و اصول دین تحقیقی است و تقلیدی نیست. اما:

در عمل، کارشناسان فروع دین، اگر دیدگاهها و نظریات و باورهای دیگران درباره ی اصول دین، بیش از حدی که کارشناسان فروع دین قابل تحمل بدانند با دیدگاهها و نظریات و باورهای کارشناسان فروع دین تفاوت داشته باشد، حکم ارتداد و اعدام و ... را برای دیگران صادر می کنند. حالا پس این عبارت مشهور که اصول دین تحقیقی و عقلانی است و تقلیدی نیست، یعنی چی، این می شود یک سؤال.

به هر حال، هرچند ظاهر سخن مرحوم دکتر روحانی، غیر از عبارت مشهور و پرتکرار است که «فروع دین تقلیدی است، و اصول دین تحقیقی است و تقلیدی نیست»، ولی ظاهراً ایشان یک واقعیت را گفته، که:

عملاً اصول دین هم باید تقلیدی باشد، و کارشناسان فروع دین، اصالتاً از طرف خود و کالتاً از طرف متکلمان، متولی ی کل مجموعه ی «اصول دین و فروع دین» هستند.