مکتب کمال و پیشرفت

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            تفکیک یا ترکیب؟

چند هفته است فکرم مشغول این است که بر اساس مدعیات و مطلوبها و آرمانهای مکتب تفکیک، ما اصولاً می توانیم در این جهان با مسائل و پیچیدگیهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی، پیشرفت کنیم؟

            پیشرفت کردن، فقط علم الحدیث و تفسیر قرآن که نیست. اقتصاد، که همه ی دنیا دنبالش است، آیا اصولاً باید بر اساس قرآن و احادیث پایه ریزی و مکتب سازی شود؟ «علم اقتصاد» را نمی گویم. «مکتب اقتصاد» را می گویم. واقعاً همدینان مسلمان من، فکر می کنند مکتب اقتصاد اسلام، باید عمدتاً بر اساس «تعقل قرآنی ی محض» پایه ریزی شود، یا بر اساس جست و جو در نظریات و مفاهیم اقتصاد لیبرال و اقتصاد سوسیالیستی و اقتصادهای گوناگون؟ من گمان می کنم مکتب اقتصاد اسلامی، البته باید به محکماتی مانند خمس و زکات و صدقه و انفال و دوری از ربا و به مفاهیمی مانند بیت المال توجه کند، اما تصور می کنم در مجموع، در ساختن مکتب اقتصاد اسلامی، جنبه ی «ترکیب» از جنبه ی «تفکیک» قویتر خواهد بود.

            اگر اشتباه نکنم، تأکید شدید و فراوان علمای اسلام بر مفهوم «اُمّت»، و این که ظاهراً تأکید آنها بر «حق قاطع آحاد جامعه در تعیین تمام مقدرّات سیاسی و اجتماعی»، نادر یا ناچیز است، ریشه در دیدگاهی دارد که آنچنان گرایش به مفاهیم اجتماعی ـ سیاسی ی خارج از قرآن ندارد.

            اگر بر «حق قاطع آحاد جامعه در تعیین تمام مقدرّات سیاسی و اجتماعی»، تأکید کنند، یا حتا، اشاره کنند به آن، خُب تبعاتی دارد .......... .

            در مورد مسئله ی «تفکیک یا ترکیب؟»، گمان می کنم به طور کلی دو حالت است:

            یک) مسائلی هست مانند نماز. خُب نماز را نمی شود با عبادت یهودیان و مسیحیان و ... ترکیب کرد و یک نماز جالبتر درست کرد. نمی شود. این مسائل، جای ترکیب و تلفیق ندارد.

            دو) مسائلی هست، شاید بسیاری مسائل، که اگر اسلام بخواهد «پویا» باشد (واقعاً پویا باشد، نه که اسم و شعار و تبلیغات باشد)، باید بدون واهمه و بدون هراس و بدون خجالت، از روش «ترکیب» استفاده کند. البته روش «ترکیب»، فی نفسه به معنای نشناختن مبانی ی اسلامی در هر موضوع و اعتنا کردن به آن مبانی، نیست.

            در مجموع، با اذعان به این که گمان می کنم مطلوبهای مکتب تفکیک ممکن است به نتایج خوب و مفیدی برسد، گمان می کنم ما باید به «مکتب کمال و پیشرفت» فکر کنیم. اصلاً لغت «تفکیک» از همان اول یک حصار ذهنی ایجاد می کند. من این طور تصور می کنم. گمان می کنم ما باید، هر کدام در حد خودمان، به «مکتب کمال و پیشرفت» فکر کنیم. در «مکتب کمال و پیشرفت»، مکتب تفکیک محمدرضا حکیمی و سابقون او می تواند جایی داشته باشد، و عقلانیت و معنویت مصطفی ملکیان می تواند جایی داشته باشد، و سنت گرائی ی سیدحسین نصر می تواند جایی داشته باشد، و مدرنیسم می تواند جایی داشته باشد، و حق الله جا دارد، و حق الناس و حقوق بشر جا دارد، و الی آخر.

مجذوب و مرعوب

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            در مطلبی که نقل خواهم کرد، یکی از نمایندگان مجلس قبل از انقلاب، تعبیر «یک مجلس نیم بندی که نصف آن مرعوب شده اند و نصف آن مجذوب» را در مورد مجلس آن زمان به کار برده است.

            خوشبختانه با انقلاب اسلامی ی سال 1357 ، آن دوران و آن زمان که نمایندگان مجلس یا مجذوب باشند و یا مرعوب، گذشت، و نمایندگان مجلس فقط مطیع اوامر حضرت آیت الله خمینی رحمت الله علیه و حضرت آقای خامنه ای زید توفیقه هستند و اوامر حکومتی و بیانات و رهنمودهای آن رهبر فقید و این رهبر فرزانه فصل الخطاب نمایندگان است و نمایندگان ظاهراً حتا قبل از نماینده شدن امضاء می کنند که به ولایت مطلقه ی فقیه اعتقاد قلبی و التزام عملی دارند.

            عیناً طبق پرتال استان اصفهان http://isfahanportal.ir/framework.jsp?SID=2551  :

            «مجذوب و مرعوب

          در جوامع بشری بسیارند افرادی که به اقتضای زمان و مکان در پیرامون مسائل و خصوصیات افراد اظهار نظر میکنند و قضاوت اصولی و عادلانه را فدای حب و بعض و توجه به مسائل شخصی می نمایند. قضاوت و استنباط این گونه افراد ناشی از میل و علاقۀ مفرط به شخص مورد بحث است یا رعب و هراسی آنان را از اظهار حقیقت باز می دارد. چنین افراد را در عرف اصطلاحات اهل ادب و اصطلاح مجذوب یا مرعوب می خوانند زیرا علاقه و محبت از یک طرف و ترس و رعب از طرف دیگر حجاب حقیقت شناخته شده و به همین جهات و ملاحظات، شهادت و گواهی افراد مجذوب و مرعوب بر طبق اصول و موازین حقوقی و قضایی مردود و غیر قابل قبول تلقی گردیده است.

مجذوب و مرعوب دو کلمه بیش نیست ولی چون در یکی از وقایع تاریخ معاصر ایران به مناسبتی مورد استفاده و اصطلاح قرار گرفت لذا به صورت ضرب المثل درآمد.

آقای میرزا یوسف خان صفاری ملقب به مشاراعظم و معروف به یوسف مشار از خانواده های سرشناس لاهیجان در استان گیلان و پدرش از مستوفیان صاحب کمال و معرفت بوده است. وی در دوره های تقنینیه و هفدهم نمایندگی مردم بروجرد و تهران در مجلس شورای ملی را بر عهده داشته است.

در دورۀ پنجم پس از مدتی که در مجلس خدمت کرد شغل دولتی اختیار کرده ابتدا معاون وزارت فرهنگ سابق و سپس کفیل آن وزارتخانه شد.

در دورۀ هفدهم قانونگزاری در زمان دولت دکتر محمد مصدق که عمر مجلس کمتر از دو سال بود (هشتم خرداد سال 1331 تا آذرماه سال 1332 خورشیدی) در اواخر سال 1331 خورشیدی کار مجلس هشتاد نفری تقریباً فلج بود و جلسات مرتب تشکیل نمی شد زیرا عده ای از نمایندگان در صف مخالفان دولت بوده عده ای هم ملاحظاتی داشته اند. روز یکشنبه بیست و هفتم مهرماه سال مزبور پس از رسمیت یافتن جلسه طرح پیشنهادی دولت راجع به صلاحیت دادگاه جنایی جهت رسیدگی به جرائم متهمین وقایع سی ام تیرماه مربوط به زمان حکومت قوام السلطنه مطرح گردید.

غرض دولت از طرح پیشنهادی این بود که پافشاری و مقاومت مسلحانۀ مسئولان انتظامی در واقعۀ سی ام تیرماه را که منجر به قتل و جرح عده ای از مخالفان دولت وقت شده بود در صلاحیت دادگاه جنایی تشخیص داده آنها را به عنوان جنایتکار تسلیم محکمه کند.
در این جلسه که در واقع آخرین جلسۀ مجلس بود و دیگر تشکیل نشد پس از نطقهایی که له و علیه فوریت لایحه ایراد گردید آقای یوسف مشار پشت تریبون مجلس رفت و ضمن صحبت چنین اظهار داشت:

... ولی آقای دکتر بقایی در پشت تریبون فرمودند که بنده چنین و چنان خواهم کرد. خوب، آن یک بحث دیگری است که ممکن است ایشان اقدام بفرمایند و یک عده ای را هم ببرند و کارها را انجام دهند ولی این ربطی به دادگستری و بسط عدالت ندارد. تا در مملکت خودمان دادگستری می خواهیم عدالت باید شامل حال همه کس باشد. وقتی پای عدالت آمد همه باید ساکت و صامت باشند. ببینید آن کس که قاضی است چه جور می خواهد حکومت بکند.
قنات آبادی:جناب آقای مشار، این قضایای سی ام تیر دروغ بود؟ این کشته ها دروغ بود؟ این دادگستری که شما دارید تعریف می کنید چه می کند؟ من خودم از توی گلوله ها آمدم به مجلس شورای ملی. توی خانۀ من گلوله افتاد. کسانی هستند از اصناف و تجار که همه شاهد هستند.
اینها حتی موافق نبودند که من با آن حالت بیایم اینجا. بنده با کوشش بیرون آمدم، اینجا با اعلیحضرت حرف زدم. با رییس ستاد حرف زدم. هر چه از من برمی آمد اینجا منتهای کوشش را کردم. حتی وقتی که آمدم در حوضخانه، آقایان نشسته بودند و توجه نداشتند که باید رفت دنبال این کار. نشسته بودند و نوحه و زاری می کردند و متوجه نبودند که باید این کار را کرد- کریمی: این مطالب راجع به فوریت نیست. حالا فوریتش را عرض می کنم.
عرض می کنم حالا یک همچه پیشنهادی رسیده است که هم از حیث قانون درست نیست و هم توی آن دستورالعملهایی داده شد که این طور بکنند و آن طور نکنند. یک سلسله مطالبی توی این پیشنهاد نوشته شده که از نظر قضایی درست نیست. باید یک همچه قانونی را اجازه بدهند برود به کمیسیون دادگستری، و رویش مطالعه شود به یک نحوی که مناسب با عدالت باشد بیاورند بهش رأی بدهیم والا با این عجله که تمام بیرون می روند یک کارهایی را نیم بند درست کنند و بیاورند مجلس شواری ملی رأی بگیرند در یک مجلس نیم بندی که نصف آن مرعوب شده اند و نصف آن مجذوب، نمی دانند چکار می کنند آمده است اینجا. این چه کاری است؟

کاری به دنبالۀ مذاکرات مجلس و سرنوشت طرح پیشنهادی نداریم زیرا دیگر جلسه به علت نداشتن اکثریت تشکیل نگردید و بقیۀ جریان قضیه در صورت مذاکرات آرشیو مجلس شورای ملی موجود است.

غرض این است که دو کلمۀ مجذوب و مرعوب در آن تاریخ به قدری مورد توجه ارباب قلم و اصحاب مطبوعات واقع شده بود که مدتها در پیرامون آن قلم فرسایی کرده هر دسته ای مخالفان خویش و موافقان طرف مقابل را به اقتضای حال و مقال مشمول و مصداق یکی از دو کلمۀ مزبور قرار داده اند.

رفته رفته این دو کلمۀ معمولی و متعارف بر اثر تکرار و تواتر در نطق و قلم از دایرۀ مجلس و مطبوعات خارج شده صورت ضرب المثل پیدا کرده است. »

با رساندن به موقع او به بیمارستان، زنده ماند ...

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            جمله ی «با رساندن به موقع او به بیمارستان، زنده ماند» را، با چه جملاتی تکمیل می کنید؟

            سیدمهدی میراشرافی نماینده ی مجلس شورای ملی قبل از انقلاب اسلامی و سناتور قبل از انقلاب اسلامی بود. طبق ویکیپدیای فارسی مدخل مهدی میراشرافی:

            «با وقوع انقلاب اسلامی ایران، به حکم دادگاه انقلاب اصفهان، او به همراه پسرش کیوان، محاکمه و محکوم به اعدام شد. پسرش پیش از اعدام دست به خودکشی زد که با رساندن به موقع او به بیمارستان، زنده ماند تا حکم اعدام درباره اش اجرا شود.»

            [تکمله در تاریخ 16 اردیبهشت 1391:

            طبق گفته های آقای جواد خراسانی، طبق کیهان و دفتر پژوهشهای کیهان، کیوان میراشرافی پسر سیدمهدی میراشرافی، زنده است.]

مجمع قانونی ِ تأیید مغایرتها با قانون

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            سیمحمد هاشمی، «موانع حاکمیت قانون»، در: عباس عبدی (زیر نظر) و اسماعیل خلیلی (تدوین)، معمّای حاکمیت قانون در ایران، تهران، انتشارات طرح نو، 1389، صفحه ی 272—254:

            «چهارم: نکتۀ چهارم که شاید، لاعلاج و بی درمان باشد، نهاد بسیار مطرح مجمع تشخیص مصلحت نظام است. این مجمع اتّفاقاً برای آن تأسیس شده است که در مقام حلّ اختلاف مجلس و شورای نگهبان و حل معضلات نظام، فراتر از قانون عمل کند. یعنی بر خلاف قانون اساسی رأی و نظر بدهد و تصویب کند و نظرش صائب و لازم الاجرا باشد. یعنی قانون اساسی به دست خودش نهادی را ایجاد کرده که بزرگترین ضارب بر پیکر (صفحه ی 271) قانون اساسی است. و این نکته ای است که عقلای حقوق، اندیشمندان و زمامداران باید توجّه داشته باشند که مجمع تشخیص مصلحت نظام و حل معضلات در حدّی برآید که بر پیکر قانون اساسی لطمه وارد نشود. این موضوعی است که جزو میثاقهای کشور ماست. در مقدمۀ قانون اساسی در این خصوص نوید قشنگی داده شده است: «اکنون قانون اساسی جمهوری اسلامی به عنوان بیانگر نهادها و مناسبات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه، باید راهگشای تحکیم پایه های حکومت اسلامی و ارائه دهند طرح نوین حکومتی بر ویرانه های نظام طاغوتی قبلی گردد.» یعنی نظام طاغوتی شکنندۀ قانون اساسی بوده و نظام اسلامی پرورندۀ قانون اساسی است که در واقع جبران ویرانیها را بکند. پس من فکر می کنم مجمع تشخیص مصلحت از این جهت، محل انتقاد علمی است.

            مطالبی را که عرض کردم به عنوان یک معلم مستقل گفتم، به هیچ گروه سیاسی و اجتماعی وابسته نیستم. وقتی ما در مورد موانع حاکمّیت قانون می گوییم، باید صادقانه بگوییم. (صفحه ی 272)»

امام خمینی: مردم ملّاها را مى‏خواهند براى اینکه اساس اسلام هستند

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            امام خمینی، 23 آبان 1360:

            «مردم ملّاها را مى‏خواهند؛ براى اینکه اساس اسلام هستند.»