مملکت ِ «نداشته ها»رسیده به کجا ، مملکت ِ «داشته ها»رسیده به کجا

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            هفته نامه ی اَمُرداد، شنبه 6 خورداد 1391، صفحه ی 3:

            «[پیغام خوانندگان:]

            چندی پیش نوشته ای را خواندم که به نظرم باید هم میهنانم از آن آگاه باشند. آن نوشته این بود:

            ژاپنی ها همان کلاس اول دبستان، اتمام حجت می کنند با بچه هایشان. درس اول هم جغرافیا است؛ نقشه ژاپن را می گذارند جلوی بچه ها و می گویند: ببینید این ژاپن کوچولوی ماست، ببینید! ژاپن ما نفت ندارد، گاز ندارد، معدن ندارد، زمینش محدود است و جمعیتش بسیار و ... لیست «نداشته ها» را به بچه ها گوشزد می کنند، خیلی خودمانی بچه هایشان را می ترسانند ...

            در ژاپن نظام آموزشی فهرست مشاغل مورد نیاز جامعه را از همان آغاز، به «بچه ها» گوشزد می کند، حالا این را بسنجید با کتاب های درسی و حتا رسانه های ما که از همان آغاز، در گوش بچه ها می خوانند: «ای ایران، ای مرز پرگهر، سنگ کوهت در و گوهر است» و ... در دبستان هم، نخستین درس ما تاریخ است، نه برای عبرت، بلکه برای گزارش «افتخارات گذشته». اگر گربه ی جغرافیایی را هم بگذارند جلوی بچه ها، با غرور می گویند: «بچه ها ببینید! ایران همه چیز دارد! ایران نفت دارد، گاز دارد، جنگل دارد، دریا دارد و ...»

            نتیجه اش می شود احساس «داشتن» و «غنای کامل» و آمیزه ای از تنبلی اجتماعی و حتا طلبکاری که به اشتباه به آن می گوییم غرور ملی. با این وصف، کودکان و جوانان و مدیران و نسل تازه ی ما باید برای چه «چیزی» تلاش کنند؟

            این می شود که بچه های ما فکر و ذکرشان، می شود دکتر شدن، مهندس شدن و خلبان شدن، یعنی شغل های رویایی و به شدت مادی که سود و رفاه «شخص» در آن حرف اول و آخر را می زند نه نیاز کشور.

ریاستی از تهران

            امرداد: خواننده ی گرامی خانم ریاستی، از این که بچه ها را بیهوده نباید گرفتار غرور و خودبزرگ بینی کرد با شما هم رای و هم دل هستیم. اما آگاهی درست و به جای آنان از دارایی و داشته های کشور می تواند به اعتماد به نفس کافی، تصمیم گیری درست و در نتیجه پیشرفت کشور یاری برساند. همه ی این ها نیازمند رایزنی و کوشش و تلاش کارشناسان آموزشی کشور است تا فردایی روشن را برای همه ی ایرانیان فرارو بگذارد.»

            پایان نقل پیغام یکی از خوانندگان، و جواب هفته نامه ی زرتشتی ی اَمُرداد به ایشان.

            نظر نویسنده ی وبلاگ:

            خب نشریه ی زرتشتی ی اَمُرداد، بعید است بتواند از تأکید شدید بر «گذشته»، و کوروش و داریوش و ماندانا و آناهیتا و آریایی و ...، دوری کند.

            من، متأسفانه، گمان می کنم در پیغام خواننده ی هفته نامه ی اَمُرداد، حقیقتی تلخ و دردناک وجود دارد. هرچند بزرگ بودنهای گذشته، به خودی ی خود، مانع از بزرگ بودن الان و پیشرفت الان، نمی شود، اما ظاهراً واقعیت است که یکی از چندین دلیل و چندین علت پیشرفت نکردن ما، فخر فروختن است به این که ما در «گذشته» این بودیم و آن بودیم، و این که «ایران کشور چهار فصل است» و نفت دارد و گاز دارد و معدن دارد و «همه چیز دارد» و فلان مقام در ناسا ایرانی است و فلان پروفسور در فلان جا ایرانی است.

            حتا در مورد «گذشته»ی ایران هم، گروه بندی و دسته بندی است، که گذشته ی ایران قبل از اسلام را باید ترویج کنیم، یا گذشته ی ایران بعد از اسلام را.

مرحوم دکتر مهرانگیز منوچهریان

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            خانم دکتر سناتور مهرانگیز منوچهریان در تیر ماه سال 1379 درگذشت. متن زیر را عیناً از http://zinati.eu/Dr._Mehrangiz_Manoutchehrian.htm  نقل می کنم:

«اخیرا خانم دکتر مهرانگیز منوچهریان در سن  94  سالگی در تهران درگذشت. بی تردید دکتر مهرانگیز منوچهریان یکی از مبارزترین بانوان ایران بود که در تمامی عمر خود برای تساوی حقوق زن و مرد می کوشید. دکتر مهرانگیز منوچهریان بانویی با شهامت و صریح بود که حتی در راه تساوی حقوق بانوان ایرانی از کرسی سناتوری انتصابی تهران صرفنظر کرد. او تنها سناتور از دوران مشروطیت تا به امروز ایران است که از مقام خود استعفاه کرده و با وجود اصرار فراوان حاضر نشد که استعفاه نامه خود را پس بگیرد. دکتر مهرانگیز منوچهریان بنیانگذار "اتحادیه بین المللی زنان حقوق دان ایران" بود و سالیان دراز نیز ریاست اتحادیه را برعهده داشت. دکتر مهرانگیز منوچهریان که یکبار بعد از انقلاب از کشور خارج گردید در لندن درباره استعفای خود به نویسنده چنین گفت: روزیکه لایحه گذرنامه در مجلس سنا مطرح بود به عنوان نطق قبل از دستور در مورد تعارض مواد لایحه با قانون اساسی و اصل تساوی حقوق زن و مرد و اعلامیه جهانی حقوق بشر که دولت ایران نیز به آن ملحق شده بود، مطالبی گفته و یادآور شدم که آن قسمت از این قانون که سفر زن شوهردار را به خارج از کشور موکول به اجازه از شوهر کرده است باید حذف شود و در اسلام نیز ادای واجبات دینی زن، محتاج به اجازه شوهر نیست. در این هنگام مهندس شریف امامی رییس مجلس سنا با لحنی تند گفت: «چرا از مذهب نام می برید.» و در این موقع علامه وحیدی گفت: «کفر است، کفر است.»

من گفتم: « آقای علامه وحیدی توجه داشته باشید اینجا مجلس سنا است و مسجد سپهسالار نیست.» ناگهان رییس مجلس گفت: «چرا مزخرف می گویید (به خانم منوچهریان).» گفتم: «مزخرف می شنوم. شما توانایی درک این مطلب را ندارید و اگر سانسور نباشد و جزییات این مطلب را منتشر سازند ملت ایران خوب می فهمد که شما دارید دمکراسی را خفه میکنید. در هر صورت یقین دارم که روزی این دولت در معرض بازجویی قرارخواهد گرفت.» و به آرامی تریبون مجلس سنا را ترک گفته و خطاب به خبرنگاران گفتم شما شاهد باشید و با عصبانیت از جلسه علنی مجلس سنا خارج شده و استعفای خود را از سناتوری به مجلس سنا فرستادم. به من گفته شد که ظرف 15 روز میتوانید استعفای خود را پس بگیرید که گفتم ما در عده رجوع نمی کنیم..»

با فوت مادر خانم سناتورین مهرانگیز منوچهریان که مهندس امامی و همسرش به مجلس ختم میروند و رییس مجلس سنا ضمن تسلیت میگوید در جریانات پارلمانی این قبیل گفتگوها پیش می آید و نباید دنباله آن را گرفت. خانم منوچهریان میگوید: «به ایشان گفتم اولا رییس مجلس سنا با دیگر سناتورها فرقی ندارد ... و رییس مجلس حق ندارد سخنان سناتورها را قطع کند. از طرفی من سناتور انتصابی هستم که اصالت نمایندگی من طبق قانون اساسی مشخص است. ولی در انتخاب سناتورهای انتخابی مجلس شورای ملی ایران ممکن است شبهه ای باشد ..... و با جریانی که پیش آمد احساس کردم که انجام نمایند گی در مجلس سنا برایم مقدور نیست و بهمین جهت شرحی به اعلیاحضرت نوشته که من تا کنون وکیل انتصابی شاهنشاه در مجلس بودم و دیگر انجام چنین وظیفه ای برایم مقدور نیست. چند روز بعد فرمان سناتوری را پس فرستادم که آقای معینیان بوسیله تلفن گفت این کار صحیح نیست.»

بعد از استعفای خانم دکتر منوچهریان تعدادی از شخصیتهای مملکتی در لیست انتظار سناتورهای انتصابی بوده اند که فرمان سناتوری بنام دریابد فرج الله رسایی صادر گردید که همواره در مجلس سنا از حقوق بانوان دفاع میکرد.

دکتر مهرآنگیز منوچهریان جزو نخستین بانوانی بود که عنوان سناتوری یافت و در سه دوره چهارم و پنچم و ششم، در مجلس سنا عضویت داشت.  

سایر سناتورهای زن مجلس سنا عبارت بودند از:

-          دکتر شمس الملوک مصاحب

-          هاجر تربیت

-          شوکت جهانبانی

-          زهرا نبیل

شخصیت حقوقی و علمی دکتر مهرانگیز منوچهریان

اعلام تساوی حقوق زن با مرد در سال 1342 خورشیدی

دکتر مهرآنگیز منوچهریان با انتشار کتاب (انتقاد بر قانون اساسی ایران از نظر حقوق زن) کوشید تا جامعه ایرانی را متوجه نقص های وضع حقوق زنان بکند و میخواست دولتمردان را با قوانین کشور بیشتر آشنا سازد. این کتاب که در سال 1328 خورشیدی منتشر شد (زمان محمد رضا شاه) که اداره نگارش وزارت فرهنگ او را مورد تعقیب قرار داد. ولی بعد از اعلام تساوی حقوق زن در سال 1342 این کتاب به تعداد کثیری منتشر گردید.

قانون حمایت از صغار

دکتر مهرآنگیز منوچهریان در مجلس سنا طرح قانون "حمایت از صغار" را داد که در مجلس سنا تصویب شد ولی در مجلس شورای ملی راکد ماند.

خانم دکتر مهرانگیز منوچهریان دو بار از سمت سناتوری مجلس سنا استعفاء کرد.

-          بار اول بر سر طرح حمایت از صغار (کم سن و سال)

-          بار دوم هنگام طرح لایحه گذرنامه که بین او و شریف امامی گفتگو درگرفت.

دکتر منوچهریان به عنوان یک حقوقدان در دولت منصور طرح حمایت از خانواده را به دولت داد که با مخالفت اعضای دولت روبرو شد. وزیر دادگستری وقت گفت که قصد اصلاح قانون حمایت خانواده را ندارد. پاسخ  دکتر منوچهریان به وزیر دادگستری موجب شد که سه ماه به تفرش تبعید گردد.

در دولت هویدا طرح قانون حمایت خانواده با حمایت نمایندگان زن در مجلس شورای ملی تصویب شد.

مدارج علمی دکتر مهرانگیز منوچهریان

- دریافت جایزه صلح "سازمان حقوق بشر" (1968 میلادی)

- دریافت جایزه صلح "مجمع عمومی مرکز صلح جهانی" (1971 میلادی)

- ریاست "اتحادیه بین المللی زنان حقوقدان" (1967 میلادی)

دکتر مهرانگیز منوچهریان وکیل درجه اول دادگستری و مشاور حقوقی و سناتور و جرم شناس کانون هدایت کودک و استاد حقوق جزا در مدرسه عالی حسابداری و لیسانسیه فلسفه و علوم تربیتی و همچنین لیسانسیه حقوق در رشته قضایی و دارای دکترا از دانشگاه تهران بود.

او متجاوز از 23 کنفرانس و کنگره مربوط به زنان و جرم شناسی و خانواده، در سازمان ملل متحد شرکت کرده و در چهارمین اتحادیه بین المللی زنان حقوقدان که درسال 1967 در تهران برگزار شد به ریاست اتحادیه بین المللی زنان حقوقدان انتخاب گردید.

دکتر مهرانگیز منوچهریان در مجمع عمومی سازمان ملل که در سال 1968 در نیویورک تشکیل شد موفق به دریافت جایزه صلح سازمان حقوق بشر شد.

او همچنین در پنجمین مجمع عمومی مرکز صلح جهانی درسال 1971 در بلگراد جایزه صلح  دیگری گرفت.

دکتر منوچهریان مولف و مترجم 42 جلد کتاب

دکتر مهرانگیز منوچهریان در کنفرانس زنان حقوقدان در ویرجینیای آمریکا درباره تساوی حقوق زن و مرد گفت:

«اعلامیه جهانی حقوق بشر هم، در مورد تساوی حقوق زن و مرد، مبرّی از تبعیض نیست، زیرا حتی در ماده اول میگوید: افراد باید نسبت به یکدیگر با روح برادری رفتار کنند. من به سازمان ملل پیشنهاد میکنم که بدنبال آن کلمه خواهری را اضافه کنند.»

خانم مهرانگیز منوچهریان با دکتر حسینی نژاد ازدواج کرد که حقوقدانی است برجسته که به چندین زبان خارجی تسلط و از قضات عالی مقام می باشند. دکتر منوچهریان و دکتر حسینی نژاد صاحب فرزندی نشدند.

درگذشت خانم دکتر مهرانگیز منوچهریان تولید تاسف فراوان کرد و خصوصا بانوان ایران خدمات پر ارزش او را ارج نهادند. او نمونه ای از زنان تحصیلکرده و صریح و شجاع و شایسته بود که در تمامی عمر خود برای حفظ  حقوق بانوان در ایران مبارزه قاطعانه کرد.

روانشان شاد باد و خاطره اش همواره گرامی خواهد ماند.

(بنقل از نوشته دکتر مصطفی الموتی در نامداران معاصر ایران)»

دست ملکوتی والاهی که اصل نورانی ولایت فقیه رادرقانون اساسی گذاشت

             بسم الله الرحمان الرحیم.

1) حضرت آقای سیدعلی خامنه ای، بیانات در خطبه های نماز جمعه ی تهران، عیناً طبق http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3005  :

«بنده کسى نیستم؛ این را هم بدانند؛ من هم که نباشم، هر کس دیگرى در این مقام و مسؤولیت باشد، همین ‌طور است. غیر از این امکان ندارد. آن دست ملکوتى و الهى که اصل ولایت فقیه را در قانون اساسى گذاشت، فهمید چه ‌کار مى‌کند. آن کسى که در این مسند هست، اگر همین دفاع از مصالح انقلاب و مصالح کشور و مصالح عالیه اسلام و مصالح مردم و این روحیه و این عمل را نداشته باشد، شرایط از او سلب شده است؛ آن ‌وقت صلاحیت نخواهد داشت؛ لذاست که شما مى‌بینید با همین اصل مخالفند؛ چون مى‌دانند که مسأله، مسأله اشخاص نیست. زیدى با این نام، این مسؤولیت را به‌عهده گرفته است؛ البته با او دشمنند، اما مى‌دانند که مسأله با او تمام نمى‌شود؛ او هم نباشد، یکى دیگر باشد، باز هم قضیه همین است؛ لذا با اصلش مخالفند. بدانند تا وقتى که این اصل نورانى در قانون اساسى هست و این ملت از بن دندان به اسلام عقیده دارند، توطئه‌هاى اینها ممکن است براى مردم دردسر درست کند؛ اما نخواهد توانست این بناى مستحکم را متزلزل سازد.»

2) مشروح مذاکرات مجلس شورای اسلامی، دوره ی اول، جلسه ی 192، مورخ 15 مرداد 1360، رئیس جلسه اکبر هاشمی رفسنجانی، عیناً طبق وبسایت کتابخانه و موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، http://www.ical.ir/index.php?option=com_mashrooh&view=session&id=191&page=3093&Itemid=38  :

«بیانات آقای رئیس در مورد شخصیت و خدمات شهید دکتر آیت و عدم توانائی مامورین شهربانی در حفظ جان مقامات جمهوری اسلامی ایران و همچنین تذکرات بعضی از نمایندگان به مسوولین امور

رئیس ـ بسم الله الرحمن الرحیم، امروز جای مرحوم آیت شهید دیگر مجلس در میان ما خالی است. با همه تاسفی که بر فقدان این عزیزان داریم، امروز مجلس ونمایندگان مجلس مفهوم صحیح زندگی اسلامی را ارائه می دهند که «« ان الحیات عقیده و جهاد «« براستی که نمایندگان و منزل نمایندگان و خط سیر نمایندگان محل عبور نمایندگان امروز همانند جبهه های جنگ ما در غرب و جنوب شده و چه خوشبختیم که اگر فرزندان عزیز ما با گلوله ها و ترکش های خمپاره های صدام تکریتی در جبهه ها جان میدهندما که نمایندگان مجلسیم و نمایندگان مردمیم در مرکز کشور وضعی شبیه به همان عزیزانمان در جبه داریم و این نشان هماهنگی واقعی مردم و نمایندگانشان هست. به لطف خداوند دو نفر از برادران نماینده پریروز و پریشب آقای حسنی نماینده ارومیه و برادرمان آقای علم الهدائی از شر توطئه نجات پیدا کردند و شهید زنده اند واین اخطار دیگری است به همه برادران برای تلاش بیشتر در جهت حفاظت خود و توجه به اینکه ما واقعا در سنگریم، یعنی راستی که امروز مجلس و خانه نماینده مجلس درست مثل سنگرهای خط مقدم جبهه است که نیاز به هرگونه بیداری و هوشیاری و آمادگی و دفاع دارد. چهلم شهدای مجلس است که در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی با انفجار بمب تروربزم شهید شدند. درست در آستانه چهلم، شهید آیت که کاملا با آن گروه هماهنگ بود و شاید طبیعی بود که آنجا مثل دیگران شهید می شد بعد از انجام خدمات دیگری به آنها پیوست و امروز ما جنازه شهید آیت را همراه با بزرگداشت چهلم آن عزیزانمان با هم ارج می گذاریم و تشیع می کنیم. آیت انصافا در تاریخ انقلاب ما موثر بود یعنی چهره مفیدی بود، خدماتشان را آقای کریمی در مجلس خبرگان گفتند، هر یک از آنها اساسی بود، ولایت فقیه، فرماندهی کل قوا، حکومت خط خالص اسلامی، وسپاه پاسداران را در قانون اساسی گنجاندن و خیلی چیزهای دیگر، اینها چیزهای کمی نیستند که در تاریخ زندگی یک انسان بعنوان اثر بماند. در رسوا کردن ملی گرائی در مقابل اسلام گرائی است، آقایان آیت سهم بزرگی داشت و در شکستن بت بنی صدر سهیم بود وسهم بزرگی داشت وبه همین جهت آیت را دستهای زیادی در کار آمد تا بد نام کند و انصافا آیت مظلوم شهید شد.»

3) آقای سیدحسن آیت در سال 1317 در نجف آباد متولد شد و در روز 14 خرداد 1360 (بعد از حادثه ی تروریستی ی 7 تیر 1360 و قبل از حادثه ی تروریستی ی 8 شهریور 1360) ترور شد و کشته شد.

4) باید توضیح بدهم بنده نمی دانم منظور حضرت آقای خامنه ای از «آن دست ملکوتى و الهى که اصل ولایت فقیه را در قانون اساسى گذاشت، فهمید چه ‌کار مى‌کند»، آیا اشاره به مرحوم سیدحسن آیت است، یا اشاره به مرحوم حضرت آقای خمینی است که با سخنان خود گوشزد می کرد و اخطار می کرد قانون اساسی ی بدون مقام ولی فقیه را اجازه نمی دهد به رفراندوم گذاشته شود، یا اشاره به اراده ی الاهی است که به هر شکل باعث شده ولایت فقیه وارد قانون اساسی شود، یا منظور معظم له غیر از احتمالات یادشده بوده است.

            5) گفتم حضرت آقای خمینی با سخنان خود گوشزد می کرد و اخطار می کرد قانون اساسی ی بدون مقام ولی فقیه را اجازه نمی دهد به رفراندوم گذاشته شود. شاید شنیده باشید یا خوانده باشید که ولایت فقیه را مرحوم آقای حسن آیت یا مرحوم آقای حسینعلی منتظری نجف آبادی وارد قانون اساسی کردند.

            بیانات امام خمینی را با توجه مطالعه کنید، و ببینید آیا امام خمینی اجازه می داد قانون اساسی بدون مقام ولی فقیه، به رفراندوم ملت گذاشته شود، یا هرگز اجازه نمی داد قانون اساسی بدون مقام ولی فقیه، به رفراندوم ملت گذاشته شود. توجه کنید به بیانات امام خمینی:  

 

            امام خمینی، 28 شهریور 1358، حدود دو ماه و نیم قبل از تنظیم نهائی ی قانون اساسی ی جمهوری ی اسلامی ی ایران و به رفراندوم گذاشتن آن:

            «من به همه ملت، به همه قواى انتظامى، اطمینان مى‏دهم که امر دولت اسلامى، اگر با نظارت فقیه و ولایت فقیه باشد، آسیبى بر این مملکت نخواهد وارد شد. گویندگان و نویسندگان نترسند از حکومت اسلامى، و نترسند از ولایت فقیه‏.»  

 

            امام خمینی، 28 شهریور 1358:

            «نگویید ما ولایت فقیه را قبول داریم، لکن با ولایت فقیه اسلام تباه مى‏شود! این معنایش تکذیب ائمه است؛ تکذیب اسلام است‏.»  

 

            امام خمینی، 12 مهر 1358، دو ماه قبل از تنظیم نهائی ی قانون اساسی ی جمهوری ی اسلامی ی ایران و به رفراندوم گذاشتن آن:

            «به حرفهاى آنهایى که بر خلاف مسیر اسلام هستند و خودشان را روشنفکر حساب مى‏کنند و مى‏خواهند ولایت فقیه را قبول نکنند [اعتنا نکنید] اگر چنانچه فقیه در کار نباشد، ولایت فقیه در کار نباشد، طاغوت است.»  

 

            امام خمینی، 12 مهر 1358:

            «چشم‏هایتان را باز کنید! اهل خبره چشمشان را باز کنند. کسانى که با ولایت فقیه مخالفت مى‏کنند بر خلاف این چیزى که ملت آنها را تعیین کرده است عمل مى‏کنند، وکالت ندارند در این امر. من اولى که مجلس بنا بود تأسیس بشود، و پیش‏بینى این امور را مى‏کردم. اعلام کردم که مردم جمهورى اسلامى مى‏خواهند، جمهورى غربى را [نمى‏خواهند] جمهورى کمونیستى نمى‏خواهند مردم. مردم، جمهورى اسلامى مى‏خواهند. مردم شما را وکیل کردند که جمهورى اسلامى درست کنید. کسى که مخالفت کند با احکام اسلام، مخالف با جمهورى اسلامى است؛ مخالف با رأى موکّلین هست، آنها شما را وکیل نکردند براى این امر. همه‏تان هم اگر چنانچه یک چیزى بگویید که بر خلاف مصالح اسلام باشد، وکیل نیستید؛ حرفتان قبول نیست، مقبول نیست. ما به دیوار مى‏زنیم آن حرفى را که بر خلاف مصالح اسلام باشد. آن قدرى که شما اختیار دارید در این مجلس، این است که جمهورى اسلامى را بر طبق موازین اسلامى پیاده کنید. البته راجع به امور ادارى‏اش و اینها نظر دادن هیچ مانعى ندارد. نظر دادن مانعى ندارد؛ اما اشکالتراشى و این حرفها را به مردم القا کردن که اگر چنانچه فقاهت در کار بیاید و فقیه باشد، اگر چنانچه ولایت فقیه باشد، یک بساطى لازم مى‏آید و یک بساط دیگرى.»  

 

            امام خمینی، 12 مهر 1358:

            «ولایت فقیه، تَبَع اسلام است.»  

 

            امام خمینی، 12 مهر 1358، دو ماه قبل از تنظیم نهائی ی قانون اساسی ی جمهوری ی اسلامی ی ایران و به رفراندوم گذاشتن آن:

            «ملت ولایت فقیه را مى‏خواهد، که خدا فرموده است‏»  

 

            امام خمینی، 30 مهر 1358، یک ماه و نیم ماه قبل از تنظیم نهائی ی قانون اساسی ی جمهوری ی اسلامی ی ایران و به رفراندوم گذاشتن آن:

            «قضیه ولایت فقیه یک چیزى نیست که مجلس خبرگان ایجاد کرده باشد. ولایت فقیه یک چیزى است که خداى تبارک و تعالى درست کرده است. همان ولایت رسول اللَّه هست.»  

 

            امام خمینی، 3 آبان 1358:

            «این طور ولایت فقیه از روز اول تا حالا بوده. زمان رسول اللَّه تا حالا بوده‏.»  

 

            امام خمینی، 9 آبان 1358:

            «شما موافقت کنید با این ولایت فقیه. ولایت فقیه براى مسلمین یک هدیه‏اى است که خداى تبارک و تعالى داده است. مِنْ جمله همین معنایى که شما سؤال کردید و طرح کردید که خوب، زنهایى که الآن شوهر دارند چنانچه گرفتاریهایى داشته باشند، چه باید بکنند؟ آنها رجوع مى‏کنند به آنجایى که فقیه هست.‏»  

 

            امام خمینی، 9 آبان 1358:

            «ولایت فقیه براى شما یک هدیه الهى است.»  

 

            امام خمینی، 16 آبان 1358، حدود یک ماه ماه قبل از تنظیم نهائی ی قانون اساسی ی جمهوری ی اسلامی ی ایران و به رفراندوم گذاشتن آن:

            «آن قدر به ولایت فقیه، اثرِ مترقى بار است که در سایر این موادى که شما ملاحظه مى‏کنید، معلوم نیست مثل آنجا باشد.»  

 

            امام خمینی، 7 دی 1358، حدود یک ماه بعد از رفراندوم قانون اساسی:

            «بهترین اصل در اصول قانون اساسى این اصل ولایت فقیه است.‏»

پروفسور علی جوان

            بسم الله الرحمان الرحیم.

            دکتر عباس ملاتقی، در وبلاگش، در http://abbasmollataghi.blogfa.com/post-296.aspx  ، نوشته است:

            «پروفسور علی جوان کیست؟

روزی به منزل یکی از شاگردانم در شهر قم رفته بودم او با مادر و خواهرش در محله ای به نام صفا شهر زندگی می کرد و اکنون دانشجوی عمران است. بعد از ساعاتی قاب عکسی را برایم آورد در آن عکس پدر مرحومش و علی جوان کاشف لیزر گازی کربن دی اکسید بود. شوکه شدم. گفت روزی از علی جوان در کلاس صحبت کردید و من چیزی نگفتم چون می دانستم ایرانی ها او را نمی شناسند و ... گفت شما که او را می شناختید برایم جالب بود و این که از او تعریف نمودید. این پدرمن است او را از کودکی که یتیم بود بزرگ کرد و از نظر مالی او را ساپورت نمود تا الان که در ایران نیست و او پروفسور علی جوان است... در این هنگام مادرش شروع به صحبت کرد و داستان او را بازگو کرد ...آری اشک در چشمان من حلقه زده بود و با خود گفتم که این پدر اکنون در این دنیا نیست ولی چه قدر از لطف مالی او که آن هم از خداست موجبات رفاه مردم دنیا را فراهم نموده است و پول دار های ما دارند به کجا می روند و به چه می اندیشند... او فقط مغازه چای فروشی به مساحت ۴-۵ متر داشت ولی دلی بزرگ که این گل معطر را به دنیا هدیه نمود...روحش شاد باد...

+ نوشته شده در شنبه 27 آذر 1389 ساعت 5:29 بعد از ظهر توسط عباس ملاتقی»

پایان نقل از وبلاگ دکتر عباس ملاتقی.

نویسنده ی وبلاگ:

ــ پروفسور علی جوان (فیزیکدان ایرانی)، طبق چند منبع، فرزند مرحوم دکتر موسی جوان است. علی جوان متولد سال 1305 است و پدرش در سال 1350 فوت کرده است و برای فوت پدرش هم آگهی ی ترحیم داده است در سال 1350.

ــ این دانشجوی دکتر عباس ملاتقی، که پدر این دانشجو، علی جوان را که یتیم بوده، بزرگ کرده و از نظر مالی او را حمایت کرده، نامش چیست؟ نام این دانشجو چیست؟ نام پدر این دانشجو چیست؟ این دانشجو، چه جوری «می دانسته» که ایرانیها علی جوان را «نمی شناسند»؟ مادر این دانشجو، که داستان را بازگو کرده، نامش چیست؟ واقعاً چه جوری است نه آن آقا که علی جوان را (که یتیم نامیده شده) از کودکی بزرگ کرده، و نه پسر او که دانشجوی دکتر عباس ملاتقی بوده، و نه همسر آن آقا که مادر دانشجوی دکتر ملاتقی بوده، نام هیچ کدام ذکر نشده؟

ــ در وبلاگ دکتر عباس ملاتقی امکان نظر دادن وجود ندارد. ایمیل ایشان 303mollataghi@gmail.com  معرفی شده است.

جلال رفیع

            بسم الرحمان الرحیم.

            کتاب فضیلت های فراموش شده: شرح حال حاج آخوند ملا عباس تربتی عارف فرزانه، عالم وارسته و شخصیت کم نظیر تاریخ معاصر، به قلم حسینعلی راشد، تهران، اطلاعات، چاپ سی و پنجم، 1390، متن اصلی اش که به قلم مرحوم آقای حسینعلی راشد است، 93 صفحه است.

            بر این کتاب، که متن اصلی اش 93 صفحه است، آقای جلال رفیع، 80 صفحه دیباچه نوشته است. در دیباچه اش ــ طبق فهرست اعلام در پایان کتاب ــ حد اقل 16 مرتبه از امام خمینی نام برده است. و حکومت ایران قبل از 22 بهمن 1357 را، بنا بر رسمشان، طاغوت نامیده است.

            بنده متوجه نشدم دیباچه ی 80 صفحه ای ی فردی مانند آقای جلال رفیع، بر کتابی که متن اصلی اش 93 صفحه است، چه ضرورتی داشته یا چه لطفی داشته.

            آیا چون اجداد آقای جلال رفیع از تربت حیدریه بوده اند و مرحوم آخوند ملا عباس تربتی هم از روستایی نزدیک تربت حیدریه بوده؟

            آیا چون آقای جلال رفیع، خیلی خوش قلم است؟

            آیا چون کتاب فضیلت های فراموش شده را انتشارات اطلاعات منتشر کرده، و آقای جلال رفیع هم نویسنده و پاورقی نویس در روزنامه ی اطلاعات است؟

            این کتابها از جلال رفیع است:

            ــ ارتجاع مدرن و رسالت ما؛

            ــ از دانشگاه تهران تا شکنجه گاه ساواک؛

            ــ فرهنگ مهاجم، فرهنگ مولد (در باب فرهنگ و متعلقات آن)؛

            ــ نماز، تسلیم انسانی عصیانگر؛

            ــ همراه انقلاب: با سرمقاله های روزانۀ اطلاعات و کیهان پس از پیروزی انقلاب اسلامی؛

            ــ یادداشتها و رهاوردهای سفر نیویورک ... در بهشت شداد!: آمریکای متمدن، آمریکای متوحش؛

            ــ یادداشتهای پاریس، پکن، تهران: اخلاق پیامبر و اخلاق ما: نونگاهی به سلوک اخلاقی پیامبر و نقد طنزآمیز خلقیات خودمان؛

            ــ دریچه.

            بنده چند هفته قبل در کتاب فیلسوف عدالت: نگرشی به زندگی علمی و عملی علامه محمدرضا حکیمی، به قلم کریم فیضی، قم، دلیل ما، 1383، در یکی از پانوشتها دیدم کریم فیضی از یکی از کتابهای جلال رفیع (از کتاب فرهنگ مهاجم؟)، نقل کرده بود که جلال رفیع به این مضمون گفته بود: «ما ویدئوی وارداتی ی غرب را نمی خواهیم.»